انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 12:  « پیشین  1  ...  7  8  9  10  11  12  پسین »

مردان مجرد زنان متاهل


زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــردزنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷۰

بنفشه یواش یواش چشاش بسته شد و دیگه نمی تونست اون جلو رو ببینه ... خوشش میومد . حس کرد که حالا که داره لذت می بره بهتره به این فکر نکنه که شوهرش داره چیکار می کنه . فریده هم دستشو گذاشت رو سینه های افشین و اونو رو زمین خوابوند و رفت رو کیرش نشست .. در هر گوشه ای از فضای حمام یه نفر خودشو ولو کرده و در حال حال کردن با هم بودند ... چند تا از مردان گی و زنان لز بین هم رفته بودند زیر دوش و با هم مشغول بودند .
فرزین که دیگه حس کرد سرش بی کلاه مونده در به در به دنبال زوج مناسبی برای خودش می گشت .. در یه گوشه ای یه زنی توجهشو به خودش جلب کرد . انگاری اون همش می خواست از این و اون فرار کنه . بیتا تازه ازدواج کرده بود و دوستش تارا که همکلاس دانشگاهیش بود از ش خواسته بود که اونا و شوهراشون با هم سکس ضربدری داشته باشن . ظاهرا شوهر بیتا با سکس ضربدری موافق بود ولی بیتا سختش بود .. سخت از این نظر که جلو شوهرش بخواد با مرد دیگه ای سکس کنه . واسه همین تارا بهش گفته بود که همچین بر نامه ای هست و بیا من می برمت به همچین فضایی که تو بتونی عادت کنی .. و اون ترس و خجالتت بریزه . یکی رو هم به عنوان دوست پسر واسش جور کرده بود . شوهر بیتا هم نمی دونست که تارا چه نقشه ای واسه زنش چیده . اون در حد سکس ضربدری در حضور اون موافقت کرده بود که زنش با یکی دیگه باشه .. و شوهر تارا هم در مورد این که به زنش مجوز داده که وارد محفل سکس گروهی شه چیزی به بهداد شوهر بیتا نگفته بود چون از روحیه اون با خبر بود . تارا از بهداد خواسته بود که زنش بیتا رو چند روزی در اختیار اون بذاره تا ذهنشو از نظر پذیرش سکس ضربدری آماده کنه . در حالی که اصلا بهداد در جریان قضایا نبود . بیتا حس می کرد که از چاله افتاده توی چاه . با یکی هم به صورت نمایشی وارد اون مجلس شده بود .. تا حالا چند بار هم خواستن باهاش حال کنن ولی اون به نوعی طفره رفته بود . هر چند به اندازه کافی تحریک شده بود ولی هنوز ذهنش آمادگی اونو نداشت . حس می کرد که در یک بحران روحی قرار گرفته ... گاه به یه گوشه ای می رفت و در یه حالت خود ارضایی قرار می گرفت اما از این که دست مرد بیگانه ای به بدنش بخوره فرار می کرد . تارا رو گم کرده بود . اصلا چرا باید شوهرش همچین چیزی ازش می خواست . اون زیاد رو در بایستی گیر می کرد و واسش نه گفتن سخت بود . از یک مشکل روحی هم رنج می برد . عدم اعتماد به نفس در مورد مسائل مختلف زندگی . هر مردی هم که در این دو روزه می خواست به نوعی با اون ور بره خودشو کنار می کشید ... در همین افکار بود که تارا خودشو رسوند به بیتا
-عزیزم تو چرا خودت رو از این مجلس دور نگه می داری . من بهت گفتم که شوهرم باهات بر نامه بره .. تو رو آماده کنه گفتی نه . بهت گفتم باهات لز می کنم گفتی نه ... همش می خوای در ذهنیت خودت باشی . فیلم سکسی ببینی به هیجان بیای . ولی باید بدونی که واقعیت با فیلم فرق می کنه . در واقع تو الان یک واقعیتی هستی که می تونی برای یکی دیگه فیلم باشی ..
بیتا : راستش من از سکس با شوهرم هم لذت نمی برم
-این یک مشکل روحی و افسردگی هم می تونه باشه . تو باید روحیه بگیری . با نشاط شی . میگن سکس یک نوع تمایل و غریزه حیوانیه . خب انسان هم نوعی حیوانه وقتی با سکس های متنوع روحیه ات شاد میشه .
ولی بیتا مات و مبهوت به گوشه ای خیره مونده بود و گفت اشتباه کردم .. اصلا اشتباه کردم که از دواج کردم .اشتباه کردم
تارا : چه اشتباهی ! یعنی تا آخر عمرت می موندی یه گوشه ای و با تماشای فیلمهای سکسی خود ار ضایی می کردی ؟ ...
در همین لحظه فرزین رو دید که بیکار یه گوشه ای وایساده ..
تارا : ببین بیتا من الان این پسره رو صداش می زنم تو شاهد سکس ما باش ... همراه ما بیا ... اینو که می تونی . بیتا : به شرطی که کاری به کار من نداشته باشی و از من نخوای که در سکس شما شرکت کنم .
تارا به این فکر می کرد که عجب رفیق کس خلی داره . ولی حس می کرد که بیماری اون بیشتر یک حالت روحی و عدم اعتماد به نفس و دیگر بر تر بینی داره , باور نداشتن خود , بزرگ جلوه دادن دیگران و مسائل زندگی که خیلی راحت میشه باهاش کنار اومد . قبل از این که اونا به یه گوشه دنجی برن که کمتر توی دید باشه تارا به فرزین گفت می تونم یه خواهشی ازت بکنم ؟
فرزین : جریان چیه ..
-این دوستم خیلی خوشش میاد از هارد سکس و تجاوز .. یعنی همش تصور اینو داره که داره از یه کوچه خلوت رد میشه یک یا چند مرد افتادن روش و اونم اولش دست و پا می زنه بعد تسلیم میشه . حالا هم نمی دونه من به شما جریانو گفتم .. فقط من و تو که داریم با هم حال می کنیم یه لحظه میریم سمتش من دست و پاشو نگه می دارم تو هم تا دلت می خواد از چپ و راست اونو بسازش .
تارا حس کرد که این بهترین راه درمان بیتاست که وارد فضایی با لذت عملی بشه ... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷۱

تارا و فرزین خودشونو کشیدن یه گوشه ای و ور رفتن آروم با همو شروع کردن . بیتا هم فقط نگاهشون می کرد . .. بیتا قمبل کرد و کونشو از وسط باز کرد و در یه حالت دورانی قرار داد باکف دستش چند بار محکم به به کسش زد و این جوری از فرزین خواست که اونم این کارو انجام بده .
تارا : بیتا جون نگاه کن . خوب نگاه کن و حسابی حال کن . که با حال کردن همه چی درست میشه . اینایی رو که نگاه می کنی همه شون مجرد هستند . خیلی با حال به آدم حال میدن . پسرای مجرد قدر ما زنای متاهل رو خوب می دونن . ولی خب بیتا جون وقتی که ما توی خونه خواستیم ضربدری انجام بدیم دیگه شرایط فرق می کنه . متوجه شدی ؟
بیتا سرشو تکون می داد و به صحنه نگاه می کرد . کمی سختش بود . با این که این دو روزه رو در دنیای سراسر سکس گذرونده بود ولی بازم انگار هنوز باورش نمی شد که در این فضا قرار داره . یه نگاهی به کیر فرزین انداخت .. یه کمی کلفت تر از کیر بهداد شوهرش بود ... فرزین سرشو رو صورت تارا خم کرد و خیلی آروم زیر گوشش گفت یه وقتی آبرومون نره این دختره حالمونو نگیره و بگه که به زور بهش تجاوز کردیم .
-نه .. از این حرفا نمی زنه . اون کیرت رو که من می بینم حرف نداره . وقتی که بره اون داخل حسابی می تونه معجزه کنه و تمام مشکلات رو حل کنه ..
تارا و فرزین قرار گذاشتن که یه چند دقیقه ای هم حرفای تحریک آمیز سکسی بزنن .
تارا : اووووووففففف شوهرم تورج کجاست . کجاست تا بدونه من الان چه جوری دارم لذت می برم . زیر کیر یه جوون خوش تیپ . آخخخخخخخخ کسسسسسم . کسسسسسسم .. کاش یکی از اینایی که این جا هست یه موبایل با خودش می داشت و من قاچاقی ازش استفاده می کردم . کاش .. کاش .. اون وقت برا ی شوهر جونم زنگ می زدم و خیلی طبیعی هوس خودمو نشون می دادم . اونم لذت می برد و کیرش شق می شد . بهش می گفتم عزیزم جق نزن تا من بیام . حالا اگه دوست داری می تونی جق بزنی . اوووووخخخخخخ باز چه دلی داره این تورج جونم . اون اگه بدونه من الان دارم کیف می کنم با خیال راحت می خوابه . خیلی آقاست فرزین . حیف که زن نداری . اگه زن می داشتی می تونستم تو رو برای سکس ضربدری بیارم خونه مون . ولی خوب اون وقت دیگه نمی تونستی بیای به این مجالس ..
فرزین : خیلی حال میده جلوی شوهرت تو رو گاییدن . اون همین جور نگات کنه و منم از پشت کیرم رو فرو کنم توی کست و محکم کونت رو بلرزونمش . جووووووون .. جووووووووون به این میگن حال کردن .. اونم نگااه کنه که کون زنش چه جوری می لرزه و داره کیف می کنه .
تارا : اووووووفففف اون وقت من بهش میگم آقا بفر ما هر سوراخی رو که دوست داری کیرت رو فرو کن داخلش ... شما به هم تعارف می کنین .... و منم کیف می کنم که دو تا مرد برای داشتن من و حال کردن با من دارن سر و دست می شکنن . آخ اگه بدونی این کار چقدر به من حال میده ..
بیتا بیحال شده بود . وقتی تصورشو می کرد که شوهرش بهداد هم در همچین حالتی قرار بگیره و بخواد که از سکس اون با مرد دیگه ای لذت ببره حشری شده بود .. در همون حالت ایستاده کمی خم شد و دستشو گذاشت لای پاش و با کسش ور می رفت . تارا و فرزین یه لحظه به غقب نگاه کرده و حالت بیتا رو که دیدن حس کردن که الان بهترین زمان ممکن برای اینه که بخوان نقشه خودشونو پیاده کنن . تارا می دونست که زنی که لذت کیر دیگه ای رو در کسش بچشه کلی از مشکلات زندگیش حله . هر چند بیتا از سکس با شوهرش هم اکثرا لذت نمی برد .
تارا : فرزین وقتشه .
فرزین رفت به سمت بیتا ..زن که غرق در کیف و لذت خودش بود و چشاش تقریبا بسته بود یکه خورد .. فرزین ا ونو انداخت رو زمین و طاقبازش کرد . بیتا سختش بود . تا خواست جیغ بکشه تارا اومد جلو دستش و گذاشت جلو دهنش و اومد به کمک فرزین ..
تارا : بیتا جون ما رو ببخش .. وقتی کارت تموم شد خودت متوجه میشی که چقدر لذت بخش بوده و. میگی که ای کاش زود تر از اینا وارد میدون می شدی . الان که فرزین جون کیرش رو از این پشت می کنه توی کست فکر کن که بهداد داره تو رو می کنه .... بعدا که خونه داری با بهداد سکس می کنی فکر کن که فرزین داره با هات حال می کنه . با این فکر و فانتزی همیشه طالب تنوعی و از زندگی خودت لذت می بری . هیچوقت خسته نمیشی .. آفرین دختر خوب ..
فرزین سرشو گذاشت لای کون بیتا . بیتا هم خودشو محکم به زمین فشار داده و مقاومت می کرد . ولی تارا و فرزین هر دوشون می دونستن که کار بیتا تمومه ... ادامه دارد .... نویسنده .. ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷۲

بیتا نمی تونست قبول کنه که این مردی که الان افتاده روش شوهرش نیست . اون دو روزه رو در عالم فانتزی سر کرده بود . هر لحظه می خواست از این فضا فرار کنه . می خواست به خودش نشون بده که همون زن با وفای همیشگیه . ولی اون باید باور می کرد که وقتی پاشو بذاره به این مجالس بهتر از این نمیشه . دو طرف کونشو به هم چسبونده بود ..
اون در جایی قرار داشت که فقط خودشون سه تفر اون جا بودند . ولی سر و صدای خیلی ها رو می شنید .صدای ناله ها و بکن بکن ها ... صدای بر خورد بدنها با هم .. جیغ زنا و فریاد مردا . فرزین حس کرد که این جوری خیلی لذت می بره . زنی رو که هوس هم داشته باشه ولی این جوری داره دست و پا می زنه . مثل یه طعمه ای که نمی خوا د شکار شه ولی آخرش میفته توی دام . آره این جوری خیلی عالی بود . با این که بیتا کون گرد و مشتی داشت ولی هیکلش نشون می داد که یه حالت و تیپ دخترونه داره و خیلی تر و تازه تر از هیکل بنفشه هست ..
تارا : عزیزم .. الان خیلی راحت تر می تونی خودت رو در اختیار شوهرم تورج قرار بدی . یک زن کافیه که فقط یک بار از مرز نباید ها رد شه . اگه بدونی اون طرف مرز چه با صفاست . چه حالی میده ! تو که نمی تونی همش در یک کشور بمونی . می تونی ؟
بیتا دیگه متوجه حرفای تارا نبود .. اون باید این فضا رو قبول می کرد ولی همچنان دست و پا می زد ... با این که حشرش زیاد بود ولی این حس که درمورد اون چه تصوری کرده و این قدر راحت دارن اونو به سمت خود می کشن ناراحت بود . دستاشو به زمین چسبونده و خودشو محکم به زمین فشار می داد .. ولی دیگه حسی برای مقاومت نداشت . . عضلات بدن و پشتش کمی شل شده بود .. حالا راحت تر می شد کونشو به دو طرف باز کرد . فرزین اینو به خوبی حس کرده و کیرشو گذاشت رو چاک کون بیتا . زن قلبش به شدت می تپید . کیر فرزین رو با این که خیلی سفت حسش می کرد ولی هنگام ورود به کسش نرم و آتشین می دید . طوری رو زمین خوابیده بود که در حرکت اول فرزین فقط نصف کیر رفت توی کسش ... لبخند رضایت رو لبای تارا نفش بسته بود ... صورتشو به صورت فرزین نزدیک کرد .
تارا : یادت باشه عزیزم یه حموم دسته جمعی خیلی می چسبه .
لبای فرزین رفته بود رو لبای تارا ....
بیتا حالا دوست داشت که به اون توجه بیشتری بشه . از این که به محض فرو رفتن کیر توی کسش فرزین و تارا شروع کردند به معاشقه لجش گرفته بود . دلش می خواست همچنان واسه رام کردن اون ارزش قائل شن .. یه لحظه از جاش پا شد که کیر فرزین از کسش اومد بیرون .. ولی این بار پسر دستاشو گذاشت دور کمر بیتا و اونو با فشار آورد بالاتر ..
بیتا : نههههههه من نمی خوام .مگه زوره ؟
فرزین از خیسی کس و سرایت این خیسی به اطراف به خوبی متوجه بود که بیتا چقدر هوس داره ... بیتا یه لحظه چند متر از اونا فاصله گرفت . نگاهش متوجه سمتی شد که چند نفر به شدت در حال سکس بودند . دیدن اون صحنه ها پاهاشو شل کرده بود . در همین لحظه فرزین بهش رسید . کمرشو گرفت . بیتا پا هاشو به دو طرف قفل کرد . اون حالا بیش ا این که بخواد از دست فرزین و سکس زورکی در ره دوست داشت اونو اذیتش کنه . و باهاش بازی کنه .. چند بار پاهاشو باز و بسته می کرد و تا فرزین کیرشو می آورد که بکنه توی کس بیتا اون پا هاشو قفل می کرد ... فرزین دیگه ثابت ایستاده بود .. تارا هم که متوجه بازی بیتا شده بود گفت فرزین جون خودت رو خسته نکن حتما بیتا جون دوست نداره دیگه زور که نیست . بیا من لاپامو باز می کنم . تا این حر فو زد پاهای بیتا باز شد و پسر دیگه امون نداد . این بار کیر تا ته رفت توی کس بیتا . فرزین دیگه به شدت داغ کرده بود و حرصش گرفته بود از این همه مقاومت بیتا . واسه همین کیرشو با سرعت می زد به انتهای کس بیتا و می کشید بیرون .
بیتا : آیییییییی..نهههههههه .. من نمی خوام . واسه چی این کارو کردی .. کی بهت گفت این کار و بکنی .. زود باش بکشش بیرون . بکش بیرون کیرت رو ..
-من الان بکشم بیرون یکی دیگه مال خودشو می کنه اون داخل . قانون این جا یعنی همین . من تازه کیر گشایی کردم . این یه دست گرمیه برای ورود بقیه اعضا .. یعنی ورود کیرشون . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷۳

بیتا در همون لحظات داشت با خودش فکر می کرد که فرزین داره کاملا درست میگه و اون باید با مردان دیگه ای هم طرف شه ..
تارا هم خودشو رسوند به اون و گفت عزیزم فراموش کن . فراموش کن هویت خودت رو .. این جا یعنی فراما سونری . این جا یعنی پسران مجرد و زنان شوهر دار . پسرا و مردا که مجرد و زن دار حالیشون نیست . پس ما خانوما هم باید سعی کنیم خودمونو مجرد حساب کنیم که داریم از لحظات خوشمون استفاده می کنیم اگه یه وقتی پامونو از این جا گذاشتیم بیرون رسیدیم دم در خونه مون اون وقته که می تونیم خودمونو یک بار دیگه متاهل به حساب بیاریم . زندگی یعی تصور لحظات و رویایی که ما خودمونو غرق درش کرده با این رویا هامون زندگی کرده و خودمونو با هاش وفق میدیم ..
بیتا هم یواش یواش دوست داشت به گفته های تارا فکر کنه ولی ضربات شدید و برق آسای کیر فرزین به بدن اون قدرت فکر کردن رو از اون گرفته بود و این همون نقطه ای بود که می دونست اونو یواش یواش داره می رسونه به همون جایی که بقیه رو رسونده بود . اون به خوبی می دید که بقیه چه جوری دارن از این لحظه ها شون استفاده می کنند . مخصوصا زنا . انگاری که تا حالا با مردی نبودن و کاملا تشنه ان و این جا تنها محیطیه که می تونه اونا رو سیرابشون کنه . بیتا کف دستاشو به دیوار چسبونده بود و تلاش می کرد یه جورایی کمتر سر و صدا کنه ... ولی فرزین به اون امون نمی داد . یه لحظه حس کرد که یه مایعی گرم از کسش ریخت بیرون . مایعی که حرارت و گرمای اون لذت زیادی بهش می داد . دوست داشت بازم از این ریزش ها داشته باشه . دوست داشت که فرزین به ضربات خودش ادامه بده . پسر برای لحظاتی ساکت شد.. بیتا خودشو به عقب می مالوند .. فرزین متوجه شده بود که دیگه وقت عمله .. در همین گیر و دار دو تا از پسرای شیطون که یه زنی رو رو هوا نگه داشته و در حال کردنش بودند خودشونو رسوندن به فرزین و تارا و بیتا .. از استیل بیتا خوششون اومده بود ..
سیروس : ببین اون جارو .. اون خوشگله چه جوری دستشو به دیوار چسبونده و چه چشای خماری هم داره .. منصور : ببینم بچه ها شما در این پستو قایم شدین ؟ این چه وضعیه . من که اصلا سر در نمیارم . زود باشین ببینم . محبوبه : اوووووووهههههه پسرا شما که دارین با من حال می کنین . چرا این قدر همش این ور و اون ور می کنین . من اگه می خواستم این جوری حال کنم که ور دل شوهرم و توی خونه می نشستم . ..
بیتا وقتی نگاهش به اونا افتاد حس کرد که هوسش زیاد تر شده و یکی از اون کیر ها رو می خواد . با این که رو هوا یکی فرو کرده بود توی کون محبوبه و یکی دیگه هم کسشو می کرد . دو تایی محبوبه رو گذاشتن رو زمین . منصور رفت سراغ تارا .. محبوبه هم دست فرزین رو گرفت و اونو سمت خودش کشوند و سیروس هم بیتا رو گرفت بغلش و اونو گذاشت زمین .. و تا بیتا بخواد اعتراضی کنه مثل دفعه قبل دید که کیر تا انتهای کسش نشسته اما این بار از روبرو مشغول بود . منصور هم که چسبیده بود به تارا ..خودشو رسوند به فرزین و بیتا و کیرشو مالوند به دهن بیتا ..
-بازش کن .. بازش کن که اون کیری که از اون زیر رفته توی کست بیشتر بهت حال بده و توهم لذتشو ببری .
بیتا چندشش می شد . اون حتی کیر شوهرشو هم به زور ساک می زد و تازگی ها داشت خودشو به ساک زدن کیر بهداد عادت می داد .. ولی کیر یه غریبه رو چه جوری می کرد توی دهنش . به یاد حرفهای تارا افتاده بود که وقتی در این جا هستی فکر کن مجردی .. حالا اون باید واسه خودش فانتزی هایی رومجسم می کرد که در دوران یلوغ و قبل از از دواج تصورشو می کرد .
-وااااااییییییی اوووووووههههه ..
این صدای محبوبه بود که نمی تونست ضربات کیر فرزین رو تحمل کنه ..
محبوبه : پسرا برین کشکتونو بسابین . تازه دارم می فهمم حال کردن یعنی چه ..
سیروس : ای بشکنه اون کیری که نمک نداره ..
محبوبه : نههههههه ... شوخی کردم .. هر کیری یه مزه ای داره کارم که با فرزین جون تموم شد دوباره در خدمت شما هستم .
منصور هم که کیرشو کرده بود توی دهن بیتا و اونو وادار کرده بود که پی در پی ساک بزنه گفت این دفعه همچین جرت بدم محبوبه خانوم که دیگه از این شوخی ها با من و مسیروس نکنی .
محبوبه : بده .. بده .. جر بده .. خیلی کیف داره اگه این کارو بکنی ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷۴

حالا همه شون از هم جدا شده بودند و هر یک به سمت زوج خود رفته بودند . سیروس بیتا رو , رو دستای خودش بلند کرد و اونو برد سمت خودش ... بقیه هم با اون اومدن ..
بیتا : منو بذار زمین خجالتم میاد . بقیه می بینن خوب نیست .
سیروس : بقیه چی رو می بینن . بقیه رو که نگاه کنی من این جا کس و کون و کیر بیکار نمی بینم . هر کدوم از این کیر ها توی یکی از این سوراخا جا گرفته یا رفته توی نوبتی نشسته . واقعا دست این فریده خانوم درد نکنه این جا رو چی درست کرده . اصلا شبیه کاخ شده . همین یه حمام عمومی با همه تجهیزاتش .... هر چی که بخوای داخلش هست . حتی حالت سنتی خودشو حفظ کرده . لیف و کیسه و اون لنگ های قرمز . خیلی با حاله .
بیتا که هنوز در شوک حال کردن با مردای غریبه بود و اون جور که باید و شاید نتونسته بود خودشو با اون فضا اخت بده زمانی به خودش اومد که خودشو در میون شلوغی دید که کف اون فضای بزرگ دراز کشیده ...
تارا : حواست باشه ها این جا هر کسی که رد میشه ممکنه یه ناخنکی بهت بزنه . یه وقتی نکنه با هاش بد اخلاقی کنی . چون اون جوری به بی فر هنگ بودن متهم میشی و این خوبیت نداره . کلاست رو میاره پایین . آفرین دختر خوب و نازنین .
بیتا : من همیشه آدم با کلاسی بودم و اصلا از این بابت خیالم نیست . خیلی هم حال می کنم .
تارا : می دونم من خودم تو رو به خوبی می شناسم ...
منصور تارا رو رو زمین خوابونده بود ... یواش یواش داشت با هاش حال می کرد ..... پشت تارا رو کف مالی کرده بود و روی کیر خودش هم یه کف بزرگ درست کرده بود . طوری که کیرخودش و باسن تارا مشخص نبود تارا : می بینی بیتا جون چه حالی میده ! الان منصور خان همچین می کنه توش که مشخص نیست چه جوری رفته سیروس : منم می تونم این کارو بکنم . منو دست کم گرفتی ؟ منتها این تارا جون هم باید یه کمی با من راه بیاد و به من فرصت بده . خیلی ناز داره بیتا جان .
تارا : هر چی ناز کنه حق داره . چون اون تازه کاره ....
اینو که گفن سیروس هم دست به کار شد ..
سیروس : ههههههه من از آدمای تازه کاری که تازه می خوان یه جورایی خودشو نو با محیط وفق بدن خیلی خوشم میاد . با هاشون کلی حال می کنم . اونا هم یک دل نه صد دل عاشق و شیفته کیر من میشن و هر وقت که اراده کنم میان سمت من .
کف مالی رو ی کون و کمر بیتا از سوی سیروس ادامه داشت و پسر دستشو می کشید روی کون و کمر بیتا و اونم احساس می کرد که با این کار پسر لحظه به لحظه آمادگی بیشتری رو پیدا می کنه تا بره زیر کیر مردای مختلف . اون حالا با لذت به بدن بر هنه مردان و زنان دیگه ای که اون جا بودن نگاه می کرد و بیش از پیش به این حرف تارا می رسید که تمام کار ها برای بار اول سخته و همین که عادت بشه خیلی راحت میشه باهاش کنار اومد و حتی ترکش هم نمیشه کرد . سیروس وقتی که حسابی بیتا رو حشری کرد اونو بغلش کرد و انداخت روی خودش . کیرشو هم ازهمون ناحیه پایین و از جلو وارد کس بیتا کرد ...
تارا هم که می دونست حالا بهترین وقتیه که بتونه به آب بندی کردن بیتا ادامه بده . سوراخ کون بیتا رو روغن مالی کرد و به دوست پسر خودش منصور گفت که بره سراغ کون بیتا .. منصور در یک آن کمر بیتا رو از پشت گرفت و تا اون بخواد متوجه جریان شه همچین یه ضرب گذاشت توی کونش که صدای فریاد بیتا اون فضا رو گرفت طوری که همه اونو نگاه می کردند .یکی از زنا گفت
- چه خبرته ! نوبرشو آوردی . شمشیر که نخوردی . اگه از ما یاد بگیری که زیر بادمجونشو تا حالا نخوردیم و جیکمون در نیومد .
تارا: اینو داشته باش که بعدا تورج و بهداد اگه خواستن با هم بیان سراغت مشکلی نداشته باشی . من که با اونا مشکلی ندارم . یه اصطلاح خوبی دارن که من به کار نمی برم ...
بیتا در حالی که از درد می نالید گفت یعنی منظورت اینه که روی ما زنا باز میشه اگه بخواهیم از یه مسیر خلاف بریم برای بارهای بعد راحت میشه ؟
تارا : البته من که اسمشو نمی ذارم خلاف . کجای دنیا دیدی که به حال کردن و لذت بردن بگن خلاف . قانون اون چیزیه که باعث سر حال کردن من بشه بدون این که آسیبی به دیگری برسونه . من اگه با مردان زیادی هم باشم و شوهرم اذیت نشه , اصلا ایرادی نداره و خیلی عالی هم هست .
بیتا پاک گیج شده بود ولی چشاشو بسته بود و داشت تصور دو تا کیری رو می کرد که داخل کس و کونش حرکت می کردند . خیلی دوست داشت خودش می تونست یه جوری این صحنه رو می دید .. ولی نمی شد مگر این که مانیتوری بود و می تونست شاهد سکس خودش با دو مرد در آن واحد باشه ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷۵

سیروس و منصور دو تایی شون بیتا رو سر حال کرده بودئند و اون حس می کرد که به این فضا عادت کرده و هر وقت چشاشو باز می کرد فوری به دنبال این بود که بر رسی کنه و ببینه که کیر مردان دیگه چه حالتی داره و کدومشون بیشتر می ارزه که بعد از این فاز خودشو بکشونه سمت اونا . داشت به خودش می گفت که هر چی تاراتا حالا می گفته درست می گفته . همه چی بستگی به عادت داره و این که آدم زندگی خودشو بر چه مبنایی تنظیم کنه . نیاز هاش ممکنه به چه صورت باشه و نوع لذتی که می بره و به اون آرامش میده . درسته که عده ای از این جور زندگی و سکس دسته جمعی و در هم به عنوان نوعی زندگی حیوانی و شهوانی خالص یاد می کنند ولی همینو هم باید در نظر داشت که در زندگی کاملا ماشینی این قرن همین تنوعات هستند که به آدم آرامش بخشیده و با کنترل و تنظیم سیستم عصبی اون ذهن و مغز آدمو برای درست فکر کردن آماده می کنند . بیتا در همین افکار بود و حس تحول خودش که ناگهان با دو ضربه شدید کیر همزمان به خودش اومد و در حالی که لبخند به لبش اومده بود بازم به خودش گفتم فعلا دور نگری رو باید فراموش کنم و به همین دو تایی که به من چسبیده هستند فکر کنم تا ببینم بعد چی میشه . بازم چشاشو بست و لذت دو کیر رو باهم حس می کرد که چه جوری فضای داخلی سوراخشو لمس می کنند .
بنفشه با رفتن فرزین تنها شده بود .. ولی هر مردی که رد می شد خودشو به اون می مالید . یه لحظه که نگاهش به سیروس و منصور و بیتا افتاد دلش خواست که بره به سمت اونا . .. خودشو با همون بدن کف آلودش به اونا رسوند . بیتا اولش خوشحال نشد . چون می ترسید که بنفشه حداقل یکی از مردا رو تور کنه . اما بنفشه که همین حسو داشت که بیتا ممکنه همچین عقیده ای رو در مورد اون داشته باشه نخستین کاری که کرد این بود که لباشو بذاره رو لبای بیتا .. و با سینه هاش بازی کنه . در همین لحظه یکی دیگه که از تماشای این صحنه هیجان زده سده بود خودشو به اونا رسوند و کمر بنفشه رو از پشت گرفت و اول با کف دستش چند بار روی کس بنفشه رو از پشت مالوند و بعد از این که کیرشو تنظیم کرد اونو یه ضرب و تا ته فرستاد توی کس بنفشه ... هنوز بیتا نمی دونست که چه خبر شده و بنفشه هم به نوایی رسیده . وقتی صدای ناله های مرد دیگه ای رو در نزدیکی خودش شنید و چشاشو باز کرد تازه متوجه شد که چی به چیه . حالا این اون بود که دوست داشت یکی دیگه هم بیاد و اونو سر حالش کنه . دوست داشت رو زمین دراز بکشه و تمام مردای حاضر در این محیط بیان و آبشونو رو تن و داخل کسش خالی کنن و اون با همه شون خاطره داشته باشه . بیتا یه حس عجیبی داشت ... دو تا دست دیگه رو روی کونش احساس می کرد . دستایی که کونشو به دو طرف باز و بسته می کرد و اون با این حرکات لذت بیشتری از سکس خود می برد . ولی نمی دونست که چرا در یه حالت فشرده قرار گرفته طوری که نمی تونه نفس بکشه . اون پسر جوونی که کرده بود توی کس بنفشه و اسمش هم بود نوروز نتونست طاقت بیاره و اون تماس داغی که از بر خورد قسمت بالای کیرش با کون گنده بنفشه نصیبش شده باعث شده بود که آبش خیلی زود توی کس بنفشه خالی شه .. .نوروز درجا کیرشو رو دهن بیتا قرار داد ... زن هم درجا دهنشو باز کرد تا کیر سوم رو هم توی بدنش حس کنه .... نمی دونست که در مسیر کونش چه خبره ... ناگهان تا را رو دید که رو سرش وایساده . می خواست که خبر فرزین رو بگیره که ور رفتن های مردا سبب شده بود که یادش بره که خبری فرزین از تارا سوال کنه ... واسه چند لحظه حس کرد که یک کیر دیگه هم در کنار کیر سیروس داره توی کسش حرکت می کنه کیر نوروز هم که رفته بود توی دهنش . .
تارا : شیرینی بده شدی بیتا . چهار تا کیر دارن با تن تو حال می کنن . آخ اگه شوهرت بدونه که چه جوری داری یه حال مشتی می کنی خودشو آماده می کنه که به محض این که پات به خونه باز شد تو رو ببره به یک زرگری و برات هدیه بگیره . البته به شرطی که اون لحظه مغازه ها باز باشه ...
بیتا که که کیر نوروز رو به اندازه کافی ساک و میک زده بود اون کیر رو از دهنش بیرون کشید و گرفت توی دستش که ازش نقاپن . بعد سرشو به سمت عقب بر گردوند و متوجه شد که مردا به دشواری ولی با دقت چه جوری سه تا کیر رو توی کس و کونش فرو کردند .فرزین و سیروس دو تایی شون کرده بودن توی کس بیتا . فریده و افشین هم از اون دور شاهد این صحنه با شکوه بوده و فریده هم لذت می برد از این که می دید به مهموناش خوش می گذره و هر لحظه شاهد حرکات جدیدی از سوی اوناست . .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷۶

فریده : می بینی افشین .. چه جوری دارن حال می کنن . من نظیرشو اون ور آب هم ندیدم . درسته ممکنه احساسات خودشونو نشون بدن اونم برای مدت کوتاهی . اما این حس در میون اینایی که من این جا می بینم خیلی قویه . خیلی . دارم می بینم . نگاه کن اون صحنه رو .. اون دختر فکر کنم اسمش باشه بیتا . از وقتی که اومده این جا انگار یه احساس خجالتی بودن رو داره از بقیه فرار می کنه . اما خوشحالم که تونستم با این مجلس و برپایی اون بسیاری از این فاصله ها رو از بین ببرم . فاصله انسان با خودش رو . گاه آدم یه یه تار های عنکبونی دور خودش می تنه . انگار خودشو زندونی می کنه و می خواد از ش فرار کنه . ولی این حس فرار نباید وجود داشته باشه . آدم باید به زندگی بر گرده ..
افشین کمی خسته نشون می داد .
افشین : فریده جون فکر نمیکنی که برای لذت بدن ازتمام لحظات زندگی خواب هم نیاز باشه .
-نمی دونم شاید . ولی حالا من یک حمام داغ رو دوست دارم . حتما فکر می کنی که منم یک زن هوسبازم . ولی اون دفعه هم گفتم که تو اولین مورد حال کردن من به این صورتی . شاید مردای زیادی بودند که منو در آغوش خودشون گرفته باشن . یه احساساتی رو هم در من زنده کرده باشن ولی من بهشون رو ندادم ..
افشین خنده اش گرفته بود و نزدیک بود بگه خب شلوارت رو هم پایین می کشیدی دیگه ..
خلاصه می شد لاف زد و مدرکی نیاورد .
بیتا همچنان در حال لذت بردن از کیر پسرا بود . دهنشو باز می کرد و کیر نوروز رو پی در پی می ذاشت توی دهنش و می آورد بیرون . بنفشه و تارا هم انگاری تازه همدیگه رو پیدا کرده بودند . افتادن رو هم و یه لز هیجان انگیزی رو شروع کرده بودند که توجه چند زنو جلب کرده و اونا رو به سمت خودشون می کشوندن . بنفشه خودشو انداخته بود رو تارایی که طاقباز کرده بود . دو تایی لا پا شونو باز کرده کس مالی رو شروع کرده بودند . هم بنفشه و هم تارا از این حرکتشون فوق العاده لذت می بردن . ولی تارا که اون زیر دراز کشیده بود لذت بیشتری می برد ... در همین لحظه نوروز یک بار دیگه اومد خودشو به بنفشه نزدیک کرد و این بار کونشو از وسط باز کرد و کیرشو به سختی کرد توی کون بنفشه ... بنفشه بازم از اون جیغای بنفش خودشو کشید . چون در حالتی که روی کس تارا قرار گرفته بود مونده بود. نوروز هم برای این که کیرشو بکنه توی کون.. خودشو به سمت بالا کشید و حرکت کیر در کون بنفشه به شکل یک شیب از بالا به پایین در اومده بود که این درد کون اونو زیاد می کرد ... ولی نوروز از دیدن این صحنه لذت زیادی می برد . افشین هم از ا ون دور شاهد بود که زنش چه جوری داره به یک زن و یک مرد حال میده .. .. فریده : وای نگاه کن چه با حال شده .. زنا رو نگاه کن چه جوری می زنن به تشت و می رقصن . چقدر از حموم عمومی های سابق خوشم میومد . مامانم منو همش با خودش می برد ولی از وقتی که همه تو خونه هاشون حموم زدن دیگه از مد افتاده .. افشین : فریده جون این جوری که داری حرف می زنی باید سنت از پنجاه بیشتر باشه . -لباتو گاز بگیر پسر ..من تازه سی رو رد کردم . دیگه از این حرفا نزن که اون وقت آبمون تو یه جوب نمیره ... ولی تو آبتو به هر جا که دوست داری می تونی بفرستی .. آخخخخخخخخ چقدر این چیزا رو که می بینم هوسم زیاد میشه .... از این فضا های سکسی در هر گوشه و کنار خوشم میاد . چقدر شاهد این صحنه ها در فیلمها باشم و حسرتشو بخورم؟! خیلی دلم می خواست در جامعه ای زندگی می کردیم که فر هنگ این مدل زندگی وجود می داشت و هر کس می تونست آزادانه هر جوری که دوست داشته باشه از زندگی لذت ببره .
گلوریا زن دکتر منصور طوری می رقصید که توجه بیشتر مردا رو به خودش جلب کرد . اون با اون کون گنده اش رفته بود اون وسط ... حتی خیلی از مردا کیرشونو از توی کس و کون طرفشون بیرون کشیده و بانگاه کردن به کون گلوریا دستشونو گذاشته بودن رو کیرشون و در یه حالت جق با اون بازی می کردند .... گلوریا به وجد اومده بود . این زن خستگی ناپذیر دوست داشت تمام مردا رو از خودش راضی نگه داشته باشه . به کسی نه نمی گفت ... یکی دو تا زن از این که اون داره بقیه رو به طرف خودش می کشونه شاکی شده بودند که فریده رفت سمت اونا و گفت دموکراسی دیگه این چیزا سرش نمیشه . ر استش اونم به هیجان اومده بود از دیدن صحنه ای که پنج شش تا مرد کیر به دست رفته بودن به سمت گلوریا . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷۷

گلوریا دستاشو آورده بود بالا و در همون حال که مردا افتاده بودن روش همون حرکات رقص آلود خودشو انجام می داد .
فریده : این زنه که من می بینم اصلا سیر بشو نیست چه اشتهایی داره ..
افشین : خودت چی عزیزم . اشتها نداری ؟
فریده : من فقط اشتهای تو رو دارم .
گلوریا رو کمی بالاترش آورده و اونم طوری جو زده شده بود که به هر مردی که از کنارش رد می شد می گفت که بیان سراغ اون . یواش یواش اون دور و بر طوری از دحام شده بود که کسی نمی تونست فضای دور و برشو به خوبی ببینه . در حالی که فریده یک بار دیگه خودشو انداخته بود روی افشین بهش گفت من نمی دونم تو چه علاقه ای داری به اون زنی که اون گوشه تنها افتاده و داره همش ما رو نگاه می کنه اگه دوست داری صداش کنم بیاد سمت ما ...
افشین : بد فکری هم نیست . فکر کنم اسمش باشه بنفشه .
-آره فریده جون اون می تونه بیاد و یه لیفی هم به بدنت بزنه .
بنفشه اومد کنارشون . با این که به اندازه ای با مردای دیگه حال کرده بود که لذت ناشی از ضربات کیر رو هنوز دور و بر کسش احساس می کرد ولی از این که افشین با زنای دیگه باشه یه حساسیت عجیبی اومده بود سراغش . حالا هم مجبور بود به بدن فریده دست بزنه .... پوست سفید تن فریده هم بیشتر حسادت اونو تحریک می کرد . افشین : عزیزم بنفشه جون کارشو شروع کنه؟ ...
فریده : آههههههه نهههههههه عزیزم من می خوام تو دو تایی مونو بمالونی ... می خوام ببینم که کدوممون می تونیم بیشتر بهت حال بدیم . من یا بنفشه .
افشین اول دو تا زنو با هم لیفشون زد .. یه دستشو روی کون فریده و دست دیگه شو روی کون بنفشه گذاشته بود ... لغزندگی روی کون و حالت حرکت اونا یه حرکت خاصی به کیر افشین داده بود که انگاری هر لحظه سرشو به سمت هر یک از اون زنا تغییر میده .
فریده : حالا نوبت ماست که به تو حال بدیم . دو تایی شون شروع کردن به ماساژ افشین .... اون از این که اون دو تا زن دارن با هاش حال می کنن رو پوستش احساس لذت می کرد . این لذت با دست زدنای زنش بنفشه بیشتر می شد . بقیه هم از اون جایی که می دیدند فریده این جاست سعی می کرد که زیاد کاری به کارش نداشته باشند و با این که در اون مجلس هر کی می خواست می تونست بره سراغ یکی دیگه ولی جمعیت یه احترام خاصی رو برای فریده قائل بودند . و تا اون از کسی دعوت نمی کرد به سمتش نمی رفتند .
فریده : حالا تو بخواب رو زمین بنفشه جون .... افشین تو هم بکن توی دهن بنفشه .. فریده شروع کرد به لیس زدن کس بنفشه و افشین هم از بالا کیرشو فرو کرد توی دهن زنش و دستاشو هم گذاشت رو سینه بنفشه و با اونا بازی می کرد . اون طرف گلوریا حسابی غوغا کرده بود . دو تا کیر رفته بود توی کسش و یکی هم توی کونش .. دو نفر هم کیرشونو کرده بودن توی دهنش و چند تا دست هم رو سینه هاش بود و دو تا دست هم از کناره ها در حال اسپنک و سیلی زدن به کونش بود .... زن داغ داغ شده بود و به این فکر می کرد که اگه شوهرش دکتر منصور اون جا بود چه لذتی از حرکات اون می برد .گلوریا با این که حس می کرد حرکات کیر توی تنش کمی کند شده ولی از این که داره به این همه مرد حال میده کیف می کرد .
بیتا هم که تونسته بود خودشو با شرایط حاکم بر اون جا هما هنگ کنه رفته بود زیر یکی از این دوشها و خودشو به آب سپرده بود . لا پاشو باز کرده بود و با شیر تلفنی به کسش آب می پا شوند . چقدر خوشم میاد ... چه کیفی داره .. از لای در یه نگاهی به بیرون انداخت و جمعیتی رو دید که در هر گوشه ای به حال کردن با هم مشغولند ... درو باز کرد و با همون حالت به روبرو نگاه می کرد تا یکی که از اون نزدیکی رد میشه دلش به حال اون بسوزه . اکبر سگ سبیل که تازه از رو کون یکی از خانوما بلند شده بود چشش افتاد به بیتا ... واقعا چه نعمتیه که آدم زن نگیره و بیاد این زنای شوهر دارو بکنه .. هم اونا حال می کنن هم ما پسرای مجرد . هر کی تیپ اکبر سگ سبیل با اون سبیلای چخماقی رو می دید فکر نمی کرد که اون زن نداشته باشه . دوش تلفنی رو از دست بیتا گرفت و گذاشت سر جاش ....
-خوشگله تا این سبیلا هست چرا به اون ناز قشنگ و کوچولوت آب می پا شونی ؟ سبیلاشو گذاشت لای پای اون زن .... بیتا حس می کرد که این سبیلا کار دو تا کیرو با هم می کنه . کسشو با فشار رو سبیل اکبر می کشید و اکبر هم از رو برو سبیلاشو حرکت می داد .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زتـــــــــــان متـــــاهل ۷۸

اکبر حسابی سبیلاشو روی کس اون زن تاب می داد و می خواست که تا می تونه به بیتا لذت بده .
بیتا : آخخخخخخخخخخ اکبر جون . اکبر جون فدات شم من یواش تر .. یواش تر ....
-سبیلام خوراک می خوان . خوب زیرشونو چرب کن بهشون حال بده . جووووووووون. چه عشق و حالیه . چه کیفی داره !
اکبر حالا دیگه شروع کرد به لیسیدن و میک زدن کس بیتا و درهمون حال که این کارو انجام می داد سبیلاشو در قسمت بالای کس تاب می داد
-اووووووووخخخخخخخ جوووووووون اون کس و کونتو قربون ..
دستای اکبر رفته بود زیر کون بیتا و حسابی دو طرف کون و کپلشو می غلتوند .
-آخخخخخخخخ اکبر آقا داری چیکار می کنی ... من سوختم .
نگاه بیتا به کیر گنده اکبر افتاده بود که تلو تلو می خورد و اکبر هم اون کس نقلی و کوچولوی بیتا توجهشو جلب کرده بود ... اول یه ماچ از رو اون کس کوچولو و با طراوت بر داشت و بعد یه دستی به ته بیضه هاش زد و کیرشو آورد بالا تر ...
-آماده ای خانومی ؟ اسمت چی بود ؟
-بیتا ... کنیز شما بیتا ..
-خانوم مایی تاج سر مایی ..
بیتا : فعلا که تاج رو سر کیرته . این تاجو بفرست به قصر شاهی که می خوام ملکه تو بشم .
-اوووووووووخخخخخخ این جوری میگی من بیشتر دلم میره . .
-منم دارم اینارو میگم که بیشتر دلت رو ببرم .
اکبر زیر همون دوش که حالا شیر آبو بسته بود دستاشو دور کمر بیتا قرار داد و اونو به بدنش قفل کرد . یه تکونی به کیرش داد و اونو بین دو تا شکاف کس تنظیمش کرد . -خیلی داغه بیتا خانوم داره می سوزونه . همین جور داره می سوزونه منو آتیشم میده . میگی من چیکار کنم ...
-یه خورده بزن تنبیهم کن . آب کسمو بیارش تا بریزه روی کیرت و اونو خنک کنه .
-بذار بریزه .. اونو آتیش بده ..
بیتا : همین جوری که خالی نمیشه .. بکن توش بکن توش ..
اکبر دیگه نتونست تحمل کنه .. یک ضرب طوری فرو کرد توی کس بیتا و تا به انتها رفت که جیغ بیتا رفت آسمون . از اون جایی که این جیغ و داد کشیدنها ی ناشی از درد کون و کس دادن و یا گاهی هم هارد سکس در اون فضا طبیعی به نظر می رسید دیگه کسی کاری به صدا نداشت ...
-بکشم بیرون دردت گرفت ؟
بیتا : نه اتفاقا ازت می خوام که محکم تر بکنی .. تند تر بزنی .. جوووووووون ... همینه ..همینو می خوام عشق است ...
فینگلی هم از اون مسیر رد می شد همون کوتوله یک متری ..
-اکبر آقا کمک می خوای ما هستیما ..
-نه داداش کوچولو راضی به زحمتت نیستم .
فینگلی در حالی که کیرشو در دست گرفته و به اکبر و بیتا نشون می داد گفت نگاه کن به نسبت هیکل من این خیلی درشته . خیلی سفت و توپه بد جوری آتیش میده ..
بیتا که آتیشش تند بود و هر کی رو که ار اون مسیر رد می شد دعوت می کرد گفت -حالا می تونه یک کمک خوبی برای شما باشه . خیلی عالیه ... اکبر از این که یک شریک پیدا کنه ناراحت بود ولی بیتا در عوضش از اینکه دو تا مرد از وجودش لذت ببرن خیلی خوشحال بود و حال می کرد . فینگلی کیرشو به دهن بیتا نزدیک کرد . زن با این که دوست داشت اون کیر رو در سوراخ کونش حس کنه با این حال دهنشو باز کرد و کیر فینگلی رو گذاشت توی دهنش .. بیتا رفت دهنشو باز کنه و بهش بگه که مراقب کیر و کمرش باشه که به این زودی توی دهنش آب نریزه فینگلی ریخت توی دهن بیتا .. اون قدر لذت برد از این کارش که دستاشو گذاشت پشت کله بیتا و کیرشو تا به انتها فشار می داد . زن نفسش بند اومده بود و راهی نداشت تا همه اون آب کیر رو بخوره .... دیگه نمی تونست حرفی بزنه و اعتراضی بکنه . کار از کار گذشته بود .
اکبر : بیا دو تا یکی کنیم و من از همین جا بکنم توی کونت و فینگلی بذاره توی کست ..
بیتا : آهههههههه اکبر جون . کیر تو رو مخصوص کس من و کیر فینگلی رو مخصوص کون من ساختن . اگه بدونی این دو تا با هم چه حالی میده .
اکبر : باید به من قول بدی بعد از این که فینگلی کونتو کرد منم بکنم توی کونت .
-اون کیرت اگه بره توی کون من که منو جر میده .
-من به تو چی بگم بیتا جون . .. باشه ..
اکبر زیر دراز کشید و کرد توی کس و فینگلی هم از بالا کرد توی کون . فینگلی که می تونست دو تا کیر رو با هم ببینه که چطوری سوراخا رو باز کرده میرن داخل و بر می کردن هیجان زده شده بود . ناله های بیتا به اون حال می داد ..
-آخخخخخخخ فینگلی من مردم . طوری کون می کنی که انگاری داری کس می کنی . چه خبرته ! .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان مـــــتاهــــــــــل ۷۹

معلوم نبود که این پسران مجرد هوسباز ترن یا زنان متا هل .. هر کی که این جا بود با یه شور و حالی سکس می کرد که انگاری تا حالا سکس نداشته و از این نعمت محروم بوده . بیتا دلش می خواست هیجانشو نشون بده . حالا خیلی راحت می تونست خودشو در اختیار تورج شوهر تارا بذاره . ولی بازم باید واسه شوهرش بهداد که تمایل به این کار داشت ناز می کرد ...
چقدرخوشش میومد که اکبر داره ازش لذت می بره و فینگلی هم داره روی کونش سواری می خوره . گاه حرکت دو تا کیر همزمان می شد و اون چشاشو طوری بسته بود که در یه حالت خلسه دو تا رو با هم احساس کنه . صورتشو به صورت اکبر نزدیک کرد ..
بیتا : اکبر جون تو تند تر بکن .. فینگلی تو هم آروم تر ... آخ که چقدر زندگی قشنگه . همه چی قشنگه و منم خیلی قشنگم که این دو تا دارن ازم لذت می برن و از خوشگلی تن و بدن من میگن ...
بیتا در اون لحظه دوست داشت که تمام مردان دنیا بیان سراغش . من دیگه خجالت نمی کشم . باید دست و پای فریده رو ببوسم که این جا رو ردیف کرد .. و همچنین ممنون دار تارا باشم که کاری کرد که دیگه خجالتم بریزه ...
در گوشه ای از این جمعیت هنوز یکی دو نفری بودند که کمی خجالت می کشیدند .. با این که ساعتها بود در کنار هم بودند .. یه پسری بود با این که خوش تیپ بود و کیر درشتی هم داشت ولی از اون جایی که لاغر بود و قد و قامتی شبیه چوب داشت بقیه بهش می گفتن نی لبک .. کیرش هم دراز بود و درازی اون بیشتر از کلفتیش نشون می داد برای همین این اونو نی لبک ترش کرده بود .. اکثرا هم که سکس می کرد با یکی, طرف تا می گفت نی لبک اون زود تر کارو تموم می کرد و می رفت ...
فینگلی : نگاه .. اکبر آقا نی لبک داره میاد ...
بیتا : نی لبک ؟ اون دیگه چیه ..
بیتا سرشو به سمت عقب بر گردوند و از در اتاقک دوش, جوانی خوش تیپ و لاغر مثل درختی ایستاده رو دید که به سمت اونا خیره شده ... بیتا صداشو آورد پایین تر و به اکبر گفت ببینم این چرا این جوری می کنه . خب بیاد جلو تر دیگه ...
فینگلی : جون خودش خیلی خجالتیه . بار اول که می خواست لخت شه سختش بود لباساشو در آره .. چند نفری افتادن سرش و اونو به زور لختش کردند ...
ایمان با این که حالا کمی بهتر شده بود ولی اون اعتماد به نفسو نداشت ...
بیتا : آروم تر صحبت کنین . ممکنه اون حرفای ما رو بشنوه و بیشتر خجالت بکشه .. بیتا با اشاره انگشت ایمان رو به سمت خودش خوند .. پسر صورتش سرخ شد .. بیتا کاملا متوجه بود که ایمان هم شاید از بسیاری جهات شبیه بیتای دو ساعت پیش بوده که نمی دونسته در بر خورد با جمعیت چیکار کنه و دوست داشته که بر گرده خونه . اما حالا شرایط به گونه ای شده که دوست داره تمام مردایی که در این جا هستند یه ناخنکی بهش بزنن .
بیتا : با توام پسر اسمت چیه ؟ ..
-ایمان .. من ایمان هستم ..
فینگلی : از اون کیر دراز و هیکل لختش معلومه که چقدر با ایمانه ..
ایمان که نمی خواست پیش بیتا احساس خجالت کنه زبونش باز شد و گفت تو ساکت شو فسقلی کوتوله . هر وقت تونستی کیری به بلندی کیر منو داشته باشی حرف بزن .. کیر من از قد تو هم باند تره ..
فینگلی خورد و دم در نکشید ولی اکبر گفت:
بچه پر رو زبون در آوردی ها ..
ایمان : من از اولش داشتم ...
بیتا دید که به جای حال کردن باید شاهد دعوای مردا باشه .. دستشو به سمت کیر ایمان دراز کرد و کیرشو محکم گرفت و کیر و صاحب کیر رو به سمت خود کشوند . -حالا می تونی کیرت رو فرو کنی تو ی دهن من . ضمنا شما آقایون نزاکت رو رعایت بفر مایید . هر کی هم دوست نداره با من حال کنه می تونه راهشو بگیره بره . چیزی که این جا فراوونه مرد هست . شما آقایون هم این قدر به خودتون ننازین . هر قدر قوی باشین تا یه زنو می بینین شل میشین به دست و پاش میفتین و کس لیسی می کنین . ایمان احساس آرامش می کرد از این که بیتا اومده به کمکش و به خصوص این که گفته بود که کیرشو بفرسته توی دهنش .. تمامی کیر توی دهنش جا نمی شد . هر قدر هم بیتا دهنشو باز می کرد و حالت حلقشو عوض می کرد کمی بیشتر از نصف کیر رو می تونست بکنه توی دهنش .. ولی در هر صورت هم ایمان و هم بیتا لذت می بردند .
ایمان : آهههههههه .. آخخخخخخخخخ .. جووووووووون ..
بیتا دوست داشت طوری به ایمان حال بده که اون با شور و حال و اطمینان به خود بیشتری بره سراغ زنای دیگه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 8 از 12:  « پیشین  1  ...  7  8  9  10  11  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مردان مجرد زنان متاهل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA