مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۰فریده با در قفل شده مواجه شد سر و صدایی رو هم از همون طرف شنید ... متوجه شد که افشین با یکی توی اتاق خلوت کرده . اون دوست نداشت که افشین با کسی به غیر از اون باشه ولی می دونست که این امر امکان نداره . سر و صدای اونا رو می شنید . صداش کرد . ستایش دستپاچه شد . فوری آثار خونو محوش کردند . ستایش رفت زیر ملافه و فریده وارد شد . فریده : بد که نمی گذره .. افشین : جای شما خالی . یه نگاهی به تن و بدن فریده و ترکیب وفرم جدید اون انداخت .. افشین : خیلی ناز شدی فریده .. ستایش هم از ترس رفته بود اون زیر و هم نوعی خجالت در حرکاتش موج می زد و حس حسادتی رو هم داشت ولی نمی تونست و جراتشو نداشت که اون حسشو نشون بده ... فریده انگار یه تیپ و ترکیب دیگه ای پیدا کرده بود .. -خیلی ناز شدی و تپل .. فریده : کجام با حال تر شده .. افشین یه دستی رو کون فریده کشید و گفت همین که خیلی عالیه . حرف نداره .فریده : می بینم که مهمون داری .. -ما همه مهمون شما هستیم . در این که شکی نیست . -شما که خودت صاحب خونه ای افشین خان . فکر نمی کردم وقتی که من برم این قدر زود ..........بگذریم ... ترجیح میدم بیام رو همین تخت .. فکر کنم اسم این خانوم خجالتی ستایش باشه . آخ ستایش جون هنوز یادمه که اون روزی که می خواستی مجوز بگیری چقدر خجالت می کشیدی و چه شوهر آقایی هم داشتی و داری . خیلی هواتو داره . مدام ازمن می پرسید که یه کاری انجام بشه که هوای زنم رو داشته باشن . بهش برسن , سر حالش کنن . کمتر شوهری بود که این جور به فکر زنش باشه . افشین فقط محو هیکل فریده شده بود . فریده هم متوجه بود که تا حدود زیادی روی افشین تاثیر گذار بوده .. لذت می برد .. ولی خیلی هم حرص می خورد و لجش گرفته بود که اون دو تا با هم بودند ... افشین کنار ستایش قرار گرفت اون وسط و فریده هم کنارش دراز کشید تا دو تا زن اونو وسط خودشون گرفته باشن .. فریده یه پهلو کرد و گفت حالا ببینم بازم جونی برات مونده ؟ خوشحالم که می بینم پسرای مجرد خوب و سر حالی اومدن این جا . راستش من تا حالا اهل این بر نامه ها نبودم .. و این مجلس رو هم برای لذت بردن در یه محدوده معینی گذاشتم ولی خیلی دلم می خواد که بعد از تموم شدن این چند روز , من و تو با هم دوست باشیم ...فریده حتی بی خیال شده بود از این که ستایش اون جاست و ممکنه حرفاشو بشنوه و همه جا پخشش کنه در حالی که ستایش اصلا به فکر این چیزا نبود . اون فقط به لحظات خوبی فکر می کرد که با افشین گذرونده بود و به این که چقدر خوب شد که به خوبی دختریش گرفته شد و یک بار هم ار گاسم شد و گرنه الان با دیدن فریده باید حالش خیلی بیشتر از اینا گرفته می شد . فریده یه پهلو کرده بود .. و یه پاشو انداخته بود رو پای افشین و بعدش دستشو گذاشته بود وسط بدن پسر و با کیرش بازی می کرد -خیلی ازش کار کشیدی .. حالا باید اونو آماده اش کنی تا بتونه نشون بده که در میون کیرای این جا یک سر و گردن بالاتر از بقیه هست ..افشین : چه عجب می بینم شورت پات کردی .هر چند فقط شکاف کست رو پوشونده .. فریده : راستش نمی دونم چی بگم حس کردم وقتی که دارم میام سمت تو باید یه قسمتی از بدنم حجاب داشته باشه و مردای دیگه متوجه اون قسمت نشن ..-خیلی جالبه . خانوم رئیس به این خاطر که افشین خانو قوی تر از بقیه دونسته این رفتارو پیش گرفته ؟ فریده سکوت کرد ... جوابی نداد ... افشین دستشو گذاشت لای پای فریده و فریده هم خودشو محکم به افشین چسبوند ... دست افشینو حس می کرد که از لای شورت روی کسش قرار گرفته ... لبای مرد رو به شدت می مکید و عشوه گرانه کاری کرد که سرعت دست افشین روی کس زیاد تر شده بود . ستایش هم خیلی دلش می خواست هر طوری شده خودشو وارد این ماجرا بکنه . نوک سینه های فریده با سینه های افشین در تماس بود . افشین حتی حس می کرد که سینه های فریده نسبت به ساعتی قبل بر جسته تر هم شده .. دستاشو گذاشته بود روی کون اون و حتی این بر جستگی و طراوت رو در باسن اونم حس می کرد . شاید در فضای حمام زیاد به این مسائل توجه نداشت و مدام در فکر این بود که نکنه یکی از راه برسه و فریده رو با اون شریک شه . اما حالا با تمرکز بیشتری می تونست اونو حسش کنه ... انگشتاشو روی سوراخ کون و کس فریده حرکت می داد .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــردزنــــــــــان مـــــتاهــــــــــل ۹۱فریده : داری چیکار می کنی .. بخوابون .. بخوابون . آتیش هوس منو بخوابون . این جوری تو که داری منو بیشتر آتیش می زنی ... آخخخخخخخخخ کسسسسسم ... کونم داره آتیش می گیره ... ستایش دوست داشت تا ساعتها با افشین باشه .. ولی گیر رقیب سر سختی افتاده بود . با این که گرفتار نوعی حسادت شده بود ولی لذت می برد . خوشش میومد از این که سکس دو نفر دیگه رو می دید . اون حالا با هیجان آشنا شده بود . از این که شور و حال دیگه ای در اون به وجود اومده و به دیدن سکس دیگران تحریک می شد لذت می برد . در حالت پهلو به پهلوی فریده و افشین کمی بین اونا فاصله افتاده بود . ستایش کمی خودشو به سمت اونا کشید .. فریده هم خودشو کج کرد و طاقباز شد .. پا هاشو به دو سمت باز کرد . ستایش واسه این که یه بهانه و تو جیهی واسه مالوندن کیر افشین داشته باشه خودشو به سمت اونا کشوند . دستشو گذاشت روی کیر افشین . خیلی دوست داشت اون کیر رو فرو کنه توی دهنش و مثل دقایقی پیش ساک بزنه . اونو متعلق به خودش بدونه . ولی از فریده حساب می برد . اخم اون زن در اومده بود . برای این که زیاد ناراحتش نکرده باشه کیر رو گرفت و اونو به کس فریده مالوند .... عمدا کمی معطل کرد ... فریده چشاش خمار شده بود . سرشو آورد بالا تا بتونه خیلی بهتر لاپاشو ببینه .. و اون کیری رو که به سر کسش تماس داره بهتر ببینه . - آخخخخخخخخ جوووووووون ... بذارش تو .. بذارش تو ...افشین خوشش میومد که ستایش داره به کیرش دست می زنه و سر اونو روی شکاف کس زن دیگه ای می مالونه . ستایش می دونست که چه جوری دو تایی شون رو حشری کنه . چون لحظاتی پیش این اتفاق واسه اون افتاده بود . سر کیر که با کس تماس داشت هر دوی اونا رو بی اندازه حشری می کرد وقتی هم که بین اونا فاصله مینداخت .. دو تایی شون بی تابانه منتظر دستای ستایش بودند که باز هم تکرار کنه این کارو . افشین یه بار خواست کیرشو به سمت جلو حرکت بده و زود تر کارو تموم کنه که دست لول شده ستایش به دور کیر تا یه حدی اجازه پیشروی کیر افشین توی کس فریده رو می داد ... بالاخره ستایش دستشو بر داشت . افشین کیرشو به سمت جلو حرکت داد . فریده : آههههههههههه ... بکن .. بکن .. کسسسسسسسسمو بکن .. این بی حیا رو بکن ... انگار نه انگار دو ساعت پیش با هاش بودی .. بازم تو رو می خواد بازم تو رو صدا می زنه ... اوووووووووییییییییث نهههههههههه افشین ... اووووووووویییییی چشای فریده خمار شده بود . احساس سستی می کرد .. حس می کرد که بدنش می لرزه و چشاش باز نمیشه . ستایش کاملا مراقب حرکاتش بود . اومد و کنار افشین قرار گرفت ... مرد یه نگاهی به چهره خمار و چشای بسته فریده انداخت . ستایش لباشو باز کرد و زبونشو در آورد افشین هم همین کارو کرد و دو تایی شون عشقبازی زبون به زبونو شروع کردند . فریده همچنان به ناله های خود ادامه می داد .. و حس داغی رو در کسش تجربه می کرد . احساس التهاب همراه با آرامش اون زنو می سوزوند . کف دست ستایش روی موهای سینه افشین اونو بیش از پیش حشری می کرد . مرد خیلی آروم زیر گوش ستایش گفت که هنوز اشتهای تو رو دارم ..ستایش : بنازم به این اشتهات . زمزمه های آن دو یه لحظه چشای فریده رو باز کرد .. با این که اونا رو در حال بوسیدن هم دید ولی دیگه بی خیال بود . چون نباید زیاد حساسیت نشون می داد و تازه این اولین باری هم نبود که افشین رو در حال حال کردن با یکی دیگه می دید و آخرین بار اونم نمی تونست باشه . باید با این شرایط کنار میومد . فریده فکر همه جا رو هم کرده بود . یه چند تا نگهبان هم دور و بر خونه و تا یه فاصله ای گذاشته بود و از اون جایی که راه ورودی و جاده به اون جا فقط یک راه بود خیلی راحت می شد نکات ایمنی رو رعایت کرد . هر چند کسی نمی دونست اون جا کجاست . .. ستایش این باز سرشو به محل تماس کیر و کس افشین و فریده نزدیک کرده و دوست داشت زبونشو بکشه روی کیر وقتی که وارد کس میشه و از اون بیرون میاد . افشین چشاشو بسته بود تا این لذتی رو که از دو زن بهش می رسید کنترلش کنه ..-اووووووووووففففففف نههههههههه .. ستایش .. زبونت داره آبمو میاره ... .. هنوز فریده ار گاسم نشده .... .. ستایش نوک زبونشو از رو کیر افشین بر داشت . دستاشو دورگردن افشین حلقه کرد و این بار سفت و سخت به اون چسبید و شروع کرد به میک زدن لبهای اون ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۲فریده : چیکار داری می کنی دختر . من هنوز ار گاسم نشدم .. افشین :اون که حالا زبونشو از رو کیرم ور داشته .. فریده : می ترسم یه جوری تحریک کنه ..و اون وقت آبش بیاد و نتونه منواون جوری که دوست دارم سر حالم کنه . افشین : تو کاریت نباشه عزیز دلم هر جوری که دوست داری با من حال کن .. ستایش دوست داشت هر طوری که شده قلق فریده رو بگیره و کاری کنه که اونو با خودش همراه کنه ... با این که دیگه اون خجالت و استرس دقایقی پیش به دنبالش نبود ولی هنوز دلش نمیومد که آغوش افشین رو ترک کنه و بره به سمت پایین و حموم و به بقیه بپیونده . .. فریده به این فکر می کرد که دیگه یواش یواش باید خوابید و برای فردا آماده شد .. فضای کنار استخر می تونه خیلی جالب باشه .. ولی اون نمی تونست افشین رو با دیگران ببینه .. حس می کرد که بنفشه هم یه جورایی از این مرد خوشش اومده . ولی به تنها چیزی که فکر نمی کرد این بود که اونا ممکنه زن و شوهر باشن .. این حدسو می زد که ممکنه اونا به نحوی فبلا همدیگه رو می شناختند . شاید هم که یک زمانی عاشق و معشوق هم بودند . افشین هم سعی داشت تا می تونه مسئول مجلس رو به بهترین نحوی بکنه تا ضمن لذت بردن و لذت دادن بتونه همیشه از حمایت های اون بر خوردار باشه و اگه مشکلی براش پیش اومد و کار خاصی داشت بتونه حمایت اونو داشته باشه . -افشین تا می تونی محکم بزن .. می خوام لرزش کونمو حس کنم ...-ولی خود مونیم انگار این دو ساعتی که نبودی با تلنبه یه بادی به این باسنت انداختی ..فریده : نههههههه این جوری نگو . شاید نتونستی دفعه اول خوب متوجهش شی و ببینی که چه لعبتیه ..-شاید .. هر چی هست که فعلا دارم با هاش حال می کنم .. .. مهناز و بنفشه هم که به اندازه کافی اسیر مردان دیگه شده و حال کرده بودند کمی احساس خستگی کرده و دوست داشتن بیان بالا ... ولی بنفشه هر چه گشت فرزین رو پیدا نکرد و مهناز هم که راه افتاده بود طرف اتاق خودش .. اون دیگه با در قفل شده روبرو نشد .فریده : بفر ما داخل مهناز جان . میگن تا سه نشه بازی نشه .. حالا که ما این جا شدیم سه تا زن . فعلا این جا پشت خط بمون تا نوبتت شه .. پیش از تو ستایش جون هم این جا بوده . گویی یه چیزی مهناز و ستایش رو اتوماتیک وار به هم نزدیک کرد . اونا که دیده بودن افشین و فریده فعلا با هم مشغولن و چیزی به اونا نمی ماسه مجبور شدن که یه جورایی با هم حال کنن .. - دستای گرمت رو بذار رو سینه هام افشین .. فریده بازم می خواد ...عشقت تو رو می خواد . زودباش .... خواهش می کنم .مهناز به حرفای فریده فکر می کرد و این که اصلا در این جا چیزی به نام عشق و عاشقی وجود نداره که یکی بخواد به یکی دل ببنده .. شاید هم همین جوری یه حرفی از روی هوا گفته شده ... مهناز خودشو رو ستایش قرار داد ... و در حالی که یه دستشو روی سینه های اون گذاشته بود دست دیگه شو روی کس اون قرار داد ..حس می کرد که به آتیش دست زده . مهناز: عجب کوچولو و تنگه .. ببینم به افشین دادیش ..ستایش : قبل از این که فریده جون بیاد این جا من و افشین حسابی با هم حال کردیم. اگه بدونی افشین جون چقدر با هام حال کرد . ..ستایش خودشم نمی دونست که چرا به طور خود کار داره همین جور حرف می زنه و از این میگه که افشین از اون تعریف کرده . شاید به این خاطر بوده که می خواست پیش فریده عرض اندامی کرده باشه و اونو متوجه این موضوع کنه که افشین به اونم توجه داره .. اون پایین تارا و بیتا و سمیر و اکبر کنار هم بودند و گاه فینگلی هم خودشونو به نزدیک اونا می ر سوند و سر به سر اونا می ذاشت .اکبر : پسر نکن که من تو رو می کشم . دیوونه مون کردی ... باز اگه یه کیر چماقی می داشتی چیکار می کرد .. فینگلی : کیر من اندازه سبیلای توست .. تا این حرفو زد تا را و بیتا و سمیر زدن زیر خنده .. فینگلی هم با اونا شروع کرد به خندیدن ... اکبر سگ سبیل خونش به جوش اومده بود ...فینگلی : حرف راستو زدم دیگه . من که دروغ نگفتم .. اگه دوست داری بذارمش رو سبیلات اندازه بگیریم ببینیم کدومش بلند تره ..اکبر می خورد و دم بر نمی آورد . می دونست اگه بخواد ضرب شستی به این فسقلی نشون بده همه جا آبروش میره که رحم به یه کوچک جثه نکرده . بیتا دستشو گذاشت رو کیر اکبر و با یه حرکت دهنشو روی کیر اون قرار داد .. با چند بار حرکت کیر توی دهن تونست اکبر رو رام و آرامش کنه ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۳اکبر خیلی آروم شده بود و دیگه به کارای فینگلی توجهی نداشت ...تارا : بیتا می بینی ؟ ! این فسقلی چقدر کاراش با مزه هست ؟بیتا با اشاره دست تارا رو متوجهش کرد که چیزی نگه و دست از سر اکبر بر داره . اکبر هم حالا کیرشو توی دهن بیتا طوری حرکت می داد که گویی اولین باره که کیرشو فرو می کنه توی دهن زنی .. تارا هم سمیر رو انداخته بود روی زمین و خیلی محکم روی کیر اون نشست . طوری که صدای حرکت کیر روی کس اون مثل تیری بود که از چله رها شه ... بیتا که در حال ساک زدن کیر اکبر بود یه نیم نگاهی هم به سمیر و تا را داشت که ببینه چه جوری دارن با هم حال می کنن ؟ .. دقایقی بعد انگار همه جمعیت وا رفته بودند .. به هر گوشه ای که نگاه می کردی آب کیری رو زمین ریخته شده بود و تو نمی تونستی متوجه شی که چی به چیه . بعضی از زنایی که حریص تر نشون می دادند و دوست نداشتن که قطره ای از این آب حروم شه زبونشونو مثل جا رو روی زمین می کشیدند و در حال لیس زدن و خوردن این آبا بودن ..خیلی ها افتاده بودن رو هم و به خواب رفته بودن دیگه نایی واسه کسی نمونده بود .. انگار گروه اکبر خان آخرین گروهی بود که در حال سکس بودند . لحظاتی بعد همه شون عین جنازه رو هم افتاده بودند . خیلی ها به خواب رفته و خیلی ها در حال خماری بودند .افشین هم بدون این که انزال شه فریده رو به ار گاسم رسونده و اونو در یه حالت خلسه رهاش کرده بود . فریده هم طوری شده بود که ترجیح می داد فقط به اون سه نفر نگاه کنه . دیگه بی خیال این شده بود که افشین داره چیکار می کنه و با زنای دیگه حال می کنه . باید خودشو قانع می کرد که شرایط به همین صورتیه که خودش درست کرده و گریز و گزیری نیست . ستایش و مهناز که میدونو واسه مانور خودشون آزاد می دیدند افتاده بودند به جون افشین .دیگه دست از لز و ور رفتن با خودشون بر داشته بودند . افشین هم که دیگه بعد از اون همه ور رفتن با فریده انزال نشده بود کیرش تا اون حدی ایستادگی داشت که بتونه حریف اون دو تا زن بشه ..-خانوما من دیگه جون ندارم شما دو تا هر کاری دوست دارین با من انجام بدین .. . ستایش شور و حال بیشتری نشون می داد .. گویی برای اون افشین تنها مرد زندگی بود . احساس آرامش می کرد ... فریده از اتاق خارج شد .. با بنفشه روبرو شد . برای لحظاتی دو زن خیره به هم می نگریستند . انگار می تونستن فکر همو بخونن . بنفشه حس می کرد که با همه لذتی که این مدت از بودن با مردای دیگه برده هنوز شوهرشو دوست داره .. نمی خواد اونو قسمت کنه . شاید بتونه خودشو یه جوری با این وضعیت که اونو به صورت گذرا در حال حال کردن با بقیه ببینه وفق بده ولی نمی تونه اونو برای همیشه ببینه که اون متعلق به دیگری شده . بازم فریده رو این جا می دید حرصش گرفته بود . فریده هم به این فکر می کرد که چی شده که این زن فضای حمام رو رها کرده و اومده سراغ افشین ... بدون این که حرفی به هم بزنن از هم فاصله گرفته هر کدوم به مسیر خودشون رفتن . در نیمه باز بود . بنفشه از لای در به این نگاه می کرد که چطور اون دو تا زن دارن با شوهرش حال می کنن . با ستایش آشنایی چندانی نداشت . ولی بدنش رو خیلی خوش فرم و تر و تازه می دید . . از این که با لذت و هیجان داره با افشین ور میره خیلی حرصش گرفته بود .. حالت کیر افشین رو به خوبی می شناخت . نشون می داد که اون تا به حدی انزال شده که دیگه نمی تونه و شایدم نمی خواد که آبی از دست بده و خیلی راحت می تونه جلو گیری کنه .. در این حالته که یک زن و حتی یک مرد می تونن بدون استرس از جلو گیری مرد تا اون جایی که نایی دارن از وجود هم لذت ببرند و زن خیلی راحت به ار گاسم برسه.. بنفشه به این فکر می کرد که اگه اون به عنوان یک زن متاهل می تونه از پسرای مجرد لذت ببره به اندازه ای می تونه روحیه بگیره که این انرژی و آرامش رو در زندگی مشترکش به کار بگیره .. ولی آیا شوهرش این جنبه و ظرفیت رو داره که فراموشش نکنه ؟ چقدر دلش می خواست که می رفت روی تخت شوهرش و اون دو تا زنوازش دور می کرد و خودش با شوهرش حال می کرد . در همین افکار بود که متوجه شد یکی از پشت خودشو به اون چسبونده ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۴بنفشه نمی دونست چه خبر شده .. ولی یه حس آشنایی داشت به اون چیزی که در حال حرکت روی بدنش بود . یه حس تازگی داشت , این که اونی که به تنش چسبیده بود واسش یه حال و هوای تازه ای رو داشت . . نههههههه ..نهههههههه .. اون کیرشو گذاشته بود رو سوراخ کونش . امان از دست این مردا . این همه جای خوب و حساس رو ول کرده و به کون چسبیده .. چشاشو به آرومی بسته بود .. براش فرقی نمی کرد که اون مردی که داره اونو می نه کیه . اون دراون لحظات نیاز داشت به این که یکی با اون ور بره و بهش حال بده تا این جور که داره شوهرشو با دو تا زن دیگه می بینه این قدر عذاب نکشه . با این که تا ساعتی پیش این احساسو نداشت . ولی حالا تا حدودی احساس خستگی می کرد .. شاید به خاطر این خستگی ها بود که یک بار دیگه به یادش اومد که این جا چه خبره و اون در چه جایگاهیه . و چه حالی داره ....بنفشه خودشو کمی کنار کشید و از جلوی در کنار رفت تا افشین و مهناز و ستایش متوجه نشن .. دستشو هم از کناره های پاش گذاشت روی کسش و با هاش ور می رفت تا نشون بده به اون مرد که خیلی دوست داره که یه حال اساسی هم با کسش بکنه .. می دونست که هنوز هم مردان زیاد ی در این مجلس هستند که اون نتونسته و فرصت نکرده که با اونا باشه . مگر ظرفیت یک آدم تا به چه حدیه که درچند ساعت بتونه با همه حال کنه و از همه لذت ببره؟! یه حرکاتی به بدنش می داد که اونو بتونه از خود بی خودش کنه .مهرزاد از اون جوونای با نشاطی بود که تا قبل از این بر نامه ها کمی خجالتی بود . و همین باعث شده بود که زن همسایه شون که به اتفاق شوهرش تازه از زندگی در فرنگ بر گشته بود و سنش هم حول و حوش شصت بود بتونه روش نفوذ کنه و قلق اونو بگیره . سوفیا طوری به خودش می رسید که تیپ زنای چهل ساله رو داشت . مهرزاد هم از خانواده ای بود که امکانات مالی خوبی نداشت . و سوفیا تا می تونست به اون رسید .. حتی یکی دو بار هم با اجازه شوهرش اونو آورده بود به خونه شون و با هاش حال کرده بود ... شوهرش هم هر وقت دوست داشت می رفت به دنبال تفریح . اونا با هم این حرفا رو نداشتند و به خوبی با هم کنار میومدن .. همزیستی مسالمت آمیز . هر گاه که نیاز می شد و شخص ثالثی بین اونا فاصله نمینداخت می تونستن از وجود هم لذت ببرن .حالا مهرزاد پس از چند روز سکس و حال کردن با این و اون دیگه شجاع شده بود . بنفشه سرشو بر گردوند و وقتی که چهره خوش تیپ و اندام ورزیده مهرزادو دید دلش رفت ... ولی اون هیکل با این کیر متوسط اصلا با هم هار مونی نداشتند ولی کیر, کلفتی خوبی داشت .. .بنفشه دلو زد به دریا و دستشو از عقب رسوند به کیر پسر و یه حرکتی به باسنش داد تا با یه حرکتی که رو دست مهرزاد آورده به اون نشون بده که کسش می خاره .. کیر مهر زاد رو گذاشت سر کسش .. و در حرکت بعدی دستاشو روی کونش قرار داد و اونو به دو طرف بازش کرد .کون بر جسته بنفشه, مهرزاد رو حالی به حالی کرده بود ... با یه حرکت کیرشو تا ته کس بنفشه فرستاد .... بنفشه بی اختیار آخی گفت که افشین و ستایش و مهناز متوجهش شدند ... ستایش و مهناز زیاد اهمیتی به این مسئله ندادند ولی افشین آخ زنشو می شناخت . متوجه شد که زنش بازم شکار جوان دیگه ای شده . می دونست می تونه لذت رو از عمق آخ گفتن های همسرش درک کنه .. اون لحظه یه حالی بهش دست داده بود . شاید دوست داشت که بنفشه از اون نهایت لذت رو ببره و در کنار اون باشه ....مهرزاد هم که به اندازه کافی انزال شده بود خیلی راحت کیرشو می کرد توی کس بنفشه و یا ضربات پی در پی که تا به انتهای کس می فرستاد و بیرون می کشید با اون حال می کرد .افشین : بنفشه خانوم بفر مایید داخل کمر تون درد می گیره ... مهرزاد تازه به حرف اومده بود-اونا از کجا ما رو دیدن . من سر در نمیارم . .. بنفشه : آههههههههه نیازی نیست که ما رو ببینن . این جا با صدا همه همدیگه رو می بینن . بنفشه از حالت صدای شوهرش افشین خوشش اومده بود . چون به خوبی می تونست حسادت رو از صدای اون تشخیص بده . اوهوم خوب شد .. حالا تو هم همون حس منو که چند دقیقه پیش داشتم داری .بنفشه این قصدو نداشت که حس حسادت افشینو تحریک کنه ولی حالا که خود به خود این طور شده بود لذت می برد که حال شوهرشو بگیره .مهرزاد و بنفشه ر بدون این که از هم جدا شن وارد اتاق شدن .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۵بنفشه و مهرزاد در همون حالت وارد اتاق و سوئیت افشین شدند .. افشین یه نگاهی به زنش انداخت که چه جوری خودشو از پشت می کوبه به بدن مهرزادی که دستاشو دور کمرش حلقه کرده و یک ریز داره اونو می کنه ... بنفشه وقتی خودشو انداخت روی تخت مهرزاد واسه لحظاتی از اون جدا شد طوری که کیر خیس شده از کس بنفشه و خیسی دور و بر شکاف کون زنش نشون می داد که اون تا چه اندازه لذت برده و داره می بره . مهرزاد به بنفشه که به دمر افتاده بود روی تخت رحم نکردو کیرشو یک ضرب فرستاد تا ته کس اون بره و در همون حال به تلنبه زدنش ادامه داد . دهن ستایش از تعجب وا مونده بود . چون تازه اومده بود توی خط با این حرکات آشنایی نداشت . اما مهناز که بار ها و بار ها با این موضوع مواجه شده تعجب نکرد . هر چند اونم هنوز مثل سایرین نمی دونست که افشین و بنفشه زن و شوهر ند و با این که هر دو شون پذیرفتن که در این مجلس باشن ولی ته دلشون حسادت می کنن .بنفشه : اووووووووخخخخخخ بکن .. بچرخون کیرت رو .. بچه ها ببخشید ..من باید با دو تا مرد وارد می شدم که بشه کمبود مرد رو در این جا جبران کرد . خیلی از تون عذر می خوام دختر خانوما . هر چند که دیگه دختر نیستین .افشین کلافه شده بود . چون متوجه بود که بنفشه داره رو مخش راه میره . ولی زن نیم نگاهی هم به شوهرش داشت .. مهناز خودشو روبروی افشین قرار داده طاقباز کرده بود و اون داشت کسشو لیس می زد و از طرفی ستایش هم اومده بود و کیر افشینو گذاشته بود توی دهنش . همه با هم ناله می کردند و فقط ستایش بود که ناله هاش تو دهنی شده بود . مهناز: اوووووووووففففففف جووووووون کسسسسسم کسسسسسسسم ... افشین جون بکنش بکنش تا ته ... این صدای مهنازبود که دمی اونا رو راحت نمی ذاشت و مدام کیر می خواست . بنفشه رو کیر مهرزاد قرار گرفته بود و حالا اون بود که رو کیر مهرزاد تلنبه می زد . افشین برای لحظاتی به کون زنش نگاه کرد .. دور و بر حلقه کس بنفشه خیسی هوس و لکه های سفیدی رو دید که دلش رفت .. به این فکر می کرد که آیا مواردی هم بوده که زنش رو تا به درجه ای از هوس رسونده باشه که تا به این حد لذت برده باشه؟ تا به این حد بدنش داغ کرده دور و بر کس این جور روغن بسته باشه ؟ چقدر هم حرصش می گرفت که می دید کیر کلفت مهرزاد رفته توی کس زنش اونم از راه قالب کون و شاهد اونه که چه جوری و با چه هیجانی این کیر تا ته کس زنش میره و بر می گرده . بنفشه : ووووووووویییییییی نهههههههههه اووووووفففففف کسسسسسسم کسسسسسسم داره می لرزه .. مهرزاد جون ..مهرزاد جون کسسسسسسسم داره آتیش می گیره .. تنم داره می لرزه .. وااااااایییییییی بزن بزن .. کیرت رو می خوام . کسسسسسسسم کییییررررررررت رو می خواد .. آخخخخخخخ ..طوری مهران رو به وجد آورده بود که پسر نتونست جلوی خودشو بگیره .. -آخخخخخخخخخخخ بنفشه جون .. بنفشه جون ... بنفشه : جوووووووووون فدای کیرت بشه بنفشه .. بماون .. دو دستی سینه ها مو بمالون . من خوشم اوموه , خوشم اومده لذت می برم . بزن .. بزن بازم تلنبه یزن ...مهران : آهههههههه داره میاد داره میاد .. بنفشه : خالی کن .. زود باش ... هر کاری دوست داری با من انجام بده تو آزادی .مهرزاد : آخخخخخخخخ داره میاد . داره می ریزه . صدای بر خورد کس و کیر به هم و حرکات موجی شکل و ژله ای کون بنفشه یه جلوه و روشنی خاصی به اون فضا داده بود ... آهههههههه نهههههههه .. مهرزاد حریص و داغ شده .. چند ضربه دیگه هم به کون بنفشه زد .. مهرزاد : آخخخخخخخ بگیرش که اومد .. بگیرش که الان کس تو داره میشه یک کس بارون زده ..بنفشه : بکن بکن خوشم میاد ..محکم بزن .. بزن . تاب و توان ندارم . دارم دیووووونه میشم .. مهرزاد : اومد .. جووووووووون .. بنفشه صدای پرش های کیر مهرزاد رو توی کسش به خوبی احساس می کرد .بنفشه : جوووووووون .. چه پرشهایی ! چه جهشهایی ! چه خوب داری آبت رو توی کس من خالی می کنی .. من بچه هم ندارم . اگه بار دار شم جواب شوهرمو چی بدم .. افشین در این لحظه به حرف اومد و گفت خیلی از خا نوما قرص ضد بار داری می خورن . تو هم همچین حالتی داری ... مهرزاد دیگه خالی کرده بود مهرزاد : جااااااااان ..اووووووویییییییی .. بگیر ... بنفشه داغی آب کیر رو با تمام وجود توی کسش حس می کرد . وقتی مهرزاد کیرشو بیرون کشید ستایش اومد به این سمت, تا کیر مهرزاد آزاد شد فوری دهنشو گذاشت رو کیر اون پسر ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۶افشین با ناراحتی به بنفشه نگاه می کرد .. بنفشه هم لذت می برد از این که می دید تونسته رو شوهرش اثر بذاره اونو ناراحتش کنه . افشین : شما ازشوهرت اجازه گرفتی که اگه مشکلی پیش اومد مسئولیتشو قبول کنه ؟ بنفشه : مگه چی شده ..افشین : در مورد احتمال بار داری میگم .. بنفشه : مگه شما که همین کارو در مورد خانومای دیگه می کنی اونا از شوهراشون مجوز دارن ؟ در ضمن اون تعهدی که داده میشه در هنگام ثبت نام دیگه شوهر باید هر گونه حادثه ای رو بپذیره . حالا اگه یه تعهداتی خارج از این قضیه نسبت به زنش داره و یا به تفاهم می رسن اون یه مسئله دیگه ایه ..ستایش همچنان در حال ساک زدن کیر مهرزاد بود . مهناز هم که دید افشین داره بی حوصله میشه رفت به سمت مهرزاد ...بنفشه : نگران نباش افشین خان .. من بهت تضمین میدم که در مورد تو این مشکل رو نداشته باشم .. بیا جلو ..من که نمی خوام بخورمت . روهر جای بدن من دوست داری آبت رو خالی کن . خوشم میاد . خیلی طرفدار داری . خیلی از زنای این جا می خوان که با تو باشن . فریده جون چقدر دوستت داره . انگار که یکدل نه صد دل عاشقت شده افشین : فریده جون خیلی چیزایی روکه خیلی از زنا نمی بینن به راحتی می بینه . این که اون منودوست داشته باشه برای من نعمتیه ..بنفشه می دونست که افشین تا حدودی نسبت به اون لجباز شده .. ولی با خودش کمی گفت .. افشین دیوونه .. تو خیلی بیشتر ازاونی که من بخوانم با مردای دیگه باشم با زنای دیگه بودی بر من خرده نگیر . تو خودت اخلاق خودت رو درست کن ..بنفشه که افشینو تنها گیر آورد و ستایش و مهناز و مهرزاد رو با هم مشغول دید رفت سمت شوهرش و اونو بغلش کرد .. افشین سعی کرد خودشو از دست اون خلاص کنه ولی نتونست .بنفشه خودشو انداخته بود روش . خیلی آروم زیر گوشش زمزمه می کرد .. -حالا آقای ما رو باش با ها مون قهره .. مگه خودت نگفتی که من می تونم با هر مردی که دوست دارم باشم ؟ حالا منو دیگه دوست نداری ؟ افشین : یواش تر شک می کنن ..-من که دارم خیلی آروم و ریز حرف می زنم . حتی خودم حرفای خودمو نمی شنوم . وقتی رسیدیم خونه بهت نشون میدم که بنفشه می تونه همون عاشق فدا کار قبل باشه .. افشین : البته با چند تا دوست پسر و حال کردن و لذت بردن .. بنفشه : من که حرفی ندارم . من دور این موضوع قلم می کشم به شرطی که تو هم تعطیلش کنی . ولی می دونم که موافق نیستی . اصلا چطوره من با پسرا دوست شم اونا رو با دوست دخترای تو جورشون کنم و آخر کاربخزیم توی بغل هم . بنفشه کیر افشینو گرفت توی دستش یه حرکتی به باسنش داد . در حالی که هنوز آب کیر مهرزاد از کسش چکه می کرد .. ولی بنفشه با مالوندن کف دستش به کس می خواست این حس رو در شوهرش به وجود بیاره که کسش به خاطر هوسی که نسبت به افشین داره خیس کرده .. افشین چیزی نگفت و به این هم فکر نمی کرد که مهرزاد توی کس زنش آب ریخته .. فقط به این فکر می کرد که اونا با هم بودند .. نههههه پسر تو خودت می خواستی این جوری حال کنی . تو خودت واسه بار اول فرزین رو فرستادی سراغ بنفشه تا این جوری بتونی زبون اونو در مقابل کارای خودت ببندی . تا بتونی اونو وارد سکس گروهی کنی .. اون مثلا وضع مالیش توپه و زندگی اقتصادی تو به حمایت اونه که می گرده .. دستای افشین دور گردن زنش حلقه شده بود . اون حالا نمی دونست که تا چه اندازه می تونه بنفشه رو دوست داشته باشه . ولی همینو می دونست که خیلی خود خواهه . شاید اگه بنفشه آدمی نبود که تا این حد به اون گیر بده دیگه کار به این جا نمی کشید که اون بخواد از این حالت که زنشو وارد دور کنه استفاده کنه . -آهههههههه افشین چقدر خوشم میاد .. حس می کنم که با عشق و احساس بغلم کردی .. و افشین در حالی که کیرشو از سمت پایین و با شدتی زیاد روبه هوا و به داخل کس می فرستاد با خود فکر می کرد که شاید این جور فعالیت من بیشتر به خاطر این باشه که می خوام بهت نشون بدم از همه مردایی که با تو بودن بیشتر می تونم بهت حال بدم .. دیگه اون تا بوی بین من و تو شکسته شده . اون ابهت و جلوه زنانه و احساس تعلق نسبت به تو خیلی خیلی در من کم شده .... حتی افشین می خواست این تصور رو داشته باشه که داره یک زن بد کاره رو می کنه ولی بازم نمی تونست خودشو قانع کنه که این حس رو داشته باشه و نسبت به کارای بنفشه بی تفاوت باشه . ستایش پاهاشو انداخته بود رو شونه های مهرزاد و مهرزاد هم از روبرو کیرشو کرده بود تا ته کس ستایش .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۷بنفشه هیچوقت شوهرش افشینو تا به این حد نسبت به خودش حریص ندیده بود . اون از این که می دید افشین داره با همه وجودش با اون سکس می کنه لذت می برد ..-جوووووووووون ..افشین جون خوشم میاد این جوری با من حال می کنی .... افشین چند بار رفت یه چیزی بگه ولی هر بار حس کرد که حرفاش طوریه که بقیه متوجه میشن که بنفشه زن اونه ... با هوس و نوعی حرص پنجه ها شو انداخته بود روی کون بنفشه و آروم اونو می گردوند ...-آخخخخخخخخخ بنفشه لباتو می خوام بدش به من ..زن لباشو گذاشت رو لبای شوهرش ... دو تایی شون رفته بودند به عالم حس و عاشقی ... بنفشه فکر نمی کرد که پس از این همه سکسی که با بقیه کرده و لذتهایی که برده بازم تونسته باشه حال کنه . ولی می دونست که تونسته شوهرشو به حدی برسونه که تحریکش کنه و نشون بده که می خواد خودشو به عنوان مرد اول زندگیش معرفی کنه اون به خوبی با روحیه افشین آشنایی داشت . سینه های افشین و بنفشه روی هم قرار گرفته بود ... مهرزاد با سرعت همچنان سر سام آور بلایی بر سر ستایش آورده بود که اون دیگه نمی تونست خودشو کنترل کنه .. مهناز هم به شدت هیجان زده شده و دیگه طاقتش طاق شده بود .. می دید که دو تا مرد کنارش دارن با دو تا زن سکس می کنن و توجهی به اون ندارن . نمی تونست به اونا ایرادی بگیره . چون هر دو کیر داخل کس قفل شده بود . برای همین تر جیح داد که از تخت بیاد پایین و یه سری بزنه به حمام و بره پیش بقیه ...ستایش : آخخخخخخخ مهرزاد جونم .. داره میاد .. بازم داره میاد ..ستایش حس می کرد که آب هوسش بازم داره خالی میشه .. هر چند این لذتش به اندازه بار اولی نبود که توسط افشین آبش اومده بود ولی می دونست که نیاز داره و باید که آبشو خالی می کرد .- جوووووووون ... اوووووووففففففف .. یه حس خوبی دارم ... آخخخخخخ می خوام همین جا زیر کیرت بخوابم . می خوام جیغ بکشم . آییییییییی رو من دراز بکش بخواب مهرزاد . چقدر تو با حالی .. آخخخخخخخ من دیوونتم .. کسم بازم می خاره . حالا فقط می خوام بخوابم . منو از عشق و هوس خودت بردی به اون بالا بالا ها .. بازم می خوام .مهرزاد هنوز سیر نشده بود . آبشو هم توی کس ستایش خالی نکرده بود که با اشتیاق و شور حال بیشتری بتونه با مهناز حال کنه . اون هنوز متوجه نبود که مهناز رفته .. ولی واسه لحظه ای نگاهش افتاد به کون قلمبه شده بنفشه که رو کیر شوهرش افشین سوار بود .. صحنه ای رو که اون می دید بی اندازه تحریک کننده بود . یه نگاهی به چهره ستایش انداخت و اونو کاملا خمار و خواب آلود دید . هر چند می دونست که اگه کیرشو بیرون بکشه ستایش اعتراض می کنه .. ولی کون بنفشه شده بود واسش عین قرص ماه .. که از پایین یه پیکانی رو هدف کسش می شینه . اون سوراخ دیگه ای رو هم می دید که بیکار مونده باشه .. یه تیر دیگه ای رو جا داشت که وارد اون شه . .. مهرزاد به آرومی کیرشو از توی کس ستایش بیرون کشید . ستایش اون قدر غرق در لذت بود که متوجه نشد که مهرزاد کیرشو کشیده بیرون .اون فقط به شوهرش فکر می کرد که وقتی بر گرده خونه حتما خیلی احساس خوشحالی می کنه از این که بالاخره زنش بکارتشو از دست داده و اونم می تونه سری میون سر ها بلند کنه و بگه که من هم تونستم کاری انجام بدم . مهرزاد همچنان به کون بنفشه نگاه می کرد. بد جوری هوس اون کون رو کرده بود . کیرش لحظه به لحظه پر هوس تر می شد . حس می کرد که نبضش به سمت کون بنفشه می زنه ... قوطی کرم اون نزدیکی بود .. کیرشو با اون چرب کرد و یه تیکه هم ریخت رو دستش .. بنفشه انگشت مهرزاد رو روی کونش حس می کرد .. می دونست که اون پسر هوس کونشو کرده .. و اینو هم می دونست که شاید افشین ناراحت شه .. با این که خوشش میومد از تماس انگشت مهرزاد با کونش ولی می ترسید از عصبانی شدن شوهرش .. با این حال دوست داشت که از زندگیش لذت ببره ..اما حالا دو دل بود .. اگرم می خواست خودشو کنار بکشه افشین متوجه جریان می شد . مهرزاد هم طوری زرنگی به خرج داده بود که بدنش با بدن افشین تماسی پیدا نکنه و وقتی که کیرشو کرد توی کون بنفشه اون وقت متوجه جریان شه . مهرزاد انگشتشو از توی کون بنفشه بیرون کشید و سر کیرشو به به سوراخ کونش فشار داد .. بنفشه واسه یه لحظه از فشار کیر مهرزاد روی سوراخ کونش احساس درد کرد طوری که بی اختیار لبای افشینو با فشار بیشتری می مکید .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۸مهرزاد یه فشار دیگه به کون بنفشه آورد . بنفشه درد رو با تمام وجودش حس می کرد .. دو سه بار دیگه هم لبای افشینو گازش گرفت . افشین اولش حس می کرد که زنش به خاطر حشر زیاد از کیری که رفته توی کسش و لذتی که می بره لباشو گاز می گیره ولی حرکت غیر عادی رو به جلو شو که دید یه لحظه چشاشو باز کرد و حالت مهرزاد رو که دید خونش به جوش اومد .. بنفشه تا حرکت اونو دید فهمید که افشین چقدر عصبی شده . آروم زیر گوشش گفت-عزیزم خواهش می کنم این قدر حساس نباش . مگه مقررات این جا رو نمی دونی ؟ بنفشه : هیس این جوری نگو ..مهرزاد طوری کیرشو می کرد توی کون بنفشه و بیرونش می کشید که حالا زن از احساس کیر مهرزاد توی کونش لذت می برد ولی نمی تونست پیش شوهرش عکس العمل زیادی نشون بده . با این حال حرکات کونش رو به شکلی انجام می داد که هم بتونه به خوبی رو کیر شوهرش بشینه و هم کیر مهرزاد رو بتونه با کونش تنظیم کنه .. با خودش فکر می کرد که با همه عشقی که به شوهرش داره دیگه نمی تونه با یک مرد سر کنه ... مهرزاد تا حدودی حس کرده بود که افشین کمی عصبانی به نظر می رسه . اون که نمی دونست اون دو تا باهم زن و شوهرند . اون پیش خودش حساب می کرد که افشین در اون لحظات می خواسته که احساس تملک خاصی نسبت به بنفشه داشته باشه که با این کار اون نتونسته این احساسو داشته باشه ... ولی با خودش گفت عجب کونی داره این زن . باشه سر فرصت اونو بیشتر و بهتر می کنه . یادش اومد اون وقتا که دوران ابتدای جوونی اش بود و حسرت اینو می خورد که چرا نمی تونه با یکی رابطه داشته باشه . گاهی حشرش اون قدر می زد بالا که حتی دوست داشت با یک پیر زن هم طرف شه . مهرزاد چند ضربه دیگه به کون بنفشه زد و در حالی که با لذت به سوراخش نگاه می کرد با چند جهش بلند یه فریادی کشید که افشین فهمید که اون داره آبشو خالی می کنه .. مهرزاد با لذتی زیاد ریزش های پی در پی منی رو توی کون بنفشه انجام داد .. سریع کیرشو کشید بیرون رفت سمت ستایش .. دستشو گرفت و زیر گوش اون که هنوز خمار از سکس بود گفت بیا بریم و عاشق و معشوق رو با هم تنها بذاریم . ...بالاخر زن و شوهر با هم تنها شدند . بنفشه : چرا این قدر ناراحتی ..افشین در حالی که کیرشو از توی کس زنش بیرون کشیده بود و حوصله ادامه سکس رو نداشت بهش گفت . -ببینم تو واسه چی به این پسره رو دادی ؟-ببینم افشین تو چته . اصلا تو خودت منو آوردی این جا . من که داوطلب نشدم . تازه مگه مقررات این جا رو خبر نداری که هر مردی می تونه با هر زنی باشه ؟ افشین : آره ولی اینو هم گفته که باید تمایل دو طرفه وجود داشته باشه. تو می تونستی یه جورایی شونه خالی کنی .- عزیز دلم منم داشتم درد می کشیدم .ولی این که اولین مرد من نبود .. حالا بیا قهر نکن ..بنفشه کار شوهرش درازکشید و دو تایی تا صبح در آغوش هم به خواب رفتند ... بقیه هم هر یک یه گوشه ای ولو شده بودند که بیشتر اونا توی حموم خوابیدن . بر نامه صبح و ظهر هم کاملا مشخص بود . فریده باز هم برای اونا سخنرانی کرد و امید وار بود که تا این جا به اونا خوش گذشته باشه . ازشون خواست که خودشونو خسته نکنند و تا اون جایی که می تونن از همه لحظاتشون به تناسب لذت ببرند . نگاه فریده هنگام سخنرانی متوجه نقطه ای بود که افشین قرار داشت . هنوز برای اون جای تعجب داشت که چرا این بنفشه این قدر به افشین پیله کرده .. بر نامه بعدی دور و بر استخر بود .. یک سکس پارتی بدون لباس و پیراهن و شورت و شلوار و سوتین .. کلا لخت مادر زاد .. البته این سیستم برای اونا تازگی نداشت . چون همین حالت رو شب قبل هم در حمام یکسره داشتند ولی حالا این نقطه براشون تنوع داشت . ضمن این که تمام وسایل پذیرایی هم آماده بود ... رقص و پذیرایی و پخش آهنگهای شاد همچنان ادامه داشت . هر کسی با همون اندام واسه خودش و با دیگری می رقصید . بعضی ها به شوخی و بعضی ها هم به جدی به اعضای بدن هم دست می زدند ... گیلاس های شراب و انواع و اقسام نوشیدنی و غذا ها روی میز ها و در گوشه و کنار چیده شده بود .. انگاری بیشتر بر و بچه ها از سکس سیر شده و به دنبال تنوعات دیگه بودند . خیلی ها شون هم به این فکر می کردند که برن با اونایی سکس کنن که تا حالا با هاشون طرف نشدن . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹۹فریده با خشم و ناراحتی بنفشه رو زیر نظر داشت .. و از طرفی نگاهش متوجه افشین بود که اون چیکار می کنه . می خواست دقت کنه و ببینه که افشین چه حالی داره . آیا اونم به حرکات بنفشه حساسیت نشون میده یا نه . برای اون هنوز جای تعجب داشت که این پسر توجه زیادی به بنفشه داشته و از این که مردای دیگه برن طرفش حساسیت نشون میده . خود افشین هم متوجه این مسئله بود . اون نباید تا به حدی احساس حسادت می کرد که توجه بقیه به خصوص فریده به این مسئله جلب بشه . فریده به سمت یکی از زنایی رفت که با هاش احساس صمیمیت می کرد و شاید هم تا حدود زیادی اونو درک می کرد . اسمش بود ژاکلین .. زیر گوشش یه چیزی گفت -ژاکی جان ببینم چیکار می تونی بکنی . فقطمی خوام کوکشون کنی ...فریده از ژاکی خواسته بود که یه سری از مردا رو به طور دسته جمعی بسیج کنه برای ور رفتن و حال کردن با بنفشه . طوری که افشین هم شاهد صحنه باشه و این جوری از بنفشه زده شه .. از این که این زن نمی تونه متعلق به اون باشه و اصولا در چنین محافلی نمیشه احساس تعلق کنه . لحظاتی بعد چند مرد بنفشه رو به محاصره خودشون در آورده بودند.. افشین هر کاری کرد نتونست حلقه محاصره مردایی رو که دور زنشو گرفته بودند بشکنه . می خواست بره شریک اونا شه که بازم دلش نمیومد . بنفشه توجهی به این نداشت که افشین چه احساسی داره و چه واکنشی نشون میده . اون فقط در فکر خودش بود . با توجه به خواب و استراحتی که در این چند ساعته داشته و صبحانه مقوی که خورده بود حس می کرد که تمایل زیادی داره برای این که مردان زیادی به جونش بیفتند و با همه شون حال کنه .. در محاصره چند مرد قرار گرفته بود ... مردایی که تا به حال ندیده بودشون .. از بس تعدادشون زیاد بود نمی تونست به همه شون برسه ... بنفشه رو رو زمین خوابوندند ... زن حس می کرد که به زور داره نفس می کشه . اما گرمای بدن مردا رو به خوبی حس می کرد که داشتن به اون حال می دادند و حال می کردند . . اونو در حالت خمیده و یه پهلو طوری قرار داده بودند که یکی داشت سینه هاشو میک می زد . و یکی کیرشو به لباش فشار می داد و به زبون کیر ازش می خواست تا لباشو باز کنه .. افشین فقط می تونست مردانی رو که زنشو محاصره کرده بودند ببینه . فریده کاملا متوجه نگاههای افشین شده بود . با خودش فکر می کرد این زن که شوهر داره .. افشین چه جوری می تونه عاشق یک زن متاهل شده باشه ؟ .. خنده اش گرفته بود ... آخه اونم که متاهل بود یه حس خاصی نسبت به این پسر پیدا کرده طوری که تا اون لحظه راضی نشده بود که مرد دیگه ای اونو تصاحب کنه . فریده رفت سمت افشین . دستشو گذاشت یه سمت صورتش و اونو به سمت خودش بر گردوند و گفت -می بینم که خیلی راجع به این زن حساس نشون میدی .. اگه قصد از دواج داری بهتره با یک دختر مجرد از دواج کنی نه یک زن متاهل .. افشین حس کرد که زیادی داره حساسیت نشون میده و باید کمی کوتاه بیاد . برای همین تر جیح داد که حرفی نزنه . فقط همینو گفت-تعجب می کنم چه جوری پنج تا مرد افتادن به جون یک زن ... فریده : من از این جا مردا رو چهار تا می بینم .مثل این که حق با توست . تو چه جوری اونا رو دقیق می بینی . باید این زن برات اهمیت داشته باشه ..افشین : تمام زنایی که این جا هستند برای من اهمیت دارن ..فریده : من چی ؟ افشین : تو که از همه شون مهم تری ..-اینو به طور عمومی میگی یا از نقطه نظر شخصی ..-هم عمومی و هم خصوصی .. فریده : آخخخخخخ پس بیا خصوصی اونو یک بار دیگه نشون بده ..قبل از این که افشین بخواد کاری انجام بده فریده خودشو انداخت رو بدن اون .. -آخخخخخخخ .. چقدر خوشم میاد . خیلی لذت بخشه . دارم حال می کنم .و با خود گفت ..کاش یتونم اونو با خودم ببرم . اون بشه معشوق من و هر وقت بخوام با هاش حال کنم . شوهر امریکایی من چیزی نمی فهمه . تازه برای من مهم نیست . به این میگن یک خیانت ایرانی .. چه کیفی داره ! خوشم میاد .. مهناز به دنیال مردی واسه خودش بود .. فرزین رفته بود سراغ تارا .. خیلی ها اون وسط یه آهنگ اسپانیولی مخصوص رقص گذاشته بودند و به زیبایی هر چه تمام تر می رقصیدن . بدنهای برهنه همو می زدن به هم .. و بنفشه همچنان اسیر مردانی بود که سفت و سخت به اون چسبیده بودند .... ادامه دارد ...نویسنده .... ایرانی