انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

میوه ممنوعه ای به نام خواهر (فصل دوم)


مرد

 
قسمت نوزدهم



دو روز هم از تولد دلارام گذشته بود و سیاوش هنوز نتونسته بود به اون ادعایی که کرده بود عمل کنه...
توی اون چند روز و حتی بعد از تولد دلارام اتفاقات زیادی افتاده بود. همون شب که مست از کون دلارام بودم و بی اراده روی کمر و کونش وزن بدنمو انداختم و روی بدنش دراز کشیدم و آبم بدون حتی یک لاپایی زدن لای کون و کمرش و شکم خودم ریخت فهمیدم چاقال خانم هم زیر بالشت و متکای خودش دستمال کاغذی پنهان کرده و با دستمال ها کون و کمرش رو پاک کرد.
با این کارش یقین صدرصدی پیدا کردم که دلیل عصبی بودنش توی اون دو روز اخیر و صبح ها این بوده که من نیمه شب به سراغش نرفته بودم و بیدار بوده و الاف شده...
همون شب هم که از حالت دمر در اومد و بلند شد تو تختش نشست و آب کیرها رو پاک کرد فکر کردم قضیه تمومه ولی یه لحظه دیدم از روی تختش بلند شد و به سمت درب اتاقش که من پشتش بودم حرکت کرد.. این کارش باعث وحشت من شد طوریکه به سمت طبقه پائین و راه پله ها فرار کردم ولی روی پله ها تصمیم گرفتم اگه قراره بیاد پائین تهدیدش کنم یا بهش التماس کنم که این کار رو نکنه...
داشتم پله هایی رو که پائین اومده بودم آروم بالا می رفتم که دیدم رفته دست شویی هیچ لامپی هم روشن نکرده نفس راحتی کشیدم یواش یواش که حالم جا اومد فهمیدم قصدش رفتن به دست شویی بوده چراغی هم روشن نکرده تا من نفهمم بیدار بوده...
خطر دوباره از بیخ گوشم گذشته بود وگرنه همون لحظه باید مثل این دختر فراری ها از خونه فرار میکردم.
فردای اون روز یعنی دوشنبه سه تا اتفاق خوب افتاد:
اول اینکه پدرم از ادارشون چند ساعتی مرخصی گرفته بود صبح زود برای نصب و صدور پلاک روی ماشینش به یکی از مراکز مربوطه رفته بود. دومین اتفاق خوب این بود که دلارام طبق پیش بینی که کرده بودم بابت جریان شب قبلش اقدامی نکرد فقط باز هم دیرتر از من از خواب بیدار شد که می دونستم به خاطر جریان دیشب هست و خجالت میکشه برای همین باز هم پیش دستی کردم برای اینکه همه چیز رو عادی کنم کلی باهاش حرف زدم و تا سیاوش بیاد سر به سرش گذاشتم.
طبق قرار قبلی که با سیاوش گذاشته بودم مبلغ 100 هزار تومان از اون پولی که پدرم تو عابر بانکم ریخته بود رو در آورده بودم و جلوی دلارام به سیاوش بابت بنزین مصرفی اون چند روز دادم. این مبلغ خیلی بیشتر از بنزین مصرفی سیاوش بود. عصر همون روز قرار بود سیاوش این مبلغ رو از حساب خودش به من برگردونه...
سیاوش داشت بدجوری برای کردن دلارام هزینه میکرد البته برای دوست دخترای قبلیش هم ولخرجی میکرد ولی اینطوری خرج کردنش رو ندیده بودم.
سومین اتفاق خوب هم این بود که سیاوش خبر داد نزدیک ظهر که مخ زدنش تموم شده پولی رو که من بابت بنزین بهش دادمو به دلارام پس داده و ازش خواسته در موردش با من حرف نزنه..در عوض ازش بوس خواسته... دلارام اول امتناع کرده ولی با اسرار سیاوش قبول کرده وقتی داشته می خندیده جای بوس ازش لب گرفته و به این ترتیب یواش یواش راه برای لب گرفتن ازش باز شده..
در حالیکه سیاوش تو اون روزها مشغول زدن مخ دلارام بود من هم حسابی درس خون شده بودم و راه درس خوندن تو اوج آشفتگی فکری رو پیدا کرده بودم.
همون روز عصر هم که دلارام به خونه دوستاش رفته بود تو تنهایی خودم تصمیم گرفتم دیگه نیمه شب ها به سراغ دلارام نروم تا باعث تخلیه شهوتش نشم و با سیاوش راحت تر راه بیاد
روند مخ زنی های سیاوش روزهای سه شنبه و چهارشنبه با ماشین و بدون ماشین هم ادامه داشت. سیاوش دیگه بدون ماشین هم با دلارام به کافی شاپ و رستوران می رفت که البته منو هم در جریان میگذاشت.
با نبودن دلارام تو خونه من هم همچنان حسابی درس می خوندم هر چند باز فکرم به سمت دلارام و سیاوش می رفت ولی بازم می تونستم درس بخونم. دلارام هم صبح ها با سیاوش بود بعد از ظهرها تو اتاقش درس میخوند. گاهی وقتها هم که تو هال می دیدمش با نگاه کردنم به سینه و کونش حسابی کفریش می کردم. حتی یکبار هم در حال نگاه کردن به کونش بودم طوریکه خودش هم ببینه همزمان کیرمو با دستم فشار میدادم ..
خیلی آروم و طبیعی در حالیکه می خندید به من نزدیک شد یه لحظه احساس کردم اون همه برنامه ای که برای راضی کردن دوباره اش ریخته بودم داره جواب میده که یهو احساس کردم صورتم سوخت برق از چشمام پرید. یه سیلی جانانه نوش جان کرده بودم. من هم که انتظار چنین رفتاری از جانب دلارامو نداشتم در حالیکه مشغول فحش دادن و تهدید کردن من بود با پای چپم ضربه محکمی به پاهاش کوبیدم که مثل جنازه خورد زمین بلافاصله روی بدنش نشستم یکی از سینه هاشو گرفتمو فشار دادم. این قدر فشار دستمو روی سینه اش زیاد کردم که تهدید کردنش رنگ التماس به خودش گرفت. ازم میخواست پستونش رو ول کنم همچنان با حرص و شهوت فشارش میدادم دیگه کم مونده بود گریه کنه که دیگه پستونش رو ول کردم و از روی بدنش پاشدم.
لامصب پستونش مثل یک گلوله پنبه بود نرم ولطیف و خوردنی...کیرم داشت شلوارمو جر میداد. هر بار به بدن دلارام دست میزدم وضع کیرم اینطوری بود...
وقتی از روی زمین بلند شد ار من فاصله گرفت دوباره فحش داد و تهدیدم کرد که امشب به پدرم میگه.. وقتی دید دارم به طرفش میرم به سمت طبقه بالا و اتاقش فرار کرد.
چاقال خانم رفتار شب و روزش کاملا با هم فرق میکرد. شب ها تا مرز دادن پیش می رفت تو روزها برای من جا نماز آب می کشید.
از دیگر اتفاقات اون چند روز این بود که دلارام اون 100 هزار تومانی که بابت بنزین به سیاوش داده بودم رو طبق گفته سیاوش خرج سفارش کارت تولد برای دوستاش خرید میوه و شیرینی و کیک تولد کرد.
سیاوش هم عصر چهارشنبه که می بایست دیگه مخ دلارامو طبق ادعای خودش تو مدت چهار روز میزد خبر داد که دلارام اون روز جای زمین فوتبال تو خیابونهای اطراف پارک دوبل میزده ... همزمان با پارک دوبل دلارام ، حسابی رو مخش رفته تو راه برگشت به زمین فوتبال هم رفته تو کار لب و لب گیری و حسابی از دلارام لب گرفته حتی سر شوخی دستی رو باهاش باز کرده و سینه دلارامو گرفته ولی گفت هنوز زوده بهش پیشنهاد کردن بده...
وقتی سیاوش این حرفها رو پشت تلفن به من میزد و خبر از لب دادن دلارام می داد کیرم حسابی شق کرده بود و مثل چوب سفت شده بود. بعد از قطع کردن گوشی به شدت احتیاج به جلق زدن پیدا کردم ناچارا به حمام رفتم. تو حمام مدام با خودم زمزمه میکردم :
کم مونده برای سیاوش هم پائین بکشی. دیگه دوستام تو رو به عنوان کونی میشناسن...بذار شدی تمام شد.. آرزوم شده دادنت رو از نزدیک ببینم. میخوام گریه کردنت رو موقع کون دادن به سیاوش ببینم. حتی به کس دادنش به سیاوش هم در صورتیکه اوپن بود فکر کردم
یه کف دستی مشتی زدم.
صبح پنج شنبه هم که روز تولد دلارام بود تو خیابون شمالی زمین نصر با ماشین های پارک شده کنار خیابون با راهنمایی سیاوش مثل روز قبل پارک دوبل میزد البته به قول سیاوش دستمالی بمال بمال به دلارام تو ماشین هم قسمتی از کار بود. کادوی تولد دلارامو که یه دستبند طلا بود وسط پارک دوبل زدن برای اسکل بازی و خنده بیشتر بهش داده بود و از دلارام خواسته بود به هیچ وجهی در مورد این کادوی تولد با من صحبت نکنه و بگه همکلاسی هاش بهش دادن.
من و سیاوش طوری برنامه ریزی کرده بودیم که دلارام فکر کنه سیاوش داره به دور از چشمهای من مخش رو میزنه و در حقیقت من از چیزی خبر ندارم.
اون روز پنج شنبه آخرین ماشین سواری دلارام به عنوان راننده بود چون دیگه مفاهیم اولیه رانندگی رو یاد گرفته بود و بیشتر از این تو خیابونها بدون گواهی نامه و غیر قانونی رانندگی کردن خیلی خطرناک بود. خود سیاوش هم دقیقا همین نظر رو داشت. برای همین سیاوش اومدن برادرش از ماموریت رو بهونه قرار داد تا دلارام دیگه بی خیال بشه..
ظهر پنج شنبه هم دو تا از دوستای دلارام که خودشون یک پا کس بودن برای کمک به دلارام به خونه ما اومدن تا سالن طبقه پائین رو برای جشن تولد دلارام تزئین کنن .. چشم ما بعد از چند ماه تعطیلی دبیرستان دوباره به جمال دوستای دلارام هم باز شد.
جشن تولد دلارام هم عصر پنجشنبه و یک ساعت قبل از اومدن پدر و مادرم به خونه شروع شد حدودا 20 تا کس دبیرستانی که من قربونشون برم شرکت کرده بودند همگی خوردن رقصیدن و خندیدن.
من و سیاوش هم تو راه پله ها حسابی این کس های دبیرستانی و هلو رو دید می زدیم خود دلارام و گاهی هم دوستاش از ما پذیرایی میکردن ولی طبق دستور چاقال خانم حق پائین اومدن رو نداشتیم این جشن تا بعد از اومدن پدر و مادرم و تا حدود 8 شب ادامه داشت.
قبل از اومدن پدر و مادرم از تو راه پله ها حسابی رقصیدن همکلاسی های دلارامو تماشا میکردیم.گاهی که دوستای دلارام میفهمیدن داریم نگاهشون میکنیم از رقصیدن دست میکشیدن اونهایی هم که ریلکس بودن بدون توجه به ما به رقصیدن ادامه میدادن.
لامصبا جوری می رقصیدن که کیر من و سیاوش هم به هیجان اومده بود. خود دلارام هم که رقصید سیاوش مثل مگس نزدیک گوش من وز وز میکرد هی میگفت اوف اوف وای جون آخ کونو ببین لامصب ..
رقصیدن دلارام فوق العاده برای من و سیاوش تحریک کننده بود هیکل مناسب استیل زیبا پاهای کشیده و کمر باریک لباس جذب اندامش زیبایی رقصش رو دو چندان کرده بود به سیاوش گفتم می بینی؟ آدم وقتی یکی مثل دلارام تو خونه داشته باشه میتونه به دخترای دیگه فکر کنه؟
روز جمعه هم که پدر و مادرم خونه بودن زیاد نمی تونستم روی دلارام مانور کنم. ساعت 10 صبح بیرون رفت که البته با سیاوش قرار داشت خونه رو پیچوند که با دوستاش میره بیرون...
من هم تو اتاق خودم مشغول درس خوندن بودم چون جمعه بود زمانی که به تفریح می پرداختم بیشتر از درس خوندنم بود. یکی دو ساعت هم با ماشین پدرم تو حیاط خونه مشغول بودم.
اون روز هم به اتفاق پدر و مادرم و بدون دلارام به یکی از فامیل ها سر زدیم.
شنبه هم اتفاق خاصی نیافتاد غیر از اینکه چاقال خانم صبح باز حالت عصبی به خودش گرفته بود به من کم محلی میکرد. چند روزی بود که نیمه شب سراغش نمی رفتم انگاری شاکی بود. دیگه میدونستم خانم دوست داره تند تند ارضا بشه معلوم بود مزه کیرهایی که کرده بودنش خیلی بهش حال داده... به این نتیجه رسیده بودم بیشتر دخترای دبیرستانی دوست دارن حال بدن ولی ناز میکنن خودشون رو ناراضی نشون میدن.
اینها اتفاقاتی بود که تا دو روز بعد از تولد دلارام افتاده بود و من همچنان منتظر خبر سیاوش در مورد راضی کردن دلارام بودم. خودمم پیش بینی میکردم که راضی کردن دلارام توسط سیاوش ممکنه طولانی بشه برای همین وقتی خبر داد که هنوز به دلارام پیشنهاد کردن نداده متعجب نشدم.


******

از اون روزی که فهمیدم کس و کون چی هست و دوست دختر گرفتم و کونشو آبیاری کردم یه نگاهمم به دلارام بود صورت خوشگل و اندام زیباش یواش یواش حس کردنش رو در من به وجود آورد وقتی هم نگاه هوسناک و شهوت آلود همکلاسی ها و پسرهای توی خیابون که آب از لب لوچشون آویزون بود رو بر روی کون دلارام میدیدم حس جدید دیگه ای هم به مرور در من به وجود اومد و تقویت شد که اون دیدن کرده شدن دلارام توسط غریبه ها بود حس اول رو تجربه کرده بودم لذت فوق العاده زیادی داشت علاوه بر لذت کردن کون یه دختر لدت جداگانه دیگری هم داشت و اون کردن یه کون ممنوعه بود. حالا در آستانه تجربه حس دوم بودم سیاوش قرار بود با کردن دلارام این حس رو به من منتقل کنه...
من هم در توجیه این کارم خودمو این طور قانع میکردم که دلارام هم میتونه مثل من که دوست دختر داشتم دوست پسر داشته باشه و حتی بهشون حال بده با این تفاوت که من دوست داشتم حال دادن دلارام به دوست پسراشو ببینم یه توجیه دیگه اینکه دلارامو مجبور به این کار نکرده بودم که احساس گناه کنم.
تو اوج درس خوندن های شهریور ماه که بیشتر از همه فکر و ذکرم اول به درس بود و بعد از اون به دلارام درست چهار روز بعد از تولد دلارام یادمه 27 مرداد ماه بود که سیاوش اون خبری روکه چندین روز بود منتطرش بودم به من داد خبری که برای شنیدنش لخظه شماری میکردم خبری که میدونستم با شنیدنش کیرم تا چند روز سیخ باقی خواهد ماند خبری که میدونستم با شنیدنش شب و روز دچار هیجان میشم..
ولی خبری که سیاوش به من داد اون طوری نبود که من انتظارشو داشتم یهو بدجوری حالم گرفته شد طوریکه تا یک ساعت هنگ بودم و نمی تونستم درس بخونم در حالیکه سعی میکردم جلوی دلارام خودمو تابلو نکنم شام هم زیاد نخوردم زود به اتاقم رفتم.
سیاوش بالاخره کنار دریاچه مصنوعی پارک چیتگر از دلارام خواسته بود که بیاد خونشون... یعنی غیر مستقیم به دلارام پیشنهاد کردن داده بود که البته دلارام هم بهش نه گفته...
دلیلش هم این بوده که گفته تو با مهرشاد رفیق فابریکی تو خونه ما هم رفت آمد داری پدر و مادرم هم می شناسنت منم از اون دخترا نیستم که خونه کسی برم...
سیاوش وقتی این حرفها رو پشت تلفن به من میزد حسابی می خندید به خصوص وقتی ادای دلارامو در می آورد که گفته بود من خونه کسی نمیرم ... همون روز سیاوش قسم خورد که اینها همش فیلم دلارامه و تا چند روزدیگه تو خونه اونها دو دستی کون رو تقدیم میکنه.. بعد هم از این حال گبری که به من داده بود حسابی استفاده کرد و از من قول گرفت اگر راضیش کردم به خاطر این همه الافی و ولخرجی با یه دور کردن کارش راه نمی افته حداقل یک شب تا صبح باید باهاش بخوابه
این قدر حالم گرفته بود که بدون توجه به این حرف سیاوش گوشی رو قطع کرده بودم.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
با سلام به همه دوستان عزیز همراه
ممنون از اینکه کلی نظر دادین نقد کردین انتقاد کردین واقعا مرسی
قبل اینکه قسمت جدید رو بذارم خواستم یه توضیحی در مورد نقد بعضی از دوستان اینجا بگم
اول اینکه من بارها و بارها اعلام کردم این جریان داستان نیست حقیقته که به صورت داستان نوشته میشه کسی که ادعا میکنه داره حقیقت رو بیان میکنه نمیتونه بیاد منطقه ای که در اون زندگی میکنه رو تو ماجراش به صورت واقعی بنویسه نمیتونه بیاد بگه دبیرستان من اسمش فلان بود نمیتونه بیاد بگه ویتامینه صنوبر ...
باید اسم ها رو تغییر داد مکان ها رو تغییر داد تاریخ ها رو تغییر داد و چیزهای دیگه ای که خود نویسنده تشخیص میده که باید تغییرشون بده.
انتقادی هم که من به بعضی از دوستان دارم اینه که جریان رو یک خط در میان نخونید هر جا کلمه کیر دیدید ایست کنید دقیق بخونید تا ابهامی براتون پیش نیاد
من بارها تو متن ماجرا نوشتم نیمه شب ها دلارام ماجرای ما بیدار بوده بلند شده با دستمال کاغذی خودشو پاک کرده رفته دستشویی باز یه دوستی اومده میگه تو وقتی روش خوابیدی چرا بیدار نشده
مسئله بعدی اینکه این قسمت که گذاشته شد تا خود روز پنج شنبه هفته دیگه قسمتی اضافه نمیشه تا همه جریان رو که شاید ۴ قسمت باشه تا پایان فصل دوم بنویسم اینطوری نه شما الاف میشین نه من از کارم می افتم.


قسمت بیستم

شک نداشتم که بالاخره دلارام کونشو در برابر سیاوش به باد میده و اسیر زبان چرپ و نرم سیاوش میشه ولخرجی های ناجوری هم که سیاوش برای دلارام میکرد دیر یا زود کون دلارام هم جز کون هایی میشد که سیاوش از دبیرستان دخترونه ضحی کرده بود
سیاوش یکی دو روز بعد از اینکه خبر جواب منفی دلارامو به من داد پیشنهاد داد جریان دوستی دلارام با هومن و علیزاده رو بهش بگه تا یواش یواش یخ هاش آب بشه که من فقط با گفتن جریان علیزاده موافقت کردم چون جریان هومن یک جورایی به من ربط داشت ممکن بود بفهمه که بین من و سیاوش هم جریاناتی وجود داره.
شهریور ماه هم بالاخره اومد. امتحانات ما هم شروع شد خوشبختانه بچه درس خونی شده بودم یکی دو هفته ای بود با وجود فکر کردن به دلارام حسابی درس می خوندم دیگه ترسی از امتحانات نداشتم کمتر بیرون از خونه بودم ماشین پدرمو که میدیدم امیدواری زیادی پیدا میکردم.
دلارام بر عکس من بیشتر صبحها بیرون بود یا خونه دوستاش درس میخوند یا منو می پیچوند و به بهونه خونه دوستاش با سیاوش بیرون می رفت که البته سیاوش از قبلش به من خبر میداد. رانندگی یاد گرفتنش هم دیگه به بهونه اومدن داداش سیاوش و همچنین رسیدن زمان امتحانات کنسل شده بود من هم برای اینکه دیگه پی گیری نکنه بهش گفته بودم که همه چیز رو یاد گرفته و فقط نیاز به یک دوره آموزشگاه داره... دختر درس خونی بود شاید اگر من تو خرداد ماه نکرده بودمش تمرکزش رو واسه درس خوندن از دست نمیداد و همون خرداد ماه قبول میشد. هنوز وقتی به لحظه ای که کیرم وارد اون کون داغش شد فکر میکنم بدنم می لرزه.... وقتی حس میکنی کیرت تو کون خواهرته آدم از هیجان دیونه میشه...
سیاوش هم مثل من از چند تا درس نمره نیاورده بود که قبول شدن و نشدنش به من هیچ ربطی نداشت.
درس خوندن های من باعث شده بود کمتر سیاوش رو ببینم و زیاد خبر از کارهای که برای کردن دلارام انجام میده نداشته باشم .
هر چقدر که زمان جلو میرفت و از اقدام سیاوش جهت راضی کردن دلارام خبری نبود شهوت من هم بیشتر میشد چندین روز بود که خود ارضایی نکرده بودم برای همین همزمان که درس می خوندم با کیرمم که اکثرا شق بود بازی میکردم. یه دستم به کتاب و جزوه بود با یک دستمم کیرمو می مالیدم.
امتحانات شهریور ماه از اواخر مرداد ماه شروع شده بود و درس هایی که من نمره نیاورده بودم از دوم شهریورماه شروع میشد.
امتحان اول رو که دادم به خودم امیدوار شدم حتی روحیه گرفتم خودم حدس میزدم بالای 14 رو میگیرم کلی تو خونه ذوق کردم ولی پدرم باور نمیکرد البته بهش حق میدادم. خوشبختانه هیچ کدوم از اون اراذل مثل هومن و بقیه رو تو روز امتجان ندیدم.سیاوش هم اون امتحانی که من نمره نیاورده بودمو قبول شده بود و دبیرستان نبود در کل حیاط دبیرستان خلوت بود.
بعد از اون برای درس دوم خرخونی میکردم.
همچنان زنگ تفریح من دید زدن دلارام لاس زدن و دستمالیش تو خونه بود شب ها آخر وقت با سیاوش صحبت میکردم و در مورد وقایع هر روز ازش سوال میکردم. دیگه همه چیز رو رک و پوست کنده به همدیگه میگفتیم یه شب گفت کردن خواهرت برای من عقده شده لامصب کنارش که می ایستم شق میکنم باهاش که حرف میزنم شق میکنم دستشو میگیرم شق میکنم. باهاش که تو پارک یا خیابون راه میرم شق میکنم مجبورم زمین بشینم و الکی با بند کفشم بازی کنم. تا شق بودن کیرم کمی بخوابه...
یه شب دیگه هم گیر داده بود که اگه من راضیش کردم و کردمش مبادا رفاقتت با منو مثل هومن به هم بزنی... میگفت حسابی رابطه عشقولانه با دلارام برقرار کرده از راه عشق و عاشقی وارد شده بهش گفته دوستش داره مثل علیزاده فقط دنبال رابطه نیست وگرنه بهش کادو تولد دستبند طلا نمیداد. بهش رانندگی یاد نمیداد.
یه بار هم خبر داد که سلام و احوالپرسی کردنش با دلارام شده بوس کردن لب و لب گرفتن..
هر وقت هم که میخواد از دلارام جدا بشه ازش لب میگیره. همون شب هم دوباره صحبت کردن از کس رو وسط کشید و گفت اگه اوپن بود می تونم از کس بذارم توش؟
تا نیم ساعت بحث سر این موضوع بود سیاوش گیر داده بود از کون که راضی هستی حالا کس هم باشه مگه برات فرقی داره؟ سیاوش هی اسرار کرد تا اینکه به شرط اوپن بودن و راضی بودن خود دلارام قبول کردم.
یه بار هم بعد ازظهر تو یکی از پارک های نزدیک خونه با هم درس می خوندیم امتحان دومم فیزیک بود که با امتحان سیاوش یکی بود هر دوتامون همون امتحان رو داشتیم. امتحان دوم ما درست سه روز بعد از امتحان اول بود. تو حین درس خوندن با خنده ازم سوال کرد از کدوم قسمت کردن خواهرت بیشتر خوشت میاد.
از خجالت کم مونده بود آب بشم برم تو زمین هر چی تو اون چند دقیقه خونده بودم از ذهنم پرید بهش گفتم تو هم هی وسط درس خوندن پارازیت بندازا... بازم هم همون حرفو زد و گفت نه واقعا از کدوم قسمت ؟
برای اینکه جوابی بهش داده باشم بهش گفتم تو اول ببین بهت میده فعلا لنگت رو هواست
دیدم هی داره اسرار میکنه و ول کن نیست برای خلاص شدن از دستش در حالیکه کیرمم داشت روی صندلی پارک شق میکرد بهش گفتم وقتی میره تو... ودیگه ادامه ندادم.
سیاوش یه جون بلند گفت در حالیکه دستش روی کیرش بود ادامه داد از آخرش چی؟ خوشت میاد؟
به نشانه نفهمیدن سوالی که کرد سرمو تکون دادم که برگشت گفت منظورم با اومدن آب...
سرمو تو جزوه فرو بردمو گفتم بالاخره آخر کردن این اتفاق باید بیافته دیگه وگرنه طرف باید شب و روز بکنه...
با این حرفم سیاوش قهقهه بلندی زد و کتاب تو دستشو جلوی صورتش گرفت. خندیدنش که تموم شد همچنان که کتابش جلوی صورتش بود ازم پرسید مهرشاد اگه بخوام بریزم توش که ناراحت نمیشی؟ بهتره که از الان سنگامونو وا بکنیم
دیدم این بد جوری حشری شده منم دست کمی از سیاوش نداشتم تصمیم گرفتم بی خیال درس خوندن تو پارک بشم . بدون اینکه بهش جواب بدم از روی صندلی بلند شدم داشتم به طرف درب پارک حرکت میکردم که دوباره ادامه داد من خیلی دوست دارم بریزم تو عقبش.. برام عقده شده... و بعد پشت سر من حرکت کرد. واقعا دیگه از جواب دادن به این سوالش خجالت میکشیدم ولی سیاوش بی حیا شده بود برای همین اصلا بهش جواب ندادمو خودمو تو مسیر راه مشغول درس خوندن کردم. جلوی درب پارک هم ازش جدا شدم و بهش گفتم اگه تا شب اینطوری بخوایم درس بخونیم به جایی نمی رسیم ...
تو مسیر برگشت به خونه یهو یکی به من نهیب میزد که چقدر بیچاره شدی که اومدن جلوی روت خیلی راحت در مورد کردن خواهرت حرف میزنن. ولی باز فکرم به سمت حرفای سیاوش پرواز میکرد.
به خودم که مراجعه کردم دیدم از سه قسمت گائیده شدن دلارام توسط پسرها بیشتر خوشم میاد یکی موقعی که طرف تازه داره از کون فرو میکنه توش دوم موقعی که طرف داره اساسی و محکم تلمبه میزنه و سوم که از همه مهمتره ریختن آب طرف تو کون که منو دیوانه وار حشری میکرد وقتی فهمیدم هومن این کار رو کرده اولش ناراحت شدم ولی وقتی موقع جلق زدن با اون کلیپ صوتی به اومدن آب هومن فکر میکردم زودتر ارضا میشدم جالب اینجا بود که اصلا از ساک زدن خوشم نمی اومد. دیگه کلاً غیرت رو بوسیده بودم گذاشته بودم کنار.
وقتی به خونه رسیدم به خاطر حرف های تحریک کننده سیاوش ناچار به جلق زدن شدم چند روزی بود تحمل میکردم و دست به کیر نشده بودم ولی دیگه طاقت نیاوردمو کف دستی رو تو حمام زدم تا حالم سرجاش بیاد.
شب ها که سیاوش به من زنگ میزد تا آمار همون روز با دلارامو بده عجله داشت که زودتر قطع کنه و به دلارام زنگ بزنه تا آخر شب تلفنی رو مخ دلارام کار میکرد و از من با خنده میخواست زیاد باهاش صحبت نکنم تا به مخ زنیش برسه
دومین امتحان فیزیک بود که باز هم با موفقیت پشت سرگذاشتم. همچنان فرار از اون دبیرستان و آدمهایش و همچنین رانندگی با ماشین پدرم انگیزه اصلی درس خوندن من بود.
بعد از امتحان در حالیکه نمی تونستم خوشحالی خودمو بابت موفقیت در امتحان دوم پنهان کنم با سیاوش از درب دبیرستان خارج شدیم. سیاوش هم امتحانش رو بد نداده بود. باز هم تو دبیرستان با اینکه خلوت بود اراذلی مثل هومن و امیر سلمانی و بقیه رو ندیدم.
تو مسیر برگشت به خونه سیاوش ازتغییر رفتاردلارام و تغییردر طرز حرف زدنش خبر داد و گفت دلارام از من خواسته به هیچ وجه از ادامه ارتباطمون بعد از رانندگی پیش تو حرف نزنم. میگه نمیخوام داداشم چیزی از دوستی من و تو بفهمه... سیاوش معتقد بود خواهرت یا میخواد پا بده بزنم توش...یا مثل سگ از تو می ترسه که من به سیاوش گفتم با توجه به شناختی که من از دلارام و اخلاقش دارم بعید می دونم به خاطر ترس از من باشه تا این حرفو زدم سیاوش طبق عادتش یه جون بلند گفت و ادامه داد آخ مهرشاد یعنی میخواد حال بده؟ همزمان در حال راه رفتن تو خیابون کیرشو تو شلوارش فشار میداد.
اینها جریاناتی بود که بین من و سیاوش از چند روز قبل از شروع امتحانات تا بعد از دومین امتحان تو شهریور ماه اتفاق افتاده بود و همچنان ادامه داشت...
و اما تو خونه هم دلارام بعد از درس خوندن زنگ تفریح من بود هر بار فرصت میکردم سر به سرش میذاشتم و اگر شرایطش جور بود دستمالیش میکردم که البته همچنان با عکس العمل شدید و مخالفتش روبرو میشدم.
چند روزی هم بود که دیگه نیمه شب ها سراغش نمی رفتم به امید اینکه تو روز روشن دوباره به من پا بده و بتونم دوباره بکنمش...
وقتی تعداد شب هایی که سراغش نمی رفتم زیاد شد یواش یواش اون حالت های عصبی و بی حوصلگی دلارام صحبها که از خواب پا میشد پدیدار شد طوریکه حتی یک بار هم که زودتر از من از خواب بلند شده بود فقط برای خودش صبحانه درست کرده بود.
هر بار که میدیدم دلارام داره تو هال و سالن پذیرایی طبقه پائین درس می خونه من هم پائین می رفتم چند دقیقه ای اذیتش میکردم
تو یک مورد دو روز مونده بود به امتحان اولم تو شهریورماه دلارام تو سالن پذیرایی طبقه پائین در حال درس خوندن بود جزوه به دست دور سالن می چرخید من هم به خودم استراحت دادم کتاب به دست رفتم پائین یک دور مثل خودش دور سالن چرخیدم بعد خودمو از پشت سر بهش نزدیک کردم آروم کف دست راست و پنج تا انگشتمو روی برجستگی کونش قرار دادم سریع برداشتم. تا این کار رو کردم فحش پدر داد پدرسگ گویان دمپایی که روی فرش و سرامیک ها می پوشید رو درآورد به طرف من پرت کرد جا خالی دادمو به سمت راه پله ها فرار کردم دمپایی دوم به کمرم خورد درد و خنده با هم قاطی شد. اهمیت ندادم رفتم بالا...
بعد از ظهر همون روز هم تو آشپزخونه طبقه پائین جلوی فریزر دیدمش داشت آب پرتقال های من بیچاره میخورد آروم رفتم پشت سرش قرار گرفتم کیرمو روی برجستگی کونش گذاشتمو به سمت جلو هلش دادم تا برجستگی و نرمی کونشو کامل حس کنم تا این کار رو کردم آب پرتقالشو که خورد خواست لیوان تو دستشو روی سر من بکوبه که دستشو گرفتمو نذاشتم از تو چشماش عصبانیت می بارید خوردن آب پرتقال خودمو بهونه این کار قرار دادم بهش گفتم حقت بود به داخل سالن فرار کردم.
فردا صبحش که دلارام بیرون بود من حسابی درس خوندم بعد از ظهرش تو سالن و روی مبل نشسته بودم هم داشتم درس می خوندم هم با کیر شق کرده ام بازی می کردم. که دیدم داره از پله ها پائین میاد. یه لحظه زد به سرم کاری کنم که کیر سیخ شده ام رو ببینه. پاهامو از هم باز کردم در حالیکه جزوه تو دستم بود دست هام رو از روی پاهام برداشتم تا بالا اومدن کیرم و قلمبه بودنش معلوم بشه دلارام که سالن رو دور زد و به من نزدیک شد نگاش کردمو اهم کردم وقتی نگاهم کرد با سر به پائین اشاره کردم. کیرمو که اون طور شق و سیخ دید سریع به سمتم اومد کتاب تو دستشو بالا برد که تو سر من بکوبه ولی این کار رو نکرد. وقتی از من عبور کرد و کونش روبروی من قرار گرفت کرمم گرفت و بهش گفتم آخ کونو...
اولش چیزی نگفت ولی کمی که از من دور شد رو به سمت من کرد و گفت مهرشاد خیلی اخلاقت گو شده یه چند روزی یادته؟ خوب شده بودی؟ ولی دوباره گند شدی چرا؟
جواب این سوال دلارامو چند سال بود با خودم داشتم بلافاصله بهش گفتم لامصب تقصیر خودته یه کونی ساختی که همیشه به خاطرش اینطوریم بعد با سر به پائین و کیرم اشاره کردم. دوباره نگاهی به کیرم کرد و زهر مار گویان خندید.
جواب خنده اش رو با یه جون کش دار دادم احساس کردم از این تعریف کردنم خر کیف میشه در حالیکه داشت وارد حیاط میشد تا درس بخونه دوباره بهش گفتم این کونی که تو داری من هلاکشم وای به حال غریبه ها بدون اینکه به حرفم توجه کنه وارد حیاط شد.
درس خوندن دلارام جالب بود بیشتر وقتها موقع درس خوندن در حال راه رفتن بود. از تو اتاقش که بیرون می اومد از پله ها در حال درس خوندن پائین می اومد دور سالن پذیرایی ،تو اتاق کار پدرم و اتاق خوابشون می چرخید بعد وارد حیاط میشد اونجا هم تو باغچه حسابی می چرخید و درس می خوند.
وقتی به این سبک درس خوندنش عکس العمل نشون میدادم. تازه لج میکرد حتی تو اتاق من هم می رفت.
تو یک مورد که خودمم تو اتاقم بودم وقتی تو اتاقم اومد چرخید خواست بیرون بره کف دست و انگشتای دست راستمو روی برجستگی کونش قرار دادم و به سمت جلو هلش دادم و همزمان با فشار دادن انگشتام روی کونش بهش گفتم زودتر برو بیرون بذار باد بیاد...
بعد از امتحان دومم بود که به خونه برگشتم دلارام اولین امتحانش رو داده بود به گفته خودش نمی خوند هم قبول میشد اون روز صبح هم موقع بیدار شدن کاملا عصبی به نظر می رسید که البته دیگه میدونستم دلیلش چیه...
ناهار رو که با دلارام خوردم به اتاق خودم برگشتم تا برای امتحان سومم که زمین شناسی بود کم کم درس خوندن رو شروع کنم. تا ساعت 4 بعد از ظهر درس خوندم وقتی رفتم از دلارام خبر بگیرم تو اتاقش نبود. پائین که رفتم تو هال دمر دراز کشیده بود آدامس تو دهنش بود و جزوه بالای سرش بود داشت درس می خوند. تو اون لحظاتی که رو مبل نشسته بودمو درس می خوندم با رفتاری که دلارام از خودش نشون داد کنجکاو شدم ببینم چرا داره این کار رو میکنه برای اینکه به این رفتارش مطمئن بشم تصمیم گرفتم سر به سرش نذارم و برای پی بردن به دلیل کاری که داشت میکرد بیشتر زیر نظرش بگیرم. از اون لحظه ای که روی مبل نشستم هر چند لحظه یکبار یکی از پاهاشو تو همون حالت دمر بالا می برد و یهو از بالا به زمین ول میکرد با این کارش پاهاش و به خصوص کون نازش به شدت می لرزید هر بار که این کار رو میکرد با دیدن اون کون لرزونش به مرز دیوانگی می رسیدم ولی با یه بدبختی داشتم خودمو کنترل میکردم. یه شلوار نازک تنگ خونگی سفید تو پاش بود طبق معمول هم مقداری از شورت صورتیش بیرون از شلوارش بود. تو اون چند دقیقه ای که اونجا نشسته بودم چندین و چند بار این کار رو تکرار کرد شک نداشتم از این کارش قصدی داره چون دیگه خوب میدونست من تو کف کونش هستم احساس کردم قصد حشری کردن منو داره ... برای اینکه مطمئن بشم الکی صدای یکی از زنگ های گوشیمو درآوردم که مثلا یکی به من زنگ زده بعد هم با یه آدم خیالی سلام و احوالپرسی کردمو بلند شدمو به طرف طبقه بالا حرکت کردم. همین جور تو مسیر الکی حرف میزدمو بالا می رفتم. تا پشت درب اتاقم رفتم اونجا که رسیدم بدون ایجاد سر و صدا آروم پله ها رو به سمت پائین رفتم تا دلارام تو دید من قرار بگیره برای اینکه دیده نشم بدنمو از دیددلارام پنهان کردمو فقط سرم به سمت دلارام چرخوندم . نزدیک 10 دقیقه نگاش کردم ولی حتی یک بار پاهاشو مثل اون چند دقیقه که اونجا رو مبل کنارش نشسته بودم بالا و پائین نبرد دیگه گردنم خسته شده بود به نتیجه دلخواه رسیده بودم. خودمو مرتب کردمو دوباره پائین رفتم و همون جای قبلی نشستم چاقال خانم با اومدن من دوباره بالا و پائین بردن پاهاشو شروع کرد. به یقین صدرصدی رسیدم این قصدش اینه منو حشری کنه که البته بدجوری هم موفق شده بود. حسابی کیرم مثل چوپ سفت و سخت شده بود. کلی دلمو صابون زدم دلارام داره دوباره وا میده این بار تصمیم داشتم اگه کردمش دیگه امون ندم پشت سر هم تا صبح کونش بذارم. با چند بار کردنش دیگه اون حالت خجالت کشیدنش از بین می رفت و دیگه کونش برای حداقل چند سال مال من میشد... آخ که کو.ن لرزونش داشت دیونه ام میکرد بی خیال درس خوندن شدم رفتم آروم کنارش نشستم اول کمی سر به سرش گذاشتم بعد آروم روی کتف کنارش دراز کشیدم جزوه خودمم جلوم بود . در حالیکه در مورد امتحان اون روز باهاش حرف میزدم آروم از قسمت پائین بدنمو به پاهای دلارام نزدیک کردم طوریکه چند سانتی با پاهاش فاصله داشت . هنوز داشت لنگشو از بالا به پائین پرتاب میکرد. اولین تماس ران پام که به برجستگی کونش خورد چیزی نگفت ولی به محض اینکه بعد از ران سمت راستم خواستم کیرمو به پاهاش و بعد روی کونش برسونم یهو مثل برق بلند شد نشست و همزمان گفت هو عوضی چته؟
از این حرکتش اصلا خوشم نیومد با این وجود به روی خودم نیاوردم...
اون لحظه با توجه به مخالفت شدید دلارام در طول روز با دستمالی کردنش به یک نتیجه عجیب رسیدم اینکه دلارام وقتی دیده شب ها دیگه به سراغش نمیرم خواسته این طوری منو حشری کنه تا مجبورم کنه شب برم سراغش. من واقعا مونده بودم این تو شب حال کردن ها اون هم به صورت محدود چه حالی داره آخه..
بدبختی نمی تونستم این موضوع رو بهش بگم چون ممکن بود در آینده اگه موفق به کردنش نشم حتی شب ها هم دیگه نذاره دستمالیش کنم. اون روز برای اینکه تلافی این کارشو در بیارم در حالیکه به سمت طبقه بالا می رفتم بهش گفتم
این هوریه های بهشتی که وعدشو تو بهشت دادن یکیش تو خونه ماست ولی پا نمیده مجبوریم به خاطرش کف دستی بریم. می ترسم تو بهشت هم مجبور شیم کف دستی بریم.. داشت همینطوری منو نگاه میکرد. با خنده بهش گفتم میدونی کف دستی چیه؟
یه لحظه از این طرز حرف زدن خودم حال کردم نفهمیدم این جملات چطوری تو ذهن من اومد. تو راه پله ها هم بهش پیامک دادم با عدد 11 یک جمله بساز و بعد براش فرستادم.
بیچاره پدر و مادرم که بیرون از خونه کار میکردن و خبر نداشتن من و دلارام داریم به کجاها کشیده میشیم.
اون موقع ها به غیر از من و دلارام هم کسی خونه نبود که بودنش باعث بشه اینطوری به سمت دلارام کشیده نشم.
امتحان سوم هم با موفقیت تمام دادم چنان خوشحال بودم که هر کسی رو تو دبیرستان میدیدم در مورد جواب سوال ها بهش راهنمایی میدادم . اون روز نه دلارام امتحان داشت و نه سیاوش فقط من بودم بالاخره چشممون به جمال اون هومن مادر جنده هم روشن شد فهمیدم این کونی هم خرداد قبول نشده. از دور دستشو به نشونه سلام بالا برد ولی کیرمم حسابش نکردم. من که دیگه سال تحصیلی جدید توی اون دبیرستان نبودم نیازی نبود با این مرتیکه هم دهن به دهن بشم. تو مسیر برگشت به خونه بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد نگاه کردم سیاوش بود جواب که دادم دیدم با یه حالتی هراسان و نفس نفس زنان گفت مهرشاد تموم... بقیه حرفشو نشنیدم تلفن قطع شد چند لحظه بعد دوباره تماس گرفت ازش خواستم جاشو عوض کنه باز هم صداش خوب نمی اومد. این بار من شمارشو گرفتم بهتر شد بلافاصله بهم گفت مهرشاد کار تمومه مهرشاد راضیش کردم مهرشاد بالاخره اوکی داد مهرشاد لامصب مگه پا میداد.....
اسم من مدام ورد زبون سیاوش تو اون لحظات بود صداش هم کاملا می لرزید . آخ مهرشاد دهنم گائیده شد تا دلارام بالاخره خودشو وا داد ... با این صحبت هایی که سیاوش کرد به یکباره احساس دل درد کردم احساس میکردم زیر دلم خالی شده. حالتم جوری شده بود که نمی تونستم خوب حرف بزنم . کیرم تو شلوارم جوری شق کرده بود که اگه کسی از کنارم رد میشد کاملا می تونست بفهمه شق کردم. وقتی ازش خواستم بیشتر توضیح بده پیشنهاد داد تو ویتامینه صنوبر قرار بذاریم اونجا همدیگه رو ببیتم تا کامل برام جریان رو تعریف کنه قرارمون ساعت 3 بعد از ظهر بود و اون موقع ساعت 11 صبح بود.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
دوستان عزیزم سلام شرمنده ما که بد قول شدیم شما ببخشین
فعلا ادامه ماجرا رو داشته باشین سر فرصت به همه انتقاد های دوستان پاسخ میدم چون هنوز گرفتارم

قسمت بیست و یکم
بیشتر از دو سال بود هم تو کف خودش بودم هم دوست داشتم دادنش رو ببینم کاملا فهمیده بودم اکثردخترایی که زیبا و خوش اندام هستن امکان نداره کیر بهشون نرفته باشه یا حداقل در آینده بهشون نره... دلارام هم از این قاعده مستثنی نبود همه فکرم به اون حسی بود که سیاوش قرار بود با کردن دلارام به من بده شدیدا دنبال این بودم اون حس رو تجربه کنم. میخواستم مزه کرده شدن خواهر جلوی خودمو بچشم انگار قدم در راهی گذاشته بودم که برگشتی نداشت و همه موانع از جمله غیرتی که آقایون گاهی وقتها ازش حرف میزنن در من از بین رفته بود حتی بعد از اینکه سیاوش خبر داد دلارامو راضی کرده چنان حالم خراب شد که حتی با به زور کرده شدن دلارام هم راضی بودم.. انگاری مدام یکی پشت سرم بود من رو به جلو هل میداد.
به خونه که رسیدم کیرم کاملا شق بود با اینکه شوک بزرگی به من وارد شده بود ولی بر عکس دفعات قبل تمایلم به درس خوندن رو از دست نداده بودم شاید به خاطر روحیه خوبی بود که توی اون چند روز بابت امتحانات داشتم.
وارد خونه که شدم چنان خوشحال بودم که برای خودم شعر و آواز می خوندم دلارام با دیدن این حالت من فهمید که امتحان سوم رو هم خوب دادم که البته 90 درصد این ذوق و شوق و خوشحالی به خاطر راضی شدن دلارام بود و ربطی به امتحان نداشت طوریکه وقتی ازم 10 هزار تومان بابت شارژ موبایلش پول خواست بلافاصله بهش دادم وقتی این کار رو کردم با صدای بلند برام کف زد و ای ول ای ول کرد
چند دقیقه بعد که در حال راه رفتن تو هال درس می خوند داشتم به پاها و کون و پستونهاش نگاه میکردم یاد اون همه شوخی های حرفی که من سیاوش و دلارام موقع پاستور بازی میکردیم افتادم حالا سیاوش اون شوخی ها رو در عرض دو هفته به جایی رسونده بود که میخواد بدون شلوار و شورت و با یه کیر شق شده جلوی دلارام بایسته و حسابی از خجالت کونش در بیاد تصور اینکه سیاوش دلارامو لخت کنه مو به تنم سیخ میکرد .
به اتاق خودم که رفتم قصد درس خوندن نداشتم تا امتحان آخرم که درس زیاد سختی نبود 3 روز فاصله بود و وقت زیاد داشتم برای همین اون روز تا عصر به خودم استراحت دادم تا به این جریان فکر کنم. مدام با خودم زمزمه میکردم یعنی ممکنه کسش باز باشه؟ یعنی ممکنه بشه از کس هم کرد یعنی ممکن بود تو این مدت زمانی که از کردن دلارام توسط خودم میگذشت به شخصی از کس داده باشه. و جلوش باز شده باشه؟ پیش خودم فکر میکردم اگر واقعا ازکس هم داده باشه خود من هم مشتری دائمیش میشم
کردن یه دختر دبیرستانی از جلو و عقب که به خاطر نوجوان بودنش خیلی هم تنگه رویای هر پسر و مردی هست که البته رویای منم بود. به طبقه بالا و اتاق خودم رفتم رو تخت خوابم نشستم از هیجان ناخن دستمو می خوردم اصلا بابت این کار که قرار بود سیاوش انجام بده پشیمون نبودم اعتقاد داشتم دلارام خودش عقل داره خوب و بد رو تشخیص میده تو جریان دوستی و حال دادنش به هومن من مقصر نبودم خودش به هومن حال داده بود در مورد علیزاده هم من اصلا خبر نداشتم جریان چی بوده در مورد سیاوش هم خودش میخواست بهش حال بده قصد من فقط دیدن بود ...
بعد از اینکه ناهار خوردم زمان برای من مثل سال میگذشت تو اون دو سه ساعتی که گذشت سعی کردم از سیاوش جلوی دلارام حرفی نزنم تا باعث شک کردنش نشم. واقعا وضعیت حساسی بود برای اینکه دلارام میدونست من تو کفش هستم هومن هم قبلا بهش خبر داده بود که من از کرده شدنش توسط دیگران بدم نمیاد و این می تونست با توجه به اوکی دادنش به سیاوش جریان رو حساس کنه.
بالاخره زمان گذشت ساعت 2:30 بعد از ظهر شد تا اون موقع اصلا درس نخونده بودم. کمی زودتر به ویتامینه صنوبر رسیدم ولی خوب انگاری سیاوش زودتر از من اونجا رفته بود و حسابی به خودش رسیده بود.

******
اون روز تا ساعت 4:30 با سیاوش بودم نیم ساعت اول رو تو ویتامینه صنوبر بودیم هم می خوردیم و هم صحبت میکردیم ولی وقتی شلوغ شد از اونجا زدیم بیرون رفتیم تو یکی از پارک های اطراف در حال راه رفتن کلی صحبت کردیم.
به خونه که برگشتم سراسر هیجان بودم تا زمانیکه پدر و مادرم به خونه برگشتن تو اتاقم بودمو به جریانی که قرار بود فردا بعد از امتحان دلارام اتفاق بیافته فکر میکردم.
به این فکر میکردم آیا کاری رو که قبلا از هومن خواسته بودم و نکرده بود سیاوش می تونه انجام بده؟ دلارام فرداش که ما امتحان نداشتیم امتحان داشت قرار بود سیاوش دلارامو بعد از دادن امتحانش به خونه پسرخالش ببره به من گفته بود که خونه خودشون شلوغه و امکان اونجا رفتن نیست....
اینکه سیاوش میخواد دلارامو خونه پسر خالش ببره منو به شک انداخته بود ولی چون خودمم قرار بود اونجا باشم برام زیاد مهم نبود. اون روز از حرفهای سیاوش فهمیدم که دلارام به شدت از لو رفتن دوستی و به خصوص رابطه اش بعد از اون چند روز رانندگی با سیاوش پیش من می ترسه و راضی به حال دادن به صورت کامل هم نشده و دوستی صمیمی سیاوش با من و رفت و آمد خانوادگی با ما رو بهونه قرار داده
ولی برای اینکه مخ دلارامو برای اومدن به خونه بزنه دوتایی به طلا فروشی زمرد تو خیابون ولی عصر که مال پسر خالش بود رفته بودن و اونجا کلی به دلارام وعده های جور واجور داده بوده.. دستبند طلای دلارامو از همین پسر خالش خریده بود فرداش هم قرار بود سیاوش دلارامو به خونه مجردی همین پسرخالش ببره
از این شگرد آخر سیاوش برای کشاندن دلارام به خونه با استفاده از طلا فروشی پسرخالش زیاد خوشم نیومد ...چون خود من هم برای کشاندن دوست دخترام به خونه از این وعده ها زیاد بهشون داده بودم حالا یه نفر دیگه این کار رو در مورد دلارام کرده بود برای همین ناراحت شدم و این ناراحتی رو حتی به خود سیاوش هم اعلام کردم....
سیاوش هم راضی نشدن دلارامو بهونه کرد و گفت فردا هم که قراره خونه بیاد واسه لب دادن و لاس زدنه و نمیخواد حال بده ولی من میخوام بکنمش...
اون روز عصر بعد از اومدن پدر و مادرم سعی میکردم جلوی دلارام رفتارم عادی باشه در مورد موفقیت در اون سه تا امتحان گفتم و از پدرم قول گرفتم بعد از اعلام قبولی از طرف دبیرستان اجازه بده با ماشین جدیدش به عنوان تفریح و خلاص شدن از فشار امتحانات به شمال یا یه شهر خوش آب و هوا برم که با همراهی و طرفداری مادرم و دلارام به طور مشروط قبول کرد. خوشم می اومد که به رانندگی من کاملا اطمینان داشت.و مثل این ماشین ندیده ها رفتار نمیکرد...
ساعت تقریبا 7 شب سیاوش زنگ زد ازم خواست به در خونشون برم وقتی اونجا رفتم از اونجا با موتور تریلش به مکان مورد نظر یعنی خونه مجردی پسر خاله سیاوش رفتیم. به گفته سیاوش پسر خالش به واسطه طلا فروش بودنش کس های زیادی رو توی طلا فروشی از زنان متاهل گرفته تا دخترهای عقد کرده و نامزد شده تا دخترهای دبیرستانی مخ زده و آورده تو این مکان گائیده بود.
یه خونه دو طبقه بود که یک حیاط بزرگ هم داشت خونه قدیمی ساز بود ولی آپارتمان های نیمه ساخته شده زیادی اطراف خونه بود که کسی روی اونها کار نمیکرد. از حیاط وارد راهرو شدیم روبرو طبقه اول بود از همون تو راهرو یک سری پله هایی بود که به طبقه دوم می رفت... طبقه اولش در اختیار پسر خاله کوچیکش بود که دو سه سال از من و سیاوش بزرگتر بود به گفته سیاوش از اون طبقه به عنوان یه استودیو خونگی ضبط صدا استفاده میکنه و با دوستاش رپ می خونن...
توطبقه دومش هم پسر خاله طلا فروش و بزرگترش کس تور میکنه و اونجا میکنه...
وارد طبقه دوم که شدیم مثل طبقه اول سرویس مجزا داشت
در حال بررسی اتاق ها به این فکر میکردم فردا دلارام قصد دادن تو این خونه رو نداره ولی آخرش با یه کون کرده شده از اینجا بیرون میره... همزمان هم یکی در گوشم نجوا میکرد که تا خرخره تو منجلاب فساد غرق نشدی از همین جا برگرد ولی این نجوا زورش کمتر از تمایلاتم بود به خصوص که فقط چند ساعت تا رسیدن به هدفی که چند سال بود دنبالش بودم مونده بود و اگر بی خیال میشدم و از این فرصت استفاده نمیکردم باز ممکن بود این میل دوباره در آینده به سراغم بیاد و دیگه آدمش رو مثل این زمان در اختیار نداشته باشم.
بیشتر از همه تخت خواب دونفره داخل اتاق خواب نظر منو به خودش جلب کرده بود معلوم نبود پسر خاله سیاوش روی این تخت چند تا زن و دختر کرده ولی میدونستم این قدر هست که به خاطرش یه آپارتمان دو طبقه داره...
همراه سیاوش مکان هایی رو که میشد از اونجا داخل اتاق خواب رو دید زد بررسی کردم. شرایط خیلی حساس بود. شک نداشتم دلارام به خاطر اینکه یک بار دو نفری کردنش حواسش کاملا به درب اتاق و جاهایی که ممکنه نفر دوم وارد بشه هست .
وارد اتاق خواب که شدیم سیاوش زیر تخت ، داخل کمد لباس و لای درب ورودی اتاق خواب رو پیشنهاد داد که این آخری یعنی درب اتاق خواب خیلی خطرناک بود چون دلارام به شدت به اونجا حساس بود و سر جریان علیزاده که دوتایی با امیرسلمانی کرده بودنش می تونست درب اتاق رو مدام دید بزنه. تنها گزینه مناسب پنجره اتاق خواب بود که به سمت حیاط باز میشد و یه بالکن بزرگ تا پنجره آشپزخونه داشت به راحتی میشد از اونجا در صورت لزوم فرار کرد و وارد آشپزخونه شد توی بالکن یه چهار پایه آهنی دو سه تا سلطل رنگ بود. بوی رنگی که از پنجره اتاق خواب و نرده های بالکن می اومد نشون میداد تازه رنگ شدن.
شاید تنها ایراد پنجره اتاق خواب نداشتن پرده بود که البته به خاطر رنگ کردن پنجره پرده ها رو برداشته بودن.
سیاوش پیشنهاد داد با توجه به رنگ کردن پنجره ها دوباره به شیشه های پنجره روزنامه بچسبونیم این طوری دلارام شک نمیکنه.. پنجره اتاق خواب دو تا شیشه مستعطیل شکل بزرگ به صورت عمودی داشت که چند دقیقه بعد کلی روزنامه چند لایه از بیرون بر روی شیشه ها با چسب شیشه ای چسبوندیم تا سایه من پشت پنجره از داخل معلوم نباشه..
با توجه به تجربه ای که یکی دو سال قبل، از برچسب زدن به شیشه حمام و سپس سوراخ کردن اون برای دیدن داخل حمام داشتم
قبل از چسبوندن روزنامه های قسمت بالا و پائین با خودکار روزنامه رو به اندازه وارد شدن یه خودکار سوراخ کردم همین کار رو هم با روزنامه قسمت پائینی شیشه کردم اونجا رو هم به اندازه وارد شدن یه خودکار سوراخ کردم. اینطوری هم تو حالت نشسته می تونستم از سوراخ پائین داخل رو دید بزنم و هم تو حالت ایستاده و از سوراخ بالایی....
اندازه سوراخ در حد وارد شدن یه خودکار روش جالبی بود چون از فاصله نیم متری چیزی از داخل اتاق معلوم نمیشد از داخل اتاق هم دقیقا همینطور بود کسی نمیتونست بیرون رو ببینه ولی وقتی چشممو به سوراخ می چسبوندم تمام داخل اتاق رو می تونستم ببینم. آخرکار هم تو سکوت تخت خواب رو دوتایی با سیاو.ش روبروی پنجره و سوراخ ها قرار دادیم و سیاوش هم دستمال کاغذی و قوطی کرم رو زیر تخت قرار داد.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
قسمت بیست دوم

تا اون لحظه نه من و نه سیاوش از کاری که قرار بود انجامش بدیم عقب نشینی نکرده بودیم البته سیاوش با این همه ولخرجی که برای دلارام کرده بود کاملا بعید بود بی خیال بشه... اونی که باید عقب نشسینی میکرد من بودم که من هم آب از سرم گذشته بود.
وقتی همه چیز آماده شد پنجره آشپزخونه سمت بالکن رو از داخل باز گذاشتیم تا اگر یه وقت جریان لو رفت بتونم از اونجا فرار کنم. همین کار رو هم با پنجره باریک بالای شیشه هایی که روزنامه زده بودیم کردیم تا بتونم صداشون رو بشنوم مقداری از فرش نزدیک پنجره هم لول کردیم تا رنگ کردن پنجره طبیعی تر به نظر برسه.. کمی هم رنگ به روزنامه های بیرون ریختیم که تا فردا خشک میشد. بعد هم دوتایی از خونه بیرون زدیم .
سوار بر موتور تریل سیاوش بودم چیزی نمی گفتم سیاوش هم حرفی نمیزد شاید می ترسید حرفی بزنه و باعث پشیمونی من بشه.
در من غوغایی به پا بود. هر بار تو ذهنم فکرم به سمت پشیمونی از این کار می رفت اندام فوق العاده دلارام مانع از فکر کردن صحیح میشد. میدونستم فردا قراره یک بار دیگه آبروم این بار توسط سیاوش ریخته بشه. چیزی که این آبروریزی رو شدیدتر میکرد این بود که جلوی خودم قرار بود دلارامو بکنه...تو این فکرا بودم که سیاوش به حرف اومد و گفت به چی فکر میکنی؟خیالت راحت باشه من مثل هومن نیستم همه جا جار بزنم خودت بعدا میفهمی فقط ازت انتظار دارم بعد از جریان فردا رفاقتتو با من به هم نزنی و بذاری بازم با دلارام باشم بهت قول میدم کم کم باهاش حرف بزنم مخشو بزنم که تو هم بتونی بکنیش...
بیچاره سیاوش فکر میکرد من دستم هنوز به دلارام نرسیده و نکردمش....
اون شب مثل این مسخ شده ها بودم اصلا به آبرویی که فردا قرار بود از من بره فکر نمیکردم عجیب بود که دیگه مثل اون اوایل بابت این تمایل از سیاوش خجالت نمی کشیدم.
سر کوچه خودمون از موتور سیاوش پیاده شدم. جالب بود که سیاوش بر عکس هومن برای من شرط و شروط نگذاشته بود و سر این مسئله چانه زنی نکرده بود. انگاری واقعا قصد داشت جلوی من ترتیب کون دلارامو بده.... شاید هم تجربه من با هومن ترس رو در سیاوش از بین برده بود....
وارد خونه که شدم ساعت نزدیک 9 شب بود. میلی به شام نداشتم به بهونه درس خوندن به اتاق خودم رفتم. اون شب به خودم استراحت دادم تا راحت تر به جریان فردا فکر کنم.
دوباره همون حالت هایی که در مورد جریان هومن و شب قبل از کردن دلارام داشتم به سراغم اومده بود. هیجان تمام بدنمو فرا گرفته بود. تا رسیدن به آرزوی دیرینه چند ساعت وقت بود فقط از یک چیز می ترسیدم و اون حالتی بود که بعد از اومدن آبم به من دست میداد حالت فوق العاده خظرناکی بود. اصلا برای اون قسمت برنامه ای نداشتم و هر چی فکر میکردم به نتیجه نمی رسیدم تو اون لحظه بعد از اومدن آبم به شدت عصبی و ناراحت میشدم و عذاب وجدان می گرفتم این حالت یکی دو ساعت همراهم بود و یواش یواش از بین می رفت می ترسیدم با توجه به اینکه اون زمان پشت در هستم کار دست خودمو سیاوش و دلارام بدم. برای همین تصمیم گرفتم به هیچ عنوان تو لحظه کرده شدن دلارام توسط سیاوش جلق نزنم و فقط نگاه کنم...
شب تو تخت خوابم طبق پیش بینی که خودم کرده بودم خوابم نمی برد. تمام ذهنم درگیر بود به همه چیز فکر میکردم بیشتر نگران آبروی خودم بودم که میدونستم فردا بدجوری خواهد رفت با اینکه سیاوش کلی به من اطمینان داده بود به کسی نمیگه ولی من خودم پسر بودم و اخلاق اونها رو میدونستم این جریان چیزی نبود که بشه در موردش با دیگران حرفی نزد. بیچاره پدر و مادرم روحشون هم از این برنامه ای که من و دلارام داشتیم برای از بین بردن آبروی خودمون می ریختیم خبر نداشت. شاید هیچ وقت فکرشم نمیکردن یه روزی من و دلارام به اینجا برسیم... اون شب وقتی دیدم خوابم نمی بره رفتم پای سیستم روشنش کردمو همه عکس های دلارامو دونه به دونه تو کامپیوترم نگاه کردم. همه فیلم هایی که ازش داشتمو نگاه کردم. فیلم های تولدش محشر بودن رقصیدنش عالی بود خیلی تحریک کننده می رقصید و سینه هاش بد جوری تکون میخورد طوری که آدم دوست داشت گازشون بگیره... تو فیلم به کونش در حال رقصیدن نگاه میکردم با خودم میگفتم این کون قراره فردا جلوی خودم کرده بشه... آخ که چقدر منتظر چنین لحظه ای بودم.فکر کردن بهش هم منو دیوانه میکرد.
اون شب مدام تو خواب و بیداری بودم. سرانجام نزدیک های صبح خوابم برد.
صبح ساعت 8:30 از خواب پریدم وقتی یاد اقدامی که اون روز صبح با سیاوش قرار بود انجام بدم افتادم به یکباره بدنم لرزید. کیرم شروع به شق کردن نمود سریع لباس خوابمو عوض کردم به طبقه پائین رفتم دلارام مانتو فرم دبیرستان تنش بود و آماده رفتن به سر جلسه امتحانش بود. مثل شب قبل که شام نخورده بودم از ذوق و شوق و هیجان کاری که قصد انجامش رو داشتیم اشتهایی برای خوردن صبحانه هم نداشتم برای همین به بهونه درس خوندن تو کتاب خونه دبیرستان و استفاده از جزوه های آموزشی کتاب خونه با دلارام از خونه بیرون زدم و برای اینکه خیالش رو بابت خودم راحت کنم بهش گفتم که من تا بعد از ظهر تو کتابخونه دبیرستان هستم ناهار منتظر من نباشه. تو مسیر چند تا از همکلاسی های دلارام هم همراهش شدن که من برای راحت بودنشون چند متری ازاونها فاصله گرفتم و پشت سرشون حرکت میکردم.
چهار تا دختر دبیرستانی با مانتوی سرمه ای دبیرستان جلوی من بودند که انصافا برجستگی و قلمبگی و لرزیدن کون دلارام ما یک سر و گردن از دوستاش بالاتر بود. بیخود نبود سه تا از دوستام تا حالا کرده بودنش... اونجا بود که فهمیدم واقعا انتخاب خوبی کردم. کاشکی دلارام خواهرم نبود در این صورت بلافاصله با اولین دیدار عاشقش میشدم.
تا جایی که مسیر دبیرستان من و دلارام مشترک بود پشت سرشون رفتم بعد از اونها جدا شدم.
وقتی از دلارام و دوستاش جدا شدم به سمت خونه سیاوش حرکت کردم تو راه به من زنگ زد 5 دقیقه بعد جلوی در خونشون بودم با موتور تریلش منتظرم بود از اونجا به سمت خونه مجردی پسر خالش حرکت کردیم تو مسیر به من گفت میخواد موضوعی رو اونجا رسیدیم به من بگه... کنجکاو شدم بفهمم جریان چیه هر چی اسرار کردم چیزی نگفت تا اینکه بالاخره بعد از حدود 20 دقیقه اونجا رسیدیم. وقتی وارد حیاط خونه شدیم به شدت شوکه شدم یک نفر دیگه هم به غیر از ما اونجا بود.
با دیدن اون پسره که تقریبا هم سن و سال ما بود خواستم از خونه بیرون بزنم که سیاوش جلوی منو گرفت و خواست برام توضیح بده..
اون پسر رو مازیار و پسر خاله کوچیکش معرفی کرد و گفت که همه چیز رو در مورد جریان امروز میدونه یعنی من بهش گفتم.. بعد در حالیکه من رو به سمت طبقه بالا می برد توضیح داد که من نگرانم تو موقع کردن خواهرت یهویی بزنه به سرت غیرتی بشی و قاطی کنی همه چی رو خراب کنی و دهن هر سه تامون سرویس بشه...وقتی دید حرفی نمیزنم ادامه داد:
من هم تا حالا تجربه کردن یه دختر جلو داداشش رو نداشتم نمیدونم بعدا چی میشه صدرصد هومن هم از همین ترسیده برای همین قبول نکرده تو اونجا باشی برای همین من هم با پسر خالم حرف زدم که کنارت باشه..اصلا هم قصدش کردن نیست.
به سمت مازیار که نگاه کردم تو نگاهش چیزی از سرزنش کردن ندیدم رفتارش آرام و عادی بود بر عکس، این من بودم که وقتی فهمیدم مازیار هم از همه جریان خبر داره حسابی سرخ و سفید شدم کم مونده بود از خجالت آب بشم..
از سیاوش بابت این قضیه چند دقیقه ای وقت خواستم. همچنان قسم میخورد که مازیار قصدش کردن نیست..
به خودم که مراجعه کردم دیدم سیاوش تا حدودی راست میگه من هنوز فکری برای حس و حال بعد از اومدن آبم نکرده بودم البته سیاوش از این حالت ها خبر نداشت اصلا در این مورد باهاش حرفی نزده بودم ولی معلوم بود که یه چیزهایی رو حدس زده که برای من بادیگارد گذاشته...
با توجه به اینکه تنها یکی دو ساعت تا رسیدن به یکی از آرزوهام باقی مانده بود و اینکه دیگه تو عمل انجام شده قرار گرفته بودم تصمیم گرفتم اون یک ساعت رو هم تحمل کنم و بودن پسر خاله سیاوش تو خونه رو ندید بگیرم.
دیگه دوست نداشتم با دست خودم بر سر این کار مانعی ایجاد کنم.
سیاوش وقتی دید نسبت به این قضیه شل شدم باز هم به اطمینان دادن و قسم خوردن بابت مازیار ادامه داد. بعد هم وقتی دید دیگه چیزی نمیگم سوار موتورش شد تو همون حال هم گفت وقتی اومدیم برین تو زیر زمین پنهان بشین وارد خونه که شدیم یواشکی از طریق گوشی مازیار باهات هماهنگ میکنم چیکار کنین
سیاوش که رفت با مازیار تو خونه تنها شدم. هر چه زمان میگذشت و به اومدن دلارام و سیاوش نزدیک می شدیم دلهره و هیجان من هم بیشتر میشد. یه حالت شک و تردید هم مثل خوره افتاده بود به جونم که این کار درسته یا نه و این حالت به خاطر بودن یک شخص اضافی به اسم مازیار تو خونه بود. این جور که معلوم بود قرار بود مازیار هم مثل من کون دادن دلارام به سیاوش رو تماشا کنه...
یک ساعت بود که با مازیار تو طبقه اول بودم و در مورد استودیو خونگی و رپ خوندنش برام توضیح داد بعد هم با نزدیک شدن به زمان برگشت سیاوش و دلارام به حیاط خونه اومدیم تا نزدیک زیر زمین باشیم. تو حیاط مازیار یواش یواش حرف رو به دلارام کشوند ازم پرسید چی شد که به اینجا رسیدی؟بدون اینکه نگاهش کنم بهش جواب های کوتاه می دادم.
بهش گفتم بیشتر از دو ساله که تو کفش هستم.
دوباره ازم پرسید یعنی این قدر کسه؟
جواب من به این سوال فقط خنده ای آروم بود.
پرسید چند سالشه؟
گفتم 18
دوباره ازم پرسید:
وقتی میکننش لذت می بری؟
بهش گفتم احسام اینو به من میگه.
پرسید خودت تا حالا کاری کردی؟
با سر جواب منفی دادم
چند لحظه منو نگاه کرد و گفت من هم تو کف دختر عمه ام هستم از این جهت وجه مشترک داریم و احساساتت رو درک میکنم. دوست دختر دارما ولی دختر عمه ام یه چیز دیگس...بعد هم با خنده ادامه داد الان دیگه یواش یواش داره مد میشه یه تعداد آدمها دارن مخ دخنرای فامیل و خواهرشون رو واسه کردن میزنن
صحبت کردن با مازیار کمی از اون کم رویی و خجالت اولیه منو کم کرده بود.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت بیست سوم

آخرین سوالی که مازیار از من کرد تقریبا به اون چیزی که تو ذهن من بود و ازش می ترسیدم نزدیک بود پرسید:
حالا می تونی دادنش یا همون کردنش رو ببینی و تحمل کنی؟
سرمو به نشانه نمیدونم تکون دادم..
همچنان تو حیاط بودیم تقریبا نزدیک دوساعت از رفتن سیاوش گذشته بود که صدای موتور تریل سیاوش و ایستادنش کنار درب خونه من و مازیار رو مثل برق داخل زیر زمین کرد.
به یکباره قلبم با شدت شروع به تپیدن کرد بدنم ناجور می لرزید برای همین دستمو به دیوار گرفتم تا لرزش بدنم کمتر بشه. این تپش قلبم به خاطر هیجان کاری بود که قرار بود برای اولین بار تو عمرم ببینم و تجربه کنم.
مازیار وقتی تو اون حالت منو دید دستمو گرفت و گفت اینطوری با این لرزیدنت که پشت پنجره اتاق خواب راحت لو میری به خودت مسلط باش..
مثل این آدمهایی که انگاری چند روزه غذا نخوردن به شدت توی شکمم احساس ضعف میکردم. البته واقعا شام و صبحانه هم نخورده بودم. هر دو نفرمون کفش هامون رو تو زیر زمین درآورده بودیم که برای بالا رفتن صدایی ایجاد نکنیم. البته من شلوار کتان توی پامو هم درآوردم و فقط شلوار خونگی سفیدم پام بود. موبایلمو تو کفشم گذاشتم مازیار هم موبایلشو روی سایلنت قرار داد ویبره اون رو خاموش کرد تا صدایی نده...برای ارتباط با سیاوش موبایل مازیار به خاطر ناشناس بودن شماره برای دلارام بهترین بود
درب خونه که باز شد صدای سیاوش و بعد از اون صدای خنده دلارامو که به سیاوش میگفت چه خونه درب و داغونی داری شنیدم. کیرم به یکباره به حد اعلای رشد خودش رسید. به خودم آروم میگفتم دلارام دیگه کار کونت اینجا تمومه کون دادنت رو اینجا می بینم....
با این حرفم مازیار هم در حالیکه انگشت دستشو به نشانه هیس جلوی دهنش گرفته بود خندش گرفت.
قرار شده بود هر وقت سیاوش دلارامو به طبقه دوم برد به مازیار اس ام اس بزنه که ما وارد طبقه اول بشیم.
چند دقیقه ای ازصدای رو جک گذاشتن موتور سیاوش تو حیاط خونه میگذشت ولی از پیامکی که قرار بود بزنه خبری نبود.
مازیار پیش بینی میکرد اینها هنوز طبقه اول هستند احتمالا سیاوش داره استودیو خونگی منو نشونش میده...
باز هم چند دقیقه ای صبر کردیم داشت حوصلمون سر میرفت که صفحه مانیتور گوشی مازیار بدون صدا روشن شد. پیامک رو خوندیم سیاوش از ما خواسته بود وارد طبقه اول بشیم و همونجا بمونیم تا دوباره خبر بده...
چنان منگ و گیج بودم که همونجا ایستاده بودم و تکون نمیخوردم تا اینکه مازیار دستمو گرفت به سمت پله های بالای زیر زمین کشید...
آروم از زیر زمین یا همون انباری خارج شدیم وارد حیاط شدیم و یواشکی وارد راهرو و سپس طبقه اول شدیم. مازیار از من جلوتر حرکت میکرد وقتی می دید همه چی نرماله منو با اشاره صدا میکرد.
برنامه این بود اگر جریان لو رفت دلارام اول مازیار رو ببینه تا راه برای فرار من از دید دلارام باز باشه...
تو طبقه اول که بودیم مازیار خبر داد که سیاوش یکی از گیتارها رو به طبقه دوم برده بعد رو به من کرد و گفت البته زیاد وارد نیست گیتار زدنش رو اعصابه...
آروم به راهرو برگشتیم و تا وسط پله هایی که به طبقه بالا می رسید بالا رفتیم...
سیاوش در حال گیتار زدن بود مازیار واقعا راست میگفت گیتار زدن بلد نبود چند لحظه گیتار میزد چند لحظه هم از خودش شعر می ساخت و باعث خنده دلارام میشد.
تو حین صحبت کردن و خنده هاشون گاهی وقت ها صدای صحبت کردن دلارام به ما دور و نزدیک میشد که حدس میزدیم داره تو هال راه میره تو یک مورد صداش به ما خیلی نزدیک شد احساس کردیم از تو هال طبقه دوم داره به سمت پله ها میاد برای همین سریع تا آخر پله ها رو پائین رفتیم ولی وقتی دیدیم خبری نیست دوباره به جای قبلی برگشتیم....
این بار وقتی بالا رفتیم صداشون رو ضعیف تر می شنیدیم احتمال می دادیم کنار هم نشستن یا تو کار لب و مالیدن هستند چند دقیقه ای فقط زمزمه های نامفهوم و گاهی خنده های بلند از دلارام می شنیدیم هنوز محیط طبقه بالا رو ندیده بودم نمیدونستم موقعیت دلارام و سیاوش چطوریه... کیرم هم یواش یواش داشت می خوابید تا اینکه صدای دلارام بلند شد که به سیاوش میگفت بسه دیگه حد خودتو حفظ کن... بعد از اون دیگه صدای جون جون گفتن سیاوش رو می شنیدیم که هر چند ثانیه یکبار تکرار میشد..
هر بار که سیاوش به دلارام جون جون میکرد مازیار بر میگشت تو صورت من نگاه میکرد و آروم می خندید...شاید میخواست ببینه من غیرتی میشم یا نه... وقتی احساس کردیم این دو تا یک جا نشستن خیالمون کمی راحت شد برای همین بیشتر بالا رفتیم تا صداشون رو بهتر بشنویم... دقیقا روی پله آخری که بعدش دو تا پله جدا بود و وارد هال میشد ایستاده بودیم.
چند لحظه بعد حرفی که سیاوش به دلارام زد من و مازیار رو بر جای خودمون میخکوب کرد..
در حالیکه صدای خندش بلند بود به دلارام گفت:
یکی خیلی دوست داره من الان بکنمت با کردنت خیلی حال میکنه ....
یه لحظه تو شوک کامل رفتم مازیار هم دست کمی از من نداشت. با چشمهای درشت شده اش داشت منو نگاه میکرد. احساس کردم سیاوش داره همه چیز رو لو میده... ولی وقتی چند لحظه بعد اتفاقی نیافتاد با خندیدن دلارام فهمیدیم که سیاوش احتمالا به کیرش اشاره کرده...
نفس راحتی کشیدم. کم مونده بود سکته کنم. دو سه دقیقه ای دوباره صداشون قطع شد که خوب معلوم بود تو کار همدیگه هستند وقتی سکوت میکردن کیرم به شدت شق میکرد. انگاری باز هم زیاده روی کردن سیاوش باعث اعتراض دلارام شده بود ..
مدام صدای بس کن سیاوش دلارام تو گوشم زنگ میزد... کم کم داشت حوصله ام بابت ایستادن روی پله ها سر می رفت... کیرم توی اون یک ساعت بارها شل و سفت شده بود با خودم فکر میکردم سیاوش تو کردن کون دلارام زائیده بعد از من میخواست اگر دلارام اوپن بود از کس هم بکنه...
چند دقیقه دیگه هم گذشت تا اینکه احساس کردیم دوباره صدای حرف زدنشون به ما نزدیک تر و گاهی هم دورتر میشه و این نشون می داد در حال حرکت تو اتاق هستند و این برای ما که بالای پله ها ایستاده بودیم خطرناک بود.
یواش یواش حرف زدنشون داشت به کل کل تبدیل میشد و صدای جر و بحثشون بلند شده بود دیگه از اون شوخی و خنده ده بیست دقیقه پیش خبری نبود انگاری بالاخره قضیه داشت جدی میشد این جور که ما می شنیدیم دلارام قصد نداشت به سیاوش حال بده و سیاوش هم بدجوری داشت التماس میکرد.
دلارام با حال دادن به سیاوش مخالفت کرده بود و میگفت من به دوستای داداشم حال نمیدم چون هم برای داداشم جلوی دوستاش آبروریزی میشه هم آبروی خودم پیش داداشم میره اگر اینجا اومدم برای اینه که بهت اعتماد کردم...
یه لحظه صدای سیاوش بلند شد که مگه امیر سلمانی دوست داداشت نبود؟پس چرا کردت؟ من که قبل از امیر و علیزاده و بقیه دنبال کونت بودم اگر به خاطر مهرشاد نبود خیلی وقت پیش ها کرده بودمت....
از این طرز حرف زدن سیاوش زیاد خوشم نیومد. ولی خوب چاره نبود باید تحمل میکردم. تو این فکر ها بودم که یهو صدای جیغ و خنده دلارام و اوف اوف کردن سیاوش بلند شد. احساس کردیم دلارام داره به طرف بیرون از هال و به سمت پله ها می دود. مازیار که جلوتر از من ایستاده بود یکباره به سمت پائین خیز برداشت و این باعث شد که با من تصادف کنه که اگر تعادل خودمو حفظ نمی کردم دوتایی به پائین پله ها سقوط میکردیم هر جوری بود سریع زیر راه پله ها پنهان شدیم اگر به سمت حیاط و زیر زمین می دویدیم صدرصد دلارام ما رو تو راهرو می دید این بار من جلوتر از مازیار ایستاده بودم وقتی دیدم یه جا ایستادن یکی دو قدم از زیر راه پله ها بیرون اومدم و یواشکی بالا رو نگاه کردم تا ساق پاهاشو بدون خطر می تونستم ببینم. یه شلوار مشکی خونگی که سمت چپ و راستش یه نوار باریک سفید از بالا تا پائین داشت پوشیده بود همون شلوار دیشبی بود. معلوم بود قبلا لباس فرم دبیرستان رو درآورده بوده با این حساب باید الان یه تاپ سفید هم تنش باشه که کلی نوشته خارجی قرمز رنگ هم روی تاپش چاپ شده..
سیاوش روی اولین پله به سمت پائین که قبلا ما ایستاده بودیم دلارامو گیر انداخته بود.. مونده بودم دلارام با لباس های خونگی کجا میخواست فرار کنه.. سیاوش و دلارام درست بالای سر ما بودند. ترس و اضطراب از لو رفتن تمام بدنمو فرا گرفته بود جون گفتن های سیاوش در مقابل اعتراض های دلارام کیرمو دوباره شق کرده بود.. حدس میزدم سیاوش داره بالای سر ما دلارامو انگشت میکنه...
التماس کردن سیاوش بالای پله ها هم ادامه داشت علنی به دلارام میگفت که بهش از عقب حال بده حسابی آمپرش بالا زده بود و هر چی تو دهنش می اومد میگفت و دیگه حرفاش مستقیما به کون دلارام ختم میشد.
صدای هر دونفرشون حسابی برای همدیگه بلند شده بود چند لحظه بعد احساس کردم این دو تا با هم درگیر شدن... ولم کن گفتن دلارام و جون جون کردن سیاوش نشون میداد که داره دلارامو به داخل هال می بره و همزمان به دلارام اطمینان میداد که داداشت نمیفهمه من کردمت نمیذارم بفهمه...
کیرم داشت از شق درد می ترکید صدای جیغ کشیدن و فحش دادن دلارام هنوز از تو هال می اومد و منو بیشتر حشری میکرد
وقتی دیدیم صداشون دیگه از تو هال نمیاد با بدنی لرزون آروم از پله های باقی مونده بالا رفتیم و یواشکی وارد هال شدیم.
سیاوش بالاخره دلارامو به اتاق خواب برده بود هنوز صدای جر و بحثشون رو می شنیدیم...
دلارام باز هم صحبت از رفتن آبروی من جلوی دوستام میکرد اونوقت من قصدم دیدن کرده شدنش توسط همین دوستانم بود.
سریع از تو هال همراه مازیار وارد آشپزخونه شدیم و از پنجره اونجا آروم وارد بالکن شدیم خوشبختانه کفشی پامون نبود تا صدا کنه همه رو تو زیر زمین خونه درآورده بودیم قلبم به شدت میزد همش با خودم زمزمه میکردم یعنی دیگه وقتشه؟ یعنی بالاخره موفق شدم؟ هزینه های زیادی رو برای این کار متحمل شده بودم. آبروم برای این کار تو دبیرستان رفته بود و حتی با آبروی خانواده ام هم بازی کرده بودم.
با هزار دلهره و هیجان به پنجره اتاق خواب نزدیک شدم مازیار هم درست پشت سر من بود. تو اون لحظات چنان حشری شده بودم که اصلا به این فکر نمیکردم دلارام ناموس منه برای من دیدن کرده شدنش حتی از غذا خوردن هم واجب تر شده بود.
صدای سیاوش رو به وضوح هر چه تمام می شنیدم. از دلارام میخواست لباس هاشو در بیاره وگرنه به زور درشون میاره....
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت بیست چهارم

سریع به صورت نشسته روی پاهام قرار گرفتم. پنجره اتاق خواب از قسمت پائین تا حدوداً نیم متر آهنی بود و بعد شیشه ها ی روزنامه زده شده تا بالا امتداد داشتن و این کار دید زدن ما رو راحت میکرد از سمت چپ درب به سمت راست اومدم
بعد هم بلافاصله در حالیکه سعی میکردم بر خودم مسلط باشم سرمو به سوراخ روزنامه پائینی نزدیک کردمو چشم راستمو روی سوراخ قرار دادم. وای بر من چی می دیدم. داخل اتاق چقدر واضح دیده میشد شب قبل که سوراخ رو تست کرده بودیم اینطوری شفاف نبود از دیدن صحنه ای که جلوم می دیدم مو به تنم سیخ شد آمپر شهوتم از 1000 هم بالاتر رفت. بالاخره بعد از نزدیک یک ساعت جر و بحث سکسی صوتی و شنیداری این دو نفر حالا درگیری سکسی تصویری هم اضافه شده بود. تا اون موقع دلارامو ایستاده و سرپا تو بغل یه پسر غریبه ندیده بودم. در حال دیدن صحنه های بدیع ، نو ، شهوت آلود و تکرار نشدنی عمرم که بیشتراز دو سال بود انتظار دیدنش رو داشتم بودم.... با دیدن صحنه های اروتیک و شهوت ناکی که سیاوش با دستمالی مداوم دلارام خلق میکرد به شدت تحریک شده بودم . انگاری از سوراخ روزنامه مشغول دیدن یک فیلم سکسی اروتیک بودم.
رفتار معترضانه دلارام به دستمالی های سیاوش تو اتاق خواب مشخص میکرد دلارام طبق قرار قبلی زمانیکه تو هال بودن لب و سینه رو به سیاوش داده و اینجا تو اتاق خواب به خاطر زیادی خواهی های سیاوش اجازه دستمالی بیشتر رو نمیده چون میدیدم هر بار که دست های سیاوش به سمت کس یا کونش میره با دست هاش مانع این کار میشه...
دلارام برای اینکه دست های سیاوش به کونش نرسه از پشت به دیوار اتاق خواب چسبیده بود ولی زیاد تو این کار موفق نبود طبق پیش بینی شلوار مشکی خونگی نسبتا تنگ و همون تاپ سفید نازک تنش بود جالب اینکه آرایش خفنی هم کرده بود و حسابی خوشگل کرده بود. تابلو بود این آرایش رو تو دبیرستان کرده بیچاره خبر نداشت با این آرایشی که کرده لذت کردن کونش رو برای سیاوش چند برابر میکنه ...
تا اینجا که من از سوراخ می دیدم عکس العمل دلارام کنار دیوار به این انگشت کردنها گاهی جا خالی دادن و گاهی هم فحش دادن و تهدید کردنش بود با دیدن این صحنه ها نه تنها از کاری که با سیاوش قصد انجامش رو داشتیم پشیمون نشدم بلکه لحظه شماری میکردم این انگشت کردنهای سیاوش سرانجام به کردن با کیر بکشه .... کلا غیرت رو تو خونه پسر خاله سیاوش چال کرده بودم و تو کار دیدن صحنه های اروتیکی بودم که سیاوش خلق میکرد عجیب بود که بودن مازیار سمت چپ پنجره رو کاملا فراموش کرده بودم خیلی آروم به من گفت می تونم من هم ببینم؟ بهش جوابی ندادم وقتی دید چیزی نمیگم با ناخن گیر توی جیبش مقداری از روزنامه پائین پنجره سمت چپ رو خراش داد. با این کارش ترس و اضطراب تمام بدنمو فرا گرفت طوریکه چند لحظه سرمو از روی سوراخ روزنامه برداشتم و نگاهش کردم. دعا میکردم دلارام متوجه این موضوع نشه آخ که به صورت دیوانه واری مشتاق کردن کون دلارام توسط سیاوش بودم. تو اون لحظات من کاملا طرفدار سیاوش بودم.و هر اقدامی که علیه دلارام میکرد من تو دلم تشویقش میکردم دلم برای دیدن یک سکس تمام ایرانی کم سن و سال 17-18 ساله که یک طرفش خواهر من بود لک زده بود. یک سکس بدون پارازیت با کیفیت فول اچ دی... تو این فکرها بودم که باز دیدم مازیار آروم منو صدا میکنه... نگاش کردم چشمهاش بدجوری درشت شده بود لب هاش رو غنچه کرد و در حالیکه آروم اوه اوه میکرد گفت انصافاً بهت حق میدم یه شاه کسه برای خودش....
منم اگه جای تو بودم و این خواهر من بود کون سالم براش نمیذاشتم.
اصلا نیازی به تعریف و تمجید مازیار از دلارام نداشتم خیلی های دیگه قبل از مازیار به شاه کس بودن دلارام اعتراف کرده بودن من هم درصدد بودم این شاه کس رو برای همیشه مال خودم کنم.
جیغ دلارام تو اتاق خواب باعث شد دوباره سرمو روی سوراخ روزنامه قرار بدم. وای دلارامو به زور به دیوار اتاق چسبونده بود درحالیکه از جلو خودشو بهش می مالید سعی میکرد دستای دلارامو از روی صورتش کنار بزنه و ازش لب بگیره دلارام با این مخالفت هاش داشت منو حسابی کفری میکرد با این کارداشت اون حالت و حس جدیدی رو که تازه داشت تو بدنم شکل می گرفت از بین می برد بالاخره سیاوش صورت دلارامو با هر دو دستش نگه داشت لبشو رو لب دلارام گذاشت.
با اینکه سیاوش داشت پشت به من از دلارام لب می گرفت داشتم از حشر می مردم ... اصلا قابل وصف نیست. نمیشه درست توضیحش داد. اگه جریان اینطوری پیش می رفت سیاوش دلارامو نکرده ممکن بود خودمو تو شلوارم خراب کنم. بدبختی هیچ فکری هم برای خنثی کردن موقت این تحریک شدن نداشتم...
وای که صحنه عجیب و بدیعی رو جلوی خودم میدیدم و تجربه میکردم. غیرت هم که کلا از بین رفته بود. هیچ وقت فکر نمیکردم کردن خواهر توسط همکلاسی هام این قدر لذت و حشری کننده باشه حسابی با صحنه لب گرفتن سیاوش از دلارام قاطی کرده بودم. سیاوش بدون اینکه لباس های خودشو و دلارامو در بیاره همچنان از جلو بهش می مالید و دو دستی سر دلارامو گرفته بود مشغول خوردن لبهاش بود کاشکی می تونستم لب خوردن سیاوش رو ببینم.
گاهی وقت ها که لبش رو از لب دلارام جدا میکرد صدای لرزون و داغون دلارامو می شنیدم که از سیاوش میخواست بس کنه. این چاقال خانم در مقابل پسر جماعت چه ضعف بزرگی داشت زرتی حشری میشد.
حسابی داشتم از این بی غیرتی لذت می بردم این بی غیرتی کامل بود مرزی نداشت دیگه آه و ناله سیاوش هم دراومده بود. البته حق هم داشت لب گرفتن از یه چاقالی مثل دلارام خیلی آدمو حشری میکرد.. مونده بودم این سیاوش نکرده این همه داره آه و ناله میکنه موقع کردن چه کار میکنه..
خودمم دست کمی از سیاوش نداشتم تا این جا که فقط برای من لذت و تحریک شدن داشت و حس بدی نداشتم.
چشمهام همچنان سوراخ روزنامه رو دید می زدن تا اینکه بالاخره سیاوش یه حرکت جدید کرد با دست چپش چانه دلارامو گرفت به لب گرفتن ادامه داد و با دست راستش یهو لای پای دلارامو چنگ زد این کارش باعث پریدن به هوای دلارام و جیغ زدنش شد و هر دو دستشو روی دست سیاوش گذاشت تا مانع گرفته شدن کسش از روی شلوارش بشه با این کار آه از نهاد من هم بلند شد که اخطار مازیار رو به دنبال داشت از من میخواست صدام در نیاد سیاوش همچنان لای پا و کس دلارامو از روی شلوار گرفته بود و ول نمیکرد مدام اوف اوف میکرد و به دلارام میگفت اگه اوپنی بذار از کس بکنمت مهرشاد علم غیب نداره بفهمه کردمت...
وضعیت واقعا تحریک آمیزی برای من بود.
یکی دو دقیقه تو اون حالت بودن که سیاوش دیگه بی خیال لب گرفتن شد.. دست چپشو پائین آورد در حالیکه دلارام از جلو به سمت سیاوش دولا شده بود تا نتونه کسش رو بگیره و به سمت دیوار قنبل کرده بود شلوار دلارامو از پشت سر پائین کشید همین کار باعث شد دلارام دستاشو از روی دست سیاوش برداره تا شلوارش رو بالا بکشه که سیاوش از فرصت استفاده کرد همون دست راستشو این بار از جلو داخل شلوار و شورت دلارام کرد.. با وای وای کردن سیاوش فهمیدم دستش بالاخره بدون شلوار و شورت کس دلارامو لمس کرده من هم انگاری با این کار مثل مسخ شده ها بودم فقط نگاه میکردم . اصلا نمیشه اون لحظات رو شرح داد وقتی الان به اون روز فکر میکنم بدنم به لرزه در میاد..حسابی از این وضعیت به وجود اومده خمار بودم که دیدم مازیار داره به من هیس هیس میکنه نگاش که کردم به کیرم اشاره کرد و خندید. نگاه کردم برجستگی و شق بودن کیرم کاملا از شلوار خونگی سفید رنگم معلوم بود. خود مازیار هم دست کمی از من نداشت
از تو اتاق صدای درگیر شدن این دوتا می اومد برای همین سریع چشممو روی سوراخ روزنامه قرار دادم. سیاوش این بار بر عکس دفعه قبل دلارامو ازقسمت شکم به دیوار چسبونده بود و کیرشو از روی شلوار روی کون دلارام قرار داده بود در حالیکه آه میکشید کیرشو به کون دلارام می مالید از این قسمت که من نگاه میکردم چیزی نمیدیدم. ولی احتمال میدادم هنوز دست راستش تو شلوار و شورت دلارام و دست چپش هم روی سینه های دلارام باشه..
تو اون لحظات داشتم از به یغما رفتن ناموسم به دست یه پسر غریبه لذت می بردم اصلا حالت پشیمونی نداشتم برای اینکه پشیمون نشم مدام این جمله رو تو ذهنم مرور میکردم که دلارام خودش و با پای خودش اینجا اومده و حتی اگه مخالف دادن به سیاوش هم باشه باید میدونست تو خونه دوست پسر رفتن کمترین کار گائیده شدن کونش هست...
حسابی داغ داغ شده بودم. علاوه بر دیدن صحنه های اروتیک دلارام و سیاوش حرفهای سیاوش به دلارام هم منو بد جوری تحریک میکرد.
جون چه کونی-چه نرمه-چاقال شخصی خودمی- هر کاری تا حالا برات کردم به خاطر کونت بوده - چه کون قلمبه ای- معلومه خیلی تنگه- جوری میکنمت که مشتری دائم کیرم بشی
حرفهایی که این دو تا به هم میزدن و تصاویری که جلوی من خلق میکردن اولین تصاویر ناهنجار زندگی من بود تصاویری که حق دیدن اون رو نداشتم و اگر هم میدیدم باید به شدت با سیاوش برخورد میکردم ولی قانون و عرف جامعه رو شکسته بودم و نگاه میکردم تو حین این حرکتها و چسبوندن های سرپایی سیاوش هر دو دستشو از جلوی دلارام آزاد کرد به یکباره از چپ و راست شلوار دلارام گرفت به سمت پائین کشید که زیاد تو این کار موفق نبود چون دلارام قبل اینکه سیاوش دوباره بهش بچسبونه بلافاصله شلوارش رو که تا بالای چاک کونش پائین اومده بود بالا کشید و سیاوش رو ناکام گذاشت.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت بیست پنجم

اعصابم دیگه داشت از این مقاومت دلارام داغون میشد واقعا مونده بودم دلیل اینکه دلارام نمیخواد به سیاوش بده چیه اگر بحث رفاقت من با سیاوش بود که خوب به همه اون کسانی که تا حالا کون داده بود از دوستان نزدیک من بودن... دوست داشتم دلارام با رضایت به سیاوش حال بده و زوری نباشه..
با رضایت حال دادن دلارام باعث میشد من هم بعدها عذاب وجدان نگیرم ولی خوب انگاری جریان داشت به سمت زوری کردن کشیده میشد. حالم اصلا خوب نبود سر کیرم همچنان سوزش داشت زمانی که حشری شدنم کم و زیاد میشد این سوزش هم کم و زیاد میشد. تا اون موقع این سوزش رو توی کیرم حس نکرده بودم.
تو همین حس و حال بودم تا اینکه سیاوش همچنان که از پشت به دلارام چسبونده بود بغلش کرد و به سمت راست چرخوند حالا دیگه نیم رخ این دو نفر رو میدیدم. دیگه مشخص بود سیاوش داره از زیر تاپ و سوتین سینه هاش رو مالش میده ریتم صدای معترض دلارام به این کار سیاوش کاملا لرزون و حشری نشون میداد.
با گرفته شدن سینه های خواهرم توسط یه پسر غریبه و تلاش دلارام برای درآوردن دست سیاوش از زیر تاپش چنان حالم خراب شد که اگه سرمو از روی سوراخ روزنامه بر نمیداشتم به یقین آبم از کیرم بیرون میزد همین حس های خوشایند باعث میشد اصلا به پشیمون شدن فکر نکنم..
با اینکه این حال کردن حالت زوری به خودش گرفته بود باز هم تمایل به این کار داشتم مازیار رو نگاه کردم داشت با یکی از دستاش کیرشو فشار میداد وقتی دید نگاش میکنم خندش گرفت آروم می خندید. دو سه دقیقه تو سوراخ نگاه نکردم تا کیرم از اون حالت ارضا شدن خارج بشه... با صدای بغض آلود دلارام و التماس سیاوش برای خوابیدن روی تخت سریع سوراخ روزنامه رو نگاه کردم سیاوش دلارامو به کنار تخت آورده بود ولی همچنان مثل قبل از پشت با کیرش به کونش می مالید و از جلو هم با هر دو دستش داشت پستونهای ناز دلارامو می مالید سیاوش داشت به همون سبکی که دوستام قبلا دلارامو کرده بودن عمل میکرد و قصد داشت با مالیدن سینه هاش دلارامو روی تخت بخوابونه...
با بدنی لرزون و هیجان زده روی پاهام ایستادم عجیب بود که توانایی ایستادن نداشتم بدنم به شدت می لرزید این لرزش حتی با بردن دلارام نزدیک تخت بیشتر هم شده بود وقتی قصد داشتم سرمو روی سوراخ بالایی روزنامه قرار بدم مازیار هم بلند شد و نزدیک من اومد با اشاره و درگوشی به من گفت که باز میخواد یه سوراخ دیگه مثل سوراخ بالایی تو روزنامه درست کنه. این بار به دو دلیل مخالفت کردم یکی اینکه کار بیخ پیدا کرده بود هر لحظه ممکن بود دلارام روی تخت بخوابه دوم اینکه واقعا از بودن مازیار تو اون لحظه کنار خودم احساس خوبی نداشتم و علاوه بر اون خجالت می کشیدم. با این حال مازیار نه تنها به مخالفت من اهمیت نداد بلکه با ناخن گیرش نزدیک سوراخ بالایی که من قصد نگاه کردن از اونجا رو داشتم باز هم روزنامه رو خراش داد و شروع به نگاه کردن نمود. شانس آوردم دلارام حواسش به نخوابیدن روی تخت بود داشت تلاش میکرد روی تخت نخوابه ولی از کمر به پائین روی تخت خیمه زده بود. و دستاش رو ستون خودش کرده بود تا روی تخت نیافته ....
سیاوش در حالیکه همچنان سینه هاشو می مالید سعی میکرد پاهای دلارامو به روی تخت ببره ولی زیاد موفق نبود دلارام هنوز مقاومت میکرد و فحش می کشید...با این حال آه و ناله سیاوش نسبت به قبل بیشتر شده بود میگفت بذار بکنمت حالم اصلا خوب نیست.. حال من هم که این بیرون ایستاده بودم اصلا خوب نبود مطمدن بودم مازیار هم حالتی شبیه ما داره...یه دختر و سه تا پسر یکی قصد کردن اون دختر رو داشت دونفر دیگه فقط حق نگاه کردن داشتن....
با فحش پدری که دلارام به سیاوش داد دوباره سرمو روی سوراخ قرار دادم. جون چی میدیدم چهار تا از انگشتای دستشو از روی شلوار لای کون دلارام کرده بود و از بالا تا پائین کونش میکشید بالاخره وقتی خواست دستشو ار عقب داخل شلوار و شورتش کنه دلارام یهو مثل این جن زده ها به سمت جلو خیز برداشت یکی از پاهاش ناخود آگاه روی تخت رفت سیاوش هم فرصت طلبی کرد جون جون کنان سریع اون یکی پای دلارامو بلند کرد روی تخت انداخت حالا دلارام روی تخت قرار گرفته بود هر بار سیاوش به سمت پاهاش می رفت با تقلا کردن و پرتاپ کردن پاهاش به سمت سیاوش مانع از اومدن سیاوش به روی تخت میشد و با یه حالت بغض آلود فحش مبداد.
روی تخت صحنه تقلای دلارام برای دمر نشدن و تلاش سیاوش برای گرفتن پاهای دلارام و دمر کردنش بود. البته شک نداشتم سیاوش اگه اراده کنه به راحتی میتونه دختری مثل دلارامو دمر کنه شاید قصد داره دلارامو راضی کنه ولی من بعید می دونستم دلارام با این شیوه ای که پیش گرفته راضی به دادن بشه...
سیاوش یکی دوبار سعی کرد با گرفتن مچ پای دلارام شلوارشو ار دمپا بگیره پائین بکشه که هر بار با تقلای دلارام پاهاش از تو دستاش در می رفت با این حال به خاطر اینکه تقلاش روی تخت زیاد بود. شلوار و شورتش تا پائین شکم و بالای برجستگی کونش پائین اومده بود. هر بار که میخواست از روی تخت بلند بشه سیاوش روی تخت هلش میداد لامصب هیکل پر دلارام هم سیاوش رو برای دمر کردنش به زحمت انداخته بود....
بعید میدونستم سیاوش حتی اگه موفق به کردن دلارام هم بشه کیرش به ته کون دلارام برسه لامصب برجستگی کونش یه کیر حداقل 18 تا 20 سانت لارم داشت تا به ته کونش بخوره که نه من این کیر رو داشتم و نه سیاوش...
تو اون لحظات داشتم از تقلا های دلارام برای ندادن و تلاش سیاوش برای کردن لذت می بردم این اولین بار بود که چنین حس خوشایندی رو تجربه میکردم. اصلا انتظار نداشتم بی غیرتی و بی تعصب بودن نسبت به خواهر این قدر باعث تحریک بشه. با این حال هنوز از لحظات آخر کار و از اومدن آبم می ترسیدم. این بار دیگه مثل هومن تلفنی نبود و این کار داشت جلوی خودم انجام میشد . فحش دادن دلارام به اوج خودش رسیده بود به سیاوش میگفت من به دوستای داداشم نمیخوابم آبروی داداشم میره... ...
از این حرف دلارام خندم گرفته بود بیچاره خبر نداشت من بدم نمیاد دوستام ترتیبشو بدن... کاشکی می تونستم به دلارام بگم بذار سیاوش بکنتت من کاملا راضی هستم..
با این حرفی که دلارام زد سیاوش انگاری شاکی شد مثل برق هر دو پای دلارامو از مچ پا گرفت خودش هم به روی تخت رفت در حالیکه پاهای دلارام هنوز تو دستاش و روی شکمش بود بر روی تخت خواب ایستاد و با این کار پاهای دلارامو به سمت بالا و سقف اتاق برد طوریکه لنگ های دلارام همراه کون و قسمتی از کمرش به سمت بالا آویزون شده بود. و فقط دست ها و سرش رو تخت بودن با بالا رفتن قسمتی از کمرش تاپ توی تنش هم پائین اومد با این کار قسمت زیادی از شکم و کمرش لخت شد و حتی بند مشکی سوتین تو تنش هم معلوم شد پوست سفید و یک دست و بدون لک قسمتی از کمر و شکم دلارام آه و ناله سیاوش رو دوباره درآورده بود لامصب دلارام اصلا شکم یا چربی اضافه نداشت و مثل این دخترای چاق شکمش بیرون نزده بود. سینه و شکمش مساوی همدیگه بود از پهلوها هم بدن کاملا میزون و نرمالی داشت و این عامل حسابی کمر باریکش کرده بود و دلارامو برای من و پسرهای دیگه خیلی خواستنی کرده بود. طوریکه روزی صد بار آرزو میکردم کاشکی دلارام خواهر من نبود حتی اگه بذار و اهل حال هم بود باهاش ازدواج میکردم.
سیاوش یکی دو دقیقه ای بود تو همون حالتی که پاها و کون دلارامو بالا نگه داشته بود سعی کرد شلوارشو پائین بکشه . برای این کار با دست چپش پاهای دلارامو به کمک شکمش همچنان بالا نگه داشته بود و با دست راستش از لبه شلوارش گرفته بود پائین می کشید که خوب دلارام هم با هر دو دستش لبه شلوارش رو گرفته بود اجازه پائین کشیدن نمیداد. سیاوش وقتی دید با یک دست کاری از پیش نمی بره بی خیال اون مدل پائین کشیدن شلوارش شد به یکباره دست راستشو به کمک دست چپش برد یهو دلارامو مثل فن فیتیله پیچ رو هوا دمر کرد حالا کونش درست روبروش بود و لنگ در هوا دمر بود وقتی هم تقلا میکرد تا پاهشو از تو دست های سیاوش دربیاره ران های پاش به خصوص کونش بدجوری می لرزید و چاک کونش حسابی باز و بسته میشد و حال هر سه تای ما رو خراب کرده بود. برای همین پاهای دلارامو از بالا بر روی تخت ول کرد و آخ دلارامو به خاطر افتادن پاهاش درآورد خودش هم آه کشان بلافاصله روی ساق پاهای دلارام نشست تا نتونه برگرده با دیدن این صحنه کم مونده بود از هیجان زیاد از حال برم. دلارام دیگه دمر روی تخت خواب بود و سیاوش پائین پاهاش نشسته بود بالاخره دمرش کرده بود با این کار تمام بدنم داشت داغ میشد
اینکه سیاوش این قدر میخواد دلارامو بکنه تا آبش بیاد و اینکه این بار کون دلارام ما میخواد آب سیاوش بیاره منو تا حد جنون تحریک میکرد.
با چشمهای خودم قاطی کردن سیاوش رو دیدم دیگه قابل کنترل نبود بعد از نشستن روی پاهای دلارام بلافاصله پیراهن خودشو در آورد و عضلات مردانه اش رو بیرون ریخت عضلاتی که برای کردن یه دختر هم سن و سال خودش مثل دلارام مناسب بود.
یه نگاه به سمت پنجره کرد و خندید بعد در حالیکه قربون بدن و کون دلارام می رفت با وجود تقلاهای دلارام و تکون هایی که به بدن و کونش میداد آه و ناله کنان روی دلارام دراز کشید دلارام با وجود اینکه زیر بدن سیاوش بود همچنان تلاش میکرد خودشو از زیر هیکل سیاوش بیرون بکشه ولی خوب موفق نبود ناچاراً به سیاوش فحش میداد. عجیب بود که سیاوش بدون ترس از من و به خاطربودن مازیار کنار من هر کاری دوست داشت میکرد و هر حرفی دلش میخواست به دلارام میزد.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت بیست ششم

داشتم شهوتناک ترین لحظات تاریخ زندگیمو تو اون لحظات به خاطر خوابیدن سیاوش روی دلارام تجربه میکردم چیزی که این شهوت رو بیشتر میکرد تلاش دلارام برای بیرون اومدن از زیر سیاوش و البته قلمبگی کیر سیاوش از داخل شلوارش روی کون دلارام بود که من از پشت شیشه این برجستگی و شق بودن کیرشو میدیدم. تا اون موقع یه پسر رو خوابیده روی دلارام ندیده بودم یواش یواش این کردن که آرزوش رو داشتم داشت شکل میگرفت
سیاوش یکی دو دقیقه ای از روی شلوار بدون اینکه شلوار خودش و دلارامو پائین بکشه لای کون دلارام لاپایی زد و درمقابل دری وری های دلارام آه و ناله میکرد برای راضی کردن دلارام بهش میگفت به خاطر اون کارهایی که برات کردم بذار بکنمت مطمئن باش نمیذارم مهرشاد بفهمه ولی باز هم دلارام دری وری تحویلش داد.. آخرین تلاش سیاوش هم برای راضی کردن دلارام بی نتیجه موند. وقتی دید این همه صبر کردن نتیجه نداد یهو قاطی کرد همانطور که روی دلارام دراز کشیده بود اوف اوف کنان با هر دو دستش از لبه تاپ دلارام گرفت به سمت بالا کشید دلارام در حالیکه سیاوش رو تهدید به جیغ کشیدن میکرد سعی میکرد با دستای خودش مانع از بالا رفتن تاپش بشه ولی خوب زیاد موفق نبود زورش نرسید سیاوش تاپش رو تا زیر بغل هاش بالا کشید.
با دیدن کمر لخت دلارام و سوتین مشکی که بسته بود زیر یک پسر غریبه به یکباره عقل و هوش از سرم پرید بدنم انگاری آتیش گرفت دوباره به اوج شهوت و لذت رسیده بودم. طوریکه هنوز که هنوزه وقتی به دوران دبیرستان و حادثه اون روز فکر میکنم کیرم به شدت شق میکنه.
همچنان از سوراخ روزنامه آدمهای اون طرف شیشه پنجره رو دید میزدم که هر کدام درصددغلبه بر دیگری بودن. سیاوش به سرعت و با عجله آخ و اوخ کنان که نشون میداد تو خودش نیست و به اطرافش توجهی نداره درصدد بود تاپ دلارامو از سر و دستاش در بیاره هر بار این کار رو میکرد دلارام بلافاصله دستاش رو به زیر شکمش می برد تا مانع بیرون اومدن تاپش از دستاش بشه تو اون لحظات حشری بودن سیاوش که از آخ و اوخ کردنش پیدا بود باعث عدم تعادلش شده بود چون هر بار دست دلارامو از زیر شکمش بیرون می کشید قدرت نگه داشتنش رو نداشت دلارام دوباره دستشو زیر شکمش میکرد از این بی عرضگی سیاوش خونم به جوش اومده بود. تو اون لحظات همچنان طرفدار شماره یک سیاوش بودم. دوست داشتم دلارام کونشو بدون هیچ اعتراض و حرفی تقدیم کیر سیاوش کنه می دونستم این طرفداری تا کرده شدن دلارام ادامه داره. سیاوش بالاخره بعد از چند بار تلاش که چیزی شبیه مچ انداختن با دلارام بود در حالیکه فحش میخورد دست راست دلارامو بالای سرش نگه داشت و به زور با کمک هر دو دستش تاپشو از تو یکی از دستاش درآورد یکی دو دقیقه بعد هم این کار رو با دست چپ دلارام کرد بعد از این کار هم به راحتی تاپشو از تو سرش درآورد و به پائین تخت پرت کرد. با این کار سیاوش کیرم در حال ترکیدن بود معنی واقعی شق درد رو زمانی فهمیدم که سیاوش بند سوتین دلارامو از پشت سرش باز کرد چنان از زیر شکمش بیرون کشید که جیغ دلارامو به همراه داشت. با دیدن پستونهای لخت و سفید و آویزونش حسابی از خود بی خود شده بودم به خاطر دیدن چنین صحنه ای تو بیضه هام احساس سنگینی کردم یه جورایی درد گرفته بود بیشتر از یک ساعت بود که کیرم شق بود گاهی هم شل و سفت میشد به خاطر ترس از اومدن آبم هم اصلا به کیرم دست نزده بودم.
سیاوش بلافاصله بعد از پرت کردن سوتین دلارام به پائین تخت آخ کون وای کون گویان با حرفهایی مثل چه کونی قربون کونت اگه بدی میخو.رمش برات معلومه خیلی تنگ و داغه جوری قربون صدقه کون دلارام میرفت که من تا حالا نرفته بودم...
کون کون کنان از روی کمر دلارام بلند شد روی پاهاش نشست. مثل این آدمهای مست یه نگاه به سمت پنجره و ما کرد بعد هم این بار تو سکوت و بدون اینکه حرفی بزنه سرشو به سمت کون دلارام و شلوارش چرخوند میدونستم حالا نوبت چیه...نگاه سیاوش به پنجره کلی حرف توش بود حرفهایی که خیلی هاش حرف های من بود دو سال بیشتر بود در حسرت چنین لحظه ای می سوختم و می ساختم آرزوم بود دلارامو زیر یه پسر ببینم بفهمم پسره چه جوری کون میکنه و اینکه کون دلارام چطوری آب اون پسر رو میاره یا پسره با کردن دلارام تو چند دقیقه آبش میاد. اعتراف میکنم بیشتر از آخرش که پسره با کون دلارام آبش میاد خوشم می اومد. حالا اون زمان رسیده بود نگاه پر از شهوت سیاوش به کون دلارام منو به اوج برد. ضربان قلبم بالا رفت آب دهنم به سرعت در حال خشک شدن بود مثل این آدمهایی که چند ساعته در حال دویدن هستند عرق کرده بودم همش یکی در باطنم به من نهیب زد که بیچاره دارن شلوار ناموست رو جلوی خودت پائین میکشن ولی شهوتم جلوی چشمم رو گرفته بود فقط کس و کون دلارامو می دیدم. چنان نفس نفس میزدم که مازیار هم به من عکس العمل نشون داد دستهای لرزون منو گرفت چندین بار ازم خواست آروم باشم خودش انگاری همه چیز رو فهمیده بود دست راستشو رو قلبم گذاشت در گوشم گفت اینطوری بری جلو سکته رو زدی... هنوز باورم نمیشد جلوی خودم دارن ترتیب دلارامو میدن کاملا میدونستم با پائین کشیده شدن شلوار و شورت دلارام دیگه آبرو و حیثیت برای من نمی مونه عجیب اینکه یکی از دلایل مخالفت دلارام برای حال ندادن به سیاوش همین رفتن آبروی من پیش دوستام بود که من تو اون لحظات بهش اهمیت نمیدادم.
دستهای سیاوش بالاخره از دو طرف به لبه شلوارش رسید دلارام چند ثانیه با دست های لطیف و نازش مانع از پائین کشیده شدن شلوارش شد ولی زورش نرسید به محض اینکه سیاوش با یه حرکت سریع شلوار و شورت دلارامو تا زانو پائین کشید یهو با صدای بلند زد زیر گریه...
آخ که به محض دیدن کون لخت دلارام که تا اون لحظه تو روز روشن ندیده بودمش جونم داشت از تو کیرم بیرون میزد تک تک سلول های بدنم پر از شهوت شد من هم اینجا پشت پنجره با گریه دلارام و پائین اومدن شلوارش و معلوم شدن کون لختش پیش سیاوش و مازیار از خجالت آب شدم رفتم تو زمین.پائین کشیده شدن شلوار دلارام جلوی خودم خجالت آورترین لحظه زندگی من بود و هنوزم هست که تا اون لحظه تجربه اش نکرده بودم . بیشتر از سیاوش از مازیار خجالت می کشیدم که بیرون از اتاق و کنار من ایستاده بود و با دیدن کون لخت دلارام بیخ گوش من وای وای میکرد... لامصب گریه دلارام هم تو بیشتر خجالت کشیدن من تاثیر گذاشته بود.از اون طرف هم شهوتم ول کن نبود. کلاهک کیرم چنان حساس شده بود که وقتی به شلوارم می خورد آزارم میداد. دیدن کون لخت دلارام داغون داغونم کرد.
تا اون موقع گریه دلارامو اینطوری ندیده بودم.واقعا دچار جنون شهوت شده بودم چون از گریه کردن دلارام موقع پائین اومدن شلوارش جای اینکه بدم بیاد هم خجالت کشیده بودم و هم لذت برده بودم
دیگه واژه و کلمه ای برای توصیف زیبایی های کون لخت دلارام پیدا نمیکنم همین بس که باعث انحراف جنسی من شده بود همین بس که تو کمتر از 7 ماه سه نفر از دوستام کونش گذاشته بودن و چهارمین نفر هم در آستانه کردن بود... چنان چاک کون عمیقی داشت که به نظرم با کیر پسرهای هم سن و سال خودش پر نمیشد کیر یه مرد رو لازم داشت.
در حال نگاه کردن از گوشه چشم دیدم که مازیار هم دوباره دست به کیر شده داره کیرشو فشار میده...
دلارام بعد از پائین کشیده شدن شلوارش و بیرون افتادن کون لختش همچنان گریه میکرد ولی دیگه به سیاوش دری وری نمیگفت مقاومتی نمیکرد شاید مثل من فکر میکرد کار کونش دیگه ساخته شده...
سیاوش هم وقتی دید دلارام دیگه مقاومتی نمیکنه خیلی ریلکس از روی پاهاش بلند شد پائین پاهای دلارام نشست در حالیکه دلارام نسبت به قبل آروم تر گریه میکرد این بار دست انداخت شلوار و شورت دلارامو تا مچ پاهاش پائین کشید بعد هم از تو پاهاش درآورد..
در حالیکه من پشت پنجره اتاق خواب از شدت شهوت و خجالت به خودم می لرزیدم سیاوش بدون ترس از من و در کمال آرامش در حال درآوردن جوراب های دلارام بهش میگفت جوری میکنمت که هومن علیزاده و امیر تا حالا نکرده باشنت اون همه بذل و بخشش که بهت کردم به خاطر کونت بود. جوری مختو زدم که داداشت عمرا بفهمه کردمت...
کاملا معلوم بود سیاوش به خاطر بودن مازیار کنار من خیالش راحته جالب اینکه این سیاوش همون سیاوشی بود که ادعا میکرد به خاطر ناموس دوستش با امیر سلمانی دعواش شده و قهر کرده حالا قصد داشت ناموس همون دوستشو بکنه..
سوراخ روزنامه های روی پنجره به من چشمک میزدن تا قشنگترین و شهوت ناک ترین لحظه عمرم رو ثبت کنن. لحظاتی که میدونستم ممکنه دیگه تکرار نشه.
با درآوردن جوراب ها، دلارام دیگه کاملا لخت مادرزاد شده بود. این سیاوش دیوث حتی دوست نداشت یه جای بدن دلارام پوشیده باشه و کاملا دلارامو لخت کرده بود. گریه دلارام هم قطع شده بود و بی حرکت روی تخت دمر بود. انگاری کاملا تسلیم سیاوش شده بود.
دیدن بدن کاملا لخت دلارام برای من تو روز روشن آرزویی بود که بالاخره بهش رسیدم. آرزو میکردم کاشکی می تونستم از نوک پا تا بالای رانهاشو با زبونم بلیسم و بخورم. حتی یک لک و جوش هم روی پاها و بدنش وجود نداشت که واقعا آدمو به شک مینداخت نکنه تمام پاها کمر و کونش رو با کرم گریم پوشونده...
پاهای کشیده و میزان دخترانه نیم رخ کون و چاک عمیقش که وقتی دست های سیاوش به پاهاش می خورد باعث لرزیدن کون نرمش میشد کمر باریک و دخترانه اش که مثل کون و پاهاش پوستی یک دست و صاف داشت سینه های بلوری اش که به خاطر دمر خوابیدنش یکی از پستون هاش تا حدودی از زیر شکمش معلوم بود. همه باعث تحسین مازیار این بیرون کنار من شد طوریکه در گوش من گفت جون میده روی کون و کمر خواهرت خامه عسل بریزی و حسابی لیسش بزنی..
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت بیست هفتم

سیاوش وقتی دید دلارام دیگه گریه نمیکنه و دمر و بدون حرکت رو تخت خوابیده پائین پاهای دلارام روی تخت ایستاد شلوار و شورت خودش رو پائین کشید کیر کلفت و قرمزش که تقریبا اندازه کیر من بود بیرون افتاد حسابی شق و رق و سیخ بود یه بار موقع کردن آرمیتا کیرشو دیده بودم.
از اینکه این کیر قراره این بارداخل کون خواهرم بشه عرق شرم و خجالت می ریختم به خاطر اینکه من و سیاوش تو کل عمرمون تجربه چنین کاری رو نداشتیم و معلوم نبود حین کار چه اتفاقی ممکنه بیافته طبق قرار قبلی قرار شده بود سیاوش به محض لخت کردن دلارام بلافاصله و بدون کار اضافه ای از عقب بزنه توش و تو چهار پنج دقیقه کار رو تموم کنه.. که البته با این کون بعید میدونستم به چهار پنج دقیقه هم بکشه و زودتر از این آبش میاد سیاوش بعد از درآوردن شلوار و شورت خودش و بیرون آوردن کیرش بلافاصله پائین پای دلارام روی تخت نشست کرم و دستمال کاغذی رو از زیر تخت بیرون کشید
در حالیکه داشت قربون کون دلارام می رفت همزمان با کرم کیرش رو لیز و روان میکرد آه می کشید دیگه مانعی به نام شلوار و شورت بین کیر سیاوش و کون دلارام وجود نداشت فقط مقداری فاصله بود تا آبروریزی و بی غیرتی دیگری شکل بگیره...
تو اون لحظات که داشتم از حشر و خجالت می مردم سکوت دلارام و مقاومت نکردنش هم باعث شده بود از عذاب وجدانم کم بشه چون نشون میداد خودش هم راضی شده...
سیاوش روی دلارام به صورت دراز کش خیمه زد هر دو دستش رو دو طرف کتف های دلارام قرار داد با این حال هنوز بدنش با بدن دلارام تماس نداشت و روی دلارام نخوابیده بود. به خاطر اینکه سیاوش و دلارام دبیرستانی و تقریبا هم قد بودن کیر سیاوش دقیقا بالای کونش و در فاصله چند سانتیمتری قرار داشت. همچنان که دو دست و دوتا پاهاش رو به صورت دراز کش بالای دلارام ستون کرده بود. با دست چپش دوباره از تو قوطی مقدار زیادی کرم برداشت زیر کیر خودش مالید دلارام هم سرشو بین دو دستش قرار داده بود. و اصلا حرکتی نمیکرد از اون لحظه به بعد هر بار سیاوش کیرشو پائین می آورد و به کون دلارام نزدیک میکرد یه نگاه به پنجره و ما میکرد قرار شده بود برای شوکه نشدن من این کار رو به آرومی و یواش یواش انجام بده اول کلاهک کیرش وارد چاک کون دلارام شد چند لحظه مکث کرد و دوباره سمت پنجره و ما رو نگاه کرد نفسم داشت بند می اومد به محض اینکه بقیه کیر سیاوش هم به آرومی وارد چاک کون دلارام شد مازیار دستشو جلوی دهن من گرفت .سکوتی سنگین هم از جانب سیاوش و هم از جانب دلارام تو اتاق حاکم بود تا اینکه آه بلند و طولانی سیاوش به خاطر گذاشتن کامل کیرش لای کون دلارام تمام اتاق رو پر کرد از بالا به یکباره عرق شرم و حیا ریختم و از خجالت نمی تونستم مازیار رو نگاه کنم از پائین هم کیرم داشت خودش رو میکشت و مثل زمان اومدن آب کیرم هر چند ثانیه یکبار نبض میزد ولی آبی خارج نمیشد. این نبض زدن های کیرم موقع لخت کردن دلارام و قبل از اون اصلا وجود نداشت و با نزدیک شدن به لحظه کردن دلارام در من به وجود اومده بود و هر لحظه هم بیشتر میشد. به محض اینکه کیر سیاوش کاملا لای کون دلارام رفت مازیار دستشو از جلوی دهن من برداشت آروم در گوشم گفت یک وقت کار اشتباهی انجام ندم...
کار دیگه تموم بود دلارامو به راحتی به گائیدن داده بودم سیاوش قرار بود بعد از گذاشتن کیرش لای کون دلارام و لیز کردن سوراخ کونش بلافاصله از عقب بزنه توش تا اگه یه وقت پشیمون شدم کار رو تموم کرده باشه لامصب چاک کون دلارام چنان عمیق بود که وقتی سیاوش کیرشو لای کون دلارام گذاشت فقط کلاهک کیرش از قسمت بالای چاک کونش بیرون بود به نظرم کیر من و سیاوش برای کون دلارام ناچیز بود و کیر یه مرد بالغ رو لازم داشت...
سیاوش در حالیکه من از خجالت نمی تونستم درست نگاهش کنم با دو سه تا لاپایی زدن کون دلارامو با کیرش حسابی چرب و لیز کرد بعد از این کار هم سریع کیرشو به حالت عمودی لای کون ناز دلارام گذاشت دوباره سمت پنجره رو نگاه کرد....
با خودم میگفتم یعنی الان وقتشه؟ و اون لحظه تاریخی جلوی خودم داره اتفاق می افته؟
مازیار جلوی پنجره دوباره دستامو گرفته بود در گوشم منو قسم داد که یه وقت کاری نکنم. داشتم حسابی نفس نفس میزدم. چند لحظه تو سوراخ روزنامه رو نگاه میکردم و چند لحظه هم نگاهم به مازیار بود. هی دستامو میگرفت ول میکرد تو گوشم میگفت چیزی نیست بره توش برات عادی میشه تا اینجا که تحمل کردی بقیشم تحمل کن...بعد برای اینکه منو آروم کنه در گوشم یواشی گفت قصدش کشتن نیست کردنه فقط یه ذره بی غیرتی لازم داره بعد چند قطره آب بیرون می ریزه و همه چی تمام میشه..
تو این فکر بودم که چه راحت میشه به کمک دوست و یا همکلاسی خواهری که اهل حاله رو از کون کرد و یا دادنش رو دید که یهو صدای جیغ دلارام و آه ناله سیاوش و شل کن بره توش گفتن سیاوش همزمان تو فضای اتاق پیچید
با دیدن تقلای دلارام و معترض بودنش به خشن بودن سیاوش کیرم داشت از حرارت و شهوت آتیش می گرفت سیاوش سریع روی دلارام دراز کشید دستای دلارامو که مدام حرکت میکرد و به سمت کونش می اومد بالا سرش نگه داشت سریع با یه فشار دیگه تو کونش آخ بلند دلارامو درآورد این بار با گفتن آخ سوختم یهو زد زیر گریه...
دیگه برای خجالت کشیدنم دیر بود کیر سیاوش داشت داخل میشد من دو سال منتظر این لحظه بودم می بایست فقط می دیدم و از این حس جدید لذت می بردم. سر کیرم کاملا خیس شده بود و نبض زدنش هم تندتر شده بود کم کم احساس میکردم آبم میخواد بیرون بزنه...قبلاً پیش بینی کرده بودم به احتمال زیاد تو زمانی که سیاوش میکنه توش آبم بیاد ولی فکر نمیکردم بخواد به این زودی این اتفاق بیافته
از حشرآروم وای وای میکردم برای بهتر نفس کشیدنم دهنمو کاملا باز گذاشته بودم. مازیار دوباره هر دو دستمو گرفت و در گوشم گفت آروم باش و فقط نگاه کن ..
به خاطر اینکه سیاوش روی دلارام خوابیده بود کیرشو اصلا نمیدیدم دوباره دست راست دلارامو که هی نزدیک کونش می آورد به یک طرف دیگه پرت کرد سریع تو حالت دراز کش با دستاش کونشو از هم باز کرد در حالیکه قربون کونش میرفت و ازش می خواست خودشو شل کنه برای بار سوم کیرشو فشار داد
دلارام در حال گریه با گفتن وای پاره شدم خواست از زیر سیاوش فرار کنه که زورش نرسید...
به یکباره تو کیرم سوزش اولیه اومدن آب کیرمو حس کردم. بدبختی اینکه مازیار هم هر دو دستمو محکم گرفته بود و نمی تونستم مانع از اومدن آبم بشم...
این بار اومدن این آب کیرم با بقیه فرق داشت و به خاطر کرده شدن خواهرم جلوی خودم بود و خود به خود داشت می اومد
صورتم عرق کرده بود جای پیشانی عرق کرده ام روی بالای سوراخ روزنامه مانده بود
سرانجام سیاوش با گفتن اینکه فقط یه تقه دیگه مونده تا کل کیرم بره توکونت دلارامو دلداری میداد که همچنان اون وضعیت رو تحمل کنه
مازیار همچنان هر دو دستمو محکم گرفته بود حال و روز داغون و بدن لرزون منو که دیده بود فکر میکرد هر لحظه ممکنه قاطی کنم بیچاره خبر نداشت دقیقا برعکسه و از لذت آبم داره بیرون میزنه گریه دلارام آروم شده بود رفتار معترض دلارام نشون میداد که قصد نداره بذاره سیاوش باقی کیرشو تو کونش کنه با این حال باز هم از دلارام خواست تا خودشو شل کنه هر دو دستشو روی شانه های دلارام گذاشت تا به سمت جلو فرار نکنه بعد در حالیکه سعی میکرد از دلارام لب بگیره آه کشان باز هم کیرشو تو کون دلارام فشار داد
این بار آخ کش دار و جیغ مانند دلارام طوری تو گوش من پیچید و صدا کرد که به یکباره به اوج لذت رسیدم پاهام سست شد یه لحظه کیرم داغ شد تا اومدم دستامو از تو دست مازیار خلاص کنم آبم وارد کیرم شد و با درد عجیب و غریبی و با فشار زیاد تو شلوارم پاشید.
برای اینکه آه و ناله ام در نیاد دهنمو باز گذاشته بودم و همینطورکه سیاوشو روی هیکل لخت دلارام در حال دلداری دادنش میدیدم ازم آب می رفت..چشمم تو سوراخ روزنامه بود کیرم پشت سر هم نبض میزد خودشو خالی میکرد..
تکان ها و نبض های طولانی کیرم و ریختن آبم تو شلوارم لذت وصف نشدنی به من داده بود دستام هنوز تو دست مازیار بود و بدون دخالت دستهام آبم اومده بود سیاوش با یه فشاردیگه تو کون دلارام و هوار کشیدن دلارام موقعی که آبم داشت تو شلوارم می ریخت به بهتر ارضا شدنم کمک کرد و حسابی ازم آب رفت طوریکه کاملا بی حال و بی رمق شده بودم.
یکی دیگه داشت کون میکرد من آبم اومده بود. آخ که توی اون یک ساعت که کیرم مدام سیخ بود از حشرداشتم دیوانه میشدم معلوم نبود اگه آبم نمی اومد چه بلایی سرم می اومد بهترین لذت سکسی من تا این لحظه همون روز و همون ساعت تو خونه پسر خاله سیاوش رقم خورد
این دومین بار بود که بدون دخالت دستم و خود به خود آبم اومده بود یک بار هم زمانی که هومن داشت دلارامو میکرد و من تلفنی گوش میکردم این اتفاق افتاده بود با توجه به تجربه ای که از این دو مورد کسب کرده بودم به این نتیجه رسیدم ارضا شدن خود به خودی فقط تو دیدن کرده شدن خواهر اتفاق می افته...
تفاوت این نوع ارضا شدن با نوع دیگه اینه که مقدار آب بیشتری از بدن خارج میشه و پدر آدم در میاد.
با این حال یواش یواش که از حالت ارضا شدن خارج میشدم یه حال عجیب و بدی جای شهوتم رو میگرفت این حالت همون حالت بدی بود که میدونستم بعد از اومدن آبم در مورد دلارام به سراغم میاد.. انگاری تا اون موقع جلوی چشمام رو پرده شهوت گرفته بود و هیچ چیز حالیم نبود منطق و وجدانم داشت برمیگشت و حالم بد میشد. قبلاً هم از بعد اومدن آبم وحشت داشتم حالا تو مرحله عمل انجام شده قرار گرفته بودم. دستام هنوز تو دستای مازیار بود شلوارم رو که نگاه کردم دیدم به طرز ناجوری قسمت جلوی شلوارم خیس شده بد جوری ازم آب رفته بود. کاملا مطمئن بودم نبض زدن کیرم تو شلوارم بیشتر از اون یازده باری بود که موقع کردن دلارام شمارده بودم.قصد داشتم خیسی شلوارمو از مازیار پنهان کنم ولی چنان تابلو بود که دستامو ول کرد جلوی شلوار منو با تعجب نگاه کرد از خجالت و شرم نمی تونستم تو صورتش نگاه کنم وقتی نگاه کردنش تموم شد آروم در گوشم گفت شاشیدی به خودت؟
از این سوالش ناراحت شدم بدون اینکه بهش حرفی بزنم یه لحظه دست کردم داخل شلوارم کیرمو نشونش دادم که داشت می خوابید وقتی فهمید چه اتفاقی افتاده با تعجب آروم در گوشم گفت یعنی دیدن کرده شدن خواهر این قدر حشری کنندس که خود به خود آبت اومده؟ یه لحظه شلوارمو دوباره نگاه کرد دوباره در گوشم گفت پس بدجوری ازت آب رفته یه لحظه فکر کردم از ترس شاشیدی به خودت
حالم داشت خراب میشد دیگه دوست نداشتم دلارامو زیر سیاوش ببینم حالت عصبی پیدا کرده بودم.
قبلا پیش بینی کرده بودم آبم موقع رفتن کیر سیاوش تو کون دلارام ممکنه بیاد ولی اصلا فکر نمیکردم این کار به این سرعت و قبل از تلمبه زدن های سیاوش اتفاق بیافته... یکی تو ذهنم مدام منو خرد میکرد که دو سال برنامه ریختی این همه وقت گذاشتی و آبروی خودتو بردی فقط به خاطر چند تا فشار که تعدادش به 5 تا هم نرسیده بود؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
قسمت بیست هشتم

و این منو بدجوری داشت ناراحت میکرد حتی یک دقیقه هم نتونسته بودم کرده شدن دلارامو ببینم همه اون چند تا فشاری که سیاوش تو کون دلارام زده بود زیر یک دقیقه اتفاق افتاده بود . از اون طرف عذاب وجدان هم ولم نمیکرد همه چیز داشت رو سرم خراب میشد
تو سوراخ روزنامه رو که نگاه کردم نه تنها دیگه به من حال نمیداد بلکه به یکباره شدت ناراحتی منو بدجوری زیاد کرد. سیاوش هنوز روی دلارام بود حرکتی نمیکرد گریه دلارام هم بند اومده بود نزدیک بود بغضم بترکه بزنم زیر گریه چه ناجوانمردانه دلارامو به گائیدن داده بودم از اینکه میدونستم الان همه کیر سیاوش تو کون دلارامه داشتم دیوانه میشدم. چه راحت ناموسم رو با نقشه قبلی زیر همکلاسیم برده بودم. حالا از اینکه قرار کون دلارام آب سیاوش رو بیاره به شدت ناراحت بودم.
هنوز داشتم سوراخ روزنامه رو نگاه میکردم که سیاوش با شروع تلمبه زدنش حال منو بدتر خراب کرد حالا دیگه چیزی که بیشتر منو داغون میکرد و نمی تونستم تحملش کنم آه و ناله ها و چه تنگه چه لیزه چه داغه گفتن های سیاوش موقع تلمبه زدن بود سرمو از روزنامه برداشتمو در گوش مازیار با بغضی که نزدیک ترکیدن بود گفتم جون هر کی دوست داری به سیاوش پیامک بده بگو دیگه بس کنه من نمیخوام دیگه ادامه بده. مازیار که حالت بد منو دید دوباره دستامو گرفت آروم در گوشم گفت این نامردیه حالا که آب خودت اومده و کلی حال کردی داری این حرفو میزنی؟ بذار آب سیاوش هم بیاد خودخواه نباش تازه خواهرتم داره حال میکنه که دیگه چیزی نمیگه
مازیار برای اینکه یک وقت کاری نکنم محکمتر از قبل دستامو گرفته بود و به من نزدیکتر شده بود. دلارام موقع تلمبه زدن سیاوش آه های کوچیک میکشید مازیار همچنان در گوشم ور میزد و میگفت فکر کن یه دختر غریبه اس سیاوش این همه وقت گذاشته و هزینه کرده مخشو زده حق داره بکنتش بذار آبش بیاد نامردی نکن.
دست مازیار رو با عصبانیت به طرف خودش هل میدادم و همزمان از سوراخ داخل رو دید می زدم بدبختی خودمم کاری نمی تونستم بکنم آبرومون می رفت سیاوش هر بار بعد از دو سه تا تلمبه محکم چند لحظه کیرشو تو کون دلارام نگه میداشت تا آبش نیاد بعد با حرفاش قربون کون دلارام می رفت با دستهاش سینه های دلارامو از زیر شکمش می مالید در حال تلمبه زدن ازش لب میگرفت... صورت دلارامو به خاطر اینکه سر سیاوش جلوش بود خوب نمیدیدم. تو اون لحظات دیگه حالم داشت به شدت خراب میشد طوریکه حالا دیگه این مازیار بود که منو قسم میداد کاری نکنم تا سیاوش آبش بیاد هی در گوشم میگفت خیالت از بابت سیاوش راحت باشه من کاملا میشناسمش از اون پسرها نیست بخواد جایی جار بزنه و آبروریزی کنه تو که آبت اومد بذار آب سیاوش هم بیاد تا هر دوتایی حال کرده باشین.نن
سیاوش این بیرون خبر نداشت من چه حالتی پیدا کردم همینطور داشت از تنگی داغی کون دلارام میگفت و تلمبه میزد تا اینکه بالاخره با گفتن داره میاد سرعت تلمبه زدنشو چنان بالا برد که خود دلارام هم دوباره جیغش دراومد..یه لحظه با جیغ دلارام منم قاطی کردمو فقط می دونستم غیرتم برگشته بود داشتم دستامو از دست مازیار خلاص میکردم که انگاری برای مانع شدن سیاوش دیگه دیر بود کار از کار گذشته بود شاید روی هم 15 تا تلمبه نزده بود
که یهو آه و اوخ کنان به یکباره کیرشو تا ته تو کون دلارام کرد دیگه بیرون نکشید اون چیزی که من تو اون لحظات اصلا دوست نداشتم اتفاق بیافته اتفاق افتاد و با صدای بلند در حال آه کشیدن آبشو تو کون دلارام خالی میکرد.... دیگه همه چیز تموم شد به خاطر یک دقیقه لذت آبروی خودمو تو دبیرستان برده بودم ریختن آب کیر سیاوش داخل کون دلارام هم منو بیشتر داغون کرد اشکهام روی صورتم سرازیر شد مازیار برای اینکه کار دست خودمون ندم دستمو گرفت منو به سمت طرف دیگه بالکن و پنجره آشپزخونه کشوند. با حالتی خجالت زده و اعصابی داغون به سمت پنجره آشپزخونه حرکت کردم. به شدت افسرده شده بودم. آخرش این حالت کار دست من داد. حس کاملا ناخوشایندی داشتم. وقتی به این فکر میکردم که خواهرمو جلوم کردن چنان داغون میشدم که دوست نداشتم تو این دنیا باشم. شاید اگر کردن دلارام توسط سیاوش بیشتر از 4 دقیقه طول میکشید من دیوانه تر میشدم و ممکن بود خودم داخل اتاق بشم کار دست همه بدم ولی شانس آوردم کار سیاوش تو همون 10-15 تا تلمبه اول تموم شد و زودی آبش اومده بود.
هر چه زمان میگذشت حال و روز منم خراب تر میشد مازیار دست منو همه جا گرفته بود از پنجره آشپزخونه رد شدیم به سمت هال و پله ها و طبقه پائین و زیر زمین رفتیم.

این فصل چهار قسمت دیگه داره که یکیش ادامه جریان خونه پسرخاله سیاوشه بقیه قسمت ها هم جریانی هست که برای من در ادامه پیش اومد
شرمنده بابت بدقولی ها
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

میوه ممنوعه ای به نام خواهر (فصل دوم)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA