انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  9  10  11  12  پسین »

مردان مجرد زنان متاهل


زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰

مهناز خودشو انداخته بود روی تخت .. جمشید دستشو گذاشته بود روی شلوار و کیر شق شده اش ..
افشین : داش جمشید من رو قول شما حساب می کنم .
جمشید : جمشید اگه سرش بره قولش نمیره ..
مهناز : فدای تو ..
افشین هم در حالی که شق کرده بود و به تیپ درشت و هوس انگیز مهناز نگاه می کرد داشت به لحظه های خوشی فکر می کرد که می تونه در محفل سکس خانوادگی خوش بگذرونه . جایی رو که باید برای رفتن به اون یک معرف هم می داشتن . اون می تونست از مهسا کمک بگیره و همچنین هر گروهی می تونست معرف گروه دو نفره دیگه بشه .
مهناز : چه مدلی خوشت میاد آقا افشین .. دمر کنم یا طاقباز ..
افشین : اون چاک دکلته ات دل ما رو برده . دوست دارم به دمر بیفتی و ببینم چه خبره . یه حالی از تماشای کونت برده باشیم . یه لذتی بهمون بده . خیلی مزه میده . جمشید : منم همین عقیده رو دارم . وقتی که مهناز این استیلو می گیره من دوست دارم یه تیر برق یا یه کیر اسب بره توی کس و کونش و اونو جر بده .
افشین : کیر من هم دست کمی از تیر برق یا کیر اسب نداره .
مهناز : فدای کیر تو ..
جمشید و زنش دو تایی با هم زبونشونو در آورده بودند و با هیجان به صحنه نگاه می کردند .. افشین هم خودشو لخت کرده بود و فقط شورتشو گذاشت که پاش بمونه . مهناز نگاهشو به شورت افشین دوخته بود . کیر افشین طوری تیز و بر آمده شده بود که یه وجب شورتشو داده بود جلو ..
مهناز : اووووووففففففف پسسسسسسر نهههههههه این چیه اون داخل کاشتیش .. درش بیار ... درش بیار می خوام ببینمش .. دیگه طاقت ندارم .
شوهر مهناز جمشید خان هم قبل از افشین کیرشو در آورده و با نگاه کردن به زن و بکن زنش سرگرم جلق زدن شد ..
مهناز : چه عجله ای داری جمشید .. عزیزم . شوهر گلم . چرا از مزه میندازیش . هنوز به جاهای حساس ترش نرسیدیم .. اووووووههههههه کسسسسسم کونم .. افشین جون . افشین جون .. درش بیار . درش بیار من می خوام ببینمش ...
افشین : نترسی ها . فرار نکنی ها ..
جمشید : زن منو از کیر کلفت می تر سونی ؟ هر چند آرزوی اون و آرزوی من شده که یک کیر کلفت نوش جون کنه ..
افشین : من امروز شما دو نفر رو به این آرزوتون می رسونم . ولی شما هم باید یادتون باشه که به من چی قول دادین .
مهناز : جمشید جون ! افشین خان راست میگه . باید هوای اونو داشته باشیم که اونم بعدا همیشه بهمون سر بزنه . تازه این محفلی که افشین جون میگه شاید هر چند وقت در میون برای یک روز باشه اما من برای همیشه می تونم دوست زنش یا همون معشوقه اش باشم و اون بیاد به این جا .
افشین رفت بالای سر مهناز به دمر افتاده .. دکلته شو داد بالا .. شورتشو کشید پایین چشای زن و شوهر گرد شده بود .. مهناز به همون حالت دراز کش کیر افشینو گذاشت توی دهنش و افشین هم دو تا کف دستاشو گذاشت رو کون زن و به شدت چنگشون می گرفت و با حرکاتی سریع اونا رو به هم می چسبوند و بازشون می کرد . جمشید : می بینی زنمو می بینی ؟ چه جوری داره کیرت رو می خوره ؟ مهناز آروم تر .. آروم تر .. افشین خان همین جا هست . جایی نرفته .. افشین با دو کف دستش طوری به کون مهناز می زد که قالب کونو یکسره به لرزه مینداخت .
همزمان زن افشین هم با مرد دیگه ای مشغول بود و روح افشین از این موضوع خبر نداشت که زن او تا به اون حد پیشرفت کرده که داره به مرحله فینال سکس با مرد دیگه ای می رسه .. با این که خود افشین فرزینو فرستاده بود سراغ همسرش ولی پذیرش این مسئله که زنش خیلی راحت تسلیم شه واسش دشوار بود . بنفشه با این که سعی داشت خودشو بی خیال نشون بده و به اصطلاح توپو بندازه توی زمین فرزین ولی حس کرد که اگه یه خورده زاویه کونشو تند تر کرده و یه حالت قمبلی تری بگیره بهتره . واسه همین یه شیبی به بدنش داد که از دید فرزین پنهون نموند ..
-اووووووهههههه چی داری ؟
بنفشه : گناه داره .. آخخخخخخخ نهههههه .وسوسه ام نکن .. ولم کن .. منو بذار به حال حودم ..
ولی فرزین ول کنش نبود . دامنو که تا به انتها کشیده بود پایین ..
فرزین : همین جا بمون تا دستامو بشورم و بر گردم .
اون می خواست با دستایی تمیز و انگشتایی شسته بره به استقبال کس بنفشه .. وقتی بر گشت بنفشه رو ندید . نگران شد .. از این که اون رفته بیرون و قالش گذاشته .. نههههههه ... لعنت بر من . چرا ولش کردم . چرا .. اون که خودش به من گفته بود که شوهر داره و ظاهرا یه مرتبه دچار عذاب وجدان شده نباید اونو این جوری ولش می کردم . یه لحظه دید که در اتاق خواب بازه .. وااااااااااااووووووووو چی می دید .. اووووووووووههههههه .. بنفشه کاملا بر هنه شده بود . به دمر افتاده بود روی تخت .. خودشو رو تخت حرکت می داد . طوری که کسش با تشک در تماس باشه .. اون دیگه به خوبی می دونست که کارش تمومه . و وقتی که تا این جا رسیده باید باورش بر این باشه که لحظات خوشی رو با فرزین سپری می کنه . پسر محو حرکات و کون غلتونی های زن شده بود . البته حرکات بنفشه به آرومی صورت می گرفت ... بنفشه هم حس کرد که فرزین دیر کرده .. فرزین هم خودشو کاملا بر هنه کرد .. کیرش تیز و شق و سر به هوا شده بود . وارد اتاق خواب شد و آروم آروم رفت بالای سر بنفشه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۱

فرزین فقط داشت بنفشه رو نگاش می کرد که چه جوری داره خودشو روی تشک می کشه . به کون بر جسته زن خیره شده بود و با کیرش بازی می کرد .. بنفشه چشاشو بسته بود . اون حالا وجود فرزین رو بالای سرش احساس می کرد .. کاملا مضطرب بود . دلهره خاصی داشت . نهههههه نهههههه بنفشه .. فراموش کن .. تو الان مدتیه که فراموش کردی که شوهر داری . همون دستی که بهت زد همون چند دقیقه پیش تو رو آماده ات کرده . فقط باید اونو با تمام وجودت قبول کنی . یک پسر خوش تیپ و سالم و خوش بدن .. اون واسه تو هیجان زده شده . می تونه حس طراوت و جوانی خودشو بهت منتقل کنه . تو هم جوونی .. یه حس تازه .. کیر تازه .. مردی که قدر تو رو می دونه و داره بهت لذت میئده . اووووووووفففففف بیا بیا.. زود باش بیا و این طلسم رو یشکن . بیا و نشون بده که تن و بدن منو می خوای .. بنفشه کمی از لبه تخت فاصله گرفته بود . آروم آروم طوری از لبه تخت جداشد که به دید نیاد . و کاملا هم در کارش موفق بود و فرزین هم به ناگهان دید که به اندازه جای نشستن یه جای خالی روی تخت پیدا شده .کنار بنفشه نشست . زن حرارت تن داغ مرد رو احساس می کرد . فرزین دستاشو گذاشت رو شونه های بنفشه .. -آههههههه .. اوووووووهههههه .. هر چی من میگم تو که نمی خوای بفهمی ..
فرزین : تو چی تو خوب می فهمی ؟ نمی دونی که من زن ندارم و یک جوون مجردم . می دونم قدر بدن بر هنه یک زن رو ؟ مگه نمی دونی که اسراف گناه داره و منی که گرسنه و تشنه تن یک زن هستم وقتی که به اون زن حشری برسم چه جوری میشم ؟ مگه نمی دونستی که نباید دل منو ببری ؟
بنفشه : مگه من برای تو خوشگل کرده بودم و اون جوری لباس پوشیده بودم ؟ تقصیر من چیه که مردا هیز هستن . فرزین : هم هیز هستن و هم تیز . تا به خواسته شون نرسن دست بر دار نیستن .
بنفشه : اگه من نخوام بدم تو چیکار می کنی ؟ کاری ازت بر نمیاد ..
ولی دستای پسر رفته بود روی کون زن ..
فرزین : تو یعنی نمی خواستی که این کون خوشگل و خوش نقش رو در اختیار من بذاری ؟
بنفشه : فکر می کنی که الان در اختیارت گذاشتم ؟
فرزین : پس این چیه ؟
بنفشه : دلیل نمیشه که یک زن وقتی داره هیجان خودشو نشون میده برای یک مرد دیگه باشه ..
بنفشه خودشم نفهمید که چی داره میگه .. هم خنده اش گرفته بود و هم صورتش داغ شده بود از هوس زیاد و هم از خجالت نمی دونست که چیکار کنه . وقتی که دستای فرزین رو کونش قرار گرفت و پسر دو طرف کون گنده بنفشه رو به کناره ها کشید و بازشون کرد زن دونست که تا دقایقی دیگه از شرم خبری نیست . حتی همین حالا شم داره به دستای اون عادت می کنه ..
فرزین سرشو گذاشته بود روی کون بنفشه .. زبونشو روی کون می کشید .. کون بنفشه رو از پشت و در یه حالت به شدت حشر انگیز بازش کرد تا به خوبی شکاف کسشو ببینه .. می دونست دوستش افشین خیلی خوشحال میشه از این که تونسته با بنفشه رابطه جنسی بر قرار کنه . فرزین نمی دونست که افشین شوهر بنفشه هست . شوهر زنی که حالا روی تخت دراز کش شده منتظر کیرپسری خوش تیپ و خوش اندامه .. بنفشه خیلی دلش می خواست سرشو بر گردونه و کیر اون پسرو ببینه و احساس آرامش کنه . .. بدن بنفشه داغ شده بود .
فرزین : دختر تب کردی ؟
بنفشه : نمی دونم شاید ..
فرزین : بدنت خیلی داغه .
بنفشه چشاشو باز کرده سرشو برگردوند یه نگاهی به پسر انداخت . دهنش از تعجب وا مونده بود . یه کیر سفید و خوشگل و تپل .. اونو به یاد موشهای آزمایشگاهی سفید مینداخت . موشهای تمیز .. هوس اینو داشت که موش سفید فرزین بره توی لونه کسش .. فقط تا لحظه ورود کیر به داخل کس این استرس و نگرانی و تردید رو می تونست داشته باشه . فرزین کف دستاشو گذاشت رو کف پاهای بنفشه و پشت پاشو به طرف بالا لمس می کرد وقتی به برشهای کون بنفشه می رسید اول انگشتا و کف دستشو یک دور , دور کون می گردوند بعد نوک انگشتاشو طوری به نرمی روی کون بنفشه می کشید که همزمان با اون کسش در حال آتیش گرفتن بود .. بعد کونو ولش می کرد به طرف کمرش می رفت و شونه هاش .. بنفشه نزدیک بود جیغ بکشه و بگه زود باش .. حس کرد اگه به همین صورت ادامه بده ممکنه خودش بپره رو کیر فرزین بشینه ..
و در طرف دیگه افشین در شرایطی مشابه پشت بدن مهنازو قرص بوسه و مالش کرده بود .. شوهر مهناز هم با کیری تیز شده و در حالت استمنایی و جق زدن خود به صحنه ای نگاه می کرد که زنش در آتش هوس و نیاز به کیر افشین غرق شده و در حال سوختن بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۲

این حالت هیجان زیادی رو واسه جمشید ایجاد کرده بود . مهناز لباشو غنچه کرد و مدام در حال فوت زدن بود . خودشم می دونست معلوم نیست کجا رو داره باد می زنه فقط همینو می دونست که داره واسه نسوختن فوت می کنه ..
مهناز : اووووووفففففف جمشید بیا فوتم کن . دارم می سوزم ..
جمشید خودشو رسوند بالا سرشون . یه نگاهی به کیر افشین انداخت و یه نگاه به کس زنش که از پشت و از لا به لای کونش یه منظره قشنگ و وسوسه انگیزی پیدا کرده بود . حالا این جمشید بود که لباشو غنچه کرد و اونو نزدیک کون زنش قرار داد و اونو فوت می زد و مرکز این فوت زدن کانون کسش بود ..
مهناز از این حرکت شوهره خیلی خوشش میومد ..
جمشید : چه طوره عزیزم خنک شدی ؟ آروم شدی ؟
مهناز در حالی که عشوه می کرد با ناز و ادا به شوهرش گفت
-اووووووهههههههه عزیزم . بیشتر آتیش گرفتم . حس می کنم شعله های آتیشو همه جا پخشش کردی . بیشتر بهم نشون دادی که من یه چیزی رو می خوام ..
جمشید : چی می خوای ؟
مهناز : یه کیر جوون .. کیرافشین جونو .. خواهش می کنم . جمشید جون ازش بخواه که زود تر اونو اونو فرو کنه توی کسسسسسم این قدر منو منتظر نذاره ..
جمشید : من بیشتر از تو منتظر این لحظه ام . آخه هر کیفی که تو می کنی انگار همون لذتو منم می برم ..
مهناز : آخخخخخخخخ جمشید عزیزم شوهر خوب من . فدای تو فدای اون روی ماه تو . من خیلی دوستت دارم .. دوستت دارم .. عشق و تفا هم به همین میگن دیگه درک متقابل یک رابطه شیرین و به یاد ماندنی .. یه عمره داریم با عشق و تفاهم با هم زندگی می کنیم تو می دونی من چی می خوام و منم می دونم که تو چی می خوای ..
افشین یه نگاهی به اون دو نفر انداخت و یه سری تکون داد و با خودش گفت شایدم این دو تا کس خل دارن فکر می کنن که با هم خیلی صمیمی هستن و دارن همو درک می کنن . البته جمشید رو کس خل می دید و مهناز رو زرنگ که داره از کس خلی شوهره استفاده می کنه .
جمشید : افشین جون مهناز جا داره .. می تونی کیرت رو تا آخر بفرستی توی کسش .. تا آخر آخر .. من که تا آخر کیرمو می کردم می گفت که هنوزم جا داره . مال تو فکر کنم اندازه اش باشه .. کونش خیلی تپله ..
جمشید دستاشو گذاشت رو پا های زنش که به دمر روی تخت افتاده بود . پا ها رو از پشت به دو سمت باز ترشون کرد تا به شکل هشت درش بیاره .
جمشید : حالا می تونی کیرت رو راحت تر بکنی توش ...
جمشید دوست داشت در همون زاویه روبرو وایسه و زمانی که افشین کیرشو می فرسته توی کس زنش صحنه رو ببینه و لذت ببره ولی مهناز دستشو به سمت اون دراز کرد که یعنی انگشتامو ببوس میکشون بزن . اون می خواست در لحظاتی که کیر افشین رو توی کسش حس کرد هیجان رو در تمام جهات داشته باشه . قلبش بلرزه .. تمام وجودش به آتیش کشیده شه . سکس همه جانبه رو خیلی دوست داشت .. مدتها بود که این حس درش به وجود نیومده بود .. یا این که بار ها و بار ها پیش اومده بود که تا به این جای کار می رسید اما اونی که باید این هیجان بخشی رو ادامه اش می داد و اونو به اوج می رسوند اون قدرتشو نداشت . و اون در یه حالتی که ارضا نمی شد رها شده و طرفش فقط با انزال شدن خودشو ارضا می کرد . افشین پنجه های دو دستشو انداخت رو دو طرف کون مهناز . کیرشو در یه حالت صاف به طرف کس مهناز نشونه رفت .
جمشید : مهناز خیلی حال میده .. انگاری که یه هواپیمای جت داره میره توی کست .. مهناز : قابل توجه بعضی ها که دوچرخه می فرستن داخلش .. اووووووویییییی افشین .. جوووووووون سرعت این جتو زیاد ترش کن .. اوووووووخخخخخخ ...
افشین : این جت بعدا توی کونت هم میره ها ...
مهناز : بذار بره .. بذار بره ... پاره پاره ام کنه ... جمشید جون مثل یک پرستار ازم مراقبت می کنه ..
جمشید که قوای جنسیش در این سن تحلیل رفته بود و یواش یواش سایه های پیری رو روسرش حس می کرد در اون لحظات این حس درش قوت گرفت که بیست سالی رو جوون شده .. انگشتای همسرشو دونه به دونه می ذاشت توی دهنش و اونا رو می مکید . مهناز از هیجان و لذت کیر افشین که از مسیر کون رفته بود توی کسش , شوهرش جمشیدو نزدیک تر خوند و کیرشو با یه دست دیگه اش گرفت . حالت پیچ در پیچی پیدا کرده بودند ولی افشین راحت داشت کسشو می کرد ..
مهناز : اووووووووخخخخخ جمشید .. جمشید تو چت شده .. چقدر هیجان زده شدی .. مراقب قلبت هستی ؟
جمشید : خیلی حال میده .. بذار قلبم از حرکت وایسه اما هیجان تماشای این لحظه ها ازم گرفته نشه ..
مهناز : معلومه .. کیرت خیلی تیز و سفت شده . شاید نصف کیر افشین جون شه ولی این چند ماه رو بیشتر وقتا شل بود *****
جالب این جا بود که در همین لحظات وچند کوچه اون ور تر به همین سبک با کمی تفاوت حالت و زاویه فرزین خودشو انداخت روی بنفشه زن افشین ...
بنفشه : آههههههههه .. دیوونه دیوونه من نمی خواستم ... نهههههههه ... بالاخره گذاشتیش که بره ؟ گناهکار .. بد جنس ... تقصیر من نیست .. من اصلا نمی خواستم ... فرزین : اگه ناراحتی بکشمش بیرون .. ولی بنفشه دیگه نمی تونست چیزی بگه ... قلبش طوری می زد که گرمای حرکت خونو در تمام بدنش احساس می کرد .مرد از پشت و خیلی آروم و سبک روی بنفشه دراز کشیده بود ... فرزین بازم برای لحظاتی به افشین فکر کرد به مردی که نمی دونست شوهر همین زنیه که زیر کیر اون قرار داره ... به افشین میگم که بالاخره تونستم بنفشه رو بکنم . خودشو رو بنفشه سبک تر کرد .. دستاشو رسوند به جفت سینه های اون و لبشو گذاشت رو صورت بنفشه که در یه حالت نیمرخ قرار داشت . ... ادامه دارد ...... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۳

هرچی بنفشه با افکارش کلنجار می رفت که کارشو, خیانتشو توجیه کنه بازم یه افکار مزاحم میومدن سراغش . اوووووههههه نههههههه این افکارو از خودت دور کن . لذت ببر .. لذت ببر ... حالا می فهمم که تا حالا چقدر سرم کلاه رفته . کاش زود تر از اینا این کارو می کردم . افشین همش تقصیر خودته . من گناهی ندارم . دلم خنک شد .. دلم خنک شد . بخور حقته وقتی به زنت نمی رسی .. وقتی میری به دنبال زنای دیگه و به دنبال تفریح و تنوع باید بکشی . باید چوبشو بخوری .. ولی اون به خوبی حس می کرد که فقط پیش خودش آروم می گیره . فقط یه تسکینی واسه خودش و ودل خودشه که آروم شه که خودشو کارشو توجیه کنه .. نهههههههه نهههههههه .. کیر فرزین سرعتشو زیاد کرده بود ..
-آخخخخخخخخ بزززززن بزززززن کسمو ...
دستای افشین از پهلو و کناره ها سینه های بنفشه رو در چنگش گرفته و تا به اون حدی که بتونه به زن لذت بده باهاش بازی می کرد .. می دونست که به چه اندازه باید اون سینه ها رو بمالونه که دردش نگیره .. بنفشه لذت سکس با یک غریبه رو با مردی غیر شوهرشو حس می کرد .. حتی صدای نفسهای فرزین واسش هوس انگیز شده بود .. شاید بی توجهی شوهرش به اون یه حکمتی بود که اونو با لذت این جور سکس و عشقبازیها آشنا کنه ..
-چه بدنی داری بنفشه .. من اگه جای شوهرت بودم قابت می کردم و می زدم به دیوار .. نه این جوری نه .. اصلا می ذاشتم توی ویترین . هر وقت که می خواستم یه کاری باهات بکنم از ویترین درت می آوردم ..
-اون وقت چیکارم می کردی ؟
افشین سرعتشو بازم زیاد تر کرد .
-همین کاری که حالا دارم می کنم .
-منو برگردون .. منو بر گردون فرزین .. می خوام صورت قشنگتو ببینم . می خوام بغلت کنم ببوسمت و فشارم بگیر .. گازم بگیر ..کبودم کن .. بهت قول میدم تا وقتی که جای کبودی خوب شه یا اصلا تا هر وقت که تو بخوای کاری کنم که شوهرم نیاد به سمت من .
فرزین دستشو گذاشت زیر بدن بنفشه و اونو بر گردوند ..
فرزین : چقدر خوشم میاد از زنا و مردایی که بدون توجه به شرایط زندگی و قرار داد های دست و پا گیر اجتماعی نیاز ها شونو طوری قسمت می کنند و به اشتراک می ذارن که از لحظه های زندگیشون نهایت استفاده رو ببرن .
بنفشه حالا در یه حالت طاقباز قرار گرفته بود .. می تونست چهره و تیپ خوش فرزینو ببینه ..
زن با خود زمزمه می کرد : بنفشه .. بنفشه تو حالا دیگه باید حس یه زن مجرد رو داشته باشی که از لحظه های این چنینی زندگیش نهایت استفاده رو می کنه .
بنفشه : منو ببوس . ببوس فرزین ..
فرزین لباشو به لبای بنفشه چسبوند و مراقب بود که ریش پروفسوری اون زنو آزارش نده هرچند بیشتر قسمتهای ریش فرزین در تماس با چونه و زیر لب زن قرار داشت ... بنفشه رفته بود به عالمی که جز به هوس و ارضا شدن به هیچی دیگه فکر نمی کرد . .. چقدر هوس اینو داشت که فرزین چونه شو به کس اون بمالونه . درست همون نقطه ای که ریش داشت و خیلی هم به صورتش میومد . یه خورده سختش بود .. ولی اون باید این کارو براش انجام می داد . نکنه بهش بر بخوره .... نه نهههههههه مردا موقع سکس باید هر کاری رو واسه زن انجام بدن ..
-فرزین یه کاری واسم می کنی ؟ کسسسسم کسسسسم داره آتیش می گیره .. بخورش .. بخورش .. چونه تو اون یه تیکه ریش گلوله شده روی چونه رو به کسم بمالون پروفسور من !
.. گویی که فرزین مثل یک غلام حلقه به گوش منتظر دستور بود . با خودش گفت باشه عزیزم باشه ... فدات میشم .. تو فقط دستور بده تا ته کونتو هم می خورم .. چه کیفی داره یک زن متاهلو کردن .. با هاش سکس کردن و بهش لذت دادن . کاش تو رو جلوی شوهرت هم می کردم و اون می دید که ازش بالاتر هم هستند که قدر زنشو بدونن و بهش حال و لذت بدن .. افشین چونه شو می مالوند به کس بنفشه وهر چند لحظه یک بار کسشو زبون و لیس می زد بنفشه : اووووووفففففف عالیه عالیه . من همینو می خوام . می خوام .. ادامه بده .. چقدر این جوری بهم حال میده .. همینو ..
بنفشه حس می کرد که با توجه به این که مدت زیادی سکس نداشته و هیجان آمیزش با فرزین مردی که شوهرش نیست اونو خیلی سریع داره ارگاسمش می کنه , دستشو گذاشته بود رو موهای سرفرزین و اونو به شدت می کشید بنفشه : ولم نکن .. ولم نکن .. هم بخورش .. هم بمالونش ...
سینه هاش آتیش گرفته بود . فقط دوست داشت با یه جایی از بدنش بازی کنه .. ور بره .. حس کرد که اون آشوب در سینه هاش وجود داره .. داره اونو از پا میندازه ... داره خاکسترش می کنه ...
-فرزین شتابتو کم نکن .. بیشترش کن .. تند تر .. تند تر .. اووووووفففففف ..
حرکت موج مانند و جریان آبی رو در زیر ناف و قسمت بالای کسش حس می کرد .. یه لحظه بدنشو به طرف بالا کشید وکسش ازدهن و چونه فرزین فاصله گرفت .. یه آبی ازش ریخت رو صورت و لبای فرزین .. پسر واسه یه لحظه چشاشو بست و بعد با لذت و اشتها شروع کرد به لیس زدن کس بنفشه ای که احساس آرامش می کرد ولی بازم هوس داشت و کیر می خواست .. ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۴

بنفشه تازه موتورش گرم افتاده بود و مرتب فریاد می زد و از فرزین می خواست که بازم اونو بکنه ..
بنفشه : من بازم می خوام .. می خوام می خوام ..
فرزین : چه اشتهایی !
بنفشه : مگه تو سیر شدی ؟
فرزین می دونست که اگه این بار بخواد بازم با بنفشه حال کنه دیگه نمی تونه زیاد جلو گیری کنه . ولی اون این طور می خواست دیگه کاریش نمی تونست بکنه . این بار با هوس و هیجان بیشتری کیرشو فرو کرده بود توی کس بنفشه .. زن خودشو به اون چسبوند و دستاشو دور کمرش حلقه زد ..
بنفشه : می دونم عزیزم خیلی خسته ات کردم . اذیت شدی .. بزن تا اون جایی که می تونی جلوی خودت رو بگیری منو بکن . کیرت رو فرو کن توی کسم . اگه نتونستی بریز توش . به من آب بده . من می خوام . می خوام . تشنه مه .. کم دارم . حس می کنم می خوام . بدنم نیاز داره می خواد .. هر طور راحتی .. ما تا شب در کنار همیم . نباید عجله کنیم . پیشم می مونی دیگه ...
بنفشه از خودش تعجب می کرد . اونی که تا حالا با خودش در گیر بود و مثلا برای تسلیم شدن ناز خاصی داشت به ناگهان طوری شدکه به فکر اینه که فردا هم می تونه در کنار فرزین باشه ؟ هنوز احساس سیری نمی کرد . بنفشه با اون بدن توپرش طوری فرزینو قفلش کرده بود که پسر نمی تونست کیرشو داخل کس حرکت بده .
-آهههههههه بنفشه از این بهتر نمیشه .. طوری بغلم کردی که انگار یه بادی داره به آتیشی می خوره که آب کیر بدنمو داغ داغش کرده و همه رو داره می فرسته سمت تو و داره خاکم می کنه ...
-بفرست بیاد . بفرستش .. من منتظرم ..
-بگیر که اومد ..وای وووووویییییی بنفشه ...
-جووووووون فدات شم .. فدای آبت شم .. فدای اون خماری چشات شم فرزین جون .. حال کن .. خوب حال کن که دخترا همچین حالی بهت نمیدن . چرا زود تر به عقلمون نرسید استاد فرزین ..
-جلوضررو از هر جا که بگیری استفاده هست ملکه بنفشه .. ..
و در نقطه ای دیگه از این شهرافشین با یک تفاوت خاص نسبت به خیانت زنش , در حال سکس با زنی دیگه بود و اون تفاوت این بود که اون زن در حضور شوهر و با اجازه و لذت شوهرش تن به این کار داده بود ; جمشید کمی از روبروی زنش فاصله گرفت و خودشو رسوند به جایی که افشین در حال سکس با مهناز بود ..
مهناز : چرا این قدر ورجه وورجه می کنی یه خورده بر اعصابت مسلط باش . یه وقتی سکته می کنی کار دستمون میدی ها . اون وقت دیگه من دست تنها چیکار کنم .
جمشید : اون جوری راحت میشی عزیزم ..
مهناز : نه اتفاقا الان راحت ترم . چون اگه صد تا مرد بیان این جا و با هام حال کنن کسی حق نداره بگه بالای چشمت ابروست . ولی اون جوری خیلی بده آدم بی سر پرست بشه ..
افشین کاری به کار اون زن و شوهر نداشت .. کیرشو می زد به ته کوس مهناز و دستشو هم با فشار می کوبوند به جفت برشهای کون مهناز و طوری اونا رو می لرزوند که شوهرش حس کرد که نزدیکه آبش بیاد ..
جمشید : افشین جون محکم تر محکم تر .. زود تر ارضاش کن که بعدش باید بری سراغ کونش .. همچین کونایی با کیر تو خوب جورن ....
مهناز از بس جیغ می کشید و کیر کیر می کرد که شوهره مجبور شد واسه ساکت کردنش یک بار دیگه بره به سمت اون و کیرو فرو کنه توی دهنش ... مهناز بالاخره حس کرد که داره ار گاسم میشه .. چند بار کونشو از عقب به طرف بالا پرت می کرد .. جمشید در حالی که واسه افشین کف می زد و تشویقش می کرد گفت آفرین جونمی .. تمومش کردی ... مهناز صاف افتاده بود ..
جمشید : افشین جون حالا نوبت کونشه که جرش بدی . معطل نکن . باید کارشو بسازی ...
رفت و قوطی کرم رو آورد و با دستای خودش سوراخ کون زنشو برای بکن و معشوق همسرش آماده کرد . خواست کیر افشینو هم چربش کنه و بمالونه و برای ورود به کس زنش آماده کنه که افشین گفت جمشید خان خوبیت نداره من خودم کیرمو چربش می کنم .. لحظاتی بعد افشین کیرشو محکم فشار داد به کون مهناز .. تا نصفه اونو فرو کرد توی کون .
افشین : چقدر داغه مهناز جون ...
مهناز : عاشق کیره ولی زیادزیارتشون نمی کنه . جمشید هم که نمی تونه ارضام کنه . همیشه تشنه ام ...
افشین : من دیگه تابشو ندارم . داره می ریزه . مهناز جون .. خیلی دلم می خواست بیشتر می کردمت ... آخخخخخخخخخ.
مهناز : حال کن .. خوشم میاد می بینم که این جوری تونستم آب یه جوون خوش تیپو بیارم . ولی باید قول بدی دفعه بعد بیشتر باهام باشی ..
افشین: به شرطی که سر قولت باشی باهم بریم به اجتماع سکس پارتی ..
جمشید : اون اگه نخواد بیاد من طلاقش میدم ..
خلاصه افشین بر گشت مغازه اش ..
از اون طرف هم فرزین که به اندازه کافی با بنفشه زن افشین حال کرده بود خونه رو ترک کرد . با این که چند ساعتی وقت داشتند که بازم با هم بمونن ولی فرزین به بنفشه گفت که حسابی همه جا رو وارسی کنه که مدرکی از عملیات سکسشون به جا نمونده باشه .... فرزین می خواست به افشین بگه که بالاخره موفق شده . در واقع بدون این که بدونه بنفشه زن افشینه می خواست بهش بگه که بنفشه رو کرده ... فرزین زمانی وارد بوتیک افشین شد که دخترا ی فروشنده رفته بو دند خونه شون ..
فرزین : مخلصیم رفیق .. بالاخره موفق شدم . زدم تو خال .. نوکرتم . اگه تو نبودی هیج کاری ازم بر نمیومد . خیلی مشتی هستی رفیق . فدایی داری . خاک زیر پاتم ..
افشین خسته بود و نمی دونست فرزین از چی داره میگه ..
افشین : چی شده این قدر ذوق زده ای ..
فرزین : بالاخره گاییدمش .. همون زنی رو که می گفتی .. هم از عقب هم از جلو ..
افشین : کدوم زنو .
فرزین : همونی که راهنمایی ام کردی می تونم باهاش حال کنم و یاد دادی قلقشو چه جوری بگیرم و ریش پروفسوری بذارم و ...
افشین واسه یه لحظه سرش گیج رفت با این که خودش فرزین رو فرستاده بود سراغ زنش ولی انتظار نداشت به این سرعت زنش وا بده . شایدم ته دلش می خواست که یه مقاومتی ببینه ...
فرزین : چرا رنگت پریده ؟!
افشین : باور کنم ؟
فرزین : از هیکل لختش که خیلی حشری بود از طرف کون و به دمر افتاده فیلم گرفتم . جات خالی .. فیلمو نگاه کنی نشون میده که چقدر هوس کیر داشت .
فرزین وقتی که از دستشویی بر گشته بود و می خواست بره سراغ بنفشه و اونو دید که به دمر روی تخت افتاده و خودشو به تشک می مالونه از اون صحنه با موبایل فیلم گرفت که اتفاقا به همین افشین نشون بده ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان مـــــتاهــــــــــل ۱۵

افشین سختش بود که باور کنه بنفشه بالاخره کارشو کرده . شاید فرزین از یه زن دیگه فیلم گرفته باشه .. شاید اون بنفشه نبوده باشه . وقتی موبایلو گرفت دستش و به صفحه درشت اون نگاه کرد نخستین چیزی که توجه اونو جلب کرد فضای اتاق خوابش بود .. دکور بندی اون اتاق و بعد چشمش افتاد به بنفشه ای که خودشو روی تخت حرکت می داد . کون درشتش و حرکات اون که نشون از کیر طلبی بالا و عطش اون داشت . یعنی من واقعا جنبه شو نداشتم که این دامو واسه بنفشه گذاشتم و زمینه رو واسه فرزین و حتی همسرم آماده کردم ؟ اگه جنبه شو نداشتم پس چرا این کار رو کردم .. بعد به یادش اومد که این کارو کرده واسه این که از دست گیر دادنهای اون خلاص باشه و از طرفی با زنای شوهر دار در مجلس دوست شه .. بنفشه چه جورم هیجان خودشو نشون می داد . خیلی وقت بود که به اون نرسیده بود . می دونست که این نباید تنها عامل خیانت یا شکستن تابو از طرف اون باشه . شایدم نیاز جنسی باعث شده که اون سریعتر تصمیمشو بگیره .
افشین : فرزین مطمئنی که با اون رابطه داشتی ؟
فرزین : راستش خیلی سخت بود . اولش نمی خواست راه بده .. یعنی قبل از این که اونو به این صورت لخت ببینی. ولی با چند نوازش تسلیم شد . قبلش می گفت من شوهر دارم . فکر نکن من یک زن اون جوری هستم .. ولی خیلی زود با هام راه اومد . اگه بدونی چه بدنی داشت . چه سینه هایی ! چه کونی ! ولم نمی کرد چند بار آبشو آوردم . بازم می خواست . آخرش مجبور شدم بهش بگم جون من الان شوهرت می رسه پاشودور و برت رو جمع و جور کن .. من باید روزای دیگه هم بیام پیشت . همین یکی دوروز که نیست . ولی کونش هم خیلی حال داد .. یه جوری کردم توی کونش که اون اول زبونش داشت در میومد ولی باورت نمیشه با همون کون کردن هم آبشو آوردم . کیرمو یه جوری ساک می زد که دلم می خواست چند ساعت همین جوری توی دهنش نگه می داشتم . خیلی از شوهرش ناله می کرد . خوشگل نیست ولی خوش بدنه . خیلی به آدم حال میده ... دستت درد نکنه . افشین اگه تو نبودی من چیکار می کردم ؟
افشین هنوز در شوک بود ..
-ببین فرزین اینو داشته باش به درد محفل سکس دسته جمعی می خوره . یه بر نامه ایه که زنان شوهر دار و مردان مجرد درش شرکت دارن .. تو می تونی با اون در این بر نامه شرکت کنی ..
-تو چی افشین ..
-منم یه جوری واسه خودم جور می کنم . اگه بتونیم دو تایی مون پامونو به این مجلس وا کنیم خیلی عالی میشه .
- یعنی اون وقت بنفشه هم باید با مردای زیادی باشه ..
افشین : اون وقت تو هم با زنای زیاد دیگه ای هستی . خودت رو وابسته به زنی نکن . بنفشه امروز زیر کیر تو خوابید امشبو میره زیر کیر شوهرش . این جوری فکر نکن که حالا که به تو چراغ سبز نشون داده از شوهرش روگردون شده . ممکنه پیش تو بگه من با شوهرم نیستم ولی شوهره مگه بهش امون میده ؟ این فیلمتو یه بلوتوث کن واسم فرزین ..
البته افشین قصد نداشت از این فیلم سوء استفاده کنه چون برای افشین بد می شد ولی همین جوری می خواست اونو داشته باشه . شاید هم می خواست با نگاه کردن بیشتر به اون متوجه درجه هوس زنش بشه ....
-افشین اگه بدونی وقتی توی کس و کونش خالی کردم چه کیفی بهم می داد . آب کیرم تموم نمی شد . خودشو طوری بهم قفل کرده بود که انگاری راه فرار نداشتم . خیلی حال کردم . کیرم که توی کسش بود و همچنین توی کونش به این فکر می کردم که چه راحت دارم شوهرشو دور می زنم .. خیلی بهم مزه می داد . چه ناز و عشوه ای می ریخت ...
افشین نزدیک بود داد بکشه سرش که بس کن ..ولی به زور بر خودش مسلط شد که یه وقتی سوتی نده . یکی دو ساعتی رو به حال خودش بود . حال و حوصله رفتن به خونه و روبرو شدن با زنشو نداشت . از اون طرف بنفشه هنوز غرق در لذت ناشی از سکس با فرزین بود . خودشو حسابی آرایش کرد . البته با این فانتزی که خودشو واسه فرزین آراسته نه برای شوهرش ... اگرم افشین میومد خونه حس می کرد که بنفشه خودشو واسه اون خوشگل کرده ... وقتی افشین باهاش روبرو شد سعی کرد توی چشاش خیره نشه .. شاید تنها عاملی که افشینو ناراحت کرده بود غرور مردانه اش بود . شاید این انتظارو داشت که هر کاری بکنه ولی زنش اقدامی نکنه .. لعنت بر من .. من که خودم باعث این کار شدم . وای اگه این انگیزه در بنفشه وجود نمی داشت اگه اون اراده اش قوی بود هر گز به من خیانت نمی کرد .. بنفشه با لذت به فردا فکر می کرد .. وقتی افشین بنفشه رو دید حس کرد که در چند ماه اخیر اونو تا این حد شاداب ندیده .. خیلی سرخوش و شاد و شنگول بود .. مدام دوست داشت بگه و بخنده ...
افشین : می بینم امشب خیلی شادی .. بنفشه : شوهر خوبی مث تو که دارم چرا شاد نباشم . با خودم عهد بستم از این به بعد هر جوری که تو دوست داری باشم . طبق میل تو کار کنم . اگه دیر میای چیزی نگم . مزاحم خوشی های تو نشم . این جوری شاید تو هم منو بیشتر درک کنی . یه مرد نیاز داره که بعضی شبا رو تا دیر وقت بیاد خونه با دوستاش خوش بگذرونه من که همش نباید گیر بدم . اگه هوای شوهرمو داشته باشم اونم بیشتر به من حال میده .... افشین می دونست که اینا همه در اثر کیر فرزینه که این جور زنشو بلبل زبون کرده ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۶

بنفشه کمی حرکات افشینو عجیب احساس می کرد . یعنی ممکنه بو بر دار شده باشه که من خودمو تسلیم مرد دیگه ای کردم ؟ بهش خیانت کردم .. نه .. اگه سر سوزنی شک می کرد حتما رفتارش خیلی بد تر از اینا می بود . بنفشه ته دلش دوست داشت که بخوابه تا صبح .. وقتی که فرزین اومد کاملا تشنه و گرسنه در اختیار مردی غیر از شوهرش قرار بگیره . اون منتظر یه لذت غریب بود .. لذتی هیجان انگیز که به زندگیش تنوع بده و اونو نسبت به کارای شوهرش افشین بی خیال کنه . مثل حالا که احساس آرامش می کرد .. مدام به اون چه که بین اون و فرزین روی داده بود فکر می کرد . به اون لحظات ابتدایی کار که با وجود این که دلش می خواست ولی شرم خاصی مانعش می شد .. این که تا حالا دست مرد بیگانه ای بهش نرسیده تابو شکنی نکرده بود . حالا احساس آرامش می کرد . .. اون خودشو کاملا بر هنه کرد و پشت به شوهرش قرار گرفت . افشین این حالتو خیلی دوست داشت . خود افشین هم کاملا بر هنه شده بود . خشم و حرص و حسادت تمام وجودشو گرفته بود .. از اون جایی که بنفشه پشت به شوهرش قرار گرفته نمی تونست چهره شو ببینه و متوجه عصبانیت اون شه .. زن همه اینا رو به حساب خستگی شوهرش گذاشت و این که احتمالا بازم به دنبال تفریح با زنای دیگه بوده و کم آورده .. چشاشو گذاشت رو هم .. باشه می گیرم می خوابم . فوقشم اگه خواست یه کاری با هام انجام بده خودش می دونه و خودش .. اگرم بدنم از فرم خارج شد می تونم صبح یه دوشی بگیرم و خودمو برای فرزین آماده کنم که اون نفهمه که من با شوهرم بودم . شاید اگه متوجه شه که من و افشین با هم بودیم دیگه رغبت نکنه که پیشم بخوابه یا اون جوری که قبلا حال کرده بود با هام حال کنه .. راست میگن زنایی که دوست پسر دارن و پیشش می خوابن شوهرشون دیگه واسشون تازگی و هیجان نداره مگر این که خودشونو با فانتزی سکس با معشوق در اختیار شوهرشون بذارن .
افشین به هیکل درشت و کون قمبل کرده زنش نگاه می کرد . بنفشه حالا یه پهلو بود ولی در فیلمی که از اون دیده بود اون در یه حالت دمر کرده بود .. یه نگاهی به کون بر جسته زنش انداخت و به اون شکاف وسطش .. مرتب این تصور رو می کرد که این کون داره باز میشه .. داره باز میشه ... فرزین کیرشو به سمت کون زنش نزدیک می کنه .. کیرو می چسبونه به کون همسرش ... می ذاره سر کسش .. شایدم اونو بوسیده باشه .. فرزین بهش گفته بود که نوک زبونشو گذاشته رو کون زنش .. بعد کسشو لیسیده .. خوب خیسش کرده .. کاملا بنفشه رو شل شلش کرده بود .. طوری که وقتی از اون فاصله می گرفت بنفشه خودشو به فرزین می چسبونده تا زود تر اونو بکنه .. مونده بود که چیکار کنه .. فرزین تمام گزارش ها رو بهش داده بود . حتی بهش گفته بود که از بنفشه خواسته که خودشو در اختیار شوهرش نذاره .. این جوری بیشتر می تونن از هم لذت ببرن . بنفشه هم به اون قول مساعد داده بود . حالا افشین با دنیایی از فانتزی های تلخ به پشت هیکل بر هنه زنش نگاه می کرد .. بدنی که چند ساعت قبل زیر کیر مرد غریبه ای قرار داشت .. و دنیای تلخی که خودش واسه خودش رقم زده بود . افشین کف دست پهنشو گذاشته بود روی کون زنش و مرتب اونو به جهات مختلف می گردوند . خودشو گذاشته بود جای فرزین .. این که چه تصوری از اون کون می تونسته داشته باشه . احساسش نسبت به شوهری که در خونه نبوده چی بوده .. حتما دو تایی داشتن به ریش اون می خندیدن ... حالا دیگه بنفشه فقط متکی به اون نبود . کیرش کاملا شق شده بود ... احساس کیر دیگه ای در وجود زنش هوس اونو زیاد کرده بود .. با همه نفرتش شاید دوست داشت که در عرصه رقابت کم نیاره . پس زمانی که اون داشت مهناز رو پیش چشای شوهرش می کرد زنش داشت به مرد دیگه ای حال می داد . این به اون در .. ولی اون یکی رو شوهره رضایت داشت . پیش چشم شوهره داشت زنشو می کرد ...
بنفشه : عزیزم از چیزی ناراحتی ؟
افشین : نه .. مگه چی شده ..
بنفشه : هر وقت که به این جا می رسیدی با یه عطش خاصی می رفتی جلو .. حالا یا دلت می خواست یا نه خیلی سریع باهام سکس می کردی ولی انگار الان یه جوری شدی .. با یه حس مهربانانه .. یا این که داری وقت تلف می کنی , به چیزی فکر می کنی داری با هام ور میری ...
افشین : این چیزایی که میگی نیست . من دارم اندام تو رو نگاه می کنم ولذت می برم . بنفشه : فدات شم اگه خسته ای بخواب . تو که می دونی بنفشه دل نداره افشین خودشو بیمار ببینه .
افشین کف دست چپشو گذاشت رو کس زنش .. قبلا با همون حرکت اولیه خیسی کس اونو احساس می کرد . قبل از این که به کسش دست بماله اون چرب و خیس بود ولی حالا چند بار پشت هم چنگش گرفت تا اون ناحیه کمی تر شد ... افشین کیرشو به کس بنفشه نزدیک کرد . زن چشاشو بست وباخودش گفت عیبی نداره .. بذار منو بکنه و حال کنه و منم تا می تونم چند برابر اونی که دارم حال می کنم نشونش بدم تا بتونم با خیال راحت با فرزین جونم باشم .. افشین در حالی که کیرشو از پشت داشت می کرد توی کس زنش بنفشه به این فکر فرو رفته بود که در یه همچین حالتی کیر فرزین کس زنشو شکافته و در انتهای کس جا خوش کرده ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۷

افشین با تمام وجودش حرص می خورد . این تصور رو داشت که فرزین داره زنشو می کنه . حرکت کیر خودشو حرکت کیر فرزین توی کس زنش تصور می کرد ..
بنفشه : اووووووووهههههه عشق من . چقدر داغه .. داره آتیشم میده ... می بینی .. کسم چقدر آتیش گرفته ؟ واسه شوهر جونمه دیگه .
بنفشه کونشو دور کیر شوهرش می گردوند و می خواست به هر شکلی که شده به اون نشون بده که از شور و حال و حرارت همیشگی بر خورداره . زن خودشو عقب تر کشید . می خواست به هر شکلی که شده کاری کنه که افشین نتونه جلوگیری کنه .. افشین هم به خاطر این که تسلط خودشو بر زنش نشون بده شونه هاشو محکم نگه داشت و سعی کرد یه فاصله ای ازش بگیره و ضربات محکم تری رو بر کس و کونش وارد کنه .لحظاتی بعد افشین حس کرد که بنفشه خوابش برده ... و اون حالا به این فکر می کرد که یه سری به مهسا بزنه و ازش بپرسه که داستان سکس پسران مجرد و زنان شوهر دار به کجا کشیده .. اون وقت بتونه با شرکت در همچین مجلسی به زنش نشون بده که می تونه با زنای خوشگل تر از اونم حال کنه .
در همین حال در قسمت دیگری از شهر چند تن از زنای سر مایه دار که در واقع وضع مالی شوهرشون توپ بود دور هم جمع شده بودند زنایی که اونا هم از بر گزاری پارتی حال کردن عمومی زنای متاهل با پسران مجرد با خبر بودند .. اونا هر کدومشون واسه خودشون یه دوست پسر داشتند و به غیر از یکی دو مورد بقیه شوهراشون از این موضوع مطلع بودند .. گلوریا یکی از زنایی بود که تازه دوست پسر گرفته بود .. با این که 45 سالش بود ولی کمی سختش بود و خجالت می کشید . شوهرش هم دکتر منصور از پزشکان و جراحان معتبر شهر بود که به تفریح خود بعد از ساعات کار اهمیت زیادی داده و نوشیدن مشروبات الکی و گاه تریاک و خوشگذرانی با زنان از تفریحات همیشگی اون بود . به همین خاطر اهمیت نمی داد که زنش چیکار می کنه . حتی به نوعی هم دوست داشت که یه جورایی زنش با یکی سر گرم شه تا کمتر به کارش کار داشته باشه . یه راننده خوش تیپ مجرد 25 ساله رو که اون و خونواده اش وضع مالی مناسبی نداشتتند به عنوان راننده و وردست زنش استخدام کرد که صبحها هواشو داشته بیشتر به عنوان راننده در خد متش باشه و اگرم نیازی باشه بعد از ظهر ها هم اضافه کاری کنه . راننده رو یکی از همکاران صمیمی اون معرفی کرده بود .. ازش خواسته بود که یه جوون هیز و بد چش بهش معرفی کنه که دست به فر مونش هم خوب باشه دوستش هم سمیر رو بهش معرفی کرد . گلوریا از اون جایی که خیلی دلسوز بود و دلش هم می خواست که کسی که همراهشه خیلی تمیز و شیک باشه یکی دو دست لبای شیک براش ردیف کرد . سمیر یه تیپ شازده ای پیدا کرده بود ... گلوریا تا اون روزا حتی تا یک هفته بعد از این که سمیر کارشو شروع کرده بود اصلا به این فکر نبود که بخواد دوست پسر بگیره و اونم به طور جدی .. شاید همین چند کلام حرف زدن با مرد یا پسری بیگانه اونو راضیش می کرد .. ولی بر نامه پبشنهادی بابت محفل سکس عمومی از طرفی و دور هم بودن دوستان و این که هر کدومشون از دوست پسراشون می گفتند و از مزایای اونا و مزیت این که این به زن خیلی کمک می کنه تا بتونه با مشکلات زندگی زناشویی کنار بیاد گلوریا رو به این فکر فرو برده بود که یعنی ممکنه اونم بخواد وبتونه که یه روزی دوست پسر بگیره ؟ گلوریا نگاههای سمیر رو خیلی با منظور و این که بخواد تصاحبش کنه احساس می کرد .. روزای اول این که تا چه حد و چه جوری خودشو آراسته کنه زیاد واسش مهم نبود ولی بعدا حس کرد که دوست داره بیشتر جلب توجه اون پسرو بکنه .. و بعد وقتی که یکی دو تن از دوستاش تمایل خودشون با دوستی با سمیر رو به گلوریا اعلام کردند اونو بیشتر متوجه این نکته کردن که اگه نجنبه می جنبن .. بعضی از دوستاش به اون گفتن ای کاش ما موقعیت تو رو می داشتیم و می تونستیم روزی چند ساعتو با این پسر خلوت کنیم .. یکی دیگه هم بهش گفت خوش به حالت که یه پسر مجرد به تورت خورده الان معشوق من زن داره تا میاد یه خورده با هام حال کنه زنش امون نمیده و سیرم کرده نکرده میره ور دل زنش . تازه معلوم نیست زنش چند جور مرض داره که بیاره و به ما انتقال بده ... چند نفری هم بهش گفتن اگه بتونی قاپ سمیرو بدزدی اون حتما موافقت می کنه که باهات بیاد مجلس .. شوهرت هم که ته دلش راضیه ..
گلوریا : من به اونجاش فکر نمی کنم . گلوریا با این که در نشست و بر خاست اجتماعی و مراوده با مردا چیزی کم نداشت و خیلی راحت با همه بر خورد می کرد ولی در این مورد خاص از اون جایی که هدفش چز دیگه ای بود استرس داشت .. لباسای تحریک آمیز تنش می کرد .. وسمیر هم منتظر فرصتی بود تا با زن دکتر منصور رو هم بریزه .. براش آرزو بود ار تباط جنسی با زنی رو داشتن که سکس با اون بی درد سر باشه .. مخصوصا با کسی که ازش حقوق می گرفت و زندگی و کار با کلاسی رو واسش جور کرده بود .. گلوریا با این دستور که سمیر زیپ پشت پیراهنشو بکشه پایین شروع کرد .. و پسر با این که نگاههای افسونگرانه گلوریا رو می شناخت ولی دست به عصا راه می رفت و منتظر چراغ سبز قوی تری بود .. وقتی اون زیپو کشید پایین قبل از این که گلوریا سر شونه های لباسشو بده پایین سمیر این کارو واسش انجام داد . دستاش برای ثانیه هایی رو شونه های گلوریا مکث کرده زن ا حساس برق گرفتگی در سر تا سر بدنشو می کرد . پسرشونه ها و قسمتی از بازوی زنو لمس کرد .. گلوریا حس کرد که داره تسلیم میشه .. و سمیر هم اینو حس می کرد . ولی کارشو دوست داشت .. اونو به حال خودش گذاشت . می دونست که اگه وسوسه شده باشه حرکات دیگه ای برای کشش اون نشون میده .. و گلوریا غرق در حشر و حسرت و حرص به روز بعد فکر می کرد . کمی هم خشمگین می نمود .. و سمیر با اعتماد به نفس شبو با رویای هماغوشی با گلوریا به خواب رفت .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۸

وحالا گلوریا اسیر افکار و احساسات خود شده بود . نمی دونست که باید چیکار کنه . گرمای هوس ناشی از تماس دستای سمیرو روی پوست بدنش احساس می کرد . چرا کارو تمومش نکرد . چرا اونو در انتظار گذاشت . چرا ؟ آخخخخخخخ اون که نشون می داد هوس داره . اون که نشون می داد ..اون شب گلوریا حال و حوصله شوهرشو نداشت . صبح روز بعد یکی دو ساعت مونده تا سمیر بیاد پیشش .. با یکی از دوستاش تماس گرفت ... می خواست از احساس پسرا بپرسه . از این که با اونا در این مرحله چیکار باید کرد . چیکار باید کرد که ازشون فراری نشن . چیکار باید کرد تا همیشه اونا رو به سمت خودشون کشوند ....
میترا : چی شده خانومی . این جوری که معلومه تو هم گلوت یه جایی گیر کرده ها .. ببینم این همون سمیر خوش تیپ خودمونه ؟
-چی داری میگی میترا . من همین جوری یه سوالی کردم ..
-اونم این وقت صبح که می دونی من تا لنگ ظهر می گیرم می خوابم ؟ سوالت بی دلیل نیست .. می ترسی اونو ازت بدزدن ؟ بجنب دختر .. ما تا چند وقت دیگه باید بریم به یه عشق و حال دسته جمعی . تو هنوز توی اولیش موندی ؟ باید بدنت رو عادت بدی . به اصطلاح کشتی گیران باید یه بدن شلاق خورده داشته باشی .. کیر خورده ... با یه پسر مجرد حال کردن که این قدر قانون و مقررات نمی خواد . مردا .. جنس نر همه شون سر و ته یک کر باسن .. فقط پسرا چون هر شب زنی ور دستشون نیست و یه سختیهایی دارن و در رابطه با دوست دختراشون هم نمی تونن از یه خط قر مز هایی رد شن واسه همین تشنه تر نشون میدن ... همون کارای زنونه رو باید انجام بدی .... پوشیدن لباسای تحریک آمیز .. کشوندن حرف به مسائلی که بفهمی مزه دهنش چیه . جایگاهش کجاست .. بعد هم یکی دو کاری ازش بخوای که خیلی زنونه هست .. مثلا نظرشو راجع به شورت و سوتین خودت بپرسی ..
گلوریا : دیوونه شدی ؟ من روم نمیشه ..
میترا : باید روت بشه . عقب افتاده ترین آدمای جامعه ما آدمای خجالتی هستند . آدمای خجالتی یعنی آدمای ضعیف . گذشت اون زمانی که می گفتن شرم و خجالت زیباست . الان شوهرامون از ما شرم می کنن ؟ میرن عشق و حالشونو می کنن . ما هم باید یه حقی واسه خودمون قائل باشیم . فقط زیاد هم به اون رو نده . اگه حس کردی بهت گرایش داره و سرعتشو زیاد کرده تو سرعت خودت رو کم کن .. پس در آغاز راه قبل از این که به هم جوش بخورین اگه دیدی اون داغ شده تو خودت رو خنک تر نشون بده .. اگه دیدی داره خنک تر میشه تو داغ تر شو .. خلاصه سیاست خودت رو حفظ کن .. ولی اگه می خوای با همین پسری که راننده توست رو هم بریزی باید همین سیاستو داشته باشی . راستش اون همه ما رو طوری نگاه می کنه که نشون میده دوست داره با همه ما باشه و حال کنه . هم خوش تیپه هم خوش اندام و قد بلند و چهار شونه . اگه نمی خوای بهم بگو من روش کار کنم .
گلوریا : به حق خودت قانع باش میترا .. به جای این که کمکم کنی داری واسه ما مایه میای ؟
میترا : وااااااییییییییی کی میره این همه راه رو . دیر اومدی و زود می خوای بری ؟ در ضمن حواست باشه تو می خوای حال کنی . به هیچ وجه نباید بهش دل ببندی . اگرم یه وقتی دیدی که اون رفته و دوست دختر دیگه ای هم گرفته نباید ازش دلخور شی . یادت باشه تو هم به غیر از اون شوهرتو داری .. صحبت عشق و عاشقی و این حرفا نیست ..
گلوریا : یعنی میگی با هاش سکس کنم ؟
میترا : نه می تونی نون بیار کباب ببر بازی کنی ؟ یا بشینین با هم چت کنین .یا عروسک بازی .. این جوری هم خیلی به آدم حال میده . کس خل شدی ها . پس می خوای چیکار کنی ؟ داری نا امیدم می کنی ها .. این همه داری چک و چونه می زنی واسه همین دیگه . الان فکر کردی من واسه چی سر حالم . شارژم . شنگولم .. واسه اینه که با یه پسر خوش تیپ بیست سال جوون تر از خودم دارم حال می کنم و اونم اون قدر به من انرژی میده که حس می کنم بیست سال جوون تر شدم .
-میترا امید وارم می کنی ..
-گلوریا این قدر خودت رو دست کم نگیر . تازه تو که زیاد نشون نمیدی سن بالا باشی . سعی کن این قدر شل نباشی . دست پایین نگیری . تو الان صاحب کارشی .. خوشگلی .. زن دکتری .. خوش اندامی .. معلومه که اون باید تو رو بخواد ... بره با یک دختر جلو بسته کار کنه ؟
-میترا .. خواهش می کنم ..
-وووووووییییییی من بمیرم عروس خانوم خجالت کشید .
از اون طرف سمیر هم یواش یواش داشت به این نتیجه می رسید که ای کاش دیروز ادامه اش می داد . اگه امروز گلوریا پشیمون شده باشه چی .. اگه چراغ سبز نشون نده .. من که نمی بپرم روش ... گلوریا تصمیم گرفت به یه بهونه ای از سمیر بخواد که اونو ماساژ بده .. اما بدون این که لباسو از تنش در بیاره ولی طوری بپوشه که تحریکش کنه . نهههههههه می تونم از کمر لخت شم سوتین داشته باشم ولی یه ساپورت تحریک آمیز پام می کنم ... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۹

وقتی گلوریا با کمی خجالت خودشو قانع کرد که از سمیر بخواد که اونو ماساژش بده پسر حس کرد که داره به خواسته اش می رسه ..
-سمیر جان باید منو ببخشی . قرار بود امروز برم ماساژ واسم زنگ زدن که بر نامه بهم خورد یه کوفتگی خاصی دارم . می دونم این در بر نامه های ما نیست اما من بعدا جبران می کنم .
سمیر تو دلش گفت نگران نباش طوری می مالونمت که همون موقع جبران کنی .. دل تو دل پسر نبود . گلوریا روی تخت ماساژ دراز کشید .. بلوز رویی رو در آورد یه ساپورتی هم به رنگ بدن پاش کرد . خیلی کیپ و دارای حالتی که می دونست می تونه هر مردی رو تحریک کنه و رویای هماغوشی با اونو درش به وجود بیاره .. سمیر حس کرد که خیلی سخته بخواد این هیکل و این بدن زیبا و وسوسه انگیزو بمالونه ولی از همون اول تحریک شده بود . ساپورت و کون درشت گلوریا بیشتر تحریکش کرده بود . انگار که پاهاش یه حالت بر هنه رو داشته باشه . آخه ساپورت به رنگ بدن بود . ظاهرا سمیر باید گلوریا رو ماساژ لختش می داد ... دستاشو گذاشت رو شونه های زن .. خیلی آروم کارشو شروع کرد . اون به خوبی با حس و حال زنا آشنایی داشت و می دونست که با اونا چه بر خوردی داشته باشه .. اون با خیلی ها بود .. اما این که یکی رو برای بار اول ماساژ بده و خیال کردنشو داشته باشه برای بار اولش بود .. گلوریا دستای سمیر رو رو شونه هاش حس می کرد ... از همون اول بدنش داغ و پر التهاب شده بود . سمیر آروم آروم خودشو رسوند پایین تر .. پایین و پایین تر .. به قسمت گودی کمر که رسید .. کف دستشو گذاشت رو اون و در یه حرکت دورانی فعالیت کرد اون ناحیه رو حسابی مالش داد و کاری کرد که گلوریا آه بکشه ... هر چند ناله بلندی نبود ولی به دل سمیر نشست . به خوبی متوجه احساس هوس آ لودانه زن شده بود ... به صورت و چشای بسته اون نگاه کرد . می دونست که منتظر حرکت بعدی اونه .وقتی به قسمت سوتین رسیده بود پشت سوتینو داد بالا و اون زیرومالشش داد . گلوریا دوست داشت بگه که اونو درش بیاره . خود سمیر هم دلش می خواست که این کارو بکنه ولی تا دو تایی شون یه تصمیمی بگیرن خود سمیر رفته بود به قسمتای پایین تر . دستش رسیده بود به انتهای کمر زن .. به قسمت بالای ساپورت . کاش می تونست زیر اونو ببینه . لمسش کنه اونو ببوسه . گازش بگیره . گلوریا شورتی پاش نکرده بود . هنوز سمیر به این موضوع دقتی نکرده بود و این به خاطر این بود که زن با این استیل هوش و حواس پسرو برده بود . مخصوصا با عطرای ملایمی که استفاده کرده بود و سمیر رو به فضایی کاملا سکسی می کشوند . گلوریا حرکات دست سمیر رو به خوبی وسوسه انگیز حسش می کرد . سمیر چاره ای نداشت جز این که به همین سبک ادامه بده .. ولی این اجازه رو به خودش داد که با باسن گلوریا کار کنه . دستاشو رو اون قسمت قرار بده . پنجه هاشو رو باسن گلوریا گذاشته بود .. انگار انگشتاش توی کون زن فرو می رفت .. گلوریا حس کرد کسش داغ شده . نمی تونه صبر کنه ... داشت با خودش فکر می کرد که شاید اگه شورتی پاش می کرد خیلی بهتر بود . گلوریا زبونشو در آورده بود و اونو بین لباش می مالوند . حس کرد که نمی تونه آروم و قرار بگیره .. و سمیر برای یه لحظه پنجه هاشو گذاشت لای پای زن و چنگش گرفت .. درشتی باسن و تپلی اون قسمت سبب شده بود که نتونه به خوبی کس گلوریا رو از پشت ساپورت لمس کنه . یه لحظه سرعت تپش قلب گلوریا به طرز عجیبی بالا رفته بود . دوست داشت این تابوی بین اون و سمیر زود تر شکسته شه و اونم پیش دوستاش یه چیزی واسه گفتن داشته باشه . سمیر یه لحظه از کار خودش تعجب کرد . واسه این که مبادا یه حرفی بشنوه رفت پایین تر . ولی از ستون پا خیلی سریع تر گذشت . .. حرکتشو از نو و از بالا شروع کرد .. این بار یه لحظه متوجه شد که گلوریا چشاش بازه و مردمکش در حال گشتن در حدقه چشاشه .. دیگه بهترین وقتی بود که سوتین اونو درش بیاره و از فرصت بهترین استفاده رو بکنه . این کارو به آرومی انجام داد .. گلوریا خمار و سست شده بود . اون به خوبی حس می کرد دستای سمیرو که داره چیکار می کنه .. سوتینش باز شده بود .. پسرآروم سوتینو از زیر کشید و حالا سینه های گلوریا رو تخت ماساژ قرار داشت . گلوریا بیشتر از این خجالت می کشید که سینه هاش مثل بیست سال پیش تر و تازه وشفاف نیست .. ولی درشتی و آبداری تحریک آمیزی داشت .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 2 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  9  10  11  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مردان مجرد زنان متاهل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA