مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۰افشین کیرشو کرد توی کس انوشه ... همون جا نگهش داشت .. و چند دور اونو آروم توی کس گردوند و با حرکاتی نرم تا می تونست کیرشو از خون و خیسی هوس انوشه خیسش کرد و اونو بیرون کشید ...انوشه : واااااااوووووووو حالا دیگه این کیر خوردنم داره و اگه بدونی چه کیفی داره . فقط می خوام نگاش کنم و حال کنم . لذتشو ببرم .. ووووووووییییییییی ... افشین با خودش گفت یه وقتی نگی من اون کس خونی تو رو لیسش بزنم که اصلا حس این کارو ندارم و در این فاز ها نیستم .انوشه : از این به بعد هر وقت که خواستی می تونی بیای . می تونی بیای و لذت ببری . مال خودته . می تونی با هاش حال کنی ... دلم می خواست واست می رقصیدم ... کیرت رو تا می تونی شق نگه داشته باش . می خوام ازش عکس بگیرم و یاد گاری داشته باشم . می خوام با هاش حال کنم و ..-ببینم نکنه اونو بفرستی توی اینترنت و تلگرام و از این جور بازیها ... -واااااااااا شوخی می کنی ؟ فکر کردی خیلی دوست دارم واسه خودم درد سر درست کنم ؟ من می خوام که تو فقط مال من باشی . مال خودم . عشق من ! عزیز دلم . جوووووووون .. فقط مال من . اون وقت بخوام کیری رو که فقط مال منه واسش دنبال مشتری بگردم ؟ .. افشین به این فکر می کرد که اون زن چه جوری بنفشه رو از یاد برده و اونو به حساب نمیاره . انوشه اون کاری رو که دوست داشت انجام داد و از زوایای مختلف از کیر عکس گرفت . دوست داشت بگه که یک بار دیگه افشین کیرشو بکنه توی کس .. خون روی کیرش کمی خشکیده بود .... -چته دختر -من دیگه دختر نیستم -خب این یک اصطلاحه . واسه من تو همیشه یک انوشه تازه و خواستنی هستی ..-آههههههه نگو این جوری نگو که ولت نمی کنم و دوست دارم که همیشه مال من باشی و حس من .. هر چند که حالاشم هستی . بی معرفت من ازت می خواستم که همسردوم تو باشم . هیچی ازت نمی خواستم . فقط می خواستم که مال تو باشم . به هم عشق بدیم . حس بدیم . زندگی بدیم . ولی اون جوری که معلومه تو این جوری دوست نداری . اینو نمی خوای ..-بس کن ... بیا اینو داشته باش .. -وووووویییییییی افشین .. دوباره که کردیش تو .. چه خبرته !این بار وقتی که افشین کیرشو بیرون کشید بنفشه اونو به نرمی فرو برد توی دهنش ..-آههههههههه دختر , دحنر چه کیفی میدی به آدم .. زن بوی خون خودشو از رو کیر افشین به خوبی حسش می کرد ... و با لذت اون کیرو میکش می زد ... لحظاتی بعد کیرو از دهنش کشید بیرون و به آرومی رو زمین دراز کشید . پاهاشو باز کرد و گفت -حالا هر طوری دوست داری اونو بکنش .. -مگه چند مدل کردن داریم . بک ماشین می خواد وارد یک جاده بشه . -وااااااایییییییی تو به مال من میگی جاده . نگاههای زن و مرد به هم تلاقی کرد و این بار افشین حس کرد که کیرش داره راهشو پیدا می کنه و به آرومی وارد کس انوشه میشه .. -دوستم داشته باش افشین . برای همیشه . هیچوقت تنهام نذار . مرد خنده اش گرفته بود به این فکر می کرد که این لحظاتیه که اون زن باید این حرفا رو برای شوهرش می زد ولی حالا به جای رهایی , خودشو بیشتر اسیر مردی کرده بود که جسم و روحشو متعلق به اون می دونست . و انوشه هم به خوبی اینو حس می کرد .-بگو دختر برات چیکار کنم-تند تر تند تر بکن . می خوام بیشتر حست کنم ... -نمی خوام اذیت شی . نمی خوام بهت فشار بیاد .-من زمانی بهم فشار میاد که تو حسم نکنی . که تو دیگه به من توجهی نداشته باشی و اهمیت ندی .-من همیشه دوستت داشته و بهت اهمیت میدم ... ولی تو هم بایدحساب اینو. بکنی که من هم زن دارم و باید به اون هم توجه کنم و از طرفی تو هم شوهر داری . اگه بخوای تمام فکر و ذکرت رو متوجه من کنی این روی ذهنت اثر می ذاره . اون وقت هر کی کاراتو نگاه کنه فکر می کنه که تو عاشق هستی . -خب هستم مگه نیستم ؟! افشین نگاهشو به نگاه انوشه دوخت . یه حس خاصی بهش دست داده بود . وقتی که اون چشای مشتاقو دید دیگه نتونست که اونو نبوسه . لباشو رو لبای اون زن قرار داد و با تمام وجودش شروع کرد به بوسیدن زنی که تمام وجودشو در اختیار اون قرار داده بود و با حرکات کیرش آروم آروم طوری انوشه رو به وجد آورده بود که اون بی اختیار لباشو گاز می گرفت . زن فکر نمی کرد که بتونه تا این حد لذت ببره .... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۱افشین نگاهی به تازه عروس انداخت . خوشش اومده بود از این که اون خودشو تا این حد وقف اون کرده . یه حس مسئولیتی نسبت به اون داشت . پا های انوشه رو گرفت و اونو اونو به سمت خودش کشید . -عزیزم خیلی دوستت دارم . نمی دونی با این کارت نشون دادی که دوستم داری چقدر واسم ارزش قائل شدی . امید وارم منم بعدا بتونم به نوعی این دوست داشتن و حس خودمو نشونت بدم .انوشه : تو همین حالاشم نشونم دادی . همین که قبول کردی پیشم بخوابی . فقط بغلم بزن به من حس بده . بذار ببوسمت . دلم می خواد فقط اسیر دستای تو باشم . ولم نکن منو ببوس ...افشین خودشو به سمت جلو کشید . پا های انوشه رو یک بار دیگه رو شونه هاش انداخت ... و اونو به سمت خودش کشید . -آخخخخخخخخخخ .. هر جور دوست داری منو بکن . من در اختیار تو هستم . چقدر منتظر این لحظه بودم . اصلا متوجه نبودم که لحظات چه جوری می گذره . همش نگران بودم . ولی به حسی به من می گفت که موفق میشم . چون پر از خواستن بودم . حالا خوشحالم . خوشحالم از این که موفق شدم . و می دونم که از این به بعد هم هر وقت که بخواهیم می تونیم با هم باشیم . دوستت دارم .. منو ببوس .. ببوس افشین . دلم می خواد که تو پدر بچه ام باشی . اصلا دوست ندارم از شوهرم بچه داشته باشم . بگو که تو هم می خوای . بگو که تو هم دوست داری .. افشین دوست نداشت واسه خودش درد سر درست کنه ..-نمی دونم تو الان چی داری میگی . متوجه هستی اگه این موضوع مشخص شه چی ؟ -کی می خواد بره حرف بزنه . شوخیت گرفته ها . -باشه دختر . تو هر کاری که بخوای انجام میدی . اگه یه تصمیمی بگیری تا انجامش ندی ول کن نیستی . اراده ات رو تحسین می کنم .-منوچی ؟ افشین : تو که دیگه جای خود داری . از همه نظر تحسینت می کنم . چون اگه این طور نبود که من سمت تو نمیومدم .-اووووووووووهههههه فدای تو که من نمی دونم دیگه چه جوری ازت تشکر کنم ... افشین : همین جوری که داری به من حال میدی بهترین نوع تشکره .. خیلی داغی انوشه . ولی چه حالی میده شادوماد خوابیده توی حجله و زنش داره با یکی دیگه عشقبازی می کنه . انوشه : آخخخخخخخخخ تو همینو بگو ... من حس می کنم که دارم رو ابرا پرواز می کنم . افشین دستاشو گذاشت زیر کمر انوشه و لباشو به لباش چسبوند . و حرکات چرخشی و انفجاری کیرشو توی کس شروع کرده بود . بعد از رو لباش رفت به سمت شونه ها و بازوی لختش . -اوووووووووفففففف پسر دیوونه شدم ... محکم تر! به افتخار شوهری که به خواب ناز فرو رفته محکم تر بزن .- چقدر دلم می خواست اون نسناس همین جا کنار ما بیدار می بود . می دید که زنش چه جوری داره به یکی دیگه حال میده و از کیر اون لذت می بره . ...افشین لباشو به هر طرفی می گردوند تا لذت بیشتری به اون زن بده . ..بنفشه و فرزین هم مشغول عشقبازی بودند . بنفشه دیگه به این فکر نمی کرد که این همون بستریه و همون اتاق خوابیه که اون و افشین درش بار ها و بار ها سکس کرده و از هم لذت برده اند . اون فقط به این فکر می کرد که شوهرش حالا داره با یه زن دیگه حال می کنه . البته نمی دونست اون زن کیه و جریان چیه ولی می دونست که به هر حال سرش یه جوری گرمه . بنفشه به یاد بار اولی افتاده بود که با فرزین خلوت کرده بود . چقدر سختش بود که دست مردی به غیر از دست شوهرش به بدن اون برسه . ولی حالا همه چی براش عادی شده بود . فرزین : خیلی حال کردی توی مجلس عمومی .. بنفشه : تو خودت به کی میگی ؟ داشتی خودت رو می کشتی . انگاری که زن ندیده باشی . باز خوب بود که به اندازه کافی بهت رسیده بودم . میگم فکر می کنی بازم برات تنوع داشته باشم ؟ بازم همون حس قبلو داری از این که بخوای با من باشی و از من لذت ببری ؟ افشین : من همیشه همین حس رو دارم . اولا از این که با تو باشم و با هات سکس کنم لذت می برم . کیف می کنم . و در ثانی خیلی کیف می کنم و به من حال میده که با یک زن متاهل باشم . از این که زنی شوهر داشته باشه اسم مرد دیگه ای روش باشه و من اونو به سمت خودم کشیده باشم و ازش لذت ببرم یه اعتماد به نفس و هیجان خاصی بهم دست میده . -پس بیا همین جور منو بکن ازم لذت ببر . دوباره همون اعتماد به نفس رو داشته باش . اون قالم گذاشت و رفت امشبو با بقیه خوش بگذرونه .-منم کاری می کنم که از نبودنش احساس کمبود نکنی . بنفشه : راستشو بگو حالا مثل اون بار اولی که می خواستی منو بکنی واست تازه ام ؟ اون حس تازه رو داری ؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۲فرزین : من همیشه همین حس رو راجع به تو دارم . همیشه واسه من تازه ای ...بنفشه : فدای تو .. فدای اون حرکات و خنده های تو .. فدای اون خواسته های تو .. فرزین : خواسته من تویی . دوستت دارم ...بنفشه : می دونم که از استیل کون من خیلی خوشت میاد . بده اون کیرت رو ... به هر کدومش که می خوای فروکنی بکن .. فرزین : تو که می دونی من هر دو تا شو دوست دارم . -آههههههههه بزن .. بزنش .. جووووووووون ..بزن .. بکن .. به سلامتی شوهرم که حالا داره با یه زن دیگه ای حال می کنه . ..افشین و انوشه هم تا نزدیکای صبح در کنار هم بودند ... افشین : دیگه باید برم .. اگه شوهرت بیدار شه اون وقت همه چی به هم می خوره و نمیشه کاریش کرد .-نه .. نهههههه زوده ..-نکنه دوست داری که ما سه تایی صبحونه رو با هم بخوریم . انوشه : باشه هر چی تو بگی . اصلا دوست ندارم از هم دور شیم .افشین به سمت خونه به راه افتاد . یه حسی بهش می گفت که زنش هم سرش با یکی دیگه گرمه اون دوست نداشت که روی زنش باز شه به این صورت که اون و بنفشه در حالت خلاف بنفشه همدیگه رو ببینن و از طرفی حدس می زد که فرزین با هاش باشه و اگه اون پسرو می دید متوجه می شد که شوهر بنفشه بوده و دفعه قبل با نیرنگ خودشو یه غریبه جا زده و زنشو واسه اون جور کرده ... یه تماسی با زنش گرفت ... فرزین هم رفته بود ...بنفشه یه دوشی گرفت و افشین هم خودشو رسوند به خونه . دید زنش به طرز وسوسه انگیزی روی تخت دراز کشیده . به همون حالتی که اون دوست داره . کمی شگفت زده شد .. بنفشه از حالت افشین متوجه شد که اون با یکی دیگه بوده ... اما افشین با این که حس می کرد بنفشه شبو باید با یکی سر کرده باشه ولی حالت اونو که می دید مثل تشنه تازه از کویر در آمده ای بود که با تمام وجودش التهاب سکسو داشت . بنفشه : دوست نداری بیای سمت من ؟ مثل این که اشتهای منو نداری . افشین دوست داشت یه نگاهی به چشای زنش بندازه ولی بنفشه سرشو پایین انداخته بود . دستشو خونده بود . دقایقی بعد افشین با همه خستگی و کوفتگی خود واسه این که نشون بده که اونم تمایل داره و لذت می بره ساعتی رو با بنفشه عشقبازی کرد . هر چند دو تایی شون تا حدودی لذت می بردند اما حرکات نمایشی زیادی هم داشتند . .. چند روز به همین منوال گذشت . یکی از بعد از ظهر هایی که افشین بیکاربود یه سری به دوستش که بوتیک داشت زد .. -تو کی می خوای زن بگیری مهرداد ..مهردا د: من و زن ؟! این همه رنگ و وارنگ که این جا هستند همه زنای منن . همون تو خودتو اسیر مادر فولاد زره کردی کافیه . الان نگاه کن اون جا رو اون دو تا خانوم خوشگله رو می بینی که دارن میان سمت من ؟ یکیش اسمش مهوشه یکی هم پری .. هر دو تاشونم تازه شوهر کردن و بچه ندارن . عاشق اینن که با مردای مجرد حال کنن . با مهوش یه جورایی ریختم رو هم . ولی این پری هم خیلی خوشگله . اگه قول بدی تکون نخوری و تا یکی دو ساعتی رو پیش من بشینی یه کاری می کنم که تو و پری هم با هم جور شین .-کل اگر طبیب بودی سر خود دوا بکردی .. -راستش من اگه خودم بودم و خودم می تونستم پری رو هم واسه خودم جور کنم ولی مگه این مهوش اجازه میده من جز اون به هیشکی دیگه نگاه کنم ؟-فکر می کنی پری هم اهل حال باشه ؟ مهرداد : چقدر تو ساده ای ؟ نگاه به مجرد و متاهل بودن زن نکن . وقتی یه زن با این دک و پز و شسته رفته میاد بیرون و از بیست متری بوی عطرش میاد و مثل آفتاب می درخشه خب معلومه چی می خواد ! اگه مردای دو طرف خیابون بریزن رو سرش نه نمیگه ... افشین : من دوست دارم یکی رو داشته باشم که مال خودم باشه . مهرداد : من اینو به عنوان مثال گفتم . حالا کجا بود که همه یهویی بریزن سر یه نفر . پری و مهوش خودشونو رسوندن به اونا .. پری با عشوه و ناز گفت .. -ببخشید آقا مهرداد اون عطری رو که سفارش داده بودم آوردین ؟ افشین زیر چشمی نگاهش می کرد و به یاد مجلس سکس پسران مجرد و زنان متاهل افتاده بود . به این هم فکر می کرد که چه جالبه که این دو تا زن هم دوست دارن با پسرای مجرد حال کنن .افشین : انگار بوی عطر بهشتی میاد ...پری : مگه شما تا به حال به اون جا هم سر زدین ؟ افشین : نمی دونم چی بگم .. باید مسافرای بهشتی مثل حوریان بیان و ما رو با خودشون ببرن . ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۳پری : راستی راستی بوی بهشتو احساس می کنی ؟ من به خودم امید وار میشم .مهرداد : این دوست من شامه اش خیلی تیزه . اگه بدونی چه احساس قویی داره !افشین یه چشمکی به مهرداد زد که مهرداد خنده اش گرفت . مهوش هم دوست داشت که پری تا حدود زیادی به افشین گرایش پیدا کنه چون تازگی ها حس کرده بود که مهرداد توجه زیادی به پری نشون میده و می خواد که با اون دوست شه . پری هم حس کرد که می تونه افشینو تورش کنه .. پری مثل مهوش در دوستی و سکس با سایر مردان زیاد اوج نگرفته بود و بیشتر فعالیتهایش در همون مقدمات کار دور می زد . مهوش .. پری رو به سمتی کشید و به بهانه این که می خوان چند تا جنسو دید بزنن به پری گفت به نظرت چطور اومده ؟ پری هم خیلی آروم گفت که عالیه ... ولی اگه دوست داشته باشه با من جور شه که خیلی خوبه ... مهوش : افشین باید آرزوش باشه که بخواد با تو جور شه .. پری : ولی من که شوهر دارم . مهوش : اتفاقا پسرای جوون زنای متاهل رو بیشتر می پسندن . به خاطر این که اون زنا خیلی راحت تر بهشون حال میدن. دخترا همش باید بترسن و در واقع به پسرا ضد حال می زنن .-جدی میگی ؟-شوخیم کجا بود ؟ تو که خودت استاد فن این کارایی . پری : ولی نمی دونم تازگی ها چرا شوهرم همش می خواد کاری کنه که من با یه مردی خلوت کنم و مدام از زنای خیانتکاری میگه که سر شوهراشونو که دور می بینن فوری زیر آبی میرن و در جامعه ای که اساس اون دموکراسیه زن و شوهر باید این مسائل رو حل کنن و با هاش کنار بیان . اما بعضی وقتا حس می کنم که اسیر حسادت میشه و خلاف اون چه که گفته عمل می کنه . به خاطر همین دو گانگی شخصیت اونه که من می ترسم به حرفش گوش کنم و با پسرای دیگه دوست شم .. مهوش : من که از کارای تو سر در نمیارم و نمی دونم چی میگی ؟ ترس نداره عشقم . پری : نه آدما رو نمیشه شناخت . هر کاری دزدکی اون خیلی حال میده .مهوش : کاش شوهر من حتی به شوخی هم که شده این حرف رو بر زبون می آورد . اون وقت من می دونستم چیکار کنم . فورا از این حرف اون استفاده می کردم و می گفتم که خودت اینو عنوان کردی . ..پری : ولی من نمی تونم این جوری باشم ..مهوش : من می تونم . چون لذت این کار رو تا عمق وجودم چشیدم . می دونم چه حسی به آدم دست میده و به چه عالمی می بره . ! پری : جون من راست میگی ؟ مهوش : فدای تو . حالا بریم پیش پسرا . می ترسم مشکوک شن که چی داریم با هم پچ و پچ می کنیم . ..افشین با پری گرم گرفت . می دونست که این زن شوهر دار اهل حاله و می تونه با اون راه بیاد واسه همین سعی داشت مخ اونو کار بگیره .افشین با خنده و طوری که مثلا تر کیبی از شوخی و جدی رو به کار برده باشه و در یه حالتی مودبانه به پری گفت -حالا تو می تونی حوری من شی ؟پری : به نظر شما دو تا مرد می تونن یه حوری داشته باشن ؟ افشین : حوری می تونه قلبا از یه مرد طلاق بگیره .. و تازه از کجا معلوم که هر دو تا مرد اونو بخوان . اون باید بره سمت مردی که اونو با تمام وجودش می خواد ...مهرداد و مهوش واسه این که پری و افشینو تنها بذارن به گوشه ای دیگه رفته سرگرم صحبت شدن ... پری : می تونم بپرسم کی کی رو می خواد ؟ ! افشین : من تو رو می خوام .. پری برای لحظاتی ساکت موند . با این که فانتزی های زیادی داشت و در موارد زیادی هم با دوست پسراش حال کرده بود ولی در این مورد خاص فکر می کرد که غافلگیر شده دقیقا نمی دونه چه عکس العملی نشون بده . پری در اون لحظه دوست داشت دستشو بذاره لاپاش . اون لذت می برد از این که بتونه به یک جوون مجرد حال بده . وقتی افشین به آرومی دستشو گرفت و تو چشاش نگاه کرد پری حس کرد که کاملا سست شده .. دوست داره در اون لحظات فقط به این فکر کنه که اگه اون و افشین در یه جای دنج و امنی تنها شن تا چه حد می تونه به اونا خوش بگذره و از لحظه هاشون لذت ببرن ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۴ افشین یه نگاهی به پری انداخت و چهره افسونگرانه اش اونو به یاد این انداخت که این اواخر با زنان زیادی حال کرده ولی هر بار که چهره جدیدی رو می دید یه حس تازه ای در اون به وجود میومد که اونو وادارش می کرد برای رسیدن به اون زن تلاش کنه .. پری هم نگاه مردان رو به خوبی می شناخت و می دونست که وقتی به این سبک نگاهشون می کنن باید تا ته خطو رفت . برای اون موارد زیادی پیش اومده بود که تا لب چشمه رفته تشنه بر گشته بود . مهرداد و مهوش هم یه گوشه ای با نگاههای ملتمسانه ای که به هم انداخته بودند لحظاتو سپری می کردند .مهرداد : افشین اگه کاری نداری با هم بریم به آپارتمانمون ....افشین : میگم من از این دو تا خانوم خوشگل متاهل می ترسم .. یه وقتی بلاملایی سرمون نیارن .. پری یه نیشگون از دست افشین بر داشت طوری که اون دو نفر دیگه متوجه نشن .. افشین خیلی آروم زیر گوش پری گفت باشه یکی طلبت .. پری : من دوست دارم خیلی طلبکار باشم . ببینم می تونی طلب منو بدی یا نه .... چهار تایی شون به سمت خونه مهرداد یا همون آپار تمان مجردیش به راه افتادن ... پری خیلی دلش می خواست که با افشین درددل کنه . اون از اون زنایی هم نبود که به سادگی با کسی رو هم بریزه ... چهار تایی شون رسیدن به خونه ... افشین و پری رفتن به یه اتاق و مهرداد و مهوش هم به اتاقی دیگه .. انگار خیلی زود تعیین کردند که باید چیکار کنن و اصلا واسه چی با هم خلوت کردند ... افشین و پری هم می دونستند این چه عاملیه که اونا رو به هم پیوند داده . پری هم می خواست خودش لذت ببره و هم این که به یک جوون مجرد لذت بده .. و این اعتماد به نفس رو در خودش به وجود بیاره که هنوزم می تونه دلبری کنه ... پس از این که مانتوشو در آورد و یکی دو تا از دگمه های بلوز چسبون بنفش رنگشو باز کرد تا سینه های درشت و سفیدشو بندازه تو دید افشین . حس کرد که دوست داره هر چه زود تر اون سینه ها توسط دستان اون پسر حشری لمس شه ... افشین : خیلی خوشگلی پری .. -تو هم خیلی صبوری افشین .-چرا این طور فکر می کنی ؟ -هر کی دیگه جای تو بود منو تا حالا صد دفعه تیکه پاره ام کرده بود ..-شاید منم قصد همچین کاری رو داشته باشم . منتها می خوام نرم نرم تیکه پاره ات کنم . ضمنا من بهت یه بدهی هم دارم . -وااااایییییی شما مردا چقدر بد جنسین . حتما باید تلافی کنین .. حالا بگو ببینم چیکار می خوای بکنی ؟ -می خوام نوک سینه ات رو گاز بگیرم ...پری یه لحظه تمام بدنش لرزید . با این که می دونست آخر این لحظات به کجا می رسه ولی به این زودی انتظارشو نداشت ... افشین صورتشو به آرومی به صورتش نزدیک کرد و گفت چه حسی داری ؟! خانوم متاهل ...پری : چیه می خوای به روم بیاری که من دارم به شوهرم خیانت می کنم و تو سر بلند میای سراغم ؟ من می خوام از زندگیم لذت ببرم . از لحظه ای که درش قرار دارم . تو هم همینی دیگه .. -پس اگه می خوای از لحظاتت لذت ببری دیگه باید حرفای اضافه رو فراموش کنیم . بده به من اون لبای داغ و شیرینو. همونی که کانون عشق و هوسه .. هم کانونشه هم شروعش ..پری : تو اینا رو از کجا می دونی . مثل این که تجربه ات در این مورد خیلی زیاده .. نکنه تو با زنای متاهل زیادی بودی ...-نمی دونم ..شاید . مگه برای تو هم فرقی می کنه ؟پری : نمی دونم . شاید حس حسادت من گل کرده باشه .-حالا من ازت خواهش می کنم که این قدر حسود نباشی و اینو حس کنی که حالا که توی بغل منی فقط منم و تو . فقط من و تو باید همو احساس کنیم و از وجود هم لذت ببریم ..-داری چیکار می کنی ؟ تو که داری لختم می کنی ... پری بی اختیار می لرزید . لبای افشین رو بازوی راست پری قرار داشت و به آرومی میکش می زد .. -آخخخخخخخخ نکن . کبودش می کنی ... -حریف شوهرت نمیشی ؟-نمی دونم . هر کاری دوست داری بکن . بذار اونم بفهمه که منم می تونم حال کنم ... -داری تلافی می کنی ؟-نه .. خودم لذت می برم . می خوام واسه خودم زندگی کنم . اگه دوست داری نوک سینه هامو گاز بگیر . بگو دوستم داری .. بگو منو می خوای .. دوست دارم دلم بخواد . وقتی دلم بهم یه دستوری بده تنم خیلی راحت همه چی رو قبول می کنه . آههههههههه .. نهههههههههه ... چی داری می خوری که این قدر خوشمزه هست .. خوشم میاد .. خوشم میاد که ازم خوشت میاد ... ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۵افشین حس کرده بود که پری از اون زنایی نیست که بخواد به هر کسی باج بده ولی با همه اینا اهل لذت و تفریحه و میشه روش حساب کرد ...پری : می خوام بدونم چه حسی داری . بگو ازم خوشت میاد .. بگو داری لذت می بری و من همون حسی رو بهت میدم که از بودن با یه دختر دوشیزه پیدا می کنی .. افشین : اگه بگم یه حس خیلی بهتری بهم دست میده تو باورت میشه ؟-فدای تو عشقم ...افشین دونست که پری از اوناییه که میشه با حرفای قشنگ رامش کرد .. میشه دلشو به دست آورد اونو غرق بوسه اش کرد .. و همزمان با بوسه هایی که از لباش شروع کرد و با حرکات لب بر روی بدن لختش به سمت پایین ادامه داد آروم آروم شروع کرد به در آوردن لباساش ..مهرداد به اون گفته بود که وقتی قلق پری رو گرفت و تونست که با اون باشه یه کاری کنه که اون و مهوش که اومدن به سمت اونا چهار تایی شون بتونن با هم حال کنن و یه جورایی زنا بتونن همدیگه رو کنار هم بپذیرن . تمام خواسته مهرداد این بود که بتونه با پری باشه ... و حس کرده بود که اگه افشین بتونه یه جورایی در مورد مهوش مخ زنی کنه اونم خیلی راحت می تونه بره سمت پری .. ولی مسئله دیگه ای هم که باید حل می شد رضایت خود پری بود که اون چه عکس العملی می تونه در این مورد داشته باشه . آیا تمایلی داره برای این که با دو مرد و اونم به طور همزمان باشه ؟ پری با این که فانتزی سکس با مردی غیر از همسرش واسش هیجان انگیز بود اما این که چند مرد در یک زمان و یک روز بخوان ازش لذت ببرن واسش سنگین نشون می داد و اصلا بهش فکر نکرده بود .. همین مورد افشین رو هم به سختی با هاش روبرو شده بود . پری حس می کرد که لحظه به لحظه داره داغ تر میشه ... اون وقتی فانتزی های سکسی رو واسه خودش تصور می کرد این که برسه لحظه ای که تموم اون فانتزی ها یه واقعیت بشه براش خیلی سخت و غریب نشون می داد واسش .. ولی حالا اون جوون غریبه کاری کرده بود که بتونه با این لحظات انس بگیره و عادت کنه ... افشین دیگه تجربه بودن با زنای متاهلو داشت و می دونست که هر کدومشون ممکنه روحیه خاصی داشته باشن .. ولی تمامشون یه حس مشترک دارند و اون شنیدن حرفای رمانتیک و عاشقونه بوده همون که اونا رو داغشون کنه و یه فضایی براشون به وجود بیاره که خودشونو کاملا تسلیم حس کرده و در اختیار کسی قرار بدن که در کنارشون قرار داره و اون حرفای آرام بخشو نثارشون کرده ... لبای افشین رو سینه پری قرار داشت ...ودر اتاقی دیگه مهوش با این که می دونست پری بار ها و بار ها در مراحل مقدماتی سکس با مرد ی غیر از شوهرش قرار گرفته اما هنوز نگران بود که نکنه افشین نتونسته قلشو بگیره ... اون دوست داشت که پری همگامی بیشتری با افشین داشته باشه .مهرداد : در حالی که کیرشو به سمت دهن مهوش گرفته بود گفت نگران نباش زنی نیست که از زیر دست دوستم بتونه در رفته باشه اون خیلی راحت می تونه هر زنی رو که بخواد شکار کنه . -ولی پری فرق می کنه .- زنا هیچ فرقی با هم ندارند . حتی اگه همه اونا از جنس کوه هم باشن باز هم شکننده ان . -یعنی منم همینم ؟ ! -اینو خودت می تونی بهتر از هر کسی حس کنی .. حالا دهنتو باز کن ...-می خوام پاهامو باز کنم و بذاری لاش ... حالا حس تو دهنی نیست ..مهرداد : هرچی تو بگی ...فکر عشقبازی با پری سخت فکر مهردادو مشغول کرده بود . دیگه براش فرقی نمی کرد که مهوشو بده به دست افشین .. اون از سر سختی پری خوشش میومد .. ولی افشین حسابی تسلیمش کرده بود ...افشین لباشو گذاشته بود رو کس کوچولو و غنچه ای پری . زن حس می کرد که جز به اون لحظات و غرق هوس بودن به هیچ چیز دیگه ای نمی خواد فکر کنه . دستاشو لای موهای سر افشین فرو برده لای پاشو با فشار بیشتری به دهن افشین می مالید ... گرما و سپس داغی شدیدی رو در لبه های کسش حس می کرد و یه موج هوسی هم در تمامی بدنش به راه افتاده بود که اونو کاملا بی حسش کرده بود ..-افشین من می خوام . زود باش .. زود باش .. می خوام حسش کنم .. می خوام زود تر این طلسمو بشکنم . می خوام مال تو باشم . اسیر دستای تو ... می خوام لذت ببرم و به من لذت بدی .-جووووووووون .. چقدر خوشم میاد که این جور با احساس و هوس داری با هام حرف می زنی .. -من مال توام .. کیرت رو می خوام ... دارم می سوزم .. .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۶افشین همچنان سرگرم میک زدن کس پری بود . می خواست حشرشو به حدی برسونه که از کارش احساش پشیمونی نکنه .. -نههههههه ..نههههههههه ... زود باش .. زود باش ..نمی خوام دیگه ازش فرار کنم ... می خوام بشکنم .. بشکنم . منو ببوس ..منو ببوش . می خوام این طلسمو بشکنم ...افشین دهنشو از روی کس پری بر داشت و صورتشو به صورتش چسبوند . لباشو رو لبای اون زن گذاشت .. و بعد لباشو هم از لباش جدا کرد .. پری : آخخخخخخخ چقدر منو می سوزونی . فقط داری آتیشم میدی . فقط داری منو از این رو به اون رو می کنی . من به تو چی بگم آخه . من می خوام . من کیرت رو می خوام . می خوام یه حس خوب و قشنگ داته باشم . حسی که منو آتیشم بزنه .. انگار که بخوام این دیوارو بشکافم و برم اون سمت .. -ناراحت نباش اون سمت هم میریم .. -چی ؟ ! متوجه نشدم ..-هیچی .. فقط تو چشام نگاه کن پری .. چه حسی داری . بگو .. بگو که عشقو حس می کنی . بگو که زندگی قشنگو حس می کنی .. هوس رو نیاز رو همون جوری که می خوای با تمام وجودت در آغوش می کشی . بدون پروا از چیزی .-آهههههههه حس می کنم که آزادم . یک زن آزاد . چه حس خوب و قشنگیه که زنی همچین حسی داشته باشه .. افشین : خوشم میاد . از این حس خوشم میاد . زنی که احساس آزادی کنه و خودشو فقط متکی به شوهرش ندونه .. -واااااااییییییی امان از شما مردا . فقط یادت باشه که خود خواه نباشی و اگه یه وقتی از دواج کردی زنت رو هم آزاد بذاری که بتونه با مردای دیگه باشه ... -مگه شوهرت تو رو آزاد گذاشته .. -خب راستش من آزادم .. ولی فکر نکنم بدونه که من تا این حد آزادی عمل دارم که همون لذتهایی رو که اون می بره من می برم و همون خلافهابی رو که اون انجام میده منم انجام میدم ... اصلا حالا وقت این حرفاست ؟! هنوز که اون کاری رو که خواستم انجام ندادی .کیر افشین به شکاف کس پری چسبیده بود و زن به شدت در حال سوختن بود .. یواش یواش جیغش در اومد . -چرا این قدر معطل می کنی .. بذارش تو .. بکنش .. زود باش ..افشین با یه حرکت رو به بالا کیرشو کرد توی کس پری .. تا زن رفت لذت لحظه ای فرو رفتن سر تا به ته کیر رو حس کنه اونو تا ته توی کسش احساس کرد ...-آییییییییییی جونم .. جونم ... بکن .. بکن .. خیلی تند تر ... من همینو دوست دارم .. جونمی .. عزیز دلمی واااااااااایییییی ... می خوام مال تو باشم .. فقط مال تو ... عشق من باشی .. خودمو فقط در اختیار تو بذارم ...فقط در اختیار تو . افشین با تعجب نگاش می کرد .. بیچاره خبر نداره که تا یه ساعت دیگه یه طلسم شکن دیگه روی کسش کار می کنه . دنیای وابستگی های عشقی دیگه به سر اومده .. همون لحظه عاشق میشی و همون لحظه سکس می کنی . دیگه گذشت اون زمانی که عشق واسه خودش اعتباری داشت و می تونست هوسو تولید کنه . حالا از عشقای امروزی حتی خاکسترش هم رو زمین نمونده ... افشین پا های پری رو انداخت رو شونه هاش ... چه کس تنگی داشت اون زن !.. نگاهی که به لای پای پری انداخت هوسشو چند برابر کرده بود . تازگی بدن پری و اندام تپل و آبدار, اونو به شدت حشری کرده بود . و سکس با زنای رنگ و وارنگ دیگه واسش شده بود اصلی از اصول اصلی زندگی ... مثل نفس کشیدن ..مثل خوردن .. پری : منو ببوس .. بگو که خیلی خوشت میاد . بگو که از بودن با من لذت می بری . یه حس خوبی به زن دست داده بود . در نهایت آرامش به این فکر می کرد که چه راحت تونسته تابوهای زندگی زناشویی اش رو بشکنه . حس می کرد که حالا باید به شوهرش حق بده و از اون گله ای نداشته باشه . زن دلش می خواست که خودش فعالیت کنه و بتونه تحرک خودشو تشون بده .. دوست داشت تمام اون حرکات رو مث یه فیلم سینمایی ببینه .. افشینو خوابوند و خودش روش قرار گرفت ...-ببینم این جوری خوشت میاد پری ؟-من هر طوری که بگی خوشم میاد . دوست دارم حست کنم ...کسشو با فشار دور کیر افشین می گردوند و درلحظه ای که کسشو تا به بالای کیر افشین می رسوند فشار خاصی به سر کیر می آورد که لذتشو چند برابر ی کرد .. افشین هم دستاشو دور کمر پری قرار داده بود و همراه با حرکات اون از پایین به بالا حرکت می کرد . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۷پری : جووووووووون .. چقدر خوشم میاد ... نمی دونم چرا تا حالا از این مدل لذت بردن محروم بودم .. تند تر بکوبون .... افشین لباشو به نوبت رو هر یک از سینه های پری قرار داده و نوکشونو می مکید ... پری :اوووووووفففففففف .. تند تر .. گازش بگیر ... از جا درش بیار نوکشو .. می خوام ببینم که از سینه هام خون می ریزه .. گازش بگیر ... افشین : نهههههههه عشقم . این که نمیشه ...دستاشو رو دو طرف کون پری قرار داده و در حالی که به آرومی به دوطرف بازشون می کرد از آینه روبرو به خوبی صحنه فرو رفتن کیرشو توی کس پری می دید و لذت می برد .از حالت کلفتی که ایجاد می شد ..پری : جونم بکن .. بکن .. خیلی خوشم میاد . می خوام لذت ببرم . چقدر حال می داد که شوهرم این جا بود و از نزدیک منو می دید و حال می کرد از این که زیر کیر یه نفر دیگه خوابیده ام .. افشین : اگه یه وقتی مهرداد بخواد و بیاد تو رو بکنه چی ؟ بهش اجازه میدی ...پری : من مال توام . این که نمیشه هر دقیقه و ثانیه برم توی بغل یکی . من معشوقه تو هستم و می خوام با تو حال کنم .-فدای تو و اون حس وفاداری تو بشه افشین .. نمی دونی من چقدر از خانومایی با این حس و حال خوشم میاد .. جوووووووووون .. خیلی حال میده . پری برای لحظاتی به این فکر کرد که شوهرش هم با زنای دیگه ای راه داره . پری : من که توی بغل توام .. مهرداد می خواد با کجای من ور بره ... افشین در حالی که انگشتاشو روی سوراخ کون پری حرکت می داد گفت خب معلومه دیگه می کنه توی کونت ... -واااااااااووووو .. یک زن با دو تا مرد ؟-خب دیگه تازگی ها مد شده .. اگه بدونی چه حالی میده ! چه کیفی داره !در همین لحظاات مهرداد و مهوش هم خودشونو به گوشه در رسونده و کاملا محو حرفای افشین و پری شده بودند ....افشین با دست یه اشاره ای به مهرداد کرد و اونو به سمت خودش کشوند .. مهرداد هم از پشت به سمت پری رفت .. زن هنوز متوجه نشده بود که یکی دیگه از پشت قصد ور رفتن با اونو داره تا این که کیر کلفت مهرداد رو روی سوراخ کونش حس کرد . -وااااااااااووووو نهههههههههه .... کون درد داره .. کون درد داره . من می ترسم ... دو تایی ..ووووووویبیییییی خجالت می کشم ..مهوش : نترس من این جا هستم ... مهوش انگشتاشو کرم مالی کرد و اونو به سوراخ کون پری مالید ... پری اول سختش بود حس یه کیر دیگه روی تنش اونو به شدت حشری کرده بود با این حال دوست داشت کمی عشوه گری کنه نظر افشینو جویا شه . مهوش : حالا دیگه باید نرم شده باشه . اشکالی هست ؟پری در حالی که عشوه گری می کرد گفت-به شرطی که افشین جان که کیرش توی کسمه اجازه ورود کیر مهرداد خان به کونمو بده ...افشین : داداش مهرداد صاحب اختیاره . البته با اجازه صاحب کون که شما باشی ... ثانیه هایی بعد پری پذیرای دو کیر شده بود و مهوش هم با لذت داشت به ورود و خروج اون دو کیر توی تن پری نگاه می کرد . در همین لحظه بنفشه زن افشین واسش زنگ زد . افشین صداشو آورد پایین تر . -چیه عزیزم ..-کجایی تو بازم رفتی دنبال عشق و حال ؟! .. افشین دیگه خسته شده بود از این موش و گربه بازی . از طرفی می دونست هر بار که زنش کیر دیگه ای بخوره تا حدود زیادی سر حال میشه و تا چند روزی رو میشه روش حساب کرد ... افشین سرشو به عقب برد و خیلی آروم به زنش گفت -ببین من اگه آدرس بدم می تونی دوست پسرت رو بیاری این جا ؟ شش تایی می تونیم یه حال درست و حسابی بکنیم . اگه بدونی چه کیفی داره ! ببین فقط حواست باشه که مهرداد می دونه که تو زن منی ولی فرزین چیزی نفهمه . همون جوری که توی محفل متوجه نشد .... بنفشه : خانوما چی ؟ اونا می دونن که تو زن داری ؟ -نه .. حواست باشه ... بنفشه جون..مهرداد : چی شده ...افشین : دوست دخترم بنفشه رو گفتم که با یکی دیگه از دوستاش بیاد این جا ... با هم یه عشق و حال 6 نفره بکنیم ...پری : اوووووووففففففف هنوز مزه این سه نفره هنوز از گلوم پابین نرفته .... افشین : ناراحت نباش هر طوری که شده اونو پایین می فرستیم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱۸ (قسمت آخر)افشین : حواستون باشه دوست دختر توپی دارما .... مهرداد جان تو هم باید هواشو داشته باشی . کیرت رو واسه اونم باید نگه داشته باشی .... پری : چقدر خوشم میاد که شما دو تا رفقا حسابی هوای همو دارین ...افشین دستشو گذاشت پشت سر مهرداد و زیر گوشش به آرومی گفت هوای زنمو باید داشته باشی و به این خانوما نگی که اون زن منه . چون اونا با پسرای مجرد بیشتر حال می کنن ... فرزین و بنفشه تا وارد شدند لباساشونو در آوردند . انگار می دونستن که واسه چه کاری دارن میان . چون به اندازه کافی از محفل همگانی کسب تجربه کرده بودند . فرزین در جا رفت سراغ مهوش که بیکار مونده بود و مهوش هم دو دستی به کیرش چسبید . ..مهرداد برای لحظه ای افشینو صداش کرد و اونو برد به اتاق دیگه ..-ببینم راستی راستی تو می خوای زنت رو بکنم ؟ نکنه زده به سرت ؟ فردا پس فردا نگی که چی شده و چی نشده و من نامردی کردم و از این حرفا . اصلا دوست ندارم همچین شرایطی پیش بیاد .-داداش کار من از این حرفا گذشته . من به این نتیجه رسیدم که مردایی که می خوان اهل حال باشن و تفریح کنن باید به زنشون هم آزادی بدن تا هر کاری که دلش می خواد انجام بده .... ببینم تو که عاشق کردن زنای شوهر دار بودی ...چی شد یه دفعه این جوری شدی ؟-رفیق تو مرام ما نامردی نیست .-وقتی که زن و شوهر هر دو راضی ان هیچ نا مردی هم وجود نداره .مگر این که تو خودت خوشت نیاد از این که بنفشه رو بکنی .. چون ازش به عنوان مادر فولاد زره یاد کردی ...-آخخخخخخخخخ داداش افشین . من می میرم برای زنای کار درست .مهرداد چون دیده بود افشین خیلی جدی در این مورد با هاش حرف زده شجاع شد و گفت خیلی توپه ... رفت طرف بنفشه .. افشین یه اشاره دیگه بهش زد که صداشو در نیاره که اون زنشه ..دستای مهرداد اولین جایی رو که پیدا کرد کون بنفشه بود در همون حال بنفشه هم دستشو به طرف کیر مهرداد دراز کرد انگشتای مهرداد به سوراخ کون بنفشه رسیده بود و از اون جا هم رفت پایین تر و شروع کرد به ور رفتن و بازی کردن با کسش ... بنفشه : اووووووویییییییی .. با اجازه دوست پسرم فرزین .. یه چشمکی هم به شوهرش افشین زد که یعنی اگه اسمتو نمیارم واسه اینه که سوتی نشه مهرداد : تختش بزرگه .. شیش تایی مون روش جا میشیم ...بنفشه مهردادو خوابوند و در جا رفت رو کیرش نشست .. عشوه گری رو شروع کرد ..-افشین خان شما خوب زیارت کن که بعدش نوبت شمایت .-بله صحیح می فرمایید . فعلا که با پری خوشگله دارم حال می کنم خانومی ... با مهرداد جون که حال کردی من و اون جامونو عوض می کنیم . دوست پسرت فرزین که حالا حالا ها به این مهوش خانومی چسبیده ول کنش نیست . .. -می خوای حس حسادت منو تحریک کنی ؟ بنفشه برای لحظاتی خودشو از کیر مهرداد جدا کرد و گفت -فرزین جان اجازه می فر مایید که با مهرداد خان سکس کنم ؟ فرزین : تو که همین حالا تا دسته کیر مهرداد رو توی کست چپونده بودی ما رو دست میندازی ؟ بنفشه که حسابی بور شده بود واسه این که کم نیاره گفت داشتم شوخی می کردم ولی از دست فرزین دلخور شده بود ...مهرداد چند بار نزدیک بود سوتی بده و بگه که زنت چه کون توپ و چه سینه های آبداری داره !فوری دهنشو جمع کرد ... پری : ببینم افشین تو که همش حواست به اون زن تازه وارده .. مگه دوستش داری .... پری کمی پکر بود تازه داشت به دو کیر خوری عادت می کرد .. ولی می دونست که در دقایق پیش رو سکس دومرد و یک زن هم خواهند داشت . مهرداد به بنفشه امون نمی داد . به اشکال مختلف با هاش سکس می کرد و حرفای حشر انگیز زیادی هم می زد . از این که زنی رو جلو شوهرش می کنه لذت می برد ... -واااااایییییی خیلی حال می کنم بنفشه ... خیلی دلم می خواد من و فرزین جامونو عوض کنیم و تو بشی دوست دختر من و مهوش هم بشه دوست دختر فرزین ...بنفشه : من که راضیم کیر خیلی با حالی داری . سه سکس دو نفره شور و حال خاصی به جمع اونا بخشیده بود و هر یک با نگاه کردن به دو زوج دیگه هوسشون زیاد تر می شد .افشین رو پری سوار شده و کیرشو می کرد توی کس پری طاقبازشده ..پری : سست شدم ... وووووووییییییی داره میاد ... میاد .. جوووووووووون بکش بیرون .. الان میاد میاد می خوام ریزش آبشو ببینم ..افشین یه لحظه کیرشو کشید بیرون و در حالی که پری با کف دستش به روی کسش می زد افشین هم همین کارو انجام داد و قطرات بسیاری از آب کس پری رو تن و بدن بنفشه و فرزین ریختپری : اووووووههههههه باید ببخشید .. اون طرف هم بنفشه تا رفت ار گاسم شه مهرداد نتونست جلوشه بگیره همون سر بالایی آبشو توی کس خالی کرد طوری که افشین پس از بیرون کشیده شدن کیر مهرداد از کس زنش شاهد پس ریزی منی در امتداد کس زنش و سپس روی باسنش بود ... فرزین هم مهوشو به جیغ و داد آورده بود ... و لحظاتی بعد اونا هم کارشونو تموم کردند .... .. در همین لحظه فریده رئیس مجلس و محفل سکس عمومی برای افشین زنگ زد ..-بی وفا سراغ ما رو نمی گیری .. فقط به خاطر تو ست که می خوام این بار محفلمونو زود تر برگزار کنم . آماده باش ...-فریده جون عضو جدید قبول می کنی ؟ - با این که ظرفیت از تکمیل هم گذشته ولی به خاطر تو نه نمی تونم بگم . فقط طبق مقررات باشه ... -چرا می دونم پسران مجرد , زنان متاهل .... افشین وقتی گوشی رو قطع کرد مهرداد و پری و مهوش که نمی دونستن جریان چیه بعد از توضیح افشین از خوشحالی فریاد کشیدن ..افشین : خانوما این قدر خوشحالی نکنین .. باید از شوهرتون اجازه بگیرین . پری : غلط می کنه به من اجازه نده ...مهوش : مثل موم توی دست خودمه . پته شو می ریزم روی آب اگه بخواد اذیتم کنه .... جااااااااااان چه کیفی داره کیرای رنگ و وارنگ .... فرزین : پس حله ...شش تایی در حالی که کف دستشونو به کف دست بغل دستی می زدن با خوشحالی فریاد می زدند حل حله ..حله حله ... چند روز بعد این شش نفر برای شرکت در سکس عمومی ثبت نام کردند تا ماجراهای زنان متاهلی که عاشق سکس با پسران مجردند ادامه داشته باشه . هر چند افشین خودشو قاچاقی به عنوان متاهل جا زده بود ولی به نظرش میومد با همه اینایی که میگن مردا بیشتر اهل تفریح و خلاف و خیانت و قدم کج گذاشتنن اما یک مرد متاهل خیلی سخت می تونه با یک دخترمجرد سکس داشته باشه و این زنا هستند که بعد از از دواج آزاد و راحت میشن و از زندان دختری و بکارت در میان .... پایان ... نویسنده .... ایرانی