انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

میوه ممنوعه ای به نام خواهر (فصل دوم)


مرد

 
قسمت نهم
همکاری غیر مستقیم با سیاوش

فرداش هم که برای دریافت و پرداخت خلافی خودروی بابام با سیاوش بیرون رفتیم این خوشحالی همچنان ادامه داشت و نمیدونم چرا سیاوش رو پر روتر کرده بود اولش بهم گفت خوبه دیگه دبیرستان دخترونه که باز بشه تو هم دیگه با اسپورتیج دنبال گوشت های دبیرستانی می افتی البته آدم وقتی گوشت خالص تو خونه داشته باشه دنبال گوشت استخون دار نمیره...
با اینکه میدونستم منظورش دلارامه ولی جوابش رو ندادم وقتی دید سکوت کردم ازم پرسید راستی در مورد اون کاری که از هومن خواسته بودی برات انجام بده پشیمون شدی؟
برای اینکه یک قدم به هدفی که در مورد سیاوش و دلارام داشتم نزدیک بشم بهش گفتم هنوز پشیمون نشدم
بعد برای اینکه خجالت نکشم سریع موضوع رو عوض کردم ربطش دادم به اسپورتیج...
گفتم دلارام هنوز جریان فروختن ماشین بابامو نمیدونه هنوز بهش نگفتم اومدم گوشیمو از تو جیب شلوارم در بیارم همانطور که به موتورش گاز میداد بهم گفت اگه سخته گوشیت رو از جیب شلوارت در بیاری میخوای با گوشی من بهش زنگ بزن... بعد هم بدون اینکه منتظر جواب من باشه سریع گوشی موبایلشو از جیب پیراهنش درآورد داد به من.
چون شلوار جین پام بود درآوردن گوشیم اونم روی موتور کمی سخت بود و این سیاوش کون کش هم فرصت طلبی کرده بود قصد داشت شماره دلارامو اینطوری از من بگیره.
گوشی موبایلشو ازش گرفتم اون لحظه تو ذهنم دنبال این بودم که آیا واقعا میخوام کرده شدن دلارامو ببینم؟ آیا باز هم قراره یکی از دوستام ترتیب دلارامو بده؟ اگه از گوشی سیاوش به دلارام زنگ میزدم کار تموم بود داشتم صفحه ال سی دی گوشی سیاوش رو نگاه میکردم. شاید سیاوش هم هدفش از دادن گوشی موبایلش به من جواب بله گرفتن از من بود.
وقتی که به استیل بدن و کونش تو شلوار و مانتوی تنگ خارج از خونه اش نگاه میکردم... حس کسانی که با حسرت این کون رو نگاه میکردن رو درک میکردم.
وقتی تو خونه سینه هاش موقع راه رفتن تو تاپش می لرزیدن... وقتی شلوار خونگی نازکش موقع راه رفتن تو خونه لای کونش گیر میکرد چنان حشری میشدم که دوست داشتم 6 - 5 نفرهمزمان جوری بکننش که دیگه نتونه از روی زمین بلند بشه...
لامصب هیچ وقت از عطشم به کردنش کم نمیشد حتی با اینکه یک بار کرده بودمش ولی حس میکردم چنین اتفاقی نیافتاده و نیاز دارم دوباره داغی داخل کونش رو تجربه کنم.
باز هم به خودم وعده سر خرمن میدادم که فقط میخوام همین یکبار کون دادنش رو ببینم بعد از دیدن کرده شدنش این حس رو برای همیشه کنار میگذارم و دیگه بهش حتی فکر هم نمیکنم. هی یکی تو ذهنم به من نهیب میزد دیدن کرده شدنش در حال حاضر راحت تر از اینه که خودت بکنیش...
کمی حس بد داشتم ولی داشتم سرکوبش میکردم. احساس میکردم سیاوش از این معطل کردن من یه جورایی عصبی شده..
باز با خودم عهد کردم فقط همین یکباره...
انگشتام برای گرفتن شماره دلارام یکی یکی اعداد رو لمس میکردن...
بالاخره شماره دلارامو گرفتم چند لحظه بعد صدای بوق انتظار گوشی و صدای ناز دلارام که تو گوشم پیچید..
به خاطر اینکه در حال حرکت بودیم صدای باد نمیگذاشت خوب بشنوم اول منو نشناخت بهش گفتم به گوشی خودم دسترسی نداشتم با گوشی سیاوش زنگ زدم.
وقتی خبر رو بهش دادم پشت تلفن جیغ بلندی کشید و گفت دم بابا گرم.. از طرف من بوسش کن بهترین بابای دنیاست..
خیلی خوشحال شده بود طوریکه داشت همزمان که با من حرف میزد جریان رو به یکی از دوستاش هم تعریف میکرد
تو دلم بهش گفتم شیراز خوش بگذره اینجا داریم واسه کونت دو نفری نقشه می کشیم.
تلفن رو که قطع کردم باز فرصت داشتم تا شماره دلارامو از تو گوشی سیاوش حذف کنم ولی این کار رو نکردم و گوشی رو به سیاوش برگردوندم.. دیگه کار تموم بود راه برگشتی وجود نداشت دلارام چنان تو روح و روانم تاثیر گذاشته بود که فقط با دیدن کرده شدنش آروم میشدم. گوشی رو که به سیاوش دادم گوشه خیابون نگه داشت چند لحظه با دکمه های گوشی موبایلش ور رفت اون رو تو جیبش گذاشت و دوباره حرکت کرد ...کاملا تابلو بود که شماره دلارامو ذخیره کرده شایدم قصد داشت من هم بفهمم که شماره دلارامو ذخیره کرد... به روی خودم نیاوردم. دوباره حرکت کردیم. تو راه بودیم که پرسید راستی یه سوال دارم ازت فقط نخندیا با این حرفش نگفته داشت خندم میگرفت ازم پرسید تو بین دوستات تو دبیرستان خودمون کی از همه خوشتیپ تره به نظرت؟ وقتی دید سوالش هنوز برام مبهمه دوباره سوال کرد تو دبیرستان از کی بیشتر خوشت میاد بهش گفتم کس خل مگه من همجنس بازم...
برگشت گفت از نظر تیپ و قیافه میگم از کی تو دبیرستان بیشتر خوشت می اومد؟ بدون اینکه متوجه منظورش شده باشم گفتم خوب تو خوشتیپ تری استیل بدنت هم خوبه
یه جــــون بلند گفت و ادامه داد خوب از بین من و هومن سلمانی و علیزاده کدوم از همه خوشتیپ تریم؟
با این سوال آخری که سیاوش کرد تازه دوزاریم افتاد که هدفش از این سوالات چیه...
شاید میخواد بگه کدوم یک از دوستات که دلارامو کردن به خاطر خوشتیپ بودنش راضی تر بودی به عبارت دیگه جذابیت و خوشتیپ بودن پسری که دلارامو میکنه تو بیشتر لذت بردن تو وقتی داره خواهرتو میکنه تاثیر داره یا نه.
ولی انصافا سیاوش از اون سه نفر دیگه خوشتیپ تر بود.
بالاخره به یکی از مراکز پلیس +10 رسیدیم 160 هزار تومان خلافی خودروی پدرم بود فیش رو گرفتمو رفتم پرداخت کردم...
تو مسیر برگشت به خونه سیاوش باز هم در مورد دلارام از من سوال میکرد انگاری هر چقدر بیشتر به سیاوش جواب میدادم اون رو در مورد قضیه دلارام پررو تر میکردم.
این بار ازم پرسید تو بین دوستات کی از همه به نظرت با خایه تره؟
از این سوالش خندم گرفته بود بهش گفتم والا تا حالا خایه هاتون رو ندیدم نظر بدم. خودش هم از این حرف من خندش گرفته بود. در حال خندیدن بودم که برگشت گفت به نظرت هومن بیشتر خایه داره یا من وقتی جوابشو با نمیدونم دادم بلافاصله برگشت گفت هومن اگر خایه داشت اون کاری رو که ازش خواسسته بودی برات انجام میداد. ولی به موقعش خایه منو می بینی... یه خایه دارم به اندازه کل هیکل هومن...تنها عکس العمل من به حرفای سیاوش فقط خندیدن بود. خوب میدونستم منظورش چیه ولی خوب نمی تونستم غیر از خندیدن کار دیگه ای انجام بدم. همچنان باد گرم و داغی که روی موتور به سر و صورت من میخورد و گاها آب دهن سیاوش که موقع صحبت کردن به صورت من می پاشید منو اذیت میکرد ترجیح میدادم سکوت کنم ولی سوال های پی در پی سیاوش از من که گاهی هم به خاطر وزش باد صداش رو خوب نمی شنیدم به من چنین اجازه ای نمیداد به سر کوچمون که رسیدیم انگاری دوباره یاد دلارام افتاد ازم سوال کرد راستی خواهرت فیس بوک داره؟ بهش گفتم یکی دو سالی هست که تو فیس بوک فعاله خود من هم دو تا اکانت فیک دارم که باهاش سر به سر دوستام میذارم.
جلوی درب خونه هم ول کن نبود ازم پرسید اهل اس ام اس بازی هست؟
با گفتن نمیدونم و خبر ندارم جوابشو دادم. این قدر بابت سوالات سیاوش در مورد دلارام اعتراض نکرده بودم که هر بار حرفش پیش می اومد و یا فرصت میکرد در مورد دلارام از من سوال میکرد.
عصر همون روز تو خونه روی مبل تنها نشسته بودمو داشتم فیلم میدیدم منتظر بودم پدر و مادرم از محل کارشون به خونه برگردن و پدرم خبر جدیدتری از خرید ماشینش به من بده... از زمانیکه به دلارام خبر فروش ماشین پدرمو دادم چند باری به خونه زنگ زده بود ازم خبر جدید می خواست حالا این دلارام بود که تند تند به گوشی من زنگ میزد
تو هال نشسته بودم و با صدای بلند به خودم می گفتم دلارام تو شیرازی خبر نداری اینجا واسه کونت چه نقشه هایی کشیدیم.
اگر سیاوش موفق به کردن دلارام میشد پنجمین نفری بود که بعد از خودم دلارام رو میکرد اونوقت دیگه نباید هیچ شکی تو بذار شدن دلارام داشته باشم تازه این چند نفر کسانی بودن که خودم فهمیده بودم بهشون کون داده معلوم نبود پنهانی و یواشکی با کیا دوست شده و به اونها حال داده باشه...
قبل از اومدن پدر و مادرم سیاوش زنگ زد و گفت حدسش درست بوده و باطری ماشین خوابیده بوده ماشین رو برده باطریش رو شارژ کرده فقط نیاز داره توش بنزین بریزم.. از اینکه می دیدم سیاوش اینطوری داره برای دلارام وقت میذاره و هزینه میکنه لذت می بردم. این اقدامات سیاوش در مورد دلارام باعث میشد من تو کردن دلارام راسخ تر بشم چون احساس میکردم دلارام چنان گوشتی شده که دیگران حاضرن برای کردنش کلی هزینه کنن...
همیشه در مورد دلارام این طور خودمو قانع میکردم که چون خوشگله قصد کردنش رو دارم اگه زیبا نبود حتی بهش فکر هم نمیکردم.
پدر و مادرم که به خونه اومدن فیش پرداختی خلافی خودروی پدرمو بهش دادم خبر داد که ماشین رو خریده و یک سری کارهای اداریش مونده که باید انجام بده.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
فسمت دهم

نیمه شبی دیگر با دلارام (از سری دستمالی های شبانه دلارام)

شاید خبر های خوب پدرم بود که باعث شده بود نبود دلارام تو خونه رو تحمل کنم گاهی وقتها تو خونه بدجوری حوصله ام سر می رفت
که حتی بودن سیاوش تو خونه ما هم نمیتونست این بی حوصلگی رو جبران کنه...
واسبستگی من به دلارام روز به روز بیشتر شده بود حتی بعد از کردنش هم به جای اینکه این وابستگی کمتر بشه بیشتر شده بود. تو اون چند شبی که دلارام خونه نبود شب ها موقع خوابیدن به خیلی چیزها فکر کرده بودم به کردن دلارام و اون لحظه ای که آبم اومد و ریختم تو کونش...
جوری کردن خواهر رو ممنوع کرده بودن که فکر میکردم با کردن دلارام ممکنه آبم اصلا نیاد ولی خوب برعکس با شدت بیشتری اومده بود. حتی به کرده شدن دلارام در آینده توسط سیاوش هم فکر کرده بودم. هنوز وقتی به اون حس بدی که پشت تلفن و بعد از اومدن آبم موقعی که هومن داشت میکردش فکر میکردم اعصابم خورد میشد حالا قرار بود سیاوش در آینده جلوی خودم این کار رو انجام بده اونجا هم نگران این بودم که بعد از اومدن آبم نتونم اعصاب خودمو کنترل کنم و کار دست خودمو سیاوش و دلارام بدم. چون شهوت که تخلیه میشد تا یکی دو ساعتی منطق و ناموس پرستی و غیرت جای اون رو میگرفت.
باری بالاخره دلارام از شیراز به تهران برگشت من هم از تنهایی در اومدم پوست سفید صورتش و دستاش کاملا برنزه شده بود و ناجور خوشگلترش کرده بود تا یکی دو ساعت مدام جلوی آینه بود و صورت و دستاشو نگاه میکرد می خندید. کلی هم سوغاتی آورده بود که البته بیشترش برای دوستاش بود. اون لحظه ای که جلوی درب حیاط به استقبالش رفتم تو همون حیاط بغلش کردمو به خودم فشارش دادم البته اون موقع نیت من دستمالی کردنش نبود.
شاخه گلی که چند ساعت قبل از گل فروشی خریده بودم جلوی صورتش گرفتم لبخندی نثار صورت برنزه شده اش کردم. دلارام وقتی شاخه گل رو تو دستم دید خنده ای کرد و گفت مثل اینکه نبودنم حسابی آدمت کرده...
تا دو سه ساعت اولی که از مسافرت برگشته بود مدام در مورد ماشین جدید پدرم که قرار بود تا دو سه روز آینده تحویلش بدن از من خبر میگرفت بعد از اینکه ناهار خوردیم هنوز درست حسابی از گلوم پائین نرفته بود که اومد روبروی من ایستاد و گفت کی بریم؟
من که دوزاریم همیشه کج بود اولش نفهمیدم منظورش چیه ولی برای اینکه سر به سرش بذارم با خنده بهش گفتم کجا؟ روی تخت؟
یهو با این حرفم قیافه اش رو درهم کشید و اخم کرد و با نوک دمپایی که تو خونه پاش میکرد به ساق پام کوبید درد شدیدی ساق پامو فرا گرفت با این وجود می خندیدم
بلافاصله بعد از این کارش به حرف اومد و گفت خنگول منظورم رانندگیه..
همونجور که ساق پامو گرفته بودم و می خندیدم بهش گفتم گاگول رو تخت خواب هم میشه رانندگی یاد داد. دوباره اومد با همون دمپایی ضربه ای به پام بزنه که این بار جا خالی دادم.
برای اینکه زیاده روی نکرده باشم بهش گفتم امروز دیگه وقت نیست باشه فردا.
عصری که پدر و مادرم به خونه اومدن کلی دلارامو بابت نبودنش توی اون چند روز تحویل گرفتن. اون موقع بود که به حساسیت پدر و مادرم نسبت به دلارام پی بردم و به این نتیجه رسیدم که اگر دلارام از خونه فرار میکرد صدرصد پدر و مادرم دق میکردن
با این وجود این کیر لامصب من دست بردار نبود تقریبا از قبل ظهر که دلارام به خونه برگشته بود آتش شهوتم با دیدن دوباره دلارام و اون کون ناز و سینه های لرزونش شعله ور شد طوریکه با نزدیک شدن به شب وسوسه میشدم مثل هفته قبل دوباره نیمه شب به سراغش برم و حسابی بمالمش..
بالاخره بعد از شام تصمیم قطعی به انجام این کار گرفتم. همون موقع هم یهو فکری به ذهنم اومد که می تونست عکس العمل ها و آثار منفی رفتار دلارام رو فردای اون روز به خاطر دستمالی شب قبلش کم و یا کلا حذف کنه..
برنامه این بود که اول به سیاوش زنگ زدم باهاش هماهنگ کردم که فردا ساعت 8 صبح برای گرفتن ماشین به در خونه اونها میرم سیاوش هم که تو کف دلارام بود هیچ وقت نه نمیگفت. با سیاوش که هماهنگ کردم حالا نوبت دلارام بود یه جا تو حیاط خونه تنها گیرش آوردم بهش گفتم با سیاوش هماهنگ کردم فردا ساعت 8 صبح ماشین رو ازش بگیرم فردا به بهونه رفتن به اوین درکه بابا و مامان رو می پیچونیم میریم زمین فوتبال آسفالته نصر هوا هم اول صبح خنکه تا ظهر تمرین می کنیم.
همچنان در حال خوشحالی کردن بود بیچاره خبر نداشت با اسرار کردن به یاد گرفتن رانندگی کونش رو هم به باد میده البته من هم داشتم از این قضیه نهایت استفاده رو میکردم دلارامو به سمت کون دادن دوباره می کشوندم. خوشحالی و ذوق و شوق دلارام برای تمرین فردا صبح چنان زیاد بود که پیش بینی کرده بودم بابت دستمالی نیمه شب اون شب فرداش به احتمال زیاد عکس العملی نشون نخواهد داد. این فکر یهویی به ذهنم اومده بود. ابتدا قرار بود ساعت 11 صبح به در خونه سیاوش برم که به 8 صبح انتقالش داده بودم وقتی میدیدم دلارام این قدر به رانندگی علاقه داره باید از این علاقه نهایت استفاده رو میکردم و راضیش میکردم که دوباره به من کون بده. چون یک بار کرده بودمش میدونستم بار دوم کارم آسونتر از دفعه اوله...
آخر شب برای اینکه تمرین فردا صبح بیشتر روی دلارام تاثیر بذاره جلوی دلارام به پدرم گفتم که فردا صبح زود می ریم درکه بعد هم در حالیکه کنار پدرم نشسته بودم به دلارام پیامک زدم که فردا از ساعت 8 تا 2 بعد از ظهر یکسره تمرین می کنیم.
به اتاقم برگشتم رو تختم دراز کشیدم گوشی موبایلمو برای ساعت 2 شب تنظیم کردم تا خوابم ببره به این فکر میکردم که این بار دستمالی دلارام برای من استرس و نگرانی کمتری داره به خاطر اینکه دفعه اول که نیمه شب سراغش رفتم و ارضاش کردم عکس العمل خاصی از خودش نشون نداده بود و این کار کمی منو پر رو تر و گستاخ تر کرده بود سرانجام تو این فکرا بودم که خوابم برد با صدای زنگ گوشی موبایلم از خواب پریدم ساعت 2 نیمه شب بود. به آرامی از روی تختم بلند شدمو نشستم تا خواب از سرم بپره چشمام به خاطر اینکه به یکباره بیدار شده بودم کمی می سوختن به محض اینکه خواب از سرم پرید یاد کاری که قرار بود نیمه شب انجام بدم افتادم از اون استرس و ترسی که دفعه قبل داشتم خبری نبود ولی بدنم یواش یواش شروع به لرزیدن کرد و احساس سرما کردم با توجه به تجربه ای که از کردن دوست دخترهام داشتم و تجربه کردن و دستمالی دلارام کشف کرده بودم که این لرزیدن ها فقط تو سکس های ممنوعه و یا حال کردنی که یک طرف حال کردن راضی نیست بده و یا خوابه اتفاق می افته.
از روی تختم بلند شدم باز هم چند برگ دستمال کاغذی برداشتمو با بدنی لرزون ولی بدون استرس آروم به سمت طبقه بالا و اتاق دلارام حرکت کردم جلوی درب اتاقش چند لحظه ای مکس کردم آرزو میکردم درب اتاقشو قفل نکرده باشه. دستگیره درب اتاقشو به آرومی پائین کشیدم وقتی درب اتاقش باز شد نفس راحتی کشیدم. چون قفل بودن درب اتاقش به من می فهموند که مخالف تمایلات من هست. این باز بودن درب اتاقش حتی منو برای دستمالی کردنش مصممتر کرد. آروم از لای درب اتاقش داخل رو نگاه کردم چراغ خواب اتاقش طبق معمول هر شب روشن بود و کمی داخل اتاقش رو روشن کرده بود به آرومی وارد اتاقش شدم. چند لحظه پشت درب اتاقش ایستادمو نگاش کردم این بار روی کتف سمت راستش خوابیده بود و صورتش به سمت دیوار بود. بهترین حالت ممکن برای من و بهترین فرصت برای دستمالی کردنش بود هم به کسش دسترسی داشتم و هم به کونش...
در اتاقشو طوری که کاملا بسته نشه قرار دادمو تا بالای تخت خوابش حرکت کردم کیرم کاملا شق بود از توی شلوارم کاملا برجستگیش مشخص بود. معلوم نبود اگر دلارام شیراز نمی رفت با این کیر لامصب تو این چند شب چه اتفاقاتی افتاده بود. چقدر بده که آدم از دختری خوشش بیاد و تو کف باشه ولی نتونه تو بیداری به مراد دلش برسه و مجبور باشه تو خواب دستمالیش کنه.
تاپ سفیدی تنش بود و باز هم شلوارک قرمز پاش بود. یاد حرف سیاوش افتادم که به طور غیر مستقیم گفته بود که خواهرت بیشتر وقتها شلوارهای صورتی و قرمز می پوشه و با رنگ قرمز سوراخ عقب و جلوش ست میکنه...
درست وسط تختش ایستاده بودم کمی دولا شدم تا بتونم صورتش رو ببینم چون رو به دیوار خوابیده بود به صورتش دید نداشتم. وقتی خیالم راحت شد که خوابه آروم کنار تختش نشستم اون لحظه قصد داشتم مستقیما سراغ کونش برم و حسابی دستمالیش کنم ولی بعد پشیمون شدم تصمیم گرفتم اول به دلارام حال بدم تا اگه یک وقت بیدار شد مانند هفته پیش اجازه ادامه کار رو تا اومدن آبش به من بده. اینطوری می تونستم بعدا آب خودمو با کونش بیارم همنجور که پشت به من و رو به دیوار خوابیده بود لبه پائین تاپشو از بالای کتف سمت چپش با دو انگشتم گرفتمو آروم به سمت شکمش کشیدم تا بالا بیاد کمی که این کار رو کردم مقداری از پهلوی سمت چپش لخت شد و پوست بدنش معلوم شد با دو تا انگشتم این بار لبه تاپشو از قسمت شکم گرفتمو به سمت بالا کشیدم . حالا دیگه کش شلوارش از پهلوی سمت چپش تا پائین شکمش معلوم بود به خاطر اینکه صاف نخوابیده بود و قوز کرده بود احساس میکردم کش شلوارش از ناحیه شکم کمتر به پوست بدنش چسبیده تصمیم گرفتم دستمو از همون ناحیه وارد شلوارش کنم کیر شق کرده من هم داشت خودشو میکشت و التماس میکرد هر چه زودتر خلاصش کنم.
بدنم همچنان می لرزید ولی زیاد نگران نبودم به طور عجیبی حالت آرومی به خود گرفته بودم هفته گذشته یکبار این کار رو انجام داده بودم و این منو پر رو تر و گستاخ تر کرده بود. انگشتای دستمو آروم به سمت شلوارش بردمو روی پوست شکمش قرار دادم. داغ و پر حرارت بود مقداری به سمت کش شلوارش جلو بردم با این کار ناگهان تکونی خورد بیشتر به سمت دیوار متمایل شد و کمی حالت دمر به خودش گرفت بلافاصله دستمو از روی شکمش برداشتم و بی حرکت بالای سرش ایستادم این بار بر عکس هفته قبل خیلی زود عکس العمل نشون داده بود. این حرکت کردن دلارام می تونست چند تا دلیل داشته باشه که البته من نمی دونستم کدوم دلیل درسته اول اینکه ممکن بود خواب بوده باشه و با قلقلک دستم تو خواب تکون خورده باشه دوم اینکه ممکن بود بیدار شده باشه سوم اینکه ممکن بود بیدار شده باشه و با این کارش نخواد که من ادامه بدم.
اصلا نمیدونستم کدوم حالتش درسته ولی تجربه هفته قبل به من دلگرمی میداد که میتونم به کارم ادامه بدم. قلبم مثل گنجشگ میزد شهوتم به من میگفت تو که یکبار کردیش دیگه این همه ترسیدن برای چی هست؟ آرومتر که شدم دوباره دست راستمو به سمت شلوار و شکمش دراز کردم این بار دست چپم رو هم به سمت شلوارش بردم با دو انگشت دست چپم کش شلوارش رو گرفتم به سمت بالا کشیدم تا زیرش خالی بشه این قدر این کار رو کردم تا به اندازه ورود یک دست شلوارش بالا اومد بعد به آرومی دست راستمو وارد شلوارش کردم حرارت اون قسمت از بدنش بیشتر از بیرون بود. نور چراغ خواب بالای سرش کمی داخل شلوارشو روشن کرده بود و می تونستم کش شورتشو ببینم. حالا دیگه فقط شورتش مانع رسیدن دستم به اون کس ناز و شیار بهشتی بود
نوک انگشتای همون دست راستمو به کش شورتش رسوندم و سعی میکردم بدون اینکه به پوست بدنش بخوره وارد شورتش کنم ولی خوب این کار امکان پذیر نبود تا اون لحظه تکونی نخورده بود و این نگران بودن منو کمتر کرده بود حرارت داخل شورتش اصلا قابل مقایسه با بیرون شورت و شلوارش نبود. مثل تنور داغ بود. هنوز دستم به شیار کسش نرسیده بود به محض اینکه انگشتای دستم کاملا وارد شورتش شد با دست چپم شلوارش رو که بالا گرفته بودم پائین بردم و سرجاش قرار دادم بالاخره وقتی انگشتای دستم اون شیار ناز کسش رو لمس کرد آه و ناله ام رو تو گلوم خفه کردم کیرم تو شلوارم داشت خودشو میکشت حتی احساس میکردم سر کلاهک کیرم خیس شده و مقداری از آب کیرم بیرون اومده با لمس شیار بالای کسش چنان حشری شدم که یه لحظه انگشتای دستمو با شدت بیشتری به جلو حرکت دادم طوری که به یکباره همه خط کسش تا پائین توی دستم قرار گرفت. یه لحظه دستمو از روی کسش برداشتم صورتشو نگاه کردم چشماش بسته بود. دوباره به آرومی انگشتای دستمو روی کس و خط کسش قرار دادم عاشق دست زدن به کس دخترای دبیرستانی و کس دلارام بودم که خوب خیلی وقت بود به آرزوم رسیده بودم. مثل دفعه قبل داغ و پر حرارت بود. خیلی دوست داشتم این کس صاف و بدون مو رو لیس بزنم ولی خوب امکانش نبود. قصد داشتم مثل هفته گذشته آب کسشو بیارم به همین دلیل انگشت وسطیم رو آروم روی خط کسش قرار دادمو فشار دادم تا وارد شیار کسش بشه ... بعد هم آروم به سمت بالا و پائین می کشیدم..
تا اون لحظه که حرکتی نکرده بود و قصد داشتم تا زمانی که حرکتی نکرده به کارم ادامه بدم. آخ که با کشیدن انگشتای دستم لای شیار کسش از لذت و هیجان کم مونده بود بی اختیار آه بکشم ولی صدامو خوردم. دست زدن به کس نرم و صاف و بدون موی دلارام چنان حس عجیبی به من داده بود که هیچ کدوم از دوست دخترام به من نداده بودن. شاید به خاطر اینکه خواهرم بود چنین حسی داشتم. ولی چنان لذتی از این کارم می بردم که شاید اگه شرایط جور بود تا خود صبح دستمو از تو شورتش بیرون نمی آوردم سه چهار دقیقه ای بود داشتم اون کس ناز رو و شیار باریکش رو با انگشت دستم می مالیدم شک نداشتم بیداره و داره عشق دنیا رو میکنه اوضاع کیرمو و لذتی که داشت می برد چیزی از کردن کم نداشت
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت یازدهم

وحشت

برای اینکه زودتر آب دلارامو بیارم نوک همون انگشتمو که روی شیار کسش قرار داشت روی سوراخ کسش قرار دادمو تا ناخن انگشتم توش کردمو حسابی می مالیدمش نمناکی کسش به من امیدواری میداد که دارم تو آوردن آبش موفق میشم بی حرکت بودن دلارام هم به من جراعت بیشتری میداد با دست چپم کیرمو از تو شلوارم درآورده بودم تا مانع از ارضا شدن خودم بشم چون هر بار که به شلوارم میخورد تا مرز ارضا شدن پیش می رفتم
اون کس نازش یواش یواش حالت خیسی به خودش میگرفت تصمیم گرفتم به جای یک انگشت با دو انگشت سوراخ کسش رو بمالم کاملا اطلاع داشتم که حساسیت پوست اطراف سوراخ کون و کس چنان بالاست که با حرکت دست در اطراف و کنار این دو تا سوراخ طرف رو از خواب بیدار میکنه چه برسه به اینکه من بخوام با دو انگشت سوراخ دلارامو دستمالی کنم و همچنان خواب باشه.
دو سه دقیقه ای بود همچنان داشتم با دو انگشتم با سوراخ کسش بازی میکردم و می مالیدمش تو این فکر بودم که چطوری با کونش خودمو ارضا کنم که یهو دیدم نوک انگشتای هر دو تا دستم خیس و لزج شد...
دقیقا شبیه آب کیر خودم بود که گاهی وقتها موقع جق زدن روی انگشتای دستم میریخت و حالت چسبناکی به خودش میگرفت همزمان با خیس شدن انگشتام یهو حرکتی کرد و دست چپشو به سمت بالا و صورت و موهای سرش آورد و روی صورت خودش قرار داد حالا دیگه فقط دماغش رو میدیدم. دستمو بلافاصله بعد از تکون خوردنش از روی کسش برداشته بودم ولی همچنان داخل شورتش بود. باز هم مثل هفته گذشته با تکون خوردش تمام تنم رو وحشت فرا گرفت هر لحظه احساس میکردم ممکنه برگرده و منو اونجا پشت سرش ببینه..
یکی دو دقیقه ای دستم همچنان بی حرکت تو شورتش بود به خاطر اینکه دست چپشو روی صورتش قرار داده بود نمی تونستم تشخیص بدم که بیداره یا خوابه ولی یهو انگاری یکی به من نهیب زد که کس خل اگر دلارام مخالف بود همون موقع که دستتو تو شورتش کردی و کسش رو مالیدی برمیگشت و خرخرتو میگرفت. و اجازه نمیداد آب کسشو بیاری با این فکر شهامتم بیشتر شد همون انگشت وسطی رو آروم دوباره روی شیار کسش قرار دادم که یهو دیدم اوهههههههه لای شیار کسش کاملا خیس و لزج شده طوری که انگشتم مثل ماهی رو برجستگی کسش لیز میخورد انگاری این بار بدجوری آبش اومده بود تمام کسش خیس خیس بود. به خاطر اینکه احتمالا خودش رو به خواب زده بود نمیتونست تکون بخوره و مانع از دست زدن من به کسش بشه. منم هر لحظه جراعتم بیشتر میشد و بیشتر کسش رو لمس میکردم یه لحظه وسوسه شدم دست خیس ولزج شده ام رو تو دهنم مزه مزه کنم دیگه نیازی هم به مالیدن کسش نبود دلارام چنان زیبا بود که حاضر بودم اگر به من دوباره کون بده آب کسش رو جلوی خودش سر بکشم.
دوباره یکی از انگشتای دستمو لای شیار کسش قرار دادم تا حسابی خیس بشه وقتی حسابی خیس و لزج شد بلافاصله دستمو از تو شورت و شلوارش درآوردمو به سمت دهنم بردم. چنان حشری شده بودم که نمی تونستم خودمو کنترل کنم همان انگشت خیس رو توی دهنم کردمو جوری با لبم میک زدم و انگشتمو از دهنم بیرون کشیدم که صدا بده و دلارام اگه بیداره متوجه بشه انگشتم تو دهنمه
آب کسش مزه شوری داشت دوباره همون دستمو آروم به شکم و شلوارش نزدیک کردمو داخل شلوار و شورتش کردمو روی شیار کسش قرار دادم عجیب بود که به هیچ عنوان تکون نمیخورد و احتمالا حسابی خودش رو به خواب زده بود.
کم مونده بود آه و ناله ام در بیاد...
انگشتمو لای شیار کسش کشیدم تا خیس شد. دوباره و به آرومی دستمو از تو شورت و شلوارش درآوردمو سریع انگشتمو توی دهنم کردم باز هم با صدا میک زدم تا اگه بیداره بفهمه انگشتم تو دهنمه...
آب کسش غیر از مزه شوری مزه دیگه ای نمیداد. اونهایی که آب کس خوردن میدونن من چی میگم..
بعید میدونستم دلارام با این کارایی که من کردم و از همه مهمتر اومدن آبش همچنان خواب باشه...
بی حرکت بودن دلارام چنان به من جراعت داده بود که تصمیم گرفتم یواش یواش دمرش کنم شلوار و شورتش رو پائین بکشم کیرمو لای کونش بذارم تا آبم بیاد.
شیوه خوابیدنش هم برای دمر کردنش مناسب بود منتهی قبل اینکه دمرش کنم به فکرم رسید اول شلوار و شورت ناحیه شکم و کسش رو پائین بکشم تا وقتی دمرش کردم زیر بدنش گیر نکنه و با پائین کشیدن شلوارش از پشت و روی کونش راحت پائین بیاد...
سر پا ایستادمو آروم روی بدنش خیمه زدم هنوز دست چپش روی نیم رخ صورتش بود.
دست چپمو روی کش شلوار بالای کسش قرار دادمو به سمت بالا کشیدم تا از پوست بدنش فاصله بگیره بعد از اینکه به اندازه کافی بالا اومد بدون اینکه با بدنش تماس پیدا کنه آروم به سمت پائین کشیدم این قدر پائین آوردم تا از شورتش هم رد شد قسمت بالای پهلوی چپش تا قسمتی از شکمش لخت شد این قدر پائین کشیدم تا لای پاش هم معلوم شد تو این مراحل حتی یک حرکت کوچیک هم نکرده بود برای همین من هم جسورتر شده بودم. حالا دیگه نوبت شورتش بود . از کش شورت بالای کسش گرفتمو مثل شلوارش اول بالا و بعد پائین کشیدم. آخ که یه لحظه با دیدن لای پاش کم مونده بود آبم بیاد کسش لای پاش بود و نور کم چراغ خوابش لای پا و کسش رو واضح نشون نمیداد.
وقتی دیدم شلوار و شورتشو به اندازه کافی از قسمت جلوی بدنش پائین کشیدم هر دو دستمو آروم روی کون و بالای پهلوی چپش قرار دادمو یواش یواش فشار دستمو به پهلوی چپش و رو به جلو زیاد کردم این قدر این کار رو کردم تا اینکه بالاخره تونستم بدنش رو به سمت جلو حرکت بدم تقریبا نیمه دمر شد. یکی دو دقیقه ای تو همون حالت بود منم دستمو از روی پهلوش برداشته بودم و صورتش رو نگاه میکردم همچنان بدون حرکت بود از کمر به پائین نیمه دمر شده بود
بعد از یکی دو دقیقه دوباره دست چپمو همون جای قبلی و روی پهلوی چپش قرار دادمو به سمت جلو فشار دادم این بار به خاطر اینکه زیر شکمش خالی بود و هنوز به تخت نچسبیده بود با فشار کمتری که با دستم وارد کردم راحت دمر شد. حالا دیگه شکمش کاملا به تختش چسبیده بود ولی همچنان صورتش به صورت نیم رخ رو تختش قرار داشت و به خاطر اینکه دمر شده بود دماغش کاملا به تختش چسبیده بود و دست چپشو که روی صورتش قرار داده بود روی تختش و کنار صورتش افتاد..
وقتی دیدم همه چیز ردیفه چند لحظه ای صبر کردم تا لرزیدن بدنم کمتر بشه از هیجان و لذت به خودم می لرزیدم با هر دو دستم از پائین لبه تاپش گرفتمو چند سانتیمتری به سمت بالا حرکت دادم. مقداری از کمر لختش بیرون افتاد بعد از این کار بدون معطلی دست انداختم کش شلوارشو از سمت چپ و راست با هر دو دستم گرفتم به سمت بالا کشیدم تا با پوست بدنش تماس نداشته باشه بعد هم آروم به سمت پائین کشیدم
به خاطر اینکه قبل از دمر کردنش شلوار و شورتشو از قسمت جلوی شکم و کسش پائین کشیده بودم شلوارش براحتی از روی کونش تا پائین زانوش پائین اومد..
با پائین کشیدن شلوارش حالا فقط شورتش بود که مانع از دیدن دوباره اون کون ناز و قلمبه اش بعد از یکی دو ماه بود. مثل شلوارش دو طرف کش شورتشو هم از چپ و راست با دستام گرفتمو اول بالا کشیدم بعد از اینکه به اندازه کافی بالا اومد آروم به سمت پائین کشیدم و همزمان با این کار با دیدن چاک کونش بی اختیار آه کشیدم. شورتشو هم مثل شلوارش تا زیر برجستگی و قلمبگی کونش پائین کشیدم.
آخ که با دیدن اون برجستگی و چاک عمیق کونش نکرده داشت آبم می اومد. چاک کونش این قدر عمیق بود که نور چراغ خوابش نمی تونست وارد درزش بشه و تاریک بود. با دیدن این کون لرزیدن بدنم بیشتر شده بود وشهوتم جراعت و جسارت منو بیشتر کرده بود. دلارام همچنان بی حرکت روی تختش خوابیده بود. سریع سرپا ایستادم. بلافاصله شلوار و شورتمو تا زانو پائین کشیدم با همون بدن لرزون اول دست راستمو روی تختش و سمت راست بدنش قرار دادم بعد پاهامو روی تختش بردمو کنارش روی کتف سمت راستم دراز کشیدم پای راستمو پائین و دست راستمو از بالا ستون بدنم کردمو روی دلارام خیمه زدم و سریع دست چپمو سمت چپ بدنش قرار دادمو پای چپمو اون طرف پاش قرار دادم. کاملا روی دلارام خیمه زده بودم ولی هنوز بدنم با بدنش تماس نداشت. کیرم مثل چوپ سفت و سخت شق کرده بالای چاک کونش قرار داشت التماس میکرد که پائین تر بره طاقت نیاوردمو به حرف کیرم گوش کردمو آروم کیرمو به چاک کونش نزدیک کردم اینقدر بدنمو پائین بردم تا کیرم وارد چاک کونش شد و به صورت افقی لای کونش قرار گرفت. کیرم به محض اینکه کاملا لای چاک کونش قرار گرفت و برجستگی کونشو زیر شکم و پاهام حس کردم بی اختیار آه کشیدم. هر چه تلاش کرده بودم صدام در نیاد نشد. آخ که لحظه دیوانه کننده ای بود که هیچ وقت از یادم نمیره بی حرکت و بدون اینکه به بدنش و کونش فشار بیارم همون طور بی حرکت کیرم لای کونش بود و داشتم عشق دنیا رو میکردم. چقدر کون این دختر نرم بود. چنان لای کونش عمیق بود که فقط کلاهک کیرم از قسمت بالای چاک کونش بیرون زده بود. تو دلم به دلارام میگفتم دین و دنیامو با این کونت به باد دادی خواب و خوراک رو از من گرفتی شب و روزمو از من گرفتی دوستامو ازم گرفتی حالا که همه چیزمو ازم گرفتی در آینده کونت برای همیشه مال من میشه حتی اگه ازدواج هم کنی با شوهرت کس و کونت رو شریک میشم. کمی که فشار بدنم و کیرمو روی کون دلارام بیشتر کردم برجستگی کونش رو بیشتر زیر کیرم و بدنم حس کردم همین باعث شد احساس کنم آبم میخواد بیرون بزنه دیگه بیشتر از این نمی تونستم تحمل کنم آبم داشت بیرون میزد...
تصمیم گرفتم آبمو بیارم و کار رو تموم کنم. دستمال کاغذی هایی که با خودم آورده بودم پائین تختش قرار داشت و به اونها دسترسی نداشتم هدفم این بود که توی دستمال کاغذی ها آب کیرمو خالی کنم.
چون به دستمال کاغذی ها دسترسی نداشتم تصمیم گرفتم موقع اومدن آبم بلافاصله شلوارمو بالا بکشم تا تو شلوارم خالی بشم . آروم و در حالیکه سعی میکردم به غیر از کیرم که لای کونش بود جایی از بدنم با بدنش تماس نداشته باشه شروع به عقب جلو کردن کیرم لای کونش کردم. تو اون لحظات چیزی که تو بدنم موج میزد فقط لذت بود هنوز تعداد عقب جلو کردن کیرم لای چاک کونش به 5-6 تا نرسیده بود که احساس کردم آبم داره بیرون میزنه .... آب کیرم به پشت خایه هام اومده بود و سوزش اولیه خروج آب رو کاملا حس میکردم اون لحظه چنان لذتی به من دست داد که دیدم توانایی بیرون آوردن کیرم از لای کونشو ندارم تو اون لحظه کیرم از مغزم دستور نمیگرفت. انگاری لای چاک کون دلارام قفل شده بود. به محض اینکه اولین قطره آبم ازکیرم بیرون زد و سر کیرم خیس شد دیگه اختیار و کنترل کیرم از دستم در رفت منم خودمو شل کردم تا همون جا خالی بشه بعد از قطره اول آب کیرم با فشار بیرون پاشید فشار اولین پرتابش چنان زیاد بود که تا موهای سر و گردن دلارام رفت قشنگ تکون خوردن موی سرش رو زمانیکه آب کیرم روش ریخت دیدم. بعد از اون هم یکبار دیگه پرتاپ آب کیرمو روی بالای تاپش دیدم... دو سه بار دیگه هم که مقدارش هر بار کمتر میشد پائین تاپش و مقداری هم روی کمر لختش و لای کونش ریخت...
از اینکه نتونسته بودم کیرمو کنترل کنم و اینطوری آبم رو بدن دلارام پاشیده بود وحشت کرده بودم. قشنگ دو سه رگه از آب کیرمو روی تاپش که به صورت دو سه تا خط بود می دیدم. لای کونش کاملا از آب کیرم خیس بود. بعد از لذت حالا این وحشت بود که تمام سرتا پامو فرا گرفته بود. با یک بدبختی کیرمو که در حال خوابیدن بود از لای کونش بیرون کشیدم بدنم کاملا سست و بی حال شده بود به زور روی دو دستم که دو طرف دلارام ستون کرده بودم خودمو نگه داشته بودم. البته کمی هم احساس بدی داشتم که این کار رو با خواهرم کرده بودم. دوست نداشتم آبم اینطوری رو بدن دلارام بریزه
از روی تختش به آرومی پائین اومدم. تصمیم گرفتم هر چه سریعتر از اتاق دلارام بیرون برم. آروم با دو دستم از کش شورتش گرفتمو به سمت بالا کشیدم هنوز آب کیری که لای کونش ریخته بودم رو میدیدم. شورتشو کاملا تا بالای کونش و روی آب کیرها بالا کشیدم بعد هم همین کار رو با شلوارش کردم. هنوز مقداری از آب کیرم روی کمرش وجود داشت بدون اینکه پاکشون کنم تاپشو کمی پائین آوردم تا روی آب کیرها رو بپوشونه دستمال کاغذی هایی که خودم آورده بودمو از پائین تختش برداشتمو آروم از اتاقش بیرون رفتم. تو یک لحظه بیرون از اتاقش به فکرم رسید از لای درب اتاقش داخل و دلارامو نگاه کنم تا اگه یک وقت بیدار بود و خواست علیه من اقدامی انجام بده همونجا تو اتاقش جلوشو بگیرم. خوشبختانه درب اتاقشو هنوز نبسته بودم. بیرون از اتاقش کاملا تاریک بود داخل اتاقش رو نور چراغ خوابش روشن کرده بود. هنوز از اینکه آبم اون طوری رو بدن دلارام ریخته بود ناراحت بودم. یکی دو دقیقه ای بود که داشتم نگاش میکردم که یهو وحشت تمام سرتاپای وجودمو گرفت.... دلارام مثل مرده ای که انگاری زنده شده با موهای پریشون شده اش همانطور که رو تختش خوابیده بود به یکباره از روی تختش بلند شد و روی تختش نشست من که انگاری مرده زنده شده دیده بودم وحشت تا مغز استخونم رفته بود. شانس آوردم که اون لحظه سکته نکردم تصمیم گرفتم اگر بلند شد و به سمت در اومد جلوشو بگیرم. یکی دو دقیقه ای بود رو تختش نشسته بود و کاری نمیکرد. آب دهنم به شدت خشک شده بود. همچنان از لای درب اتاقش که سعی میکردم زیاد باز نشه با وحشت دلارامو نگاه میکردم تا اینکه دستاش حرکت کردن و ملحفه روی تختشو برداشت روی سرش قرار داد مثل اینهایی که موهاشون خیس هست و میخوان خشک کنن سرشو تمیز کرد. بعد از این کار تاپ تنش رو درآورد پائین تختش قرار داد و با همون سوتین توی تنش روی تختش گرفت خوابید.
واقعا اون لحظات سخت ترین لحظات زندگی من بود. که به خیر گذشت. نفس راحتی کشیدمو آروم به سمت طبقه پائین و اتاق خودم رفتم. هنوز عصبی و ناراحت بودم چرا آبمو روی بدن دلارام ریختم. من این کار رو حتی با دوست دخترام هم نکرده بودم. وارد اتاقم که شدم این ناراحتی چنان زیاد شد که با مشت به دیوار اتاقم کوبیدمو چهار تا از مفصل های انگشتم به شدت درد گرفتن.
شاید تنها فایده ای که ریختن آب کیرم روی بدن دلارام داشت این بود که فهمیدم موقعی که داشتم باهاش حال میکردم کاملا بیدار بوده و چیزی نمیگفته روی تختم دراز کشیدمو به این قضیه فکر میکردم. بالاخره کیرم کار خودش رو کرده بود و حالا آروم گرفته بود. هر چقدر که به این قضیه و ریختن آب کیرم روی بدن دلارام بیشتر فکر میکردم از عصبانیتم به این کار کمتر میشد و فایده های این کار کم کم برام روشن میشد. اولین فایده این کار که از همه هم مهمتر بود این بود که فهمیدم دلارام بیدار بوده و هفته پیش هم دقیقا مثل این هفته بیدار بوده و خودش رو به خواب زده دومین فایده این کار این بود از اینکه دستمالیش کنم و یا حتی اگه بکنمش بدش نمیاد منتهی چون خواهر و برادر هستیم خجالت میکشه سومین فایده که این کار داشت این بود که می تونستم شب های دیگه هم به سراغش برم و هر بار بیشتر از قبل جلوتر برم تا اینکه بالاخره منجر به کرده شدن دوباره اش بشه. شاید دلارام بدش نمیاد من باز هم بکنمش در غیر این صورت اعتراص میکرد به همین دلیل تصمیم گرفتم از فردا بدون ترسیدن مثل سابق علاوه بر مخ زدن به صورت گفتاری به بدن و کون و سینه هاش طوریکه خودش هم بفهمه نگاه کنم . البته همه این فایده ها زمانی رنگ واقعیت به خود میگرفت که دلارام فرداش جمعه ساعت 8 موقعی که بیدار شد در مقابل من عکس العمل بدی نشون نده و یا حرفی از این جریان به پدر و مادرم نگه که این خود خیلی مهم بود و باید تا فردا صبحش صبر میکردم.. قبل اینکه خوایم ببره گوشی موبایلمو رو ساعت 7 صبح تنظیم کردم تا بیدارم کنه. وقتی سرمو رو بالشت تختم گذاشتم چنان بابت آبی که از من رفته بود خسته شده بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
با صدای زنگ گوشی موبایلم از خواب پریدم. چشمام بدجوری میسوخت فوق العاده خسته بودم و خوابم می اومد به زور ساعت اتاقمو نگاه کردم 7 صبح بود یاد جریان دیشب افتادمو یه جورایی ذوق میکردم و یه جورایی هم می ترسیدم. سریع از روی تختم بلند شدمو لباس پوشیدمو مقداری پول برداشتمو اول به طبقه بالا و اتاق دلارام رفتم تا مطمئن بشم مشکلی نیست وقتی اونجا رفتم آروم درب اتاقشو باز کردم داخل رو نگاه کردم. خوشبختانه هنوز روی تختش خواب خواب بود. بلافاصله درب اتاقشو بستمو رفتم پائین و از خونه خارج شدم. از خونه ما تا خونه سیاوش تقریبا 15 دقیقه پیاده راه بود که من با دویدن این مسیر رو در 10 دقیقه طی کردم. جلوی درب خونشون به گوشی موبایلش زنگ زدم 5 دقیقه طول کشید تا گوشی رو جواب داد پشت تلفن فحش داد که قرار بود 8 بیای الان 7 صبحه ... به حرفش اهمیت ندادمو گفتم پائین منتظرتم. ساعت 7:20 دقیقه بود که ماشین رو از خونشون بیرون آورد. باز دمش گرم 15 لیتر بنزین هم زده بود و نیازی نبود بنزین بزنم. ازش تشکر کردمو سوار شدمو در عرض 5 دقیقه خودمو به خونه خودمون رسوندم. تو راه برگشت به خونه در حالیکه پشت فرمون نشسته بودم مدام به جریان شب قبل و لحظه ای که آب کیرم با فشار روی کمر و کون لخت دلارام ریخت فکر میکردم. لحظه واقعا عجیبی بود که اولین بار بود تجربه اش میکردم. اصلا فکر نمیکردم با کون خواهرم اینطوری آبم بیاد. بدجوری ازم آب رفته بود. تو کمتر از یک دقیقه و فقط با گذشتن کیرم لای کونش ارضا شده بودم وای به حال اینکه توش هم میکردم. شک نداشتم با همون فشار اول تو سوراخ کونش آبم بیرون میزد. اون دفعه هم که نیمه شب موفق به کردنش شدم اگر اسپری بی حسی نبود بعید می دونستم کار به کردن توش میرسید. نکرده کار تموم میشد.
به خونه رسیدم ماشین رو کنار درب خونه پارک کردمو وارد خونه شدم. بعد از اینکه مطمئن شدم پدر و مادرم هنوز خواب هستن. به سمت طبقه بالا و اتاق دلارام رفتم بد جوری نگران بودم. اعتراف میکنم که اون لحظه از دیدن دلارام با اون کاری که با بدنش کردم خجالت میکشیدم. ولی به هر حال باید اون مرحله رو طی میکردم و بیدارش میکردم. پشت درب اتاق دلارام ایستاده بودم دو دل بودم وارد اتاقش بشم یا نه. هنوز صحنه ای که داشت با ملحفه روی تختش موی سرشو تمیز میکرد جلوی چشمم بود. هر چه زمان میگذشت ترس و استرس من هم برای وارد شدن به اتاقش بیشتر میشد به همین دلیل برای اینکه یک وقت از داخل شدن به اتاقش پشیمون نشم دستگیره درب اتاقشو گرفتمو به آرومی بازش کردم. ابتدا از لای درب اتاقش داخلو نگاه کردم هنوز خواب بود. در حالیکه به خودم امیدواری میدادم که من یکبار دلارامو کردم و کلی ازش آتو دارم و می تونم با تهدید کردنش حداقل کاری کنم که این قضیه جایی درز پیدا نکنه تمام شهامت خودمو جمع کردمو مثل روزهای دیگه خیلی طبیعی وارد اتاقش شدم با وجود اینکه سعی میکردم رفتارم کاملا طبیعی باشه. ولی هنوز استرس داشتم. کنار تختشو بالای سرش ایستاده بودم. غرق در خواب بود روی کمر خوابیده بود و ملحفه تختشو تا روی صورتش بالا کشیده بود طوریکه فقط موهای سرشو میدیدم. تصمیم داشتم بعد از اینکه بیدار شد و قبل اینکه بتونه حرفی بزنه بهش بگم که ماشین دم در آمادست به ذوق و شوق بیارمش تا با این کار احتمال حرف و حدیث بابت دیشب رو کم کنم
آروم از روی همون ملحفه از ناحیه کتفش تکونش دادم....
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
قسمت دوازدهم
کس لیسی های سیاوش

ابتدا از لای درب اتاقش داخلو نگاه کردم هنوز خواب بود. در حالیکه به خودم امیدواری میدادم که من یکبار دلارامو کردم و کلی ازش آتو دارم و می تونم با تهدید کردنش حداقل کاری کنم که این قضیه جایی درز پیدا نکنه تمام شهامت خودمو جمع کردمو مثل روزهای دیگه خیلی طبیعی وارد اتاقش شدم با وجود اینکه سعی میکردم رفتارم کاملا طبیعی باشه. ولی هنوز استرس داشتم. کنار تختشو بالای سرش ایستاده بودم. غرق در خواب بود روی کمر خوابیده بود و ملحفه تختشو تا روی صورتش بالا کشیده بود طوریکه فقط موهای سرشو میدیدم. تصمیم داشتم بعد از اینکه بیدار شد و قبل اینکه بتونه حرفی بزنه بهش بگم که ماشین دم در آمادست به ذوق و شوق بیارمش تا با این کار احتمال حرف و حدیث بابت دیشب رو کم کنم
آروم از روی همون ملحفه از ناحیه کتفش تکونش دادم....
دو سه باری از ناحیه کتفش تکونش دادم تا اینکه یهو ملحفه رو از روی صورتش کنار زد. انگاری منو بالای سرش دید شوکه شد چون با چشمهای بزرگش بدجوری منو نگاه میکرد.
بلافاصله و قبل اینکه حرفی بزنه بهش گفتم ماشین سیاوش رو آوردم جلوی درب خونس پاشو سریع لباستو بپوش بریم بیرون تمرین...
دلارام با گفتن مگه ساعت چنده انگاری روح تازه ای در کالبد نیمه جون من دمید. با این حرفش نفس راحتی کشیدمو کمی خیالم راحت شد
در حالیکه همچنان سعی میکردم رفتارم مثل همیشه عادی باشه بهش گفتم نزدیک 8 صبحه بعد هم رفتم جلوی آینه بزرگ اتاقش الکی موهای سرمو مرتب کردم. تمام تلاشم این بود که وانمود کنم اصلا خبر نداشتم دیشب بیدار بوده...
از تو آینه به عکس العمل های دلارام روی تخت خوابش نگاه میکردم هنوز همون تاپ آب کیری شده اش پائین تختش قرار داشت. بلند شده بود و روی تختش با همون سوتین توی تنش نشسته بود داشت با گوشی موبایلش ور می رفت یه لحظه از این خنگ بازی خودم حرص خوردم که چرا دیشب وقتی تو اتاقش بودم تلفن و پیامک هاشو چک نکردم.
از جلوی آینه اتاقش کنار اومدم نزدیکش رفتم برای اینکه اون وقت صبح بیشتر باهاش حرف زده باشم بهش گفتم بلند شو دیگه مگه نمیخوای اوین درکه بری؟
خنده کنان و مرض گویان بهم گفت حالا واقعا ماشینه دم در هست یا منو اسکل کردی؟
لبخندی مصنوعی تحویلش دادمو بهش گفتم تو از اول هم اسکل به دنیا اومدی.
بعد هم جلوی درب اتاقش ایستادمو بهش گفتم:
اسکل میدونی چیه؟ یه پرنده هست که اول خونه میسازه غذا تو خونش میذاره بعد یادش میره کجا خونه ساخته...
موقع بستن درب اتاقش صدای قهقه اش اول صبحی اتاقشو پر کرد. همون موقع هم بهش گفتم اسکل خانم پائین تو ماشین منتظرتم..
تا اینو گفتم ملحفه روی تختشو جمع کرد و به سمت درب پرتاپ کرد...
درب اتاقش رو که بستم پشت در اتاقش نفس راحتی کشیدم. فکری که از دیروز عصر برای خنثی کردن آثار منفی رفتار دلارام به خاطر دستمالیش به کار برده بودم تا اینجا جواب داده بود. واقعا برای کردن یه کون ممنوعه به چه راههایی که متوسل نشده بودم.
از پله ها پائین رفتم وارد کوچه شدم و برای اینکه دلارامو بیشتر به ذوق و شوق بیارم تا به جریان دیشب کمتر فکر کنه روی صندلی کنار راننده نشستم هدفم این بود که دلارام از جلوی درب خونه پشت فرمان بشینه و تا سر کوچمون که ماشینی تو کوچه پارک نیست رانندگی کنه... شک نداشتم اقداماتی از این دست باعث نرمش دلارام نسبت به دستمالی های شبانه من میشه و حتی در آینده می تونست راه رو برای کردن دائمی کونش باز کنه..
ساعت از 8 صبح هم گذشته بود معمولا مادرم روزهای جمعه همین موقع ها از خواب بلند میشد و صبحانه درست میکرد. کمی بابت پائین نیامدن دلارام نگران شده بودم برای همین به گوشی موبایلش زنگ زدم. وقتی جواب داد ایـــــش گویان بهم گفت که داره با خودش صبحانه میاره... خیالم دوباره راحت شد منتظر شدم.
دو سه دقیقه بعد درب خونه رو باز کرد و بیرون اومد ...
اووففففففف که چی می دیدم یه مانتوی صورتی روشن خیلی تنگ و کوتاه که برجستگی سینه هاشو کاملا نشون میداد به خاطر نازک بودن مانتوش یک جورایی لباس زیرش هم از روی مانتوش معلوم بود. کوتاهی مانتوش شبیه لباس های مردونه ای بود که تنها روی کونشون رو می پوشیوند. یه شلوار تنگ کتان کرمی هم شبیه همون رنگی که من عید اون سال خریده بودم پاش کرده بود که رانهای خوشگلش رو خوشگلتر نشون میداد. یه شال زرشکی رنگ هم به جای اینکه سرش کنه مثل کراوات دور گردنش بسته بود یه عینک دودی خیلی قشنگ و دخترونه هم به چشماش بود ... خفن آرایش کردن هم که تو رگهاش بود... رژ لبش هم با رنگ شالش ست کرده بود.
تا حالا دلارامو این مدلی و با این تیپ و قیافه ندیده بودم. جوری تیپ زده بود لباس پوشیده بود و آرایش کرده بود که کیرم زمانیکه تو ماشین نشسته بودم شروع به سیخ شدن کرد شلوار تنگ کتان توی پاش رو قبلا دیده بودم ولی مانتوی صورتی کوتاه و نازکش و اون شال زرشکی و عینکی که به چشمش زده بود رو تا اون موقع توی تن و چشمش ندیده بودم. به جراعت می تونم بگم که دلارام خفن ترین تیپ اون دو سه سال اخیر رو زده بود. میدونستم اگه با این تیپ و قیافه گیر هر جنبده ای می افتاد کس و کونش رو با هم یکی میکرد. بدون اینکه شالش رو روی سرش بکشه دورتادور ماشین چرخ میزد مثل اینهایی رفتار میکرد که انگاری تا حالا پراید ندیدن شاید هم هنوز باور نمیکرد که ماشین سیاوش جلوی خونه پارکه ... با خنده بهش گفتم پرایده گاری نیست که کلاستو پائین بیاره...
بالاخره زبونش باز شد و گفت برای داغون کردن بد نیست در حالیکه بهش اشاره میکردم بره پشت فرمون بشینه گفتم داغنوش کنی سیاوش هم خودتو داغون میکنه...
ازم خواست از تو ماشین پیاده بشم تا جای من بشینه انگاری هنوز دوزاریش نیافتاده بود این بار بهش گفتم اسکل برو پشت فرمون بشین تا اینو گفتم یکباره هر دو دستشو طبق عادت زمانی که تعجب میکرد تا هر دو گوشش بالا آورد و خنده کنان وای نهههههههههه گفت و در حالیکه همچنان می خندید ادامه داد همه چی یادم رفته تصادف میکنم.. برای اینکه خودمو بیشتر تو دلش جا کنم و جو گیرش کنم گفتم من حالیم نیست ماشین از جلوی در تکون نمیخوره مگه اینکه خودت تکونش بدی...
یک دم می خندید لامصب خندیدنش هم کیر شق کن بود . دیدم انگاری واقعا نمیخواد سوار شه از تو ماشین پیاده شدمو رفتم کنارش دستشو گرفتمو به زور حلش دادم سمت ماشین از پشت سر کونی رو که شب قبلش کیرمو لاش گذاشته بودمو توی اون مانتو می دیدم. همزمان با این کارم بهش گفتم مانتوی جدید می بینم کی خریدی ؟
همون جور که به زور پشت فرمون می نشوندمش در حال خندیدن به من گفت پولهایی که از تو گرفتمو پس انداز کردم یه مقدارم از مامان گرفتم تو شیراز خریدمش...
بالاخره با جیغ داد و خنده پشت فرمون نشست منم رفتم کنارش نشستم ازش خواستم اقدامات اولیه رانندگی رو و هر چی یادش دادمو انجام بده... تو همون حال هم داشتم به این فکر میکردم که دلارام این همه پول رو از کجا آورده یادمه تو اون مدت هر چی که بهش پول داده بودم همون روز می رفت خرج میکرد و چیزی براش نمی موند.
مانتو و شال و عینکی که تو چشمش بود کم کم 150 تا 200 هزار تومان قیمتش بود. تازه اگر اینها رو شیراز خریده باشه تکلیف سوغاتی هایی که برای دوستاش آورده چی میشه بالاخره برای خرید اونها هم پول پرداخت کرده همون لحظه تصمیم گرفتم بعدا از مادرم در مورد پولی که به دلارام برای رفتن به شیرازداده سوال کنم.
تو این فکرا بودم که صدام کرد و گفت الان باید چیکار کنم و بعد هم زد زیر خنده.
کمربندشو بسته بود آینه هاشو هم تنظیم کرده بود ولی جای کلاچ و ترمز و گاز رو یادش رفته بود. ادعا میکرد که این سه تا پدال پراید با پدال های 206 فرق داره...
هر چقدر که دلارام تو ماشین بیشتر با من صحبت میکرد من هم خیالم بابت برنامه ای که دیشب انجام داده بودم راحت تر میشد شاید به خاطر این بود که یک بار کرده بودمش و دوبار هم دستمالیش کرده بودم دیگه آب از سرش گذشته بود یواش یواش براش عادی میشد بالاخره ماشینو روشن کرد دنده رو توی دنده یک قرار داد ولی از ترس چند دقیقه ای طول کشید تا پای چپش رو از روی کلاچ بالا بیاره و ماشین حرکت کنه... همین جور با دنده یک و حرکت لاک پشتی تا سرکوچمون رفتیم.. کم کم فایده های ریختن آب کیرم روی کمر و کونش شکل واقعیت به خود میگرفت و با اعتراض نکردنش تا اون لحظه منو به دستمالی های خفن تر و نهایتا به کردن دوباره اش ترغیب میکرد. قصد داشتم اگر این اعتراض نکردنش همچنان ادامه پیدا کرد علاوه بر مخ زدن به صورت گفتاری نگاه کردن به سینه و کونش و همچنین مالیدن به بدنش مثل اون زمان که هنوز نکرده بودمش رو دوباره و یواش یواش اجرا کنم.
سر کوچه کمکش کردم ترمز کنه و از ماشین پیاده شد و برای خودش کف زد.
انگار نه انگار که دیشب کیرم لای کونش بوده. از اونجا تا خود زمین فوتبال آسفالته نصر خودم رانندگی کردم تو مسیر یه لحظه به فکرم اومد نکنه دلارام باز هم برای من این مدلی تیپ زده و آرایش کرده ... اون موقع که هنوز نکرده بودمش یکبار چنین کاری کرده بود. از اون لحظه ای که این فکر تو ذهنم اومد کیرم تکونی خورد و شروع به شق کردن کرد.
اعتراض نکردنش هم به جریان دیشب هم این حس رو در من بیشتر تقویت کرد. از اون طرف جایی هم که قرار بود بریم یک زمین فوتبال خلوت و بزرگ بود که اون وقت صبح پرنده اونجا پر نمیزد. وسوسه شده بودم در مورد این حرفی که زده بودم از دلارام سوال کنم با توجه به اینکه حجب و حیا بین ما تا حدودی از بین رفته بود راحت تر می تونستم در مورد این چیزها باهاش صحبت کنم. هنوز دو دل بودم که بالاخره دلو به دریا زدمو در حالیکه جلوم رو نگاه میکردم ازش پرسیدم راستی امروز این تیپ خفن رو برای من زدی دیگه؟
تا این حرفو زدم عینک دودی تو چشمشو با دستش درآورد و گفت مهرشاد خفه شو وگرنه همین جا دهنت رو جر میدم. از این طرز برخوردش کمی شوکه شدم ولی به روی خودم نیاوردم تصمیم گرفتم خودمو نبازم برای همین بدون اینکه به حرفش اهمیت بدم بهش گفتم آخه اینجا که غیر من کسی نیست. نکنه برای در دیوار و زمین فوتبال تیپ زدی و آرایش کردی؟
وسط حرفم پرید و همزمان دستش رو بالا برد و گفت خفه میشی یا دهنتو جر بدم؟
ژست دستش طوری بود که انگاری میخواد با پشت دست تو دهن من بزنه همینجور که هنوز دستش جلوی صورت من بود ادامه داد این تیپ رانندگیم با اسپورتیج باباست... میخوام این تیپی پشت ماشینه بشینم عکس بگیرم بذارم تو فیس بوک همکلاسیهام ببینن.
برای اینکه تو اون لحظات ازش کم نیاورده باشم همون موقع یه شیشکی خیلی ناز بستمو پشت بند اون زدم زیر خنده هنوز پدرم ماشین رو نخریده بود دلارام داشت واسش نقشه میکشید. دلارام بعد از شیشکی من با یه پس گردنی خیلی محکم تلافی کرد من هم در حالیکه چند متری تا وارد شدن به زمین فوتبال آسفالته باقی نمونده بود به یکباره زدم روی ترمز.. دلارام از ترس کم مونده بود سکته کنه . جیغی که موقع ترمز کردن کشید نشون دهنده این بود که بدجوری ترسیده همین قضیه رو بهونه کردمو بهش گفتم ریدی یا شاشیدی به خودت؟ ولی فکر کنم ریدی بذار ببینم بعد دست راستمو پشت کمرش بردمو پائین روی کونش قرار دادم که یهو با دستش دستمو گرفت و به سمت خودم پرت کرد و همزمان به من گفت آره ریدم تو دهن تو...
ماشین رو وارد زمین فوتبال آسفالته کردمو یه گوشه ای پارک کردمو درحالیکه از ماشین پیاده میشدم با خنده بهش گفتم تو اگه با این تیپ سوار اسپورتیج بشی یه خفاش شب پیدا میشه از اسپورتیج میکشد بیرون اگه از خیر جلوت بگذره ولی نمیتونه بی خیال عقبت بشه چون بدجوری تو چشمه . خفاش شب میدونی که کی بود برو تو اینترنت سرچ کن میفهمی
چاقال خانم نگذاشته بود به کونش دست بزنم ولی نیمه شب ها تو اون دوباری که به اتاقش رفته بودم خودشو به خواب زده بود تا با کونش حال کنم.
با بررسی رفتار متضاد دلارام در طول شب و روز به این نتیجه رسیدم که دلارام احتمالا بدش نمیاد من باز هم بکنمش ولی مسئله خواهر و برادری مانع از این کار شده ..
بچه درس خونی نبودم ولی ریخت و قیافه خوبی برای دختر بازی داشتم. تا اون سن 18-19 سالگی سه چهار تا دوست دختر گرفته بودم و همشون رو هم کرده بودم. قیافه دختر پسندی داشتم حتی گاهی وقتها زیر ابروهامو برای خوشتیپی بیشتر و جذابیت بیشتر بر میداشتم. از همه مهمتر اینکه از یک پدر و مادر بودیم زیبایی که در دلارام به عنوان یک دختر وجود داشت در من هم به عنوان پسر خانواده جور دیگه وجود داشت که باعث جذب دوست دخترام شده بود.
چند دقیقه ای بود که دلارام پشت فرمون نشسته بود و داشت با وسایل داخل ماشین ور می رفت من هم بیرون و تو زمین فوتبال داشتم هوای صبحگاهی اواسط تابستون رو استشمام میکردم. برگشتمو کنار دلارام تو ماشین نشستم تقریبا تا ساعت 9:30 صبح حرکت با دنده یک و حرکت با دنده عقب رو یادش میدادم. بعد هم صبحانه خوردیم دوباره مشغول شدیم دو سه باری هم وقتی کنارش نشسته بودم و داشت از پشت فرمان و از ماشین پیاده میبشد دستمو دراز کردمو با انگشتم لای کونش کشیدمو به قول معروف انگشتش کردم اولین بار که این کار رو کردم برگشت منو نگاه کرد دومین بار تو یه فرصت موقعی که داشت سوار میشد دو تا از انگشتامو لای کونش کردم این بار با حالت غضبناکی نگام کرد و گفت اگه یکبار دیگه این کار رو بکنی به بابا میگم...
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت سیزدهم

شروعی دوباره

ٰبه تهدیدش توجهی نکردمو یه بار دیگه هم که همراهش تو ماشین نشسته بودم در حال حرکت با دنده یک بود که دستمو اول پشت کمرش و بلافاصله روی کونش بردم با پنج تا انگشتم یکی از کپل های کونشو گرفتمو محکم فشار دادم و همزمان گفتم چی ساختی لامصب...
جیغش دراومد جوری زد رو ترمز که خودم از این ترمز کردنش تعجب کردم. با دو دستش به سر من کوبید همزمان پاش رو از روی کلاج برداشتو بلافاصله هم ماشین خاموش شد و چون توی دنده یک بود ماشین به سمت جلو پرتاپ شد همین کار باعث شد بترسه و بی خیال من بشه...
دلارام برای من چه فیلمی بازی میکرد توی روز روشن مخالف دستمالی کردنش توسط من بود و نیمه شب ها حتی با پائین کشیدن شلوار و شورتش و قرار دادن کیرم لای کونش اعتراضی نمیکرد. مثلا با مخالفت هایی که میکرد می خواست به من بفهمونه که شدیدا مخالف دستمالی شدنش هست و دیشب و هفته قبل هم خواب بوده و من تو خواب دستمالیش کردم. با وجود این انگشت کردن ها با اینکه زمینه اعتراض دلارام به جریان دیشب کاملا فراهم بود ولی اصلا حرفی از برنامه دیشب نمیزد و حتی داشت فیلم بازی میکرد که مثلا خواب بوده. همین اقدام دلارام باعث شد که من کاملا خیالم از بابت کاری که دیشب با دلارام کردم راحت بشه و شب های دیگه بیشتر از قبل با کس و کونش حال کنم.
تا ساعت 11 صبح همچنان تمرین میکردیم دلارام تو رانندگی خطا های زیادی داشت که البته به خاطر فضای باز اطرافمون مشکلی پیش نیومد. ازش خواسته بودم هر وقت و هر جا احساس خطر کرد پاش رو روی ترمز بذاره و ماشین رو بلافاصله نگه داره. ساعت تقریبا از 11 صبح گذشته بود که دیدم سر و کله سیاوش هم تو اون زمین فوتبال پیدا شد تازه داشت دوزاریم می افتاد که نکنه تیپ زدن دلارام اون روز ربطی به اومدن سیاوش داشته باشه من به سیاوش نگفته بودم اونجا بیاد ولی میدونست کجا قراره تمرین کنیم. سیاوش که با دلارام سلام علیک کرد کسی لیسیش رو از همون لحظه اول شروع کرد و از من خواست که از ماشین پیاده بشم و اجازه بدم دلارام تنهایی رانندگی کنه. این کس لیسی های سیاوش تو اون روزها طوری بود که حتی باعث زیاد شدن شهوت من میشد هر وقت از دلارام دفاع میکرد من یک جورایی شق میکردم. البته دلیلش رو هم خودم خوب میدونستم منتهی این دلارام بود که به خاطر دختر بودنش و عدم شناخت کافی از پسرها فکر نمیکرد این همه طرفداری سیاوش به خاطر کونش باشه...
دوتایی کنار تیر دروازه زمین فوتبال ایستاده بودیمو رانندگی دلارامو نگاه میکردیم. گاهی وقتها که دلارام از ماشین پیاده میشد و برای سوال کردن پیش ما می اومد سیاوش موقع جواب دادن به دلارام کیرشو تو شلوارش جابجا میکرد. کاملا تابلو بود که شق کرده داره پنهانش میکنه یک بار هم پشت به دلارام کیرشو که کاملا برجسته بودنش از روی شلوار لی پیدا بود جابجا کرد
دلارام یک چیز رو خیلی حرفه ای و خوب بلد بود اینکه چطوری در مقابل پسرها عشوه بیاد و طنازی کنه همین عشوه گری ها باعث سیخ شدن کیر آقایون میشد.
سیاوش تو اون مدتی که اونجا بود بیشتر با دلارام صحبت میکرد و هر جا لازم بود در مورد رانندگی بهش تذکر میداد طوریکه بالاخره یکبار که دلارام با ماشین به تیر دروازه نزدیک شد رو به من کرد و گفت از سیاوش یاد بگیر معرفتش از تو بیشتره...
تقریبا تا ظهر تو زمین فوتبال سه تایی کس چرخ میزدیم تا اینکه سیاوش در جهت کس لیسی هایی که اون روز انجام میداد من و دلارامو به ناهار دعوت کرد. کس لیسی های سیاوش حتی تو رستوران هم ادامه داشت و بی جهت از رانندگی دلارام تعریف میکرد وکر کر خنده سر میداد در صورتیکه با دو سه روز کسی راننده نمیشه. این پاچه خواری ها و کس لیسی های سیاوش ارزش کون دلارامو برای من بیشتر نشون میداد. بعد از ناهار دلارامو تا خونه خودمون رسوندیم.
وقتی دلارام از ماشین پیاده شد و به سمت درب خونه حرکت کرد سیاوش داشت با چشمهاش کون دلارامو می خورد همون موقع هم به من گفت مهرشاد نگاه کن لامصب زلزله 100 ریشتریه از بس می لرزه.. تو چطوری تحمل میکنی اگه من جای تو بودم کاری میکردم دیگه نتونه به این راحتی راه بره...
بعد هم با خنده گفت جدا تا حالا اقدامی برای به دست آوردن این جسم لرزون نکردی؟
با اینکه میدونستم اگه بگم نه حرف از بی عرضگی من میزنه ولی صلاح ندونستم بهش بگم یکبار کردمش.. چون ممکن بود مثل هومن خبرش رو پخش کنه و آبروریزی کنه برای همین سرمو به علامت نه تکون دادمو دنده رو یک کردمو گاز دادم.
یک ساعتی تو خیابونها دور دور کردیم. هوا به شدت گرم بود کولر پرایده هم خوب کار نمیکرد برای همین زود برگشتیم طبق روال اون روزها سیاوش موقع برگشت صحبت رو کشوند به دلارام و گفت تو چرا دوست دختر نمیگیری دیگه؟ البته با این تیکه ای که من امروز تو زمین فوتبال دیدم منم بودم طرف دختر دیگه ای نمی رفتم
جواب من به سیاوش فقط خنده ای ملایم بود
با خندیدن من سیاوش هم پرو شد و گفت اگه بتونی این تپه لرزون رو فتح کنی و پرچمت رو وسطتش افراشته کنی برای همیشه پرچمت اون وسط میمونه و تپه مال تو میشه... بعد هم ادامه داد نمیدونم چرا خیلی ها دارند به سمت این کار میرن حتما به خاطر اینکه هم مفته هم دم دسته هم همیشگیه به خصوص خوشگل هم که باشه دیگه ردیف ردیف میشه..
در مقابل حرفهای سیاوش تصمیم گرفتم جبهه مخالف و متضاد نگیرم تا بیشتر تو این فازها صحبت کنه. همین هم شد و پرسید امروز مانتوی جدید تنش بود باز تیغت زد؟
بهش گفتم من دیگه پولی برام نمونده تیغ بزنه احتمالا مادرمو تیغ زده..
با این حرفم روبه من کرد و گفت اگه هنوز بابات باهات کنتاکه میخوای من بهت قرض بدم اصلا میخوای من به دلارام پول بدم.؟
سکوت منو که دید گفت من و تو با هم رفیق قدیمی و صمیمی هستیم یه جاهایی باید هوای همدیگه رو داشته باشیم من هوای تو رو دارم تو هم یه جورایی بعدا جبران کن.
برای اینکه گامی در جهت اهداف خودم و سیاوش برداشته باشم بهش گفتم من حرفی ندارم اگه دوست داری دلارام تیغت بزنه مشکلی نیست تو که ماشین دادی پول هم بهش بده..
بعد هم طعنه وار خندیدم. در حال خندیدن بودم که گفت دیدی گفتم این دلارام رنگ صورتی و قرمز رو از عمدی می پوشه تا با رنگ عقب و جلوش ست کنه.. تو خنگی و این چیزها رو نمیفهمی من اگر جای تو بودم تا حالا اسم پچمون رو هم تعیین کرده بودم....

*******

وارد خونه که شدم دلارام خونه نبود سراغش رو از مادرم که گرفتم گفت رفته سوغاتی های دوستاشو بده دیدم بهترین فرصته در مورد مبلغ پولی که به دلارام بابت مسافرتش به شیراز بهش داده ازش سوال کنم 100 هزار تومان از مادرم گرفته بود.
داشتم روی مبل لم میدادم که ازم پرسید تو چقدر بهش دادی؟
شاید اگر از کارهایی که دلارام تو این مدت کرده بود ومیکرد خبر نداشتم به مادرم میگفتم که من پولی به دلارام ندادم و دلارام به راحتی جلوی پدر و مادرم ضایع میشد ولی با توجه به آگاهی که نسبت به دلارام و کارهاش داشتم به مادرم گفتم بابا که منو از نظر مالی تحریم کرده دلارام هم از اون طرف منو تیغ میزنه دیگه چیزی برام نمونده 200 تومان ته عابر بانکم بود که اون هم دلارام از من گرفت... این حرف ها رو که به مادرم گفتم دلش بدجوری برام سوخت قرار شد با پدرم صحبت کنه تا بی خیال تنبیه درس نخوندن من بشه...
تو دلم به خودم احسنت میگفتم که این چنین هنرمندانه همه رو می پیچونمو از آب گل آلود ماهی میگیرم. صحبت کردنم با مادرم که تمام شد پی بردم که دلارام به خاطر اینکه چندین بار جلوی مادرم از من پول گرفته این بار هم جلوی مادرم وانمود کرده که از من پول گرفته من هم سوتی ندادم تا روز مبادا یقه دلارامو بگیرم ....
تا دلارام خونه اومد جلوی تی وی فکرهای جورواجور میکردم. تصمیم داشتم اگر سیاوش موفق به کردن دلارام شد برعکس هومن رفاقتش با خودم رو قطع نکنم تا هم جایی جار نزنه و هم پلی باشه برای رسیدن به تمایلات جنسی من...
با توجه به اینکه تنها سیاوش مونده که کاملا از اخلاق و رفتار و تمایلات من خبر داره میتونه در آینده برای من مفید باشه.
دلارام خونه که اومد تا شب دو سه بار طوری که خودش هم متوجه بشه سینه و کونش رو نگاه کردم هر بار که در حال راه رفتن بود و می فهمید دارم به کونش نگاه میکنم همونجا می ایستاد و به دور از چشمای پدر و مادرم با غصب منو نگاه میکرد. بابت دستمالی هایی که شب قبلش کرده بودم خیالم راحت بود که اعتراض های دلارام به احتمال خیلی زیاد توخالی و ساختگیه و احتمال اینکه صحبتی در این مورد با خانواده بکنه خیلی کمه... یکبار هم به اتاقش رفتم و بهش گفتم اگه میخواد مادرم رو بپیچونه حتما قبلش با من هماهنگی کنه آخرش هم قبل اینکه از اتاقش بیرون برم چهار انگشتمو لای کونش کردم به سمت بالا کشیدم طوریکه انگشتام تا بالای چاک کونش کشیده شد. بعد از این کار به سمت من شیرجه زد ولی به سرعت باد از اتاقش فرار کردم تا طبقه پائین و اتاق خودم دنبالم کرد پشت در اتاقم ایستاد و منو تهدید کرد فقط اگه یکبار فقط یکباره دیگه بهش نگاه کنم یا بهش دست بزنم میره به مادرم میگه بعد هم لگدی محکم به درب اتاقم کوبید که کلید درب اتاقم از داخل کف اتاقم افتاد.
برای اینکه تلافی کنم بهش پیامک زدم عدد یازده تو رو یاد چی میندازه؟ کلی شکلک خنده هم قاطیش کردم منتظر جوابش بودم که یهو دیدم پدرم داره صدام میکنه...
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت چهاردهم

یه لحظه شاشیدم به خودمو داشتم سکته میکردم صدا زدن پدرم همزمان شده بود با فرستادن این پیامک به دلارام و این منو بدجوری ترسونده بود شک نداشتم دلارام معنی اون پیامک رو میدونه معنیش همون 10-11 باری بود که هر بار آبم تو کونش میریخت خودش میشمرد.. چه زود یادش رفته بود با کونش چه کردم..
احساس میکردم دلارام به پدرم چیزی گفته بالاخره دنبال کون ممنوعه بودن این خطرات رو هم داره
با هزار ترس و لرز از پله ها پائین می رفتم که از همون توی سالن ازم پرسید شماره حسابت چند بود؟
اوففف که نفس راحتی کشیدم سریع موضوع رو گرفتم شماره کارت بانک صادراتمو که حفظ بودم بهش گفتم. توی برگه ای یادش کرد. کم کم که حالم جا اومد رفتم پائین و یواشکی که پدرم نفهمه از مادرم تشکر کردم. همیشه هوای منو داشت این بار هم مشخص بود قبلش با بابام در مورد وضع مالی ناجوری که داشتم صحبت کرده... امیدوارم بودم پدرم در مورد ماشین هم بی خیال شده باشه..
باز هم خطر از بیخ گوشم رد شده بود نمیدونم این چه حسی بود هر وقت قضیه کردن دلارام تا مرز لو رفتن پیش میرفت به غلط کردن و گو خوردن می افتادم ولی وقتی خطر برطرف میشد دوباره دنبال هوا و هوسم به دلارام بودم.
با وجود اینکه اون روز خیلی دوست داشتم باز هم نیمه شب به سراغ دلارام برم ولی برای اینکه منجر به اعتراض کردنش نشم و زیاده روی نکرده باشم قصد داشتم برای دستمالی سراغش نرم و هر طور شده تحمل کنم در عوض تصمیم گرفتم اون شب به اتاقش برم و این بار فقط گوشی موبایلشو چک کنم. از فردای اون روز هم تصمیم گرفتم به طور مداوم هر وقت فرصت شد گوشی موبایلش رو بدون اینکه بفهمه بررسی کنم.
اون شب وقتی دیدم پدرم کمی از خر شیطون پائین اومده حتی تا بعد از شام هم دور و اطرافش بودم و کارهاشو انجام میدادم تا مجدداً با من صلح کنه و ماشینش رو که البته دیگه میدونستم 206 نیست مثل سابق گاهی وقتها در اختیار من بذاره...
بعد از شام دلارام در مورد تمرین فرداش که شنبه بود به من گیر داد منم مجبور شدم به سیاوش زنگ بزنم و برای فرداش برنامه بریزم. قرار شد خود سیاوش با ماشین بیاد دنبال ما اسرارداشت اول بیاد خونه ما اول کمی تو خونه بازی کنیم بعد هم به زمین فوتبال جهت تمرین بریم. میدونستم سیاوش قصد داره با قاطی شدن با من و دلارام بیشتر از گذشته خودشو به ما نزدیک کنه
تو تخت خوابم قبل از اینکه بخوابم گوشی موبایلمو برای ساعت یک شب تنطیم کردم.
قصدم دستمالی نبود با این حال مدام وسوسه میشدم هی یکی به من میگفت تو که داری نیمه شب تو اتاقش میری خوب چند دقیقه هم کس و کونشو دستمالی کن... فکر کردن به رفتارهای سیاوش در قبال دلارام هم منو بیشتر وسوسه میکرد که فقط به قصد گوشی موبایلش تو اتاقش نرم.. یک درصد هم شک نداشتم سیاوش قصد کردن دلارامو داره و من هم روز به روز داشتم راه رو بیشتر براش باز میکردم. دوست داشتم تو این کون دادن های دلارام در آینده که من موفق به دیدن کرده شدنش میشم یکی از طرفین خبر نداشته باشه که من نگاشون میکنم که البته بیشتر دوست داشتم پسره که میخواد کون بکنه خبر نداشته باشه.در مورد سیاوش و دلارام دقیقا بر عکس بود دلارام خبر نداشت که میخوام کون دادنشو ببینم. با این افکار خوابم برد و سر همین فکرا که تو ذهنم مونده بود شب خواب دیدم پسر داییم داره دلارامو میکنه این همون پسرداییم بود که تو گرگان زندگی میکردن.. فقط تصویری مبهم از سر پسرداییم رو میدیدم که روی سر دلارام داره تند تند تکون میخوره... جنوب شدم و تو خواب آبم اومد. وقتی آبم تو شورتم می ریخت بیدار شده بودم گوشی موبایلم ساعت 12:30 نیمه شب رو نشون میداد.. بلند شدم چند دقیقه ای تو تخت خوابم نشستم چشمام به خاطر اینکه یهو از خواب پریده بودم میسوخت. وقتی خواب کاملا از سرم پرید با همون شورت خیس آب کیری شده بلند شدم شورتمو عوض کردمو شلوار پوشیدمو آروم از اتاقم خارج شدم. پشت در اتاق دلارام ایستادم وقتی دیدم از داخل صدا نمیاد آروم دستگیره در اتاقشو به سمت پائین کشیدم این بار هم قفل نبود که این باز بودن درب اتاقش یک دلیل دیگه برای من بود که بفهمم دلارام بدش نمیاد بازم بکنمش...
وارد اتاقش که شدم آروم درب اتاقشو تا جایی که ممکن بود بستم رفتم کنار تختش ایستادم رو کمر خوابیده بود کسش کاملا تو دسترس بود. شاید اگر جنوب نشده بودم وسوسه میشدم دستمو تو شورتش کنم اونوقت دیگه نمی تونستم موبایلش رو چک کنم.
با چشمهام اطراف تخت دلارام دنبال گوشی موبایلش بودم کنار چراغ خوابش بود. برای اینکه چراغ خوابش سایه منو رو بدنش نندازه فقط دستمو دراز کردمو گوشی رو برداشتم و آروم از تو اتاقش بیرون رفتم.
چند دقیقه بعد رو تخت خوابم خوابیده بودمو داشتم قسمت تماس های دریافتی رو چک میکردم دنبال این بودم ببینم سیاوش بعد از اینکه شماره دلارامو به طور غیرمستقیم از من گرفت چه اقداماتی کرده..
از سیاوش طبق پیش بینی تقریبا بین ساعت های 10 تا 12 شب چند تا تماس پیدا کردم از این فرخی یا همون فروشگاه مد روز هم تو همون زمان یکی دو تا تماس وجود داشت دیگه واقعا داشتم بابت فرخی شاکی میشدم این مرتیکه از موهای سفیدش خجالت نمیکشید تقریبا 3 برابر دلارام سن داشت
تو قسمت تماس های گرفته شده شماره سیاوش وجود نداشت ولی باز هم شماره فرخی رو دیدم. دلارام هم با فرخی تماس گرفته بود منتهی ساعت تماسش مال بعد از ظهر بود. رفتم تو پیامک های دریافتی از سیاوش چند تایی اس ام اس بود که خوب نوشته هاش در جهت مخ زنی بود و این طبیعی بود به دلارام گفته بود میخواد بهش کادو تولد بده اگه یه وقت پول هم لازم داشت بهش میده منتهی نباید مهرشاد بویی ببره.. یه جا هم به دلارام گفته بود میخوای من با مهرشاد صحبت کنم خودم بهت رانندگی یاد بدم؟
حرفهای سیاوش به دلارام برام جالب بود.در حالیکه به حرفهای سیاوش فکر میکردم دنبال پیامک های فرخی هم بودم. تو یک پیامک از بابت سوغاتی هایی که دلارام براشون برده بود از طرف خودش و خانم سلیمی تشکر کرده بود. شاید اون موقع که دلارام اونجا رفته فرخی فروشگاه نبوده که این پیامک رو داده..بقیه پیامها هم تو اون چند روزی که دلارام شیراز بود همچنان جملات و شعرهای عاشقانه و ادبی بود.
با این پیامک فهمیدم اون خانم تقریبا 30-35 ساله که تو فروشگاه مد روز با فرخی دیده بودم اسمش سلیمی هست. با به یاد آوردن این خانم تازه یادم اومد فروشگاه فرخی قسمت فروش مانتو و شال و لباس زنانه هم داره که خانم سلیمی مسئول اون قسمته با این اوصاف شک نداشتم دلارام اون مانتو و شال و عینک رو از همون فروشگاه مد روز خریده و خریدن از شیراز یه نوع رد گم کنی هست...
کنجکاو شدم ببینم دلارام برای سیاوش و این مرتیکه فرخی چی فرستاده ولی وقتی به قسمت پیام های ارسالی مراجعه کردم هیچ پیامی پیش نویس نشده بود.
بلند شدم از اتاقم بیرون رفتم آروم وارد اتاق دلارام شدم بعد از اینکه مطمئن شدم خوابه گوشی موبایلشو همونجور که خودش گذاشته بود سرجاش قرار دادم.بعد هم بدون درنگ به اتاق خودم برگشتم. داشتم چیزهایی که خونده بودم رو تجزیه تحلیل میکردم. بیشتر حرفهایی که سیاوش تو پیامک نوشته بود همان طوری بود که من انتظار داشتم. خیلی از حرفهاش رو قبل اینکه به دلارام بگه با من هماهنگ کرده بود. شاید تنها پول دادن به دلارامو از قبل به من نگفته بود. در مورد فرخی بیشتر عصبی شدم. این یارو معلوم نبود چه رمز و رازی با دلارام داره اصلا این بابا کیه از کجا یهو پیداش شده چی شد که دلارام برای این مرتیکه بیشتر از یک مشتری شده..سوالات زیادی تو ذهنم بود. ولی هر چی که بود دوست نداشتم دلارام تو دام عشق و عاشقی خالی بندی این یارو بیافته... بدبختی حتی نمی تونستم در مورد پیامک های فرخی به دلارام اعتراض کنم چون با هر گونه اعتراض به این پیامک ها دلارام می فهمید من گوشی موبایلشو چک میکنم و حتی ممکن بود برنامه کردن دلارام توسط سیاوش هم به هم بخوره... برای همین تصمیم گرفتم فعلا بی خیال فرخی و پیامک هاش بشم در عوض رو کارهایی که قرار بود با سیاوش انجام بدم تمرکز کنم..
تو همین فکرا بودم که خوابم برد صبح تقریبا ساعت 9 از خواب بیدار شدم پائین که رفتم عجیب بود که دلارام زودتر از من از خواب پا شده بود صبحانه درست کرده بود وقتی باهاش حرف زدم کاملا عصبی نشون میداد. انگاری حوصله حرف زدن نداشت به من هم کم محلی میکرد جواب حرفامو با مکث میداد. وقتی این رفتارش ادامه پیدا کرد کم کم شک کردم نکنه دیشب فهمیده من گوشی موبایلشو چک کردم. این رفتارش تا زمانیکه سیاوش به خونه ما اومد همچنان ادامه داشت. ساعت تقریبا 10 صبح بود که زنگ در خونه رو زدن.
ازسیاوش خواستم ماشینشو بیاره تو حیاط...

******
چند دقیقه ای بود که با سیاوش تو اتاقم مشغول بازی بودیم اون موقع ها فکر کنم فیفا 9 رو بورس بود مثل الان هنوز فیفا 15 نیومده بود. همیشه تو فوتبال بین من و سیاوش کل کل بود. بعد از فوتبال به پیشنهاد سیاوش رفتیم تو کار ورق بازی. اولش چون دو نفر بودیم چهاربرگ بازی کردیم تا اینکه دلارام هم خودشو انداخت تو اتاق ما....دیگه مثل سابق از ما پذیرایی نمیکرد شاید جلوی سیاوش بیشتر از گذشته احساس خودمونی میکرد . وقتی وارد اتاقم شد یه کلاه کپ سفید با لبه سبز آرم داربه صورت کج رو سرش بود. یه تی شرت سفید که عکس یه گروه رپ ایرانی که دقیقا یادم نیست چه گروهی بود جلوش چاپ شده بود و یه شلوارسفید نسبتا تنگ هم تو پاش بود هندز فری با سیم سفید هم تو یکی از گوش هاش گذاشته بود یه راست رفت جلوی پنجره اتاقمو با آهنگی که داشت از تو گوشی موبایلش پخش میشد سرش رو تکون میداد. با ورود دلارام به اتاق من با اون تیپ و قیافه سیاوش براش شیشکی بست دلارام بدون اهمیت دادن به این کار سیاوش همچنان جلوی پنجره ایستاده بود سرشو با آهنگه تکون میداد چند دقیقه بعد این شیشکی سیاوش رو با پرت کردن کلاه روی سرش وسط بازی ما تلافی کرد.
بعد هم اومد پیش ما با من و سیاوش وارد بازی شد قبل از بازی بهش اخطار دادیم که اگر باز هم مثل سابق آدامس به کارت ها بچسبونه از اتاق میندازیمش بیرون با این حرفم کر کر خنده دلارام تمام اتاق رو پر کرد تا اون لحظه آدامسی نخورده بود ولی انگار یادش افتاد از اتاق که بیرون رفت با آدامس توی دهنش وارد اتاق شد.
اولش کمی با ما بازی کرد ولی یواش یواش کرمش گرفت به کارتهای تو دستش آدامس میچسبوند.وقتی به آستین سیاوش هم مقداری آدامس چسبوند باعث شد بازیمون به هم بخوره بلند شدم کشان کشان تا دم در اتاقم بردمشو به زور در حالیکه تی شرت توی تنش تا وسط کمرش بالا رفته بود و شلوار و تا حدودی هم شورتش از پشت سرش معلوم بود از اتاقم انداختمش بیرون چشمهای هیز و کف کرده سیاوش هم روی کمرلخت و کون دلارام قفل شده بود داشت با حسرت نگاه میکرد.
دوباره به بازی چهاربرگ برگشتیم نبود دلارام مشکلی ایجاد نمیکرد سیاوش ازم خواست این بار اگه دلارام اومد تو اتاق بذارم طوری بندازش بیرون که دیگه برنگرده...
در همون حال که سرش پائین بود ورقها رو بر میزد بهم گفت:
این عجوزه یه وقت ازم پول خواست بهش بدم دیگه؟ بعدا ناراحت نشی؟
دیروز هم به دلارامتون گفتم اگه یک وقت پول خواست می تونم بهش بدم.
تو هم یک وقت لو ندی خبر داری میخوام بهش کادو تولد بدما...
سرمو تکون دادمو و گفتم مشکلی نیست ولی این همه خوبی مثل دادن ماشین و پول واسه چیه؟ فقط با این کار دلارامو پروترش میکنی پولت زیاده بده به من...
هدفم از این سوال این بود که راه رو برای سیاوش باز کنم تا به هدفی که داره اعتراف کنه ولی همچنان از مستقیم و رک صحبت کردن خوداری میکرد...
با این حال خودم میدونستم سیاوش قصد داره از این طریق به دلارام و کونش بیشتر نزدیک بشه..
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت پانزدهم

در حالیکه چهار برگ رو به من میداد و چهارتا هم خودش برمیداشت بهم گفت بعدا بهت میگم و ادامه داد یه سوال کنم ناراحت نمیشی؟
وقتی با سر جواب منفی دادم برگشت گفت غیرتی نشیا؟ اگه یه وقت شماره خواهرتو می خواستم میدادی؟
بهش گفتم تو که شمارشو داری اون روز دیدم ذخیره کردیش نیازی نیست منو اسکل کنی.
همانطور که با کارت های توی دستش بازی میکرد خنده آرومی کرد و گفت شماره داشتن که ملاک نیست مهم اینه که طرفت بهت پا بده. باهاش بری بیرون راستی اگه یه وقت با خواهرت بیرون برم ناراحت میشی؟...
سیاوش انگاری تو اون لحظات واقعا قاطی کرده بود همینجور گازش رو گرفته بود و بدون توقف می تاخت... هر سوالی هم تو ذهنش می اومد می پرسید.
باز هم در راستای اهداف مشترک خودم و سیاوش بهش گفتم من مخالفتی ندارم.
تا اینو گفتم چشماش چهار تا شد و گفت:
مهرشاد تو اصلا با چیزی هم مخالف هستی؟ حتما با اون کار هم موافقی..
وقتی بهش گفتم کدوم کار یهو حرفشو خورد دیگه ادامه نداد . لامصب داشت اون حرفی رو که منتظرش بودمو میزدا... ولی حرفشو خورد. منم گیر دادم که کدوم کار و ول کن نبودم. عصبی شده بودم دیگه تحمل نداشتم میخواستم هر چه زودتر کون دلارامو زیر یه پسر ببینم. از من اسرار بود و از سیاوش انکار.. کاملا میدونستم منظورش موافقت با کردن دلارامه ولی حرفشو خورد چند لحظه بعد یه جور دیگه معنی حرفشو رسوند و گفت تو بابت کردن آرمیتا یه کون به من بدهکاری..
برای اینکه موضوع رو باز کرده باشم تا بیشتر تو این فازها صحبت کنیم بهش گفتم:
من این بدهکاری رو چطوری باید جبران کنم؟
جواب سیاوش به من فقط خنده ای آروم بود.
دست اول رو من بردم امتیازم به 100 رسید. بار دوم چون من زودتر برگ گرفته بودم بازی رو شروع کردم کاملا معلوم بود سیاوش تمرکز بازی کردن نداره این بار گیر داد به هومن و گفت از این مرتیکه هومن حالم به هم میخوره یکی نیست بگه تو که خایه نداری جلوی طرف کون بکنی چرا گو زیادی میخوری..ولی من خایه دارم اندازه کل هیکل هومن...
با این حرف سیاوش کمی خجالت کشیدم ولی به روی خودم نیاوردم. تو دلم بهش میگفتم لامصب تو زودتر پیشنهادت رو بده نمیخواد به هومن کس شعر بگی...
تو دست دوم باز هم من جلو افتادم بیشترین برگ گشنیز رو من برداشته بودم که امتیازاتم 7 تا بیشتر شد.
تو حین بازی بودیم که این دلقک خانم این بار مثل جن وارد اتاق شد و اومد کنار ما نشست قول داد که فقط نگاه میکنه البته میدونستم قول این چاقال خانم زیاد دوام نداره. این سیاوش کس لیس هم تا دلارام وارد شد کل کل کردنش شروع شد و بازی رو ول کرده بود عاقبت شرایط طوری شد که دلارام دوباره کلاه روی سرشو پرت کرد وسط بازی ما کر کر خندشو سر داد.
هنوز درست درمون از جای خودش بلند نشده بود که سیاوش دست چپش رو گرفت و محکم کشید با این کار تعادل دلارام به هم خورد و به صورت سگی و چهار دست و پا روی زمین افتاد.
به قصد تلافی کلاهش رو که قبلا رو زمین پرت کرده بود دوباره برداشت و تو صورت سیاوش کوبید. هنوز از روی زمین کامل بلند نشده بود که سیاوش دوباره دستشو گرفت و این بار پیچوند آخرش هم برای اینکه دلارامو از اتاق بیرون کنه دو دستی از روی زمین بلندش کرد در حالیکه سینه های دلارام کاملا به سینه سیاوش چسبیده بود تا درب اتاق بردش از جلو درب هلش داد بیرون بعد هم درب اتاق رو از داخل قفل کرد. این اولین بار بود که سیاوش این طوری به بدن دلارام دست میزد. سابقا فقط موقع سلام و احوالپرسی به دلارام دست میداد.
تو اون لحظه از این متعجب بودم چرا سیاوش که دوست داره با دلارام لاس بزنه و کس لیسی کنه درب اتاق رو بر روی دلارام قفل کرد؟
وقتی به سمت من برگشت کاملا شق بودن کیرشو از زیر شلوارش حس کردم کنار من هم که نشست داشت کیرشو تو شلوارش جابجا میکرد. دوباره چند دقیقه ای با هم بازی کردیم ولی کاملا مشخص بود که هیچ کدوم تمرکز لازم رو نداریم.
دلارام هنوز پشت درب اتاق من بود و با مشت به درب اتاقم می کوبید و از پنجره باریک درب اتاقم داخل رو نگاه میکرد از ما میخواست بریم تمرین رانندگی..این قدر پشت درب اتاق سر و صدا کرد و به ما فحش داد تا اینکه سیاوش به حرف اومد و گفت تا یک بار نزنی توش آروم نمیشه...
وقتی عکس العملی به این حرف سیاوش نشون ندادم ادامه داد خوش به حال علیزاده و هومن و امیر حسابی فیض بردن فقط سر من و تو کلاه رفته.. نسبت به این حرف سیاوش فقط سعی کردم کمی بخندم تا با این کار راه رو برای حرف زدن بیشتر سیاوش در مورد دلارام باز کنم. حالت من شبیه زنی بود که مردی میخواد بهش پیشنهاد کردن بده زن بسیار راغبه ولی خجالت میکشه به مرد عنوان کنه..
با اعتراض نکردن من به حرفای سیاوش و خندیدنم انگاری موتور حرف زدن سیاوش هم روشن شد اول سرش رو بالا گرفت یه نگاه به درب اتاقم کرد بعد رو به من گفت هنوز هم دوست داری وقتی از عقب میزنن توش ببینی؟
با این سوالی که سیاوش کرد دیگه وقت تلف کردن جایز نبود برای همین بدون اینکه سرم رو بالا بگیرم بهش گفتم بستگی داره طرف کی باشه ولی تمایلاتم هنوز تغییر نکرده این بار این سیاوش بود که خندید و گفت پس تا تمایلاتت عوض نشده باید دست به کار بشم. جوابشو ندادم چون حرفاش جمله سوالی نبود. ولی خودش ازم سوال کرد اگه راه داره من خایه این کار رو دارم. بعد هم سکوتی سنگین بین من و سیاوش حاکم شد. دلارام هم بعد اینکه دید درب اتاق رو قفل کردیم و باز نمیکنیم بی خیال شده بود از پشت درکنار رفته بود..
سیاوش بالاخره اون حرفی رو که چندین روز بود منتظرش بودمو زده بود هر چند هنوز به طور مستقیم به کردن دلارام اشاره نکرده بود ولی کاملا منظورش رو رسونده بود..
همچنان این سکوت سنگین بین ما حاکم بود تا اینکه خودش این سکوت رو شکست و گفت چی شد از حرفم ناراحت شدی؟
بلافاصله برای اینکه یک وقت حرفهایی که تو اون لحظه داشت میزد رو سانسور نکنه بهش گفتم نه ناراحت نشدم
انگاری این حرف من تاثیر خودش رو گذاشت چون دوباره ازم سوال کرد پس راه داره منم بزنم توش؟ البته منظورم جلوی خودته..
بهش گفتم چه راحت هر چی میخوای به زبون میاری..
در حالیکه می خندید به من گفت می ترسم ناراحت شی وگرنه اگه تو بخوای از این راحت تر هم می تونم حرف بزنم. همش بستگی به تو داره..
وقتی دیدم بالاخره حرفهای من و سیاوش اون روز داره به نتیجه می رسه بهش گفتم تو حرفتو راحت تر بزن من ناراحت نمیشم.
سیاوش در حال بر زدن پاستورهای تو دستش در حالیکه سعی میکرد منو نگاه نکنه گفت راستش یه مدت بود می خواستم یه حرفی رو بهت بزنم ولی موقعیتش مثل امروز جور نبود چند لحظه مکس کرد و بعد ادامه داد:
تو یه کون بابت کردن آرمیتا به من بدهکاری می تونی با کون دلارام جبران کنی البته میدونم از این کار بدت نمیاد که این پیشنهاد رو بهت میدم.
سکوت کرده بودم تو ذهنم دنبال جواب بودم که ادامه داد البته جلوی خودت این کار رو میکنم. هومن خایه این کار رو نداشت ولی من هم خایه دارم و هم کیرشو...
با این حرفهایی که سیاوش تو اون لحظات میزد بارها از خجالت سرخ و سفید شدم ولی بالاخره یه روزی باید این حرفها رو از زبان سیاوش می شنیدم.
سخت ترین قسمت کار همین لحظه بود که می بایست ازش عبور می کردم. با توجه به تجربه ای که از بابت جریان هومن داشتم می دونستم بعد از توافق با سیاوش و فرو ریختن دیوار غیرتم و رد شدن از مرحله توافق با سیاوش دیگه هر چی در آینده اتفاق بیافته فقط برای من لذت داره... اینکه سیاوش با دلارام لاس بزنه میدونستم به خاطر کونشه... اینکه سیاوش برای دلارام خرج کنه میدونستم به خاطر کونشه اینکه به دلارام پول بده اینکه کادو بده اینکه بهش رانندگی یاد بده همه به خاطر کونشه..
اینکه بدونی یه پسر دنبال راضی کردن خواهرته اینکه بدونی یه پسر دنبال کون خواهرته تازه میفهمی که خواهرت چه چیزیه که همه افتادن دنبال کونش واین کون کلی مشتری داره فکر کردن به این چیزهادارای لذته که بدنت رو فرا میگیره تا جایی که عاقبت خودت هم مشتری این کون میشی...

تو اون لحظات بود که فهمیدم چرا سیاوش درب اتاق رو از داخل روی دلارام بست و قفل کرد هدفش این بوده در نبود دلارام پیشنهاد کردنش رو بده.. دوست نداشتم جریان رو با سیاوش کش بدم تابستان هم در حال تمام شدن بود و نزدیک امتحانات شهریور ماه بودیم دیگه زمان زیادی تا شروع سال تحصیلی جدید نمانده بود.
بعد از یه سکوت طولانی در حالیکه با کارت های توی دستم بازی میکردم بهش گفتم من بابت اون کار حرفی ندارم...
تا این حرفو زدم حالا این سیاوش بود که زبونش به کار افتاد و گفت کدوم کار؟
هنوز نمی تونستم مثل سیاوش راحت حرف بزنم این قدر کلمه کدوم کار رو تکرار کرد تا خندم گرفت. به سیاوش گفتم خودت رو به خریت نزن میدونی منظورم چیه
در حالیکه خودشو به من نزدیکتر میکرد گفت میدونم منتهی میخوام از زبون خودت بشنوم.
سیاوش گیر داده بود من هم بالاخره باید اون حرفو میزدم خجالت کشیدن دیگه معنی نداشت برای همین بدون اینکه نگاش کنم گفتم با کردن دلارام به شرطی که جلوی خودم انجام بشه موافقم....
سیاوش دو دستشو جلوی دهنش برد و سوت بلندی زد. بعد هم در حالیکه با یک دستش کیرشو از رو شلوار می مالید و معلوم بود تو کونش عروسی راه افتاده اول یه نگاه به درب اتاق کرد بعدگفت خنگ منم جلوی خودت میخوام بکنمش تخم این کار رو بارها بهت گفتم دارم. مثل هومن بی خایه نیستم...
دیگه کار تمام بود راحت شده بودم. بالاخره سیاوش هم چند روز مونده به تولد دلارام پیشنهاد کردن دلارامو داد. کم کم از اون حالت خجالت کشیدن اولیه خارج میشدم و یواش یواش هیجان و لذت جای اون رو میگرفت انگاری وارد یه دنیای بی قید و بند شده بودم. رها شده از همه چیز هر چند خیلی وقت بود قدم توی این دنیا گذاشته بودم..
بعد از اینکه با سیاوش توافق کردم دوباره بین ما سکوت برقرار شد .هیچ کدام بازی نمیکردیم و فقط با کارت های توی دستمون بازی میکردیم. بعد از یکی دو دقیقه سکوت رو شکست و گفت از بابت من خیالت راحت باشه مثل هومن نیستم همه جا جار بزنم. تو از اول هم برای رسیدن به تمایلاتت باید می اومدی پیش من نه بری با هومن روی هم بریزی.اگه پیش من می اومدی جلوی خودت بی سرو صدا کار خواهرتو تمام میکردم . سمیرای ما هم اگه خوشگلی دلارام شما رو داشت ممکن بود من هم چنین حسی رو که توبه خواهرت داری بهش داشته باشم.
سمیرا خواهربزرگتر سیاوش بود که 21 سالش و دانشجو بود
دوست داشتم زودتر از این حس و حال خجالت آور بیرون بیام زمانیکه هومن هم پیشنهاد کردن دلارامو داد چنین حس خجالت آوری در من وجود داشت. از سیاوش خواستم بریم بیرون هوامون عوض شه.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت شانزدهم

با توجه به تجربه ای که در قبال هومن داشتم وقتی از مرز تعصب و غیرت عبور کردم دیگه جلوی پاهام فقط لذت می دیدم یک لذت غیرقانونی که حد مرز نداره و هر چه بیشتر تو این لذت جلو می رفتم دوست داشتم باز هم چیزهای ناشناخته و جدیدتر و لذت بخش تری رو تجربه کنم... برای همین بود که دوست داشتم دلارامو زیر آدمهای بیشتری ببینم چون دنبال لذت بیشتر بودم
حال اون روزهای من شبیه یک آدم معتاد بود اوایل فقط خودم تمایل به کردن دلارام داشتم ولی یواش یواش احساس کردم حتی از دیدن کرده شدن دلارام بیشتر لذت می برم و این حس بعد اینکه فهمیدم دلارام با هومن دوست شده در من به وجود اومد و روز به روز هم شدید تر میشد تاجایی که به سیاوش هم اوکی دادم و چراغ سبز نشون دادم و خودمو این جور توجیه میکردم چون بار اول که هومن دلارامو کرد من ندیدم باید با سیاوش به نتیجه برسونمش...
سیاوش بعد از اینکه از من اوکی گرفت و به خیال خودش مخ منو زد همه جوره تضمین داد که این جریان بین من و خودش باقی می مونه و جایی درز پیدا نمیکنه. تجربه هومن به من نشان میداد که این حرفها چرت و پرته با این حال تنها دلیلی که باعث شد به سیاوش اوکی بدم دلخوش بودن به این بود که سال تحصیلی جدید دیگه تو اون دبیرستان درس نخواهم خوند حتی اگر به قیمت ترک تحصیل کردنم تمام میشد.
اون روز صبح با سیاوش هماهنگ کردم تا دلارام از جلوی درب خونه تا سرکوچه پشت فرمان بشینه... وقتی پشت فرمان نشست در حالیکه هر دو دستشو روی فرمان گرفته بود مدام فکش می جنبید چرت و پرت میگفت می خندید..
اصلا از اون حالت عصبی بودن و بی حوصله بودن صبحش خبری نبود.. به سر کوچه که رسیدیم کس لیسی سیاوش شروع شد از دلارام خواست وارد خیابان اصلی بشه که من مخالفت کردم البته خود دلارام هم می ترسید و مخالفت کرد.
تقریبا تا ساعت 12 ظهر سه تایی تو زمین فوتبال نصر بودیم دلارام همون تیپ و لباس روز قبل رو پوشیده بود و اساسی آرایش کرده بود... سیاوش یواشکی تو زمین فوتبال از من خواست جای من خودش کنار دلارام تو ماشین بشینه و بهش آموزش بده از من خواست حتی تو ماشین هم همراهشون نباشم تا با دلارام راحت تر حرف بزنه.. تا ظهر تو فضای سبز کنار زمین فوتبال آسفالته نشسته بودم وانمود میکردم با گوشی موبایلم مشغول هستم ولی شش دونگ حواسم به رانندگی دلارام و سیاوش بود. وقتی ماشینشون به من نزدیک میشد سیاوش تیکه هایی به من مینداخت و یا به سوتی هایی که دلارام موقع رانندگی داده بود اشاره میکرد و باعث خنده شدید دلارام میشد طوریکه دلارام یکی دوبار روبروی من ماشین رو نگه داشت از خنده سرشو رو فرمان ماشین قرارداد.
واقعاً حس عجیبی بود که می دیدم یه پسر داره جلوی خودم مخ دلارامو واسه کونش میزنه.
دیگه تا وقتی از سیاوش جدا شدم حرفی در مورد این جریان زده نشد تصمیم هم نداشتم خودم چیزی در موردش به سیاوش بگم چون هنوز بابت چراغ سبزی که به سیاوش داده بودم خجالت میکشیدم.
ظهر تو خونه مثل همیشه با دلارام تنها بودم مدام حرفهایی که تو اتاقم با سیاوش رد و بدل کرده بودم جلوی چشمم رژه می رفتن تو خونه هیجان زده بودم به خاطر همین هیجان حتی نتونستم ناهار بخورم. مدام چشمم روی بدن و کون دلارام بود دیگه بدون ترس این بدن رو نگاه میکردم. همش دنبال این بودم بدونم سیاوش اون روز تو ماشین چه کارهایی کرد تا کجا جلو رفت آیا تونست به دلارام دست بزنه اینکه قراره یواش یواش دست سیاوش به جاهای حساس بدن دلارام بخوره یه هیجان و لذت دیوانه کننده به من میداد که دوست داشتم با خود ارضایی این هیجان رو کم کنم که اگه نمیکردم این فشار جنسی منو دیوانه میکرد.
موقع ناهار خوردن که البته فقط دلارام غذا میخورد ازش خواستم به هیچ عنوان در مورد اینکه صبحها کجا میریم و چیکار میکنیم به پدر و مادرم چیزی نگه. بعد از ظهر هم تا عصری چندین بار آشکارا طوری که خودش هم بفهمه به سینه ها و به خصوص کونش موقعی که تو سالن راه می رفت نگاه میکردم. این دوباره علنی نگاه کردن به کونش رو از فردای همون شبی که دستمالیش کردم و بیدار بود شروع کرده بودم.. سه چهار باری به کونش نگاه کردم چیزی نگفت ولی تو مورد آخری که نزدیکتر به من راه میرفت و اون کون لرزونش رو بهتر دیدم بی اختیار یه جون بلند گفتم..
این بار بر عکس دفعات قبل در حالیکه کنترل تی وی هم دستش بود به سمت من اومد. نزدیک من که رسید یهو به حرف اومد و گفت
واقعا خجالت نمیکشی به بدن خواهرت نگاه میکنی؟ شرم نمیکنی؟ بعد هم کنترل تی وی رو بلند کرد که تو سر من بکوبه..
چاقال خانم یادش رفته بود خودش به من کون داده از همه بدتر اینکه شب ها که سراغش میرم هیچی نمیگه تا دستمالی بشه
شاید اگه دستم رو سپر سرم نمیکردم هم سرم می شکست هم کنترل تی وی..
همچنان که سعی میکرد جای خالی تو سرم پیدا کنه تا کنترل تی وی رو اونجا بکوبه به من میگفت اون چه حرفی بود زدی هان؟
چی بلغور کردی؟
منم برای اینکه دلارامو از اون حالت جدی بودن در بیارم در حالیکه سعی میکردم نگذارم کنترل رو تو سرم بکوبه بهش گفتم اصولا پسرها وقتی یه کون لرزون جلوی خودشون می بینن از کلمه (جون ) یا (بده بترکونیمش) استفاده میکنن البته من قبلا ترکوندمش فقط جونش مونده بود که گفتم بعد کر کر خنده رو سر دادم. با این حرفم شدت ضربه های دلارام روی سر من بیشتر شد تندتند در حالیکه به سر من ضربه میزد از کلمه خفه شو استفاده میکرد هر ضربه ای که میزد یه خفه شو هم دنبالش بود.
بالاخره از زدن من خسته شد منم فرصت کردم موبایلمو برداشتمو به سمت درب سالن فرار کردم کنار در ایستاده بودم که دوباره به حرف اومد و گفت یه چند روزی آدم خوبی شده بودی یعنی آدم شده بودی ولی دوباره برگشتی به همون آدم عوضی قبلی..
بدون توجه به حرف هاش بهش گفتم با عدد 11 یک جمله بساز... تا اینو گفتم یهو دنبالم کرد. مثل قرقی فرار کردم تو حیاط دیدم هنوز دنبالمه پا برهنه وارد کوچه شدم اومد اونجا درب خونه رو بر روی من بست..
پابرهنه پشت درب خونه بودم هر چی در زدم در رو باز نکرد نزدیک ده دقیقه همچنان پشت درب بودم که دیدم گوشی موبایلم زنگ می خوره اول فکر کردم دلارامه ولی اسم سیاوش رو دیدم جواب دادم. بعد از یکی دو دقیقه مقدمه چینی حرف رو کشید به دلارام که البته طبیعی بود سیاوش دیگه به غیر از دلارام کسی رو نمی دید در حقیقت من برای سیاوش به عنصر شماره 2 تبدیل شده بودم.
از من درخواست کرد اگر امکان داره از فردا بذارم بیشتر از قبل با دلارام بیرون از خونه تنها باشه وقتی بهش اوکی دادم پیشنهاد داد اگه میخوای زودتر لنگ های خواهرت بره هوا و کس و کون لختشو ببینی درس خوندن برای امتحانات شهریور ماه رو بهونه کن دیگه بهش رانندگی یاد نده بذار من بهش یاد بدم..
حدودا 20 دقیقه ای جلوی درب خونه با پای برهنه تلفنی باهاش صحبت کردم. دلارام همچنان درب خونه رو بسته بود و باز نمیکرد. توی اون 20 دقیقه که با سیاوش صحبت کردم قرار شد وارد خونه که شدم به دلارام بگم که امتحانات شهریور ماه نزدیکه دیگه نمی تونم بهش رانندگی یاد بدم. ولی اگه خیلی عجله داره می تونم به سیاوش بگم آموزشش رو ادامه بده..
سیاوش پشت تلفن ادعا کرده بود که می تونم تو 4 روز خواهرتو راضی کنم دلیل این ادعا هم این بود که میگفت خواهرت تا حالا به دو سه نفر حال داده و اهل حاله و اولین بارش نیست دوم اینکه هومن وقتی آمار خواهرتو به من و بچه ها میداد میگفت خواهر مهرشاد به پستونهاش بیش از حد حساسه تا بمالیش سریع می خوابه علیزاده هم میگفت با همین ترفند خواهرتو راضی کرده من هم میخوام از همین راه راضیش کنم در ضمن غریبه هم نیستم خیلی وقته خواهرت منو میشناسه....
سیاوش پشت تلفن راحت از کردن و دادن حرف میزد شاید اگر روبروی من بود راحت می تونست سرخ و سفید شدن صورت منو از خجالت ببینه... پشت تلفن من بیشتر شنونده بودم و به سوال های سیاوش جواب های کوتاه میدادم. هنوز خجالت می کشیدم راحت در مورد کردن دلارام با سیاوش صحبت کنم. این کم حرفی من پشت تلفن باعث شده بود که سیاوش فکر کنه شاید دو دل هستم و هنوز تصمیم قطعی نگرفتم برای همین وعده میداد تا چند روز دیگه بدن لخت خواهرتو می بینی دیگه شلوار و شورتی هم در کار نیست راحت میتونی همه جاشو ببینی... بیچاره سیاوش فکر میکرد من هنوز تو کف هستم خبر نداشت من یکبار دلارامو کردم. قصد هم نداشتم فعلا به سیاوش بگم.
حدود نیم ساعت بود که پابرهنه جلوی درب خونه ایستاده بودم دلارام درب رو برای من باز نکرده بود. ناچار از دیوار و نرده های بالای دیوار بالا رفتم و پریدم تو حیاط تلفن سیاوش باعث ایجاد یک هیجان خاصی در من شده بود با دیدن دلارام این هیجان بیشتر هم شد
یعنی واقعا تا چند روز دیگه کرده شدن کون دلارامو با چشم خودم می بینم؟
این سوالی بود که مدام تو ذهنم جولان میداد. به دلارام که رسیدم بدون هیچ حرف اضافه ای بهش گفتم یاد دادن رانندگی دیگه تعطیل از فردا می خوام درس بخونم. تا اینو گفتم یه (چـــــرا) طولانی گفت. قیافه غمناکی به خودش گرفت لب و لوچه اش آویزون شد حسابی اخم کرد لامصب اخم کردنش هم چیزی از خوشگلیش کم نمیکرد تازه بامزه ترش هم کرده بود. تا اومدم حرف بزنم گفت نکنه درب رو برات باز نکردم پشت در موندی داری اینو میگی؟ یعنی این قدر عقده ای شدی؟
رفتم روبروش ایستادم آروم لپشو گرفتمو در حالیکه هنوز اخم کرده بود بهش گفتم تا 10-12 روز دیگه امتحانات شهریور ماه شروع میشه اگه این بار هم از درس ها بیافتم آبرو پیش بابا و فامیل برام نمیمونه دیگه نه دست من به ماشین بابا میرسه نه دست تو ولی اگه هنوز میخوای ادامه بدی با سیاوش صحبت کنم اون باهات ادامه بده امروز هم که اون کمکت کرد.. با این حرفم انگاری نفس راحتی کشید اخماش از هم باز شد . بعد هم برای اینکه همه چیز رو عادی جلوه بدم و به نقشه ای که من و سیاوش برای کونش کشیدیم شک نکنه بهش گفتم منتهی سیاوش کمی اسکله یهو ممکنه بهت بگه برو تو خیابون اصلی اگه گفت مخالفت کن اگه بری ممکنه کار دست خودت من و سیاوش بدی. از ذوق نگذاشت حرف تموم شه چند باری باشه باشه گفت
با این موافقت دلارام کیرم تو شلوارم تکونی خورد شروع به رشد کردن نمود.
خیلی بعید میدونستم سیاوش بتونه در مدت 4 روز دلارامو راضی کنه تازه بر عکس ممکن بود این راضی کردن طولانی تر هم بشه چون من و سیاوش از دوستان قدیمی بودیم و احتمال داشت دلارام به خاطر همین قضیه به سیاوش حال نده.. تجربه هومن دقیقا همین رو میگفت دلارام وقتی فهمیده بود هومن با من همکلاسیه اول به هومن جواب منفی داده بود هومن هم با هزار ترفند دیگه دلارامو به خونشون کشیده بود. البته سیاوش چند تا امتیاز بیشتر از هومن داشت که می تونست کارش رو راحت تر کنه اول اینکه خوشتیپ تر از هومن بود دوم اینکه داشت به دلارام با ماشینش رانندگی یاد میداد سوم اینکه محیط داخل ماشین جای مناسبی برای دستمالی دلارام بود و وقتی دلارام رانندگی میکرد می تونست بدون مزاحمت سینه های دلارامو بمالونه و به هر جای بدنش که خواست دست بزنه نکته دیگه اینکه سیاوش و دلارام از قبل با هم کل کل داشتن و این شرایط رو برای مخ زدن سیاوش مناسبتر میکرد
حتی تو گرگان و پارک الگندره هم زمانیکه دلارام فرار کرده بود برای اینکه به خونه برگرده گفته بودم میتونه با هر کدوم از دوستام که خواست دوست بشه..
هنوز برای درس خوندن واسه امتحانات شهریور ماه کمی زود بود ولی برای تنها گذاشتن سیاوش و دلارام باید همین مسئله رو بهونه قرار میدادم. عصر که شد اتفاق بزرگی افتاد که باعث شد من واقعا به درس خوندن و دلارام به یاد گرفتن رانندگی ترغیب بشه.. پدرم با اسپورتیج آلبالویی رنگ یک ساعت زودتر از همیشه به خونه اومده بود. شرکت (کیا) ماشین رو یک روز زودتربه پدرم تحویل داده بود. با اومدن پدرم به خونه اونم اسپورتیج شوک بزرگی به من و دلارام وارد کرد. شوکی که باعث جیغ و داد دلارام و خوشحالی من شد.
طبق گفته پدرم اسپورتیجی که گرفته بود مدل 2009 تیپ چهار و فول شرکتی بود که البته اون موقع من از تیپ چهار و مدل هاش چیزی حالیم نبود. رنگ آلبالویی واقعا محشر بود بدجوری چشم رو نوازش میداد. نمایی خاص به حیاط خونه داده بود. دلارام که داشت از خوشحالی سکته میکرد من هم دست کمی از اون نداشتم یک ساعت بعد هم مادرم به خونه اومد از شانس خوب من ورود اسپورتیج پدرم به خونه ما همزمان شد با تصمیم ظاهری که برای درس خوندن جلوی دلارام گرفته بودم و این باعث میشد دلارام حتی یک درصد هم به ظاهری بودن درس خوندن من شک نکنه همون شب هم یکبار جلوی دلارام جزوه درسی رو تو دستم گرفتم و با خنده بهش گفتم من درس خوندن رو با اومدن این ماشین از همین امشب شروع کردم که یاعث خنده دلارام شد.
اون شب شاید شادترین شب زندگی من بود هیجان زیاد باعث شد میلی به شام نداشته باشم ظهر هم ناهار نخورده بودم مقداری از این هیجان به خاطر این بود که تا چند روز دیگه بدن لخت و کون دلارامو زیر یک پسر میدیدم و مقدار دیگه به خاطر ماشین پدرم بود که بالاخره وارد خونه ما شده بود.
آخر شب تو اتاقم بودم که سیاوش زنگ زد جریان ماشین پدرمو بهش گفتم سیاوش هم معتقد بود همزمان شدن آوردن ماشین بابات با بهونه تو واسه درس خوندن کاملا جور در اومده و خواهرت اصلا شک نمیکنه
چند دقیقه ای با هم حرف زدیم قرار شد فرداش من هم جزوه به دست همراه دلارام و سیاوش به زمین فوتبال برم ولی خیلی سریع به خونه برگردم و اونها رو تنها بذارم. تو اون چهار روزی که سیاوش وعده داده بود برنامه همین بود با یک حساب سرانگشتی سیاوش می بایست تا قبل از تولد دلارام که پنج شنبه همون هفته بود کار دلارامو تموم میکرد از حرفهایی که اون شب سیاوش پشت تلفن در مورد دلارام زد حسابی شق کرده بودم.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
قسمت هفدهم

سیاوش اعتراف کرد از همون روز اولی که خواهرتو دیدم تو کفش بودم ولی به خاطر رفاقت با تو اقدامی نمیکردم ولی وقتی فهمیدم خواهرت با هومن دوست شده و تو هم با هومن ساخت و پاخت کردی حسابی حرصم گرفت خواستم باهاش رفیق بشم ولی جناب عالی تو راه دبیرستان و بیرون از مدرسه زیاد دور و اطرافم بودی نمیشد تا اینکه امیر یه روز به من خبر داد علیزاده با خواهر مهرشاد دوست شده وقتی فهمیدم بیشتر عصبانی شدم به خصوص اینکه چند وقت بعد همین امیر آمار داد که علیزاده داره خواهر مهرشادو می بره مکان قراره من هم باشم و دوتایی بزنیم توش...
همون جا هم با امیر دعوام شد که خودت بقیش رو میدونی چی شد با امیر قهر کردم.
بعد از اون هم تا اومدم با خواهرت دوست بشم تابستون شد و مدرسه ها تعطیل شدند تو هم که یه مدت با من سر اون پیامک های سر جلسه امتحان قهر بودی...
دیدم بهترین فرصته بهش گفتم حالا اون پیامک ها کار خودت بود دیگه درسته؟
دوباره شروع به قسم خوردن کرد که کار اون نبوده و گردن هومن انداخت.. البته طبیعی هم بود که همچنان قبول نکنه چون در این صورت دلیل این کار این میشد که سیاوش پیشنهاد داده تا سه نفری دلارامو بکنن که علیزاده قبول نکرده...
حرفهای اون شب سیاوش چنان منو حشری کرد که تصمیم گرفتم باز هم نیمه شب به سراغش برم و حسابی کس و کونش رو بچلونم با توجه به اینکه دیگه دلارام میدونست و فهمیده بود که من تو اتاقش دستمالیش میکنم و اعتراضی نکرده بود بنابراین نیازی نبود نردیک سحر و زمانیکه تو خواب عمیق هست به سراغش برم ساعت گوشی موبایلمو برای ساعت یک شب تنظیم کردم. چیزی که برام جالب بود این بود که دلارام در طول روز با دستمالی شدنش و حتی نگاه کردنم به بدن و کونش شدیدا مخالفت میکرد اعتراض و داد و هوار راه مینداخت ولی وقتی نیمه شب ها به اتاقش میرفتم اجازه میداد شلوار و شورتشو راحت پائین بکشم کیرمو لای کون لختش قرار بدم با مالیدن کسش ارضاش کنم حتی آب خودمو لای کون و کمرش بریزم..
با صدای زنگ گوشی موبایلم از خواب پریدم چند دقیقه ای روی تخت خوابم نشستم تا خواب از سرم بپره اصلا ترس و اضطرابی نداشتم برعکس بدنم از هیجان و لذت یک سکس ممنوعه می لرزید. خیالم راحت بود که دلارام اعتراضی نخواهد کرد . از روی تختم بلند شدم رفتم کنار آینه اتاقم چند تا دستمال کاغذی از رو میزم برداشتم چون شلوارم جیب نداشت زیر کش شلوارم قرار دادمو از اتاقم خارج شدم. طبق معمول اون شب هایی که به اتاق دلارام می رفتم اول به طبقه پائین رفتم تا از خواب بودن پدر و مادرم مطمئن بشم هنوز دو سه پله رو پائین نرفته بودم که یهو دیدم چراغ لوستر اتاق کار پدرم روشنه همونجا یه ضد حال اساسی خوردم. پدرم مواقعی که کارهای ادارشون عقب می افتاد اون کارها رو می آورد خونه انجام میداد دیشبش هم گفته بود که از ظهر دنبال کارهای ترخیص ماشین بوده حدس میزدم کارهای عقب افتاده دیروز بعد از ظهرش رو داره انجام میده..
پدرم مسئول امور مالی یک قسمت از یک ارگان دولتی بود که خیلی سخت بهش مرخصی میدادن ولی خوب حقوقی که میگرفت عالی بود. برای همین بود که در طول سال کمتر مسافرت میرفتیم..
با یک کیر نیمه شق که البته داشت می خوابید به اتاقم برگشتم توی اون دو سه باری که به اتاق دلارام رفته بودم از همون لحظه ای که بیدار میشدم کیرم شق میکرد و با کیر شق شده به اتاق دلارام می رفتم اون شب هم همینطور شده بود ولی خوب ضد حال خورده بودم.
به اتاقم که برگشتم شهوتم ول کن نبود ناچار دست به کیر شدم به یاد حرفهایی که سیاوش در مورد دلارام زده بود کف دستی زدم آبمو تو دستمال کاغذی خالی کردم تو دستشویی کیرمو شستم برگشتم خودمو انداختم رو تختم....
تقریبا 8 صبح از خواب پا شدم تا پائین رفتم 8:30 شد دلارام هنوز بیدار نشده بود بعد از درست کردن چایی و آماده کردن صبحانه به اتاقش رفتم تا بیدارش کنم سیاوش قرار بود 9 صبح بیاد دنبالمون وارد اتاقش که شدم بیدار بود با چشمهام به ساعت توی اتاقش اشاره کردم ساعت رو نگاه کرد ولی حرفی نزد
وقتی داشتم از اتاقش خارج میشدم بهش گفتم بلند شو دیگه سیاوش ساعت 9 میاد دنبالمون خانم راننده....
منتظر جوابش بودم و نگاش میکردم ولی جوابی نداد تعجب کرده بودم این چرا چیزی نمیگه.. پائین هم که اومد به من کم محلی میکرد سر میز صبحانه هم عصبی و بی حوصله به نظر می رسید دقیقا حالت و رفتارش مثل صبح روز قبل بود من که دیگه شب قبل سراغ گوشیش نرفته بودم که اینطوری رفتار میکرد.
برای هوا خوری وارد حیاط شدم که دیدم اوههههههه ماشین اسپورتیج بابام هنوز تو حیاطه تازه یادم اومد که ماشین هنوز پلاک نشده تازه باید آب بندی هم بشه به سالن برگشتم قضیه رو به دلارام گفتم بدون اینکه با من حرف بزنه اومد تو حیاط دوتایی مثل این ماشین ندیده ها داخل و بیرونش رو بازدید کردیم ماشین شیکی بود که جون میداد باهاش دختر بازی کنی کس بلند کنی ببری مکان...
همچنان که مثل این ندیده ها ماشینو وارسی میکردیم زنگ در خونه رو زدن میدونستم سیاوشه وقتی اومد تو حیاط ماشین رو که دید چشماش چهار تا شد. از دلارام خواستم تا ما تو حیاط هستیم بره و آماده بشه بدون اینکه با من حرف بزنه پشت به من و سیاوش به سمت درب سالن حرکت کرد.
یه تاپ سفید تابستونی یقه باز که خط سینه هاش رو نشون میداد و یه شلوارک کوتاه تا بالای ساق پاش پوشیده بود شب قبل هم با همین لباس ها خوابیده بود. هنوز به درب سالن نرسیده بود که سیاوش رو به من کرد و گفت ماشین شاسی بلند خوبیه بعد سرشو نزدیک گوش من آورد و گفت ولی شاسی های اون یه چیز دیگس با سر به دلارام که با کون لرزونش داشت وارد سالن میشد اشاره کرد
چند دقیقه ای بود که به یکی از درخت های داخل حیاط تکیه داده بودیم و منتظر اومدن دلارام بودیم سیاوش هم در مورد دلارام حرف میزد. هر وقت در مورد پائین تنه حرف میزد کیرشو تو شلوارش جابجا میکرد من هم حسابی شق کرده بودم ولی خجالت می کشیدم به کیرم دست بزنم با این وجود سیاوش فهمید با خنده رو به من کرد و گفت انگاری هردوتامون درد مشترک داریم بعد هم همچنان که کیرشو با دستش می مالید برگشت گفت اگه یه حرفی بزنم جنبه داری؟ بهت برنمیخوره با سر جواب مثبت دادم ادامه داد اگه جلوش هم باز بود می تونم از کس هم بذارم توش؟
از این حرف سیاوش حسابی جا خوردم تا حالا اصلا به این قضیه فکر نکرده بودم با این سوالی که سیاوش کرد به یکباره کیرم که نیمه شق بود دوباره کامل شق کرد.
یه لحظه شک کردم شاید سیاوش چیزی میدونه و دلارام اوپن شده تا اون زمان که من موفق به کردنش شدم جلوش بسته بود تصور اینکه یه نفر از کس دلارامو بکنه برای من جا نیافتاده بود ولی بدجوری در حد جنون تحریک کننده بود
تو این فکرها بودم که دیدم سیاوش داره صدام میکنه ازم جواب میخواست مونده بودم چی جواب بدم بی غیرتی که کس و کون نداره جفتش بی غیرتیه... به فرض اینکه دلارام اوپن شده باشه کردن از کس خیلی خطرناک بود و احتمال حاملگی وجود داشت.
به سیاوش گفتم این سوال رو همینطوری کردی یا هدف داشتی؟ نکنه دلارام اوپنه؟
در حالیکه درب سالن رو نگاه میکرد رو به من کرد و گفت همین طوری پرسیدم تو خودت میدونی که من عشق کون هستم بعد با خنده ادامه داد به خصوص که مال دلارام باشه رود خونه راه میندازم اساسی البته سد هم ممکنه بسازم..
جواب کس شعرهای سیاوش رو ندادم معلوم بود بدجوری حشری شده ...
وقتی دید جواب قطعی ندادم به من گفت الان نمیخواد جواب بدی بذار وقتی راضیش کردم اون موقع جواب بده..
بالاخره سر و کله دلارام هم بیرون از سالن و تو حیاط پیدا شد اوففففف که این بار یه تیپ متفاوت زده بود یه شلوار جین آبی آسمونی تنگ پاش بود یه مانتو نازک تابستانی سفید که باز تا روی کونش رو می پوشوند یه شال آبی هم به رنگ شلوارش رو سرش بود و همون عینک دودی قبلی به چشماش بود.
با اینکه دلارام تو اون تیپ سفید و آبی یک کس به تمام معنا شده بود ولی باز تیپی که روز قبل و دو روز قبلش با اون مانتوی صورتی کوتاه زده بود یه چیز دیگه بود.
سیاوش با دیدن دلارام تو اون تیپ سفید سرشو به گوش من نزدیک کرد و گفت آخ مهرشاد دهنت سرویس اگه من اینو نترکوندم بعد هم قبل اینکه دلارام به ما برسه به سمت درب حیاط حرکت کرد.
تو ماشین سیاوش هم که نشستیم دلارام با سیاوش بگو بخند راه انداخته بود و به من زیاد توجه نمیکرد. به زمین فوتبال که رسیدیم جزوه به دست از ماشین پیاده شدم و به فضای سبز کنار زمین رفتمو خودمو مشغول خر خونی نشون دادم سیاوش و دلارام هر دو توی ماشین بودن. طبق نقشه ای که با سیاوش ریخته بودم درست 5دقیقه بعد به وسط رمین فوتبال رفتم و به دلارام اشاره کردم ماشین رو نگه داره وقتی کنار ماشین رسیدم به دلارام گفتم من برمیگردم خونه اینجا تمرکز برای درس خوندن ندارم بعد هم به سیاوش گفتم اگه مشکلی پیش اومد یا تصادف کرد زنگ بزن به گوشیم سریع خودمو می رسونم به دلارام هم گفتم کار تموم شد برگرد خونه فکر کنم تو هم امسال 3 تایی شدی ولش کنی افتادیا....
این بار بر عکس چند دقیقه قبل خیلی سریع جوابم رو داد چند باری باشه باشه کرد.
بعد از تموم شدن حرفام پشت به ماشین و به سمت بیرون زمین فوتبال حرکت کردم. هر چه قدر که از سیاوش و دلارام دورتر میشدم کیرمم تو شلوارم درحال شق شدن بود طوریکه بیرون از زمین فوتبال کاملا شق شد دلیلش کاملا برام واضح بود تنها گذاشتن دلارام و سیاوش با همدیگه ...
این اولین بار بود که سیاوش رو با دلارام تنها می گذاشتم.. تا خونه پیاده 15 دقیقه راه بود که من با یه کیر شق کرده که سعی میکردم از تو جیب شلوارم برجستگیش رو پنهان کنم به خونه رسیدم. تو مسیر برگشت به خونه به این نتیجه رسیدم اگه بخوام هر روز با سیاوش و دلارام تا زمین فوتبال برم و هر بار به بهونه ای اونها رو تنها بذارم و به خونه برگردم دلارام صد در صد شک میکنه برای همین تصمیم گرفتم کمی برنامه رو تغییر بدم و دیگه از فردا صبح تو خونه بمونم و همراهشون به زمین فوتبال نرم.
وارد خونه که شدم با دیدن ماشین پدرم یه جورایی ناراحت شدم پدر و مادرم واقعا همه تلاش خودشون رو برای رفاه و خوشبختی ما میکردن اون وقت من و دلارام داشتیم خلاف اهداف اونها عمل میکردیم و هر کاری دوست داشتیم پنهانی انجام میدادیم به هر حال زیبایی دلارام و اون اندام نازش اجازه منطقی فکر کردن و عمل کردن به این منطق رو نمیداد.
اون روز واقعا قصد درس خوندن داشتم دیگه زمانی تا شهریور ماه نمونده بود. برای همین سعی کردم ذهن آشفته و درگیرمو از سمت دلارام و سیاوش دور کنم و روی جزوه که دستم بود تمرکز کنم همچنان که چند خط مطالعه میکردم ولی باز حواسم به جریان دلارام برمیگشت این قدر این آشفتگی در ذهن من ادامه داشت تا اینکه صدای خودمم دراومد و به خودم فحش دادم چشمهامو بر روی کلمات داخل جزوه میخکوب کردم و سعی کردم به چیزی جز مطالعه کردن فکر نکنم بالاخره چند دقیقه ای تونستم ذهنمو از دلارام خالی کنم و درس بخونم که جای امیدواری بود یواش یواش ذهنم دوباره داشت درگیر میشد که سریع چشمهامو روی کلمات داخل جزوه قرار دادم و به این شکل تونستم تا حدودی موفق به درس خوندن بشم طوریکه تا ظهر 50 صفحه از جزوه مورد نظر رو خوندم
ساعت یک بعد از ظهر بود ناهار هم برای خودم و دلارام سفارش داده بودم با این حال هنوز خونه نیومده بود. نگران شدم بهش زنگ زدم وقتی جواب داد ازش خواستم زودتر به خونه برگرده امکان داره بابا به خاطر انجام دادن کارهای ماشینه زودتر به خونه بیاد.
دلارام ساعت 2:30 بعد از ظهر به خونه اومد با اینکه خیلی دیر اومده بود ولی اصلا بهش اعتراض نکردم چون هر چقدر بیشتر بیرون میموند سیاوش هم زودتر مخش رو میزد و این به نفع من بود
دلارام که وارد خونه شد خودمو مشغول درس خوندن نشون دادم انگاری این کار من روی دلارام هم تاثیر داشت چون بعد از ناهار خوردن به اتاقش رفت و به من گفت میره درس بخونه. چه عجب که باز به حالت عادی برگشته بود و با من راحت حرف میزد. نیم ساعت بعد از اومدن دلارام به خونه به سیاوش زنگ زدم وقتی جواب داد گفت که تا ساعت 12:30 تو زمین فوتبال و کوچه های اطرافش می چرخیدن بعد هم به پیشنهاد خواهرت رفتیم دور دور که من خودم راننده بودم وحسابی سر شوخی عشقولانه رو با دلارام باز کردم حتی دو سه بار هم بهش مالیدم ولی تو اون گرمای تابستون جزغاله شدیم....
به حرفهای سیاوش ایمان داشتم چون وقتی سیاوش خونه ما بود دوتایی با دلارام کارشون به کل کل میکشید و کلی سر به سر هم میذاشتن حالا اونجا که دیگه من نبودم صد درصد آزاد تر با هم شوخی میکردن و سیاوش هم دستش برای مالیدن و دستمالی مخ زدن باز بود.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت هجدهم

تا عصری که پدر و مادرم از محل کارشون برگشتن هر کدام از ما تو اتاق خودمون مشغول درس خوندن بودیم. خوشبختانه بالاخره توانسته بودم مرز بین تمرکز کردن و درس خوندن با فکر کردن به دلارامو مشخص کنم نیم ساعت درس می خوندم و بعد از تمام شدن اون نیم ساعت10 دقیقه به خودم استراحت میدادم و به دلارام و جریانی که سیاوش آغاز کرده بود فکر میکردم این روش بسیار خوبی بود و جواب داده بود.
یکی دو ساعت بعد از اومدن پدر و مادرم خانواده عموم هم به خونه ما اومدن یه دختر عمو و پسر عمو داشتم که هر دو بالای 25 سال سن داشتن پسر عموم مجرد بود و دختر عموم تازه عقد کرده بود. عموم از من و دلارام شاکی بود که حالا پدر و مادرتون شاغل هستن شما دو نفر چرا به ما سر نمیزنید؟
البته عموم راست میگفت از زمانیکه فهمیدم دلارام با هومن دوست شده و خودمم افتادم دنبال دلارام دیگه خونه عموم نرفته بودم اومدن خانواده عموم به خونه ما باعث شد اون وقت و زمانی رو که برای لاس زدن و دستمالی دلارام تعیین کرده بودم از بین بره برای همین تصمیم گرفتم برای جبران این کار نیمه شب باز به سراغ دلارام برم داشتم به این دستمالی های نیمه شب دلارام بدجوری عادت میکردم
بعد از شام سیاوش زنگ زد رفتم تو اتاقم جواب دادم ازم خواست یک مدت جلق نزنم تا شهوتم به دلارام تخلیه نشه و مشکلی برای ادامه مخ زنی خودش پیش نیارم. مونده بودم سیاوش این حالات و رفتاری رو که در موردش با من صحبت میکنه از کجا میدونه... من که تا اون لحظه صحبتی از اینکه بعد از جلق زدن به خاطر دلارام چه حالتی به من دست میده بهش نگفته بودم..
سیاوش اون شب ازم خواست پول بنزین مصرفی رو فردا صبح جلوی دلارام بهش بدم.. این پول رو از من بگیره و همون پول رو تو زمین فوتبال که من اونجا نیستم به دلارام برگردونه و ازش بخواد در مورد پس دادن پول بنزین به من حرفی نزنه...
سیاوش میگفت این کار دو تا نتیجه خوب داره یکی اینکه با گرفتن پول بنزین از تو و پس دادنش دلارام به ساخت و پاخت کردن بین من و تو عمرا پی ببره و دوم اینکه با این کار روابط بین من و خواهرت عشقولانه تر میشه جای پول بنزین می خوام چند تا بوس بده تا راه برای لب گرفتن باز بشه
هم من و هم سیاوش معتقد بودیم لب گرفتن از یه دختر مقدمه کردنش هست سیاوش تصمیم داشت فرداش که میخواد پول بنزین رو به دلارام پس بده در ازای این خود شیرینی از دلارام تقاضای چند تا بوس کنه چون بوس کردن هم مقدمه لب گرفتن بود
تا اون موقع فکر میکردم من تو مخ زنی از همه جلوترم ولی انگاری سیاوش داشت رو دست من بلند میشد
اون شب سیاوش قبل از قطع کردن تلفن باز هم درخواست کردن از کس در قبال اوپن بودن دلارامو مطرح کرد که من بهش جواب ندادمو گوشی رو قطع کردم.
*****
با صدای زنگ گوشی موبایلم از خواب بیدار شدم مثل اون دو شب که موفق به دستمالی کس و کون دلارام شده بودم موقع بیدار شدنمو ساعت 2 شب قرار داده بودم شب قبل که ساعت یک شب سراغش رفته بودم پدرم بیدار بود دیشبش هم خانواده عموم دیروقت و ساعت 12 شب از خونه ما رفتن و دیرتر خوابیده بودیم.
به محض اینکه بیدار شده بودم کیرم سریع شق کرد انگاری زودتر از من آماده شده بود.
از روی تختم بلند شدم کنار آینه اتاقم رفتم طبق روال اون چند شب چند تا دستمال کاغذی برداشتم زیر کش شلوارم قرار دادمو آروم از اتاقم خارج شدم جهت اطمینان به طبقه پائین رفتم تا از خواب بودن پدر و مادرم مطمئن بشم حتی تا پشت درب اتاقشون هم رفته بودم خوشبختانه خواب بودن آروم به طبقه بالا برگشتم ...
به پشت درب اتاق دلارام رسیدم مثل همیشه چراغ خوابش روشن بود و نورش از پنجره بالای درب اتاقش بیرون می زد دستگیره درب اتاقشو آروم به سمت پائین کشیدمو باز کردم تا نصف بدنم وارد اتاق شد احساس کردم یه چیزی خیلی سریع سمت چپم و روی تخت دلارام حرکت کرد یه لحظه جا خوردم همون سمت رو نگاه کردم دلارام به صورت نیمه دمر روی تختش بی حرکت بود..
واقعا موندم چی کار کنم انگاری دلارام بیدار بود و با اومدن من به اتاقش سریع روی تختش جابجا شده بود حسابی درمانده بودم اگر به اتاقم بر می گشتم دلارام پی می برد من فهمیدم بیدار بوده و برای اینکه خودش ضایع نشه که به این کار راغب بوده ممکن بود فرداش شر درست کنه و طوری جریان رو عوض کنه که مثلا بیدار بوده و میخواسته مچ منو بگیره...
تو اون لحظات هم هنوز آمادگی اینو نداشتم که با وجود بیدار بودن دلارام از ابتدای کاردستمالیش کنم ولی ذهن پر فکر و عقلانی من یهو به دادم رسید تو ذهنم اومد نکنه دلارام با توجه به اینکه من دوبار ساعت 2 شب به اتاقش رفته بودم و کس و کونش رو چلونده بودم دیگه فهمیده این موقع سراغش میرم برای همین بیدار و منتظر من بوده حتی به فکرم رسید نکنه این عصبی بودن و بی حوصلگی دم صبح دلارام تو اون دو روز اخیر هم برای این بوده که نیمه شب بیدار و منتظر من بوده ولی من به اتاقش نرفتم...
هر چقدر که به این قضیه بیشتر فکر میکردم احتمال درست بودن این قضیه هم بیشتر میشد طوریکه تصمیم گرفتم براش فیلم بازی کنم خودمو به نفهمی بزنم که مثلا اون حرکت سریع روی تختشو ندیدم و فکر میکنم تو خواب عمیقه.
آروم وارد اتاقش شدم درب اتاقشو کامل بستم دیگه نیازی نبود از دلارام بترسم فقط می بایست براش فیلم بازی می کردم نزدیک تختش شدم چند دقیقه ای شیوه خوابیدنش رو بررسی کردم نیمه دمر بود زیر شکمش به اندازه ورود یه دست خالی بود و می تونستم دستمو به کسش برسونم. واقعا عالی خوابیده بود شک نداشتم از عمد این شیوه خوابیدن رو انتخاب کرده هم می تونستم از کس با دستم ارضاش کنم و هم به خاطر دمر بودنش می تونستم با کونش آب خودمو بیارم.
برای اینکه فیلم بازی کردنم لو نره آروم وسط تختش و درست روبروی کس و کونش ایستادم. این بار با یه تاپ و شلوارک آبی کم رنگ خوابیده بود. کیرم داشت تو شلوارم خودشو میکشت آروم کنار تختش نشستم دست چپمو به سمت شلوارش بردم. دستم کمی می لرزید همزمان که نوک انگشتام لبه شلوارشو لمس میکرد آرزو میکردم کاشکی خود دلارام الان ازم میخواست که بکنمش و دیگه این طور اذیت نمیشدم. به آرامی انگشتای دستمو زیر کش شلوارش بردم با اینکه میدونستم کاملا بیداره ولی سعی میکردم مثل دفعات قبل رفتار کنم تا نفهمه وقتی وارد اتاقش شدم دیدم که بیدار بوده...
شیوه خوابیدن دلارام بر عکس دفعه قبل طوری نبود که بتونم دستمو بدون خوردن به پوست بدنش به کسش برسونم اون موقع فضای بالای کسش باز بود ولی این دفعه تشک روی تخت اجازه فاصله دادن شلوارش با پوست بدنش رو نمیداد. ناچارا یواش یواش در حالیکه سعی میکردم آروم باشم انگشتای دستمو روی پوستش می کشیدم و جلو می بردم تا به منطقه ممنوعه برسه. هر بار که کمی جلو می بردم کمی مکس میکردم تا مثلا بیدار نشه و بعد مجددا به سمت جلو حرکت میدادم. این قدر این کار رو کردم تا اینکه به بالای شیار کسش رسید. دیگه تو حال خودم نبودم حرارت پوست بدنش داشت دیوانه ام میکرد هر چقدر که به سمت جلو می رفتم این حرارت و داغی بیشتر هم میشد کیرم تو شلوارم در حال غش کردن بود..
بالاخره دستم به اون شیار ناز رسید بی اختیار آروم آه کشیدم. دستم کمی می لرزید ولی مهم نبود کف دستم کاملا بالای کسش بود و انگشتای دستم روی کسش قرار داشت باز هم کمی دستمو جلو بردم تا اینکه کاملا کسش بین انگشتای دستم قرار گرفت. حسابی داغ و پر حرارت بود. نمیدونم این کس دخترا توش چی هست که حرارت و گرمیش از جاهای دیگه بدنشون بیشتره.
باز هم انگشتای دستمو بیشتر به سمت جلو حرکت دادم قصد داشتم با عبور از کسش به سوراخ کونش که من عاشقش بودم برسم. گرمای لذت بخشی از نوک انگشت تا مچ دستمو احاطه کرده بود. عجیب اینکه دلارام به هیچ عنوان تکون نمیخورد اونجا بود که از تصمیمی که تو لحظات آخر گرفتم احساس رضایت کردم تصمیم ماندن و مالیدن دلارام بهتر از رفتن و برگشتن جواب داده بود.
تا جایی که امکان داشت دستمو لای پاش برده بودم ولی بدن و شکمش اجازه نمیداد به اون سوراخ کون رویایی برسم اسرار به این کار هم ممکن بود دلارامو به شک بندازه که من میدونم بیداره...
بی خیال شدمو دوباره دستم رو بر روی کس پر حرارتش قرار دادم. خیلی تلاش میکردم خودمو کنترل کنم وقتی دوباره کسش رو تو دستم گرفتم از حرص زده بود به سرم توی دستم چنان فشارش بدم تا له بشه. همه بدبختی ما پسرها به خاطر این یه تیکه گوشت جلو و گوشت عقبه...
یکی از انگشتای دستمو آروم روی شیار کسش قرار دادم و یواش یواش شروع به مالیدنش کردم. حتی یک درصد هم نگران بیدار شدن دلارام نبودم چون اصلا خواب نبود نمیدونستم تا کی میخواد به این شیوه حال کنه این طوری هم خودش عذاب میکشید هم کیر بدبخت ما که مدام ازم میخواست و التماس میکرد وارد یه جای تنگ و داغ بشه تا همونجا آروم بگیره...
انگشت وسطی دست چپم رو کمی روی اون شیار داغ فشار دادم تا کامل وارد اون شیار بشه بعد هم آروم از بالا تا پائین خط کسش می کشیدم. چنان حشری شده بودم که گاهی وقتها هم لای کسشو با دو تا از انگشتام از هم باز میکردم. آه و ناله خودم در اومده بود داشتم به یه کس ممنوعه دست میزدم به یک میوه ممنوعه که فقط باید خوردش.خیلی دوست داشتم تو اون لحظه کسش رو بخورم تا از حال بره... البته بیشتر دوست داشتم سوراخ کونش رو بخورم. عاشق خوردن سوراخ کونش بودم. یه لحظه به فکرم رسید یک سری حرفها رو که نمیشد تو بیداری به دلارام زد اون لحظه با خودم زمزمه کنم البته هدفم این بود دلارام این حرفها رو بفهمه در حالیکه همچنان انگشتم لای اون شیار داغ بود و میمالیدمش به آهستگی که مثلا دارم با خودم حرف میزنم گفتم کاشکی این کس نازت مال من بود خوابی حالیت نیست دارم کستو میمالیم ولی یه روزی تا خایه تو کست میکنم. یکی دو دقیقه سکوت کردم چون احساس کردم شیار کسش نمناک شده و داره خیس میشه... همچنان به کشیدن انگشتم لای کسش ادامه دادم و همزمان آروم با خودم زمزمه میکردم کاشکی مال من بودی مطمئن باش اون کون نازت مال من میشه...این بار اگه بکنمت کونتو پاره میکنم..
تو همین مالیدن ها یهو یاد حرف سیاوش افتادم که میگفت ممکنه دلارام اوپن باشه با یادآوری این فکر تن و بدنم لرزید سر انگشتمو آروم روی سوراخ کسش قرار دادم به چپ و راست حرکت میدادم و بررسی میکردم که یهو دیدم سرانگشت دستم کمی داغ شد و بعد کل انگشتم که روی خط کسش بود به یکباره خیس و لزج شد نه تکونی خورده بود و نه صدایی ازش بلند شده بود. وقتی این خیس شدن انگشتم بیشتر شد فهمیدم تونستم برای بار سوم از کس ارضاش کنم و آبشو بیارم. نفس کشیدن های تند تند دلارام کاملا نشون میداد که آبش اومده.. با ارضا شدن دلارام انگاری تو آسمونها پرواز میکردم..
حس واقعا لذت بخشی داره وقتی یه پسر بتونه یه دختر رو ارضا کنه.. چنان از اومدن آب دلارام از خود بی خود شده بودم که حاضر بودم آبشو براش بخورم. حتی اگه مزه بدی هم داشت برای من طعم عسل میداد.
بعد اینکه دستمو از تو شورتش بیرون کشیدم چند دقیقه بالای سرش بودمو فقط نگاش میکردم. داشتم اون بدن ناز و خوش هیکلشو که روی تخت خوابیده بود نگاه میکردم حالا دیگه نوبت من بود کیرم تقاضای کون داشت. سر کیرم سوزش داشت . به هیجان اومده بودم.. قصد داشتم با پائین کشیدن شلوار و شورتش کیرمو لای اون کون ناز و کردنی قرار بدم تا آبم بیاد. شاید بعد از کردن یه دختر لذت بخش ترین کار با یه دختر پائین کشیدن شلوار و شورتش وقتی روی تخت خوابیده باشه...
این لذت زمانی بیشتر میشه که دختر مورد نظر خواب باشه یا خودش رو به خواب زده باشه..
نگاهمو به شلوارش دوختم مقداری از شورت و قسمت کش شورتش بیرون از شلوارش بود و این کار منو برای پائین کشیدن همزمان شلوار و شورتش راحت تر میکرد. هر دو دستمو دو طرف شلوارش قرار دادم و از لبه کش شورتش گرفتم به سمت مخالف پوست بدنش کشیدم تا از پوستش فاصله بگیره وقتی به اندازه کافی فاصله گرفت آروم به سمت پائین کشیدم . این مدل پائین کشیدن شلوار و شورت شگرد خودم بود. خوشبختانه دلارام هم روشی خوبی رو برای خوابیدن انتخاب کرده بود طوریکه زیر شکمش خالی بود شلوار و شورتش بدون مزاحمت شکمش راحت پائین اومد با دیدن اون چاک کون ناز بی اختیار آه کشیدم آروم جون جون میکردم با یه بدبختی خودمو کنترل میکردم. همزمان با پائین کشیدن شلوارش قنبل کونش هم حسابی می لرزید و دمار از روزگار من در آورد. خیلی ها عاشق این کون بودن یکیش خود من که هلاکش بودم. سیاوش هم تو کف این کون بود با پائین کشیدن شلوار و شورتش دوباره آروم با خودم زمزمه میکردم آخ دلارام چی میشد این کونت برای همیشه مال من میشد. برای کونت حاضرم هر کاری کنم...
از خود بی خود شدم با دو دستم لای کونش رو از هم باز کردم چون چاک کون عمیقی داشت به لای کونش نور نمیرسید برای همین صورتمو به لای کونش نزدیک کردم زبونمو درآوردم از پائین تا بالا کشیدم تا فهمیدم سوراخ کونش کجاست بعد هم نوک زبونم رو بر روی سوراخ کونش قرار دادمو حسابی براش خوردم. کیرم داشت به سبک سامورایی ها خودکشی میکرد.چنان حشرم بالا زده بود که یادم رفته بود دلارام مثلا خوابه .. لای کونش کاملا خیس شده بود سوراخش حسابی شل و لیز شده بود وسوسه شده بودم حالا که این قدر شل شده کیرمو بفرستم توش ... دیگه طاقت نداشتم صورتمو از کونش فاصله دادم بلند شدم شلوار و شورتمو تا زانو پائین کشیدم بعد دوباره به دلارام نزدیک شدم پای چپش رو که کمی خمیده بود و مانع از دمر شدن کامل دلارام شده بود از نزدیک ساق پا گرفتمو به طرف پائین تخت کشیدم. با این کار بدنش کاملا دمر شد. هیجان و لذت بدنمو فرا گرفته بود. آروم اول دست راست و پای راستمو روی لبه تختش قرار دادمو با یه حرکت روی بدنش خیمه زدم دست چپ و پای چپ رو طرف دیگه تخت قرار دادم. حالا دیگه روی دلارام پل زده بودم هر دو تا پام دو طرف دلارام قرار داشت دیگه فقط مونده بود آروم بدنمو به بدن دلارام نزدیک کنم. در حالیکه این کار رو میکردم یاد اعتراض هایی که دلارام در طول روز میکرد افتادم حالا داشت اجازه میداد کیرم لای کونش قرار بگیره .به محض تماس کیرم با قسمتی از کونش آهم دراومد. همین طور آروم پائین می رفتم تا کیر شق کرده ام وارد چاک کونش شد. بدنم هنوز می لرزید خیس بودن لای کون دلارام هم حس واقعا لذت بخشی به کیرم داده بود. نصف کیرم لای کونش رفته بود
همینطور آروم پائین می اومدم آه میکشیدم. بالاخره کل کیرم لای اون کون ناز و نرم قرار گرفت انگاری کیرمو لای پنبه گذاشته بودم. چیزی جز لذت حس نمیکردم. یه لذت غیر قانونی ...از اینکه نمی تونم راحت توش بکنم عذاب می کشیدم نمیدونستم چرا دلارام با کردن دوباره اش مخالفت میکنه. به محض اینکه کیرم کامل لای کونش قرار گرفت توی کمرم احساس فعل و انفعالاتی کردم. سر کیرم خیس شده بود . آبم تا پشت خایه هام اومده بود و منتظر بود..
نرمی کون دلارام اجازه نمیداد به راحتی لاپایی بزنم تا میخواستم این کار رو بکنم آبم میخواست بیرون بزنه...کیرم حسابی تو هنگ بود. مثل مجسمه بی حرکت لای کون دلارام جا خوش کرده بود. تصمیم گرفتم حالا که با این کون تحمل لاپایی زدن ندارم پس کمی وزن بدنمو از ناحیه کیر و اطراف کیرم بیشتر روی کون دلارام قرار بدم تا حسابی لای کون و برحستگی کون دلارامو زیر کیر و اطراف کیرم حس کنم. تا این کار رو کردم دو تا برجستگی خیلی خیلی ناز خود کیر و اطراف کیرمو احاطه کرد با این کار آبم داشت بیرون میزد و دیگه قابل کنترل نبود یهو بی اختیار روی دلارام دراز کشیدم طوریکه کمر دلارام هم زیر شکمم حس کردم فقط پاهام روی پای دلارام قرار نداشت بی اختیار وزن بدنمو روی کون و کمر دلارام ول کردمو چشمامو بستم اول نوک کیرم سوزش لذت بخشی پیدا کرد دو سه تا نبض و تیک خالی از آب زد و یهو احساس کردم آب کیرم با فشار زد بیرون چشمام بسته بود و آروم آه میکشیدم. میدونستم آب کیرم داره لای کون و روی کون و حتی شکم خودم و کمر دلارام و لباس های خودم و دلارام می ریزه ولی اهمیت ندادم و همچنان که چشمام بسته بود از اومدن آبم لای کون دلارام لذت می بردم این قدر تو اون حالت بودم تا اینکه حسابی کیرم از آب خالی شد
وقتی آبم کیرم کاملا روی بدن دلارام تخلیه شد تازه مغزم شروع به کار کرد وحشت زده شدم موقع اومدن آبم کل وزن بدنمو روی کون و کمر دلارام انداخته بودم دور و اطراف کیرم حسابی خیس بود که میدونستم آب کیر خودمه. تا اون لحظه دلارام حرفی نزده بود و همچنان خودش رو به خواب زده بود. با بدنی کوفته و لرزون و ترسی که از این خرابکاری داشتم با بدبختی اول کیرمو از لای کونش و بعد کل بدنمو ازروی کمرش برداشتم تو اون نور کم چراغ خوابش پائین رو نگاه کردم. واییییییییی چه آبی ازم رفته بود قسمتی از زیر پیراهنی خودم مقداری از قسمت پائینی تاپ دلارام و روی کمر و بیشتر کونش آب کیری بود . چه افتضاحی درست کرده بودم. سریع از روی تختش پا شدم و اومدم پائین. دستمال کاغذی هایی که قبل از رفتن روی تخت پائین تختش قرار داده بودم برداشتم اول کیرمو بعد اطراف کیر و شکممو پاک کردم . بعد هم بدون اینکه به آب کیرهای روی بدن دلارام دست بزنم اول شورت و بعد هم شلوارشو آروم بالا کشیدم و زودی از اتاقش خارج شدم. نفسم بند اومده بود. بعد اینکه از اتاقش خارج شدم کنار درب اتاقش ایستادم تا فیلم دلارامو تماشا کنم. دوست داشتم این بار هم فیلمی باشه که به نفع من باشه بیشتر از 5 دقیقه گذشته بود و خبری از حرکت کردن دلارام نشد من داشتم به زور از لای درب داخل اتاقشو نگاه میکردم که یهو دیدم اول روی تختش تکون خورد بعد بدون اینکه بلند بشه از زیر بالشت چیزی درآورد و دست چپشو رو پشتش قرار داد شروع به تمیز کردن خودش کرد. از این فاصله نمیدیدم داره کجاشو پاک میکنه ولی شک نداشتم آب کیرهای خودمه. دوباره ترسی در من به وجود اومده بود. چون بعد این کار بلند شد نشست منتظر بودم بخوابه تا خیالم راحت بشه
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

میوه ممنوعه ای به نام خواهر (فصل دوم)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA