انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

میوه ممنوعه ای به نام خواهر (فصل یکم)


مرد

 
قسمت دهم

بالاخره دلارام ما هم به صف دخترایی پیوست که ازکون دادن دیر یا زود این اتفاق می افتاد اینطوری خودمو قانع میکردم اتفاقی که افتاده بالاخره در آینده توسط یک پسر انجام میشد انگشت شصت و انگشت کناری دست چپم رو دور کیرشق شده ام حلقه کردم وقتی یه حلقه به قطرکیرم درست شد از تو کیرم بیرونش آوردم نگاش کردم اوههههه یعنی کون دلارام این قدر باز شده و این منو بد جوری حشری میکرد بلند شدم از اتاقم به سمت طبقه بالا و اتاق دلارام حرکت کردم تو اتاقش نبود انگاری حمام رفته بود یهو زد به سرم برم لباس هایی که توی تنش بوده رو تو قسمت رخت کن حمام چک کنم همیشه به رختکن دسترسی وجود داشت و مشکلی نبود در رختکن رو باز کردم طوریکه سایه ام روی پنجره حمام نیافته وارد رختکن شدم تاپ و سوتین و شلوارک و شورتشو از تو آویز در آوردم و تو بغلم گرفتم بوی ادکلن هومن رو میداد آخ که من فدای اون کس و کونی بودم که توی این شورت بود دلارام لامصب چنان خوشگل بود که اگر دنیا شهر هرت بود حودم این کون رو پاره میکردم و اجازه نمیدادم غریبه ها این کار رو انجام بدن... بلافاصله داخل و بیرون شورت قرمز رنگ و تحریک کنندشو چک کردم اثری از خیسی و نمناکی و یا آب کیر نداشت بعد از بوسیدن شورتش از قسمت داخل از ترس اینکه یک وقت درب حمام رو باز کنه و وارد رختکن بشه لباس هاش رو در کنار لباس های تمیزش تو آویز قرار دادم و سریع از اونجا خارج شدم با یک کیر کاملا شق کرده به سمت اتاقم حرکت کردم شهوتم قدرت تصمیم گیری منو بیشتر کرده بود. جراعتم خیلی زیاد شده بود با اینکه دو ساعت پیش آبم اومده بود ولی باز تحریک شده بودم کیرم شق شق بود. لامصب کاملا مشخص بود که کردن دلارام برای من لذتش چند برابر دخترای دیگه هست چون یک نوع حال کردن ممنوعه بود و حق کردن دلارام رو به هیچ عنوان به خاطر محرم بودن نداشتم وسوسه شده بودم دوباره اون صدایی که از حال کردن دلارام و هومن تلفنی ضبط کرده بودم گوش کنم ولی می ترسیدم دوباره آبم بیاد و باز اون حس بد اجازه نده که برنامه کردن دلارام رو جلوتر ببرم تا بیرون اومدن دلارام از حمام هنوز وقت زیاد بود به همین دلیل علیرغم میل باطنی تصمیم گرفتم برای گرفتن اطلاعات دقیق تر به هومن زنگ بزنم با هر بدبختی و خجالتی بود باهاش تماس گرفتم حدودا ده دقیقه ای با هم صحبت کردیم اول حرفا پیرامون امتحان اون روز بود ولی من صحبت رو به دلارام کشیدم ... از حرف هایی که هومن پشت تلفن در مورد دلارام زد کم مونده بود آبم بیاد و منو به کردن دلارام امیدوارتر کرد ازش خواستم همه ضعف های دلارام رو که اون روز صبح منجر به کرده شدنش شد برام توضیح بده...
باز هم گفت حساسیت بیش از حد به پستونهاش هست تا دم در خونه بردمش ناز میکرد بالاخره وقتی تو حیاط اومد تا سینه هاشو مالیدم حسابی همونجا تو حیاط وا داد داشت میخوابید رو زمین منم بغلش کردم بردمش تو اتاقم انداختمش رو تختم لختش کردم یه 10 دقیقه چنان کسشو خوردم که کم مونده بود بیهوش بشه 2 بار هم ارضا شد بعد هم تو حالت دمر 5 دقیقه لاپایایی زدم تا ساعت 12:30 ظهر از کون سه بار زدم توش از بس تنگ بود کیرم شکست تا کردم توش... هومن همینطور داشت پشت تلفن وراجی میکرد
وقتی ازش پرسیدم کجا ریختیش کمی مکث کرد و گفت می ترسم غیرتی شی وقتی اسرار منو دید گفت اگه بگم ریختم توش ناراحت میشی؟ جوابشو ندادم با یادآوری شرطی که در عوض کردن دلارام ازش خواسته بودم ارتباط با هومن رو قطع کردم
احنمال میدادم هومن با ریختن آبش تو کون دلارام خواسته تلافی شرطی رو که ازش خواسته بودم در بیاره و منو خرد کنه باز اگر بیرون می ریخت تحملش برام راحت تر بود تا اینکه توش بریزه ...
با عزمی راسخ و البته کمی استرس بلند شدم از اتاقم خارج شدم و به سمت طبقه پائین حرکت کردم به خودم دلداری می دادم کسی که باید نگران باشه دلارامه نه من دیگه واقعا یقین پیدا کرده بودم که این دخترای خوشگل و خوش اندام امکان نداره که سالم و دست نخورده خونه شوهر رفته باشن با وجود اینکه خیلی ها شرط سالم بودن یک دختر رو هنوز پرده بکارت میدونن ولی خیلی از دخترها کون میدن و به جراعت میتونم بگم که خیلی از پسرای امروزی به کون بیشتر از کس علاقه دارند و حتی کون رو به کس ترجیح میدن ....
تو خونه دنبال دلارام می گشتم داشت کنار آینه قدی موهای خیسشو با سشوار خشک میکرد با دیدن اون کون برجسته و خوش استیل داخل شلوار صورتی و شورت سفیدی که مقداری از شلوارش بیرون زده بود انگیزه ام برای گفتن حرفام بیشتر شد بهش گفتم اگه امتحان کنکور هم بود هیچ وقت تا ساعت یک ظهر طول نمیکشید ساعت ده صبح کجا یک بعد از ظهر کجا .....
بدون هیچ عکس العمل غیر طبیعی خیلی عادی برگشت گفت خونه دوستم برای امتحان پس فردا بیست و هفتم ادبیات فارسی می خوندیم دیگه وقتش بود اولین ضربه رو برای تصاحب کونش بهش وارد کنم بهش گفتم منظورت خونه هومنه؟ خیلی راحت تغییر حالت چهره دلارام رو تو آینه و از پشت سر دیدم عصبی به نظر می رسید چون با یه حالت هسیتیریک ، عصبی و خشن رو به من کرد و گفت هومن دیگه چه خریه ؟ بدون اینکه خودمو ببازم بهش گفتم هومن پسری که باهاش رفتی خونش امروز دیدمتون هومن پسری که شماره موبایلشو با اسم شقایق تو گوشیت ذخیره کردی چند وقت آمار دوتاتون رو دارم می گیرم با این حرفهام کاملا خودشو باخت
دلارام مشخص بود در مورد حرفهایی که من بهش زدم خودشو باخته خیلی سریع و قبل از اینکه دلارام بتونه در مقابل این چند تا کلمه ای که در مورد دوستیش با هومن بهش گفتم فکر کنه و عکس العمل نشون بده موضوع رو عوض کردم رفتم TV رو روشن کردم بهش گفتم از تنها درسی که حالم به هم میخوره ادبیات فارسی و امتحان پس فرداست. برای عادی سازی روابط بین خودم و دلارام تند تند موضوعات مختلفی مثل عید نوروز خرید لباس شب عید و مسافرت و.... وسط میکشیدم و سعی میکردم جو بین خودم و دلارام همچنان مثل سابق عادی بمونه این یکی از شگردهایی بود که می بایست برای پیشبرد برنامه ام انجام میدادم
تقریبا ساعت چهار بعد از ظهر بود طوریکه دلارام هم متوجه بشه بلند شدم به سمت طبقه بالا و اتاقم رفتم تو ساعت چهار نیم تو اتاقم بودم البته این کارم عمدی بود از اون طرف هنور به شدت خوابم می اومد ولی تحمل میکردم تا برنامه کردن دلارام به نتیجه برسه و کامل بشه ساعت چهار نیم بود که دوباره به طبقه پائین و سالن پذیرایی برگشتم دلارام همچنان در حال تماشای TV و تبلیغات ماهواره بابت کنسرت هایی بود که در عید نوروز تو دبی و کشورهای اروپایی برگزار میشد. همچنان با شوخی و خنده و صحبت هایی که با دلارام میکردم سعی میکردم اون صمیمیت همیشگی رو حفظ کنم حتی مثل روزهای گذشته و همیشه میوه پوست کندم و براش بردم جالب بود که خود دلارام هم انگاری سعی میکرد همه چیز رو عادی جلوه بده که مثلا اتفاقی نیافته وقتی موضوع به عید نوروز کشیده میشد از رفت و آمدها و برنامه های اون سیزده روز و قول مسافرتی که پدرم برای رفتن به شمال داده بود با آب و تاپ تعریف میکرد.
اون روز با اومدن پدر و مادرم به خونه و خرید شیرینی و شکلات و تنقلات شب عید جو تو خونه بیش از گذشته شا د و بهاری شد کم کم وقت اون بود که هومن اون شرطی رو که در عوض کردن دلارام ازش خواسته بودم با اشاره من اجرا کنه نقشه کردن دلارام توسط من سه مرحله داشت که دو مرحله اون اجرا شده بود مرحله اول کردن دلارام توسط هومن بود که اجرا شده بود مرحله دوم صحبت هایی بود که من در رابطه با هومن جلوی آینه قدی با دلارام کرده بودم و مرحله سوم همین شرطی بود که هومن قرار بود انجام بده البته بعد از اینکه هومن این شرط رو انجام داد تصمیم داشتم دوستی و رفاقتم با هومن رو تموم کنم...
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت یازدهم

اون روز با اومدن پدر و مادرم به خونه و خرید شیرینی و شکلات و تنقلات شب عید جو تو خونه بیش از گذشته شا د و بهاری شد کم کم وقت اون بود که هومن اون شرطی رو که در عوض کردن دلارام ازش خواسته بودم با اشاره من اجرا کنه نقشه کردن دلارام توسط من سه مرحله داشت که دو مرحله اون اجرا شده بود مرحله اول کردن دلارام توسط هومن بود که اجرا شده بود مرحله دوم صحبت هایی بود که من در رابطه با هومن جلوی آینه قدی با دلارام کرده بودم و مرحله سوم همین شرطی بود که هومن قرار بود انجام بده البته بعد از اینکه هومن این شرط رو انجام داد تصمیم داشتم دوستی و رفاقتم با هومن رو تموم کنم...
یواشکی بدون اینکه دلارام متوجه بشه با گوشیم به هومن اس ام اس دادم که الان وقتشه بعد هم خودمو مشغول نوشتن اسامی فیلم ها و مستنداتی که شبکه های مختلف قرار بود تو عید نوروز پخش کنن کردم درست پنج دقیقه بعد صدای زنگ اس ام اس گوشی دلارام بلند شد دو دقیقه بعد هم صدای زنگ گوشیش بلند شد تو همون زمان منم خودمو با پدرم درگیر صحبت کردن در رابطه با برنامه های صدا و سیما کرده بودم. با وجود اینکه نگاهم به TV بود ولی شش دانگ حواسم به دلارام و رفتارش بود وقتی دلارام با گوشی موبایلش به سمت حیاط خونه حرکت کرد میدونستم موقع برگشتش خیلی چیزها تغییر کرده کم کم و با گذشت زمان دچار استرس و اضطراب میشدم البته این استرس و اضطراب ناشی از ترس از دلارام و یا پدر و مادرم نبود بلکه ناشی از حرف هایی بود که قرار بود چند دقیقه بعد بفهمه
برای من اصلا مهم نبود که دلارام پس از بازگشت از حیاط خونه در مورد من چی فکر میکنه بلکه اون چیزی که برای من مهم بود کونش بود که بد جوری هم می خواستمش.
حدودا نزدیک 20 دقیقه بود که دلارام تو حیاط بود توی اون مدت پیش بینی های مختلفی از عکس العمل دلارام بعد از فهمیدن موضوع کرده بودم دیگه حتی برای پشیمون شدن هم دیر بود به بهونه تنظیم مجدد ماهواره هاتبرد که البته واقعا هم نیاز به تنظیم داشت به فاصله یک متری TV و پشت به مبلمان خونه نشسته بودم تا اگه دلارام وارد سالن شد باهاش چشم تو چشم نشم وقتی بالاخره بعد از نیم ساعت به سالن برگشت من هنوز پای TV کانال های ماهواره رو تنظیم میکردم. پشت به من وسط سالن با پدر و مادرم شروع به حرف زدن کرد اندکی آروم شدم خیالم راحت بود که این جریان موضوعی نیست که بتونه راحت با پدر و مادرم در موردش صحبت کنه.
در حالیکه سعی میکردم بر خودم کاملا مسلط باشم به سمت دلارام و مادرم برگشتم تا اومدم در مورد شبکه های جدید هاتبرد باهاشون حرف بزنم دلارام با من چشم تو چشم شد طوری نگام کرد که تا اون موقع اینطوری نگام نکرده بود اگه تو اون لحظه نگاهمو ازش می دزدیدم شک نداشتم می فهمید من از جریان تلفنی که هومن بهش زده بود خبر دارم برای همین تمام تلاشمو میکردم که همه چیز عادی و طبیعی جلوه کنه ولی لامصب نمیشد برای فرار از نگاه های دلارام بهو تنظیمات بشقاب روی پشت بام رو بهونه کردم خودمو از زیر نگاه های عجیب و غریب و سنگین دلارام خلاص کردم بعد از برداشتن فایندر رد یاب فرکانس اول به اتاقم رفتم گوشی موبایلم رو برداشتمو رفتم پشت بام قصدم این بود که به هومن زنگ بزنم می بایست طبق قرار قبلی تمام مکالماتش با دلارام رو ضبط کرده باشه و بعد برای من ایمیل کنه ولی چون خیلی عجله داشتم خواستم که به صورت زنده و از پشت تلفن مکالمات بین خودش و دلارام رو برای من پخش کنه... پنج دقیقه بود که مدام شماره هومن رو میگرفتم ولی جواب نمیداد کم کم نگران میشدم نکنه اتفاقی افتاده نگاه های عجیب و غریب دلارام هم به همین دلیل منو نگران کرده بود حتی تصمیم گرفتم اگه جواب نداد به در خونشون برم تا اینکه صدای تخمیش از اون ور خط شنیده شد کس کش رفته بود توالت برینه اول از مرام خودش گفت و اینکه ما خراب رفیقیم و شعار میداد بعد هم در حالیکه همچنان در حال صحبت کردن بود گوشی موبایلش رو روی پخش قرار داد.
بالاخره مرحله سوم نقشه کردن دلارام هم توسط هومن اجرا شده بود بعد از این کار دیگه به هومن نیازی نداشتم وقت این بود که این دوستی و رفاقت رو به هم بزنم و با هومن قطع رابطه کنم تمام حرفهایی رو که ازش خواسته بودم اونم به شیوه ای که خودم میخواستم به دلارام منتقل کرده بود البته تو بعضی موارد هم زیاده روی کرده بود که اون مهم نبود.


*********

(((مهرشادتون ساعت 4 بود زنگ زد به گوشیم انگاری فهمیده من و تو با هم دوست هستیم حتی دیده امروز اومدی خونه ما هی می پرسید امروز دلارام اومد خونتون چیکارش کردی؟ کردیش؟ در ضمن تو که اسمت سارا نیست دلارامه چرا خالی بستی ؟
از حرفای داداشت هنگ کرده بودم و شوکه شده بودم اسرار داشت بدونه من بردمت خونمون کردمت یا نه منم از ترس اینکه یک وقت بیاد در خونمون و دعوا و خون و خونریزی راه بیافته هی انکار میکردم ولی اون قبول نمیکرد...
داداشت وقتی دید دوستی با تو و کردنت رو انکار میکنم حرفی زد که دیگه کاملا هنگ کردم و زبونم بند اومد به من گفت که من خودم دو ساله تو کف دلارام هستم ازم خواست چیزی رو ازش پنهون نکنم اگه باهات حال کردم بهش بگم. اولش فکر کردم این حرفا رو میزنه تا من بهش بگم و اعتراف کنم که باهات حال کردم هی ازم سوال میکرد از جلو کردی یا عقب؟ وقتی دید هنوز انگار میکنم که کردمت برگشت گفت من غیرتی نیستم تازه بدم نمیاد دوستام ترتیب دلارام رو بدن تازه خوشمم میاد خودمم دنبال کونش هستم با وجود اینکه بازم به داداشت نگفته بودم که باهات حال کردم ولی مهرشادتون هی به من میگفت که چطوری کردیش کیا کردنش به کیا داده کیا تو کفش هستن؟ کیا دنبالشن؟ چند بار کردیش؟ برای اینکه بدونه کردمت یا نه هی میگفت خوشم میاد یکی با دلارام حال کنه ومنم یواشکی ببیتم همش ازم می پرسید دلارام اگه اهل حاله و اهل دادن هست و میده منم میخوام بکنمش هر کاری کرد و هر چی گفت من بازم بهش نگفتم که کردمت آخرشم گوشی رو قطع کردم
بهت زنگ زدم خبر بدم که مهرشادتون همه چیز رو میدونه و خبر داره که من تو رو بردم خونمون اگه دیدی تو خونه سر و صدا کرد و الم شنگه درست کرد بدون حرفایی که به من زده کس شعره و خواسته از من حرف بکشه ولی اگه دیدی چیزی نگفت و عین خیالشم نبود بدون که غیرتی نیست هم خودش دنبال کونته هم از اینکه یکی ترتیبتو بده حال میکنه)))
اینها حرفایی بود که از هومن خواسته بودم از طرف خودش به دلارام بگه البته کمی هم زیاده روی کرده بود در مورد کردن لیلا و سارینا و بقیه دخترایی که کرده بودم با دلارام حرف زده بود ولی تمام چیزهایی رو که من ازش خواسته بودم به دلارام گفته بود توی این مکالمه تلفنی دلارام بیشتر شنونده بود و در مقابل حرفایی که هومن میزد مدام خوب خوب میکرد..
هر بار هم که هومن از تو کف بودن من و اینکه دوست دارم دیگران ترتیبش رو بدن با دلارام صحبت میکرد((وای بلندی میگفت و کلمه وای خاک بر سرم رو هی تکرا ر میکرد)).
تو صحبت هایی که هومن با دلارام کرده بود بیشتر رفتارها و عکس العمل دلارام برای من مهم بود. که بیشتر حرفاش جنبه تعجب برانگیز داشت :
وای یعنی چی
اوه خاک بر سرم
این حرفای چرت و پرت چیه میزنی
اینها کلماتی بود که مدام در مقابل حرفای هومن میزد
با هومن بای بای کردم تماس تلفنی رو قطع کردم شماره هومن رو از تو لیست شمارها حذف کردم و دوستیمو برای همیشه از اون لحظه با هومن قطع کردم. چند دقیقه ای روی پشت بام به قدم زدن پرداختم و ستاره های آسمون رو تماشا میکردم هوای تهران اون شب کاملا بهاری بود و میشد بوی بهار رو از سبزه ها ودرخت های داخل حیاط حس کرد. تو پشت بام به این فکر میکردم که دلارام دیگه همه چیز رو میدونه و میدونه که تو کفش هستم میدونه که دنبال کونش هستم
دیگه اون سه مرحله برنامه ای که برای کردن دلارام ریخته بودم اجرا شده بود و کار تمام بود اولین مرحله همون کردن دلارام توسط هومن بود که اجرا شد دومین مرحله حرفهای مفید و مختصری بود که اون روز ظهر بعد از اومدن دلارام از خونه هومن بهش زده بودم تا بدونه من خبر دارم اون روز چیکار کرده تا راه برای مرحله سوم و حرفایی که هومن قرار بود تلفنی به دلارام بگه باز بشه..
حالا دیگه دلارام میدونست منم دنبال کونشم حالا دیگه میدونست لیلا رو کردم حالا دیگه میدونست علاوه بر لیلا چند تا دختر دیگه مثل سارینا رو هم کرده بودم ...
مطمئن هستم اون دسته از افرادی که تو کف خواهرشون هستن ممکنه سالها از این تو کف بودنشون بگذره و جراعت گفتن موضوع به خواهرشون رو نداشته باشن ولی من میانبر زده بودم و از طریق شخص سومی به نام هومن دلارام رو از این موضوع آگاه کرده بودم. این شیوه گفتن به خواهر از طریق شخص سوم باعث میشد که خواهر طرف نسبت به دروغ بودن و درست بودن موضوع شک کنه و عکس العمل خشن و بدی از خودش نشون نده ولی در عین حال باعث میشد که خواهرطرف از این موضوع آگاه بشه دیگه از اینجا به بعد به خودم بستگی داشت که چطوری بتونم بر اساس تجربیاتی که در کردن دوست دخترهام داشتم بتونم مخ دلارام رو به خاطر کونش بزنم اینها همش از مصیبت های داشتن یه خواهرخوش استیل تو خونه هست. دیگه از این به بعد باید تمام سعی و تلاش خودمو میکردم تا بدن دلارام رو به دست بیارم بدنی که شامل لب سینه و کون و احتمالا در آینده کس رو شامل میشد. تو اون لحظات بالای پشت بام داشتم خودمو آماده یک مخ زنی دیگه میکردم میدونستم زدن مخ دلارام برای کونش ممکنه زمان زیادی طول بکشه ولی این کار دو تا فایده داشت یکی اینکه یه کون ناز و خوش فرم دائما و تا سالها دم دستم هست و هر وقت بخوام کمرمو خالی کنم ازش استفاده کنم دوم اینکه دیگه نیازی نبود برای پیدا کردن یه دوست دختر تو فیس بوک و خیابون سگ دو بزنمو و واسه یه دور حال کردن با دوست دخترم کلی وقت و هزینه و التماس کنم دیگه خجالت کشیدن و شرم و حیا فایده نداشت برای همین تصمیم گرفتم وقتی پائین رفتم با اولین کسی که صحبت کنم خود دلارام باشه...
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
قسمت دوازدهم


دیگه از این به بعد باید تمام سعی و تلاش خودمو میکردم تا بدن دلارام رو به دست بیارم بدنی که شامل لب سینه و کون و احتمالا در آینده کس رو شامل میشد. تو اون لحظات بالای پشت بام داشتم خودمو آماده یک مخ زنی دیگه میکردم میدونستم زدن مخ دلارام برای کونش ممکنه زمان زیادی طول بکشه ولی این کار دو تا فایده داشت یکی اینکه یه کون ناز و خوش فرم دائما و تا سالها دم دستم هست و هر وقت بخوام کمرمو خالی کنم ازش استفاده کنم دوم اینکه دیگه نیازی نبود برای پیدا کردن یه دوست دختر تو فیس بوک و خیابون سگ دو بزنمو و واسه یه دور حال کردن با دوست دخترم کلی وقت و هزینه و التماس کنم دیگه خجالت کشیدن و شرم و حیا فایده نداشت برای همین تصمیم گرفتم وقتی پائین رفتم با اولین کسی که صحبت کنم خود دلارام باشه...اگر مثل همیشه باهاش حرف نمیزدم و کم حرف میشدم شک میکرد که بین من و هومن برنامه ای وجود داشته... با قدرت و شهامت زیاد به طبقه پائین رفتم و تو اولین نگاهم دلارام رو مورد خطاب قرار دادم ودر مورد شبکه های فارسی زبان جدید ماهواره هاتبرد که تازگیها شروع به پخش کرده بودن صحبت کردم جالب بود که به زور و خیلی آروم با من صحبت میکرد البته طبیعی هم بود با اون حرف هایی که هومن در مورد من بهش زده بود و اون کونی که اون روز به هومن داده بود هر آدم دیگه ای هم بود همینطور رفتار میکرد شایدم به خاطر این بود که فهمیده بود من تو کفش هستم. با این حالتی که دلارام داشت برگ برنده دست من بود برای همین شهامت بیشتری پیدا کردم و مثل روزهای قبل که چنین اتفاقی نیافتاده بود باهاش حرف می زدم
تا آخر شب بیشتر با دلارام صحبت میکردم حتی فیلم رمئو و ژولیت ورژن جدیدش رو باهاش نگاه کردم خودمم وسطای فیلم خوابم برد اون روز عجیب ترین و هیجانی ترین روز زندگی من بود همه چیز اون طور که من می خو.استم پیش رفته بود فکرش رو هم نمیکردم که همه چیز به این راحتی جلو بره اون شب با توجه به اینکه فرداش هم تعطیل بودیم بعد از اینکه خیالم بابت برنامه دلارام راحت شد با خیال راحت خوابیدم به دلیل خستگی ناشی از شب قبل تا خود صبح جلو TV یه کله خوابیدم و بیدار نشدم فقط مادرم پتویی روم انداخته بود و منو بیدار نکرده بود صبح که از خواب پا شدم میدونستم امروز تا غروب با دلارام تو خونه تنهام تصمیم داشتم مثل شب قبل در مورد موضوعات مختلف باز هم با هاش صحبت کنم تا احساس کنه رفتار من با بودن و نبودن پدر و مادرم یک جور هست منتهی چون ساعت یازده صبح از خواب پاشدم دلارام زودتر از من صبحانه خورده بود بهترین زمان برای صحبت کردن سر میز صبحانه بود که من از دستش داده بودم تا ساعت دو بعد از ظهر خودمو مشغول خوندن درس ادبیات فارسی کردم درسی که بین ما مشترک بود از تو سالن با دلارام تو آشپزخونه که در حال درست کردن ناهار بود صحبت میکردم هنوز هم مثل دیشب کم حرف و سر سنگین بود در مورد لحظه سال تحویل باهاش حرف میزدم وقتی دیدم موقعیتش جـوره بلند شدم رفتم تو اتاقم خط ایـرانسلی که خریده بودم رو با خودم آوردم رفتم پشت سرش تو آشپزخونه ایستادمو اول با موهای بسته شدش کمی بازی کردم و شوخی کردم بعد هم سیم کارت جدیدی رو که خریده بودم بهش نشون دادم گفتم دیگه صـلاح نیست دوستی و رفاقتت با هومن رو ادامه بدی البته باز مـیل خودته ولی هومن آدمـیه که هر کاری کنه یا کرده باشه می ره به دوستام میگه سیم کارت رو که ازم گرفت بهش گفتم تمام شماره هات رو به این سیم کارت منتقل کن تا هومن شمارتو نداشته باشه سیم کارتو که ازم گرفت برای اینکه جو رو به حالت قبل برگردونم رفتم پشت میز ناهار خوری نشستم همزمان که جدول نیمه حل شده روزنامه پدرمو حل میکردم با قاشق به بشقاب می کـوبیدم و از دلارام تقاضای ناهار میکردم.
چه خوبه که آدم پدر و مادرش کارمند باشن صبح تا شب هم خونه نباشن یه خواهر خوشگل هم سن خودش هم تو خونه داشته باشه بیشتر وقتها هم تو خونه تنها باشن دیگه بعید هست چنین آدمی تو کف خواهرش نرفته باشه...
اون روز بعد از خوردن ناهار جای تشکر موهاشو کشیدم تا بیشتر باهاش مثل گذشته خودمونی باشم ولی همچنان دلارام سر و سنگین برخورد میکرد
تا عصری تو اتاقم بودم داشتم مثلا خودمو برای آخرین امتحان که فردا بیست هفت اسفند برگزار میشد آماده میکردم که دیدم دلارام مثل همیشه بدون اینکه در بزنه وارد اتاقم شد سیم کارتی رو طرف من گرفت و گفت تو نمیگفتی هم دیگه نمیخواستم جواب تلفن هاش رو بدم کم مونده بود بهش بگم ذات شما دخترا همینه بعد از اینکه کس و کون میدین دیگه طرف رو نمیشناسین
سیم کارت رو که ازش گرفتم مال خودش بود پیش بینی میکردم سیم کارت جدید رو قبول کنه چون به غیر از چند شماره اول که مختص ایرانسل بود شش شماره از هفت شماره باقی مانده یک عدد و روند بود از عمد روند گرفته بودم تا با کله قبول کنه سیم کارت خودش رو جلوی خودش از وسط شکستم تا اطمینانش به من بیشتر بشه بعد از این کار ازش خواستم اکانت هومن تو فیس بوک رو هم بلوک کنه تا مزاحمتی براش درست نکنه خوشبختانه جریان طوری جلو رفته بود که دلارام منکر دوستی و رفاقتش با هومن نشده بود و این برای من خیلی خوب بود.. اون روز هم رفتار دلارام تو خونه همچنان سر و سنگین بود با من و پدر مادرم زیاد صحبت نمیکرد و سرش تو درس و کتاب و امتحان فرداش بود و این من بودم که با صحبت کردن های زیاد این سکوت سنگین دلارام رو می شکستم
روز بیست هفتم اسفند ماه خودمو تو حیاط دبیرستان و قبل از برگزاری امتحان از دید هومن پنهان کرده بودم تو اون چند دقیقه چند باری با من تماس گرفته بود ولی من جوابشو نداده بودم البته هومن دلارام رو خوب زمانی کرده بود چون آخر سال بود و بعد از این جریان پانزده روز دبیرستان تعطیل بود و تعطیل بودن دبیرستان تو این مدت باعث میشد که دوستان همکلاسیو کمتر ببینم تا وقت بیشتری برای تجزیه و تحلیل جریانی که پیش اومده بود داشته باشم میدونستم هومن از اون دسته از آدمها نیست که در مورد این جریان سکوت کنه و پیش دوستام حرفی نزنه به خصوص میدونستم با قطع دوستی و رابطه ام با اون ممکنه این جریان رو همه جا جار بزنه
بالاخره امتحان آخر رو هم دادم و بدون اینکه با هومن رودر رو بشم به خونه برگشتم دیگه از امتحانات خلاص شده بودم از دو جهت خوشحال بودم یکی اینکه عید نوروز داشت می اومد کلی شادی تفریح مسافرت در انتظارمون بود دوم اینکه همه اون برنامه هایی که برای کردن دلارام ریخته بودم به آرومی اجرا شده بود دیگه مطمئن بودم و میدونستم که دلارام خبر داره که من هم تو کفش هستم و این برای من خیلی خوشحال کننده بود بالاخره روز بیست هشتم اسفند ماه و با تلاش هایی که کردم و نزدیک شدن عید نوروز رفتار دلارام به حالت عادی برگشت هنوز نمیدونستم این رفتار سنگین و رنگین دو سه روز اخیر دلارام به خاطر این بود که من فهمیدم به خونه هومن رفته یا برای این بود که میدونست من دنبال کونش هستم از همون لحظه که رفتارش به حالت عادی برگشت سعی میکردم با از خود گذشتگی هایی که از خودم نشون می دادم نظر دلارام رو به سمت خودم جلب کنم
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
قسمت سیزدهم


اولین اقدام در این راستا موافقت با رفتن به استان گیلان تو عید نوروز بود من موافق مسافرت به استان مازندران و جاده عباس آباد تو کلاردشت بودم ولی دلارام مخالف و موافق سفر به استان گیلان و قلعه رودخان و ماسوله بود پدرم شرط مسافرت به شمال رو توافق بین من و دلارام بر سر یکی از این دوتا قرار داده بود که من کوتاه اومدم قرار شد به استان گیلان سفر کنیم دلارام هم بعد از کوتاه اومدن من و پیروز شدنش حسابی سوت و کف زد و هورا کشید و گفت همیشه باید خانمها پیروز باشن اینو یادت باشه کاشکی می تونستم تو اون لحظه که دلارام سوت و کف میزد بهش بگم همه این کوتاه اومدن ها به خاطر کونته....ولی میدونستم با بیشتر شدن این کوتاه آمدنها در آینده خوددلارام به مرور متوجه موضوع خواهد شد دومین اقدامی که به نفع دلارام انجام دادم کمک مالی به دلارام برای خرید لباس شب عیدش بود با توجه به پسر بودنم ساپورت مالی خوبی از طریق پدرم میشدم و ذخیره مالی خوبی داشتم با این حال پدرم به من و دلارام به طور مساوی بابت خرید لباس شب عید مبلغ 400 هزار تومان پول نقد داده بود
206 پدرمو برداشتمو با دلارام به مرکز خرید تیراژه پونک رفتیم قبل از خرید به دلارام گفتم میتونه تا 50 هزار تومان رو کمک مالی من حساب کنه بیچاره داشت از ذوق بال در می آورد همون لحظه هم تو ماشین از لپ سمت راستم بوسه ای گرفت که ای کاش از لبم بوسه میگرفت.
با شناختی که از دلارام داشتم میدونستم اگر من 200 هزار تومان هم بهش کمک میکردم به اندازه همون دویست هزار تومان باز لباس می خرید...
وقتی برای پرو لباس هایی که انتخاب کرده بود به اتاقک پرو رفت منم یه لحظه فرصت طلبی کردم به دلیل شلوغ بودن داخل فروشگاه رفتم کنار در اتاقک پرو دلارام ایستادم مثلا مواظب بودم کسی داخل نشه دستگیره درب رو گرفتم و کشیدم و از لای در داخل رو نگاه جانانه ای کردم دلارام در حال درآوردن شلوار خودش بود به این فکر میکردم که یه روزی هم باید این شلوار رو برای من در بیاری...
با دیدن اون ران های سفید صاف و بدون مو بدنم به یکباره لرزید و کیرم تو چند ثانیه مثل چوب سفت و سخت شد یاد هومن افتادم که این لنگ ها رو داده بالا و حسابی از خجالت کونش دراومده... برای اینکه قلمبگی و برجستگی کیرم تو فروشگاه تابلو نشه از طریق جیب شلوارم کیرمو گرفتم به سمت بالا کشیدم دلارام در حال پوشیدن شلواری بود که قصد خریدش رو داشت و من هم محو ساق پا و ران هاش بودم شورت سفیدش لطافت و ظریفی ران های پاهاش رو چند برابر میکرد تصور اینکه هومن کس دلارام رو دیده حتی لیسیده وچنان خورده که دلارام رو ارضا کرده مو به تنم سیخ میکرد ...
با صدای دلارام به خودم اومدم داشت در مورد شلواری که انتخاب کرده بود و پوشیده بود ازم نظر خواهی میکرد منم از این سوالش فرصت طلبی کردم و گفتم این قدر استیل بدنت نازه که اگه آت و آشغال هم بپوشی هم بهت میاد هم بهت میره...
خنده ریزی کرد و با گفتن مرض مشغول درآوردن شلوارش شد وقتی داشت شلوار پرو کرده اش رو در می آورد دوباره با نگاهم اون ران های خوشگلش رو می خوردم که یهو سرش رو بالا آورد من رو دید که دارم با چه حرصی نگاش می کنم بدون اینکه حرفی بزنه به درآوردن شلوارش ادامه داد منم پر رو تر شدم و به نگاه کردن خودم ادامه دادم یک بار دیگه هم موقع پوشیدن شلوار خودش سرشو بالا کرد و دید که هنوز دارم نگاش میکنم این بار هم چیزی نگفت و به پوشیدن شلوار خودش مشغول شد دلارام اون روز تقریبا تمام 450 هزار تومان رو خرج لباس خریدنش کرد با وجود اینکه 50 هزار تومان به دلارام کمک کرده بودم ولی هنوز 100 هزار تومان دیگه از اون پولی که پدرم به من داده بود باقی مانده بود. خرید من هم یک شلوار کتان کرم رنگ و یه پیراهن آستین کوتاه نزدیک به رنگ شلوارم بود که به عبارتی ست کرده بودم. همونجا هم بالاخره گوشی N85 نوکیامو عوض کردم و جای اون Sony Ericsson Satio لمسی گرفتم که دوربین عکاسیش 12.1 مگا پیکسل بود به نوعی برترین گوشی اون زمان بود کیفیت عکسش وحشت ناک بالا بود. قیمتش اون موقع 800 هزار تومان بود...
اون سال برای اولین بار بعد از سال تحویل یک تراول 50 هزار تومانی به دلارام عیدی دادم ولی برای اینکه تابلو نشه همون مقدار رو هم به مادرم دادم پدرم از این کارم خیلی حال کرد وقتی منو تنها گیر آورد به زور اون مبلغی رو که به مادرم و دلارام عیدی داده بودم به من برگردوند .

*********
سال حدید به نظرم سال خوبی می اومد تو اون سال می بایست هر طور شده از دلارام کام میگرفتم موقع دیده بوسی بعد از سال تحویل نزدیکترین جا به لب دلارام رو بوس کردم حتی گوشه سمت چپ لبم به یک قسمت از سمت راست لب دلارام برخورد کرد با این کار کیرم از پائین تکون وحشتناکی خورد و خودنمایی کرد
صبح روز دوم فروردین ماه سال 1388 بار بندیل رو بستیم و رفتیم شمال بر عکس مازندران که توی نوشهر ویلا داشتیم و تابستون ها پاتوق ما واقوام نزدیک بود تو گیلان آشنایی نداشتیم برای همین تو نزدیک ترین جا به قلعه رودخان یه ویلای شیک اجاره کردیم. ظهر اون روز هم تو شهرستان فومن یه جوجه کباب توپ تو رگ زدیم. صبح روز سوم فروردین ماه هم عازم قلعه رودخان شدیم چون نمیدونستم تو قلعه رودخان چه خبره همون شلوار و پیرهنی رو که خریده بودم پوشیدم دلارام یک شلوار گرم کن نسبتا تنگ صورتی که کناره هاش سه خط سفید داشت به همراه کفش ورزشی یه تی شرت سفید که تقریبا تا وسط کونش رو می پوشوند به همراه یک کلاه صورتی رنگ همرنگ شلوارش پوشید و به همراه پدر و مادرم عازم اونجا شدیم .
اونجا که رسیدیم تازه فهمیدیم که دلارام چه کلاهی سرمون گذاشته پیشنهاد قلعه رود خان رو دوستای دلارام بهش داده بودن ولی انصافا جای سرسبز و بسیار زیبایی بود منتهی یه کون سالم میخواست که حدود 800-900 تا پله رو بالا بره اون اوایل مسیر قلعه رودخان راه مسطح و همواری بود و مشکلی نبود ولی یواش یواش مسیر سربالایی میشد و اون پله های معروف قلعه رودخان که من ازش خبر نداشتم نمایان میشد حدود 100 پله رو بالا رفته بودیم که پدر و مادرم بی خیال بالا اومدن شدن و تو همین مسیر چادر زدن. قرار شد من و دلارام بالا بریم و از قلعه و محیطش عکس و فیلم بگیریم و به اونها نشون بدیم کمی دیگه که بالاتر رفتیم کم کم نشانه های کم آوردن دلارام هم پدیدار شد البته این طبیعی بود حق هم داشت جنس لطیف و ظریف و دخترانه اش کشش اون همه پله رو نداشت خود من هم نمیدونستم چند تا پله دیگه باقی مونده ... فاصله ام با دلارام بسیار زیاد شده بود برای همین روی یکی از پله ها نشستمو و افرادی رو که بالا می اومدن و می رفتن نگاه میکردم جو بسیار خوبی بود همه از پیر و جوان دختر و پسر در حال رفت و آمد بودن دلارام که به من نزدیک شد چند تا پسر هم سن و سال خودش پشت سرش و به فاصله کم در حال بالا اومدن بودن تابلو بود اونها هم کون دیدن و به درد من دچار شدن ...دلارام هر وقت چند تا پله بالا می اومد و اطرافشو نگاه میکرد اونها هم به فاصله چند متری می ایستادن و الکی با هم بحث میکردن کارشون تابلو بود ...دلارام که به چند قدمی من رسید شنیدم که اون چند نفر دارن بهش تیکه میندازن منتهی قصد نداشتم دخالت کنم و به دلارام آشنایی بدم چون علاوه بر کردن دلارام توسط خودم از تیکه های دیگران به دلارام هم لدت می بردم قصد داشتم به دلارام بفهمونم که از اون برادر های گیر و مثلا غیرتی نیستم هدفم این بود که دلارام حرف هایی رو که هومن در مورد من بهش گفته و علاقه ای که به کرده شدنش توسط پسرای دیگه دارم رو باور کنه و این ترفند شاید کردن خودش رو برای من آسون تر میکرد هر گونه دخالت من توی این قضایا باعث میشد که دلارام فکر کنه که هومن دروغ گفته ...
برای همین تصمیم گرفتم وقتی به من رسید اصلا به دلارام آشنایی ندم و مثل یه غریبه بذارم تا از کنارم رد بشه مگه اینکه خودش آشنایی بده....
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
قسمت چهاردهم

خودمو با گوشی تو دستم مشغول کردم تا اینها بیان و رد بشن..
دلارام به من که رسید چوبدستی همراهشو که ازش به عنوان عصا برای بالا آمدن از پله ها استفاده میکرد سمت من گرفت و گفت ریدی کم آوردی؟
جای من یکی از اون چهار پنج نفر یه جون بلند گفت اون یکی هم رو به دوستش گفت تو اگه کم نیاری ما چهار نفری کم نمیاریم ...
بدون هیچ عکس العملی همچنان با گوشی موبایلم ور می رفتم تا اینکه اون پسرها هم از من عبور کردن به سمت بالا رفتن. برگشتمو پشت سرمو نگاه کردم تازه فهمیدم چرا این چند نفر از دلارام جلو نمیزنن و مدام پشت سرش حرکت میکنن تی شرتی که دلارام پوشیده بود موقع بالا رفتن از اون پله های بزرگ بالاتر می رفت و کونش کاملا تو اون شلوار گرم کن صورتی رنگ بیرون می افتاد و لای کونش رو کاملا مشخص میکرد به آرومی پشت سر اون چند تا پسر منم به سمت بالا حرکت کردم کم کم تیکه هایی که به دلارام می انداختن رنگ و بوی بالای 18 به خود میگرفت البته اون دخترایی هم که از روبرو به سمت پائین در حرکت بودن از گزند تیکه ها و کس شعرهای این چند نفر در امان نبودند با یک کیر کاملا شق کرده که ناشی از تیکه هایی بود که اون چند نفر به دلارام می انداختن منم به سمت بالا در حرکت بودم بالاخره این چند تا کس خل تصمیم گرفتن که جلو بزنن در حال عبور از کنار دلارام یکیشون دستشو به کمر و کون دلارام مالید و باعث شد که این بار دلارام سر جای خودش بایسته تا اونها عبور کنن این مالیدن پسره چیزی کمتر از انگشت کردن نبود. با این کاری که پسره کرد روی یکی از همون پله ها نشستم به دلارام زنگ زدم وقتی صحبت کرد گفتم من دوست ندارم تو تفریحات و کارهای شخصیت دخالت کنم مگه اینکه خودت ازم بخوای برای همینه که نسبت به تو با فاصله حرکت میکنم دیدم بهترین فرصته بهش گفتم من از اون دسته برادرهایی نیستم که خودشون دنبال دختر مردم و دختر بازی هستن بعد برای خواهر خودشون الکی غیرتی و تعصبی میشن اینجا هم اگه می بینی دارن اذییت میکنن بگو تا برم حالشون رو بگیرم پشت گوشیش خنده ای کرد و گفت لازم نیست شرشون رو کم کردن و رفتن... مکس کوتاهی کرد ازم پرسید حالا اگه یک وقت با کسی دوست بشم تو ناراحت میشی بلا فاصله گفتم مگه با هومن دوست شدی و رفتی خونش من چیزی بهت گفتم؟
دلارام پشت تلفن به من گفت خیلی دیونه ای و گوشی رو قطع کرد...
سرعت بالا رفتن از پله ها رو زیاد کردم تا به دلارام رسیدم . پدرمون در اومد تا اون پله ها رو تا آخر و تا قلعه بالا رفتیم خود دلارام هم پیش بینی نکرده بود که این همه پله وجود داره عرق جفتمون در اومده بود بالاخره ساعت حدود ده و نیم صبح رسیدیم بالا و داخل قلعه اونجا هم خیلی شلوغ بود اون چند تا اراذل هم اونجا بودن و مزاحم دخترای دیگه میشدن نیم ساعتی رو داخل قلعه به عکس و فیلم گرفتن مشغول بودیم و از مناظر بسیار زیبای بالای برج های قلعه هم حسابی استفاده کردیم و لذت بردیم برای پائین اومدن راه آسونتر بود حسابی گرسنه شده بودیم تا برگشتیم پائین ساعت یک نیم بعد از ظهر بود..
فردای اون روز هم به شهر تاریخی ماسوله رفتیم اونجا هم کلی به ما خوش گذشت یک روز هم رفتیم انزلی کنار دریا منتهی چون هوا هنوز خیلی سرد بود به غیر از عده محدودی که احتمالا دیوانه وار عاشق دریا بودن
کسی تخم شنا کردن تو آبهای دریای خزر رو نداشت

********
مسافرت به شمال خیلی خوش گذشت به خصوص که تو ایام عید بود و خیلی از مردم هم به خاطر عید مسافرت کرده بودن و به نوعی اتحاد بین همه توی این مسافرت ها برقرار بود
6 فروردین به خونه برگشتیم و به دید بازدید اقوام پرداختیم مسافرت شمال علاوه بر لذت مسافرت و تفریحاتی که داشت یه فایده دیگه هم داشت و اون این بود که به طور غیر مستقیم به دلارام گفته بودم که من زیاد غیرتی نیستم و دستشو برای دوستی با پسرها باز گذاشته بودم البته قبلا هم هومن در مورد خصوصیات اخلاقی من به دلارام خبر داده بود ...
از همون روزی که به تهران برگشتیم تلاشمو برای زدن مخ دلارام بیشتر کردم شارژ مویایل ایرانسلش رو خودم براش می خریدم کلی ذوق میکرد
تو مهمونی های عید نوروز که دلارام و دخترای فامیل یک جا جمع میشدن می رفتم وسطشون و برای درآوردن حرص بقیه دخترا میگفتم دلارام ما از همه خوشگلتره و باعث خندیدنش میشدم می دونستم خیلی از این کار خوشش میاد ولی به روی خودش نمیاره البته یکی از دختر دایی هام هم چیز مالی بود تصمیم داشتم بعد از کردن دلارام رو مخ اون کار کنم.
توی عیدی هر وقت قصد مهمونی داشتیم و جلوی آینه خودشو آرایش میکرد می رفتم بهش میگفتم تو همینطوری هم خوشگلی نیازی به آرایش نداری اونم می خندید و چیزی نمیگفت
بیشتر از گذشته با دلارام بیرون می رفتم و بیشتر وقت روز رو با دلارام می گذروندم.
تو مهمونی های عید اگه دلارام نمی رفت منم نمی رفتم ولی جوری رفتار میکردم که پیش پدر و مادرم تابلو نشه
روز سیزدهم فروردین هم که همگی با چند تا از فامیل ها رفتیم لواسون وفتی دلارام با دخترای فامیل یه جا جمع بودن می رقصیدن رفتم وسطشون چند باری دلارام رو موقع رقصیدن با چند تا ده هزار تومانی شاباش کردم روی بقیه دخترای فامیل 500 تومنی ریختم و بعد هم الفرار.. خود دلارام هم باور نمیکرد به بقیه میگفت بعدا همه رو ازم میگیره ولی من این کار رو نکردم.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
قسمت پانزدهم

بالاخره عید نوروز هم با همه دلخوشی ها تفریحات لذت ها و مسافرت هاش تموم شد غروب روز سیزدهم نوروز حالم گرفته بود یکی از این جهت که عید دیگه تموم شد و دوم اینکه از فردا می بایست خودمو به مدت سه ماه تو دبیرستان از هومن پنهان کنم و از اینکه هومن توی اون سه ماه این جریان رو به گوش دوستانم برسونه دچار استرس و دلهره بشم چون ذات پسرها رو خوب می شناختم خود من هم وقتی سارینا و لیلا رو کرده بودم کلی پیش دوستام تبلیغشو کرده بودم و میدونستم هومن هم ممکنه چنین کاری کنه البته اصل عمل زیاد برای من مهم نبود می تونستم وانمود کنم که از این جریان خبر ندارم مثل خیلی از برادرهایی که خواهرشون کرده میشه و خبر ندارن فقط دلهره و نگرانی من از این جهت بود که هومن ممکن بود به دوستان همکلاسیم بگه برای کردن خواهرم از من اوکی گرفته....

******

تقریبا یک هفته از سیزدهم فروردین گذشته بود توی این یک هفته هومن دو سه بار تلفنی تماس گرفت که جوابشو ندادم حتی یک بار هم موقعی که داشتم از دبیرستان خارج میشدم جلوی درب دبیرستان به من سلام کرد که جوابشو ندادم راهمو کشیدمو به سمت خونه اومدم دیگه از اون روز به بعد نه به من زنگ زد نه دیگه تو دبیرستان با من صحبت کرد تو همون هفته هم از پدرم خواستم بیاد دبیرستان درخواست تعویض کلاسمو بده به بهونه اینکه از درس زیست شناسی نمره نگرفته بودم دوستان اون کلاسم رو جلوی پدرم مقصر اصلی معرفی کردم تا مجبور بشه بیاد دبیرستان و با مدیرمون صحبت کنه خوشبختانه این کار سریع انجام شد و من از کلاس سابقم که هومن هم توش بود به کلاس دیگه ای منتقل شدم هر چند تو اون کلاس هم دوستای زیادی داشتم که با هومن هم دوست بودن ولی خوبی کلاس جدید این بود که هومن توش نبود... هفته دوم بعد از عید هم گذشت توی این دو هفته رفتار مشکوکی از طرف هومن ندیدم چون چند روزی بود موقع تعطیل شدن دبیرستان دخترانه با فاصله خیلی زیاد دلارام و دوستاش رو کنترل میکردم تا یک وقت هومن مزاحمش نشه البته دوستان همکلاسیم مثل امیر سلمانی عباس علیخانی و دو سه تا دیگه رو بیشتر وقتها پشت سر دلارام و دوستاش میدیدم ولی اون موقع فقط حواسم به خود هومن بود تا اینکه دیدم امیر سلمانی و چند تا از دوستام بعد از تعطیلی دبیرستان محل عبورشون شده کوچه ما و از طریق کوچه ما به خونه می رفتن یواش یواش احساس کردم این جریان داره بو دار میشه به خصوص که وقتی بعد از دلارام به خونه می رسیدم با شلوار خونگی و مانتوی دبیرستانش همون موفع که دوستام تو کوچه بودن برای خرید وسایل ناهار از خونه بیرون می رفت در صورتیکه همیشه زنگ می زدیم با پیک برامون می آوردند....
بعد اینکه خیالم از بابت هومن راحت شد مجددا رفاقتم با سیاوش و امیر سلمانی حمید نوری و بقیه رو مثل سابق از سر گرفته بودم. دیگه با خیال راحت تری تو خونه دنبال کون دلارام بودم.
یه روز روی مبل های سالن پذیرایی خونه لمیده بودم طبق معمول داشتم کون دلارام رو نگاه مبکردم مثل بیشتر روزها به صورت دمر روی فرش نزدیک TVخوابیده بود هم جدول حل میکرد و هم به شوهایی که از شبکه PMC پخش میشد نگاه میکردمن هم مثلا رو مبل با گوشی موبایلم بازی میکردم ولی نگاهم بیشتر به کون دلارام بود یه شلوار نازک سفید پاش بود باز هم مقداری از شورت آبی رنگش از شلوارش بیرون زده بود بدبختی اینکه تاپ توی تنش هم مقداری بالا رفته بود و قسمتی از بدن لختش بین شورت و تاپش معلوم بود . محو چاک کونش شده بودم که اون شلوار نازک لای کونش رو کاملا نشون میداد و منو خمار کرده بود. همینطور کونشو نگاه میکردم که یهو با یه پوزخند برگشت سمت من اومد بگه شهرام صولتی سیبیلشو...... که دید دارم کونشو نگاه میکنم بقیه حرفشو خورد چند لحظه ای سکوت کرد ولی این بار بدون اینکه بخنده دوباره برگشت سمت من و گفت تصور کن اون یک ذره سیبیل شهرام صولتی هم اگه نباشه میشه خود شهره صولتی.... منم که چند لحظه قبل بد جوری ضایع کرده بودم با دیدن شهرام صولتی پکی زدم زیر خنده... اولش از اینکه این طوری خودمو تابلو کرده بودم ناراحت شدم ولی بعدا فکر کردم بالاخره دلارام باید می فهمید من تو کفش هستم هر چند که هومن قبلا بهش گفته بود ولی منم باید ثابت میکردم . این اولین بار بود که دلارام می دید نگاهم به کونش هست قبل از اون نگذاشته بودم بفهمه شایدم قبلا دیده بود ولی چون اون موقع خبر نداشت من دنبال کونشم هوشیار نبود
همون شب هم برامون مهمون اومد خیلی رسمی با خانواده رو مبل نشسته بودیم هم من مشغول صحبت بودم و هم پدر و بقیه... هر بار فرصت میکردم سینه های دلارام رو نگاه میکردم که تو تاپ سفید تنگش خیلی شهوت ناک بود چند باری این کار رو کردم تا اینکه بالاخره نگاه من و دلارام به هم گره خورد منم بلافاصله رد نگاهمو یک درجه پائین تر بردم سینه هاشو نگاه کردم چند ثانیه نگاهم روی سینه هاش بود وقتی دوباره بالاتر رو نگاه کردم دیدم داره مستقیم منو نگاه میکنه با توجه به بودن مهمونها و پدر و مادرم دیگه بیشتر از این جایز نبود نگاه کنم
اون شب تو تخت خوابم از اینکه توانستم تمایلاتم رو بدون گفتن حرفی و فقط با نگاه به دلارام کم کم بفهمونم تو کونم عروسی بود.
فردای اون روز هم که از خواب بیدار شدم یهو فکری اومد تو مغزم تصمیم گرفتم اون کار رو اجرایی کنم
دلارام شب ها تا بوق سگ پای ماهواره و سریال های خارجی بود و صبح ها به زور زنگ گوشی موبایلش بیدار میشد قصدم این بود از اون به بعد من جای گوشی موبایلش از خواب بیدارش کنم اون روز صبح هم رفتم تو اتاقش هنوز مست خواب بود آخخخخخخخخخخ که تو لباس خواب و روی تخت خوابش چقدر کردنی بود. ملحفه رو از روی بدنش کنار زدم ... معلوم نبود این دختر به کی رفته بود که بیشتر وقتها دمر رو تخت می خوابید البته این عادتش برای من خیلی فایده داشت کلی کونش رو دید می زدم .... به قول مادرم دلارام انگاری لگن خاصره نداره یا باید رو مبل ولو بشه یا رو فرش بخوابه روزنامه جدول و یا فیلم ببینه...
آخ که کاشکی میشد همونجا کنارش دراز میکشیدم شلوار و شورتشو پائین می کشیدم و به مراد دلم می رسیدم.
خیالم کاملا راحت بود که فقط من و دلارام تو خونه هستیم طبق روال هر روز پدر و مادرم ساعت شش و نیم صبح از خونه بیرون می زدند و به محل کارشون می رفتن با بدنی یخ کرده دست لرزونمو به سمت کونش بردم اولش می خواستم با دست زدن به کونش و تکون دادنش بیدارش کنم ولی بعد تصمیم گرفتم تا زمانیکه هوشیار نشده کونش رو دست مالی کنم و وقتی که هوشیار شد تکونش بدم تا بیدار شه.. پنج انگشتمو کاملا از هم باز کردم تا وقتی روی کونش قرار دادم کاملا برجستگی و قلمبه بودنشو حس کنم کف دستمو و پنج تا انگشتم وقتی که رو برجستگی کونش قرار گرفت انگاری تمام لذت دنیا از طریق کف دست و انگشتانم به من منتقل شد این قدر نرم بود که انگاری دستمو روی تلی از پنبه قرار داده بودم کف دستم ژله ای و لرزون بودن کونشو حس کرده بود و داشت این حس رو به کیرم منتقل میکرد شاید به دو ثانیه نکشید که کیرم مثل تبر سفت و سخت شد همون کف دستم چنان لذتی به من داده بود که احساس می کردم رو ابرها راه میرم و هیچ چیز جز نرمی و لطافت اطرافم وجود نداره چون قانونا نمی بایست به این کون دست بزنم لذت دست زدن بهش چندین برابر لذت دست زدن به کون هایی بود که تا اون موقع کرده بودم. بدنم هنوز کمی می لرزید دست یخ کرده ام رو که روی کون دلارام قرار داده بودم حالا از گرمای بدن دلارام و کونش گرم شده بود یه دستم به کیر شق کرده ام بود و از روی شلوار می مالیدمش و یک دستم هم روی کون دلارام بود داشتم حسابی جق می زدم در حالی که همچنان جق می زدم چهار تا از انگشتای دستمو آروم از روی کونش جمع کردمو لای چاک کونش قرار دادم و کمی لای کونش فشار دادم با این کارم انگشت وسطی دستم اون چاله کوچیک سوراخ کونشو حس کرد همزمان با این کارم دلارام تکون خورد آبم تا پشت کیرم اومده بود خیلی سریع انگشتمو از لای کونش درآوردمو روی کونش قرار دادم محکم تکونش دادم و صداش میکردم تا مثلا بیدار شه....
آخرین فشار رو از روی شلوارم به کیرم دادم تا آبم بیرون بزنه.. برگشت و از حالت دمری بودن دراومد همزمان که ازم سوال میکرد خواب موندم دیر شده؟ آبم داشت داخل شلوارم می ریخت وکیرم نبض میزد نمیتونستم راحت حرف بزنم.... فکر کرده بود لابد دیرش شده و گوشی موبایلش زنگ نزده برای اینکه اومدن آبمو تو شلوارم نبینه مثل برق نشستم رو زمین و الکی جوراب پامو درست کردم بدنم سست شده بود. چند لحظه بعد بهم گفت اگه بیدارم نمیکردی زنگ گوشی موبایلم بیدارم میکرد برای اینکه دلیلی برای بیدار کردنش داشته باشم الکی بهش گفتم من امروز ظهر دیر میام خونه ناهارکه درست کردی خودت تنها بخور بعد هم از اتاقش خارج شدم.. خودمم مونده بودم این همه استعداد تو پیچیوندن و مخ زدن رو از کجا آورده بودم انگاری همه استعداد من جای درس خوندن تو مخ زدن و کردن دخترا خلاصه شده بود. اومدم برم توالت که خودمو بشورم دیدم اوههه جلوی شلوار خوابم از بالا تا پائین خیس شده خوب شد زود از اتاق دلارام بیرون زدم وگرنه خیسی جلوی شلوارم آبروم رو می برد اون روز تا آخرین لحظه ای که تو دبیرستان بودم همش به جریان صبح و دستمالی کون دلارام فکر میکردم واقعا کون نرم و لطیف و ظریفی داشت که آدمو دیونه میکرد برای اولین بار بود که این طوری به کونش دست زده بودم. خوش به حال هومن که داخل کونش رو تجربه کرده بود...
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
قسمت شانزدهم

بعد از تعطیل شدن کلاسهامون با سیاوش و امیر سلمانی تو خیابونها کس چرخ می زدیم دختر بازی می کردیم تا به این شکل من دیرتر به خونه برم چند روزی هم بود که سیاوش از من می خواست به خونه ما بیاد و مثل سابق ورق تخته نرد و فیفا 9 بازی کنیم ولی من هر بار الکی بهونه می آوردم تا کسی مزاحم تنها بودن من و دلارام تو خونه نشه جالب اینجا بود که امیر سلمانی هم جدیدا به ورق و تخته بازی کردن تو خونه ما علاقه زیادی پیدا کرده بود چون قبلا تمایلی نشون نمیداد ساعت دو نیم بعد از ظهر به خونه برگشتم دلارام ناهارشو خورده بود هنوز داشتم به جریان صبح فکر میکردم دنبال راهی بودم که بتونم هر روز کاری که صبح کردمو تکرار کنم کمی که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که از فردا صبح جای دلارام خودم میز صبحانه و چایی رو آماده کنم بعد هم برم به همین بهونه بیدارش کنم اینطوری هر روز می تونستم به کونش دست بزنم دلارام هر روز ده دقیقه به هفت با صدای زنگ بیدار باش گوشیش از خواب پا میشد و صبحونه رو آماده میکرد تا ساعت هفت و نیم صبحونه می خوردیم هفت و نیم از خونه بیرون میزدیم و تا هشت سر کلاس بودیم...
دلارام همیشه به من میگفت حاضر خور و این بهونه خوبی بود که به همین دلیل برای درست کردن صبحانه برم بیدارش کنم. البته تکرار این قضیه و بیدار کردنش با تکون دادن کونش می تونست یک پیامی هم به دلارام بده اگه واقعا باهوش باشه با تکرار این کار در آینده و همچنین نگاه هایی که قبلا به کونش کرده بودم و خودش هم فهمیده بود دیگه باید می فهمید که دنبال چی هستم البته من کس هم خیلی دوست داشتم ولی میدونستم کس جریانش فرق داره و با توجه به دختر بودنش امکانش نیست خنگ ترین دختر هم بود حرف هایی که هومن بهش در مورد من زده بود همه چیز رو روشن میکرد من بد جور کون دلارام رو میخواستم حتی اگر مجبور میشدم از صد نفر کمک بگیرم باید این کون رو میکردم...
دومین روز که این کار رو کردم رو نیم تنه خوابیده بود که بازم کلی با انگشتام با لای کونش بازی کردم دومین بار زود بیدار شد نتونستم همزمان جق بزنم. روز سوم رو کمر خوابیده بود مجبور شدم با تکون شکمش و سینه هاش بیدارش کنم هنوز جراعت اینکه با مالیدن کسش بیدارش کنم رو نداشتم. از اون طرف هم در طول روز نگاهم به کون و پستونش رو یواش یواش علنی میکردم طوریکه خودش هم بفهمه
همچنان تمام تلاش خودم رو برای جلب کردن نظر دلارام به سمت خودم میکردم منم قیافه بدی نداشتم و این رو دوست دخترای سابقم هم به من گفته بودن حتی خود دلارام هم اون زمان که چنین برنامه هایی پیش نیومده بود بارها گفته بود که دوستاش از من تعریف میکنن.... لیلا دوست خواهرمم یکی از همین ها بود که پا داد منم کردمش... خوش لباس بودن و خوش تیپ بودنم می تونست برای من در آینده برای کردن دلارام یک امتیاز حساب بشه
از روزهای تعطیل و جمعه ها که پدر و مادرم خونه بودند متنفر بودم حتی دیگه دوست نداشتم به دبیرستان برم و از صبح تا ظهر خودمو اونجا مشغول کنم اگر دلارام دبیرستان نمیرفت صد درصد منم دبیرستان رو می پیچوندم و خونه می موندم بعد از تعطیل شدن دبیرستان هم انگاری دنیا رو به من داده باشن سریع به سمت خونه حرکت میکردم طوریکه یه روز باز سیاوش جلو منو گرفت و ازم خواست که به خونه ما بیاد مثل قدیم ورق و تخته بازی کنیم ولی باز قصد پیچوندنش رو داشتم که یهو برگشت گفت مال من استخون داره؟
اون روز سیاوش رو هر طوری بود پیچوندم و به سرعت به سمت خونه حرکت کردم ولی تو راه تازه داشتم اون حرف سیاوش رو تجزیه تحلیل می کردم اصلا مفهوم جمله ای که به من گفت برام عجیب بود مال من استخون داره این فکر رو به ذهن هر کسی می رسوند که دیگران میکنن راضی هستی ولی به ما که میرسه انگار مال ما با مال دیگران فرق داره یا استخون داره...
بعد از خوردن ناهار هم هنوز فکرم پیش حرفی بود که سیاوش زده بود نهایتا تصمیم گرفتم فردا وقتی سیاوش رو دیدم بهش پیشنهاد خونه خودشون رو بدم اگه قبول کرد معلوم میشد که این شک و تردیدی که بهش داشتم الکی بوده ولی اگه قبول نمیکرد معلوم میشد این هومن کس کش پشت سرم من و دلارام یه حرفایی زده...
بعد از ناهار دمر خوابیدن دلارام جلوی TV به طور موقت ذهن منو از سمت سیاوش دور کرد و به سمت خودش کشید همیشه دنبال چنین موقعیت هایی بودم هر بار دلارام جلوی TV به صورت دمر دراز می کشید منم همون دور و اطراف می نشستم اون بدن ناز و کون خوشگلش رو دید می زدم از اون منظره با حال استفاده می کردم دلارام نیم ساعتی بود که رو فرش خونه دراز کشیده بود و پرتقال می خورد منم برای دیدن بهتر منظره کونش از زاویه بالاتر بلند شدم روی مبل نشستم و با گوشی موبایلم بازی می کردم با توجه به اینکه قبلا دیده بود به کونش نگاه میکنم این بار راحت تر از دفعات قبل و بدون استرس و دلهره کونش رو نگاه میکردم یک شلوارک جین کوتاه به رنگ آبی آسمونی که تا زانوهاش رو می پیچوند پاش بود و یه تی شرت سفید هم تنش بود نگاهم همونجور به اون کون نازش بود و داشتم به این فکر میکردم دلارام با بلوز و دامن غریبه هست . من هیچ گاه ندیده بودم که دامن بپوشه یه لحظه سرمو برگردوندم سمت TV که یهو دیدم اوههههه داره از آینه دکور میز زیر تلویزیونی منو نگاه میکنه یه لحظه خشکم زد ولی زود به خودم مسلط شدم من روی مبل درست سمت راست دلارام و دکور میز تلویزیونی نشسته بودم و صورتم درست روبروی کون دلارام قرار داشت خودمو تو آینه میز زیر تلویزیونی نمی دیدم ولی چون دلارام روبروی دکور نشسته بود هم صورت و هم بدنشو کاملا میدیدم تو اون لحظه اصلا رد نگاهش به سمت بالا و TV نبود و داشت روبرو رو نگاه میکرد و گاهی وقتها هم سمت راستشو نگاه میکرد هر چند که مجسمه های داخل دکور زیر تلویزیونی مانع بودن ولی می تونستم پیجیدن چشمش به سمت راست رو که خودم نشسته بودم تشخیص بدم. خیلی سریع خودمو به خریت زدمو وانمود کردم که خبر ندارم داره منو نگاه میکنه دستمو به سمت کیرم بردمو همونجور که از روبرو کونش رو نگاه میکردم کیرمو با دستم فشار میدادم یکی دو دقیقه ای در حالیکه نگاهم به کون دلارام بود کیرمو فشار می دادمو و می مالیدم
یهو به فکرم رسید برای اینکه بیشتر جلب توجه کنم با گوشی موبایلم از کونش عکس بگیرم گوشی موبایلمو با دو دستم گرفتم کمی دورتر و درست روبروی کون دلارام قرار دادم جوری که بفهمه دارم از کونش عکس میندازم... به صورت افقی چند تایی از کونش عکس انداختم دلارام هم وانمود میکرد داره فیلم Step.Up1 رو می بینه که در مورد مسابقه رقص بین دو گروه بود و با آهنگی که تو فیلمه خونده میشد سرشو تکون میداد
خیلی گذری و سریع به سمت آینه میز TV نگاه کردمو دیدم که داره هنوز نگاه میکنه و رد نگاهش به پائین و تو آینه هست گوشی رو خیلی دقیق روی مبل گذاشتمو و علامت گذاری کردم بلند شدم در حالیکه به دلارام میگفتم دارم میرم حمام رفتم لباس هامو برداشتمو وارد حمام شدم اول یک جق مشتی به خاطر کون دلارام زدم عجیب بود که موقع جق زدن به خاطر دلارام وقتی یه نفر دیگه رو جای خودم در حال کردن دلارام تصور میکردم زودتر آبم می اومد توی عید نوروز هم هر شب کارم گوش دادن به اون فایل صوتی بود که از دلارام و هومن ضبط کرده بودم. شاید نزدیک به پانزده بار با اون صدای ضبط شده جق زده بودم و برای اینکه یک وقت کسی نتونه به اون فایل دسترسی داشته باشه از گوشی موبایلم به کامپیوتر خونه منتقلش کرده بودم..
دوش گرفتم که تمام شد اومدم تو سالن پذیرایی و در حالیکه خودمو خشک میکردم رفتم روی همون مبلی که قبلا نشسته بودم نشستم. اول اینکه گوشی موبایلم یک ده سانتی جاش تغییر کرده بود و کاملا مشخص بود که دست خورده دوم اینکه دلارام تو سالن پذیرایی نبود ولی تلویزیون همچنان روشن بود یک مقدار نگران شدم با توجه به اینکه گوشی موبایلمم سر جای اصلی خودش نبود احساس کردم شاید دلارام که جریان رو فهمیده ناراحت شده برای همین تو سالن و خونه دنبالش می گشتم

ادامه دارد ....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
قسمت هفدهم

دوش گرفتم که تمام شد اومدم تو سالن پذیرایی و در حالیکه خودمو خشک میکردم رفتم روی همون مبلی که قبلا نشسته بودم نشستم. اول اینکه گوشی موبایلم یک ده سانتی جاش تغییر کرده بود و کاملا مشخص بود که دست خورده دوم اینکه دلارام تو سالن پذیرایی نبود ولی تلویزیون همچنان روشن بود یک مقدار نگران شدم با توجه به اینکه گوشی موبایلمم سر جای اصلی خودش نبود احساس کردم شاید دلارام که جریان رو فهمیده ناراحت شده برای همین تو سالن و خونه دنبالش می گشتم کاملا مطمئن بودم عکس هایی که از کونش انداختمو دیده ... طبقه بالا و پائین و داخل خونه رو گشتم نبود وارد حیاط که شدم دیدم کنار در خونه ایستاده...
با همون حوله روی سرم رفتم کنارش ... نزدیک در حیاط که شدم امیر سلمانی رو دیدم که داشت با دلارام صحبت میکرد تعجب کردم این کون گشاد اینجا چه کار میکنه صبح تو دبیرستان ازش جزوه خواسته بودم قرار بود فردا تو مدرسه برام بیاره ولی انگاری خودش برام آورده بود در خونه... جزوه فیزیک(3) رو که از امیر سلمانی گرفتم تو سالن پذیرایی خونه به این فکر میکردم این امیر سلمانی که برای گرفتن جزوه هیچ وقت در خونه کسی نمی رفت تو دبیرستان جزوه از این و اون میگرفت چطور شده که اونم برای دادن جزوه خودش به دیگران پا شده اومده در خونه ما... چند وقتی هم بود بعد از تعطیل شدن دبیرستان دخترانه گاهی با دوستام و گاهی هم تکی پشت سر دلارام و دوستاش راه میرفت و از کوچه ما میرفت خونه....
با دلارام که دوباره تنها شدم امیر سلمانی از یادم رفت با توجه به جابجایی گوشی موبایلم روی مبل وقتی باهاش حرف زدم رفتارش کاملا عادی و طبیعی بود و این منو به شدت عصبی میکرد دیگه با اون نگاه هایی که به پستونش و به خصوص کونش کرده بودم و دیدن اون عکس هایی که از کونش انداخته بودم حتی اگه اسکل هم بود دیگه باید می فهمید من دنبال کونش هستم ولی لامصب هیچ چیز از رفتارش نمی فهمیدم با این کارهایی که من کرده بودم نه خشن و عصبانی و شاکی میشد که منم روش کردنش رو عوض کنم و نه به من پا میداد تا بتونم بکنمش
پوست پرتقال هایی که از ظرف میوه خوریش بیرون و روی فرش ریخته بود رو بهونه کردم و رفتم تو آشپزخونه... کنارش تو قسمت ظرف شویی ایستادم داشت ظروف میوه اش رو می شست از حرصم با دست راستم لپ سمت چپشو محکم گرفتم به سمت خودم کشیدم یه آخ بلند گفتو ظروف تو دستشو ول کرد تو دستشویی همچنان که لپش تو دستم بود و هر دو دستشو مثل این آدمهایی که تسلیم هستن بالا نگه داشته بود کشان کشان به سمت سالن پذیرایی می کشیدمش هر دو قدمی که بر میداشت کمرشو مثل این آدمهای قوز دار کمی تا میکرد می ایستاد و ازم میخواست که لپش رو ول کنم تا دراز و آویزون نشده
لامصب لپش هم آنچنان نرم و لطیف بود که آدمو دیونه میکرد پوست پرتقال ها روی فرشو دید خودش فهمید برای چی لپشو کشیدم ... وقتی پوست پرتقال های با دستش جمع کرد و برد بندازه تو سلطل زباله از پشت سر دوباره کونش رو نگاه کردم خود دلارام هم در حال رفتن یک بار برگشت و پشت سرشو نگاه کرد کاملا میدونست که نگاه های من دلیلش چیه ولی به روی خودش نمی آورد تو اون روزها با وجود اینکه دلارام هیچ عکس العمل مثبت و منفی در مورد نگاه های من به کونش نشون نداده بود ولی یک چیز برای من مشخص بود و خیال منو راحت کرده بود و اون این بود که طوری رفتار نکرده بود که پدر و مادرم به این موضوع پی ببرند
فردای اون روز تو دبیرستان منتظر بودم کلاسهام هر چه زودتر تموم شه تا به سیاوش بگم که امروز برای ورق بازی به خونشون بریم البته واقعا قصدم رفتن به خونه سیاوش نبود بلکه می خواستم مطمئن شم اصرار برای اومدن یه خونه ما به خاطر فهمیدن جریان دلارام نیست و هومن بهش چیزی نگفته باشه وقتی بیرون اومد بهش پیشنهاد دادم بریم خونشون ولی همانطور که حدس می زدم بهونه آورد و گفت که مهمون دارند بعدم ازم دوباره خواست که بیاد خونه ما نزدیک سه ماهی بود که نه من خونه اونها رفته بودم و نه اون خونه ما اومده بود روز قبل هم که امیر سلمانی برای دادن جزوه به در خونه ما اومد حدس هایی زده بودم شاید باید می پذیرفتم که بالاخره هومن کار خودش رو کرده و وقتی دید دیگه محل سگش هم نمیذارم و تخمم حسابش نمیکنم رفته پشت سر من به دوستای صمیمیم جریان کردن دلارام و اتفاقی که بین خودش و من افتاده رو گفته ولی چون هنوز مطمئن نبودم تصمیم گرفتم سیاوش رو به خونمون دعوت کنم بیشتر قصد داشتم اگر چیزی از این جریان میدونه از زیر زبونش بکشم خوب بود که دیگه هومن تو کلاس ما نبود وگرنه خیلی ها می فهمیدن
ساعت حدودا سه بعد از ظهر بود که سیاوش به خونه ما اومد قبل ها که خونه ما می اومد زمانی بود که پدر و مادرم خونه بودندو با اونها هم سلام علیک میکرد و گپ میزد اون روز چند دست فیفا9 زدیم و بعد هم عشق اصلیمون یعنی ورق بازی کردیم.... دنبال ترفند و راه هایی بودم که بتونم از زیر زبون سیاوش حرف بکشم ولی اتفاق دیگه ای افتاد گوشی سیاوش زنگ خورد وقتی جواب داد فهمیدم امیر سلمانی پشت در خونه ماست کیرم تو این شانس این امیر سلمانی هم که کون گشاد ترین همکلاسیم بود حالا تا درخونه ما هم اومده بود با اومدن امیرسلمانی به خونه ما دیگه نیازی نبود از زیر زبون سیاوش حرف بکشم به خصوص وقتی که سیاوش ازم سوال کرد چرا با هومن قهر کردی دیگه همه چیز دستم اومد این قدر حالم گرفته شد که حتی یادم رفت به دلارام بگم وسایل پذیرایی رو آماده کنه...
نمیدونم به خاطر اومدن پدر و مادرم به خونه بود که اینها قصد رفتن کردن یا به خاطر نیومدن دلارام بین ما بود وقتی رفتیم تو حیاط دلارام داشت باغچه رو با شلنگ آب میداد به وسط حیاط که رسیدیم سیاوش کرمش گرفت به دلارام گفت عجب پذیرایمون کردی هنوز حرفش تموم نشده بود که شلنگ آب رو طرف ما گرفت هر سه نفرمون رو خیس کرد و گفت این هم پذیرایی... بلافاصله به تلافی کارش اول من و بعد سیاوش یه مشت گل از تو باغچه برداشتیمو پرت کردیم سمتش.. جیغ کشان شلنگ رو روی زمین انداخت به داخل خونه فرار کرد.
همون شلوارک آبی جین دیروزی که تا زانوش رو می پوشوند و تاپ سفیدش تنش بود اون گلی که پرت کردم با وجود فرار کردنش به پشت شلوار و تی شرت و قسمتی از پای لختش برخورد کرد.
این اولین بار بود که دلارام اینطور آزادانه با من و دوستام شوخی میکرد این شاید تاثیر اون آزادیها و حرف هایی بود که در مورد من از هومن شنیده و یا خود من بهش گفته بودم و عجیب اینکه خیلی بازتر از همیشه جلوی دوستام ظاهر شده بود. قبلا جلوی سیاوش بلوز و شلوار البته بدون شال یا روسری ظاهر میشد و حالا با تاپ و شلوارک تو جیاط باغچه رو آب میداد
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت هجدهم

بعد از اینکه این دو تا کس خل رفتن به بهونه خیس کردنمون رفتم دنبالش تا به این بهونه لپش رو بکشم و اگه شد دستمالیش کنم داشت تو حمام دست و پای گلی شده اش رو می شست وارد حمام که شدم به سمت یکی از دیوارهای حمام قنبل کرده بود و داشت شلوار تو پاش رو می شست رفتم پشت سرش و پشت اون کون قنبل کرده اش ایستادم بعد هم در حالیکه علنی اون کون نازشو دید می زدم بهش گفتم سیاوش بهت گفت پذیرایی نکردی من و امیر رو برای چی خیس کردی؟ منتظر بودم حرفی بزنه تا به این بهونه لپش رو بکشم همون جور که دولا شده بود گردنش رو به سمت من برگردوند و گفت به خاطر اینکه سیاوش مفت خور شده بلافاصله بهش گفتم امیر سلمانی رو برای چی خیس کردی اون که اولین بارش بود می اومد خونمون نکنه چون خوشتیپه خیسش کردی در حالیکه داشت با حوله صورتش رو پاک میکرد گفت اتفاقا سیاوش از اون یکی خوشتیپ تره...
سابقا که سیاوش خونه ما می اومد و با هم ورق و تخته بازی می کردیم دلارام از ما پذیرایی میکرد بعضی وقتها هم همراه ما بازی میکرد وگاهی هم با سیاوش شوخی میکرد که آخرین شوخیش آب پاشیدن با شیلنگ به ما سه نفر بود ...
تصمیم داشتم با حرفام دلارام رو قلقلک بدم تا کس شعر بگه و همون کس شعر رو بهونه کنم برای گرفتن لپش ولی بعدش سریع پشیمون شدم و تصمیم گرفتم بدون بهونه و حرفی و در سکوت لپشو بگیرم تا تاثیر بیشتری روش داشته باشه رفتم کنارش جلوی آینه داخل حمام ایستادم مقداری از سوتین مشکیش از زیر تی شرت سفیدش معلوم بود که منو یه جورایی تحریک میکرد کیرمم جلوتر از اقدامی که قصد داشتم انجام بدم در حال رشد بود وقتی حوله رو از روی صورتش پائین آورد دستمو بردم سمت صورتش و بدون حرف لپشو گرفتم و کشیدم... یه جوری آخ گفت که کم مونده بود آبم بیاد بدون اینکه حرفی بزنم تو سکوت فشار دستمو رو لپش بیشتر کردم طوریکه یهو حوله تو دستشو ول کرد رو زمین و دو دستشو رو دست من قرار داد تا فشار کشیده شدن لپش رو کمتر کنه همزمان آخ ول کن آخ ول کنش کیرمو مثل تبر کرده بود یاد اون آخ هایی افتادم که موقع کون دادن به هومن پشت تلفن شنیدم .. التماس میکرد که لپشو ول کنم ولی من همچنان بدون اینکه حرفی بزنم دو سه دقیقه ای بود لپشو گرفته بودم انگاری تو سکوت لپ گرفتن من تاثیرش خیلی بیشتر از اون چیزی شد که خودم فکر میکردم چون این کارم باعث سکوت دلارام هم شده بود و نگاهم به نگاه دلارام تو آینه حمام گره خورده بود با وجود اینکه لپش هنوز تو دستم بود و گاهی به طرف خودم می کشیدمش دیگه سکوت کرده بود چیزی نمیگفت و فقط تو آینه منو نگاه میکرد سکوت عجیبی بین من و دلارام برقرار شده بود و همچنان لپش تو دستم بود تو تکون هایی که خورد کیر شق کرده ام به ران پاش گرفت وقتی کیرم پای دلارامو رد کرد مثل فنر به جای خودش برگشت و دیدم خیلی ضایع شدم لپشو ول کردم و سریع رفتم تو سالن پذیرایی خونه و رو مبل نشستم خودمم نمیدونستم دارم از چی خجالت میکشم من که هدفم کردن دلارامه این خجالت ها دیگه برای چیه؟ هر کاری میکردم نمی تونستم خودمو از این ضایع شدن نجات بدم. تاآخر شب شرایطم همین بود حتی موقع شام خوردن روی میز هم سعی میکردم نگاهم به نگاه دلارام نخوره البته رفتار دلارام کاملا طبیعی بود و هیچ عکس العمل منفی از خودش نشون نداده بود. اون شب تو تخت خوابم به خاطر سکوتی که تو اتاقم حاکم بود راحت تر به این اتفاقی که افتاده بود فکر میکردم مالیده شدن کیر شق کرده ام به پای دلارام عمدی نبود ولی خوب در آینده چنین برنامه ای برای راضی کردن دلارام داشتم ولی چون این اتفاق خیلی زودتر از موعود مقرر افتاده بود کمی احساس ضایع شدن میکردم مدام به خودم تلقین میکردم حالا که این اتفاق زودتر از وقتش افتاده پس باید ادامش بدم و علاوه بر نگاه هایی که به بدن و کونش میکنم دستمالی کردنش رو هم یواش یواش شروع کنم به خودم امیدواری میدادم که این دخترا هستند که باید از دستمالی شدن و انگشت شدنشون و حتی کرده شدنشون خجالت بکشن
صبح مثل همیشه زودتر از دلارام از خواب بیدار شدمو طبق روال اون چند روز رفتم تو اتاقش تا با تکون دادن کونش با دستام بیدارش کنم هر بار که برای بیدار کردنش به طبقه سوم و اتاقش می رفتم شهوت و تمایلات جنسی ام بیشتر از دفعه قبل میشد ولی هر بار خودمو کنترل میکردم تا مشکلی برای آینده پیش نیاد بدبختی اون روز صبح دلارام طوری خوابیده بود که من رو برای خواسته های بیشتر وسوسه میکرد اول اینکه ملحفه تختش روش نبود دوم اینکه روی شانه سمت راستش خوابیده بود و هر دو دستش رو لای پاش قرار داده بود و حالت قوز کرده خوابیده بود طوریکه به خاطر بالا رفتن تاپش مقدار زیادی از کمر لختش معلوم بود پوست صاف و برنزه ویک دستی داشت همیشه و طبق روال اون چند روز اول کونشو دستمالی می کردم تا وقتیکه هوشیار بشه بعد با تکون دادن عادی کونش بیدارش میکردم ولی این بار با توجه به نوع خوابیدنش هدف دیگه ای داشتم دوباره تمام بدنم شروع به لرزیدن کرده بود این بدن لرزون کاری که قصد انجامشو داشتم رو مشکل میکرد دستمو نزدیک کونش کردمو چند لحظه ای نگه داشتم تا لرزش دستم کمتر بشه با دوتا از انگشت های چپم یکی انگشت شصت و دیگری انگشت کناریش بیرونی ترین قسمت شورتش رو که کش شورتش بود گرفتم و بدون اینکه دستم به پوست بدنش بخوره آروم به سمت خودم کشیدم هنوز دستم می لرزید ولی این لرزش خیلی کمتر شده بود. لامصب این دلارام هر روز یه جور شورت می پوشید دیروز شورت آبی رنگ پوشیده بود و اون روز صبح شورتش سفید رنگ بود بعد هم با دست راستم پائین ترین قسمت شورتش که نزدیک کف تخت خواب بود رو مثل دست چپم گرفتم و آروم به سمت خودم کشیدم تصمیم داشتم تا هوشیار نشده شورت و شلوارشو به سمت خودم بکشم تا کون لختش رو برای اولین بار ببینم یک بار هم پارسال برای دیدن بدن لختش از طریق حمام اقدام کرده بودم و با شکستن شیشه حمام فصد این کار رو داشتم که متاسفانه این کار جواب نداده بود و موفق نشده بودم.
اون قسمت از بالای شورتش که بین دو تا دستام قرار داشت از پوست بدنش فاصله گرفته بود و سعی میکردم بیشتر به سمت خودم بکشم شورتش تا جایی که بیرون از شلوارش بود به راحتی به سمت خودم کشیده میشد ولی اونجا که به مرز شلوارش می رسید به خاطر اینکه کش شلوارش محکمتر از کش شورتش بود به سختی از بدنش فاصله می گرفت و نیازمند نیروی بیشتر دستم برای فاصله گرفتن از پوست بدنش بود اصولا کش شورت ها شل تر از کش شلوار درست میکنن تا به پوست بدن آسیب نزنه... این حالت تو شورت و شلوار دلارام هم وجود داشت با نیروی بیشتری شورتش رو به سمت خودم کشیدم تا شلوارش هم از پوست بدنش فاصله بگیره بالاخره همزمان با بلند شدن شلوارش از روی پوست بدنش منم سرمو به نزدیکترین قسمت کمرش رسوندم از لای شلوارش داخل و دید زدم همیشه فکرم این بود که کس و کون خواهر با کس و کون دخترای غریبه فرق میکنه برای همین بد جوری آرزوی دیدن کونش رو داشتم و این آرزو داشت به حقیقت می پیوست هنوز چیزی رو به صورت واضح نمی دیدم فاصله کم بین پوست بدنش و شلوارش باعث شده بود روی کونش تاریک باشه و من چیز زیادی نبینم برای همین شورتشو بیشتر به سمت خودم کشیدم تا اینکه شلوارش هم از بالای کونش بیشتر بلند شد و با این کار جمال ما هم به بالای چاک کون دلارام روشن شد کیرم در کسری از ثانیه مثل تبر سفت و سخت و شق شد دو سه سانتی از اون چاک کون ناز و پوست صاف و صیقلی و بدون موی کونش معلوم بود
همون یک مقدار چنان منو دچار سستی و ضعف کرد که تصمیم گرفتم بیشتر از اون هم ببینم حالت و نوع نگاهم به شلوار و کون دلارام شبیه کسانی بود که انگاری چیز تازه ای رو دارن کشف میکنن
این بار بر عکس دفعات قبل شورتش رو به سمت خودم و هم به سمت پائین پاهاش کشیدم با این کارم نصف چاک کونش از داخل شلوارش معلوم شد اوففففففف که پوست و چاک کونش مثل این عکس هایی که صورتشون رو روتوش میکنن بدون لک و جوش صاف و بدون مو بود کیرم به شدت تحریک شده بود احساس نیاز به جق زدن پیدا کرده بودم ولی هر دو دستم در گیر گرفتن شورت دلارام بود با هر دو پاهام به کیرم فشار وارد میکردم تا بلکه اینطوری آبم تو شلوارم بیاد ولی هر کاری کردم این کار انجام نشد همچنان که دو طرف شورت دلارام تو دستم بود دست جپم رو یواش یواش تا وسط شورتش و نزدیک دست راستم آوردم تا با این کارم دست راستمو آزاد کنم و همچنان که شورت دلارام رو با دست چپ گرفته ام بتونم با دست راست جق بزنم ولی از شانس تخمی من تا این کار رو کردم یهو تکونی خورد از ترسم کش شلوارشو ول کردمو زارت به پوست بالای کونش خورد و یه صدای عجیبی هم داد بلافاصله برای اینکه ضایع نشم این بار به جای کونش دستمو روی بازوی چپش گذاشتم و تکونش دادم تا بیدار شه با دست چپش اونجایی از پوست بالای کونشو که کش شورتش ضربه وارد کرده بود رو خواروند از روی تختش بلند شد نشست
الکی بازوی دست چپش رو نیشگون گرفتم و گفتم هنوز خوابی؟ با اون چشمان خمار از خوابش یک کم نگاهم کرد و در حالیکه خمیازه میکشید ازم ساعت رو پرسید در حالیکه با یک انگشتم ابروهای درهم و برهمش رو مرتب میکردم بهش گفتم وقتی من بیدارت میکنم یعنی وقت خوبیه...
هنوز بابت اتفاقی که روز قبل و جلوی آینه افتاده بود کمی خجالت میکشیدم و سعی میکردم با صحبت کردن همه چیز رو عادی جلوه بدم....
با وجود اینکه اون روز صبح با دیدن کون نصف و نیمه دلارام به وجد اومده بودم و شاد و شنگول بودم ولی تو دبیرستان بدجوری حالم گرفته شد یکی اینکه تو وقت استراحت آنکارد اول تو حیاط دبیرستان هومن رو با دوتا از همکلاسی های کلاس جدیدم دیدم در صورتیکه تو دبیرستان هیچ وقت ندیده بودم این سه نفر با هم همکلام بشن دومین حال گیری بیرون اومدن سیاوش و هومن بعد از تعطیل شدن دبیرستان بود
شاید در قبال هومن سیاست غلطی رو در پیش گرفته بودم شاید می بایست به دوستی و رفاقتم با هومن حداقل در ظاهر ادامه میدادم تا حداقل به بهونه ادامه دوستیش با من و دلارام پیش کسی صحبت از جریان بین ما سه نفر نکنه ...
به خونه که برگشتم دلارام هنوز خونه نیامده بود این بار حس خوردن ناهار خونگی رو نداشتم برای همین زنگ زدم رستوران برای خودم و دلارام غذا سفارش دادم تا با پیک برامون بیارن تو تخت خوابم دراز کشیده بودم و یک دستم زیر سرم بود داشتم به جریانات اون دو سه روز فکر میکردم ذهنم بد جوری درگیر بود
پیک رستوران که به در خونه رسید همزمان با اون دلارام هم در خونه بود و غذا ها رو آورد داخل موقع ورود به حیاط با همون لباس فرم دبیرستان نگاش کردم لامصب این دختر تو لباس دبیرستان هم فوق العاده کردنی بود.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
درود بر دوستان عزیزی که هنوز این تاپیک رو فراموش نکردن به خصوص اونهایی که اعتقاد داشتن این تاپیک نیمه کاره رها نمیشه و هر بار منتظر ادامه ماجرا بودن دست مریزاد
چند تا نکته بود که باید اول اینجا یادآوری کنم
۱- این جریان تا جایی که دیگران سرانجام این ماجرا رو بفهمند نوشته شده اگر کسی تمایل داشت اتفاقات بعد از این ماجرا بدونه تو این تاپیک اعلام کنه که برای نوشتن فصل دوم از همین امروز دست به کار بشم اگر هم فقط دنبال این بودین که نتیجه رو بفهمین که خوب تو این ماجرا همه چیز معلوم میشه و نیازی به نوشتن اتفاقات بعد از اون نیست
۲- یه تعداد دوستانی بودن که می اومدن میگفتن این بابا که نویسنده این ماجرا هست اول دنبال این بود که دیگران جذب داستانش بشن بعد که فهمید همه منتظرن بذاره بره و همه رو اسکل کنه که البته ادامه این ماجرا که الان گذاشته میشه نشون میده که این آدمها تو توهم بودن
۳- از جناب آقای شمال که واقعا مدیریت کردن این تاپیک رو و صبوری پیشه کردن هم کمال تشکر رو دارم
۴- از همه دوستانی که بی صبرانه منتظر ادامه بودن تشکر میکنم باور کنید خیلی سریع نوشتم ممکنه بعضی جاها اشتباهی وجود داشته باشه که خوب تند نوشتن از این جور مشکلات هم داره

برای اینکه ممکنه بعضی دوستان آخرین قسمتهایی که تو تاپیک گذاشته شده رو فراموش کرده باشن دو قسمت آخر رو همراه با همه قسمتهای دیگه تو تاپیک قرار میدم
با تشکر


دو قسمت قبلی و ادامه
تقریبا یک هفته از سیزدهم فروردین گذشته بود توی این یک هفته هومن دو سه بار تلفنی تماس گرفت که جوابشو ندادم حتی یک بار هم موقعی که داشتم از دبیرستان خارج میشدم جلوی درب دبیرستان به من سلام کرد که جوابشو ندادم راهمو کشیدمو به سمت خونه اومدم دیگه از اون روز به بعد نه به من زنگ زد نه دیگه تو دبیرستان با من صحبت کرد تو همون هفته هم از پدرم خواستم بیاد دبیرستان درخواست تعویض کلاسمو بده به بهونه اینکه از درس زیست شناسی نمره نگرفته بودم دوستان اون کلاسم رو جلوی پدرم مقصر اصلی معرفی کردم تا مجبور بشه بیاد دبیرستان و با مدیرمون صحبت کنه خوشبختانه این کار سریع انجام شد و من از کلاس سابقم که هومن هم توش بود به کلاس دیگه ای منتقل شدم هر چند تو اون کلاس هم دوستای زیادی داشتم که با هومن هم دوست بودن ولی خوبی کلاس جدید این بود که هومن توش نبود... هفته دوم بعد از عید هم گذشت توی این دو هفته رفتار مشکوکی از طرف هومن ندیدم چون چند روزی بود موقع تعطیل شدن دبیرستان دخترانه با فاصله خیلی زیاد دلارام و دوستاش رو کنترل میکردم تا یک وقت هومن مزاحمش نشه البته دوستان همکلاسیم مثل امیر سلمانی عباس علیخانی و دو سه تا دیگه رو بیشتر وقتها پشت سر دلارام و دوستاش میدیدم ولی اون موقع فقط حواسم به خود هومن بود تا اینکه دیدم امیر سلمانی و چند تا از دوستام بعد از تعطیلی دبیرستان محل عبورشون شده کوچه ما و از طریق کوچه ما به خونه می رفتن یواش یواش احساس کردم این جریان داره بو دار میشه به خصوص که وقتی بعد از دلارام به خونه می رسیدم با شلوار خونگی و مانتوی دبیرستانش همون موفع که دوستام تو کوچه بودن برای خرید وسایل ناهار از خونه بیرون می رفت در صورتیکه همیشه زنگ می زدیم با پیک برامون می آوردند....
بعد اینکه خیالم از بابت هومن راحت شد مجددا رفاقتم با سیاوش و امیر سلمانی حمید نوری و بقیه رو مثل سابق از سر گرفته بودم. دیگه با خیال راحت تری تو خونه دنبال کون دلارام بودم.
یه روز روی مبل های سالن پذیرایی خونه لمیده بودم طبق معمول داشتم کون دلارام رو نگاه مبکردم مثل بیشتر روزها به صورت دمر روی فرش نزدیک TVخوابیده بود هم جدول حل میکرد و هم به شوهایی که از شبکه PMC پخش میشد نگاه میکردمن هم مثلا رو مبل با گوشی موبایلم بازی میکردم ولی نگاهم بیشتر به کون دلارام بود یه شلوار نازک سفید پاش بود باز هم مقداری از شورت آبی رنگش از شلوارش بیرون زده بود بدبختی اینکه تاپ توی تنش هم مقداری بالا رفته بود و قسمتی از بدن لختش بین شورت و تاپش معلوم بود . محو چاک کونش شده بودم که اون شلوار نازک لای کونش رو کاملا نشون میداد و منو خمار کرده بود. همینطور کونشو نگاه میکردم که یهو با یه پوزخند برگشت سمت من اومد بگه شهرام صولتی سیبیلشو...... که دید دارم کونشو نگاه میکنم بقیه حرفشو خورد چند لحظه ای سکوت کرد ولی این بار بدون اینکه بخنده دوباره برگشت سمت من و گفت تصور کن اون یک ذره سیبیل شهرام صولتی هم اگه نباشه میشه خود شهره صولتی.... منم که چند لحظه قبل بد جوری ضایع کرده بودم با دیدن شهرام صولتی پکی زدم زیر خنده... اولش از اینکه این طوری خودمو تابلو کرده بودم ناراحت شدم ولی بعدا فکر کردم بالاخره دلارام باید می فهمید من تو کفش هستم هر چند که هومن قبلا بهش گفته بود ولی منم باید ثابت میکردم . این اولین بار بود که دلارام می دید نگاهم به کونش هست قبل از اون نگذاشته بودم بفهمه شایدم قبلا دیده بود ولی چون اون موقع خبر نداشت من دنبال کونشم هوشیار نبود
همون شب هم برامون مهمون اومد خیلی رسمی با خانواده رو مبل نشسته بودیم هم من مشغول صحبت بودم و هم پدر و بقیه... هر بار فرصت میکردم سینه های دلارام رو نگاه میکردم که تو تاپ سفید تنگش خیلی شهوت ناک بود چند باری این کار رو کردم تا اینکه بالاخره نگاه من و دلارام به هم گره خورد منم بلافاصله رد نگاهمو یک درجه پائین تر بردم سینه هاشو نگاه کردم چند ثانیه نگاهم روی سینه هاش بود وقتی دوباره بالاتر رو نگاه کردم دیدم داره مستقیم منو نگاه میکنه با توجه به بودن مهمونها و پدر و مادرم دیگه بیشتر از این جایز نبود نگاه کنم
اون شب تو تخت خوابم از اینکه توانستم تمایلاتم رو بدون گفتن حرفی و فقط با نگاه به دلارام کم کم بفهمونم تو کونم عروسی بود.
فردای اون روز هم که از خواب بیدار شدم یهو فکری اومد تو مغزم تصمیم گرفتم اون کار رو اجرایی کنم
دلارام شب ها تا بوق سگ پای ماهواره و سریال های خارجی بود و صبح ها به زور زنگ گوشی موبایلش بیدار میشد قصدم این بود از اون به بعد من جای گوشی موبایلش از خواب بیدارش کنم اون روز صبح هم رفتم تو اتاقش هنوز مست خواب بود آخخخخخخخخخخ که تو لباس خواب و روی تخت خوابش چقدر کردنی بود. ملحفه رو از روی بدنش کنار زدم ... معلوم نبود این دختر به کی رفته بود که بیشتر وقتها دمر رو تخت می خوابید البته این عادتش برای من خیلی فایده داشت کلی کونش رو دید می زدم .... به قول مادرم دلارام انگاری لگن خاصره نداره یا باید رو مبل ولو بشه یا رو فرش بخوابه روزنامه جدول و یا فیلم ببینه...
آخ که کاشکی میشد همونجا کنارش دراز میکشیدم شلوار و شورتشو پائین می کشیدم و به مراد دلم می رسیدم.
خیالم کاملا راحت بود که فقط من و دلارام تو خونه هستیم طبق روال هر روز پدر و مادرم ساعت شش و نیم صبح از خونه بیرون می زدند و به محل کارشون می رفتن با بدنی یخ کرده دست لرزونمو به سمت کونش بردم اولش می خواستم با دست زدن به کونش و تکون دادنش بیدارش کنم ولی بعد تصمیم گرفتم تا زمانیکه هوشیار نشده کونش رو دست مالی کنم و وقتی که هوشیار شد تکونش بدم تا بیدار شه.. پنج انگشتمو کاملا از هم باز کردم تا وقتی روی کونش قرار دادم کاملا برجستگی و قلمبه بودنشو حس کنم کف دستمو و پنج تا انگشتم وقتی که رو برجستگی کونش قرار گرفت انگاری تمام لذت دنیا از طریق کف دست و انگشتانم به من منتقل شد این قدر نرم بود که انگاری دستمو روی تلی از پنبه قرار داده بودم کف دستم ژله ای و لرزون بودن کونشو حس کرده بود و داشت این حس رو به کیرم منتقل میکرد شاید به دو ثانیه نکشید که کیرم مثل تبر سفت و سخت شد همون کف دستم چنان لذتی به من داده بود که احساس می کردم رو ابرها راه میرم و هیچ چیز جز نرمی و لطافت اطرافم وجود نداره چون قانونا نمی بایست به این کون دست بزنم لذت دست زدن بهش چندین برابر لذت دست زدن به کون هایی بود که تا اون موقع کرده بودم. بدنم هنوز کمی می لرزید دست یخ کرده ام رو که روی کون دلارام قرار داده بودم حالا از گرمای بدن دلارام و کونش گرم شده بود یه دستم به کیر شق کرده ام بود و از روی شلوار می مالیدمش و یک دستم هم روی کون دلارام بود داشتم حسابی جق می زدم در حالی که همچنان جق می زدم چهار تا از انگشتای دستمو آروم از روی کونش جمع کردمو لای چاک کونش قرار دادم و کمی لای کونش فشار دادم با این کارم انگشت وسطی دستم اون چاله کوچیک سوراخ کونشو حس کرد همزمان با این کارم دلارام تکون خورد آبم تا پشت کیرم اومده بود خیلی سریع انگشتمو از لای کونش درآوردمو روی کونش قرار دادم محکم تکونش دادم و صداش میکردم تا مثلا بیدار شه....
آخرین فشار رو از روی شلوارم به کیرم دادم تا آبم بیرون بزنه.. برگشت و از حالت دمری بودن دراومد همزمان که ازم سوال میکرد خواب موندم دیر شده؟ آبم داشت داخل شلوارم می ریخت وکیرم نبض میزد نمیتونستم راحت حرف بزنم.... فکر کرده بود لابد دیرش شده و گوشی موبایلش زنگ نزده برای اینکه اومدن آبمو تو شلوارم نبینه مثل برق نشستم رو زمین و الکی جوراب پامو درست کردم بدنم سست شده بود. چند لحظه بعد بهم گفت اگه بیدارم نمیکردی زنگ گوشی موبایلم بیدارم میکرد برای اینکه دلیلی برای بیدار کردنش داشته باشم الکی بهش گفتم من امروز ظهر دیر میام خونه ناهارکه درست کردی خودت تنها بخور بعد هم از اتاقش خارج شدم.. خودمم مونده بودم این همه استعداد تو پیچیوندن و مخ زدن رو از کجا آورده بودم انگاری همه استعداد من جای درس خوندن تو مخ زدن و کردن دخترا خلاصه شده بود. اومدم برم توالت که خودمو بشورم دیدم اوههه جلوی شلوار خوابم از بالا تا پائین خیس شده خوب شد زود از اتاق دلارام بیرون زدم وگرنه خیسی جلوی شلوارم آبروم رو می برد اون روز تا آخرین لحظه ای که تو دبیرستان بودم همش به جریان صبح و دستمالی کون دلارام فکر میکردم واقعا کون نرم و لطیف و ظریفی داشت که آدمو دیونه میکرد برای اولین بار بود که این طوری به کونش دست زده بودم. خوش به حال هومن که داخل کونش رو تجربه کرده بود...
بعد از تعطیل شدن کلاسهامون با سیاوش و امیر سلمانی تو خیابونها کس چرخ می زدیم دختر بازی می کردیم تا به این شکل من دیرتر به خونه برم چند روزی هم بود که سیاوش از من می خواست به خونه ما بیاد و مثل سابق ورق تخته نرد و فیفا 9 بازی کنیم ولی من هر بار الکی بهونه می آوردم تا کسی مزاحم تنها بودن من و دلارام تو خونه نشه جالب اینجا بود که امیر سلمانی هم جدیدا به ورق و تخته بازی کردن تو خونه ما علاقه زیادی پیدا کرده بود چون قبلا تمایلی نشون نمیداد ساعت دو نیم بعد از ظهر به خونه برگشتم دلارام ناهارشو خورده بود هنوز داشتم به جریان صبح فکر میکردم دنبال راهی بودم که بتونم هر روز کاری که صبح کردمو تکرار کنم کمی که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که از فردا صبح جای دلارام خودم میز صبحانه و چایی رو آماده کنم بعد هم برم به همین بهونه بیدارش کنم اینطوری هر روز می تونستم به کونش دست بزنم دلارام هر روز ده دقیقه به هفت با صدای زنگ بیدار باش گوشیش از خواب پا میشد و صبحونه رو آماده میکرد تا ساعت هفت و نیم صبحونه می خوردیم هفت و نیم از خونه بیرون میزدیم و تا هشت سر کلاس بودیم...
دلارام همیشه به من میگفت حاضر خور و این بهونه خوبی بود که به همین دلیل برای درست کردن صبحانه برم بیدارش کنم. البته تکرار این قضیه و بیدار کردنش با تکون دادن کونش می تونست یک پیامی هم به دلارام بده اگه واقعا باهوش باشه با تکرار این کار در آینده و همچنین نگاه هایی که قبلا به کونش کرده بودم و خودش هم فهمیده بود دیگه باید می فهمید که دنبال چی هستم البته من کس هم خیلی دوست داشتم ولی میدونستم کس جریانش فرق داره و با توجه به دختر بودنش امکانش نیست خنگ ترین دختر هم بود حرف هایی که هومن بهش در مورد من زده بود همه چیز رو روشن میکرد من بد جور کون دلارام رو میخواستم حتی اگر مجبور میشدم از صد نفر کمک بگیرم باید این کون رو میکردم...
دومین روز که این کار رو کردم رو نیم تنه خوابیده بود که بازم کلی با انگشتام با لای کونش بازی کردم دومین بار زود بیدار شد نتونستم همزمان جق بزنم. روز سوم رو کمر خوابیده بود مجبور شدم با تکون شکمش و سینه هاش بیدارش کنم هنوز جراعت اینکه با مالیدن کسش بیدارش کنم رو نداشتم. از اون طرف هم در طول روز نگاهم به کون و پستونش رو یواش یواش علنی میکردم طوریکه خودش هم بفهمه
همچنان تمام تلاش خودم رو برای جلب کردن نظر دلارام به سمت خودم میکردم منم قیافه بدی نداشتم و این رو دوست دخترای سابقم هم به من گفته بودن حتی خود دلارام هم اون زمان که چنین برنامه هایی پیش نیومده بود بارها گفته بود که دوستاش از من تعریف میکنن.... لیلا دوست خواهرمم یکی از همین ها بود که پا داد منم کردمش... خوش لباس بودن و خوش تیپ بودنم می تونست برای من در آینده برای کردن دلارام یک امتیاز حساب بشه
از روزهای تعطیل و جمعه ها که پدر و مادرم خونه بودند متنفر بودم حتی دیگه دوست نداشتم به دبیرستان برم و از صبح تا ظهر خودمو اونجا مشغول کنم اگر دلارام دبیرستان نمیرفت صد درصد منم دبیرستان رو می پیچوندم و خونه می موندم بعد از تعطیل شدن دبیرستان هم انگاری دنیا رو به من داده باشن سریع به سمت خونه حرکت میکردم طوریکه یه روز باز سیاوش جلو منو گرفت و ازم خواست که به خونه ما بیاد مثل قدیم ورق و تخته بازی کنیم ولی باز قصد پیچوندنش رو داشتم که یهو برگشت گفت مال من استخون داره؟
اون روز سیاوش رو هر طوری بود پیچوندم و به سرعت به سمت خونه حرکت کردم ولی تو راه تازه داشتم اون حرف سیاوش رو تجزیه تحلیل می کردم اصلا مفهوم جمله ای که به من گفت برام عجیب بود مال من استخون داره این فکر رو به ذهن هر کسی می رسوند که دیگران میکنن راضی هستی ولی به ما که میرسه انگار مال ما با مال دیگران فرق داره یا استخون داره...
بعد از خوردن ناهار هم هنوز فکرم پیش حرفی بود که سیاوش زده بود نهایتا تصمیم گرفتم فردا وقتی سیاوش رو دیدم بهش پیشنهاد خونه خودشون رو بدم اگه قبول کرد معلوم میشد که این شک و تردیدی که بهش داشتم الکی بوده ولی اگه قبول نمیکرد معلوم میشد این هومن کس کش پشت سرم من و دلارام یه حرفایی زده...
بعد از ناهار دمر خوابیدن دلارام جلوی TV به طور موقت ذهن منو از سمت سیاوش دور کرد و به سمت خودش کشید همیشه دنبال چنین موقعیت هایی بودم هر بار دلارام جلوی TV به صورت دمر دراز می کشید منم همون دور و اطراف می نشستم اون بدن ناز و کون خوشگلش رو دید می زدم از اون منظره با حال استفاده می کردم دلارام نیم ساعتی بود که رو فرش خونه دراز کشیده بود و پرتقال می خورد منم برای دیدن بهتر منظره کونش از زاویه بالاتر بلند شدم روی مبل نشستم و با گوشی موبایلم بازی می کردم با توجه به اینکه قبلا دیده بود به کونش نگاه میکنم این بار راحت تر از دفعات قبل و بدون استرس و دلهره کونش رو نگاه میکردم یک شلوارک جین کوتاه به رنگ آبی آسمونی که تا زانوهاش رو می پیچوند پاش بود و یه تی شرت سفید هم تنش بود نگاهم همونجور به اون کون نازش بود و داشتم به این فکر میکردم دلارام با بلوز و دامن غریبه هست . من هیچ گاه ندیده بودم که دامن بپوشه یه لحظه سرمو برگردوندم سمت TV که یهو دیدم اوههههه داره از آینه دکور میز زیر تلویزیونی منو نگاه میکنه یه لحظه خشکم زد ولی زود به خودم مسلط شدم من روی مبل درست سمت راست دلارام و دکور میز تلویزیونی نشسته بودم و صورتم درست روبروی کون دلارام قرار داشت خودمو تو آینه میز زیر تلویزیونی نمی دیدم ولی چون دلارام روبروی دکور نشسته بود هم صورت و هم بدنشو کاملا میدیدم تو اون لحظه اصلا رد نگاهش به سمت بالا و TV نبود و داشت روبرو رو نگاه میکرد و گاهی وقتها هم سمت راستشو نگاه میکرد هر چند که مجسمه های داخل دکور زیر تلویزیونی مانع بودن ولی می تونستم پیجیدن چشمش به سمت راست رو که خودم نشسته بودم تشخیص بدم. خیلی سریع خودمو به خریت زدمو وانمود کردم که خبر ندارم داره منو نگاه میکنه دستمو به سمت کیرم بردمو همونجور که از روبرو کونش رو نگاه میکردم کیرمو با دستم فشار میدادم یکی دو دقیقه ای در حالیکه نگاهم به کون دلارام بود کیرمو فشار می دادمو و می مالیدم
یهو به فکرم رسید برای اینکه بیشتر جلب توجه کنم با گوشی موبایلم از کونش عکس بگیرم گوشی موبایلمو با دو دستم گرفتم کمی دورتر و درست روبروی کون دلارام قرار دادم جوری که بفهمه دارم از کونش عکس میندازم... به صورت افقی چند تایی از کونش عکس انداختم دلارام هم وانمود میکرد داره فیلم Step.Up1 رو می بینه که در مورد مسابقه رقص بین دو گروه بود و با آهنگی که تو فیلمه خونده میشد سرشو تکون میداد
خیلی گذری و سریع به سمت آینه میز TV نگاه کردمو دیدم که داره هنوز نگاه میکنه و رد نگاهش به پائین و تو آینه هست گوشی رو خیلی دقیق روی مبل گذاشتمو و علامت گذاری کردم بلند شدم در حالیکه به دلارام میگفتم دارم میرم حمام رفتم لباس هامو برداشتمو وارد حمام شدم اول یک جق مشتی به خاطر کون دلارام زدم عجیب بود که موقع جق زدن به خاطر دلارام وقتی یه نفر دیگه رو جای خودم در حال کردن دلارام تصور میکردم زودتر آبم می اومد توی عید نوروز هم هر شب کارم گوش دادن به اون فایل صوتی بود که از دلارام و هومن ضبط کرده بودم. شاید نزدیک به پانزده بار با اون صدای ضبط شده جق زده بودم و برای اینکه یک وقت کسی نتونه به اون فایل دسترسی داشته باشه از گوشی موبایلم به کامپیوتر خونه منتقلش کرده بودم..
دوش گرفتنم که تمام شد اومدم تو سالن پذیرایی و در حالیکه خودمو خشک میکردم رفتم روی همون مبلی که قبلا نشسته بودم نشستم. اول اینکه گوشی موبایلم یک ده سانتی جاش تغییر کرده بود و کاملا مشخص بود که دست خورده دوم اینکه دلارام تو سالن پذیرایی نبود ولی تلویزیون همچنان روشن بود یک مقدار نگران شدم با توجه به اینکه گوشی موبایلمم سر جای اصلی خودش نبود احساس کردم شاید دلارام که جریان رو فهمیده ناراحت شده برای همین تو سالن و خونه دنبالش می گشتم کاملا مطمئن بودم عکس هایی که از کونش انداختمو دیده ... طبقه بالا و پائین و داخل خونه رو گشتم نبود وارد حیاط که شدم دیدم کنار در خونه ایستاده...
با همون حوله روی سرم رفتم کنارش ... نزدیک در حیاط که شدم امیر سلمانی رو دیدم که داشت با دلارام صحبت میکرد تعجب کردم این کون گشاد اینجا چه کار میکنه صبح تو دبیرستان ازش جزوه خواسته بودم قرار بود فردا تو مدرسه برام بیاره ولی انگاری خودش برام آورده بود در خونه... جزوه فیزیک(3) رو که از امیر سلمانی گرفتم تو سالن پذیرایی خونه به این فکر میکردم این امیر سلمانی که برای گرفتن جزوه هیچ وقت در خونه کسی نمی رفت تو دبیرستان جزوه از این و اون میگرفت چطور شده که اونم برای دادن جزوه خودش به دیگران پا شده اومده در خونه ما... چند وقتی هم بود بعد از تعطیل شدن دبیرستان دخترانه گاهی با دوستام و گاهی هم تکی پشت سر دلارام و دوستاش راه میرفت و از کوچه ما میرفت خونه....
با دلارام که دوباره تنها شدم امیر سلمانی از یادم رفت با توجه به جابجایی گوشی موبایلم روی مبل وقتی باهاش حرف زدم رفتارش کاملا عادی و طبیعی بود و این منو به شدت عصبی میکرد دیگه با اون نگاه هایی که به پستونش و به خصوص کونش کرده بودم و دیدن اون عکس هایی که از کونش انداخته بودم حتی اگه اسکل هم بود دیگه باید می فهمید من دنبال کونش هستم ولی لامصب هیچ چیز از رفتارش نمی فهمیدم با این کارهایی که من کرده بودم نه خشن و عصبانی و شاکی میشد که منم روش کردنش رو عوض کنم و نه به من پا میداد تا بتونم بکنمش
پوست پرتقال هایی که از ظرف میوه خوریش بیرون و روی فرش ریخته بود رو بهونه کردم و رفتم تو آشپزخونه... کنارش تو قسمت ظرف شویی ایستادم داشت ظروف میوه اش رو می شست از حرصم با دست راستم لپ سمت چپشو محکم گرفتم به سمت خودم کشیدم یه آخ بلند گفتو ظروف تو دستشو ول کرد تو دستشویی همچنان که لپش تو دستم بود و هر دو دستشو مثل این آدمهایی که تسلیم هستن بالا نگه داشته بود کشان کشان به سمت سالن پذیرایی می کشیدمش هر دو قدمی که بر میداشت کمرشو مثل این آدمهای قوز دار کمی تا میکرد می ایستاد و ازم میخواست که لپش رو ول کنم تا دراز و آویزون نشده
لامصب لپش هم آنچنان نرم و لطیف بود که آدمو دیونه میکرد پوست پرتقال ها روی فرشو دید خودش فهمید برای چی لپشو کشیدم ... وقتی پوست پرتقال های با دستش جمع کرد و برد بندازه تو سلطل زباله از پشت سر دوباره کونش رو نگاه کردم خود دلارام هم در حال رفتن یک بار برگشت و پشت سرشو نگاه کرد کاملا میدونست که نگاه های من دلیلش چیه ولی به روی خودش نمی آورد تو اون روزها با وجود اینکه دلارام هیچ عکس العمل مثبت و منفی در مورد نگاه های من به کونش نشون نداده بود ولی یک چیز برای من مشخص بود و خیال منو راحت کرده بود و اون این بود که طوری رفتار نکرده بود که پدر و مادرم به این موضوع پی ببرند
فردای اون روز تو دبیرستان منتظر بودم کلاسهام هر چه زودتر تموم شه تا به سیاوش بگم که امروز برای ورق بازی به خونشون بریم البته واقعا قصدم رفتن به خونه سیاوش نبود بلکه می خواستم مطمئن شم اصرار برای اومدن یه خونه ما به خاطر فهمیدن جریان دلارام نیست و هومن بهش چیزی نگفته باشه وقتی بیرون اومد بهش پیشنهاد دادم بریم خونشون ولی همانطور که حدس می زدم بهونه آورد و گفت که مهمون دارند بعدم ازم دوباره خواست که بیاد خونه ما نزدیک سه ماهی بود که نه من خونه اونها رفته بودم و نه اون خونه ما اومده بود روز قبل هم که امیر سلمانی برای دادن جزوه به در خونه ما اومد حدس هایی زده بودم شاید باید می پذیرفتم که بالاخره هومن کار خودش رو کرده و وقتی دید دیگه محل سگش هم نمیذارم و تخمم حسابش نمیکنم رفته پشت سر من به دوستای صمیمیم جریان کردن دلارام و اتفاقی که بین خودش و من افتاده رو گفته ولی چون هنوز مطمئن نبودم تصمیم گرفتم سیاوش رو به خونمون دعوت کنم بیشتر قصد داشتم اگر چیزی از این جریان میدونه از زیر زبونش بکشم خوب بود که دیگه هومن تو کلاس ما نبود وگرنه خیلی ها می فهمیدن
ساعت حدودا سه بعد از ظهر بود که سیاوش به خونه ما اومد قبل ها که خونه ما می اومد زمانی بود که پدر و مادرم خونه بودندو با اونها هم سلام علیک میکرد و گپ میزد اون روز چند دست فیفا9 زدیم و بعد هم عشق اصلیمون یعنی ورق بازی کردیم.... دنبال ترفند و راه هایی بودم که بتونم از زیر زبون سیاوش حرف بکشم ولی اتفاق دیگه ای افتاد گوشی سیاوش زنگ خورد وقتی جواب داد فهمیدم امیر سلمانی پشت در خونه ماست کیرم تو این شانس این امیر سلمانی هم که کون گشاد ترین همکلاسیم بود حالا تا درخونه ما هم اومده بود با اومدن امیرسلمانی به خونه ما دیگه نیازی نبود از زیر زبون سیاوش حرف بکشم به خصوص وقتی که سیاوش ازم سوال کرد چرا با هومن قهر کردی دیگه همه چیز دستم اومد این قدر حالم گرفته شد که حتی یادم رفت به دلارام بگم وسایل پذیرایی رو آماده کنه...
نمیدونم به خاطر اومدن پدر و مادرم به خونه بود که اینها قصد رفتن کردن یا به خاطر نیومدن دلارام بین ما بود وقتی رفتیم تو حیاط دلارام داشت باغچه رو با شلنگ آب میداد به وسط حیاط که رسیدیم سیاوش کرمش گرفت به دلارام گفت عجب پذیرایمون کردی هنوز حرفش تموم نشده بود که شلنگ آب رو طرف ما گرفت هر سه نفرمون رو خیس کرد و گفت این هم پذیرایی... بلافاصله به تلافی کارش اول من و بعد سیاوش یه مشت گل از تو باغچه برداشتیمو پرت کردیم سمتش.. جیغ کشان شلنگ رو روی زمین انداخت به داخل خونه فرار کرد.
همون شلوارک آبی جین دیروزی که تا زانوش رو می پوشوند و تاپ سفیدش تنش بود اون گلی که پرت کردم با وجود فرار کردنش به پشت شلوار و تی شرت و قسمتی از پای لختش برخورد کرد.
این اولین بار بود که دلارام اینطور آزادانه با من و دوستام شوخی میکرد این شاید تاثیر اون آزادیها و حرف هایی بود که در مورد من از هومن شنیده و یا خود من بهش گفته بودم و عجیب اینکه خیلی بازتر از همیشه جلوی دوستام ظاهر شده بود. قبلا جلوی سیاوش بلوز و شلوار البته بدون شال یا روسری ظاهر میشد و حالا با تاپ و شلوارک تو جیاط باغچه رو آب میداد بعد از اینکه این دو تا کس خل رفتن به بهونه خیس کردنمون رفتم دنبالش تا به این بهونه لپش رو بکشم و اگه شد دستمالیش کنم داشت تو حمام دست و پای گلی شده اش رو می شست وارد حمام که شدم به سمت یکی از دیوارهای حمام قنبل کرده بود و داشت شلوار تو پاش رو می شست رفتم پشت سرش و پشت اون کون قنبل کرده اش ایستادم بعد هم در حالیکه علنی اون کون نازشو دید می زدم بهش گفتم سیاوش بهت گفت پذیرایی نکردی من و امیر رو برای چی خیس کردی؟ منتظر بودم حرفی بزنه تا به این بهونه لپش رو بکشم همون جور که دولا شده بود گردنش رو به سمت من برگردوند و گفت به خاطر اینکه سیاوش مفت خور شده بلافاصله بهش گفتم امیر سلمانی رو برای چی خیس کردی اون که اولین بارش بود می اومد خونمون نکنه چون خوشتیپه خیسش کردی در حالیکه داشت با حوله صورتش رو پاک میکرد گفت اتفاقا سیاوش از اون یکی خوشتیپ تره...
سابقا که سیاوش خونه ما می اومد و با هم ورق و تخته بازی می کردیم دلارام از ما پذیرایی میکرد بعضی وقتها هم همراه ما بازی میکرد وگاهی هم با سیاوش شوخی میکرد که آخرین شوخیش آب پاشیدن با شیلنگ به ما سه نفر بود ...
تصمیم داشتم با حرفام دلارام رو قلقلک بدم تا کس شعر بگه و همون کس شعر رو بهونه کنم برای گرفتن لپش ولی بعدش سریع پشیمون شدم و تصمیم گرفتم بدون بهونه و حرفی و در سکوت لپشو بگیرم تا تاثیر بیشتری روش داشته باشه رفتم کنارش جلوی آینه داخل حمام ایستادم مقداری از سوتین مشکیش از زیر تی شرت سفیدش معلوم بود که منو یه جورایی تحریک میکرد کیرمم جلوتر از اقدامی که قصد داشتم انجام بدم در حال رشد بود وقتی حوله رو از روی صورتش پائین آورد دستمو بردم سمت صورتش و بدون حرف لپشو گرفتم و کشیدم... یه جوری آخ گفت که کم مونده بود آبم بیاد بدون اینکه حرفی بزنم تو سکوت فشار دستمو رو لپش بیشتر کردم طوریکه یهو حوله تو دستشو ول کرد رو زمین و دو دستشو رو دست من قرار داد تا فشار کشیده شدن لپش رو کمتر کنه همزمان آخ ول کن آخ ول کنش کیرمو مثل تبر کرده بود یاد اون آخ هایی افتادم که موقع کون دادن به هومن پشت تلفن شنیدم .. التماس میکرد که لپشو ول کنم ولی من همچنان بدون اینکه حرفی بزنم دو سه دقیقه ای بود لپشو گرفته بودم انگاری تو سکوت لپ گرفتن من تاثیرش خیلی بیشتر از اون چیزی شد که خودم فکر میکردم چون این کارم باعث سکوت دلارام هم شده بود و نگاهم به نگاه دلارام تو آینه حمام گره خورده بود با وجود اینکه لپش هنوز تو دستم بود و گاهی به طرف خودم می کشیدمش دیگه سکوت کرده بود چیزی نمیگفت و فقط تو آینه منو نگاه میکرد سکوت عجیبی بین من و دلارام برقرار شده بود و همچنان لپش تو دستم بود تو تکون هایی که خورد کیر شق کرده ام به ران پاش گرفت وقتی کیرم پای دلارامو رد کرد مثل فنر به جای خودش برگشت و دیدم خیلی ضایع شدم لپشو ول کردم و سریع رفتم تو سالن پذیرایی خونه و رو مبل نشستم خودمم نمیدونستم دارم از چی خجالت میکشم من که هدفم کردن دلارامه این خجالت ها دیگه برای چیه؟ هر کاری میکردم نمی تونستم خودمو از این ضایع شدن نجات بدم. تاآخر شب شرایطم همین بود حتی موقع شام خوردن روی میز هم سعی میکردم نگاهم به نگاه دلارام نخوره البته رفتار دلارام کاملا طبیعی بود و هیچ عکس العمل منفی از خودش نشون نداده بود. اون شب تو تخت خوابم به خاطر سکوتی که تو اتاقم حاکم بود راحت تر به این اتفاقی که افتاده بود فکر میکردم مالیده شدن کیر شق کرده ام به پای دلارام عمدی نبود ولی خوب در آینده چنین برنامه ای برای راضی کردن دلارام داشتم ولی چون این اتفاق خیلی زودتر از موعود مقرر افتاده بود کمی احساس ضایع شدن میکردم مدام به خودم تلقین میکردم حالا که این اتفاق زودتر از وقتش افتاده پس باید ادامش بدم و علاوه بر نگاه هایی که به بدن و کونش میکنم دستمالی کردنش رو هم یواش یواش شروع کنم به خودم امیدواری میدادم که این دخترا هستند که باید از دستمالی شدن و انگشت شدنشون و حتی کرده شدنشون خجالت بکشن
صبح مثل همیشه زودتر از دلارام از خواب بیدار شدمو طبق روال اون چند روز رفتم تو اتاقش تا با تکون دادن کونش با دستام بیدارش کنم هر بار که برای بیدار کردنش به طبقه سوم و اتاقش می رفتم شهوت و تمایلات جنسی ام بیشتر از دفعه قبل میشد ولی هر بار خودمو کنترل میکردم تا مشکلی برای آینده پیش نیاد بدبختی اون روز صبح دلارام طوری خوابیده بود که من رو برای خواسته های بیشتر وسوسه میکرد اول اینکه ملحفه تختش روش نبود دوم اینکه روی شانه سمت راستش خوابیده بود و هر دو دستش رو لای پاش قرار داده بود و حالت قوز کرده خوابیده بود طوریکه به خاطر بالا رفتن تاپش مقدار زیادی از کمر لختش معلوم بود پوست صاف و برنزه ویک دستی داشت همیشه و طبق روال اون چند روز اول کونشو دستمالی می کردم تا وقتیکه هوشیار بشه بعد با تکون دادن عادی کونش بیدارش میکردم ولی این بار با توجه به نوع خوابیدنش هدف دیگه ای داشتم دوباره تمام بدنم شروع به لرزیدن کرده بود این بدن لرزون کاری که قصد انجامشو داشتم رو مشکل میکرد دستمو نزدیک کونش کردمو چند لحظه ای نگه داشتم تا لرزش دستم کمتر بشه با دوتا از انگشت های چپم یکی انگشت شصت و دیگری انگشت کناریش بیرونی ترین قسمت شورتش رو که کش شورتش بود گرفتم و بدون اینکه دستم به پوست بدنش بخوره آروم به سمت خودم کشیدم هنوز دستم می لرزید ولی این لرزش خیلی کمتر شده بود. لامصب این دلارام هر روز یه جور شورت می پوشید دیروز شورت آبی رنگ پوشیده بود و اون روز صبح شورتش سفید رنگ بود بعد هم با دست راستم پائین ترین قسمت شورتش که نزدیک کف تخت خواب بود رو مثل دست چپم گرفتم و آروم به سمت خودم کشیدم تصمیم داشتم تا هوشیار نشده شورت و شلوارشو به سمت خودم بکشم تا کون لختش رو برای اولین بار ببینم یک بار هم پارسال برای دیدن بدن لختش از طریق حمام اقدام کرده بودم و با شکستن شیشه حمام فصد این کار رو داشتم که متاسفانه این کار جواب نداده بود و موفق نشده بودم.
اون قسمت از بالای شورتش که بین دو تا دستام قرار داشت از پوست بدنش فاصله گرفته بود و سعی میکردم بیشتر به سمت خودم بکشم شورتش تا جایی که بیرون از شلوارش بود به راحتی به سمت خودم کشیده میشد ولی اونجا که به مرز شلوارش می رسید به خاطر اینکه کش شلوارش محکمتر از کش شورتش بود به سختی از بدنش فاصله می گرفت و نیازمند نیروی بیشتر دستم برای فاصله گرفتن از پوست بدنش بود اصولا کش شورت ها شل تر از کش شلوار درست میکنن تا به پوست بدن آسیب نزنه... این حالت تو شورت و شلوار دلارام هم وجود داشت با نیروی بیشتری شورتش رو به سمت خودم کشیدم تا شلوارش هم از پوست بدنش فاصله بگیره بالاخره همزمان با بلند شدن شلوارش از روی پوست بدنش منم سرمو به نزدیکترین قسمت کمرش رسوندم از لای شلوارش داخل و دید زدم همیشه فکرم این بود که کس و کون خواهر با کس و کون دخترای غریبه فرق میکنه برای همین بد جوری آرزوی دیدن کونش رو داشتم و این آرزو داشت به حقیقت می پیوست هنوز چیزی رو به صورت واضح نمی دیدم فاصله کم بین پوست بدنش و شلوارش باعث شده بود روی کونش تاریک باشه و من چیز زیادی نبینم برای همین شورتشو بیشتر به سمت خودم کشیدم تا اینکه شلوارش هم از بالای کونش بیشتر بلند شد و با این کار جمال ما هم به بالای چاک کون دلارام روشن شد کیرم در کسری از ثانیه مثل تبر سفت و سخت و شق شد دو سه سانتی از اون چاک کون ناز و پوست صاف و صیقلی و بدون موی کونش معلوم بود
همون یک مقدار چنان منو دچار سستی و ضعف کرد که تصمیم گرفتم بیشتر از اون هم ببینم حالت و نوع نگاهم به شلوار و کون دلارام شبیه کسانی بود که انگاری چیز تازه ای رو دارن کشف میکنن
این بار بر عکس دفعات قبل شورتش رو به سمت خودم و هم به سمت پائین پاهاش کشیدم با این کارم نصف چاک کونش از داخل شلوارش معلوم شد اوففففففف که پوست و چاک کونش مثل این عکس هایی که صورتشون رو روتوش میکنن بدون لک و جوش صاف و بدون مو بود کیرم به شدت تحریک شده بود احساس نیاز به جق زدن پیدا کرده بودم ولی هر دو دستم در گیر گرفتن شورت دلارام بود با هر دو پاهام به کیرم فشار وارد میکردم تا بلکه اینطوری آبم تو شلوارم بیاد ولی هر کاری کردم این کار انجام نشد همچنان که دو طرف شورت دلارام تو دستم بود دست جپم رو یواش یواش تا وسط شورتش و نزدیک دست راستم آوردم تا با این کارم دست راستمو آزاد کنم و همچنان که شورت دلارام رو با دست چپ گرفته ام بتونم با دست راست جق بزنم ولی از شانس تخمی من تا این کار رو کردم یهو تکونی خورد از ترسم کش شلوارشو ول کردمو زارت به پوست بالای کونش خورد و یه صدای عجیبی هم داد بلافاصله برای اینکه ضایع نشم این بار به جای کونش دستمو روی بازوی چپش گذاشتم و تکونش دادم تا بیدار شه با دست چپش اونجایی از پوست بالای کونشو که کش شورتش ضربه وارد کرده بود رو خواروند از روی تختش بلند شد نشست
الکی بازوی دست چپش رو نیشگون گرفتم و گفتم هنوز خوابی؟ با اون چشمان خمار از خوابش یک کم نگاهم کرد و در حالیکه خمیازه میکشید ازم ساعت رو پرسید در حالیکه با یک انگشتم ابروهای درهم و برهمش رو مرتب میکردم بهش گفتم وقتی من بیدارت میکنم یعنی وقت خوبیه...
هنوز بابت اتفاقی که روز قبل و جلوی آینه افتاده بود کمی خجالت میکشیدم و سعی میکردم با صحبت کردن همه چیز رو عادی جلوه بدم....
با وجود اینکه اون روز صبح با دیدن کون نصف و نیمه دلارام به وجد اومده بودم و شاد و شنگول بودم ولی تو دبیرستان بدجوری حالم گرفته شد یکی اینکه تو وقت استراحت آنکارد اول تو حیاط دبیرستان هومن رو با دوتا از همکلاسی های کلاس جدیدم دیدم در صورتیکه تو دبیرستان هیچ وقت ندیده بودم این سه نفر با هم همکلام بشن دومین حال گیری بیرون اومدن سیاوش و هومن بعد از تعطیل شدن دبیرستان بود
شاید در قبال هومن سیاست غلطی رو در پیش گرفته بودم شاید می بایست به دوستی و رفاقتم با هومن حداقل در ظاهر ادامه میدادم تا حداقل به بهونه ادامه دوستیش با من و دلارام پیش کسی صحبت از جریان بین ما سه نفر نکنه ...
به خونه که برگشتم دلارام هنوز خونه نیامده بود این بار حس خوردن ناهار خونگی رو نداشتم برای همین زنگ زدم رستوران برای خودم و دلارام غذا سفارش دادم تا با پیک برامون بیارن تو تخت خوابم دراز کشیده بودم و یک دستم زیر سرم بود داشتم به جریانات اون دو سه روز فکر میکردم ذهنم بد جوری درگیر بود
پیک رستوران که به در خونه رسید همزمان با اون دلارام هم در خونه بود و غذا ها رو آورد داخل موقع ورود به حیاط با همون لباس فرم دبیرستان نگاش کردم لامصب این دختر تو لباس دبیرستان هم فوق العاده کردنی بود.
بودن همیشگی دلارام تو خونه اونم با لباس های باز خونگی داشت یواش یواش منو دیوانه میکرد منتهی از کیرم می خواستم کمی صبوری پیشه کنه از اون روز فشار شهوتم باعث شد مالیدن و دستمالی کردن دلارام رو مثل نگاه های علنی که به کونش میکردم شروع کنم تو اون چند مدت هر وقت فرصتش پیش می اومد چه اون زمان که تو هال دمر دراز میکشید مجله جدول روزنامه و فیلم نگاه میکرد و چه زمانیکه تو اتاقش دمر میخوابید و با گوشی موبایلش ور می رفت سعی میکردم طوریکه بفهمه کونشو نگاه کنم
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

میوه ممنوعه ای به نام خواهر (فصل یکم)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA