انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 12:  « پیشین  1  ...  8  9  10  11  12  پسین »

مردان مجرد زنان متاهل


زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۰

تا حالا کسی کیر ایمانو این جوری ساک نزده بود و بیتا هم از اون جایی که وجه شبه زیادی رو بین خودش و ایمان حس می کرد دوست داشت که اون پسر لذت ببره . خودشم حال می کرد .. آخ که من چقدر دیوونه بودم زود تر از اینا قبول نکردم که سکس ضربدری داشته باشم وقتی که تارا و تورج و بهداد موافق بودند منم می تونستم برم و با اونا خوش بگذرونم ...
ایمان چشاشو بسته بود و به حرکت آروم دهن بیتا روی کیرش توجه داشت . چشای خمارشو باز کرده و به حلقه دهنش نگاه می کرد که چه جوری روی کیرش حرکت می کنه میره به سمت جلو و میاد عقب . اون لبای روژ مالی شده بیتا هوس اونو زیاد می کرد حس می کرد که نمی تونه آبشو توی کیر و پشت کمرش نگه داشته باشه .. چند بار جلو گیری کرد . زن پرشهای کیر ایمانو توی دهنش حس می کرد . فینگلی هم که از پشت فرو کرده بود توی کون بیتا و حالا دیگه می دونست که چه جوری اونو آروم بکنه تا لذت ببره و لذت بده .. اکبر دستاشو گذاشته بود رو پهلوهای بیتا و از پایین رو به بالا محکم اونو می کرد ... کیر ایمان توی دهن بیتا بود و رو آهنگ ناله هاش اثر می ذاشت . در همین لحظه بیتا حس کرد که یه آبی داره ازش می ریزه .. اکبر با زیاد کردن سرعت گایش تونسته بود آبشو بیاره ..بیتا همون آب گرمو توی دهنش هم احساس می کرد . همچین خوشش اومده بود که بی اراده فقط می خواست با یه کیر حال کنه . با هاش بازی کنه . فقط می تونست بر کیر ایمان که توی دهنش بود تسلط داشته باشه . به آرومی میکش زد . ایمان حس می کرد که شیره لذتش در حال خالی شدن داره توی تمام بدنش هم لذت پخش می کنه . اون زیر پوست تنش احساس لذت می کرد . لرزشی که همه بدنشو گرفته بود ...برای اولین بار بود که یکی کیرشو ساک می زد . اصلا تا به حال یه سکس درست و حسابی هم نداشت که بخواد به قسمت ساک زدنش فکر کنه . کیر اکبر کمی شل شده بود .
اکبر : فینگلی : زود باش بکش بیرون من الان می خوام بیام رو کون بیتا خانوم ..
بیتا : اووووووفففففف من می ترسم می ترسم کون درد داره ..
اکبر : سر کار خانوم خانوما . ما تازه کار نیستیم و شما هم تازه کار نیستی .. نگو که شوهرت تا حالا تو رو از کون نکرده .
بیتا : من بهش همچین اجازه ای رو نداده بودم .
اکبر : حالا که این جا اومدی و دیدی که کون دادن هم چه حالی داره از این به بعد این اجازه رو بهش میدی .. فینگلی .. من دوست دارم تو دهنی کار کنم ...
بیتا رو کرد به ایمان و گفت پس تو بیا جای اکبر آقا .. فینگلی بیاد جای تو و اکبر جون هم بیاد جای فینگلی و کون منو بکنه ....
ایمان هیجان زده شده بود . بیتا یه نگاهی به اون انداخت . کیر ایمان رو برای دقیقه ای گذاشت توی دهنش ..
-خب حالا به خوبی تیز شده ..
فینگلی منتظر جا به جایی بود ....
فینگلی : آب کیر منو هم باید بخوری بیتا خانوم ..
بیتا : من سیر شدم .. الان اگه آبی با این طعم بره توی شکمم یه حالی میشم ..
فینگلی : اگه دوست داری نمک بزنم ..
اکبر : فینگلی این یه تیکه رو خوب اومدی . اگه ترشی نخوری یه چیزی میشی ها . بیتا جون این جا که اومدی اینو می خورم و اونو نمی خورم نداریم ...
ایمان از زیر کرد توی کس بیتا ... چند متر اون طرف تر یه بزن بکوب حسابی به راه انداخته بودند . گلوریا سنگ تموم گذاشته رقص عربی می کرد .. و مردا دورش کرده بودند . سر و صدای چند زن در اومده بود که ما مرد نداریم . افشین میون فریده و زنش بنفشه قرار گرفته بود . یه دستشو فرو کرده بود لای پای زنش و دست دیگه شو هم لای پای فریده گذاشته بود ..
فریده : حالا تو دراز بکش ما دو تایی مون واست ساک بزنیم . خیلی دلم می خواد بعد از تموم شدن این بر نامه ها بازم با هم باشیم . ب
نفشه با این که خودشم دوست داشت که بعد از تموم شدن این محفل سکسی و رسیدن به خونه با دوست پسرش عشق و حال کنه ولی از این که می دید یه زن دیگه ای داره این جوری رو مخ شوهرش کار می کنه حرصش می گرفت . افشین دیگه از بس انزال شده بود فقط خوشش میومد و کیرش در یه حالت شقی قرار داشت و اون حالتی رو نداشت که بخواد به این سادگی ها انزال شه . فریده واسه لحظاتی دهنشو از رو کیر افشین بر داشت وگفت من جات باشم اصلا زن نمی گیرم . خودم بر نامه هاتو ردیف می کنم . نگران هیچی نباش . با هم دور دنیا رو می گردیم .. بنفشه فقط داشت نگاش می کرد .. .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۱

مهناز پس از این که خودشو در اختیار اکبر سگ سبیل قرار داده بود و ار گاسم نصف و نیمه ای داشت یکی دو ساعتی رو خوابید . حس کرد خستگیش تا حدود زیادی در رفته و حالا نیاز به این داره که یک بار دیگه خودشو در اختیار پسرای مجرد و پر شوری قرار بده که قدر زنا رو به خوبی می دونن و از تمام نقاط بدن خانوما نهایت استفاده رو می کنن . حال میدن .. حال می کنن .... یه دستی به سر و صورتش کشید و می خواست لباس تنش کنه که خنده اش گرفت .. چقدر راحته که یه آدم دیگه در این قید و بند نباشه که برای رفتن به جایی چی بپوشه و چی نپوشه و حالا هم خیلی راحت می تونست بره پایین .از الان تا صبح خیلی راهه حتما میشه خیلی حال کرد . مهناز احساس نیاز می کرد سیر نشده بود . کاش افشین اون جا بود .... رفت به حمام عمومی .. درو که باز کرد و اون فضای وسع رو دید که هر گوشه اش یه نفر در حال سکسه و یا خیلی ها رو زمین دراز کشیده کس و کون و کیرشونو باد می دادند یه جوری شده بود . اونم سعی کرد بره یه جای شلوغ تری که احتمال این که یکی از این پسرا بیاد به سمت اون بیشتر باشه . روکف حمام دراز کشید . انگاری بیشتر جمعیت دوست داشتن که کنار هم باشن ... افشین از دور متوجه مهناز شده بود .. چه عجب ! اون از رختخوابش پا شده بود !
فریده : انگاری دوست دخترت هم از خواب بیدار شده . نمی خوای بری یه حالی بهش بدی ؟
افشین : اون وقت می خوای مورد غضب واقع شم ؟
فریده : به نظرت من خیلی حسودم ؟ اگه بخوام خلاف مقررات خودم رفتار کنم که دیگه خیلی تابلوست .
افشین : می دونم چی داری میگی ..
فریده : پس بذار من بیام روت . نمی دونم چرا این جوری شدم .یا من سیر نمیشم یا تو سیرم نمی نی ..
افشین : شاید به این خاطر باشه که این معجونش خیلی قویه . تو هم از بس کیر امریکایی خوردی جنس وطنی رو ترجیح میدی ..
فریده : راست گفتی . جنس تو که سر شار از عشق و هیجان بود . با احساس و هوس آدمو می کنی .. ..
در اون سمت بیتا همچنان با سه تا مرد مشغول بود . خیلی بهش حال می دادن .ایمان هم تازه داشت لذت سکس و زندگی رو درک می کرد . بیتا احساس شباهت زیادی بین خودش و اون جوون می کرد . از این که اون پسر داره با اون لذت می بره ... ایمان با نوک سینه های بیتا بازی می کرد . کیر فینگلی که مرتب می رفت توی دهن بیتا و بیرون کشیده می شد نمی ذاشت که اون جوری که باید و شاید بیتا بتونه رو بدن ایمان استوار باشه . اکبر سگ سبیل هم لباشو گذاشته بود رو شونه های بیتا و اونو به آرومی می بوسید .
اکبر : داشته باش این سه تا کیر رو با هم که اگه بری دیگه از این نعمتا نصیبت نمیشه .
بیتا که کیر فینگلی توی دهنش بود و مثل یک بستنی قیفی اونو اونو میکش می زد و لیس می زد خیلی دلش می خواست به اکبر بگه که این جوراهم که فکر می کنی نیست و شوهرم بهداد خیلی نازنینه و. قراره سکس ضربدری داشته باشیم .. ولی خیلی زود فهمید که آدم تمام اسرار زندگیشو نباید پیش هر کسی بروز بده . چون هر کسی واسه خودش زندگی می کنه و این دلیل نمیشه که تمام آدما در حس دیگران شریک بشن ..
بیتا واسه لحظاتی کیر فینگلی رو از دهنش در آورد .. .
بیتا : فینگلی جون اگه میشه برو پهلوی من تا بتونم صورت قشنگ ایمان جونو ببینم . .. اکبر جون یواش تر تو که کون ما رو تر کوندی ....
بیتا خوشش میومد کیف می کرد از این که می دید یک لات به تمام معنا شده و تکیه کلامهایی رو به کار می بره که بین جوونای این دوره زمونه خیلی مد شده . احساس طراوت و تازگی می کرد . اکبر لباشو از رو شونه های بیتا بر داشت .. در حالی که چشاشو گرد کرده بود سرشو برد به سمت عقب .. یه نگاهی به کون اون انداخت واز نظر اکبر کون هر زنی می تونست یه هیجان خاصی رو برای هر مردی داشته باشه . لاغر و چاقش زیاد فرقی نمی کرد . انگار هر کدومشون یه براقیت خاصی داشت . یه نوری از خودش منتشر می کرد .. پنجه های اکبر روی کون بیتا قرار گرفته و حسابی به قسمت تماس کیر و محل ورود به کون خیره شده بود ....
بیتا : اکبر آقا داری معاینه می کنی ؟ چرا این قدر شل شدی . زود باش بجنب دیگه .
ایمان دستاشو گذاشت دور کمر بیتا و سرعت گایشی از پایین به بالا رو زیادش کرد ... بیشتر اونایی که در حال سکس بودند به آخرای اون رسیده و صدای ناله ها و بکن بکن و اوف کردنها طوری فضای اون جا رو گرفته بود که همه رو هیجان زده می کرد و اونایی رو هم که به حال خودشون بودن وادار می کرد که برن و به یکی بچسبن ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۲

بیتا حس کرد که داره ار گاسم میشه ... ایمان تونسته بود اونو ار گاسمش کنه ... این بار اکبر آبشو ریخت توی کون بیتا .. فینگلی هم توی دهن اون خالی کرد . بعد از اون بیتا از ایمان خواست بیاد که روش قرار بگیره و با اون عشقبازی کنه . فینگلی و اکبر از اون فضا خارج شدند و میدونو دادن به دست بیتا و ایمان . بیتا دستاشو به دو طرف باز کرده بود و حالا ایمان از روبرو کیرشو کرد توی کس ... اون حالا اعتماد به نفس فوق العاده ای پیدا کرده بود و حس کرد که خیلی راحت می تونه با هر کی که دوست داشته باشه سکس کنه . ایمان با فشار زیادی خودشو به طرف جلو حرکت می داد . بیتا با این که چند بار ار ضا شده بود حس کرد که بازم می تونه .. زن حس کرد که داره آبش میاد دستاشو دور کمر ایمان حلقه زد و همزمان با ارگاسم کاری کرد که ایمان هم با تمام حس و هوسش توی کس بیتا خالی کنه .....
بیتا : حالا منو ببوس ... دیگه می خوام خستگی در کنم ...
ایمان رفت زیر قرار گرفت و به بیتا گفت که بیاد روش قرار بگیره . از اون طرف هم مهناز روی زمین دراز کشیده بود و یه عده از مردها دورشو گرفته بودند و یه رقص گرگی به راه انداخته و زوزه می کشیدند که توجه بقیه رو به خودشون جلب کرده بودند . دستشونو هم گداشته بودند رو کیرشون و اونو به مهناز نشون می دادند . مهناز به یکی یکی این کیر ها نگاه می کرد و لبخند می زد . طوری که می خواست به اونا بگه من حریف همه شما میشم و بیخود منو از کیر دراز و کلفت نترسونین ...
فریده در حالی که رو کیر افشین نشسته بود روبروی جمعیت خودشو روی میز حرکت می داد گفت عجب صحنه های با حالیه ...
البته فریده مخفیانه از این صحنه ها فیلم گرفته ولی نه به صورت حرفه ای و گسترده و اونم با استفاده از تر فند هایی در بعضی از نقاط این خونه ... می خواست یه یاد گاری از این نخستین محفل پر شکوه داشته باشه و به هیچ وجه قصد پخش فیلم رو نداشت چون برای خودش درد سر می شد .
یک آن پنج شش مرد مهنازو محاصره کرده لحظه به لحظه حلقه رو تنگ تر کردند . فریده : افشین جون مثل این که خیلی برای دوست دخترت ناراحتی
-نه اصلا این طور نیست . فقط نمی دونم جواب شوهرشو چی بدم .
-چی داری بدی . شوهرش امضاء زد و رضایت خودشو اعلام کرد . می خواد بره چی بگه و از کی شکایت کنه . حرفای خنده دار می زنی ها . پس بیا کارت رو بکن . .. زود باش .. اووووووخخخخخخ اون قدر اون جا رو نگاه نکن . خیلی هم هوس انگیزه .
پنج شش نفری مهناز رو بلندش کرده و هر کس یه قسمت از بدن اونو می کشید . زن لای دست و پای این و اون جیغ می کشید و نمی دونست به کجا پناه ببره . جمعیت محو این صحنه ها شده و مردا همه دسته جمعی کف زده و از هر گوشه ای یکی فریادی می زد و پیشنهادی می داد . یکی می گفت جرش بده . یکی می گفت کبودش کن و یکی هم می گفت از وسط دو شقه اش کن .
مهناز یواش یواش به این وضع عادت کرد اونو دو نفری رو هوا می کردند .. گلوریا هم که هیجان زده شده بود و دوست داشت که با اونم همچین رفتاری می کردند خودشو رسوند به وسط اونا . مهنازو گذاشتن زمین ...
فریده : وااااایییییی افشین ببین ... دو تا کیر کلفتو با هم کردن توی کون مهناز .. ولی خوب نمی تونن حرکتش بدن .
یکی از زنا اومد جلو و در اعتراض به مردایی که همزمان دو تا کیر رو با هم توی کون مهناز کرده بودند فریاد کشیدند این مغایر قوانین بین المللیه . شما اجازه همچین کاری رو نداشتین . این خلاف حقوق بشره ... یکی از اونایی که کیرشو کرده بود توی کون مهناز خطاب به یکی از دوستاش که اون جا وایساده بود و منتظر بود که به نحوی با مهناز حال کنه گفت
- هی اسفندیار تو ویکی دیگه به این خانومی که دم از حقوق بشر می زنه حقوق بشرو نشون بدین . 2 ماه حقوق برای این خانوم ...
یهو دو نفر کمر اون زنو گرفتن و طوری اونو تنظیمش کردند که تا زن بیاد بفهمه چی شده اونم دو تا کیر رو توی کونش حس کرد . .
-حالا بگیر خانومی . این همون چیزی بود که تو هم لازم داشتی .. زن از درد همچنان جیغ می کشید و نمی دونست که باید چیکار کنه و به کجا پناه ببره .
گلوریا : آقایون منم توی این بازی هستما . این خانوما خیلی سوسول تشریف دارن . بیاین با من کار کنین که حسرت یک آخ را بر دلتان خواهم گذاشت .... اد امه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۳

گلوریا طوری عشوه میومد که چند تا مرد دیگه رو تحریک کرد .. او با اشاره انگشتاش مردا رو متوجه کرد که می تونه تا سه تا کیر رو هم در خودش جا بده ... دستاشو گذاشت رو زمین و بدنشو به حالت سقف در آورد که تا حدودی به استیل سگی شباهت داشت . مردا رفتن سمت اون ... بازم زنای دیگه ای بیکار مونده بودند . یکی از زنا گفت : کاش یه نیروهای کمکی از جا های دیگه می آوردین ...
افشین که یه دستشو دور کمر زنش بنفشه و دست دیگه شو دور کمر فریده قرار داده بود گفت اگه شما دو تا خانوما اجازه می فر مایید من برم سراغ زنایی که اعتراض دارند تا صدای اعتراض اونا رو خاموش کنم .
فریده : از کی تا حالا تو دلت به چگونگی بر پایی این مجلس می سوزه ؟ من خودم الان میرم آرومشون می کنم .
فریده برای چند دقیقه ای از اون فضا دور شد . اون حس می کرد به افشین عادت عجیبی کرده . برای همین دوست نداشت که با مردان دیگه ای حال کنه . و نمی دونست چرا نسبت به این موضوع که افشین هم با دیگران باشه حساسه . ولی از اون جایی که گرداننده این مجلس بود و نمی خواست حساسیت خودشو نشون بده دیگه بعضی جا ها مجبور بود کوتاه بیاد و حساسیت خودشو بروزنده . ولی این اختیار رو به خودش می داد که با مرد دیگه ای نباشه ....
بنفشه : این فریده خانوم عجب رویی داره . میگه بعد از این مجلس می خواد با تو دوست باشه .
-حالا یه چیزی گفته . مگه میشه ؟ تازه من زن دارم یعنی تو رو دارم بنفشه جون . اگه اون بفهمه که من زن دارم و پا مو گذاشتم به این مجلس هم منو اخراج می کنه هم تو رو .
بنفشه : واسه چی منو ..
-چون می دونستی و با این شرایط راضی شدی که من بیام .
بنفشه : هیچ اینو می دونی که اصلا توجهی به من نداری ؟
افشین : نیست که به سر کار خانوم بد می گذره ؟ فکر نکنم کیری باشه که بی نصیب گذاشته باشی ..
بنفشه : ولی کمر من قوت کمر تو رو نداره ..
افشین : همچین میگی که انگار این تویی که می خوای تلنبه بزنی . منو بگو که باید با خیلی ها طرف شم . تو هم که به من تمایلی نشون نمیدی . در ضمن تو چرا این قدر حساسیت نشون میدی .. اگه فرزین بخواد با تو باشه چی ؟ اگه بخواد با تو سر کنه چی ؟ منم باید این جور حساسیت نشون بدم ؟ البته حساسیت طبیعیه .. در ضمن تو اون دفعه بار ها با اون بودی قبل از این که من چیزی بدونم یا به من بگی ؟
بنفشه : بس کن افشین . دیگه چرا موضوعی رو که تموم شده این قدر بزرگش می کنی ....
افشین : من بزرگش نمی کنم . فقط به نظرم این فریده توی تهرون خونه داشته باشه .. اگه یه وقتی ازم دعوت کرد من نه نمی تونم بگم ...
بنفشه : پس به منم اجازه میدی که اون شب با دوست پسرم باشم .
افشین : تو که اصلا اجازه لازم نداری . مگه دفعه قبل از من اجازه گرفته بودی؟ .. بنفشه : شروع نکن افشین .. جونمو به لبم رسوندی . این همه بهم خیانت کردی با زنای بی شوهر و شوهر دار بودی و جیکم در نیومد . چرا داری این جوری می کنی حالا . افشین : من حالاشم اعتراضی به کارات ندارم . فقط دارم اینو میگم که این قدر به فریده حساس نشی .
بنفشه : همچین داری میگی که انگار اون زنت باشه و هووی من . الان اگه یکی بره کمرشو بچسبه بکنه توی کونش تو صدات در میاد ولی اگه یه مرد دیگه ای همین کارو با من انجام بده تو عین خیالت نیست ...
افشین : ساکت شو فریده داره میاد .
-وای چرا حالا این قدر ازش می ترسی ..
فریده : می بینم شما دو تا همین جور بیکار کنار هم وایسادین . من تعجب می کنم که چه طور تا حالا زنای بیکار گیرت ننداختن .. ظاهرا بنفشه جون هم خیلی خسته هست ... نگاه کن ببین چه می کنه این گلوریا ! خیلی با حال و پر تحرکه . ولی پنج تا مرد رو به خودش مشغول کرده . ظاهرا اگه در این مجالس تعداد مردان بیشتر باشه بهتره . چون یه زن می تونه با چند تا مرد حال کنه ولی اگه یه مرد بخواد با چند تا زن خوش باشه سخته . هم به اون مرد فشار میاد و هم خانوما لذت کافی نمی برند و سیر نمیشن . می بینی افشین .. کیرای کلفتو می بینی ؟ صحنه فوق العاده هست ... دو تا کیر رفته توی کون و یکی هم توی کس ... کسش جا داره دو تا کیر دیگه هم بره توش .. ولی مردا نمی تونن خودشو.نو تنظیم کنن . هر کاری بکنیم نمیشه ...
افشین : اگه دوست داری منم برم نشون بدم کلفتی کیر به چی میگن ..
فریده : اون جا شلوغ شده . تو همین جا باش به من حال بده ...
بنفشه حرص می خورد ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۴

فریده رو به افشین کرد و گفت خیلی می خوامت .. ببین اونا رو ببین چه با هیجان دارن با هم ور میرن ؟ نگاه کن این گلوریا چه هیجلتی داره ! .. گوش کن ..
گلوریا : اوووووووفففففف هر کی مرده بیاد سراغ من ... مرد اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ ...
فریده : نگاه کن با این کس گشادش چه جوری می خواد به همه بده ... توی شعر هم دست کاری می کنه ..
افشین : ببینم تو هم دوست داشتی شوهرت این جا می بود و می دید که چه جور داری حال می کنی .. آره فریده جون ؟
-آخ افشین آره آره . خیلی دوست دار جلوی چش اون طوری منو بکنی که اون بفهمه قدرت کیر ایرونی رو . ولی اینا مهم نیست مهم همه اینه که تو چه جوری به من حال بدی ...
در هر گوشه ای از این حمام هر زنی به نحوی مشغول حال کردن بود . فریده رو زمین خوابید .. به دمر افتاده بود بازم هوس داشت . ..
-زود باش افشین رو من بخواب تا کیر دیگه ای رو من فرود نیومد کارت رو انجام بده . در ضمن بنفشه جون من نمی دونم دوست پسرت حالا کجاست که بتونه بهت حال بده .. گاه این جا گاه اون جا .. هر کی به هر کی چسبیده . چقدر قشنگ شده مجلس امشب . تا سرت رو این ور می کنی می بینی یه مرد و زنی جاشونو با هم عوض کردند . ولی من جامو نمیدم به هیشکی ..
فریده یه چرخشی به کونش داد و افشین هم از این که می دید این کون برای اون می چرخید یه نگاهی به زنش انداخت و گفت با اجازه بنفشه خانوم .
بنفشه حرص می خورد . اون دوست نداشت که در اون لحظات مرد دیگه ای بیاد به سراغش اون فقط می خواست با افشین حال کنه با شوهرش و این که اون زن فکر نکنه که می تونه قاپ افشینو بدزده . خیلی ترسیده بود . یعنی اون شوهرمو می خواد با خودش ببره امریکا ؟ تا جلوی شوهرامریکایی خودش با اون سکس کنه ؟ نهههههه نههههههه چنین چیزی امکان نداره اگه بخواد این کار رو بکنه متوجه میشه که اون زن داره . تازه من هم به اون اجازه چنین کاری رو نمیدم . نه . اون باید اول تکلیف منو مشخص کنه . تازه در اون صورت من می تونم با مردای زیادی باشم . با پسران مجردی که تشنه من باشن ... نههههههه نهههههه من افشینو دوست دارم . شوهر خودمو دوست دارم . نمی تونم هیچ مردی رو جایگزین اون کنم . درسته که الان داریم حال می کنیم . این مدل زندگی لذت بخشه . یک زندگی اشتراکی که زنان متاهل میرن به یه عشق و حال تجردی که وابستگی , اونا رو از لذت بردن محروم نمی کنه ولی من یکی که به شوهرم عادت کردم ..
افشین : بنفشه جون ! مردای زیادی هستن که طالبت باشن . این جور بیکار نشین ...
فریده یه حرکتی به کونش داد و اونو رو به عقب گرفت و گفت ..
-تا مورچه به دنبال دون نباشه که پیداش نمی کنه .
بنفشه خونش به جوش اومده بود . چند بار دل دل کرد که بگه من و افشین زن و شوهریم که شیطونو لعنت کرد . افشین به دستی به سینه بنفشه کشید و گفت خوش به حال شوهرت که یه تیکه مامانی رو کنار خودش داره . در همین لحظه ایمان که چند دقیقه ای می شد بیکار شده بود چشاش به زن خوش اندامی افتاد که خوشگل نبود ولی بدن با حالی داشت . همون بنفشه بود که دلشو برده بود .... اون دیگه اون خجالت سابقو نداشت ... فریده از دور یه اشاره ای به اون زد
-پسر بیا این طرف . فکر کنم دیگه اون خجالتی سابق نباشی .. موقع ثبت نام طفلک درست شده بود یه پسر بچه ای که تازه می خواد بره به کلاس اول , باز حداقل اونا یه شجاعتی از خودشون نشون می دادند ..
ایمان اومد طرف اونا .. در این قحطی مرد بنفشه شانس آورد که پنج شش تا زن داشتن با هم ور می رفتن و متوجه نبودند گه ایمان بیکار شده .. بنفشه با یه حرکت خودشو سریع رسوند به ایمان تا اون پسر بخواد متوجه شه که چی شده کیرشو توی دهن بنفشه احساس کرد ....
افشین : خوش بگذره بنفشه خانوم . نوش جونت ..گوارای وجودت ..
فریده : ایمان جون مراقب باش کیرت رو توی اون کس جا نذاری ها ...
بنفشه خودشو انداخت روی کیر ایمان ..
-آخخخخخخخخ منو بکن .. بکن ...
رفت روی کیر تیز و دراز پسر نشست و یه نگاهش هم به طرف شوهرش بود که چه جوری داره در یه حالت چکشی فرو می کنه توی کس فریده ... فریده رو خیلی خوشگل تر از خودش می دید . ایمان دستاشو دور کمر بنفشه حلقه زده و خودشو به طرف بالا پرت می کرد ..
