انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 4:  « پیشین  1  2  3  4

میوه ممنوعه ای به نام خواهر (فصل دوم)


مرد

 
قسمت بیست نهم

چند دقیقه ای بود تو زیر زمین نشسته بودم و مثل این ماتم زده ها زمین رو نگاه میکردم مازیار هم کنار من نشسته بود چیزی نمیگفت..
واقعا حالم خوب نبود عجیب بود که تا قبل از کرده شدن دلارام توسط سیاوش خودمو تو این جریان مقصر نمی دونستم ولی بعد از تمام شدن کار حالا خودمو مقصر اصلی می دونستم.
منتظر بودم سیاوش و دلارام از خونه بیرون برن تا من هم چند دقیقه بعد پشت سر اونها خارج بشم هنوز شلوار خونگیم تو پام بود و عوضش نکرده بودم.
مازیار بالاخره سکوت رو شکست و در حالیکه به شلوار خیس از آب کیرم نگاه میکرد ازم پرسید:
- بعد از ارضا شدنت چرا یهو حالت بد شد؟
خودش جواب سوالش رو میدونست داشت الکی سوال میکرد. شاید میخواست با حرف زدنم پی به افکار من ببره وقتی دید جوابشو نمیدم دوباره پرسید:
- تو که دستهات تو دست من بود پس چطوری آبت اومد؟
همچنان تو افکار پریشان و داغون خودم سیر میکردم و به سوال های چرت و پرت مازیار که اکثرا در مورد آب کیر من بود جواب نمیدادم. با این حال اونجا بودنش کنار من باعث میشد دست به اقدام ناجوری نزنم. عجیب بود که بعد از اومدن آبم و تخلیه شهوتم حسابی گرسنه بودم و دل ضعفه گرفته بودم. عذاب وجدان هم ول کنم نبود. فقط امیدوار بودم این بار هم مثل جریان هومن و بقیه جریانها این حالت بد موقتی باشه و به مرور زمان حالم بهتر بشه که البته به خاطر اینکه این بار جلوی خودم دلارامو به صورت واقعی از کون کرده بودن شک داشتم حالم بهتر بشه... بیشتر حس میکردم به پدر و مادرم خیانت کردم تا به دلارام در حال پوشیدن شلوار کتانم بودم که مازیار باز هم یه سوال کس شعر دیگه پرسید و گفت:
- از چی ناراحتی؟از اینکه آب سیاوش اومد؟یا از اینکه آبشو ریخت توش؟
وقتی دید باز هم جوابشو نمیدم خودش برای خودش جواب درست کرد و گفت:
- اصولابیشتر پسرها آبشون رو تو کون دخترا میریزن چون هم حالش بیشتره و هم اینکه بعدا که دختر مورد نظر رو تو خیابون می بینند باعث افتخار خودشون و خجالت کشیدن اون دختر میشن...
برای خلاص شدن از کس شعرهای مازیارمثل آدمی که با خودش حرف میزنه در حالیکه زمین رو نگاه میکردم با خودم گفتم :
دوسال وقت گذاشتم و هزینه کردم آبروی خودمو بردم فقط برای یک دقیقه نگاه کردن...
هنوز حرف زدنم با خودم تموم نشده بود که وسط حرفم پرید و گفت:
- چرا یک دقیقه؟ مگه از زمانیکه اومدن تو خونه حال نمیکردی مگه وقتی سیاوش خواهرت رو تو اتاق خواب برد رو تخت خوابوند حال نمیکردی مگه وقتی لختش کرد بهت حال نداد؟فقط همون یک دقیقه که کرد توش بهت حال داد؟ خوب اسپری میزدی آبت زرتی نیاد...
این کس خل با این نوع حرف زدنش انگاری داشت برای من شعر با قافیه می گفت.

*******
تقریبا نیم ساعت از تو زیر زمین بودن ما گذشته بود ولی هنوز از پائین اومدن دلارام و سیاوش خبری نبود. عجیب بود که حال منم یواش یواش داشت عادی تر میشد و امیدوار میشدم بهتر هم بشه...شانس آوردم مازیار لحظات بعد از اومدن آب کیرم اونجا بود وگرنه معلوم نبود چه بلایی سر خودم و بقیه می آوردم... شلوارمو پوشیده بودم و منتظر بودم ولی همچنان خبری نشد... وقتی دیدیم اینها نیومدن مازیار پیشنهاد داد بره بیرون سرکشی کنه. بیرون که رفت من با خودم تنها شدم همه جریان اون یک ساعت جلوی چشمم می اومد و می رفت هنوز کاملا حالم خوب نشده بود و یه جورایی از اینکه باعث و بانی کرده شدن دلارام شده بودم ناراحت بودم. شرایط روحی من داشت دقیقا به سمتی می رفت که در مورد جریان هومن رفته بود و این منو امیدوار میکرد که این حالت بد هم مثل جریان هومن موقتی بوده و از بین میره... چند دقیقه دیگه که گذشت یواش یواش وقتی به جریان تلمبه زدن های سیاوش تو کون دلارام فکر میکردم دوست داشتم بیشتر اون تصاویر رو تو ذهنم مرور کنم. اون چهار پنج تا فشار اولی که سیاوش برای داخل کردن کیرش تو کون دلارام زده بود کار منو ساخته بود و آبم اومده بود و کار به دیدن درست درمون تلمبه زدن سیاوش هم نکشیده بود.
چند دقیقه دیگه گذشت تا اینکه مازیار دوباره وارد زیر زمین شد نگاش کردم خیره نگام کرد و گفت سیاوش دوباره مشغول شده......
از این حرف مازیار زیاد تعجب نکردم. چون خود من هم وقتی دوست دخترامو به خونه می آوردم حداقل 2 بار میکردمشون. عجیب بود که باز ابلیس شیطان داشت در پوست و استخوانم رخنه میکرد و در گوشم به من میگفت حالا که میگی یک دقیقه بیشتر بهت حال نداده می تونی الان جبران کنی و بیشتر لذت ببری با گذشت تقریبا 40 دقیقه از زمان اومدن آبم داشتم دوباره به ریکاوری می رسیدم. خبر مازیار هم مبنی بر دوباره مشغول شدن این دو نفر به ریکاوری و برگشتن حالت من به قبل از کرده شدن دلارام سرعت داده بود. وسوسه های شیطان هم ول کن نبود. مازیار بعد از اینکه این خبر رو به من داد از زیر زمین خارج شده بود و من تنها تو زیر زمین نشسته بودم. تصاویر آخ و ناله های دلارام و تلمبه زدن های سیاوش تو کونش جلوی چشمم می اومد و می رفت... یکی به من نهیب میزد اگر نری ببینی بعدا و در آینده از اینکه چنین موقعیتی رو از دست دادی پشیمون میشی یه بار که این اتفاق افتاده با دوبار چیزی عوض نمیشه...
بالاخره تصمیم نهایی رو گرفتم باز اسیر شهوتم که دوباره داشت قوتی تر از منطقم میشد شده بودم.
وقتی دست های لرزونم رو برای درآوردن شلوار کتان داخل پاهام بردم باز دیدم کیرم زودتر از من تصمیم گرفته و شق کرده...
هنوز نمناکی آب کیری که توی شلوار خونگیم ریخته شده بود وجود داشت. سرپا که ایستادم یه لحظه سرم گیج رفت بدجوری ازم آب رفته بود و خسته بودم ...آروم از تو زیر زمین بیرون اومدم بعد از اینکه دیدم شرایط مساعده از تو حیاط وارد راهرو شدم دیگه نیازی به چک کردن طبقه اول نبود مستقیما به طبقه بالا رفتم از مازیار هنوز خبری نبود پیش بینی میکردم پشت درب اتاق خواب داره نگاه میکنه.. وارد هال طبقه دوم که شدم فقط صدای آه و ناله ضعیف دلارام می اومد خیالم بابت از تو اتاق بودن این دو نفر راحت شد.
از تو هال وارد آشپزخونه و از پنجره وارد بالکن شدم مازیار کنار پنجره اتاق خواب دست به کیر ایستاده بود انگاری جق میزد.. باز هم از اونجا بودن مازیار ناراحت شدم و احساس راحتی نمی کردم با این وجود چاره نبود حداقل بودنش کنار من برای زمانی که آبم می اومد و حالم بد میشد و برای جلوگیری از اقدام احتمالی مفید بود.
مازیار منو که اونجا دید شوکه شد دست از مالیدن کیرش برداشت و خواست جلوی منو بگیره که آروم بهش اطمینان دادم که حالم خوب شده بعد هم با تنی لرزون دوباره مثل دفعه قبل در حالت نشسته سرمو روی سوراخ روزنامه پائینی قرار دادم.
با دیدن صحنه های اروتیک داخل اتاق انگاری همه چیز از اول برای من آغاز شده بود. لرزش های بدنم هیجان و شهوتم که با دیدن سر سیاوش بین پاهای دلارام و مالیدن سینه هاش همزمان با هر دو دستش دوباره داشت به اوج می رسید
با دیدن لیسیدن کس دلارام توسط سیاوش که البته گاهی پاهای دلارام مانع دید زدن من میشد داشتم به اوج می رسیدم از کس خوردن زیاد خوشم نمی اومد ولی حاضر بودم کس دلارامو هر جوری که دوست داره بخورم با دیدن کس لیسی سیاوش و مالیدن پستونهای بلوری دلارام دوباره بی غیرت شده بودم و دوست داشتم دوباره حال دادنش رو ببینم. سیاوش هم که دیگه انگاری خیالش بابت من راحت شده بود. کاملا واضح بود که قصد داره بر عکس دفعه قبل این بار با کس خوردن دلارامو ارضا کنه و تلافی خود خواهی دفعه اول رو در بیاره عجیب بود که دیگه از دیدن صحنه های حال کردن سیاوش با دلارام خجالت نمی کشیدم و فقط لذت خالص بود انگاری دیگه آب از سرم گذشته بود. با دیدن بدن لخت سیاوش و دلارام که در هم می لولیدن بدنم داغ شده بود بیشتر از کس لیسی سیاوش به صورت دلارام نگاه می کردم که همزمان با لیس زدن کسش و مالیده شدن سینه هاش حسابی حال میکرد و سرش رو مدام به چپ و راست می چرخوند. دهنش کاملا باز بود و زبونش رو گاهی وقتها بیرون می آورد آه های کوتاه ولی طولانی می کشید چاقال خانم اون موقع که من داشتم کسش رو می خوردم با دستهاش صورتش رو پنهان کرده بود نمی خواست من این حالت ها رو تو صورتش ببینم حالا اینجا حسابی و آزادانه داشت حال میکرد. رفتارهای دلارام نشان میداد که این بار کاملا از حال دادن به سیاوش راضی هست تو حین دیدن و لذت بردن از این بی غیرتی یهو یاد مازیار افتادم قبل اینکه منو تو بالکن ببینه داشت جق میزد نگاهش عصبی بود وقتی دید نگاهش میکنم نزدیک من شد آروم در گوشم گفت تو که حالت بد بود چرا اومدی اینجا؟
بودن مازیار تو اون لحظه اونجا برای من قابل تحمل نبود برای همین بهش گفتم اگر بعضی هاچرت و پرت نگن حالم خوب شده...
با این حرفم انگاری بهش برخورد چون بدون اینکه حرفی بزنه از من دور شد و از تو بالکن بیرون رفت و با رفتن مازیار نفس راحتی کشیدم و خیالم راحت شد. سرپا ایستادم تا بهتر بتونم حال کردن سیاوش با دلارامو ببینم که یهو یاد حرف های سیاوش در مورد اوپن بودن یا نبودن دلارام افتادم استرس و هیجان دوباره بدنمو فرا گرفت یه چیزی همون لحظه مثل خوره افتاد به جونم که نکنه سیاوش این بار میخواد از جلو بزنه توش...چون هنوز داشت کس لیسی میکرد. آه و ناله های گاه و بیگاه دلارام به خاطر کس لیسی سیاوش دوباره باعث نبض زدن موقتی کیرم شده بود کلاً به آه و اوخ کردن های دلارام و آه کشیدن های سیاوش حساس بودم
چون معتقد بودم آه کشیدن دلارام نتیجه اینه که داره از کیری که میره تو بدنش لذت می بره و آه و ناله سیاوش هم ناشی از لذت بردن از بدن و کون دلارامه که اینها منو بد جوری حشری میکرد. تو این فکر ها بودم که دیدم دلارام یکی از دستهاشو روی سر سیاوش قرار داد به سمت کسش بیشتر فشار داد حرکت بدنش هم طوری بود که انگار داره جون میده مدام سر و بدنش رو به چپ و راست می چرخوند تازه داشتم با دیدن حرکات دلارام موقع حشری شدنش آشنا میشدم اون شبی که من میکردمش هیچ کدوم از این رفتارها رو نمیکرد این قدر به حرکت دادن سر و بدنش ادامه داد تا با جیغ کوتاهی از سیاوش خواست خوردن رو بس کنه کاملا تابلو بود که ارضا شده و آبش اومده...
دلارام مثل جنازه روی تخت ولو شده بود سیاوش هم در حالیکه یواشکی به سمت پنجره نگاه میکرد لب هاشو با دستمال کاغذی پاک میکرد.
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
مرد

 
قسمت سی ام

سیاوش آه و ناله کنان در حالیکه قربون کون دلارام می رفت بالشت رو از زیر سر دلارام بیرون کشید و وسط تخت قرار داد
بعد هم آخ کون وای کون گویان دلارامو که مثل جنازه روی تخت بی حرکت بود بر روی بالشت دمر کرد. با این اقدام سیاوش همه فکرهایی که در مورد اوپن بودن دلارام کرده بودم از بین رفت اونجا بود که فهمیدم دلارام هنوز دختره البته من ناراحت این قضیه نبودم من عاشق و دیوانه کونش بودم. با اینکه اندام فوق العاده سکسی داشت ولی هیچ جای بدنش مثل کونش منو دیوانه نکرده بود. برای همین وقتی سیاوش دمرش کرد و اون کون نازش بر روی بالشت قرار گرفت به یکباره هیجان و شهوتم چند برابر شد و بدجوری بالا رفت. طبق تجربه ای که از کردن دوست دخترام داشتم شک نداشتم به خاطر اینکه آبم یکبار اومده بود این بار می تونم دقایق بیشتری از کرده شدن دلارام تا اومدن آبم رو ببینم....
تا اون لحظه هم با وجود کس لیسی سیاوش ، لب گرفتن ها، مالیدن و خوردن سینه هاش خودمو نگه داشته بودم تا آبم نیاد ولی می دونستم با شروع کون کردن سیاوش دیگه نمی تونم تحمل کنم و به خاطر لذت زیادی که کرده شدن خواهر داره صد درصد مثل دفعه اول آبم بیرون میزنه...
سیاوش روی دلارام خیمه زد موهای پریشان شده دلارامو از روی گردنش کنار زد شروع به لیسیدن و خوردن اون گردن سفید و بلوریش کرد و آروم این خوردن و لیسیدن رو از گردن به سمت پائین و کمر دلارام می کشید
با این کارش لذت و حسادت در بدنم موج میزد.
از اینکه یه پسر غریبه داره بدن دلارامو از بالا تا پائین مثل یک تکه جواهر لیس میزنه هم لذت می بردم و هم به دلارام به خاطر اینکه با زیبایی بدنش سیاوش رو این چنین مست و خراب خودش کرده افتخار می کردم وقتی زبون سیاوش بالاخره به بالای کون دلارام رسید آه و ناله دلارام هم در اومد کاملا تابلو بود که از کرده شدن کونش هم حسابی لذت می بره...
زبون سیاوش که لای کون دلارام رفت آه کشیدن دلارام تبدیل به جیغ های کوتاه شده بود چاقال خانم کاملا تابلو بود که از خورده شدن سوراخ کونش هم مثل کسش خیلی حال میکنه منتهی اون شب که من میکردمش خودشو این طوری تابلو و عاشق دادن نشون نداده بود. سیاوش با خوردن کون دلارام باعث تندتر زده شدن نبض کیرم شده بود. کلا هر بار که به کون دلارام دست میزد من اینجا پشت پنجره یه روانی به تمام معنا میشدم. آرزو میکردم کاشکی من جای سیاوش اون سوراخ کون ناز و خانه خراب کن رو می لیسیدم. و می خوردم. تا اینجا که من میدیدم هیچ اثری از کرم هایی که سیاوش به کون دلارام مالیده بود نبود. انگاری تو اون مدتی که ما پائین بودیم خودشو تمیز کرده بود. سیاوش بعد از خوردن و لیز و روان کردن کون دلارام پائین پاهای دلارام نشست و با آب دهنش کیرشو حسابی خیس و لیزکرد
کیرم تو شلوارم داشت از شق درد می ترکید انگار نه انگار یک ساعت پیش کلی ازش آب رفته بود... وقتی سیاوش کیرشو به کون دلارام نزدیک کرد انگاری مو به تنم سیخ شد بدنم برای بار هزارم شروع به لرزیدن کرد از اون طرف هم انگاری یک نفر تند تند تو گوشم کلمه بی غیرت بی غیرت رو تکرار میکرد سیاوش کیرشو آروم و آه ناله کنان لای چاک کون دلارام قرار داد. و روی دلارام خوابید با دوباره رفتن کیرش لای کون دلارام بر عکس تصورم یک لحظه موجی از خجالت ، شرم و حیا تمام بدنمو فرا گرفت. همش فکر میکردم بعد از اون یکباری که سیاوش دلارامو کرد همه چیز عادی میشه و دیگه خجالت نخواهم کشید ولی اشتباه فکر میکردم
تازه با وای چه داغه گفتن دلارام موقعی که کیر سیاوش لای کونش رفت بیشتر خجالت کشیدم. شانس آوردم مازیار کنارم نبود وگرنه معلوم نبود چه حالی پیدا میکردم. دلارام حالا با رفتاری که از خودش نشون میداد داشت به من خیانت میکرد. با هزار ناز و عشوه به سیاوش میگفت کیرتو به صورت عمودی لای پام بذار تا روی کسمو بگیره..
سیاوش بعد از این حرف دلارام به سمت پنجره نگاه کرد و خندید. بعد هم همون کاری رو که دلارام خواسته بود اجرا کرد. با این اقدام آه دلارام و جون جون گفتن سیاوش بلند شد هنوز باورم نمیشد این همون دلارام یکی دو ساعت پیش باشه.. سیاوش سه چهار دقیقه ای به همون شکلی که دلارام می خواست لای کونش لاپایی زد آه و ناله هر دو تاشون تمام اتاق رو پر کرده بود.این وسط من هم مثل این آدم های برق گرفته مدام تن و بدنم می لرزید. کیرم همچنان نبض میزد بالاخره وقتی سیاوش از روی دلارام پا شد می دونستم قصد چه کاری داره شک نداشتم به محض وارد شدن دوباره کیرش داخل کون دلارام و جیغ و فریاد هاش آبم مثل اولین بار سریع بیرون میزنه دنبال راهی بودم اومدن آبم رو تا بعد از فشار های اولیه سیاوش به تاخیر بندازم.
دوباره یکی دو دقیقه ای لای کون دلارامو حسابی لیس زد تا لیز و شل بشه بعد هم دوباره کیرشو آب دهنی کرد لای کونش قرار داد روی دلارام دراز کشید. دوباره تپش های قلبمو همچو تیک تیک ساعت حس میکردم تو اون لحظات مغزم از کار افتاده بود بدنم از کیرم دستور میگرفت و نبض زدن هاش تندتر شده بود. سیاوش کاملا روی بدن و کون دلارام دراز کشیده بود. در حالیکه گردن دلارامو لیس میزد و گاهی هم لپ های دلارامو بوس میکرد زمزمه وار در گوش دلارام حرفهایی میزد که من نمی شنیدم. تو اون لحظات که گوش هامو برای شنیدن حرفهای در گوشی سیاوش تیز کرده بودم. به یکباره صدای یواش سیاوش دلارام و بلافاصله بعد از اون آخ بلند و ویران کننده دلارامو شنیدم
تا آه کشیدن و جون گفتن سیاوش و آخ های دردناک دلارام تو فضای اتاق خواب پیچید تو کیرم احساس لذت بخش و سوزش اولیه اومدن آب کیرمو حس کردم ناخود آگاه برای جلوگیری از اومدن خود به خودی آبم هر دو دستمو بر روی گوش هام قرار دادمو چشمهامو بستم تا صدای آخ کشیدن دلارامو نشنوم. ولی باز صداشون رو کم و بیش می شنیدم.
در حالیکه دست هام هنوز روی گوش هام بود بلند بلند نفس می کشیدم تا صدای نفس کشیدنم تو گوش هام بپیچه و صداشون رو نشنوم. ولی باز هم صدا می اومد. ناچارا در همون حال که دستهام روی گوشم بود از جلوی پنجره اتاق خواب فاصله گرفتم تا ته بالکن و پنجره آشپزخونه عقب نشینی کردم. اونجا دیگه صداشون رو نمی شنیدم. ولی به خاطر اینکه به داخل اتاق خواب دید نداشتم هر لحظه ممکن بود دلارام یهو سر زده وارد بالکن بشه و من رو اونجا ببینه برای همین ریسک نکردم از پنجره آشپزخونه داخل شدم. یکی دو دقیقه ای یک گوشه تو آشپزخونه نشستم شک نداشتم اگر همچنان پشت پنجره می بودم بلافاصله با آخ های دلارام و آه کشیدن سیاوش آبم بیرون میزد. اونجا بود که فهمیدم نمیشه کرده شدن خواهر هم سن و سال توسط یه پسر غریبه رو از اول تا آخرش نگاه کرد همون اول کار یا نهایتا وسط کار آب کیر خود به خود میاد...
البته من از اومدن آبم به طور خود به خود بدم نمی اومد. ولی از حالت ناجور روحی و روانی بعدش وحشت داشتم برای همین قصد داشتم اومدن آبم رو حداقل تا زمان اومدن ارضا سیاوش به تاخیر بندازم.
سه چهار دقیقه ای گذشت کیرم داشت می خوابید تصمیم گرفتم دوباره به بالکن برم. به وسط بالکن که رسیدم دیگه صدای جیغ و فریاد دلارام نمی اومد به کنار پنجره اتاق خواب که رسیدم. این بار آخ های کوتاه و آروم سیاوش واضح تر از آه های گاه و بی گاه دلارام می اومد.... ایستاده سرمو روی سوراخ روزنامه بالایی قرار دادم. کیرم در کسری از ثانیه به حد اعلای رشد خودش رسید سیاوش به فاصله یک ثانیه از هم تو کون دلارام تو همون حالت خوابیده تلمبه میزد هر بار کیرش داخل میشد آه میکشید صورتش رو بر روی صورت دلارام قرار داده بود و هر دو سمت پنجره رو نگاه میکردن...
تو اون لحظات حالت صورت دلارام و سیاوش به خاطر تلمبه هایی که سیاوش تو کونش میزد اصلا طبیعی و عادی نبود. سیاوش سرخ شده بود. دهنشو کاملا باز کرده بود. زبونش رو بیرون از دهنش و دور لباش می چرخوند. دلارام هم که صورتش داشت زیر صورت سیاوش له میشد دست کمی از سیاوش نداشت دهنش کاملا باز بود و حالت چشمهاش شبیه این آدمهای مست بود چشم های دلارام از لذت زیاد خمار بودن هر بار که میخواست بسته بشه با پلک زدن زیاد مانع بسته شدن چشمهاش میشد ولی خوب زیاد موفق نبود. هر بار که چشم هاش بسته میشد با دهان باز آه می کشید با دیدن حالت چشمها و صورت دلارام و سیاوش دوباره جنون شهوت تمام بدنمو فرا گرفت تو کیرم حالت ارضا شدن پیدا کردم این بار هم برای جلوگیری از اومدن آبم سریع چشمهامو بستمو گوش هامو با دستهام گرفتم.
یک دقیقه بعد چشمهامو باز کردمو تو سوراخ روزنامه نگاه کردم دیدم سیاوش صورتشو از روی صورت دلارام برداشته دستهاشو ستون خودش کرده و سریعتر از قبل تو کون دلارام تلمبه میزد و با هر 5-6 تلمبه ای که میزد چند ثانیه ای مکس میکرد که احتمال میدادم برای اینکه آبش نیاد این کار رو میکنه عجیب اینکه این مکس کردنش باعث اعتراض دلارام میشد از سیاوش می خواست که مکس نکنه و سریعتر ادامه بده... دیگه بابت این اعمال بی غیرتی که جلوی روی من انجام میشد خجالت نمی کشیدم بلکه از حرفهای دلارام به سیاوش شرم میکردم ..سیاوش از حرفها و درخواست هایی که دلارام ازش میکرد می خندید به پنجره نگاه میکرد. با اینکه منو این پشت نمی دید ولی به خاطر حرفهای دلارام ازش بد جوری خجالت می کشیدم. یکی دو دقیقه که تلمبه زدن های سیاوش تو کون دلارامو دیدم دوباره چشم و گوشمو بر روی شهوت آورترین لحظات عمرم بستم تا مانع از اومدن دوباره آبم بشم. دریغ و افسوس با وجود صرف این همه وقت و زمان و هزینه های زیاد و رفتن آبروم نمی تونستم بیشتر از یکی دو دقیقه تلمبه زدن سیاوش رو نگاه کنم. عجیب بود که تو اون لحظات تونسته بودم با باز و بسته کردن گوش و چشمهام اومدن آبمو به تاخیر بندازم. چشم و گوشمو که می بستم سعی میکردم به هیچ چیزی فکر نکنم تا کیرم سریعتر بخوابه. اون روز اینطوری بد جوری کیرمو گائیده بودم.
چشمهامو که باز کردم یه لحظه از صحنه ای که روبروم دیدم جا خوردم. دلارام با اون چشمهای درشتش در حالیکه سیاوش همچنان با تاخیر و مکس تو کونش تلمبه میزد داشت مستقیما سمت پنجره رو نگاه میکرد یه لحظه شک کردم شاید فهمیده یکی پشت پنجره پنهان شده برای همین همون جا پشت پنجره بی حرکت شدم حتی دستهامو که روی گوشها هم قرار داده بودم پائین نیاوردم
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  
مرد

 
ممنونم از خاطره عالی بود منتظر ادامش هستیم ... فقط یک مو ضوعی دوستانی که خیلی قانون مدار هستن و ایراد تاخیر میگیرن یادشون باشه اینجا نت هست و هیچ مسوولیتی ایشان در قبال خواننده ها بصورت وظیفه نداره .. صرفا یک تعهد اخلاقی هست .. که ممکنه داشته باشه یا نداشته باشه .. ولی بصورت مدعی با ایشان صحبت کردن کمی دور از انصاف هست و نتیجه زیاده خواهی و درک نادرست از قضایا هست .. تعهد دوستمون که اینجوری میگه طرف چک میده میگه به تخمم .. اخه الان این چه وظیفه ای داره دوشنبه گذاشت ولی سر تایم و دقیقه بابا هواپیمایی تاخیر داره .. خخخخخ.. اینکه جای خودشو داره .. کمی واقع بین باشیم .. البته نویسنده عزیز از طرفی خوشحال باش .. ادم برای چیز ناب حرص میزنه و اعصابش خراب میشه .. کلی داستان هست .. چرا اونا اینمواردو ندارن؟؟این یک نشانه مهم داره .. خاطرت بشدت محبوب هست .. این نشانشه .. موفق و پایدار بشی منتظر ادامه ایم
زندگی مجموعه ای از موفقیت ها وشکست هاست
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
با سلام خدمت همه ی دوستان من دانشجوی رشته ی سکسولوژیست از انگلستان هستم و بعد دیدن این داستان که اول در درستی یا نادرستیش شک کردم خواستم چند نکته رو به دوستانی که توی کامنتا مشتاق بودن که خودشون این حس رو تجربه کنن بگم:
1.سکس با برادر یا خواهر به انسان حسی میده وصف نشدنی چون یه کار نامرسوم هستش این در وجود ادما میمونه و وقتی وارد زندگی با همسرشون میشن بعد گذشت یکی دو سال و زمانی که سکس با همسر کمی عادی بشه حس سکس با خانوادت میاد پیشت چون همسرت دیگ در ارضا کردنت مثل قبل موفق نیست و تو مجبور میشی برای ارضای خودت بغیر از همسرت با چند نفر دیگ هم رابطه داشته باشی یا میتونی برگردی پیش خواهر یا برادرت چون اون فقط میتونه تورو ارضا کنه و این مشکل باعث از هم پاشیدگی و طلاق در زندگی میشه.
2.کسی میتونه با خوانوادش سکس کنه که از سد غیرت بگزره ولی باید در جریان باشه که بعد سن 50ویا60 سالگی که سکس واسش یه امر طبیعی شده به گذشتش فکر کنه و در مدتی خیلی خیلی کوتاه غیرتش بیدار میشه این غیرت بیدار باهاش میمونه و باعث میشه از این مشکل رنج ببره ولی نکته جالب توجه اینجاست که باید بدونه این حس غیرت انقدر قویه که اون فرد رو برمیگردونه پیش خواهر یا برادرش و اونو سر زنش میکنه چون زندگی خودش با همسرش به دلیل همون سکس اول با اعضای خانواده و اوج لذت رو تجربه کردن از هم میپاشه.
در موقعیت هایی دیده شده که حتی برادر و خواهر از سر ناراحتی و یا غیرت به هم اسیب خیلی جدیی زدند که کشتن هم دیگر هم جزوه اینهاست.
3.شاید چندسال پیش قبل از اینکه این تحقیقات دربارهی سکس در امریکا و انگلستان کامل بشه این مسئله رو در امرکا و انگلیس دید ولی الان همه درباره ی عواقب این کار میدونن و از این مسئله پرهیز میکنن.
این مطالب رو گفتم تا دوستانی که قصد انجام چنین عملی رو دارند در جریان عواقب این مسئله هم باشند و با چشمانی باز به سمتش برن چون خیلی چیزا تو زندگی وجود داره که از سکس مهمتره که بعدا اینارو درک میکنید اگه دوستان مایل بودند من میتونم دربارهی راه های درمان و اروم کردن این حس هم توضیهاتی بدم.
راستی حرفهای من هم مستند هست و شما میتونید این مطالب رو از روی کتابای سکسولوژستیک دنبال کنین.
     
  
مرد

 
با سلام
اول قصدم این بود که تک تک به اظهار لطف دوستان گل همراه جواب بدم ولی بعد بی خیال شدم تصمیم گرفتم تو قسمت آخر فصل دوم که همه میخونن بالای قسمت سی و یکم چند نکته رو بیان کنم.
۱- اول اینکه من همه نظرات شما دوستان محترم رو می خونم اگر می بینید جواب نمیدم برای اینه که نیازی نبوده بنابراین اینطور فکر نکنید که من نمی خونم و اهمیت نمیدم. حتی نظرات حاوی تشکر هم می خونم از این دوستان هم تشکر میکنم
۲- این فصل هم تمام شد و با همه توهین ها و فحش هایی که عده ای از دوستان نیمه راه به من دادن باز هم ادامه دادم. نکته ای که اینجا باید بگم اینه که حتی بعضی ها اومدن نوشتن که من میام الکی قول میدم بعد می شینم تک تک تک کامنت ها رو می خوندم به ریش بقیه می خندم که مثلا اسکلشون کردم. در صورتیکه همینطور که میبینید این جریان ادامه پیدا کرد و قسمت های بعدی هم تو تاپیک گذاشته شد. وقتی به این جور رفتارها اعتراض میکنم میان می نویسن که انتقاد پذیر نیستی این کجاش انتقاده؟
من کجا کسی رو اسکل کردم؟ اگر قسمتهای بعدی رو نمیذاشتم اونوقت حرف شما صحیح بود آقای مهرداد منظورم شما هستین که اومدی یک کامنت گذاشتی که من الکی قول میدم دیگه قصد ادامه دادن ندارم دارم به ریش بقیه می خندم امیدوارم پی به اشتباه خودتان برده باشین
۳- من به همه دوستان همین جا اعلام میکنم اگر من میام میگم دوشنبه ساعت ۹ یا پنج شنبه ساعت ۹ دلیلش این نیست که حتما قسمت های جدید قطعا تو این روزها و دقیقا ساعت ۹ گذاشته میشه بلکه منظورم این بود که خیلی ها کامنت میذاشتن که ما روزی چند بار برای اینکه بدونیم قسمت جدید گذاشته شده یا نه به این تاپیک سر می زنیم با این کار خواستم همه بدونن اگر قسمتی جدیدی در تاپیک قرار بگیره تو این دو شب و بین ساعت ۹ تا ۱۰ شب هست و در روزهای دیگه قسمت های دیگه قرار داده نمیشه و بی خودی به تاپیک سر نزنن حالا اگه بعضی ها درک پائینی دارن اون مشکل خودشونه
این قسمت که در زیر هست قسمت پایانی فصل دوم هست تصمیم داشتم فصل سوم رو هم بنویسم که با این فحش ها و در وری های غیر منطقی بعضی دوستان بی انصاف کمی بی انگیزه شدم
امیدوارم که از این دو فصل پند بگیرین و فقط به عنوان داستان سکسی بهش نگاه نکنین.
باز هم میگم اگر گفته میشد ساعت ۹ شب دوشنبه و پنج شنبه منظور این بود که روزهای دیگه خودتون رو الاف تو این تاپیک نکنید اگر قسمت جدیدی تو تاپیک قرار میگرفت تو این روزها و ساعت مشخص بود.


از بقیه دوستان هم به خاطر حمایت از بنده به خصوص از آقای استاد گرانقدر جناب ایرانی عزیز هم تشکر میکنم که انصافا استادی و کاربر نمونه برازنده ایشونه که جای من به تمام انتقاد ها پاسخ میداد


قسمت سی یکم و پایانی



چشمهامو که باز کردم یه لحظه از صحنه ای که روبروم دیدم جا خوردم. دلارام با اون چشمهای درشتش در حالیکه سیاوش همچنان با تاخیر و مکس تو کونش تلمبه میزد داشت مستقیما سمت پنجره رو نگاه میکرد یه لحظه شک کردم شاید فهمیده یکی پشت پنجره پنهان شده برای همین همون جا پشت پنجره بی حرکت شدم حتی دستهامو که روی گوشها هم قرار داده بودم پائین نیاوردم نزدیک یک دقیقه بود دلارام همین طور پنجره رو نگاه میکرد تا اینکه دیدم چشمهاش دوباره داره بسته میشه و حالت خمار به خودش گرفته... نفس راحتی کشیدم دستامو پائین آوردم با این حال هنوز چشمهای نیمه باز و خمار شده اش سمت پنجره بود شاید اگر سیاوش ازش نمی خواست که به سبک داگی(سگی) رو تخت قرار بگیره می خواست همچنان پنجره رو نگاه کنه این سبک کون کردن رو چه موقع کردن توسط خودم و چه موقع دید زدن دیوانه وار دوست داشتم. به خاطر اینکه تو این سبک لای کون دختره کاملا از هم باز میشد ماهیچه های اطراف سوراخ کونش سفت و تنگ تر میشد و کیر بیشتری هم داخل کونش میشد
تو دید زدن هم به خاطر اینکه میشد کاملا ورود و خروج کیر داخل کون رو دید بسیار برای من تحریک کننده بود. تصور اینکه این اتفاق و دید زدن قراره برای دلارام بیافته مو به تنم سیخ میکرد می دونستم کار کیرم دیگه این جا تمومه برای همین تصمیم گرفتم به محض اینکه آبم اومد سریع و بدون درنگ اونجا رو ترک کنم و تا کار دست خودم ندادم به زیر زمین و بعد بیرون از خونه برم.
سیاوش از روی هیکل ناز دلارام که بلند شد دوباره کیر نخراشیدهو که از لای کون دلارام بیرون می اومد دیدم. شک نداشتم آب کیری که سیاوش تو کونش ریخت هنوز تو کونشه...
کیرش حسابی قرمز شده بود. بلافاصله روی زانوهاش نشست و با یه صدای کاملا لرزون و حشری از دلارام خواست تا به صورت داگی روی تخت خواب بشینه
اونجا بود که لطافت ، جذابیت ، ظرافت پوست بدن یه دختر رو در مقابل زمختی و عظلانی بودن هیکل یه پسر کاملاحس کردم.دلارام که تو حالت داگی روی تخت نشست لای کونش کاملا باز شده بود ولی از اینجا همچنان قادر به دیدن سوراخ کونش نبودم. سیاوش که دوباره دست به کیر شد داشتم به حوادث اون چند ماه و چگونه بی غیرت شدنم فکر میکردم. آخرش به این نتیجه رسیدم که زیبایی خواهر هم سن و سال و یا همسر زیبا داشتن میتونه و ممکنه آدم رو بی غیرت کنه... همینطور که زیبایی دلارام منو کاملا بی غیرت کرده بود....
آه دلارام منو به خودم آورد نگاه کردم سیاوش بالاخره داشت کیرشو دوباره و آروم آروم داخل کون دلارام میکرد و همزمان چه داغه چه تنگه می گفت آرزوم بود کاشکی این کیر من بود که این طوری و با رضایت دلارام تا آخر تو کون دلارام می رفت حسادت و لذتم دوباره با هم قاطی شده بود کیرم که داغ شد دوباره حالت ارضا شدن پیدا کردم بلافاصله کیرمو از تو شورت تنگم درآوردم بیرون از شورت و داخل شلوارم گذاشتم تا به خاطر کمی جا اذیت نشه بعد چشمامو برای چندمین بار بستم سر کیرم حسابی خیس شده بود وقتی چشمهامو باز کردم انگاری که یک فیلم تمام اروتیک ایرانی جلوم می دیدم. سیاوش با هر دو دستش دو طرف کون دلارامو گرفته بود به سمت خودش و کیرش می کشید تا کیر بیشتری داخل کونش کنه..همچنان تو حالت سگی دلارامو میکرد هر بار کیرشو به عمق کون دلارام فرو میکرد یا آه می کشید یا به دلارام میگفت دیدی بالاخره کردمت دیدی بدون اینکه مهرشاد بفهمه دارم اینجا میکنمت... هر بار این حرف رو به دلارام میزد به پنجره نگاه میکرد و آه میکشید و از تنگی و داغی توش میگفت که می دونستم مخاطب این حرفهای سیاوش من هستم تو اون لحظات دیگه حال خودمو نمی فهمیدم فقط نگاهم به کیری بود که یه لحظه همش وارد کون دلارام میشد بعد خارج میشد. در حالیکه سرعت تلمبه زدنشو به درخواست و خواهش دلارام بیشتر کرده بود همزمان به دلارام اطمینان میداد که مهرشاد چیزی از این جریان و حال دادنش نمیفهمه از دلارام می خواست اجازه بده آبشو داخل خالی کنه.
وقتی دلارام با هزار ناز و عشوه به سیاوش اوکی داد فهمیدم آخر خط این حال کردن رسیده برای همین تصمیم گرفتم دیگه چشم و گوشمو نبندم و اجازه بدم این بار آبم بیاد
سیاوش بعد از اوکی گرفتن از دلارام به یکباره خشن شد. چنان محکم تو کون دلارام تلمبه میزد که صدای جیغ های کوتاه دلارامو هم در آورد با هر ضربه سیاوش کون دلارام هم به سمت جلو موج برمیداشت و حسابی می لرزید هنوز نمیدونستم که این جیغ های کوتاه که داشت کیرمو منفجر میکرد به خاطر ضربه های محکم کیر تو کونشه یا به خاطراینکه که سیاوش همزمان با تلمبه زدن اون پستونهای ناز بلوری رو که به خاطر کردن به سبک داگی از بدنش آویزون بود می مالید و فشار میداد...
انگاری با خشن رفتار کردن سیاوش من هم بیشتر حال میکردم. حالا هر اقدامی که سیاوش با خشونت روی بدن کون و پستون و کس دلارام میکرد به من لذت بی حد و مرزی میداد از اون طرف هم چون دیگه نمی خواستم مانع اومدن آبم بشم و ترسی از اومدن آبم نداشتم لذتم چند برابر شده بود دیگه تو اون لحظات اوج بی غیرتی من بود فقط نگاه میکردم و به خودم می لرزیدم و منتظر بودم آبم خود به خود بیرون بزنه یهو یاد آب کیری افتادم که سیاوش یکی دو ساعت پیش تو کون دلارام ریخته بود. این بار هم چنین قصدی داشت با این کارش حتی یک درصد آبرو هم برای من باقی نمیگذاشت. با این کارش مونده بودم در آینده چطور می تونم با سیاوش صحبت کنم. اون زمان که با همکلاسی ها تو حیاط دبیرستان جمع میشدیم و صحبت به کردن دخترای دبیرستانی میکشید همیشه صحبت از آخر کار و اومدن آب کیر بود که اکثر دوستام زمان اومدن آبشون و اینکه کجا ریختن رو با جزئیات تعریف میکردن حالا یکی از این دخترها خواهر من شده بود.
سیاوش محکمتر از قبل کون میکرد سهم دلارام این وسط جیغ های کوتاه و تکرار واژه وای پاره شدم بود. سهم من ناباوری از کرده شدن کونی بود که مال خواهرم بود سوزش اولیه داخل کیرم خبر از پایان کار میداد یقین کردم این بار هم قراره آبم خود به خود بیرون بزنه پاهام دوباره سست شده بودن و کیرم تند تند نبض خالی از آب میزد. نگاهم خیره به کیری بود که به سرعت داخل کون دلارام و به سرعت خارج میشد بود دیگه منتظر پاشیده شدن آب کیرم داخل شلوارم بودم که یهو با صدای آخ اومد سیاوش به خودم اومدم. به یکباره و محکم کیرشو به ته عمق کون دلارام کوبید و دیگه بیرون نکشید در حالیکه با دو دستش کون دلارامو گرفته بود و به سمت خودش فشار میداد با گفتن مهرشاد ریختم توش یهو آهش تمام اتاق رو پر کرد. با همون اولین آه سیاوش و دیدن صحنه ارضا شدنش و تکان های عظلات پاهاش فهمیدم داره خالی میکنه انگاری کیرم از مدت ها قبل منتظر چنین لحظه ای بود یهو به چنان لذت و شهوتی رسیدم که آبم با فشار تو شلوارم پاشید ...سیاوش آبشو به خاطر بی غیرتی من داشت تو کون دلارام خالی میکرد و ریختم توش گفتنش تمام اتاق رو پر کرده بود ..مال من هم داشت تو شلوارم خالی میشد و چیزی جز لذت حس نمیکردم وقتی آبم تا قطره آخر تو شلوارم ریخت کیر سیاوش هنوز تو کون دلارام بود و بیرون نکشیده بود بعد از اومدن آبش کاملا بی حال و داغون به نظر می رسید من هم دفعه قبل زودتر از سیاوش آبم اومده بود. ولی این بار چند لحظه بعد از سیاوش این اتفاق افتاده بود....
با بیرون اومدن کیر نیمه خوابیده سیاوش از کون دلارام و تخلیه کامل شهوتم بلافاصله و بی معطلی طبق تصمیم قبلی اونجا رو ترک کردم حالم داشت به شدت خراب میشد سریع وارد آشپزخونه و از اونجا وارد هال شدم. جهت اطمینان از نبود این دو نفر سمت اتاق خواب رو که نگاه کردم یهو جا خوردم مازیار کنار درب اتاق خواب بود داشت داخل رو دید میزد. این لاشی هم انگاری بی خیال نشده بود از پیش من رفته بود جای دیگه تا با خیال راحت جلق بزنه...
با حال و روحیه ای خراب که هر لحظه هم خراب تر میشد خودمو بهش رسوندم. دستش رو گرفتم بدون کوچکترین حرفی به سمت وسط هال و پله ها کشیدم به زیر زمین که رسیدیم شلوارمو پوشیدمو کفشامو پام کردمو بدون هیچ حرف اضافه ای ازش خواستم به سیاوش پیامک بده اگر تا 5 دقیقه دیگه دلارام از خونه بیرون نیاد بد می بینه و خودم میام داخل همه چیز رو خراب می کنم تا چند روز هم نه زنگ بزنه نه پیام بده ....بعد هم بلافاصله و سریع از خونه بیرون زدم. حالم چنان داشت خراب میشد که موقع خروج از خونه اصلاً به این فکر نکردم که ممکنه دلارام منو ببینه و همه چی لو بره.. وارد کوچه که شدم یواش یواش حالت سرگیجه و تهوع به سراغم می اومد به تقاطع اون کوچه با یه کوچه دیگه که رسیدم احساس کردم دارم بالا میارم تا دستمو به تیر چراغ برق گرفتم حالم به هم خورد تند تند اوغ میزدم ولی چیزی بیرون نمی ریخت نه شام خورده بودم و نه صبحانه فقط آب دهنم بود که استفراغ میکردم همون لحظه هم یه موتوری کنارم ایستاد حال خراب و زار منو که دید ازم خواست منو تا جایی برسونه که قبول نکردم هنوز نمی دونستم این ضعف و حالت تهوع به خاطر ناراحتی از به گائیدن دادن دلارامه یا به خاطر گرسنگی و ارضای شدید هست تا اون لحظه تو کل عمرم اینطوری و با این شدت آبم بیرون نزده بود.
حال تهوعی که داشتم وقتی کمتر شد سرمو بالا گرفتم احساس می کردم همه عابران و رهگذارن داخل کوچه ، در و دیوار خانه ها به حرف اومدن تند تند منو بی غیرت و بی ناموس خطاب میکنن..
یکی تو باطنم به من نهیب میزد که بالاخره کار خودتو کردی آبروی خواهرت و خودت رو بردی دختر به اون خوشگلی رو به فساد کشیدی مثل این روانی ها تو ذهنم صدای پچ پچ چند نفر رو می شنیدم که همه یک جمله رو تکرار میکردن :
تو از حیوان هم پست تری
چنان به روح و روانم فشار می اومد که بی اختیار بغض کردم...
ساعت پنج دقیقه به سه بعدازظهر بود که از خونه سیاوش بیرون زده بودم حالا ساعت از سه و پنج دقیقه هم گذشته بود و ازبیرون اومدن اینها خبری نبود به یکباره خشم و نفرت جای بغض تو گلوم رو گرفت باید کاری میکردم وگرنه دلم آروم نمیشد با قلبی پر از کینه و نفرت نسبت به سیاوش دو سه قدم از تقاطع به سمت داخل کوچه حرکت کردم که دیدم سیاوش و دلارام با همون موتور تریل از خونه بیرون زدن شانس آوردم چرخ جلوی موتور رو که دیدم سریع تو کوچه بقلی برگشتم وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی می افتاد به سرعت باد داخل کوچه فرعی در حال دویدن بودم. اصلا حواسم نبود که مسیر سیاوش برای برگشت به خونه به سمت تقاطعی هست که من توش ایستادم. با تمام توان به سمت تنها ماشینی که یه مزدا 323 بود و تو کوچه پارک کرده بود دویدم هر جوری بود پشت مزدا پنهان شدم چند لحظه بعد از من موتور سیاوش از اون تقاطع رد شد و من نفس راحتی کشیدم. ازپشت مزدا سرپا که ایستادم خیسی جلوی شلوار کتان کرمی رنگم توجه منو به خودش جلب کرد صد درصد مطمئن بودم به خاطر خیس بودن شلوار خونگی داخل پاهام آب کیرم به شلوار کتانم هم نم پس داده بیشتر اطراف زیب شلوارم به طرز ضایعی خیس شده بود پیراهنمو از تو شلوارم درآوردم که روی شلوارم قرار بدم ولی کوتاه بود و به قسمتی که خیس بود نمیرسید پیراهنمم آب کیری شده بود. واقعا متعجب بودم این همه آب کیر چطور از من خارج شده بود. ناچارا یکی از کاغذ های توکوچه که برگه سوال امتحانی سال دوم دبیرستان بود از روی زمین برداشتم جلوی شلوارم گرفتم به سمت خیابون اصلی حرکت کردم. تو راه دوباره این بغض لعنتی به سراغم اومد آروم اشک می ریختم و با خودم زمزمه میکردم که چرا این کار رو کردم حالم لحظه به لحظه بدتر میشد تو ماشین که نشستم راننده برگ امتحانی رو که دستم دید فکر کرد امتحان رو خراب کردمو منو دلداری میداد و به تلاش بیشتر تشویق میکرد چنان دچار بحران روحی شده بودم که آرزو میکردم همه این اتفاقات خواب باشه وقتی از خواب بلند می شم خبری از این تمایلات پوچ نباشه ولی خواب نبود حقیقت محض بود . من با دست خودم ناموسمو به زیر یه پسر غریبه برده بودم. وضعیت روحی ام طوری شده بود که دیگه از هر چی کون کس و پستون و کیر بود حالم به هم میخورد وقتی بی اراده تلمبه زدن سیاوش و لحظه اومدن آبش داخل کون دلارام جلوی چشمم می اومد به شدت حالت تهوع می گرفتم تنها راه خلاصی از این وضعیت خوابیدن یا تو این دنیا نبودن بود...کاشکی می تونستم چند ساعتی بخوابم تا از این وضعیت بحرانی خلاص بشم ولی تو ماشین مردم و تو خیابون جای خوابیدن نبود در حال شکنجه روحی بودم احساس می کردم تو فساد غرق شدم و مثل آدمهای عادی زندگی نمیکنم دوست داشتم به زمانی بر می گشتم که دوست دختر داشتم و هنوز این اتفاقات و این بی غیرتی ها شکل نگرفته بود.
کنار یه داروخونه از ماشین پیاده شدم. قصدم خرید قرص خواب بود دنبال بهانه ای برای خرید Temazepam یا هر قرص دیگه ای که داروخونه بدون نسخه پزشک میداد بودم. به یکی از متصدیان داروخونه یه دروغ سر هم کردم ولی گیر داده بود اینهایی که من نام بردم همه نسخه پزشک میخواد هر کاری کردم قبول نکرد آخرش دست از پا درازتر از داروخونه بیرون زدم چنان روحیه داغونی داشتم که حتی فکر خودکشی هم به سرم زده بود ولی فهمیدم وجود و تخم خودکشی کردن رو هم ندارم تصمیم گرفتم بقیه راه تا خونه رو پیاده برم ساعت از چهار بعداز ظهر هم گذشته بود من بیشتر از یک ساعت بود که تو این حالت بد و بحرانی بودم نمیدونم چرا این بار ول کن نبود شاید به خاطر این بود که دوبار پشت سر هم و تو یک ساعت ارضا شده بودم و آبم به شدت اومده بود.. شلوار خیس شده از آب کیرم هم دیگه خشک شده بود ناچاراً با اعصابی داغون و بحران زده به سمت خونه حرکت کردم از این می ترسیدم این حالت بد روحیم تا داخل خونه هم ادامه پیدا کنه کار دست دلارام و خودم بدم. ساعت چهار و پانزده دقیقه به در خونه رسیدم با این که کلید داشتم زنگ زدم ببینم اومده خونه یا نه...
صدای پر از عشوه این چاقال خانم پشت آیفون منو بیشتر عصبی کرد وارد خونه که شدم تصمیم گرفتم یک بار برای همیشه بزنم دهن دلارامو سرویس کنم وارد راهرو که شدم یهو وجدانم به کمک اومد و گفت گو زیادی نخور تو جریان سیاوش خودت صد در صد مقصری این تو بودی که بعد از قطع رابطه با سیاوش دوباره پای اونو به خونه باز کردی این تو بودی که این قدر بی غیرت بازی درآوردی که سیاوش بدون ترس از تو جلوی خودت دلارامو کرد سر این نهیب و تشری که وجدانم به من زد از زدن دلارام پشیمون شدم ولی همچنان عصبی و پریشون بودم همچنان حالم از جریان چند ساعت پیش به هم میخورد. برای رهایی و فرار از این حالت بحرانی و خرابم تصمیم گرفتم اول چیزی بخورم بعد هم برام تو اتاقم بخوابم تا بلکه اینطوری حالم بهتر بشه....
به کنار بوفه سالن پذیرایی که رسیدم خواستم وارد آشپزخونه بشم که دیدم این چاقال خانم سمت راست سالن و کنار تی وی در حال راه رفتن داره درس می خونه انگاری حمام رفته بود لباس هاشم عوض کرده بود وقتی پشت به من شد یه لحظه چشمم به کونش خورد و اینکه یکی از پاهاش رو موقع راه رفتن یه مقدار رو زمین می کشید که شک نداشتم آثار گائیده شدنشه...
تا دید به کونش نگاه میکنم فکر کرد همه چی مثل سابقه کتاب تو دستشو به سمت من پرت کرد. همزمان مثل سابق منو تهدید کرد تا اومدن پدرم همون جا می ایسته می خواد گزارش این هیز بازیها رو به پدرم بده... عصبی داغون و پریشان حال بودم دلارام هم با این حرفش حسابی عصبی ترم کرد طوریکه یه لحظه نفهمیدم چیکار کردم با مشت به شیشه بوفه کوبیدم. شیشه بوفه شکست دستم تا آرنج داخل بوفه شد به خودم که اومدم دلارام داشت دیوانه دیوانه گویان جیغ می کشید تا اون لحظه چیزی رو حس نکرده بودم ولی وقتی دستمو بیرون کشیدم سوزش ناجوری کل دستمو گرفت ...
دستمو که نگاه کردم دیدم از دو قسمت دست راستم یکی بالای مچ و دیگری چند سانت بالاتر و نزدیک آرنج خیلی قشنگ هرکدوم سه چهار سانت پاره شده و داره خون از هر دوتاشون شرشر میکنه روی شلوار و شیشه های خرد شده زیر پام می ریزه. مقداری هم داخل بوفه و دکورها ریخته بود. صعف و سستی بدنم از یک طرف حال گریان و روحیه خرابم از طرف دیگه باعث شده بود نسبت به اتفاقی که برای بدن و دستم افتاده بی تفاوت باشم. عجیب بود که در مقابل جیغ ها و گریه های دلارام سکوت کرده بودم فقط نگاهش میکردم. انگاری عصبانیتم با ضربه ای که به شیشه بوفه زدم فروکش کرده بود ولی به شدت نیاز به گریه داشتم. داغون داغون بودم. وقتی دیدم این حالت بد تموم شدنی نیست فاتحه روحیه خودمو خوندم . شهامت خودکشی نداشتم ولی انگاری غیر مستقیم دست به این کار زده بودم. حالا که این کار انجام شده بود یواش یواش داشتم ازش استقبال میکردم بی حال شده بودم نمی تونستم سرپا بایستم رو زمین نشستم تمام لباس هام خونی شده بود دلارام دست خون آلودمو تو دستش گرفته بود هم گریه میکرد هم داشت با موبایلش حرف میزد. تلفنش که تموم شد همچنان که گریه میکرد ازم پرسید چرا این کار رو کردی؟ من که حرف بدی بهت نزده بودم.
با صدایی که احساس میکردم از تو گلوم بالا نمیاد بهش گفتم این کار رو به خاطر تو کردم و به خاطر بدبختی خودم میخوام بمیرم دوست ندارم دیگه زنده باشم حالم از این زندگی به هم میخوره.... بعد از این حرفم دیگه سکوت کردم. حال حرف زدن هم نداشتم. اسرار دلارام برای رفتن به درمانگاه هم نتیجه نداشت سرمو پائین گرفته بودم که اشکام دراومد. دست راستم یواش یواش بی حس میشد.. بدجوری هم خوابم می اومد شب قبل که نخوابیده بودم اون روز هم که چیزی جز آب نخورده بودم. نمیدونستم این خواب آلودگی برای خونی هست که از دستم رفته یا به دلیل ضعف بدنمه .. دلارام بیچاره هم خیلی تلاش کرد منو راضی کنه بریم درمانگاه ولی انگاری یه شخصی منو روی زمین میخکوب کرده بود. دیگه داشتم از حال می رفتم که احساس کردم یکی زیر بقلمو گرفت محکم از رو زمین بلند کرد. دست راستم کاملا بی حس بود و از بدنم آویزون بود. بین خواب و بیداری چهره پدرمو تشخیص دادم بعد دیگه چیزی نفهمیدم.
رو تخت بیمارستان که به هوش اومدم دستم از آرنج تا مچ باند پیچی بود سرم به دست چپم وصل بود.
دور و اطرافم کسی نبود ولی یواش یواش صدای پدرم و گریه دلارام و جر و بحث کردنشون رو از پشت پرده تشخیص دادم پدرم مدام ورد زبونش غلط کرده مگه شهر هرته بود و دلارام هم گریه میکرد وقتی این حرفارو شنیدم یه لحظه یاد جریانی که باعث شد با مشت به بوفه بکوبم افتادم وحشت و ترس از اینکه دلارام دلیل اصلی این کار یعنی جریان نگاه کردن من به کونش و پرتاپ کردن کتابش سمت منو و بعد اتفاقی که باعث جر خوردن دستم شد رو به پدرم گفته باشه تمام وجودمو فرا گرفت. با شناختی که از اخلاق دلارام و ترسو بودنش داشتم میدونستم تو این جور مواقع که قضیه خیلی جدی هست و پای خون و خونریزی در میونه ممکنه برای تبرئه خودش همه چیز رو لو بده و حقیقتو بگه با ترس وحشت و استرس زیاد چشمامو بستمو دقیق به حرفاشون گوش کردم صداشون رو پائین آورده بودن ولی با این حال هنوز صدای پدرمو به طور نصف و نیمه می شنیدم که به دلارام میگفت شما دو تا تو خونه تنها باشین وضعیت اینطوری میشه که تعریف کردی ... صدای گریه دلارام و گریه کردنش هم بیشتر منو می ترسوند که دلارام جریان رو لو داده بدبختی مادرم همون لحظه که پدرم و دلارام با هم بحث میکردن رسید سریع اومد بالای سرم نگذاشت بقیه حرف بابام و دلارامو بشنوم

پایــــــــــــــان
دوستان توجه کنند:
تو خاطراتت میوه ممنوعه مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید
     
  ویرایش شده توسط: sxtix   
صفحه  صفحه 4 از 4:  « پیشین  1  2  3  4 
داستان سکسی ایرانی

میوه ممنوعه ای به نام خواهر (فصل دوم)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA