انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 12:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  11  12  پسین »

مردان مجرد زنان متاهل


زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۰

فرزین آروم آروم دستشو به قسمتای حساس بدن بنفشه رسوند . زن کمی سختش بود . هنوزم به شوهرش فکر می کرد . با این که بار ها و بار ها به افشین خیانت کرده بود ولی اون در زمانی بود که شوهرش شاهد قضیه نبود . اما حالا شرایط فرق می کرد . چطور افشین می تونه جلوی اون کیرشو در بیاره و مهناز واسش ساک بزنه . یعنی اون باید با این همه مرد در ارتباط باشه ؟ نه . کاش افشین این جا نبود اون وقت می تونست به خوبی نشون بده که اونم به عنوان یک زن می تونه از زندگیش لذت ببره .به خودش وبه بقیه نشون بده که زندگی و دنیا فقط از آن مردا نیست . اگه زنا آب ببینن می تونن شنا گران ماهری بشن . دیگه چیکار میشه کرد . فرزین از این هم جلو تر رفت . دستشو رسوند به شورت بنفشه
-عزیزم بذار اینو برات درش بیارم راحت تر باشی . هم خودت راحت تری هم من .
بنفشه دیگه فکر این جا شو نمی کرد . با این که کسش خیلی خیس کرده لذت می برد ولی نمی تونست ... مدتها با افشین زیر یه سقف زندگی کرده و یه سری تعهداتی رو حداقل به صورت نمایشی هم که شده پای بندش بود .
فرزین : بنفشه تو چیزیته ؟ خیلی نگران به نظر می رسی .
-نه چیزیم نیست . حس می کنم که گرمم شده .
-پس بذار مانتوتو به دو طرف بیشتر بازش کنم این جوری خیلی راحت تری . و احساس عذاب کمتری می کنی . این قدر به خودت سخت نگیر . از چند ساعت دیگه بر نامه شروع میشه . هر چند گوینده هم گفته از همین حالا هم می تونین همراهانتونو به اشتراک بذارین و لازمم نیست که حتما کنار دوست دختراتون بشینین . این جوری خیلی بهتر هم میشه و ما راحت تر می تونیم با شرایط موجود در مجلس هماهنگ شیم . نکنه از دوست خوبم افشین خجالت می کشی . اگه دوست داری من و افشین جامونو عوض کنیم . بالاخره هر چی باشه بعدا همه باید در کنار هم باشیم . ما که نیومدیم تا آخرش دو نفری با هم خوش بگذرونیم .
مهناز در حالی که همچنان در حال ساک زدن کیر افشین بود با همون حالت گفت فرزین خان چقدر خودت رو خسته می کنی . حتما جو بنفشه جونو گرفته . یه چند دقیقه بگذره با محیط آشنا میشه .
مهناز از پر حرفیهای فرزین خسته شده بود . از طرفی با این که خودشم دوست داشت برای تنوع هم که شده مردا جا شونو با هم عوض کنن ولی اونم در این شرایط دوست نداشت که یه زن جوون تر و سر حال تر رو به جای خودش در کنار افشین ببینه . حداقل تا رسیدن به مقصد دوست داشت از یه ثبات بر خوردار باشه . افشین سرشو به سمت راست بر گردوند . کس زنش در چنگ فرزین بود .. به چشای بسته و خمار بنفشه نگاه می کرد . بنفشه با بسته نگه داشتن چشاش در واقع داشت یک تیر و دو نشون می کرد . علاوه بر لذت بردن نمی خواست که چشاش تو چشای شوهرش بیفته . حس می کرد که اشتباه کرده که کنار مهناز و شوهرش نشسته . بنفشه لباشو گاز می گرفت . نمی خواست سر و صدای هوسشو بقیه هم بشنون . صدای ناله ها و نغمه های هوس و آهنگ بکن بکن ها و ایف و اوف گفتن ها از تمام صندلی ها به گوش می رسید . هیشکی بیکار نبود . همه در عالم سر مستی و خوشی , غمهای روز گارو فراموش کرده بودند . از گذشته فرار کرده به آینده فکر نمی کردند . زندگی اونا فقط همین حالی بود که در اون سیر می کردند . دوست نداشتن این لحظات تموم شه . فقط بنفشه هر چند لحظه در میون به افشین فکر می کرد . اون یه ذره طوری که به چشم نیاد چشاشو باز کرد و نگاهشو به سمت چپ و کیر شوهرش افشین دوخت که چه جوری توی دهن مهناز قرار داره . این جوری می خواست خودشو قانع کنه که اونم داره در یه مقابله به مثل کار درستی انجام میده . مگه خون شوهرش از خون اون رنگین تره ؟ این همون راهی بود که شوهرش از آغاز از دواج در پیش گرفته بود . بنفشه حالا کمی آروم تر شده بود . ولی دلش نمی خواست که افشین بدونه که اون از چند هفته قبل با فرزین ربطه داشته .. در حالی که خبر نداشت افشین از همه این جریانات با خبره و اصلا خود افشین بوده که با تر فندی خاص اسباب آشنایی بنفشه و فرزین رو فراهم کرده .. طوری که خود فرزین نمی دونه افشین و بنفشه زن و شوهرند . دستای افشین رو سینه های درشت مهناز قرار گرفته و با اون بازی می کرد . کمی اعصابش به هم ریخته بود. نمی تونست حس کنه که زنش داره حال می کنه . رسیده بودن به پلیس راه ... مامور ویژه به مسافرین آماده باش داد که به وضعیت عادی در بیان .. صدای اعتراض خیلی ها بلند شد ..
-آقای راننده یواش تر می رفتی ..
-آقای راننده این بغل یه جای تر مز می زدی و یه نیم ساعتی رو حال می کردیم .
راننده : شما چه حرصی می زنین . من بیچاره چه گناهی کردم که همش باید سر و صدای شما رو بشنوم و حواسمو متوجه جلوم کنم که تصادف نکنم . یه خورده سعه صدر داشته باشین . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۱

هرچند پلیس راه به جمعیت کاری نداشت ولی با این حال اونایی که داشتن حال می کردن حال و حوصله اینو نداشتن که با این وقفه کنار بیان .
-آقای راننده بذار تو دنده ..
راننده : فعلا شما آقایون بذارین توی دنده تا ما بعدا ببینیم که جریان چی میشه .
فرزین : داداش افشین اگه دوست داشته باشی من و تو یه ساعتی جامونو عوض کنیم . افشین : بد فکری نیست . می تونه یه تنوعی هم بشه .
بنفشه هنوز اون آمادگی رو نداشت که بخواد با شوهرش باشه و یا با اون حرف بزنه . یا این که بخواد کار دیگه ای رو با اون انجام بده . واسه همین زیر گوش فرزین گفت کی بهت گفته جاتو با افشین عوض کنی اون یه جوریه .
-هر جوری باشه خیلی با مرامه .
-تو به این زودی با مرام و بی مرام بودنشو از کجا شناختی .
یه لحظه فرزین یادش اومد که افشین از اون چی خواسته و نباید اسرار خودش رو هم فاش کنه . یه بار دیگه دگمه مانتوها باز شد و زنا پاهاشونو به دو طرف باز کردند . از کنار هر جفت صندلی که ردمی شدی می تونستی یه دست کس و کیر بیرون زده رو ببینی که هر دو شون یه حالت سرخ و ملتهب شده ای رو داشتند و هر لحظه منتظر بودن که بپرن توی بغل هم .
فرزین : واااااااایییییی بنفشه .. بنفشه ... چه ناز کیرمو می مالی ..
بنفشه برای این که پیش شوهرش افشین نره شروع کرد به مالوندن کیر فرزین .. تا اونو کاملا سر حالش کنه . و از یادش ببره که چی تقاضا کرده . ولی فرزین که پیشنهاد شو داده بود از این که پیش افشین کم بیاره نگران بود .. چند متر اون طرف تر گلوریا و سمیر با هم بودند ..
سمیر : عزیزم میای یه دوری با هم بزنیم ؟
گلوریا : مگه این جا جنگل و باغه که بریم قدم بزنیم ؟
سمیر: خیلی با حال تر از جنگل و گلستانه .
گلوریا : شیطون به همین زودی داری چش چرونی می کنی ؟ یادت باشه تا یه سرویس منو نکردی و من سری توی سر ها بلند نکردم به تو اجازه نمیدم که بری و با بقیه باشی . ولی یه جوری به من حال بده که بقیه هم از اندام من و از این که بخوان با من باشن خوششون بیاد .
سمیر : عزیزم . عشق من اون دیگه بسته به تلاش و هنر نمایی و افسونگری خودت داره .
گلوریا : آره به شرطی که تو با یه شور و حال خاصی با من سکس کنی . همون جوری که توی خونه برای بودن با من سر و دست می شکستی .
سمیر: حالا هم می شکنم .
گلوریا : ولی الان شرایطمون یه جور خاصیه . من دوست دارم پیش بقیه یه جوری به من حال بدی که مردا خوششون بیاد که با هام باشن . حتی زنا هم از این که تو داری با این شور و حال با هام سکس می کنی خوششون بیاد و طالب این باشن که با تو حال کنن . میگم اگه دوست داری یه چشمه ای از این عشق و حالو بریم اون وسط راهروی ماشین نشون بودیم .
سمیر : یعنی میگی تو می خوای بری اون وسط بگیری دراز بکشی . بدنت همچین اجازه ای نمیده .
گلوریا می خواست یه خودی نشون بده . دوست داشت بقیه مردا حالتی رو که کیر سمیر رفته توی تنش دیده و لذت ببرند . این جوری بیشتر به هیجان بیان . با توجه به این که جز یکی دو تا از زنایی که از دوستاش بودن و با اونا صمیمی بود کس دیگه ای گلوریا رو نمی شناخت خیلی دوست داشت که خودشو نشون بده .
گلوریا : من اون وسط قمبل می کنم تو از پشت فرو کن توی کسم .. خیلی حال میده . هر یکی دو دقیقه در میون جامونو عوض می کنیم که بینندگان از هر دو سمت ما رو ببینن ..
سمیر : به تو که نه نمیشه گفت . دکتر منصور تو رو سپرده دست من و منم باید هر طوری شده هوای تو رو داشته باشم .
گلوریا : جااااااااااان چه حالی میده !
سمیر : بچه ها من و گلوری عزیزم می خوایم الان یه چشمه از حرکات پر هیجان خودمونو نشون بدیم . خانوما آقایون هرکی دوست داره می تونه شاهد این حرکات ما باشه ..
مامور مراقبت های ویژه گفت که فقط مراقب باشین ..
سمیر : سر و صدا نکنیم ؟
بقیه زدن زیر خنده . پرده های جلوی شیشه ها رو کشیده و تمام حفره های دید رو پر کردند . سمیر که از کنار صندلی ها رد می شد تا خودشو به وسط اتوبوس برسونه زنا از چپ و راست دستشونو به طرف کیرش دراز می کردند .. . مردایی هم که گلوریا رو کاملا بر هنه و در حال حرکت دیده بودند با دستمالی کردن نقاط حساس بدنش نشون دادن که از هیجان خوششون میاد . یکی از مردایی که یه سبیل کلفتی به سبک لاتی های قدیم داشت سمیرو صدا کرد و گفت حاج عمو اگه کمک می خوای ما هم هستیما ...
سمیر : همه ما به موقعش از کمک هم استفاده می کنیم .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۲

گلوریا با لذت و آرامش عجیبی دو تا کف دست و زانوهاشو گذاشت رو زمین و کونشو قمبل کرد ...
سمیر : آقایون خانوما .. بکنم تو کسش یا کونشو بکنم ..
مردا از گوشه و کنار هر کدوم یه چیزی می گفتن . یکی می گفت آقا کونشو جر بده می خوایم حال کنیم .. یکی می گفت همچین فشارش بده که مقعدش بترکه و زبونش از حلقومش در آد ..
زنا جیغ می کشیدند و می گفتند این آقایون چرا ساکت نمیشن . هیچ جا نمی ذارن که ما حرفمونو بزنیم . حالا هم باید رای گیری بشه ... آقایون شلوغ نکنن .
رای گیری شد و کس با اختلاف بیست رای برنده شد .
سمیر : به احترام اکثریت شما اول می کنم توی کس این خانوم . بعد یه سرویس آنال سکس هم روش پیاده می کنم .
یکی از اون پسرا که مشهور به اکبر سگ سبیل بود گفت
-آقا پس ما چی . ما هم می خوایم با این خانوم خوش تن و بدن باشیم باید دم کی رو ببینیم ؟
گلوریا خوشش میومد از این که مردا دارن سر اون چونه می زنن . یکی از زنا که مهندس برق بود و اسمشم بود شیرین گفت ..
-حالا ما که می خوایم با این آقا خوش تیپه باشیم باید یقه کی رو بگیریم ؟
اکبر سگ سبیل هم یه بار دیگه به حرف اومد و گفت
-آقا جواب ما رو بده .
یکی دیگه از پسرا گفت ..
-ببینم تو که اون کیرت اندازه کیر شغال نمیشه .. اندازه سبیلات کلفت تر از قد کیرته . اکبر : همونو فرو می کنم توی کس این خانوم . ...
سمیر : گلوریا آماده ای ؟ من دیگه از دست حرفای بی خود اینا خسته شدم . این جا که دارن این جور آدما رو می خورن وای به این که بریم توی اون خونه مخصوص . گلوریا : باید بهشون حق داد . دیگه در محرومیت بودن همینا رو هم داره دیگه . پسرای مجردی هستند که واقعا در تنگنا قرار دارن و همین که چشمشون به تیکه های رنگ و وارنگ میفته از خود بی خود میشن .
سمیر : خیلی از اینا شبیه به پسر نیستن . یه عده ای هم به نظر میاد که سن پدر بزرگمو داشته باشن .
گلوریا : خب اون مسئله ای نیست . ممکنه اون مردا از دواج نکرده باشن یا اصلا زن نداشته باشن حالا زنشون مرده یا جدا باشن . خلاصه مجرد هستن ...
سمیر کیرشو فرو کرد توی کس گلوریا . جمعیت شروع کردن به کف زدن و هر کسی واسه خودش آواز می خوند و یه چیزی می گفت . دور و بر صحنه عملیات خیلی شلوغ شده بود . نز دیک بود درگیری ایجاد شه از این که یه عده ای جلو دید عده ای دیگه رو گرفته بودند . مسئول انتظامات و مراقبتهای ویژه اومد جلو و گفت آقایون خانوما هر کی سر جای خودش بشینه . از این دو رشید دلاور در خواست می کنیم که هر چند دقیقه در میون جا شونو عوض کنن . این جوری که شما رفتار می کنین همش از این می ترسم که حواس راننده رو هم پرت کنین . همین کارا رو می کنین که الان نزدیک به چهل ساله که گرفتار طاعونی به نام آخوند شدیم و در مان نمیشه . به جای این که آخوندا سوار ما بشن همون بهتر که ما سوار خودمون بشیم . بقیه هم بدون این که بفهمن اون مامور چی داره میگه واسش کف می زدن و هورا می کشیدن . سمیر با لذت کیر شق شده شو فرو می کرد توی کس گلوریا و به سرعت بیرون می کشید . دو سه تا از مردایی که نزدیک اونا بودند کیرشونو به سمت دهن گلوریا گرفته و زن هم اونا رو به راحتی فرو کرد توی دهنش و یکی دو تا کیر رو هم گرفت توی دستاش و با اونا بازی می کرد . گلوریا خودش گیج شده بود که چیکار کنه . اکبر سگ سبیل هم ول کن نبود ...
سمیر دهنشو گذاشت زیر گوش گلوریا و گفت اگه موافق باشی به این سگ سبیله بگیم بیاد زیرت دراز بکشه و تو هم بری روی کیرش و دو تا به یکی تو رو بکنیم . چطوره
گلوریا : من که حرفی ندارم . ولی اون زیر پرس میشه .
سمیر: می تونه خودشو جمع و جور کنه . فقط کار تو سخت میشه که باید رو کیرش حرکت کنی . کمرش هم درد می گیره ..
خلاصه اکبر رفت اون زیر دراز کشید ... سمیر هم کیرشو از کس گلوریا بیرون کشید و اونو فرو کرد توی کونش . اکبر هم کیرشو کرد توی کس .. این بار از روبرو امون اکبر رو بریده بودن . چند تا زن به نوبت میومدن کسشونو می ذاشتن رو دهن اکبر ... راننده : بس کنین . چقدر شما ندید بدید هستین . انگاری جمعیت کس و کون و کیر ندیده باشن .
زیدی هم از ته ماشین فریاد زد
-آقای راننده انگاری شما هم کمبود دارین چون اگه سیر خورده بودین دیگه واسه این چیزا حواستون پرت نمی شد . چطوره به یکی از این خانوما بگیم بیاد واسه تون ساک بزنه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۳

راننده که اسمش بود رحیم از کوره در رفت و گفت بچه سوسول کس و کون ندیده اون وقتا که بابام راننده بیابون بود و به خودش سختی نمی داد ما هم واسه خودمون با دختر بچه ها حال می کردیم تو داشتی با کیرت جق می زدی ..
یه لحظه ماشین یه وری شد و سمیر پا هاش رفت هوا و گلوریا افتاد رو اکبر سگ سبیل .. اکبر یه آخی گفت .. سر و صدای اعتراض خیلی ها بلند شد که این چه وضع رانندگیه نزدیک بود ما رو به کشتن بدین
-آقا این قدر با راننده نپیچین . مگه نمی بینین که عین دیوونه ها داره می رونه . حواسشو پرت نکنین . این قدر با هاش کل کل نکنین . ممکنه ما رو به کشتن بده . بذارین به فیض برسیم بعدا ..
اکبر اون زیر له شده بود .. یکی از زنا از فرصت استفاده کرده و در حالی که با دستاش مانتو شو داده بود بالا رو صورت اکبر نشست و در حالیکه کس مو دارشو به سبیل اکبر می مالوند گفت خیلی می خاره .. سبیلای با حالی داری .. اکبر به زحمت و تو دهنی گفت
-حاج خانوم تو که منو خفه کردی . پشم کست که چاق تر از سبیلای منه . این چیه درست کردی ؟ می خوای ازش نمد بسازی .. چقدر کست صورتمو می خارونه .
بهناز : بخورش .. بخورش .. از اون کس های پشمکیه . اونو به شکل مد روز در آوردم ..
اکبر : واییییییی من این زیر خفه شدم . این کس مگه چی داره که بخوای اونو به شکل مد روز درش بیاری .
یکی از اون دور داد زد
-آهای بهناز خوش کس تا سرمونو دور دیدی رفتی پی کارت ؟
بهناز : چی داری میگی اسمال بی کله . ما این جا همه وقف همیم . دیگه من و تو نداریم . ..
افشین و مهناز و فرزین و بنفشه یکی دو ردیف جلو تر از محل عملیات قرار داشته و از پشت شاهد صحنه بودن . کون گلوریا چشای افشینو گرفته بود . افشین در عالم خودش بود که دید یکی از جلو دستاشو گرفته و گذاشته رو سینه هاش . مهناز به شدت عصبانی شد .
مهناز: این چه وضعشه ؟ مگه این جا هر کی به هر کیه ؟ اون زنه جواب داد فعلا که اینه . اگه هر کی به هر کی نبود که اصلا این جا نمیومدیم . ببینم خانوم جان باز خوبه که ما خانومای این جا همه مون کیر خورده ایم . هر کی ندونه فکر می کنه که اونی که وردلت نشسته شوهرته . تازه ما این جا هستیم که به پسرا حال بدیم و اونا رو بسازیم .
مهناز : یکی می خواد تو رو بسازه .
-اتفاقا منم دوست دارم دوست پسرت منو بسازه .
اون زن که منیره اسمش بود رو کرد به دوست پسرش و گفت احسان یه چشمه بیا تا این خانوم فکر نکنه ما الان در سالن سینما یا مسجد نشستیم .
مهناز : مگه این جا قانون نداره ؟
منیره : چرا داره .. بهش میگن قانون جنگل ..
احسان از جاش پا شد .. افشین هم بی خیال نشسته بود
احسان : مهناز خانوم اگه تو و این آقا جاتونو با هم عووض می کردین یا اگه این آقا پا می شدن تا چهار کلام با ها تون اختلاط کنم تمام این دعوا ها حل می شد ..
افشین می دونست چی توی کله این احسان خانه . می دونست که اومدن خوش بگذرون و این حساسیت های زیادی فقط برای اینه که هنوز جمعیت با فر هنگ زندگی اشتراکی خونگرفتن . از طرفی زنش هم در میون اون جمع بود و اگه می خواست حساسیتی نشون بده فقط برای اون بود . افشین از جاش پا شد . احسان کنار مهناز نشست . مهناز با این که می دونست باید خودشو به بدن همه بمالونه از افشین خجالت می کشید . هر چند دقایقی پیش تا حدودی تحریک شده بود که با فرزین باشه . افشین یه نیم نگاهی هم به زنش داشت که چه جوری کیر فرزین رو توی دستاش گرفته و داره براش می مالونه و تمام حواسشو متوجه اون کیر کرده طوری که کاملا نشون می داد که نمی خواد نگاهش متوجه افشین شه . احسان کنار مهناز نشست .
احسان : ببخشید مهناز جون شما رو اذیت کردن . من جای شما باشم تلافی می کنم . کاری می کنم که حالشو بگیرم . چیزی که عوض داره گله نداره . چند بار بهش گفتم زن تو که دوست دختر و معشوقه منی نباید که به من خیانت کنی .
مهناز : حالا میگی من چیکار کنم ...
افشین خنده اش گرفته بود . می دونست که احسان داره مهنازو دست میندازه . وقتی مهناز یه راه حل خواست احسان شلوارشو کشید پایین و در حالی که کیرشو می مالوند به دهن مهناز گفت بازش کن تا بهت بگم چه جوری ..
مهناز : افشین کمک ..
افشین هم رفت سراغ منیره ..
افشین : مهناز جون جواب این گستاخی احسان خانو می دم . بازکن منیره اون دهنتو .. پسرا یه چشمکی به هم زدن که مهناز متوجهش نشد . منیره خیلی راحت دهنشو برای کیر افشین باز کرد ولی احسان به زور کیرشو کرده بود توی دهن مهناز .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۴

بنفشه حالش گرفته شده بود . می دونستم ..می دونستم افشین تو هوسبازی .. و همش میری دنبال زن و دختر مردم . ولی این جوری جلو چش من ؟ ! البته بازم که کمی فکر کرد یک بار دیگه به این نتیجه رسید که خودشم مثل شوهرشه با این حال سعی می کرد همراه با آهنگ و هیجان برای فرزین ساک بزنه . فرزین تعجب می کرد که چی شده که به ناگهان بنفشه این جور داره خودشو نشون میده . یه نگاهی به اطراف انداخت و به غیر از سمیر و گلوریا و اکبر سگ سبیل که وسط راهرو ماشین ولو بودن بیشتر زوج ها در یه حالت ساکی قرار داشتند و انواع و اقسام ساک زدنها رو به نمایش می ذاشتن . حیف که موبایلاشونو جمع کرده و در یک ساک بزرگ گذاشته و گذاشته بودند توی صندوق اتوبوس . مهناز به زور کیر احسانو ساک می زد .
احسان : مهناز خانوم نگاه کن از دوست دختر من منیره یاد بگیر و از دوست پسر خودت افشین . چه با حال با هم کنار اومدن ؟ این رسم روزگاره . تا می تونی باید حال کنی . لذت ببری . عشق کنی . دنیا یعنی همین کیف و حال کردنا . چند روز دیگه گوشت تنت رو مار ها و سوسمار ها می خورن . دیگه اون دنیا که جای خود داره . پس چه بهتر تا می تونی لذت ببری این که من نمی دونم روحم متعلق به یکی دیگه باشه و با تمام وجودم ازش لذت ببرم همش کس شره . مگه تو که خودت الان این جایی شوهر نداری ؟ به شوهرت وفادار موندی ؟ اصلا گفتی که دلت نمی خواتد بیای این جا ؟ اون مرد فداکاری کرد و رضایت داد بیای این جا و توی بغل ما بخوابی . واسه چی ؟ واسه این که ما مردای دیگه مردای مجرد زن ندیده با همه شما حال کنیم و شما هم یه تنوعی وارد زندگیتون بشه .
منیره با این که از حرفای دوست پسرش لذت می برد و خوشش میومد ولی حس کرد که نه وقتشه و نه جاشه که اون حرفا رو بر زبون بیاره .. یه دستی واسه احسان تکون داد که یعنی ساکت باش ..
احسان : آخه دارم اینا رو می گم تا لب و دهن مهناز جونو نرمش کنم ..
و بعد منیره با یه اشاره یگه متوجهش کرد که حالاکمتر حرف بزنه ..
منیره کف دستشو گذاشته بود زیر بیضه افشین و اونو از قسمت زیر کیر تا انتهای کله به طرف جلو کشیده و می فرستادش توی دهنش .
احسان : افشین جان .. این دوست دختر یا همون دوست زن ما رو دست کم نگیر . از اون اهل حالاست . بیشتر از ده تا دختر بهت حال میده . وقتی بهت بچسبه ولت نمی کنه . به این نون و ماستها هم سیر نمیشه . متخصص در ساک زدن .. سکس از عقب و سکس از جلوست . هر کاری هم که دوست داشته باشی می تونی با اون انجام بدی . بنفشه خیلی دوست داشت کسشو بندازه رو کیر فرزین و در حال گاییده شدن کونشو به سمت بیرون طوری که همه اونو ببینن قمبل کنه و این جوری خشم خودشو نشون بده و دق دلی خودشو سر افشین خالی کنه ولی با همه اینا نمی تونست خودشو قانع کنه پیش شوهرش تا این حد پیشرفت داشته باشه یعنی کس و کونشو در اختیار سایر مردا قرار بده و به سکس فینالی برسه ...
یکی از زنا که یکی دو متر اون طرف تر قرار داشت و محو صحنه و حرفای افشین و احسان بود گفت ..
-قربون دل شوهرامون بشیم که جنبه شو داشتن و بهمون اجازه دادن که بیاییم این جا . حالا ببینیم شما آقا پسرا وقتی که از دواج کردین حاضرین همین کارو در حق زنتون انجام بدین یانه ؟
احسان : به شرطی که زنمون خودشو قانع کنه که نیاز به همچین جا هایی داره ..
یه لحظه صدای جیغی اومد یه سر و صدا و همهمه عجیبی شد .. ظاهرا اون وسط همه دور و بر گلوریا رو گرفته بودند نزدیک بود کتک کاری و دعوا شه ..
-آقای راننده بزن یه گوشه .. حالا نیم ساعت دیر تر برسیم ..
مردا کیر ها رو از دهن طرف زنشون بیرون کشیدند و اونا هم می خواست ببینن جریان یه .. .. سمیر خودشو کنار کشیده بود . یه مرد کوتوله که قدش کمتر از یک متر بود و شاید هشتاد سانت هم نمی شد خودشو انداخته بود رو گلوریا . اسمش بود ولی فینگلی ... چه جوری هم کیرشو گرفته بود توی دستش و کون گلوریا رو از وسط باز کرده و می خواست بکنه توی کون . کیر یه چیزی حدود سیزده سانت می شد .. به اندازه ای بود که هم جواب کون رو بده و هم جوابگوی کس باشه . اونایی که شاهد جریان بودن کف می زدن و هورا می کشیدن . بالاخره راننده مجبور شد یه گوشه دنج و مطمئنی نگه داشته باشه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۵

فینگلی یه تیپ جالبی پیدا کرده بود .. اون رو کون گلوریا سوار بود . سرش وسط کمر زن قرار گرفته بود . اکبر سگ سبیل که زیر بدن گلوریا خوابیده بود قدش دراز بود . اون زیر دیگه کیپ شده بود . گلوریا خیلی خوشش میومد . همه سوت می کشیدند .. ماشین در یه گوشه ای ایستاده بود . در جای دنج و مطمئنی .. هر کی از گوشه و کنار یه چیزی می گفت . یکی به مسئول حراست اتوبوس گفت که بره بیرون وایسه و نگهبانی بده که از جاده کسی به سمت اونا نیاد ..
-منم دلم می خواد ببینم . تازه در اتوبوس بسته هست کسی که نمی تونه وارد شه .
-داداش اون بالا هوا کش رو باز کن مردیم از گرما ..
-کولر روشنه ..
زنا جیغ می کشیدند . یکی می گفت شما آقایون اگه زن بگیرین تازه قدر زنو می دونین .. و یه مردی هم فریاد می زد تا وقتی که شما خانومای کس خل متاهل هستید که به ما حال میدین و حال می کنین مگه کسمون خله بریم زن بگیریم ؟ زن بگیریم که بدیم به دست بقیه اونو بکنن ؟..
منیره خودشو انداخته بود رو کیر افشین و جلوی چش زنش رو کیر شوهره سوار شد . بنفشه چشاشو بست تا شاهد فرو رفتن کیر افشین توی کس منیره نباشه . واسه یه لحظه کون منیره رو با کون خودش مقایسه کرد و خواست ببینه که کدوم کون تحرک و بر جستگی بیشتری داره و شوهرش افشین از حال کردن با کدومشون لذت بیشتری می بره . دوست داشت زود تر به مقصد می رسیدن و دور از چشم شوهرش می رفت و با غریبه ها سکس می کرد . صحنه عشقبازی گلوریا با چند مرد همه رو به هیجان آورده بود . سمیر از دوست زنش فاصله گرفته حالا کنار صندلی بنفشه و فرزین ایستاده بود . درست در لحظاتی که کیر فرزین توی دهن بنفشه بود و در طرف دیگه هم کیر افشین هم توی کس منیره قرار داشت . بنفشه در حال ساک زدن کیر فرزین یه لحظه سرشو بالا گرفت و دید که جوان لختی که گلوریا رو در ابتدای راه می کرده بالا سرش وایساده . دستشو به سمت کیرش دراز کرد .. دستش رسید به بیضه های اون . بیضه های سمیر رو خیلی درشت حس می کرد ..سمیر از مالش بیضه ها و کیرش توسط دستی دیگه لذت می برد . هر شخصی براش تنوع داشت .. ازش لذت می برد .
سمیر : اوووووووووهههههه بمالون بمالون .. کیرمو بمالون ..
افشین که دو تا دستاشو گذاشته بود دو طرف کون منیره و رو صندلی , خودشو به طرف بالا حرکت می داد شاهد این صحنه بود که زنش بنفشه چه جوری کیر سمیر رو گرفته توی دستش و از طرفی کیر فرزین رو هم به دهن داره . حرصش گرفته بود .. یه لگدی به سمیر زد که طرف نزدیک بود بیفته زمین .. ولی بنفشه طوری آلت و تنه کیر سمیر رو در دستش گرفته و واکنش نشون داد که تونست تعادل سمیر رو حفظ کنه اما پسر به شدت دردش گرفته بود .
سمیر: آخخخخخخخخخ ... آخخخخخخخخخ ..
اون هم از درد کیر نالیده بود و هم از لگدی که افشین بهش زده بود ... فکر نمی کرد که افشین این کار را از روی عمد انجام داده باشه .. بنفشه کیر سمیر رو همچنان توی دست خود نگه داشته بود .. چشاشو بسته بود و با اون کیر بازی می کرد . حس کرد که کیر چند پرش شدید ی کرده و دستش خیس شده .. سمیر آبشو توی دست بنفشه خالی کرده بود و از طرفی فرزین هم که دیگه تحملشو نداشت دو تا دستاشو گذاشت پشت سر بنفشه و اونو به شدت به طرف جلو و سمت دهنش حرکت می داد و کیرشو هم از همین سمت فرو می کرد توی دهنش ..
-آییییییی آیییییییی بنفشه .. اووووووفففففففف بگیر که داره می ریزه توی دهنت ..
بنفشه نفسش بند اومده بود . دوست داشت که شوهرش متوجه شه که فرزین آب کیرشو ریخته توی دهنش .. با این حال سختش بود که جلوی افشین کس بده .. شاید در همین حد رو خط قر مز خودش در اون لحظات می دونست که از این جلو تر نره . بنفشه قسمتی از آب کیر فرزین رو خورد و گذاشت چند قطره ای از گوشه لبش بیاد بیرون تا افشین اونو ببینه و شوهر به خوبی اون صحنه رو دید . سمیر هم ول کن نبود کیر آغشته به منی خودشو به دهن بنفشه نزدیک کرد .. اون تیکه از منی فرزین رو که بیرون زده بود با سر کیرش به دهن بنفشه فرستاد .. و زن این بار کیر تازه ای رو توی دهنش حس کرد .
افشین : منیره جون هنوز ار گاسم نشدی ؟ آب توی کیرم جمع شده ...
منیره : با این کیری که تو داری می تونی یکسره تمام زنای این اتوبوسو بکنی . مسئله ای نیست خالی کن توی کسم و کردن منو ادامه بده .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۶

منیره حرکات کونشو رو کیر افشین زیاد کرده بود . اونم متوجه این شده بود که افشین یه نیم نگاهی به سمت راستش داره و علتشو هم به خوبی نمی دونست . فقط همینو حس می کرد که یه دلبستگی خاصی به زن سمت راستی که بنفشه باشه داره و می خواد توجه اونو به خودش جلب کنه . واسه همین سعی داشت تکون دادن های بدنشو رو کیر افشین بیشتر کنه و بیشتر ناله کنه .. تا این جوری صاحب اون کیر کلفت رو راضی نگه داشته باشه
-اووووووففففففف آقا افشین . خوش به حال اونی که بعدا زنت میشه . وای ما زنا اصلا تحملشو نداریم که شوهرامون پا به همچین جا هایی بذارن . واسه همین باید شوهرامونو ستایش کنیم و دورشونو طلا بگیریم .
اون این جرفا رو همین جوری و بدون این که اطلاعی داشته باشه از این که افشین و بنفشه زن و شوهرن بر زبون می آورد . در اون سمت فینگلی همچنان رو کون گلوریا سوار بود .. زن با خودش فکر می کرد که اگه دکتر منصور این جا بود و اونو می دید که این جور سر شار لذت و خوشی شده چه عکس العملی نشون میده . حتما لذت می بره از این که زنش داره کیف می کنه . چون خوبی و مهربونی خودشو نشون داده بود ..
-واااااااییییییی اکبر جون .. منو کشتی .. جوری کیرت رو می کوبونی به سقف کسم که فکر می کنم داره از دهنم در میاد آهههههههه نههههههههه کجایی منصور جون که ببینی زنت هنوز هیچی نشده انقلاب کرده ..
افشین : سر و صدای این زن آدمو کشته . آدم دلش می خواد بره یه مزه بگیره از این ببینه چه خبره و چه جوری داره به همه حال میده و چه شور و حالی به راه انداخته .
منیره : آقا افشین . شما همین شور و حالی رو که این جاست ببین و داشته باش اون شور و حال اون سمتو پیشکش . احسان : مهناز خانوم . ببین . این جا همه دارن چه جوری آب بندی میشن . همه دارن با هم عشق می کنن و لذت می برن . دوست پسر تو داره دوست دختر یا همون دوست زن منو میگاد . مگه تو خودت شوهر نداری . پس دیگه حسادت کردن معنا نداره . وای که اگه شوهران شما پا شون به این مجالس باز می شد معلوم نبود چیکار می کردین ..
احسان هم یواش یواش خودشو رو مهنار خوابوند . منتها اون از روبرو رفت سمت مهناز پا های زنو به دو طرف باز کرد و خودشو انداخت روش .
احسان : وااااااااااییییییی از این با حال تر دیگه نداشتیم . خیلی عالیه . خیلی کیف میده . جوووووووووون ..
کیر احسان تا آخر توی کس مهناز قرار گرفت . مهناز پشتشو به صندلی تکیه داده بود و از این که احسان وزن بدنشو انداخته روش خیلی حال می کرد . اکبر سگ سبیل هم مرتب جیغ می کشید آهای آبجی های نا مسلمون اون کس و کونتونو از رو سرم جمع کنین بذارین من هیکل این خانوم خوشگله رو که رو من سواره ببینم . من این زیر قفل شدم . تکون نمی تونم بخورم ..
یکی از زنا که کسو به نزدیک دهن اکبر سگ سبیل رسونده بود گفت
-سبیلای خیلی با حالی داری . جون میده کس آدمو قلقلک بده . دوست دارم با اون سبیلات طوری کسمو به دو سمت بازشون کنی و موهای سبیل چخماقی خودت رو رو کسم بتکونی که آبم رو اون سبیلات خالی شه . اگه بدونی چقدر واسه رشدش مفیده .
بنفشه هم که دیگه عاصی شده بود از دست شوهرش .. اون همچنان در حال ساک زدن کیر سمیر بود و فرزین هم در حال مالوندن سینه هاش بود . حالا دیگه به خوبی می دید که کون منیره چه جوری داره رو کیر شوهرش حرکت می کنه و بنفشه از این حسرت می خورد که ای کاش زود تر از اینا دوست پسر می گرفت تا این قدر حرص نخوره .. فینگلی ریزه میزه هم کیرشو دیگه به کون گلوریا عادت داده بود . انگاری اون دو تا برای هم ساخته شده بودند . لذت و عشق و حال پشت هم شده بود . همه در حال نالیدن بودند . ولی جمعیت بیشتر به اون کوتوله نگاه می کردند . با این که کیرش سیزده چهار ده سانت می شد ولی یه کلفتی خاصی داشت که گلوریا اونو به خوبی در مغز کونش احساس می کرد و ازش لذت می برد .
-جووووووووون .. جوووووووووون .. بهم مزه میده .. فسقلی .. تو چه زوری داری . چه کیری داری . دلم می خواد خودم بغلت کنم و تو از روبرو کیرت رو بکنی توی کسم و خودم تو رو ببرمت رو هوا ..
فینگلی : خانومی .. خانوم بلنده .. فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه ! همین فینگلی رو دست کم نگیر . اون می تونه تو رو با این هیکلت بلند کنه ..
-واااااااا .. حالا دیگه نمی خواد این قدر خالی بندی کنی .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۷

گلوریا کاملا حس می کرد که دیگه داره به جو اون جا عادت می کنه و همین حالا یاد گرفته که چه طور لحظات بدون سمیر رو هم سپری کرده احساس آشنایی کنه . برای احساس آشنایی کردن اول باید که احساس غریبی نکنی . و گلوریا دیگه احساس غربت نمی کرد . وقتی که با سن بالا ولی هیکل خوبش تونست پسرا و مردای مجرد رو به سمت خودش بکشونه پس خیلی راحت می تونه با شرایط و جو محیط بسازه و کنار بیاد و اون حتی نمی دونست سمیر حالا کجاست .. قالب قسمت جلوی بدن فینگلی و قسمت وسطش افتاده بود روی کون گلوریا و.. اون بی اندازه کیف می کرد . فینگلی هم که کیرشو کرده بود توی کون گلوریا اون کون رو واسه خودش غولی می دید . شاید اگه یه هیکل هم اندازه یا حتی نصف گلوریا رو می داشت یه احساس دیگه ای راجع به اون پیدا می کرد . مرد ریزه میزه که رو کون گلوریا سوار بود مرتب باعث و بانی این مجلس رو دعا می کرد . خیلی ها رنگ کس و کونو ندیده بودند . از همین پسر مجردایی که دستشون به دهنشون نمی رسید چه برسه به کس زن یا دختری .
گلوریا : اکبر آقا ادامه بده . ادامه بده
گلوریا با خود می گفت تازه د ارم می فهمم کیف کردن یعنی چه و اگه تا ساعتها عشقبازی کنن اون صداش در نمیاد و نمیومد .. حالا می فهمم که دوستام چه جوری حال می کنن و مدام در حال تغییر و تعویض دوست پسرن . .
-اکبر آقا کیر خیلی تیزی داری .
-تیز تر هم میشه . همین جوری که دارم اونو به کست می مالم لحظه به لحظه داغ و تیز میشه . قابل شما رو نداره .
گلوریا : صاحبش قابل داره .
گلوریا چشاشو بسته بود و به هماهنگی دو تا کیر در بدنش فکر می کرد . فینگلی فوق العاده خوشحال و هیجان زده بود و اعتماد به نفس خاصی رو احساس می کرد از این که یه زن کون گنده رو داره می کنه که اون زن داره با کیرش حال می کنه .. و احساس خودشم نشون میده .
-آههههههه آهههههههه پسر کوچولو ... یه فشار دیگه به کیرت بیار ... بچرخون اون کیرت رو داخل مقعد من . کونم داره تو روصدا می زنه تو باید زبونشو به خوبی بفهمی و ببینی که من چی می خوام .
فینگلی : همون چیزی که می خوای الان داخله ..
اکبر : شما دو تا عاشق و معشوق خوب دارین به هم دل میدین و قلوه می گیرین . من اکبر خان چیکار کنم .
فینگلی : اکبر جون ببینم زنایی که کس و کونو می ذاشتن بالا سرت کجان ؟
-چیه دوست داری اونا رو بفرستم سراغ تو که حالت رو جا بیارن ؟ اونا اگه کونشونوبذارن رو سرت که کس و کونشونو لیس بزنی دیگه جلو رو تو نمی تونی ببینی . میگم فینگلی اگه دوست داری می تونی با سر بری توی کون گلوریا جون .. گلوریا : آقایون مجرد دیگه این قدر بی ادب و گستاخ نشین دیگه . منو این وسط قرار دادین و هرچی دلتون می خواد و از دهنتون در میا د دارین بهم حواله میدین ؟
گلوریا ساکت موند تا این لحظات آخر قبل از ار گاسمو در آسایش باشه . مردا گلوریا رو ار ضاش کردند . فینگلی بالاخره آبشو ریخت توی کون گلوریا و اکبر هم که گلوریا رو به ار گاسم رسونده بود با چند پرش کیر از همون پایین آب کیرشو با فشار رو به بالا فرستاد به داخل کس ... زن احساس می کرد که این یکی از لذت بخش ترین سکسهایی بوده که تاحالا داشته . وقتی کار اون دو تا مرد با گلوریا تموم شد زن از اونا فاصله گرفت و در همون حالت چند تا زن دیگه رفتن به سراغ کس و کونش و با زبون آبای بر گشتی از سوراخ اونو لیسش می زدن . گلوریا حس می کرد که خیلی آروم شده . احساس می کرد که با همه آشناست . سمیر رو دید که چه جور داره با بنفشه ور میره .. و مردان و زنان دیگه ای که هر یک به نوعی مشغول بودند .. بعد از دقایقی هر کی رفت سر جای خودش نشست و اتوبوس به سوی مقصدی به راه افتاد که می شد گفت برای هیچیک از افرادی که درش بودن مشخص نبود جز راننده و یکی دو تن از دست اندر کاران این گرد همایی . بالاخره رسیدند به منطقه ای که یک دور نمای کوهستانی داشت .. احتمالا منطقه ای معتدل و نیمه خشک بود .. اونا شب رسیده بودند ... با این حال وارد خونه ای شدند که یه حالت قصر رو داشت . شاید بالغ بر چند هکتار زمین می شد . با این که شب بود ولی زیبایی اون فضا در نور پروژکتور ها و لامپهای قوی به خوبی مشخص بود .. هنوز جمعیت از اتوبوس ها پیاده نشده بودند . مسئول انتظامات هر ماشین اعلام کرد که حضار باید کاملا بر هنه باشند و لباسهاشونو بذارن توی ساک دستی .. حالا وقت خواب صاحب اختیارن که چیزی تنشون کنن یا نه .. موبایل ها رو که با اخذ رسید قبلا تحویل داده بودن . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۸

خونه که نبود از کاخ هم کاخ تر بود . یکی از خانوما که از دست اندر کاران اصلی این بر نامه ها بود و پولش از پارو بالاتر می رفت برای دقایقی سخنرانی کرد . بعد از مقدمه چینی کوتاه و هدف از بر پایی این گرد همایی به اونا گفت که می خوان چند روزی رو به دور از دغدغه و مسائل حاشیه ای پیرامون خودشون خوش باشند . مسائل دیگه ای مثل رعایت حقوق دیگران و رعایت نظم و انضباط رو گوشزد کرد .. از اتاق هاص خصوصی گفت و از تالار عمو می که در اتاقهای خصوصی هر یک یک تخت دو نفره بود و تالار عمومی هم دهها تخت درش گذاشته شده که حداقل هشت نفر روش جا می شدند .. اون زن که اسمش فریده بود این مسئله رو هم گفت که فقط باید حواستون باشه که نخواین که به زور با کسی سکس کنین که این مسئله بار اول یک اخطار رو در پی داره و در صورت اثبات جرم برای بار دوم اخراج در کاره . ولی بدون دلیل هم نباید از سکس با کسی طفره برید . یعنی در زمانی که با کس دیگه ای سر گرم نیستید با داوطلب سکس مدارا کنید . ولی توصیه من اینه برای ایجاد صمیمیت بیشتر و تفا هم و این که از هم لذت بیشتری ببریم و دفعات بیشتری رو با هم باشیم سعی کنید باهم راه بیائید . در ضمن شما می تونین در اتاق خصوصی خودتون بخوابید و در اون جا لباس تنتون کنید . اما هنگام حرکت و حضور در ملا عام , به وقت تناول شام و ناهار و صبحانه که جنبه عمومی داره همه باید کاملا بر هنه باشید .. بوی خوش عطر و اسپری رو از یاد نبرید .. رعایت بهداشت ضروریه .. کپی بر گه آزمایش خونتون همراهتون باشه . استفاده از کاندوم اختیاریه .. البته انواع و اقسام دیلدو و کس و کون و کیر مصنوعی رو هم آوردیم که شاید یه عده ای بخوان به نحوی متنوع کار کنن . پرسشهایی شده در مورد این که اگه مردان و زنانی باشند که بخوان همجنس بازی کنن یه حالت گی و یا لز بینی داشته باشند تا چه حد آزادی عمل دارن .. ما در کل با این عمل مخالفتی نداریم ولی فضای این جا فضای سکس دو نفره جنس مخالف هست . ولی با این حال اگه زوج سکسی شما در این محفل مخالفتی با این مسئله نداشت که شما با یک همجنس خود سکس کنیدیعنی لز کنید وگی باشید بنده مخالفتی نمی بینم ولی تا اون جایی که می تونین این حرکات رو جلوی دید بقیه انجام ندین . در کل این حرفایی رو که الان زدم به صورت اساسنامه تنظیم کرده و به هر نفری یک برگ از اینو میدم که اگه حرفای من یادتون رفت مطالعه اش بفر مایید . فقط یادتون باشه در شرایط عمومی کاملا بر هنه باشید .. فضای این جا کاملا امنه .. هوا مطبوعه .. اگه دم صبح در حال قدم زدن کمی احساس سرما کردید می تونید یه چیزی تنتون کنید . سکس در هر قسمت از این خونه آزاده .. یک حمام عمومی بزرگ داریم .. هر اتاقی هم در این جا واسه خودش یه حمام داره ..
مهناز : افشین جون قصر شاه هم این امکانات رو نداشت . این جا دیگه کجاست . افشین : فکر کنم فریده خانوم خیلی زود و سریع این جا رو واسه همین کارا ساخته . میگن شوهرش در امریکا پمپ بنزین داره از اون سر مایه داراست . یه چند وقتیه که فریده در ایرانه و با دلار هایی که شوهره واسش می فرسته حسابی این جا رو ردیفش کرده ..
مهناز : حالا بازم بگیم امریکا بده . زنه شوهر امریکایی داره ..ببین با پول شوهره چیکار کرده . راستی فکر می کنی همسرش بهش مجوز داده . اصلا خودش که صحبت مجوزو می کنه از اون اجازه گرفته ؟
-ما دیگه به اینش کاری نداریم . به کار خودمون می رسیم . حتما شوهرش راضیه دیگه .. در جامعه دموکراسی امریکا دیگه این چیزا زیاد ملاک نیست .
مهناز : ولی فکر نکنم این قدر هر کی به هر کی باشه ..
افشین یه اشاره ای به فرزین زد ..
مهناز خسته بود . غذاشونو در یه تالاری به عنوان تالار غذا خوری آماده کرده بودند .. آشپز های مرد و زن در رفت و آمد بودند .
افشین : میگم مهناز جون آشپزای زن این جا هم عجب تیکه هایی هستند ..خیلی خوش اندامن .
مهناز : شما مردا اصلا سیر مونی ندارین ..
فرزین و افشین قرار گذاشته بودن که فرزین بنفشه رو ببره به یه گوشه ای و هنگام کردن اون افشین هم سر برسه و دو تایی بنفشه رو بکنن . ولی بنفشه که سختش بودجلوی شوهرش افشین با یک مرد دیگه سکس کنه و هنوز خودشو قانع نکرده بود که هنگام حرکات کیر مرد غریبه در کس و کونش شوهرشم شاهد این عملش باشه دوست داشت با فرزین بره و در اتاقش سکس کنه . ولی فرزین می گفت که در یک فضای باز خیلی می چسبه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵۹

طرز ساخت اتاقا به گونه ای بود که دو تا در داشت . یکی از این در ها به اتاق بغلی باز می شد .. و یکی هم به سالن اصلی پذیرایی یا راهرویی که ازش برای خروج از اتاق و رسیدن به پذیرایی و رفتن به طبقه بالاتر استفاده می شد . هر زوجی هم دو تا کلید داشتند .. فقط کلید دری رو که به سمت بیرون باز می شد . اون در مرز بین اتاقا به صورت عادی بسته شده قفل نمی شد . فرزین و افشین با یکی از این زوجا هماهنگ کرده و فرزین جاشو داد به اون زوج که خودش بیاد و در اتاق مجاور افشین قرار بگیره . چون اتاقها به صورت تصادفی و پس از قرعه کشی در اختیار حاضرین قرار گرفت .. انگار جمعیت احساس خستگی نمی کردند . چون فکر می کردند اگه زمان از دستشون در ره و وقت رو تلف کنن سرشون کلاه میره . برای همین خیلی هیجان زده و آتیشی بودند .
بنفشه : فرزین بیا بریم . هر جا که دوست داری بریم .
مهناز رفت توی اتاق دراز کشید . کمی خسته بود . با این که عاشق حال کردن بود ولی اگه بیش از اندازه خواب آلود می بود سکس به اون نمی چسبید . از طرفی این اطمینان خاطر رو داشت که وقتی بر گردن این افشین بازم به اون می رسه و هواشو داره . وقتی که شوهر به اون خوبی داشت که حتی کیر افشین رو می گرفت و فرو می کرد توی کس زنش دیگه از این بالاتر چی می خواست . اون قدر همچین شوهری رو می دونست و می دونست که کمتر مردی پیدا میشه که تا این حد همسرش رو دوست داسته باشه . هر چند می دونست شوهرش جمشید به خاطر خودشم می کنه . چون اون از این که یکی دیگه زنشو جلو چشاش بکنه لذت می بره ...
فرزین و بنفشه از پله های طبقه همکف به طرف طبقه بعد رفتن بالا .. اون جا هم تقریبا همین وسعت رو داشت و فضاش با این که مفرش بود ولی اون جور اتاق نداشت و تعاد اتاقها کم بود ولی گوشه و کنار های دنجی داشت که راحت می شد سکس کرد و حالت تالاری رو داشت که جمعیت بیشتری رو نسبت به طبقه پایین تر در خودش جای می داد . افشین به دنبال اونا به راه افتاد .. دیگه باید می رفت و می دید که چیکار می تونه بکنه . با این که از دیدن زنش در آغوش دیگران احساس ناراحتی می کرد ولی این ناراحتی دو چندان می شد اگه اونو نزدیکی خودش احساس نمی کرد . این جوری همین که می دید بنفشه سایه اونو رو سرش احساس می کنه بازم براش غنیمت بود . افشین به این فکر می کرد که وقتی بخواد در یه حالت دو به یک زنشو بکنه اول بکنه توی کسش یا توی کونش ؟. براش اینش مهم نبود . نمی دونست که آیا طاقت دیدن کیر مرد د یگه ای رو در بدن زنش داره یا نه .. واسه لحظاتی به این فکر کرد که خودش چگونه تونسته به خودش این اجازه رو بده که بره و با زنای دیگه باشه . حتما بنفشه خیلی عذاب کشیده .. ولی بازم به خودش گفت عیبی نداره . من یک مرد هستم فرستنده ام ولی زن یک گیرنده هست .. خنده اش گرفته بود از این توجیه خودش . یه گوشه ای پنهون شد . چون هر چند لحظه در میون بنفشه سرشو بر می گردوند عقب تا ببینه کسی اونو می بینه یا نه . جالب این جا بود که انگاری جز اونا کسی به قسمت بالا و طبقه بالاتر نیومده بود .
بنفشه : خوب در رفتیم . نمی دونم چرا اصلا از نگاههای هیز این افشین خوشم نمیاد ..
فرزین : بنفشه جون اتفاقا اون پسر خیلی ماه و دوست داشتنیه ..
بنفشه : چقدر دلم یک سکس داغ می خواد ..
فرزین : فقط باید یادمون باشه که ما می تونیم با هر کی که این جا هست سکس کنیم .
-ولی من دوست ندارم افشین منو بکنه .
-چرا این قدر حساسیت داری . الان زنایی که این جا هستند این قدر به شوهراشون حساسیت ندارن که تو به یک مرد غریبه حساسی .. مگه اون قبلا خیلی اذیتت کرده ؟
-نه اصلا اینا نیست ..
اونا وارد یه اتاق کوچیکی شدند که در نداشت .. افشین بیرون اتاق سنگر گرفت و می خواست ببینه که فرزین چیکار می کنه ...
دو تا آینه تمام قد هم دو طرف اتاق قرار داشت .. معلوم نبود فریده با این پول ها و دلار های باد آورده اش چقدر هزینه های الکی کرده !
بنفشه : آخخخخخخخخخ فرزین .. فرزین .. من خیلی هوس دارم . چقدر دلم توی ماشین کیر می خواست ..
-من که بهت داده بودم ..
-دوست داشتم توی کسم بره ..ولی ..
-آره می دونم چی می خوای بگی . از افشین می ترسیدی .. باید این ترست بریزه ..
-یه وقتی صداش نکنی ها ..
-نه .. تو که خودت دیدی اون دنبالمون نیومد .اون و مهناز الان دارن خوش می گذرونن ..
فرزین کمر بنفشه رو گرفت و اونو در همون حالت ایستاده از پشت به جلوی بدنش چسبوند .. در همین لحظه افشین شوهر بنفشه هم وارد شد .
-خوب موقعی رسیدم بچه ها . مهناز خوابید .. خوب شد پیداتون کردم .
افشین در جا طاقباز کرد ..
افشین : فرزین جون بخوابونش رو کیرم . می کنم توی کسش و تو هم از پشت بکن توی کونش .. بی خبالی رو عشق است . عشق و حال و صفا رو عشقش است ..
اگه به بنفشه کارد می زدی خونش در نمیومد ... ادامه دارد ..نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 6 از 12:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  11  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مردان مجرد زنان متاهل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA