انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

لز استاد و دانشجو . عروس و مادرشوهر


زن

 
لـــــز استـــــاد و دانشجـــــو .. عـــــروس و مـــــادر شـــــوهر ۵۶

یاسمن : عزیزم .. دخترم تو که داری با کف دستت جادو می کنی ..
یگانه کاملا آگاه بود که باید با این کس های میانسال چه کاری رو انجام بده . یه حرکت دورانی و فشار لبه های کس به کناره های کف دستش حسابی یاسمنو سر حالش آورده بود ..
یاسمن : اووووووففففف دخترم ... یگانه .. سوختم .. فدات شم ..
یگانه : ولت نمی کنم . مامان تو هم باید خوشت بیاد . تو هم باید تا اونجایی که می تونی حال کنی .. حالا می دونم در ادامه چیکار کنم ..
یگانه می دونست که مادر شوهرش به جایی رسیده که باید یه شوک قوی بهش بیاد وگرنه در همین حالت باقی می مونه و نمی تونه اون جوری که باید و شاید از لزش لذت ببره و ار گاسم شه . این بار لباشو گذاشت روی کس یاسمن ..
-فدات شم دختر نازم . فدای اون لبای غنچه ایت شم .
یگانه با هوس و لذتی که یاسمن به خوبی احساسش می کرد شروع کرد به میک زدن کس مادر شوهرش . وقتی دید که یاسمن نمی تونه خودشو کنترل کنه و مرتب پا هاشو به این طرف و اون طرف پرت می کنه ..پاهاشو انداخت رو شونه هاش و با دستاش و با نیروی جوانی اون پا ها رو محکم نگه داشت . دیگه نذاشت که یاسمن از دستش در بره . یاسمن احساس کرد که داره ار گاسم میشه ... یه فشاری رو در کسش احساس کرد .. یه چیزی که انگار سر باز کرده و در یه حالت جوشش ازش خارج شده ولی لب و دهن و چونه یگانه نمی داره که اونو ببینه .. آب کسش رو دهن عروسش خالی شده بود . یگانه این رقیق بودنو به خوبی حسش می کرد . واسه همین شروع کرد به میک زدن کس یاسمن ..
یاسمن : آهههههههه عزیزم عزیزم عالی بود .. عالی بود .. خیلی حال دادی . خیلی .. کیف کردم . خوشم اومد ... خیلی بهم چسبید .... بیا بغلت بزنم .. بیا عزیز دلم . خیلی دوستت دارم . نگاه کن که هر کسی یه گوشه ای مشغوله . چقدر خوبه که این جور همه در کنار هم و بدون مزاحم بتونن با هم حال کنن . خیلی می چسبه .
-آره این جوری خیلی می چسبه مامانی گلم .
یاسمن : میگم ظاهرا اون سه تفنگداری که دارن با هم حال می کنند هنوز دوشیزه ان ..
یگانه : اوف نگو مامان . این جوری که نمی چسبه ..
یاسمن : خب دیگه . اونا حتما حساب اینو می کنن که یه روزی باید از دواج کنن . جامعه باید اونا رو قبول کنه . پسرا , دخترایی رو واسه از دواج دوست دارن که اونا دوشیزه باشن . حتی منو هم که می بینی اهل گیر دادن نیستم و بیشتر وقتا سعی می کنم که دموکراسی رو رعایت کنم و آدم معتدلی باشم بازم وقتی که می خواستم واسه پسرم زن بگیرم به این مسئله اهمیت می دادم چون دوست داشتم اون کسی که عروس پسرم میشه کسی باشه که قبلا به پسر دیگه ای توجه نداشته باشه .. حالا این چیزیه که مشخص میشه . اصلا ممکنه اون دختر ده تا دوست پسر هم داشته و کسی نفهمیده باشه ولی در عوض دوشیزه باشه . در جامعه غرب از اون جایی که یه جورایی برابری حقوق زن و مرد رو حداقل در حرف پذیرفتن این مسائلو تونستن حل کنن . دیگه این جوری چماق بالا سرشون نیست .
یگانه : حالا میگی چیکار کنیم مامان ..
یاسمن : من دلم می خواد اونا در همین مجلس از خط خارج شن . البته ما که نمی تونیم به زور این کار رو انجام بدیم . اول باید رضایت اونا جلب شه .
یگانه : مامان تو می تونی این کارو بکنی ..
یاسمن : چی جلب رضایتو یا این که پس از بر داشتن بکارت دوباره یه پرده مصنوعی واسشون بذارم و از نو دخترشون کنم ؟
یگانه : هر دوش ..
یاسمن : حتما .. حتما .. وقتی این قولو بهشون بدم دیگه بابت این کار ازشون دستمزد هم نمی گیرم .
-مامان تو چقدر خوبی به فکر همه ای . دوست داری وقتی خودت لذت می بری بقیه هم نهایت لذتو ببرن . نگاه کن چه جوری دارن با هم حال می کنن ؟
سپیده لا پای سحر رو باز کرده سینه های درشتشو رو کس سحر می غلتوند . گاه یه سینه شو میون دو تا دستاش گرفته و نوک اونو در تماس با مرکز کس سحر قرار می داد .
سحر : ااااااییییی خیلی خوشم میاد بکن ...
ساناز هم خودشو رسونده بود بالا سر اونا و لباشو به لبای سحر چسبونده بود ... یگانه و یاسمن خودشونو به اونا رسوندن . مهوش و ماریا و کیمیا و کارینا هم دیگه حالا کنار هم قرار داشته و با تعجب به اونا خیره شده بودند .
کیمیا : این جوری که دکتر یاسمن داره میره طرف اونا حتما یه خبرایی هست .
کارینا : حتما فهمیده سحر چه موجود بد جنسیه داره میره طرفش تا گوشاشو بکشه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
عالیه دستت درد نگنه
     
  
زن

 
spanker01: عالیه دستت درد نگنه
ممنونم اسپنکر عزیز و نازنین . دست گل شما درد نکنه که با من همراهی می کنی.. ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
لـــــز استـــــاد و دانشجـــــو .. عـــــروس و مـــــادر شـــــوهر ۵۷

یاسمن رفت به سمت اون سه تا دختر. کیمیا همچنان شگفت زده به اونا نگاه می کرد . کارینا : مامان ! نکنه اونا رو بخواد بیاره به سمت ما . اصلا حوصله اون سه تا رو ندارم .
کیمیا: حالا صبر کنیم ببینیم چی میشه . ولی اون دخترا تا قبل از این قضیه دخترای بدی هم نبودن ..
کارینا : شاید شناخت کاملی از اونا نداشتی ..
کارینا : این که آره .. مگه همه مثل تو میشن عزیزم ...
یاسمن : دخترا شما چرا از بقیه فاصله می گیرین ؟ سحر جون نا سلامتی تو صاحب این مجلسی باید کاری کنی که مجلس گرم تر شه . نکنه با ما قهری ؟ یا این که دوست داشتی مهمونای بیشتری رو دعوت می کردی ؟
سحر : نه اصلا از این حرفا نیست . ما دیدیم عروسا و مادر شوهرا حسابی دارن با هم حال می کنن گفتیم که راحت باشین .
یاسمن : شما هنوز دخترین ؟
سحر : خب آره . مگه چه اشکالی داره ؟
یاسمن : وااااااااییییییییی سرم داره سوت می کشه .. من تعجب می کنم بابات دکتره و تو هم با اون سواد و فر هنگت .. یعنی این جوری داری از لز بینی حال می کنی ؟ سپیده : خب ما باید از دواج کنیم ..
یاسمن : فکر کردی الان هزاران دختری که بکارتشونو از دست دادن نمی تونن از دواج کنن ؟ هستند پسرای زیادی که به این موضوع اهمیت ندن . از طرفی میشه یه پرده مصنوعی زد عین اصل . دیگه این جور نیست که بخوان برن اونو بر رسی کنن و از این حرفا .. البته قبلش عروس خانوم می تونه خودشو نشون بده که چقدر خاکی و خودمونیه .. تعجب می کنم که شما چه جوری خودتون رو از لذت و اوج لذت محروم کردین . وقتی دکتر زنان و زایمان این جاست و به شما میگه که جای هیچ گونه نگرانی نیست و نباید باشه خوب نباید باشه . اگه مشکلی پیش اومد من خودم حلش می کنم . اگرم نتونم همکارای دیگه ام هستن که می تونن از نو شما رو دخترتون کنن . یگانه هم خیلی دوست داره یه روزی جا پای من بذاره .. و می تونه . من خودم می دونم چه جوری ردیفش کنم . باید هواشو داشته باشین . حالا دارین ازش فاصله می گیرین ؟
یاسمن طوری بلند حرف می زد که غیر از این سه تا دختر اون 5 تا زن هم به راحتی حرفاشو می شنیدن ..
کیمیا با توجه به شناختی که از اون دخترا داشت حس کرد که حرفای یاسمن به شدت رو اونا اثر گذاشته ..
یاسمن : من تعجب می کنم چطور استاد کیمیا که شما بهش اعتقاد دارین تا حالا در این مورد شما رو همراهی نکرده ؟
کیمیا که دید یاسمن زیادی داره تند میره خودشو رسوند به اونا و گفت یاسمن جان .. شما می فرمایید من باید چیکار می کردم ؟ قرار بود یکی از اونا رو به عنوان عروس خودم انتخاب کنم که نشد ... یاسمن از خنده روده بر شده بود .
-شما قرار بود که از این سه تا دختر یکی رو عروستون کنین ؟ ببخشیدا مگه شما مرد هستید ..
کیمیا : خانوم دکتر ..من نمی دونم شما در کلاس درستون هم این جور تدریس می کنین و انتظار واکنش شما هم به همین صورته ؟ فعلا که عروس من کارینا جونه . من این سه تا خانوم خوشگل و با فر هنگو به پسرم معرفی کردم و خب اونم تصادفی کارینا رو دید و خوشش اومد ...
یاسمن : آها .. حالا متوجه شدم . نشده تا حالا من به مجلسی برم و همه رو با هم قاطی نکنم . خلاصه من اگه بالای 18 سال ببینم همه شون باید از خط خارج شده باشن . اگه نه که اصلا اجازه لز کردن بهشون نمیدم ..
مهوش و ماریا و کارینا که چند متری از اونا فاصله داشتن شروع کردن به پچ پچ کردن .. اون سه تا دختر هم بد جوری جا رفته بودن . انگاری که با دختر نگه داشتن خودشون گناه بزرگی مرتکب شده بودن .
سحر : به نظر شما حالا باید چیکار کنیم .
یاسمن : هیچی شما باید یک زن باشین تا این جور همجنس بازیها بهتون حال بده . دیگه بی خیال همه چی میشین . یعنی دیگه به از دواج هم اهمیتی نمیدین .
در این جا کمی خندید و گفت البته یگانه جونم نشنوه که یه وقتی فکر می کنه مادر شوهرش اونو دوست نداره که فدای اون و اخلاقش میشم ..
یاسمن جنگ سردی رو بین اون دخترا با کارینا به خصوص سحر و کارینا احساس کرده بود ..
یاسمن : من می خوام در درجه اول یکی از این خانوما رو شوهر یکی از شما دخترا به حساب بیارم . در یک مورد که نظرم اینه که کارینا بشه شوهر سحر جون .. حالا به هر صورتی که با هم توافق می کنن کارینا جون سحرو زن خودش کنه .. دوست داره با دیلدو دختریشو برداره یا با یه موزی خیاری .. فکر نکنم با انگشتاش یا مچ دستش بتونه این کارو بکنه .. اگه توی مطبم بود می تونستم یه نظری در این مورد بدم البته میشه شانسشو از این طریق آزمایش کنه ..
سحر : چیییییییییییی ؟ من بشم زن کارینا ؟
یاسمن : نه بیا بشو زن شوهرش ..
اینو که گفت غیر سحر همه شروع کردن به خندیدن . حتی خود سحر هم خنده اش گرفته بود .از اینم تعجب می کرد که یاسمن منتظر نبود که اون سه تفنگدار موافقت خودشونو اعلام کنن .
کارینا رو کرد به مهوش و ماریا و گفت این زن دیوونه شده ؟ چی داره میگه ؟ من و سحر آبمون به یه جوب نمیره . من چه جوری بخوام با اون لز کنم ؟! تازه اون چشم دیدن منو نداره ..
مهوش : عزیزم .. شاید یاسمن مثل خودت یه فرشته ای باشه که از آسمون رسیده و اینم قسمت بوده که این جوری تو و سحر با هم جور شین و تمام این دشمنی ها تموم شه کارینا : من که با کسی دشمنی ندارم .
مهوش : کافیه که یه طرف یه حس دشمنی داشته باشه ... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
مرد

 
خیلی عالیه منتظر ادامه اش هستم سرسخت
     
  
زن

 
mili3700: خیلی عالیه منتظر ادامه اش هستم سرسخت
درود بر تو همراه نازنین ..البته این داستان فعلا در روز های سه شنبه منتشر میشه و اگه فرصت کنم بیشتر می نویسم . دست گلت درد نکنه . با احترام .. دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
لـــــز استـــــاد و دانشجـــــو .. عـــــروس و مـــــادر شـــــوهر ۵۸

یاسمن : حالا می مونه اون دو تا دختر دیگه صفاش در اینه که ماریا جون و یگانه من هر کدوم بشن شوهر یکی از این خانوما . البته بعدا همه هم می تونن زن باشن و هم شوهر . من اول کارو میگم که دیگه بخواد کار از کار بگذره . راستش من اصلا دوست ندارم که این جوری بخواهیم حال کنیم . با شکنجه .. لز باید به آدم مزه بده .. کس باید همین جور آتیش بده و آتیش بگیره .. این که بخوای روشو دست بکشی و دو طرفشو بمالونی و اون گوشتای تاج خروسیشو از رنگ صورتی به رنگ قرمزش در بیاری فایده ای نداره .. شما سه تا دختر وقتی که زن بشین تازه می فهمین که من دارم چی میگم . برابری حقوق زن و مرد . استفاده از لذتهای طبیعی .. تا کی می خواین فکر شوهر و به دنبال افکار ارتجاعی باشین .البته شوهر کردن خوبه ولی نه این که اونو به عنوان یک اصل قرار بدین که از بقیه کارا و لذتهاتون بمونین . . حالا شما چهار تا با هم یه جوری کنار بیاین ..
یگانه : راستش واسم فرقی نمی کنه . سپیده و ساناز هر دو شون دوست داشتنی هستند .. هر گلی یه بویی داره .. ماریا هم تقریبا یه حرفی در همین مایه ها زد .
یاسمن : نظر شما دو تا چیه ..
سپیده و ساناز هم فرقی براشون نمی کرد ..
ساناز : خانوم دکتر جواب بابا مامانمونو چی بدیم ؟
یاسمن : هیچی . الان که میای این جا بهش چی میگی .؟ وقتی ازت پرسید کجا بودی و چیکار کردی آیا خوش گذشت یا نه چی جوابشو میدی ؟ خب همینو بهش میگی دیگه ..
دیگه دسته جمعی شکمشونو داشتن و از خنده روده بر شدن .
یاسمن : عزیز من .. یه خورده به فکر خودت باش . منو داشته باش و دیگه غم نداشته باش . اصلا یه نوشته میدم به هر سه تون که دیگه به حواله ما برین و خودتونو بدوزین ... یگانه ! من فکر کنم سایز تو به ساناز بهتر می خوره .. ماریا جون تو هم برو سراغ سپیده .. ولی فعلا خیلی می چسبه که ما بشینیم و حال کردنای یک زوج خوشبخت رو ببینیم . سحر جون و کارینا .. این دو دانشجوی قوی و درس خون کلاس .. که با هم دوست قدیمی و صمیمی هم هستند ..
کارینا : خیلی آروم زیر لب و زیر گوش مادر شوهرش گفت مامان مامان من حالا چیکار کنم ..
یاسمن : ببینم اگه حرف و اعتراض و سوالی هست بفر مایید . من نمی دونم ما داشتیم حالمونو می کردیم . چرا بعضی ها این قدر حساسیت نشون میدن .در گوشی حرف زدن نداریم .
کارینا دل تو دلش نبود . سحر هم اسیر خشم عجیبی شده بود . ولی نمی تونست رو حرف خانوم دکتر حرف بیاره . یاسمن رفت پیش سحر .. کف دستشو کشید روی کس اون .. لبه هاشو وارسی کرد ..
یاسمن : تو این کس رو کشتی .. نگاه کن .. زورت فقط به کناره هاش رسیده . شما دو تا دخترای دیگه هم لاپاتون به همین صورته . من بهتون چی بگم . حالا از یه ساعت دیگه خیلی راحت می تونین با هم حال کنین .
کارینا و سحر هر دو شون یه چند متری از بقیه فاصله گرفتند . انگار سختشون بود که در معرض بقیه بخوان کاری انجام بدن .کیمیا یواش یواش از حرکات این خانوم دکتره خوشش میومد. از این که می دید که یاسمن داره یه جورایی اونا رو به هم جوش میده خوشحال بود .. دستشو گذاشت روی باسن کارینا و گفت عزیزم تو که خوب واردی باید چیکار کنی ..
کارینا مادر شوهرشو کشید کنار و گفت مامان .. آدم وقتی یه کاری رو انجام میده که می خواد درست باشه باید با لذت و عشق اون کارو انجام بده .. یه کاری که از روی علاقه نباشه چنگی به دل نمی زنه ..
کیمیا : عزیزم برو شاید یه حکمتی نهفته باشه ..
کارینا : فقط به خاطر تو مامان .. خیلی دوستت دارم ..
سحر : یاسمن جون ..مثل این که کارینا خانوم خوشش نمیاد که بیاد سمت من ..
یاسمن : یعنی چه .. یه عروس مفت و مجانی داره نصیبش میشه و می خواد ناز کنه ؟ من همین چند ساعته اونو خوب شناختم و اهل این حرفا نیست . مثل خودت دختر بی شیله و پیله ایه . ظاهر و باطنش یکیه .
کارینا رفت به سمت سحر ... دو تایی شون رفتن کنار استخر .. چند متری از بقیه فاصله گرفتن ..
سحر: فکر نکن که خیلی دلم می خواد با تو باشم ..
کارینا : منم بد تر از تو .. دل به دل راه داره . خوب با هم تفاهم داریم . این خانوم دکتر چه کارا که نمی کنه ؟!
سحر می خواست چند تا متلک بارش کنه ولی حس کرد که جو خیلی سنگینه . کارینا هم لباشو می جوید و چیزی نمی گفت ولی حس می کرد که هر لحظه ممکنه منفجر شه . کارینا : این جوری کمرم درد می گیره .. دراز بکش رو زمین .. سحر این بار بدون اعتراضی به حرف کارینا توجه کرد .
کارینا : خیلی بده آدم بدون احساس بخواد کاری رو انجام بده .
سحر: منم احساس تو رو دارم .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لـــــز استـــــاد و دانشجـــــو .. عـــــروس و مـــــادر شـــــوهر ۵۹

سحر روی زمین دراز کشیده بود و کارینا هم در کنارش قرار گرفت .. دو تایی شون بدون هیچ احساس خوشی در کنار هم قرار داشتند . سحر نگرانی بیشتری داشت . از این که می خواد از حالت دختری در بیاد . ولی می دونست که دکتر یاسمن حرفایی منطقی می زنه و درست میگه . اون باید مدتها پیش این کارو می کرد . شاید اگه از این لحظاتش لذت بیشتری می برد دیگه به از دواج اهمیتی نمی داد و شایدم می تونست دوباره واسه خودش بکارت بذاره . کارینا نگرانی خاصی رو در چهره و حرکات سحر احساس می کرد . برای یه لحظه حس کرد که بهتره تا اون لحظه ای که بکارتشو پاره نکرده فقط به این فکر کنه که کارشو درست انجام بده .. کینه ها رو بذاره کنار . اصلا اون که با سحر مشکلی نداشت . این سحر بود که همش با اون بر خورد بدی داشت و انگار که ارث پدر طلبکاربود .
کارینا : استرس داری ؟
سحر سرشو تکون داد ..
کارینا : واسه خود کار یا بعدش ..
سحر: فعلا واسه خود کار . بعدشو که خانوم دکتر قول کمک داده .
کارینا دستشو گذاشت لای پای سحر .. یه لحظه سحر خودشو کنار کشید ولی کارینا برای بار دوم این کارو انجام داد . سحر دیگه مقاومتی نکرد . حس کرد که حالا دست سرنوشت اونا رو در کنار هم قرار داده برای دقایقی هم که شده باید همو تحمل کنن . و در سمتی دیگه سه تا زن میانسال شروع کردن به ور رفتن با هم . کیمیا رو زمین دراز کشیده یاسمن خودشو روش خوابوند و تلاش داشت که کسشو روی کس اون حرکت بده . مهوش هم اومد بالا سر اون دو نفر و از پشت شروع کرد به باز کردن کون یاسمن .. کیمیا متوجه عروسش بود که داره چیکار می کنه ... از حالت و حرکت عروسش متوجه شد که اون با محبت خودش فعلا تونسته خشم سحر رو بخوابونه. اون امید وار بود که این شروعی باشه برای رفع کدورتها و صمیمیت بین کارینا و سحر . هر چند کارینا با سحر مشکلی نداشت و این حساسیت رو سحر ایجاد کرده بود .
یاسمن : چه بدنی داری کیمیا جون . به قول کشتی گیرا یک بدن شلاق خورده هست . کیمیا : حالا از خانوم دکتر می خوام که به من شلاق بزنه .
مهوش : منو فراموش نکنینا ...
کیمیا : اصل کار تو هستی دیگه اون چهار تا دیگه چیکار می کنن .
یگانه و ساناز ..سپیده و ماریا هم محو کارینا و سحر بودند . ساناز و سپیده مثل سحر استرس نداشتند . شاید به خاطر این بود که زیاد در بند ازدواج نبودند . ..نوک انگشتای کارینا روی کس سحر قرار گرفته بود و با سر انگشتاش لبه های کس رو به دو طرف باز می کرد سحر حس کرد که رفته رفته داره بیشتر خوشش میاد . یه محبت خاصی رو در انگشتا و حرکات انگشتان کارینا حس می کرد . کارینا لحظه به لحظه خودشو بیشتر به سحر می چسبوند . حالا دیگه صدای نفسهای همو به خوبی می شنیدند . صورتشون به هم چسبیده بود .. چشاشون رو بروی هم قرار گرفته بود . فاصله بین چشمها از بس کم بود که نمی تونستن به هم خیره شن ولی کارینا حس می کرد که سحر خودشو به اون سپرده . پس اون باید نشون بده خودشو . با هاش مدارا کنه . درسته که ازش خوشش نمیاد ولی نشون بده که بدش هم نمیاد و در قلبش جایی برای کینه و نفرت نیست . لبهای اون دو دختر رو هم قرار گرفت ..
کیمیا : یاسی جون به نظرت کارینا می تونه با انگشتاش بکارتو پاره کنه ؟
یاسمن : بعید می دونم ولی بازم بسته به درازی انگشت.. فشار ناگهانی اون و قرار گیری و نوع بکارت داره . نمیشه چیزی گفت . من بیمارایی داشتم که حتی پس از سالهای زندگی زناشویی بکارتشون خوب پاره نشده بود ولی همه اینا قبل از بچه دار شدن بود . کارینا یه دستشو رو سینه سحر قرار داده بود . دست راست کارینا در حال ور رفتن با کس سحر بود .. رفته رفته دو سه سانت از بند انگشتای کارینا رفت توی کس سحر .. چهار تا از انگشتای کارینا به سمت کس سحر حرکات رفت و بر گشتی خودشونو سیر می کردن . سحر خودشو مدام از این پهلو به اون پهلو می غلتوند. کارینا حس می کرد تنگی کس سحرو و سحر هم فوق العاده لذت می برد و چسبندگی خاصی رو در کسش احساس می کرد . یاسمن از اندام کارینا خیلی خوشش میومد .. انگشتای کارینا زیبا و ظریف و کشیده بود ..
یاسمن : این قدر نگران نباش کیمیا جون . انگشتای عروست بلندی و کشیدگی خاصی داره . من یکی که فکر می کنم با همین انگشت میشه تا حدودی سحرو از خط خارج کرد .
سرعت حرکت انگشتای کارینا توی کس سحر زیاد تر شده و کارینا همچنان پیشروی می کرد .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
زن

 
لـــــز استـــــاد و دانشجـــــو .. عـــــروس و مـــــادر شـــــوهر ۶۰

انگشتای کارینا همچنان با کس سحر در حال ور رفتن بود . سحر مدام سرشو از این پهلو به اون پهلو می غلتوند . اون یه حس جدید داشت . تا به حال همچین حالتی بهش دست نداده بود . چون انگشتا از مرز کسش رد شده بودن . سحر دیگه تمام اون موش و گربه بازیها و دسیسه چینی هایی رو که علیه کارینا داشت در اون لحظات فراموش کرده بود . حالا به جای این که از از دست دادن دختریش ناراحت بوده استرس داشته باشه بیشتر به این خاطر مضطرب بود که نکنه بعد از پاره شدن بکارت حالش بد شه یا این که بهش خونریزی دست بده ....
سحر : کارینا مراقبی .
کارینا : آره عزیزم نگران نباش ..
سحر حس کرد که بیش از هر وقت دیگه ای آرزو داره که یک زن شه . چون لذت حرکت انگشتای کارینا رو در کسش حس می کرد . کارینا سعی کرد که حواسش متوجه کار خودش باشه . درست مث یه هنر پیشه ای که داره فیلم بازی می کنه و جز اون به هیچ چیز دیگه ای فکر نمی کنه .. برای یه لحظه بی اراده نگاهش متوجه پشت سرش شد . بقیه به اونا نگاه می کردند . حتی اون سه تا زن میانسال که سخت همو در آغوش گرفته بودند و مرتب حالتشونو عوض می کردند تقریبا ساکت شده و می خواستن ببینن نتیجه کار چی میشه ؟ کیمیا کاملا رو زمین دراز کشیده به دمر افتاده بود . دکتر یاسمن هم به دقت به کارینا نگاه می کرد که چگونه و با چه حالتی با سحر ور میره و اگه مشکل خاصی پیش اومد بره کمکشون . هر چند وسایل پزشکی و ابزار خاصی رو به همراه نداشت ولی می تونست در این خصوص نظرشو اعلام کنه . مهوش خودشو کاملا رو تن کیمیا منطبق کرد البته دو تا دستاشو گذاشت رو زمین که بدنش فشار زیادی به کیمیا نیاره . در عوض کسشو با فشار به کون کیمیا می مالوند .. مهوش : اووووووففففففف این چی داره .. هر چی می مالونمش بازم حس می کنم که به من حال میده ..
کیمیا : مهوش جون یه خورده با هام ور برو اعصابمو آروم کن . الان انگاری که دکتر رفته توی مطب ..
مهوش : تو هم به جای این که نگران سحر باشی بیشتر حواست هست به کارینا .. کیمیا : آخه می خوام عروس خوشگلم کارینا کارشو به بهترین نحوی انجام بده .
-حتما این کارو انجام میده . مطمئن باش . من به کارینا اطمینان دارم . اون خیلی مسلطه . اینو نشون داده . همین که تونسته دل تو رو به دست بیاره باید متوجه باشی که در زمینه های دیگه هم موفقه ..
کیمیا : مگه من چمه ؟
مهوش : تو خیلی سختگیری . مو رو از ماست بیرون می کشی .
کیمیا : ولی اگه یکی اعتماد منو جلب کنه و بهم محبت کنه حتی جونمو واسش میدم . من یک تار موی کارینا رو به دنیا نمیدم .
مهوش : اووووووههههههه کی میره این همه راه رو . خب منم عروس دارم دیگه . مهوش کف دستشو گذاشت لای پای کیمیای به دمر افتاده و با کس اون ور می رفت ... کارینا همچنان با کس سحرمشغول بود ..
کارینا : سحر جون استرس نداشته باش .. بهت قول میدم چیزیت نمیشه . یه خانوم میشی و اون وقت می تونی حال کنی .. از این به بعد دیلدو رو می تونی توی کست هم فرو کنی . دوستات سپیده و ساناز هم می تونن به خودشون کیر مصنوعی ببندن و اونو فرو کنن توی کست .
اون با این حرفاش تا می تونست اون دختر رو آرومش کرد وقتی کارینا به سحر گفت که دوستات سپیده و ساناز می تونن باهات حال کن سحر به یاد این افتاد که تا حالا کارینا جایی توی دلش نداشته و اونو به عنوان یه دوست حساب نمی کرده . کف دست راست کارینا خسته شده بود ولی با این حال می خواست حداکثر فعالیتشو انجام بده تا اون جایی که می تونه . یه لحظه سحر یه جیغی کشید
-آهههههههه آخخخخخخخخخ یه دردی رو حس می کنم . انگار یه چیزی یه حالت پارگی پیدا کرده ترکیده .. ...
کارینا : یعنی میگی انگشتمو بیرون بکشم ؟ چرا رنگت زرد شده ....
دکتر یاسمن خودشو به اونا رسوند و دستمال کاغذی رو کنارشون گذاشت . کارینا دو زاریش افتاد . حس کرد انگشتش تر شده .. صورتشو به صورت سحر نزدیک کرد .. سحر : تموم شد ؟ خیلی خون اومد ؟
کارینا : هنوز هیچی معلوم نیست . دختر تو چرا این قدر می ترسی ؟ انگار که شمشیر خوردی . تو که با شمشیر غریبه نیستی ..
سحر : حالا منو خجالتم میدی ؟
کارینا : دشمنت خجالت بکشه . من که دشمنت نیستم .
کارینا لباشو گذاشت رو لبای سحر تا این جوری حواسشو پرت کنه . خیلی آروم انگشتاشو بیرون کشید غرق خون بود . دکتر خودشو به کارینا رسوند و انگشتاشو با دستمال پاک کرد . ولی در ادامه این کارینا بود که در حال بوسیدن سحر از دستمال کاغذی برای پاک کردن کس سحر استفاده می کرد . هر بار که سحر میومد یه چیزی بگه کیمیا فشار بوسه رو زیاد می کرد . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لـــــز استـــــاد و دانشجـــــو ..عـــــروس و مـــــادرشـــــوهر ۶۱

سحر : اووووووووووهههههه نههههه کارینا ...نههههه هم می سوزه هم خوشم میاد ... خیلی تنگه .. خیلی ..
کارینا : آره عزیزم واسه همینه که اون اول مچ دستمو بیشتر فرو نکردم توی کست . وگرنه این مشکلاتو نداشتیم ...
دکتر یاسمن اومد جلو و به اونا تبریک گفت .
-آفرین به هر دو تا تون .. کارتون حرف نداشت ..
کارینا : ولی این که کوه کندن نبود ..
کیمیا هم اومد اول عروسشو غرق بوسه کرد . زنا طوری رفتار می کردن که انگاری اومدن به یه مجلس عروسی . دکتر جعبه شیرینی رو گرفته بود دستش و به یکی یکی اونا تعارف می کرد . یگانه و ساناز در حالی که دست توی کمر هم داشتن خودشونو به کارینا و سحر رسوندن . اونا یه زوج دیگه ای بودن که باید مثل کارینا و سحر عمل می کردند . یعنی ساناز هم فعلا دختر بود .. و ماریا و سپیده هم زوج دیگه ای که در این جا ماریا باید همون کاری رو برای سپیده انجام می داد که کارینا واسه سحر کرده بود ...
ساناز در حالی که صورن سحر رو می بوسید گفت عزیزم حالا دیگه از میون ما جدا شدی . دیگه جوجه نیستی به جمع مرغا پیوستی .
سحر : فدای شما من همیشه با شما و در کنار شما هستم . حالا هم که چیزی نشده . از این به بعد بیشتر با هم حال می کنیم . دکترجان ممنونم که ما رو تهییجمون کردی
مهوش : حالا دیگه وقتشه که بقیه دخترا کارشونو به خوبی انجام بدن .
سپیده : بریم ماریا جون ؟
ماریا : من که حرفی ندارم .
دو تایی شون رفتن به سمتی .. ساناز و یگانه هم یه چند متر دور تر از اونا روی زمین قرار گرفتند .
یگانه : مامان واسه ما هم شیرینی میاری ؟
یاسمن : فدات شم دخترم .عروس گلم . تو که اصلا خود شیرینی هستی . همه تون گلید . یکی از یکی دوست داشتنی تر ..
دکتر اومد وسط هم سن و سالای خودش نشست و گفت می بینی ؟ عجب بند و بساطی شده . شل گیری این سه تا دختر کلی ما رو علافمون کرده ولی خودمونیم حال داد . فکر می کنم این جا مطب و اتاق عمله و دارم چند تا کار مفید انجام میدم .
سحر سرشو گذاشته بود رو سینه های کارینا و کارینا موهاشو نوازش می کرد . سحر هم لباشو باز کرده و اونا رو گذاشته بود رو نوک سینه ها ی کارینا ... حس کرد که خیلی لذت می بره از میک زدن اونا . شاید کارینا یک کار معمولی رو واسش انجام داده بود ولی همین که اونو در یه حالت استرس تنها نذاشته با هاش همراهی کرده بود واسش خیلی ارزشمند بود . صدای ضربان قلب و نفسهای آروم کارینا رو می شنید . کارینا : سحر خیلی می سوزه ؟ چی شده عزیزم .. چرا ساکتی ...
کارینا حس کرد که چند قطره اشک از گونه های سحر ریخته رو سینه اش ...
-داری گریه می کنی ؟ واسه چی ؟ عیبی نداره . دکتر گفته که نگران نباش من خودم همه چی رو درست می کنم . حالا می تونی راحت تر لذت ببری . عزیزم . گریه نکن دلشو ندارم ..
سحر : این جوری حرف نزن ..
کارینا : چیه ناراحت میشی ؟ پس چه جوری حرف بزنم ..
سحر لباشو گذاشت رو لبای کارینا .. چشاشو بست . فشار لباشو زیاد تر کرد .. اون دوست نداشت جز کارینا کسی اشکاشو حس کنه ...
سحر : می دونی واسه چی گریه می کنم ؟
کارینا : دیدم دوست نداری بگی و طفره میری دیگه ادامه ندادم ..
سحر : واسه این که خیلی دوستت دارم ..
کارینا : همین ؟ منم دوستت دارم . ولی گریه نمی کنم . اما گریه های تو حالا داره اشکامو در میاره .
سحر : از خودم بدم میاد .. من خیلی اذیتت کردم . حقت نبود . تو که این قدر خوبی .. کارینا : عزیزم . کی گفته من خوبم ؟ من همونی هستم که باید باشم ..همونی که بودم . کارینا لباشو گذاشت رو صورت سحر و اون صورت خیسو می بوسید .
سحر : خیلی اذیتت کردم . حقت نبود ..
کارینا : عیبی نداره . آدما گاهی می دونن دارن چیکار می کنن ولی چاره ای جز انجام اون کار ندارن . حداقل این همون چیزیه که خودشون احساس می کنن .
سحر : حالا من هیچی رو حس نمی کنم جز تورو ..
کارینا : و حالا نوبت اینه که در این لحظه های پر شکوه زندگیت به اوج لذت برسی . دیگه این قدر ناراحت نباش ..
سحر: بگو منو بخشیدی تا ناراحت نباشم .
کارینا : به خاطر چی ببخشمت ؟ به خاطر کارایی که نکردی ؟ من که الان صحیح و سالم پیشتم .
سحر: از نظر روحی چی اذیت نشدی ؟..
کارینا می خواست بهش بگه ای کاش آدما خود خواهی خودشونو همون اول کنار می ذاشتن تا بتونن دیگری رو تحمل کنن ولی چیزی نگفت . اونم حس کرده بود که سحر دیگه اون سحر سابق نیست . وقتی دل آدم نرم بشه دیگه نرم شده .. کارینا پا های سحرو به دو سمت بازشون کرد . هنوز کس سحر بوی خون می داد . ولی کارینا با عشق زبونشو می کشید روش . می دونست که اون چقدر لذت می بره . داغی لبه های کس سحر و خیسی اونو به خوبی احساس می کرد ... سحر با پا هاش به دو طرف صورت کارینا فشار می آورد ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

لز استاد و دانشجو . عروس و مادرشوهر


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA