خانواده رویایی
ویلای پدر بزرگ
طبقه بالا که رفتیم عمه زنگ زد به موبایل پدربزرگم و گفت: سلام آقاجون با بچه ها یه سری فیلم آماده کردیم گفتیم بیاییم پیشتون دورهم باشیم
آقاجون از پیشنهاد عمه استقبال کرد و گفت: منتظرم بابا بیایین قدمتون روی چشم.
عمه و دخترش شراره رفتن تو اتاق تا آماده بشن ما هم مشغول درست کردن آرایشمون شدیم مامانم رفته روی پاهای سعید داداشم نشسته بود داشت از روی شلوار کیر سعید رو میمالید
از اینجای داستان رو از زبون سعید داداشم بشنوید:
مامانم روی پاهام ولو شده بود کون بزرگ و نرمش رو پهن کرده بود روی پاهام بارها کیرمو توی این کون فرو کرده بودم و میدونستم چه لذتی داره کردن این کون نمیدونم چه رازی داشت وقتی کون محارمم (مامان مریم و آبجی سانازم)رو میکردم آبم چند برابر میومد جوری بود که مقدار زیادی از آبم رو تو سوراخ کون میریختم و بعد تازه بقیه آبمو که زیادم بود رو کون و کمرشون میریختم تازه وااای به حالشون اگه هوس میکردم بریزم رو صورتشون که دیگه آب از همه جاشون میریخت و میچکید بگذریم در اتاق عمه باز شد وااااااااااااای چی میدیدم 2تا شاه کس اومدن بیرون عمه و شراره چه تیپی زده بودن با اینکه چند دقیقه پیش آبمو تو کون شرار ریخته بودم بازم هوس کردن کونش اومد سراغم کیرم زیر کون مامانم داشت شق میشد مامانم فهمید و یه تکونی به خودش داد و گفت سعید جون دفعه بعد کیرت مال منه یه وقت هوس عمه و دخترعمه ات رو نکنی گفتم:چشم مامانی کیرم دربست در اختیار شماست هرکاری خواستی میتونی باهاش بکنی مامانم لباش رو لبام گذاشت و گفت قربون پسر گلم برم
داشتم میگفتم عمه یه ساپورت مشکی رنگ فوق العاده تنگ و چسبون پاش کرده بود نمیدونم چطور اون کس و کون ناز و تپل و ژله ای اش رو تو اون ساپورت جا داده بود ساپورتش اینقدر کش اومده بود که سفید بودن بدنش رو براحتی میشد دید یه مانتو هم به رنگ زرد که خیلی کوتاه و چسبون بود تنش بود بلندی مانتوش تا وسط باسن خوشگلش بود به نوعی نمیشد بهش بگی مانتو یه جورایی کت بود یه روسری مشکی هم سرش بود شراره هم یه سرهمی ساپورت کرمی رنگ تنش بود که من اصلا فکر کردم لخته تموم جونش از زیر ساپورتش پیدا بود یه مانتو ساتن هم تنش بود که کاملا جلوش باز بود ولی جنده زیر سرهمیش شرت و سوتین نداشت و واقعا دیدن اون کسو کون تپل و گوشتی تو اون لباس لذت خاصی به انسان میداد شوهرعمه ام رو به دخترش گفت جوووووووووووون شراره جونم غوغا کردی دخترم هوست اومد سراغم دوباره دوست دارم همینجا کیرمو فرو کنم تو کسو کونت عمه در جواب شهریار گفت:بسه شهریار به اندازه کافی کسو کون این طفل معصوم رو کردی امروز میخواد بره زیر کیر پدربزرگش بخوابه تو باید بشینی و نگاه کنی قانون خونه بابام رو که میدونی اونجا حاکم مطلق بابا سهرابمه شهریار گفت:شهره تو همش باید بزنی تو ذوق آدم خیلی خب راه بیفتین تا بریم بالاخره اونجا یه کسو کون پیدا میشه من بکنم بریم تا دیر نشده....
ادامه دارد...
من زنم! به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو ...
میدانی؟
درد آ ور است من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی ...
قوس های بدنم به چشمهایت بیشتر از افکارم می آ ید ...
تاسف بار است! باید لباسهایم را با میزان ایمان تو تنظیم کنم!
دردم می آ ید ژست روشفکریت تنها برای دختران غریبه است!
به خواهرو مادرت که میرسی قیصر میشوی ...
دردم می آید در تخت خواب با تمام عقایدم موافقی و
صبح ها از دنده ی دیگری از خواب بلند میشوی، تمام حرفهایت عوض میشود!