ایمان : بنفشه جون حواست این جا نیستا . همش داری فریده و اون مرد رو دید می زنی .. .
بنفشه : عزیزم به خودت نگیر من دارم اونا رو می بینم و به حال میام تا بیشتر و بهتر بتونم در اختیارت باشم . .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۵

فریده : نمی دونم چرا هر چی منو بیشتر می کنی بیشتر به تو وابسته میشم . دوست دارم بیشتر با تو باشم ..
بنفشه که رو کیر تیز ایمان نشسته به لبه های دو طرف کسش نگاه می کرد که چگونه با کیر دراز اون پسر جوون و حشری باز و بسته میشه با این حال گوشاشو تیز کرده بود که بشنوه اون دو نفر چی دارن میگن . اون همه چیزو می تونست تحمل کنه جز این که یه نفر بیاد و عاشق شوهرش شه . ایمان حریصانه دستاشو گذاشته بود رو سینه های بنفشه اونا رو می گردوند و به نوبت می ذاشت توی دهنش ... بنفشه یه نگاهی به شوهرش می کرد . چشاشو خمار می کرد و مدام با ناله هاش قصد داشت که بهش نشون بده که داره لذت می بره و فکر نکنه که ناراحته . ولی حرص می خورد از این که کیر کلفت شوهرشو می دید که سوراخ کس فریده رو می شکافه و با یه لرزش و هوس خاصی میره توی کسش و میاد بیرون . به اون لحظاتی فکر می کرد که کیر افشین از مسیری مشابه وارد بدنش می شد و همش از این می گفت که بنفشه قشنگ ترین و خوش بدن ترین زن دنیاست و با این که می دونست افشین بهش دروغ میگه و با زنای دیگه رایطه داره اما این دروغاشو دوست داشت به شنیدن آن عادت داشت ... بنفشه فکرشو مشغول کرد به ایمان که از سکس با اون لذت ببره . تا بتونه خیسی کسشو زیاد کرده و اونو به رخ افشین بکشه . چون فریده بی اندازه حشری شده بود و دور و بر کسش لکه های سفید هوس بیداد می کرد . گلوریا رو مثل یک کشتی گیری که در زیر قرار داره از این طرف به اون طرف می گردوندند .
بیتا در گوشه ای مشغول بود ..گاهی با زنا و گاهی با مردا ..
تارا و مهناز هم خودشونو مشغول کرده بودند .
سمیر و فینگلی و اکبر هم مدام دست عوض می کردند ..
فقط در این گوشه فریده بود که دوست داشت مختص افشین باشه ولی می دونست که این پسر نمی تونه فقط مال اون باشه و بی شک شب و نصف و شب از این سو به اون سو میره . خودشم که نمی تونست مدام به دنبال افشین باشه . آخه اون مسئول تمام این بر نامه ها بود و هر چند برای این کار چند تا کار گرداشت ولی باید به خوبی مدیریت و نظارت می کرد . در یه گوشه ای مهناز و تارا رسیده بودن به هم .. همدیگه رو در آغوش کشیده سینه هاشونو به هم می مالوندن .. بعد پشت کرده و باسنشونو به هم جفت کردن ... تارا دراز کشیده پاهاشو به دو طرف باز کرده بود و مهناز خودشو انداخته بود روش و کسشو به کس تارا می مالوند .
-وااااااییییییی مهناز جون .. یواش تر آتیش گرفتم .. کسمو آبشششش کردی . یه خورده هم واسه آقایون بذار ..
مهناز : آقایون کوفتو بخورن . حالا دیگه نوبت خودمونه که بخوریم .
در همین لحظه دو تا از مردا رفتن سراغ گلوریا ... و از مردای دیگه خواستند که به اونا هم فرصت داده بشه که با این زن حشری حال کنن ..
گلوریا : آقایون عجله نکنین . به همه شما می رسه و به همه شما می رسم ...
فریده که از چند متری شاهد همه این جریانات بود می خواست خودشو بندازه وسط و از گلوریا بخواد که انرژی خودشو برای دوروز دیگه هم نگه داشته باشه و به این زودی خودشو خسته نکنه . ولی این گلوریا دست بر دار نبود . انگاری دوست داشت که این جوری قدرت خودشو نشون بده و به همه ثابت کنه . نشون بده که از همه زنایی که این جا هستن مقاومت و قدرتش بیشتره . به محض این که دور و برش از مرد خالی می شد با انگشت به کس و کونش اشاره می کرد و می خواست که بیان به سمتش ... افشین هم که یک بار دیگه فریده رو ار گاسم کرده بود مرتب کیرو از کس می کشید بیرون و فرو می کرد توی کون اون ..
بنفشه : فریده جون اگه موافق باشی یه سکس ضربدری هم با هم انجام بدیم . من و افشین با هم حال کنیم و تو هم برای تنوع هم که شده بری سراغ ایمان جون .
فریده حس کرد که یه حالت خاصی در بنفشه وجود داره که اونو متمایل می کنه به افشین . با شم زنانه اش فهمید که جریان باید خیلی بالاتر از سکس ضربدری باشه . البته به این که اون دو نفر زن و شوهر باشند مشکوک نشده بود . فقط به این فکر می کرد که بنفشه هم شاید مثل اون گلوش پیش افشین گیر کرده باشه .
-آخخخخخخخ کسسسسم کسسسسسم .. افشین جون هنوز سیر نشدم ... بنفشه جون اگه آخوند آشنا داری که بتونم صیغه افشین جون شم خیلی عالیه .
از اون جایی که فریده متوجه حساسیت بنفشه شده بود مخصوصا این مطلب رو بر زبون آورده بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۶

افشین : بنفشه جون ..ایمان جان داره با هات حال می کنه . تو که نمی تونی تا به اندازه کافی به اون حال ندادی ولش کنی . این درست نیست . به این نمیگن رسم مهمان نوازی .. داداش ایمان .. خوب بهش برس . یه کون با حالی داره این زن .. باید با هاش صفا کنی ...
وقتی افشین این حرفا رو در مورد زنش می زد به خوبی متوجه بود که حرص اونو در آورده و اون نمی دونه که باید چیکار کنه . فریده حس می کرد که وابستگی اون به افشین باعث شده که از تدارکات عقب بمونه . ولی با این حال دلشو به کارگرا خوش کرده بود و این که بتونه تا حدودی بر امور نظارت داشته باشه .
فریده : بنفشه جون به نظرت اگه شوهرت این جا بود اون چه حالی پیدا می کرد وقتی که تو رورو کیر ایمان جون می دید ...
فریده این سوالو همین جوری کرده بود ولی بنفشه رو به فکر برده بود از این که نکنه اون بدونه جریان چیه .. ولی با این حال پاسخشو داد ...
بنفشه : شوهر من یک مرد بی غیرتیه که لنگه نداره . اون خودش به دنبال زنا و دخترای مردم بود و با اونا حال می کرد .. حالا چی شد که این جا رو بهم اجازه داده نمی دونم شاید به این خاطر بتونه که خودشم بتونه به کارای خودش ادامه بده و من کاری به کارش نداشته باشم ...
افشین : آفرین به همچین مردی با همچین فر هنگی . تو باید قدر این مردا رو بیش از اینا بدونی . من جای تو بودم دور شوهرمو طلا می گرفتم . باید در برابر چنین شوهری تعظیم کرد .
فریده یه نگاهی به افشین انداخت و تعجب کرد که اونا چرا دارن این جوری با هم حرف می زنن و یه حالت موش و گربه ای رو دارن . افشین و بنفشه دیگه ادامه ندادن . . اونا نمی خواستن کاری کنن که لو برن و بر نا مه هاشون خراب شه ..
افشین : فریده جون من مزاحم کارات شدم . اگه دوست داشتی می تونی بری یه سرکی بکشی بینی اوضاع و احوال از چه قراره ...
چون افشین از اون دور یه دختر نگران و خوشگل و فانتزی رو می دید که انگاری با مردایی که در حال ور رفتن با اون بودند کلنجار می رفت و اونا رو از چیزی منع می کرد . حدس زد که اونا از اون زن می خوان که کون بده و اون موافقت نمی کنه ...
-فریده جون انگاری یه مشکلی اون جا هست اگه اجازه می فر مایی من برم و یه سرکی بکشم و ببینم که اون جا چه خبره ! ..
-باشه برو .. پس منم برم یه سرکی بکشم به این اطراف ببینم جریان چیه .. بر نامه ها از چه قراره ....
افشین رفت به سمت اون دختر ... چه دختر نازی بود ... یکی از پشت کرده بود توی کونش و و اون از درد در حال گاز گرفتن دستش بود .... و یکی هم از روبرو کیرشو به سر و صورتش می زد و انتظار داشت که اون دختر دهنشو باز کنه و کیرشو ساک بزنه ... دختر تا افشینو دید یکه خورد . حس کرد که اونم اومده تا یه جورایی لمسش کنه ..
-ببینم برای منم جا هست ؟ ..
دختر که اسمش ستایش بود گفت
-خواهش می کنم . من به اندازه کافی اذیت شدم .
. افشین یه نگاه دقیق تری به کون اون زن انداخت و متوجه شد که کیر رفته توی کون .. ولی بیشتر از سه چهار سانت نمی تونه بره ... و اونی هم که کیرشو کرده توی کون این دختر با فشار می خواد بیشتر اونو بکنه .
افشین : چه خبره آقایون ! مظلوم گیر آوردین ؟!
ستایش در حالی که استرس داشت گفت نه آقا اونا مزاحم نیستن . فقط من الان پریود هستم . با کس من کاری نداشته باشین . ولی اونا میگن اشکالی نداره . ما این شرایط رو قبول داریم .. آخه دهنه رحم من بازه . این که نمیشه ... اون مردی که کیرشو به سر و صورت ستایش می مالون گفت
- ..من خودم کسشو لیس زدم اصلا اثری از بوی خون نمی داد . به نظر من اون حرف راستو نمی زنه . اون دلش نمی خواد که اونو از کس بکنیم .. اصلا برای چی اومده . نمی خواد حال بده ..
افشین : بس کنین آقایون شاید اون یه دردی داره . این قدر که نباید بد جنس باشین .
در همین لحظه نگاه افشین به زنش بنفشه افتاد که دور و برش مردی نبود ...
-هی آقایون ااینو بسپرین دست من ... شما برین اون خانوم کون گنده رو در یابین که دنبال مشتری می گرده . چند لحظه پیش داشت با حسرت شما رو نگاه می کرد ...
اونی که کیرش توی کون ستایش گیر کرده بود فوری خودشو کنار کشید و به دوستش گفت من که رفتم اون جا حالشو ببرم . این یکی به ما نمی ماسه . داداش اگه تو قلقشو داری حلالت . ...ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۷

ستایش نگران به نظر می رسید . طوری افشینو نگاه می کرد که انگار با التماس یه چیزی رو ازش می خواست .
-می تونم ازت بخوام که از این جا بریم .. منو ببری به یه جای امن ؟
افشین با تعجب نگاش می کرد ..
-یه جای امن ؟ کجا بریم از این جا امن تر . این همه چیزش سر جای خودشه .
-خواهش می کنم . بیا من این جا نمی تونم و نمی خوام با هات باشم . فقط می خوام یکی باشه که منو حسم کنه ...
افشین همچنان شگفت زده بود . انگاری که ستایش مثل دخترای نو جوون تازه عاشق شده حرف می زد .
-پس بیا بریم اتاق ما ..
-همراهت اون جاست ؟
-همراه تو کجاست ....
-همین دور و برا می پلکه .. نمی دونم چی بگم . ...
افشین ستایشو با خود به اتاقش برد . یه حسی بهش می گفت که می تونه به اون دختر اعتماد کنه و باید بفهمه که اون دختر برای چی این قدر ناراحت شده . اونا با هم به اتاق افشین و مهناز رفتند .
-نگران نباش مهناز الان در محاصره چند مرد قرار داره . اون جوری که اونو محاصره اش کرده دارن با هاش حال می کنن به این زودی ها بالا نمیاد . تازه اگرم خواست بیاد من ازش خواهش می کنم یه چند دقیقه ای نیاد تا تو راحت حرفا تو بزنی . حالا هم برای این که به حرفام اعتماد داشته باشی و احساس آرامش کنی در رو از داخل قفل می کنم . .. خیلی ناز داری . اندامت خیلی فانتزیه . من فکر می کردم با این بدنت نخوای کون بدی و همش در حال کس دادن باشی . اما مثل این که همه چی عکس شده .. فکر کنم حالا خیلی راحت تر بتونی کست رو بدی بهم . نمی دونم علت این همه واهمه ات چیه .
-نههههه اول بهم گوش کن من چی میگم ... من یک زن متاهلم .. شوهر دارم ..
وقتی اینو بر زبون می آورد تمام بدنش می لرزید ...
-خب مگه می خواستی غیر از این باشه ... ..
-می دونم تا این جاش اشکال نداره . ولی من هنوز یک دختر هستم و این خلاف مقررات اومدن به این جاست اگه یکی از مردان این جا با من سکس می کرد اون وقت متوجه این مسئله می شد و منو از این جا بیرون می کردند ...
-ببینم شوهرت مرده ؟
-نههههه . من وقتی گفتم شوهر دارم یعنی اون زنده هست ولی ناتوانه . نه اشتیاقی داره و نه آلت درازی که بتونه تا اون حد وارد کسم شه . کیرش خیلی شل و کوچیکه . و فقط خوشش میاد گاه گاهی به اندام من نگاه کنه و لذت ببره ..و کیرشو بمالونه به بدنم همین . یه بار با هم رفتیم دکتر .. دکتر وقتی بهش گفت این آلت برای پاره کردن بکارت و حتی شاید بار داری ناتوانی داشته باشه روحیه اش کسل شد ... ولی فکر کنم علت دیگه ای هم داشته باشه این ناتوانی اون . شاید نطفه اش هم ضعیف باشه ... می تونستم به طور مصنوعی خودمو زن کنم . اما شوهرم منو دوست داشت وداره . نمی خواست که من عقده ای شم . احساس کمبود کنم . رضایت داد که منو بفرسته این جا .. -همه اینا درست . اونی که همراه تو اومده این جا چی ..
-اون پسر خاله منه که که با هم اومدیم . از بچگی با هم بزرگ شدیم . خواهر برادر رضاعی هستیم . اون شیر مامان منو خورده . ما با هم محرم شدیم . من مشکلات خودمو گفتم . اون اصلا دوست نداره ببینه من ناراحتم . الان هم هر جوری بودبهش گفتم بره تفریح و با زنا خوش باشه .. این قدر به فکر من نباشه . شایدم الان داره در به در دنبال من می گرده چون من یهویی غیبم زد ...
-ببینم حالا من باید چیکار کنم . یعنی می خوای همین جور دختر بمونی ؟
-نه شوهرم دوست داره من این لذت رو با یه مرد دیگه حس کنم ..
-راحت تر حرف بزن ..
ستایش : با کیر یک مرد دیگه . فقط می خوام ازت که از این بابت چیزی به کسی نگی .. و همین . چون تو رو یه جور خاصی دیدم تونستم بهت اعتماد کنم . در چهره ات موجی از مهربونی رو دیدم ....
افشین نگاهشو به اون دختر دو خت ... دستشو گذاشت زیر چونه اش و سرشو بالا آورد . ستایش حالا احساس آرامش می کرد . دستشو به سمت کیر افشین دراز کرد ... افشین لباشو گذاشت رو لبای ستایش ... دست ستایش رفته بود رو کیر افشین .. حالا مرد هیجان زده بود . نه این که دیدن خون به وقت سکس راضیش کنه .. اما از این که می دید دختری به اون اعتماد کرده خیلی خوشحال بود و این سکس بهش خیلی می چسبید .ستایش پاهاش سست شده بود . اون حالا کاملا تسلیم بود . افشین یه دستشو گذاشت دور کمرش و اون از پشت و طاقباز روی تخت ولو شد .. این بار افشین لباشو گذاشت روی کس ... که ستایش ازش خواست که سریعا کیر رو وارد کار کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۸

افشین حس می کرد که هوس و اشتیاق تازه ای به سمت اون بر گشته . در اتاقو از داخل قفل کرد تا اگه مهناز یا کس دیگه ای خواست وارد شه و حتی فریده نتونه بیاد و شاهد این صحنه نباشه .
-آههههههههه جووووووووون .. نههههههههه افشین .. تو خیلی خوبی خیلی ماهی . افشین با تعجب به صورت داغ و چشمان بسته ستایش نگاه می کرد که چه جوری از اون می خواد که با تمام وجودش به اون لذت بده تا زود تر اونو از مرز زنانگی عبور بده .. دلش به حال این دختر می سوخت . بعضی ها چه سر نوشتی دارن . کیر افشین روی کس ستایش قرار گرفته بود ...
-سریع تر ... این حالا او مین کیریه که بعد از کیر شوهرم به این صورت روی کس خودم احساس می کنم . تا حالا بقیه کیر ها رو پس زدم و اونا رو نپذیرفتم .
-پس من باید مرد خوش شانسی باشم که در آغوش ستایش خودم قرار دارم ..
- بفرست .. فشارش بده و منو هم در چنگ خودت داشته باش فشارم بگیر . حالا این ستایشه که داره به نقطه اوج می رسه .. داره پرواز می کنه ...
دستمال کاغذی در کنار اونا قرار داشت . افشین می خواست خیلی زود آثار خون رو از دور و بر کس ستایش پاک کنه تا بهانه ای به دست بقیه نده . هر چند نمی شد چیزی رو ثابت کرد . با این حال وقتی خلاف به این جای کار می رسید همه چیز موجب نگرانی می شد . دوست نداشت طوری بشه که دیگه نتونه وارد این جا شه ... ستایش خودشو داغ داغ احساس می کرد . سر شار از هوس . کیر افشین کس اونو لمس کرده بود و همون برای آتیش زدن اون کافی بود ... همون کافی بود تا اونو به سر حد جنون برسونه . خودشو محکم و محکم تر به بدن افشین چسبوند .. طوری کیرافشین رو ففل کرده بود که کیر به زور روی کس حرکت می کرد .
-آخخخخخخخخخخ جااااااااااان کسسسسسسم کسسسسسسم .
زن پاهاشو شل کرد و اونا رو به دو سمت باز ترشون کرد .. افشین سر کیرشو به کس ستایش چسبونده بود .. حالا اون دو تا لبه رو به دو طرف باز کرد و خیلی آروم سر کیر رو از این قسمت ابتدای کس رد کرد . ستایش چشاشو بسته بود و به این فکر می کرد که کیر بی اندازه کوچولوی شوهرش فقط می تونست تا همین قسمت نفوذ کنه و اونو در یه نقطه ای ول می کرد که می خواست لذت ببره ..می خواست آتیش بگیره و آتیش هم گرفته در التهاب هوسش می سوخت و کاری از همسرش بر نمیومد حالا افشین خانی از راه رسیده بود و داشت این کار رو براش انجام می داد ... دلش حالا واسه شوهرش می سوخت ... حالا حس می کرد که این کیر و این لذت و خوشی حق اونه . ستایش حرکت نرم و لاک پشتی کیر رو داخل کسش احساس می کرد . اون حالا داشت به تمام رویا هاش می رسید . کمرش سنگین شده کمی درد گرفته بود ولی می دونست که کیر افشین می تونه بهترین مسکن برای این درد باشه .
-جوووووووووون اووووووووففففففف ... بفرست بفرست ...
-خیلی تنگه . عاشق همچین کس هایی هستم ..
شاید اگه شرایط اونافرق می کرد و در یک روز دیگه ستایش به این حرف افشین حساسیت نشون می داد و دچار نوعی حسادت می شد . اون هنوز عادت نداشت به قرار گرفتن در همچین شرایطی . هنوز خودشو با سکس گروهی وفق نداده بود . افشین به حرفای التهابی زدن خود ادامه داد .
-کس تنگ قشنگ خیلی دوست دارم . من تو رو خیلی دوست دارم ...
نیمی از کیر افشین وارد کس ستایش شده بود .. با این که هم ستایش و هم افشین حس می کردند که کیر بازم می تونه توی کس حرکت کنه ولی انگار به دیواره ای بتنی رسیده بود که نمی تونست بیشتر حرکت کنه .. هر چند در همون پنج شش سانت اول زن احساس ترکیدن چیزی رو کرده بود و افشین همون صدا رو شنیده بود ولی برای این که مطمئن تر شه کیر رو به به عمق کس زن فرستاده بود . افشین کیرشو بیرون کشید . می خواست ببینه که بالاخره چیکار کرده ... ستایش وقتی دید کیر افشین آغشته از خون سرخ و تازه اونه هیجان خاصی بهش دست داد . باورش نمی شد . شب از دواجش تا این حد خوشحال نبود که حالا احساس آرامش می کرد . افشین تا رفت خونو از روی کیرش پاک کنه ستایش جیغ آرومی کشید و گفت
-نهههههههه حالا نه ... دست نگه دار
-چی شده اتفاقی افتاده .
-نههههههههه ... حالا بهت میگم .
زن از جاش بلند شد با این که در ناحیه کس احساس سوزش می کرد ولی به سرعت و طوری که خود افشین هم شگفت زده شده بود کیرشو گرفت و گذاشت توی دهنش .
-چیکار داری می کنی دختر . این بوی خونو میده .روش خون نشسته .
ولی ستایش گوشش به این حرفا بد هکار نبود ... کیر افشین رو با لذت ساک می زد . دقیقه ای بعد کیر رو از دهنش در آورد و گفت به من لذت میده . تو که نمی دونی من برای این خون چه خون دلها که نخوردم . حالا می خوام خود این خون رو بخورم ... اونو بخورم و در تمام وجودم پخش کنم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۸۹

ستایش همچنان کیر افشینو توی دهنش داشت و با لذت تمام کیر رو ساک می زد ... ستایش : بازم بذارش توی کسم . بازم بذارش . خواهش می کنم . زود باش . خواهش می کنم .. منو بکن .. بذار توی کسم . می خوام بازم یک بار دیگه رنگ سرخ کیرت رو ببینم که از خون کس من باشه . بذاریش توی دهن من .. آخخخخخخخخخخ چقدر خوشم میاد .. خوشم میاد . دوست دارم ..
افشین : جووووووووووووون چه حس خوب و قشنگی داری . من از این حس تو خوشم میاد . به من آرامش میده .
افشین کیرشو چند بار دیگه به انتهای کس ستایش فرستاد و بعد از این که کیرش کاملا خونین شد اونو به دهن ستایش نزدیک کرد و اون قدر این کارو تکرار کرد که دیگه اون زن متوجه شد که کسش کاملا تمیز شده ...
ستایش : اووووووهههههههه حالا دیگه کاملا خیالم راحت شد و می تونم با آرامش از باقیمونده روزایی که در این جا هستیم لذت ببرم . اووووووووففففففففف به من هیجان بده . جاااااااان .. حالا خیلی خوشم میاد که بریم به اصل مطلب . دیگه خسته شدم از بس تلاشهای بی نتیجه کردم .
ستایش هیجان زده بود . از این که بار ها و بار ها تلاش می کرد که بتونه بکارت خودشو رو کیر شوهرش پاره کنه . معمولا رو بدن شوهرش می نشست . ولی اون کیر بلند بشو نبود که بتونه به اندازه ای وارد کس ستایش بشه که اونو به خواسته اش برسونه که همون زن شدن بود . از اون جایی که افشین خیلی خسته هم بود از این که می دید که ستایش اومده روی اون قرار گرفته خیلی راحت تر بود .. ستایش روی کیر افشین نشست .. بدن افشین یه گرمای خاصی رو براش داشت . وقتی روی کیرش نشست باورش نمی شد که با حرکتی نرم اون کیر کلفتو وارد کس تنگ و گرمش کنه ... یه لحظه تمام بدنش لرزید .. افشین دستاشو دور کمر ستایش حلقه کرده بود .. ولی فشار دستشو زیاد نکرده بود که ستایش بتونه به راحتی روی بدن اون حرکت کنه .. ستایش : آخخخخخخخ نهههههههههه .. چقدر داغه ... یه کمی دردم میاد ..
افشین : این جوری که تو دستپاچگی نشون میدی معلومه که تا این اندازه هم درد داره دیگه ... ولی باید با هاش کنار بیای . یه کمی با ملایمت با هاش ور برو .. آروم آروم حرکت کن ..
ستایش یواش یواش با سرعت بیشتری کونشو حرکت می داد ... افشین از حس آمیزش با کس تنگ لذت زیادی می برد . ..
در سمت دیگه غلغله ای در فضای حمام بر پا بود . فریده هم یه سر و سامونی به اوضاع و احوال اون جا داده بود و تصمیم گرفت که بر گرده به فضای حمام .. منتها این بار یا یه شورت فانتزی اومده بود که مردای دیگه در وهله اول به اون ناخنک نزنن . چون اون دوست داشت زود تر بره به سراغ افشین .. اما هر چه به این طرف و اون طرف نگاه می کرد افشین رو نمی دید .. هر مردی از کنارش رد می شد یه نا خنکی بهش می زد و می گفت فریده خانم بهمون نمی رسی ؟ حتی زنا که از کنارش رد می شدند یه دستی به باسنش می زدند و می گفتند حالا بیا و به ما حال بده از این مردا بخاری بلند نمیشه ..
فریده خودشو خیلی خوشگل تر از قبل کرده یه حالت چین داری هم به موهای سرش داده بود . باسنش به شکلی در اومده بود که حالت قوسی شکل اون یه فاصله ای رو با قسمت بالای پاش نشون می داد . به همه جا سرک کشید .. حدس زد که افشین باید با یکی از این زنا در گوشه ای خلوت کرده باشه .. .. افشین و ستایش همچنان در حال سکس بودند .
افشین : سینه هات چقدر تر و تازه هستن .. بندازش توی دهن من ..
حس کرد که دختر دقایقی قبل و زن فعلی , کمرش درد گرفته و خسته شده ..
-حالا سنگینی خودت رو بنداز رو من ستایش ...
افشین که به اندازه کافی استراحت کرده خستگی در کرده بود محکم خودشو از سمت پایین به طرف بالا حرکت داده و کیرشو به ته کس ستایش می کوبوند .. ستایش برای اولین بار به نقطه ای از لذت و هوس رسیده بود که براش سابقه نداشت . شوهرش با میک زدن کسش تا حدودی این لذت رو به اون می داد ولی تا به این حدکار نرسیده بود . حس کرد که داره یه مایعی ازش خارج میشه .. یه مایعی که با فشار از گوشه های کسش ریخت بیرون . اول حس کرد که نکنه بازم داره ازش خون می ریزه ... در همین لحظه فریده هم رسیده بود به پشت در اتاق افشین .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 9 از 12:  « پیشین  1  ...  8  9  10  11  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مردان مجرد زنان متاهل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA