انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  9  10  11  12  پسین »

مردان مجرد زنان متاهل


زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۰

بهنام از رامین خواست که خیلی سریع ادامه بده . خودشم حس می کرد که کون بهجت همون حال و هوای گذشته ها رو داره و علاوه بر اون خیلی هم تپل و خواستنی شده . بهنام : عزیزم چه اندامی داری . می دونم چشمها رو خیره می کنی و تمام مردا اول میان به سمت تو .
بهجت همچنان به حرفای بهنام فکر می کرد و هنوز نمی دونست که چی به چیه . خودشو از عقب می کوبوند به کیر بهنام و همزمان با اون رامین هم خودشو به طرف جلو می کشید تا کیرش بیرون نیاد .. بهجت حالا چهار تا دست رو روی بدنش حس می کرد و دو تا کیر رو در خودش جا داده بود . با یه احساس آرامش و لذتی که داشت آتیشش می داد . این بهنام بود که بیشتر ابراز احساسات می کرد . رامین تا حدود زیادی ملاحظه اون دو نفر رو می کرد که زمانی عاشق و معشوق هم بودند ... بهجت با این که حرفی نمی زد ولی رسیده بود به جایی که نمی تونست جلوی ناله های خودشو بگیره .. احساس می کرد که یه چیزی داخل کسش ترکیده و یه مایعی در حال خارج شدنه . یه گرمای مطبوعی که دلش می خواد به همین صورت دور و بر و عمق کسشو آتیش بده .. حس می کرد که اون آب همین جور داره ازش خارج میشه .. بهنام از کناره ها یه نگاهی به صورت بهجت انداخت . حالا اون به خوبی می دونست بهجت ارگاسم شده .. یه چشمکی به رامین زد که یعنی تمومش کن و سر بالایی آبتو بریز توی کس بهجت . خودشم از پشت دست به کار شد و چند ضربه آخر کیرشو به این نیت به داخل کون بهجت فرو می کرد و می کشید بیرون ..هنوز آب کیر رامین در حال ریزش به کس بهجت بود که حرکت آب بهنام شروع شد .... بهجت به این فکر می کرد که چی می شد که این دو نفر با فاصله بیشتری انزال می شدند و آبشونو خالی می کردند تا با لذت و حس بیشتری سکسش به انتها برسه .. رامین بعد از این که کارشو تموم کرد پاشد و رفت به اتاقی دیگه تا اون دو نفرو با هم تنها بذاره ..
بهنام : بهجت جون می تونم ازت یه چیزی بخوام ؟
بهجت : خوشت اومده دوست داری بازم با هام باشی ؟ من که حرفی ندارم . به شرطی که بهم نگی که زن خیانتکاری هستم . من که امروز نمی خواستم که با رامین باشم . این تو بودی که منو وادار کردی که با اون باشم .
بهنام : نه منظورم این چیزا نیست . ..
یواش یواش موضوع رو به بهجت گفت .. بهجت وقتی اینا رو می شنید از این که بهنام به جایی رسیده که اینو ازش می خواد یکه خورده بود . می دونست که اون یک مرد هوسبازه ولی تعجب می کرد که چطور می تونه در یه حد گسترده ای هم اونو با دیگران ببینه .. و خیلی هم شگفت زده شده بود که چطور می تونه همچین چیزی باشه . اولش ته دلش خوشحال شده بود ونمی خواست که خوشحالی خودشو نشون بده .. می خواست رو بهنام منت بذاره .. هنوزم بهش نشون بده که دوستش داره برای دوست داشتنش هر کاری می کنه . اون حالا شوهرشو فریب می داد .. دیگه باید به شکل دیگه ای هم که شده دوست پسرشو فریب می داد در حالی که هر کاری که می کرد نمی تونست نسبت به بهنام نوعی فریب دادن حساب شه به این خاطر که اون حاضر و راضی بود که بهجت با خیلی ها باشه مگر این که مثلا بخواد نشون بده که اگه با مردای دیگه هست و اونا رو قبول می کنه به این دلیله که بهنامو قبول کرده . وقتی که شنید باید شوهر ش با شناسنامه و کارت ملی خودش بیاد و امضا بده دیگه این یه تیکه رو نا امید شد ..
-بهنام من می تونم حتی واسه یک هفته هم که شده از خونه بیام بیرون و جیم بزنم ولی این که بخوام شوهرمو وادار کنم که بیاد و برای من امضاء بزنه که من با کلی مرد باشم فکر نکنم هیچ مردی پیدا شه که همچین کاری برای زنش انجام بده ..
بهنام : من تا اون جایی که خبر دارم ثبت نام زیادی انجام شده پس اونا از کجا تونستن رضایت شوهرا شونو جلب کنن .
بهجت : من چه می دونم تو با من دعوا داری . ..
در همین لحظه رامین که بدون این که بخواد حرفاشونو شنیده بود وارد شد وگفت من یه فکری به نظرم رسیده .. برای بار اول و صدور مجوز میشه در مورد شوهر یه کلکایی رو زد . به شرطی که شناسنامه و کارت ملی اونو بشه همراه داشت . یعنی یک مرد دیگه رو میشه به جای شوهر جا زد .
رامین یه عکسی رو به بهجت نشون داد و گفت اینی که کنارت وایساده شوهرته ؟ بهجت : این عکس پیش تو چیکار می کنه ..
رامین : شرمنده ام .. کیفت رو سر و ته آویزون کرده بودی و این از داخلش افتاده بود . من نمی دونستم چیه و از کیف تو افتاده ..
بهجت : منظور ؟
رامین : اون با یکی از دوستام مو نمی زنه . عین سیبیه که از وسط نصف کرده باشن . شاید دو قلو ها این قدر به هم شباهت نداشته باشن که اون شبیه شوهرتوست .. می تونم ازش خواهش بکنم که یه همچین کاری رو انجام بده . یعنی به جای شوهرت رضایت بده .. فقط ممکنه یه چیزی بخواد ..
بهجت متوجه منظورش شده بود ..
-به خاطر بهنام هر کاری می کنم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۱

بهنام از این جواب بهجت خیلی خوشش اومد . رامین هم همین طور . دیگه هر دو شون دونستن که این دختر خیلی زرنگ تر از اونیه که هر دو شون تصورشو می کردند .
بهنام : حقشه که به خاطر این جواب زیبا یک بار دیگه تو رو سر حالت کنیم .
بهجت : نیکی و پرسش ؟! من که همیشه برای سر حال کردن و سر حال شدن آماده ام . چون دوستت دارم . بیشتر از جونم دوستت دارم . و دعا می کنم شما دو نفر با یه زنی از دواج کنین که از صمیم قلب دوستتون داشته باشه و شما هم اونو اون قدر دوست داشته باشین که خیلی راحت موافقت کنین که با شما به این جور خونه ها بیاد . بهنام و رامین یک بار دیگه تا می تونستن به بهجت حال داده و یعد اونو روونه خونه اش کردند تا مقدمات کا رو ردیف کنن . دیگه یواش یواش باید کلنگ محفل سکس پارتی زنان متاهل مردان مجرد بر زمین زده می شد و از گوشه و کنار شهر همه در تکاپوی اون بودند که به نحوی خودشونو به این مجلس برسونن . گردانند گان هم این قصد رو داشتند که از یک سیستم امنیتی قوی هم برای این مجلس استفاده کرده همین جور بی گدار به آب نزنن . برای همین هم تصمیم گرفتند که مقصد رو مشخص نکنند . ماشینای شخصی رو در محلی پارک کرده اونا رو با اتوبوس ببرن به مقصد . اونم با چشایی بسته . بعد از این که گوشی های موبایلو ازشون بگیرن و کاملا مطمئن شن که کسی اونا رو تعقیب نمی کنه . تا اون جایی که می تونستن سعی داشتن که طوری زمینه سازی کنن که حتی اگه کسی هم بدونه که جریانی هست سر نخ قضیه رو گم کنه .. ..
در یه سمت دیگه افشین و مهناز تونستن بر نامه شونو ردیف کنند . افشین همون مردی که متاهل بود و با مهناز زن جمشید در حضور شوهرش سکس کرده بود . جمشیدی که لذت می برد از این که زنش جلوی چشای او با مرد دیگه ای رابطه داشته باشه و عشقبازی کنه .. افشین هم به این شرط قبول کرده بود که مهنازو بکنه که مهناز به عنوان دوست دخترش بیاد به محفل و شوهرش جمشید هم رضایت کتبی خودشو اعلام کنه . از طرفی افشین هم واسه خودش یه شناسنامه ای داشت که اونو به عنوان یک فرد مجرد معرفی می کرد . اون وارد یه بازی شده بود که نمی دونست چرا این بازی رو شروع کرده و این شاید به خاطر این بود که همسرش بنفشه بیش از اندازه به اون گیر می داد و مزاحم کاراش می شد . برای همین زمینه ساز دوستی مردی به نام فرزین با همسرش شد . به این دلیل که نوعی باج دادن به زنش باشه که اگه چند روزی غیبت داشت و خواست یه کاری بکنه اون مزاحمش نشه و خود بنفشه هم لذت سکس با یکی دیگه رو چشیده باشه .. بنفشه زن زیبایی نبود و افشین بیشتر به خاطر پول و مقام اجتماعی اون بود که با هاش از دواج کرده بود . با این که دوست داشت زنش با یکی دیگه رابطه داشته باشه تا کمتر اذیتش کنه ولی وقتی که فهمید زنش بالاخره تسلیم فرزین شده خیلی ناراحت بود . فرزین هم فکر شو نمی کرد که افشین متاهل باشه یا این که شوهر بنفشه باشه . به عنوان یک مربی کامپیوتر و نرم افزاری میومد خونه افشین واونو به عنوان شوهر بنفشه ندیده بود و هر وقت که افشین خونه نبود با زنش سکس می کرد و تمام این جریان رو مو به مو برای افشین تعریف می کرد .. دیگه فرصت زیادی نداشتند . .. باید یواش یواش باید به روی بنفشه می آورد که همچین مجلسی هست . از وقتی که بنفشه لذت شیرینی سکس با مردی غیر از همسرشو چشیده بود خیلی راحت تر با این قضیه که شوهرش افشین به اون خیانت می کنه کنار اومده بود . افشین هم پیش فرزین از بنفشه به عنوان زنی یاد کرده بود که مغروره و در زمان محصلی و اون اوایل نوجوانی واسه خودش غروری داشته وکسی رو تحویل نمی گرفته و با یه بهونه ای می خواست بگه مثلا من انگیزه ام از این که تو با اون باشی اینه و کمی مغلطه بازی در آورد .
افشین : بنفشه جون من می خوام یه چیزی رو بهت بگم. چند بار هم یه اشاره ای کردم
افشین توضیحات لازمو داد .
بنفشه : تو خودت داری میگی که این مجلس برای زنان متاهل پسران مجرده . یعنی برای افرادی مثل من .
افشین : اگه من بهت اجازه ندم نمی تونی بری . در ضمن منم به نحوی می خوام بیام اون جا . اگه شلوغش کنی و اعتراض کنی و بگی که من خلافی اومدم منم دیگه می تونم این مجوز رو لغو کنم و یا به نحو دیگه ای اعتراض خودمو نشون بدم .. ولی باید منو ببخشی بنفشه جون چون تو اهل این بر نامه ها نیستی و من به زور می خوام پای تو رو به این جور جا ها باز کنم .
بنفشه : نه اتفاقا بد فکری نیست . دست اونایی که به فکر ما خانوما بودن درد نکنه . دنیا که به خاطر شما مردا آفریده نشده . ما هم انسانیم دیگه ..
افشین : ولی دوست پسرو از کجا گیر میاری .
بنفشه : از همون راهی که تو دوست دخترت رو گیر میاری .
افشین : تو که تا حالا با مرد دیگه ای نبودی . منم که روشو ندارم برات کسی رو جور کنم .
بنفشه از این که می دید شوهرش چه جور داره در این مورد با هاش حرف می زنه شگفت زده شده بود . ولی از بس کیر فرزین بهش حال داده بود و مدتها بود که شوهرش به اون نرسیده بود دیگه همه این مسائلو ندید گرفته بود . خیلی راحت با این قضیه کنار اومده بود .
بنفشه : فرزین پسر خوبیه . نمی دونم اگه موافقت کنه بیاد به این مجلس که خیلی عالی میشه ...
افشین : فقط یادت باشه که اون نباید بدونه که من شوهر توام . چون در مجلس همدیگه رو می بینیم . هیشکی جز تو نباید بدونه که من متاهلم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۲

افشین : من بهت گفتم که نمی تونم با فرزین در این مورد حرف بزنم . اون نباید بدونه که من شوهر توام . اون وقت می ترسم بد شه اگه متوجه شه که من همسر توام و به نحوی به گوش بر گزار کنند گان این مجلس برسه . اگه من نتونم وارد این خونه بشم تو هم نمی تونی . حواست باشه . حالا من نمی دونم تو چه طور می تونی با این پسره این قدر احساس صمیمیت کنی که بتونی موضوع رو با اون در میون بذاری .
بنفشه : چت شده افشین ؟ نکنه فکر می کنی که من با این پسره سر و سری دارم . در حالی که زنت یک زن وفاداری بوده و تا حالا جز تو به مرد دیگه ای فکر نکرده . من هر کاری که می کنم به خاطر زندگی خودمونه . به خاطر این که تو راضی و خوشبخت باشی . تا حالا دست مردی جز تو به من نخورده . حالا بابام و بوسه های اون جای خود داره .. یا وقتی که بچه بودم دیگه به عنوان یه بچه همه بغلم می کردن . ولی من به تو به اندازه سر سوزنی خیانت نکردم .
افشین زیر لب زمزمه کرد به موقعش معلوم میشه . حالتو می گیرم جنده دروغگو . بهت نشون میدم . اون حرصش می گرفت . با این که تمام این بر نامه ها رو خودش واسه بنفشه جور کرده بود که خودشم راحت باشه ولی خود خواهی مردونه اش نذاشته بود که آروم بگیره و قبول کنه که زنش بنفشه از هماغوشی با فرزین لذت برده . اون نمی تونست مثل جمشید باشه که به راحتی واسه اون و زنش مهناز امضا میده که وارد این محفل شن ....
اما گلوریا زن دکتر منصور که با سمیر پسر جوان و راننده خونه شون رو هم ریخته بود نمی دونست چه جوری موضوع رو با شوهرش در میون بذاره . اون باید دو تا مشکلو حلش می کرد ..
گلوریا : سمیر جون دیدی که دوستام چقدر اهل حالن ... یه مهمونی می خواد بر گزار شه از اجتماع همین دوستان با حالم و کلا زنای متاهل با پسران جوان و مجردی که نیروی جوونی اونا باعث میشه که به ما خانوما به اندازه کافی حال بدن و خودشون هم بی خطر حال کنن . ولی خب زنا باید از شوهرشون اجازه بگیرن و از طرفی تو خودت هم باید راضی باشی که بیای به این مجلس ...
سمیر : قبلا هم یه چیزایی در این مورد گفته بودی ..
گلوریا : آره ولی چون نمی تونستم حس کنم که نظرت چیه واسه همین خیلی ساده از کنار این موضوع گذشتم . حالا دیگه به اون روز نزدیک شدیم . ممکنه در این مجلس پسرای دیگه ای هم باشن که بخوان با من باشن . همون جوری که تو هم می تونی با خانومای دیگه باشی . فکر نکن من دوست دارم که تو رو با زنای دیگه ببینم . ولی این می تونه یک تنوعی باشه برات که چشم و دلت سیر باشه و من و تو که با همیم هر چند وقت در میون با یه همچین بر نامه هایی ببینیم که در دنیای اطراف ما چی می گذره و ملت با این جور شور و حال نشون دادن ها چه تنوعی به زندگیشون می بخشن ... سمیر با این که دوست داشت گلوریا تنها وابسته به اون باشه ولی از اون جایی که خودشم می تونست با زنای دیگه ای باشه و از طرفی باید با دیدی حرفه ای به جریان نگاه می کرد و این که باید فکر کار و کاسبیش باشه و هر قدر بیشتر با گلوریا مدارا کنه اونم بیشتر تمایل به حفظ اون داره قبول کرد و چک و چونه ای نزد . اون و گلوریا در حال سکس بودند که این صحبتا رو می کردند . سمیر هم می دونست چه جوری گلوریا رو آتیشش بده . کیرشو تا ته می فرستاد توی کس گلوریا و می گفت من چقدر باید حرص بخورم . دلم می خواد این سوراخ و این راه عبور مال من باشه . الان دکتر هم از این مسیر عبور می کنه و اون وقت مردای دیگه ای هم رد میشن . آخخخخخخخ کاش فقط مال من بود ... یعنی چند تا کیر ممکنه ازاین سوراخ رد شه . وقتی این حرفا رو می زد گلوریا لذت می برد هم از این نظر که سمیر در مورد اون حسادت می کنه و هم فانتزی کیر های دیگه ای رو حس می کرد که دارن ازراه کسش عبور می کنن .
گلوریا : فقط دعا کن که دکتر قبول کنه .. تازه اون اگه بفهمه که من و تو با هم رابطه داریم چیکار می کنه . من نمی دونم چیکار کنم ..
اون شب وقتی که دکتر منصور از عیاشی نیمه شبانه اش بر گشت گلوریا در رختخواب منتظرش بود .
گلوریا : چه عجب امشب مست نکردی ..
منصور : تو که می دونی مشروب چقدر ضرر داره .
گلوریا: می دونم . ولی حواست به زنت هم باید باشه .
منصور خودش حس می کرد که زنش باید یه سر و سری با سمیر داشته باشه .. و نباید این جور تشنه شوهرش باشه ... منصور : چیزی می خوای ؟
گلوریا : نه خواستم بگم که خیلی از زنا واسه این جور بی توجهی های شوهراشون تر تیب یه مجلسو دادن که خوش بگذرونن ..
منصور : خوبه . خوش بگذرونن چه اشکالی داره . مگه دنیا فقط مال ما آقایونه ؟ ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۳

گلوریا از این رفتار شوهرش تعجب زده شد . نمی دونست چی بگه . ذوق زده شده بود ...
گلوریا : ولی یه چیزی که هست باید شوهر آدم رضایت بده و این که یک دوست پسر هم در این بر نامه همراه زن باید باشه .
منصور : چه اشکالی داره . یک دوست پسر هم با خودت ببر .
گلورا : یعنی تو مخالفتی نداری ؟
منصور : برای چی باید مخالف باشم ؟ وقتی تو دوست داری ؟ وقتی تو از زندگی لذت می بری و این جوری به هیجان میای خب معلومه که دیگه منم لذت می برم . این نهایت هیجانه . آدم کیف می کنه . شاید بعدا یه برنامه هم واسه ما مردا گذاشتن . و اون وقت ممکنه من نیاز به این داشته باشم که تو رضایت بدی تا من در این مجلس شرکت کنم ولی مطمئن باش که اگه من امروز دارم بهت اجازه میدم که تو بری و شرکت کنی در این مراسم و محفل به این دلیل نیست که یه روزی تو جبرانش کنی . انسانها سلیقه های مختلفی دارند . نیاز هاشون با هم فرق می کنه . من اگه تو رو درک کنم حتما تو هم روزی منو درک می کنی و می دونم این جوری بیشتر دوستم داری . گلوریا از خوشحالی داشت بال در می آورد باورش نمی شد که منصور تا این حد با اون مدارا کرده باشه . منصور : من صبح زنگ می زنم برای این پسره سمیر ببینم باهات میاد .؟ قبول می کنه باهات بیاد ؟ شاید بخواد یه پول اضافه ازت بگیره ..
گلوریا : غلط می کنه که نیاد . می خواد بیاد تفریح کنه . عشق و حال کنه . اون با سر میاد .
منصور: تو از کجا می دونی عشق من که اون روی ما رو زمین نمیندازه ..
گلوریا : نمی دونم چرا ولی تازگی ها یه حسی به من میگه که اون نظر خاصی به من داره ولی من تا اون جایی که بتونم بهش رو نمیدم .
دکتر منصور دوست نداشت بیش از این گلوریا رو غرق دروغ ببینه . شاید اینو از شرم و حیاش می دونست . می دونست که زنش بار ها و بار ها با سمیر سکس کرده . یه کیر جدیدی توی کسش رفته یه آب تازه ای هم زیر پوستش رفته بود . اینو به خوبی حس می کرد و در وجود گلوریا می دید و می خوند و یکی دو بار هم متوجه بود که اونا توی خونه دارن سکس می کنن . تخت بوی سکس و هوس رو می داد وقتی که اون به خونه رسیده بود . ولی حس کرد که خودش هم باید به نحوی خوش بگذرونه و کاری به این کارا نداشته باشه . گلوریا غرق لذت و خوشی و هوس بود . دوست داشت صبح زود تر بیاد و موضوع رو با سمیر در میون بذاره از این که چه شوهر فهمیده و با فر هنگ و اجتماعی داره که رضایت داده اون با مردای دیگه باشه و دوست پسر هم بگیره . حس کرد که به شدت حشری شده . هر گز تا به این حد دوست نمی داشت که با شوهرش باشه .. و منصور هم اینو به خوبی حس کرده بود ..
گلوریا : عزیرم .. دکتر! من مریض شدم .. منو شفا بده . کیرت رو می خوام . دستای تو رو می خوام .
دکتر و زنش کاملا بر هنه شده بودند و دکتر به خوبی می دونست که زنش تشنه کیر مردان دیگه شده و می تونه با حرف زدن از اونا سر حالش کنه و عاملی که باعث شده اون با شور و نشاط و هیجان خودشو در اختیار شوهرش بذاره اینه که حس می کنه به زودی در کیرستانی قرار می گیره که نمی دونه از کدومشون استفاده کنه . . کف دست دکتر منصور روی کس زنش قرار داشت . کس کاملا خیس بود ...
منصور: می دونم خیلی سختته . تا حالا از این کس جز کیر من عبور نکرده ولی باید بری به مجلسی که شاید کیر های زیادی بخوان از این جا رد شن ..
گلوریا : اوووووووهههههههه دکتر چرا این جوری میگی . من خجالتم میاد . احساس شرم می کنم .
منصور: نه .. چه شرمی عزیزم ! اصلا چنین احساسی نکن . من به خاطر تو ناراحتم . ممکنه حساب بقیه زنا یا بهتره بگم حساب تو از بقیه زنا جدا باشه . تو به این جور زندگی عادت نداری . دلم نمی خواد احساس غریبی کنی . سختت باشه . تو باید قبل از این که به این مهمونی و مجلس بری به اندازه کافی تمرین داشته باشی . با این فضا آشنا شی . بدونی که باید چیکار کنی . مثلا ما که پزشکی می خوندیم اجساد زیادی رو تشریح کردیم . باید روشون کار می کردیم تا می تونستیم یاد بگیریم که چه جوری آدمای زنده رو جراحی کنیم . هر کاری تمرین و عادت می خواد . من دوستت دارم و نمی خوام که تو سختی بکشی . دوست دارم در اوج رفاه و راحتی باشی . همون جوری که از نظر امکانات رفاهی بهترین زندگی رو برات فراهم کردم از نظر روحی هم می خوام همین حس رو داشته باشی .
گلوریا : منصور ! منصور ... ولت نمی کنم اگه منو به ار گاسم نرسونی . من احساس می کنم خوشبخت ترین زن دنیام . چون بهترین و فهمیده ترین شوهر دنبا رو در کنار خودم دارم . دوستت دارم . دوستت دارم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۴

گلوریا : اوووووووووفففففففف منصور منصور عزیزم .. دوستت د ارم . دوستت دارم عاشقتم . من تو رو می خوام . کیرت رو می خوام . هیشکی مث شوهر آدم نمیشه . اگه صد تا مرد رو هم کنار خودت داشته باشی و بهت حال بدن اگه توی بغل هر کی باشی در هیج بغلی به اندازه آغوش شوهرت احساس امنیت نمی کنی .
منصور می دونست که زنش این جوری مثلا داره ابراز احساسات می کنه و مثلا می خواد به اون بگه که چقدر دوستش داره و بدون اون هیچی نیست . منصور هم واسه این که بیشتر زنشو هیجان زده کنه و طوری نمک گیرش کنه که بعدا کاری به کارای اون نداشته باشه بازم از کیر مردای دیگه می گفت . اون بر نامه های خاصی توی سرش بود . یکی دو تن از همکاراش علاقه زیادی به سکس ضربدری داشتند و این که بدن گلوریا رو هم حسابی دوست داشتند . گفته بودند که حاضرن یه سکس ضربدری و جا به جایی داشته باشن . اون زنا هم حسابی چشم منصورو گرفته بود و خیلی دوست داشت که با اونا باشه و یه جورایی با هاشون حال کنه . اگه گلوریا وارد این مجالس می شد می تونست خیلی راحت خودشو در اختیار پزشک همکارش قرار بده و اون هم زنشو در اختیار بگیره . دیگه لزومی هم نداشت که مثلا بخواد بگه زنش میون دهها کیر غریبه قرار داشته و دوستش هم فکر می کنه که این اولین سکس گلوریا با مردی غیر از همسرشه . منصور زنشو بغل زده بود و با همه چای بدنش بازی می کرد . انگشتاشو فرو کرده بود توی کسش ..
منصور : اوووووووفففففف عزیزم عزیزم اگه تو بری به اون مجلس دلم همش باید باشه پیش این که تو چیکار می کنی . مردای دیگه نکنه سرت بلا بیارن با وحشی گری با هات بر خورد کنن . چون تو اونا رو آتیش می زنی . این کونی که تو داری . این سینه های برجسته و اندام تپل و خوشگلی که داری همه رو از خود بی خود می کنی . اوووووووییییییی نهههههههه نههههههههه ... اگه با فشار تو رو بکنن . اگه طوری بکنن توی کونت که جر بخوری .. من اصلا دلشو ندارم که تو رو زخمی ببینم و ببینم که درد می کشی .
گلوریا با این حرفای شوهرش از حال رفته بود . می خواست یه چیزی بگه که جبران حرفای اونو کرده باشه ولی انگار نایی برای حرف زدن نداشت و چیزی نمی تونست بگه . ر
منصور : آههههههههه نهههههههه نههههههههه گلوریا .. زن خوشگل من . ولی صبح که سمیر او مد این جا باید ازش ازش بخوام که یه حال جانانه بهت بده . تو هم باید طوری به اون حال بدی که اون حساب همه چی رو داشته باشه . یعنی هوای همه چی رو داشته باشه . از تو حمایت کنه . من ازش می خوام که مراقب تو باشه . اگه کیر هایی رو دید خارق العاده که از استاندارد خارجن و خطر پاره کردن دارن نذاره که بهت آسیب وارد کنن .
گلوریا : عزیزم منصور دلواپس من نباش . من اگه دردم بگیره خودم می دونم چه جوری از خودم مراقبت کنم . تازه سمیر وقتی برسه اون جا و زنای رنگارنگو ببینه هوش از سرش می پره . و از طرفی من هم که خونم از خون بقیه زنا رنگین تر نیست . اگه بخوام کاری بکنم که اونا فکر کنن که سوسول هستم خیلی زشته .. باورم نمیشه منصور باورم نمیشه که تو این قدر خوب و مهربون باشی . این جوری منو درک کنی . دوستت دارم دوستت دارم . یه روزی جبران می کنم . من حالا کیر می خوام . بده به من . بده به من .. منو باید ارضام کنی . باید به من حال بدی . می خوام بهت نشون بدم که هیچ کیری مثل کیر شوهر آدم نمیشه .
منصور بازم خنده اش گرفته بود . می خواست به زنش بگه تو می خوای به کی نشون بدی که هیچ کیری مثل کیر شوهر آدم نمیشه . آخه من شوهرت که فقط سکس خودم با تو رو می بینم . دیگه شاهد این نیستم که ببینم کیر های دیگه چه بلایی بر سر کس وکونت میارن که بخوام مقایسه کنم .منصور هم حس می کرد با فانتزی و تصور این که یکی دیگه داره زنشو می کنه به هیجان اومده و دوست داره زود تر کیرشو فرو کنه توی کس گلوریا . کلفت ترین کیری رو که در حد معمول حس می کرد و بلند ترینشو برای کس زنش در نظر گرفته بود . مثلا یه کیر بیست و پنج سانتی . یه نگاهی به صورت گلوریا و چشای بسته اون انداخت . و تصور اون کیر رو کرد که وارد کس اون شده همزمان با این خیال کیرشو هم فرو کرد توی کس زنش . از روبرو و به آرومی ..
-آخخخخخخخخخ منصور .. منصور رفت رفت ...
-فدات شم عزیزم . خاطرم جمع باشه که حتما می خوای ؟ من می خوام صبح به سمیر خوب برسی که اون هم در اون مجلس یه چشمش به تو باشه و یک چشمش به زنای دیگه ..
گلوریا : چقدر شر منده ام می کنی . آره به خاطر تو حاضرم هرکاری رو انجام بدم . حتی اگه به وقت بودن با سمیر حال و حوصله اونو نداشته باشم بازم فیلم بازی می کنم و خودمو تشنه نشون میدم که اون فکر کنه من خیلی لذت می برم . من یک زن هستم . یک شیطون و به خوبی بلدم که چیکار کنم .
منصور با خودش گفت کن که می دونم تو چقدر از این پسره لذت می بزی و اگه بیست و چهار ساعته زیر کیر اون باشی بازم سیر نمیشی . پیش قاضی و معلق بازی ؟ !
گلوریا : عزیزم . شوهر مهربون من . وقتی که با من سکس می کنی حس می کنم که یه دنیا آرامش اومده به سراغم ..
گلوریا نزدیک بود از زبونش بپره که حتی اگه تو دوست نداشته باشی حاضرم نرم که دید زیاده از حد تعارف میشه و اون وقت ممکنه یه چیزی هم از دهن شوهرش بپره و همه کارا خراب شه ..... ادامه دارد ... نویسنده...ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۵

گلوریا : حالا ازت می خوام که منو بکنی .. زود باش . مگه نمی بینی که زنت هوس کیر داره و دوست داره که توسط تو گاییده شه ؟
گلوریا می دونست که منصور خیلی دوست داره که شوهرش از لفظ گاییدن استفاده کنه . این واژه هوس اونو زیادمی کرد . و گلوریا هم هر وقت که منصور از این لفظ استفاده می کرد ازش انتقاد می کرد که تو پزشک مملکت اینا چیه که میگی ولی حالا دوست داشت که در این مورد با شوهرش همراهی کنه تا اون لذت ببره . تا حس کنه که زنش هوای اونو داره ..
منصور : الان می گامت . طوری می گامت که هر کیر دیگه ای غیر از کیر من بره توی کس و کونت هوس کیر منو داشته باشی .
گلوریا : اوووووففففففف منصور جون . منصور . عزیزم نشون بده . نشون بده . همین جوره که تو میگی . منم می خوام همین جور باشه .
منصور هر یک از دستاشو دور یه پای زنش حلقه کرد و کیرشو به طرف کس زنش نشونه رفت . در همین حال این تصور رو داشت که سمیر و مردای دیگه دارن زنشو می کنن . و اون باید نشون بده که می تونه به عنوان یکی از مردان این هیجان رو برای زنش به وجود بیاره . گلوریا حرکت کیر منصور رو به خوبی توی کسش حس می کرد .. انگار در اون لحظات همون لذتی رو به اون می داد که کیر سمیر درش ایجاد می کرد .شاید به این دلیل بود که حس می کرد منصور اونو تا سر حد پرستش دوست داره که رضایت داده که با مردای دیگه باشه و در این مورد از سمیر هم کمک بگیره .
گلوریا : دوستت دارم .عشق من . عزیزم دوستت دارم . می خوام که همیشه مال من باشی . . من تنها زن زندگی تو باشم .
منصور خنده اش گرفته بود . با خودش گفت آره عزیزم همون جوری که تو تنها زن زندگی من هستی من هم تنها مرد زندگی تو خواهم بود . ولی اینو می دونست در اون دو سه روزی که زنش در مجلس سکس پارتی باشه اون به راحتی می تونه دوستاشو بیاره خونه شون و یه بر نامه ای رو هم به اتفاق زنایی که خودشون دوست دارن داشته باشن .هرچند اون تا حالا کمتر به زنای دیگه توجه کرده بود و بیشتر تفریحش مشزوب و دود و دم بود .
-اوووووخخخخخ منصور منصور این چه کیریه که داری بهم می زنی ... عجب تیزی شده . چقدر کلفت شده . داره منو می کشه . می ترسم گشاد شم . عیبی نداره . بزن گشادم کن . به همه میگم کیر کلفت شوهر جونم منو این جوری کرده .
و منصور بازم لبخند به لبش می آورد و با خودش می گفت پدر سوخته تا حالا می گفتی که کیر من چه کیر خیار شوری و قلمیه . حالا که صحبت کیر مردای دیگه رو پیشت کردم از این میگی که من منصور کیر طلا هستم ؟ اصلا شما زنا رو نمیشه شناخت . دکتر اسیر لذتی خاص و بی سابقه شده بود . هر دو شون یه فکر مشترک داشتند و یک فانتزی مشترک . منصور کیرمرد دیگه ای رو تصور می کرد که از مرز کس زنش رد شده و داره بهش حال میده و گلوریا هم همین حس رو در مورد خودش داشت و این که کیر هایی به غیر از کیر منصور وسمیر بهش حال میدن . می تونه دوستان زیادی رو در اون جا بینه . اون حالا از این که پیش بقیه بر هنه باشه پر وایی نداشت . حتی پیش زنای دیگه . یه مدت به این فکر می کرد که اگه بخواد کنار زنای دیگه و در عین بر هنگی هوس خودشو نشون بده شخصیتش میره زیر سوال . ولی خوب که به صورت و باطن مسئله فکر کرد به خوبی اینو حس کرد که این یه خصلت زنونه هست که هوسشون به این صورت و زیر هوس مردا نشون داده شه . صدای فریاد کیر خواهی در همه زنا وجود داره . بنا براین نمیشه با این احساس مبارزه کرد . این در فطرت همه زناست .
-اوووووووووههههههه منصور .. آبم داره میاد داره میاد .. پرش کن . گیلاس کسمو با شراب کیرت پرش کن . می خوام سر حالم کنی نشون بدی که من برات فوق العاده ارزش دارم .
منصور : برام ارزش د اری که من دوست دارم تو هر طوری که دوست داری و دلت می خواد و با هر کی که دوست داری حال کنی .
گلوریا : می دونم تو بهترین مرد دنیا هستی . مردی برای تمام فصول . برای تمام لحظات زندگی . کاش زنای دنیا می دونستن که من چقدر خوشبختم .
-به زودی همه شون متوجه میشن , همه اونایی که در بر خورد با تو قرار می گیرن . ولی مهم تر از اونی که زنا بدونن اینه که مردا متوجه این مسئله باشن .
گلوریا : من یه لحظه بدون تو نمی تونم زندگی کنم . بی یاد تو .
منصور : منم همین طور . تو بهترین زن دنیا هستی .
هر دو تا شون از این تعارفات لذت می بردن . صبح روز بعد وقتی که سمیر اومد منصور اونو به گوشه ای برد تا موضوع زنش و همچنین سکس پارتی رو با اون در میون بذاره . با این که می دونست سمیر معشوق و دوست پسر زنشه ولی واسه این که یه منتی رو گلوریا بذاره این شیوه رو انتخاب کرده بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۶

وقتی سمیر دید که منصور اونو به نزد خودش فراخونده و داره در مورد زنش باهاش حرف می زنه دلش هری ریخت پایین . خودشو بست به فحش که ای کاش با زن دکتر منصور رو هم نمی ریخت و خودشو از نون خوندن نمینداخت .
منصور : همون طور که تا حالا متوجه شدی من علاقه زیادی به همسرم گلوریا دارم و خوشی اون خوشی من و لذت بردن منه . نمی خوام که اون احساس ناراحتی کنه . برای این که اون خوش باشه حاضرم هر کاری رو انجام بدم .من از گوشه و کنار شنیدم که قراره یه بر نامه ای از پسران مجرد و زنان متاهل بر گزار شه که شاید در ظاهر به معنای بی بند و باری و بی قیدی باشه . اما اگه بری توی بحر ماجرا به خوبی می بینی که این در واقع نوعی لذت بردن از زندگیه و عشق و حالی که پسرای مجرد و زنای متاهل می تونن داشته باشند تا از زندگی خودشون اون جوری که باید و شاید لذت ببرن . و اگه بشه این دو دسته رو درکشون کرد میشه گفت که معناش یعنی داشتن یک فر هنگ و حس بالا که زندگی رو واسه هر دو گروه شیرین تر کنه . .
سمیر هنوز حواسش به این بود که ممکنه شوهرگلوریا بخواد دعواش کنه . واسه همین هنوز به جهت حرفای منصور توجه و دقت نکرده بود تا این که منصور بالاخره اون حرفی رو که سمیر انتظارشو نداشت بر زبون آورد ..
منصور : سمیر تو جوون خوبی هستی . من نباید این حرف رو بر زبون بیارم . شاید پیش خودت بگی که چه مرد بی غیرتی هستم . اما تو می تونی اینو یه حس عاشقونه ای از طرف من حسابش کنی که دوست داره شادی و نشاط همسرشو ببینه . شریک شادیهای اون باشه و غمشو نخواد . می خوام اگه دوست داری و دلت می خواد گلوریا رو در این مهمونی همراهی کنی . در این مجلس هر زنی با دیگر زنها به اشتراک گذاشته میشه .شاید می شد به جای پسران مجرد از شوهرای اون خانوما استفاده کرد ولی ظاهرا مردا می خواستن نشون بدن که چه فر هنگ بالایی دارن .
سمیر : این چه حرفیه که شما می زنید منصور خان .ما نون و نمک شما رو خوردیم . گلوریا جان به جای خواهر بزرگ ما هستند . مثل ناموس منه . من باید ازش محافظت کنم .
-خب پسر حالا این قدر نمی خوای پیاز داغشو زیاد کنی . کاری به اما و اگر ها و چه کنم ها ندارم . فقط همینو میخوام که تو و اون با هم شرایط این مجلس رو بر رسی کنین . با توجه به این که اون عادت نداشته با مردی به غیر من باشه و تو هم که میگی اونو به عنوان ناموس خودت و خواهر بزرگت می دیدی و شاید سختت باشه که به ناگهان اونو در میون مردایی ببینی که خودت هم نسبت بهش حقی داری از تو می خوام که دقایقی رو با اون باشی تا اون فضایی رو که بین تو و اون وجود داره و به نوعی تابو مشهوره شکسته شه . در ضمن من و تو و گلوریا باید بریم به همین جایی که میگن واسه این بر نامه ثبت نام می کنند و سه تایی رضایت خودمونو اعلام کنیم ... راستی یه چیزی یادم رفت . اصلا خودت راضی هستی ؟
سمیر در حالی که فکر می کرد داره خواب می بینه گفت ..
- مگه میشه رو حرف شما حرف آورد . شما هر چه بفر مایید من اونو با کمال میل می پذیرم . با جان و دلم . با تمام وجودم . حرف بزرگتر شنیدن ادب است . گلوریا خانوم هم خواهرمه .. هم زن داداشمه ..
منصور : شما هم ..هم جای برادر شوهرشید و هم جای برادرش .
منصور : عزیزم ! گلوریا ! بیا این جا ببینم .
زن دل تو دلش نیود . برای اولین بار جلو شوهرش می خواست یه بر خوردی متفاوت داشته باشه .. حالا اون سه تا در کنار هم قرار داشتند . منصور خیلی راحت با این مسئله بر خورد می کرد .
منصور : من یه پیشنهاد داشتم برای این که همه مون با این فضا آشنا شیم . و راحت بتونیم این جریان رو قبول کنیم . چون زن من با این فضا آشنایی نداره . خود منم ممکنه برای لحظاتی از این که گلوریا پا شو گذاشته به یه مجلسی که براش آشنا نیست و همچنسن برای خود من یکه بخورم . مجلس و فضایی که ممکنه درش دوزن و یک مرد و دو مرد و یک زن هم با هم باشند یا به تعداد بیشتری این معادلات به هم بخوره . برای همین من پیشنهاد دارم اگه موافق باشین یه بر نامه سه تایی رو همین با هم پیاده کنیم . یعنی سمیر جان .. من و تو دو تایی مون به گلوریا حال بدیم . چون اون باید با فضای این مجلس به خوبی آشنایی پیدا کنه . نمی خوام که اون احساس سر خوردگی و خجالت کنه که از اون زنا عقب تره . نا سلامتی اون زن دکتر منصوره باید کلاسشو حفظ کنه . گلوریا واسه لحظاتی از این که حس کرد سمیر باید شاهد سکس اون و همسرش باشه یکه خورد ولی با توجه به این که در سکس پارتی .. سمیر بار ها و بار ها باید اونو با دیگران ببینه دیگه خیالش نبود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۷

سمیر پاک گیج شده بود . از این که می دید دکتر منصور داره این قدر راحت با اون بر خورد می کنه . هر سه تاشون به هیجان اومده بودند و برای این هیجان زدگی خود یه دلیل خاصی هم داشتند . نمی دونستن چه جوری بر این احساس خودشون چیره شن با هاش کنار بیان . همه شون یه هیجان خاصی داشتن . سمیر تا حالا کم زن و دختر نگاییده بود ولی این که یکی از این زنای شوهر دار رو در صورتی بکنه و با هاش سکس داشته باشه که شوهرش هم ناظر و شریکش باشه واسش خیلی تعجب انگیز بود . هر چند دکتر منصور این مسئله رو قید کرده بود که اگه از این مسئله حرف می زنه به این دلیله که می خواد گلوریا در جمع احساس غریبی نکنه . ولی سمیر به این فکر می کرد فضایی که زبون اصلی اون فضا کیر و کس و سکسه , دیگه بیگانگی معنایی نداره و خیلی راحت میشه با موضوع کنار اومد .
منصور : سمیر جان اگه چیزی لازم داری و اگه حس می کنی باید دستی به سر و روت بکشی می تونی یه دوش بگیری . نظافت کنی ...
سمیر که کمی صورتش سرخ شده بود و هنوز باورش نمی شد که دکتر از اون این طور خواسته باشه گفت خیلی ممنونم همه چی ردیفه ...
منصور هم با خودش گفت من خودم می دونم همه چی ردیفه و تو هر روز داری زن منو می کنی و از قبل خودت رو تر و تمیر و آماده کردی ... رفت به سمت گلوریا و اونو کشید به کناری ..
-عزیزم تو تر و تمیز و ردیفی دیگه ...
گلوریا : من به همون حالتی هستم که چند ساعت قبل منو دیدی .
گلوریا هم به همون سبک خودشو ردیف کرده بود که می دونست سمیر می پسنده و هر روز با اون حال می کرد ولی برای این که پیش شوهرش دکتر منصور سیاستشو حفظ کرده باشه و بگه که من قبلا سکس خلاف نداشتم و از این حرفا گفت عزیزم به نظرت چیکار کنم تا سمیر بیشتر منو بپسنده ... واسه این که کمتر خجالت بکشه و مثلا به شوهرش بگه که بی خیال این حرفاست و واسه سمیر هم زیاد اهمیتی نداره گفت فدات منصور جون تو خودت می دونی که یک تار موی تو رو به صد تا جوون نمیدم . تازه جوونایی مثل سمیر با اونایی بیشتر حال می کنن که هم سن خودشون باشن . من که نمی تونم برای اون خیلی خواستنی باشم .
-عزیزم من اونو واسه این آوردم و گفتم که با هم جور باشین که یه بهونه ای باشه برای رفتن به اون خونه هوس و الان هم اگه یه بر نامه سه نفره گذاشتم به این خاطره که تو با یه حرکت هم می تونی از وجود سمیر استفاده کنی و هم این که در شرایطی قرار بگیری که دو تا مرد دارن با یه زن حال می کنن که این ممکنه برات تازگی داشته باشه .
حالا دکتر حس کرد که لحظه به لحظه هیجان بیشتری داره میاد سراغش . دوست داشت خودش با دستای خودش زنشو لخت کنه و شاهد اون باشه که سمیر داره با هاش حال می کنه . هر چند با این قصد و انگیزه که سه نفری با هم باشند حرکتشو شروع کرده بود . منصور از سمیر خواست که با هم برن به طرف تخت ..
منصور : سمیر جان برای این که حسن نیت نشون بدم خودم شروعش می کنم که ادامه اش بدی یا در ادامه کم نیاری ...
دستشو گذاشت رو دامن گلوریا و زیپشو پایین کشید . گلوریا شگفت زده شده بود . یعنی واقعا منصور قبول کرده که منو شریکی بکنن ؟ باید حواسم باشه که سوتی ندم یهویی از زبونم چیزی نپره که متوجه شه من قبلا هم زیر کیر این پسره بودم . نمی خوام اون حس کنه که من زن بی وفایی هستم . نهههههههه من زن با مرامی هستم و اینو همسر من به خوبی می دونه . می دونه . می دونه ....
منصور : خیلی هیجان داری ؟
گلوریا : نمی دونم چی بگم . هنوزم دارم بهت میگم این چه کاریه منصور .. نهههههه نهههههه خواهش می کنم منصرف شو . ممکنه از من بدت بیاد . تو البته آقایی کردی و پسری رو واسه من واسه زنت جور کردی که باهاش حال کنه .. و حتی اگه من پام برسه به اون سکس پارتی اینو هم می دونی که شاید حداقل بیست مرد از وجود من لذت ببرن .. ولی دیگه اینا رو که یا چشای خودت نمی بینی . تو الان چه طور می تونی خودت رو قانع کنی که صحنه سکس زنت با یه نفر دیگه رو بینی ...
منصور : این جور صادقانه ابراز محبت و احساسات کردن واقعا منو دگر گون کرده حس می کنم که باید بیشتر از اینا بهت برسم . تو خیلی هوای منو داری عزیزم . به من توجه می کنی . دوستت دارم . دوستت دارم .
گلوریا : منم دوستت دارم ..
لحظاتی بعد سه تایی شون کنار هم بودند ... سمیر با یه شورت .. دکتر منصور هم با یه شورت و گلوریا با شورت و سوتین کنار هم قرار داشتند . منصور دستشو به سمت سوتین زنش برد و اونو بازش کرد . بعد از اون رفت سراغ شورت . دکتر منصور در حالی که شورت زنشو به آرومی پایین می کشید به سمیر گفت این جوری کون تا حالا دیده بودی ؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۸

سمیر در حالی که به کونی که بار ها و بار ها گاییده بودش نگاه می کرد گفت آقای دکتر من تا حالا توی این خط ها نبودم و اصلا به سکس و این چیزا فکر نمی کردم . منصور خان : پسر امروز و مرد فردا که نباید چشم و گوش بسته باشه . باید به اندازه کافی تجربه داشته باشه . تو داری وارد اجتماع میشی . باید با قوانین اون و کارایی که در این اجتماع انجام میشه آشنایی کافی داشته باشی ..
سمیر چشاش گرد شده بود . با این که بار ها و بار ها گلوریا رو کرده بود ولی از این که پیش شوهرش دکتر منصور و با رضایت اون داره این کار رو می کنه خیلی لذت می برد و هر کاری می کرد که حداقل به خاطر رعایت ادب تا به وقت فرو کردن کیر توی کس کیرشو شل نگه داشته باشه نمی شد . کیر با هاش لج کرده بود وشل نمی شد .
منصور : درش بیار سمیر جان منتظر چی هستی . پاشو یه حرکتی بکن . جایی که قراره بری فقط یک زن و دو زن و ده تا زن نیست .
سمیر هنوز در شوک رفتار دکتر قرار داشت .
-چشم آقای دکتر .
شورتشو در آورد .. کیرش در اثر بر خورد به شکم خودش یه صدایی کرد ..
منصور : گلوری جونم یه نگاهی به کیر آقا سمیر بنداز ببین قبولش داری ؟ چطوره ؟ دکتر بازیش گل کرده بود . می دونست که این کیر برای همسرش غریبه نیست . ولی دوست داشت بازی دوست پسر زنش و گلوریا رو ببینه .. گلوریا یه نگاهی به کیر سمیر انداخت . اونو خیلی شاداب تر و تر و تازه تر از همیشه حس می کرد . اون از این که سمیر در اثر شوق و ذوق منصور مبنی بر تماشای سکس همسرش با یک بیگانه احساس شادی می کنه هوسش زیاد شده بود خبر نداشت این حسی بود که سمیررو دستخوش هیجان کرده بود و می دونست که گلوریا از این حس خبر نداره .. ولی اون بی اندازه کیف می کرد ...
منصور : سمیر جان حالا من شورت خودمو می کشم پایین که دیگه هیچ خجالت و فاصله ای بین ما نباشه . در ضمن در اون مجلس اگه گلوریا داره با مردای دیگه ای هم حال می کنه هر چند دقیقه در میون هواشو داشته باش که سرش بلا نیاد .
-اطاعت میشه . چشم ! من مثل ناموس خودم ازش حمایت می کنم .
دکتر منصور خنده اش گرفت و پیش خودش گفت عمرا اگه بذاری که ناموست بره یه همچین جا هایی و کس و کونشو بده به دست مردای دیگه . شما مفت خورای سکسی رو من بزرگش کرده ام . سمیر یه نگاهی به کیر دکتر انداخت و یه نگاهی به کیرش . کیر خودش رو خیلی سر حال تر و تا حدودی بلند تر و کلفت تر از کیر دکتر می دید .. و داشت با خودش فکر می کرد که بی خود نبود که گلوریا تشنه و مرده و هلاک شده کیرش بود و با لذت و حریصانه همه جا شو می لیسید و دوست داشت که سکسهای طولانی با اون داشته باشه .
دکتر: سمیر جون روی تخت طاقباز دراز بکش که گلوریا رو میگم بیاد روی کیرت بشینه .. منم از این پشت می کنم توی کونش و هم یه نظارتی دارم بر این که تو کسشو چه جوری می کنی و التهاب زنم در موقع سکس کردن با تو به چه صورته . از چه ضرباتی بیشتر خوشش میاد . سکس تند و خشن رو بیشتر تر جیح میده یا نرم و اروتیک رو ؟ البته ما که در این جا سکس خشن پیاده نمی کنیم منظورم همون سکس تند و با ضربات پی در پی هست .
قلب گلوریا به شدت می تپید . اون سکس دو مرد یک زن رو برای اولین بار در خونه خودش تجربه می کرد . می دونست این کار بهش لذت زیادی میده . هم این که شوهرش رضایت داره و هم این که این رضایت با اعزام و مجوز دادن اون و سمیر به محفل سکس پارتی همراهه .. و یک نکته دیگه این که دیگه اون این استرس رو نداره که در صورت بودن با سمیر یه وقتی شوهرش همه چی رو ببینه و بفهمه . در واقع شوهرش حکم یک عاقدی رو داشت که پیوند عقد دیگه ای رو بین اون و سمیر بسته .. .. گلوریا رو کیر سمیر نشست . منصور از پشت شاهد این صحنه بود . دستاشو گذاشته بود رو قاچای کون زنش و به دو طرف باز شون کرد تا کلفتی کیر سمیر رو ببینه که چه جوری از زمین به آسمون داره داخل کسش پرواز می کنه و بر می گرده .. گلوریا همون اول نمی دونست که با این همه خوشی چیکار کنه . واسه این که به همسرش نشون بده که به اونم توجه داره گفت
-آقا منصور .. شما هم مشغول شو دیگه ..
منصور : من اول به کیر خودم و کون تو کرم بمالم بعد می کنم توش .
محو صحنه فرورفتن کیر به کس گلوریا شده بود .
منصور : گلوریا .. خیلی هوس داری . هر وقت این جوری خیس می کنی نشون میده که آب کست هم زود میاد ...
گلوریا دوست داشت بگه نیست که تا حالا خیلی آبمو آوردی ....ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳۹

گلوریا داشت به این فکر می کرد که چه خوب شد که شوهرش گفته که یک سکس دو به یک داشته باشند . این جوری اون خیلی راحت خودشو با فضای سکس پارتی وفق میده .
گلوریا : عزیزم .. دوست نداری با هام سکس کنی ؟ منو بیش از این منتظر نذار عزیز دلم . تو که می دونی سکس با تو چقدر به من لذت میده .
زن از این که سمیر داشت با حرارت خاصی اونو می کرد لذت می برد . واسه این که احساس خودشو از این لذت و حال کردن طوری جلوه بده که شوهرش فکر کنه که به خاطر وجود اونه که داره لذت می بره سرشو به عقب بر گردوند و در حالی که به منصور نگاه می کرد گفت عزیزم عزیز دلم منو دوس نداری ؟
لباشو گرد کرد و واسش عشوه ریخت . در حالی که تمام این عشوه ها و ناز کردنها ناشی از عشق و حالی بود که در اثر تماس با کیر سمیر نصیبش شده بود .
-اووووووففففففف منصور بیا بیا .. من کیر می خوام .. می خوام ..
دیگه به این هم فکر نمی کرد که معشوقش سمیر از این که داره از شوهرش کیر می خواد ناراحت میشه یا نه . چون خود سمیر هم در سکس پارتی باید با زنای دیگه ای هم حال می کرد . پس اون و سمیر هم باید یک همزیستی مسالمت آمیزو پیشه می کردند . منصور همچنان محو کیر سمیر و کون زنش شده بود ..
گلوریا : خوبه حالا خیلی می مالی . خیلی داری با هاش ور میری . حالا دیگه نوبت اونه که بکنی توش ..
منصور سرکیرشو گذاشت روی کون زنش .. روی سوراخش .. حس کرد که دیگه اون کنار کشیدنهای سابق و حس درد رو نداره . فهمید که سمیر به اندازه کافی اونو آب بندی کرده و این سوراخی که حالا می خواد کیرشو بکنه توش سوراخیه که بار ها و بار ها کیر سمیر از اون رد شده .. گلوریا چشاشو بسته بود و به حرکت آروم کیر شوهرش در مقعدش قکر می کرد . منصور همچنان دو طرف کون زنش گلوریا رو به کناره ها بازش کرده بود تا دید بهتری نسبت به دو کیری داشته باشه که مثل یک شمشیروارد غلاف کس و کون همسرش شده .. سرشو کمی به عقب برد تا بهتر بتونه دو تا کیر رو ببینه .
گلوریا : منصور جون داری چیکار می کنی .. بکن دیگه . نمی خوام این قدر کیرت رو بیکار ببینم ..
منصور : من دارم بر رسی می کنم ببینم سمیر جون تا چه حد بهت حال میده و می تونه کاری کنه که رضایت تو رو جلب کنه یا نه ؟ چون خوشحالی و لذت بردن تو از همه چی واسم مهم تره ..
گلوریا : می دونم عزیزم . برای چند مین باره که داری اینو میگی . سمیر جونم هم اینو می دونه . حالا دیگه وقتشه که عمل کنی ..
منصور: عزیز دلم می دونم که تو هم از اون جا و از اون فضای سکس پارتی خوشت میاد . باید خودت رو حسابی هماهنگ کنی و نشون بدی که داری لذت می بری . باید نشون بدی که خوشت میاد داری حال می کنی . احساس و هوس خودت رو نشون بده گلوریا : آخخخخخخ منصور .. من دارم حال می کنم .
منصور : بگو .. بگو از کیر سمیر جون بگو . بگو که داری با اونم حال می کنی . بگو که اونم داره بهت عشق میده .. لذت میده ..
گلوریا : آخه تو شوهرمی ..
منصور : فدای تو زن خوبم بشم .. من از همین پشت دارم کیر سمیر جونو می بینم که وقتی میره توی کست در بر گشت هوست رو میاره بیرون . کلی خیسی و مایع هوست رو می کشه بیرون . کیرش خیس خیسه . یعنبی اینا همش هوس توست عزیزم که داره می ریزه بیرون ...
گلوریا : سمیر جون که حرف نداره .. خیلی پسر با حالیه .. خوش اندام و خوش تیپ و جذاب... ولی اگه می بینی من دارم ازش لذت می برم به خاطر اینه که می بینم شوهر فهمیده ای مثل تو دارم . شوهری که به خوبی درکم می کنه .
گلوریا از زیر یه چشمکی به سمیر زد که یعنی اگه من دارم از شوهرم حرف می زنم تو ناراحت نشو به خاطر اینه که غرورش حفظ شه . ولی سمیر دیگه حس کرد که باید قدرت و هوس خودشو نشون بده . وقتی دکتر خودش میگه می تونی زن منو بکنی پس من واسه چی باید تعارف کنم و خجالت بکشم . این زمزمه های درونی سمیر بود. سمسر دستاشو گذاشت دور کمر گلوریا و اونو به سمت خودش کشوند و شروع کرد به بوسیدن لباش . منصور که دستاشو همچنان روی کون زنش قرار داده بود و به حرکت رفت و بر گشتی کیرها نگاه می کرد متوجه شد که سمیر داره زنشو می بوسه . منصور : سمیر جون .. دستام رو کون معشوقه توست .. سینه هاشو بچسب . بهش حال بده .. نشون بده که یک دوست پسر فوق العاده برای یک زن فوق العاده ای ..
پسر جفت سینه های گلوریا رو با کف دستاش می گردوند . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایران
ی
     
  
صفحه  صفحه 4 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  9  10  11  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مردان مجرد زنان متاهل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA