انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9

ده قدم تا آرزو



 
قدم دهم
قسمت یازدهم


چراغ اتاق خواب خاموش بود. شهاب شلوار و پیراهنش را درآورد و به زیر پتو خزید. آرزو مردد بود. آرام پیراهنش را باز و بعد شلوار را در آورد. در نور کم اتاق چهره شهاب را نمی دید ولی مطمئن بود که به او چشم دوخته است. کرست و شورت تنها پوشش او بودند. او هم به زیر پتو خزید و در میان آغوش گرم و پاهای پشمالوی شهاب جا گرفت. حس خوبی بود. گرما و بوسه های شهاب که گویا تازه معشوقش را یافته بود. فشار آلت شهاب را به خوبی حس و کمی هم خوشش آمده بود. حتی دستانش را پایین برد و آن را مورد بازرسی قرار داد. تازه داشت شهاب را می شناخت اهلی‌اش شده بود. بدن او بدن او بود برایش این‌ها آشنا بودند. دستان شهاب سراسر بدن او را می نوردیدند و بی هیچ مقاوت سینه های او را از زیر کرست آزاد کردند و و ران و پشت او را می کاویدند. دیگر اعتراضی نمی‌کرد اگر شهاب به خصوصی‌ترین جاهای بدنش سر می‌زد و یا حتی انگشتی وارد می‌کرد. شهاب تمایلی برای در در آوردن شورت و انجام کار دیگر به خرج نمی داد. در این میان بارها او روی شهاب و شهاب روی او قرار گرفت و بارها تنها ساکت شده و همدیگر را محکم در آغوش گرفته و به صدای نفسهای هم گوش دادند آنقدر که خسته شدند و به خواب شیرینی فرو رفتند.

نیمه‌شب آرزو بیدار شده بود. شهاب خواب بود. مدتی طولانی در نور ماه تنها او را نگاه کرد و بعد آرام دستش را پایین برد و شروع کرد به نوازش آلت شهاب. آرام آرام بلند شد و سفت و گرم در میان دستان او جا گرفت. شهاب هنوز خواب بود ولی گویا خواب خوبی می دید چون نفس نفس می زد و بعد بیدار شد و با دیدن وضع موجود لبخندی به او زد. او به کارش ادامه داد، بیشتر و بیشتر. بعد هم سرش را پایین برد و شروع کرد به خوردن. شدت نفس زدنهای شهاب راهنمای او بود و او سعی کرد به ریتم مورد علاقه شهاب نزدیک شود تا جاییکه با ناله ای شهاب به انزال رسید و او هم جیغی از شادی کشید. این همراه بود با فواره ای از منی که سهم او بخش قابل توجهی شد که روی گردن و سینه ها و شکمش ریختند! شهاب لبخند زد و آرزو را برای بوسه به خود نزدیک کرد و تا مدتی همانطور آرام در آغوش هم و لب بر لب هم باقی ماندند.

ساعت حدود چهار صبح بود و تصمیم گرفتند به حمام بروند تا سرو و صورت و موهای آرزو را پاک کنند. پاورچین از اتاق خارج شدند و سعیده و حمید را دیدند که در آغوش هم به خواب رفته بودند. هر دو لخت بودند و آرزو به شهاب چشم غره رفت که نگاه نکند. در حمام دیگر آرزو شرمی از دیده شدن بدنش نداشت گرچه گاه ناخودآگاه سعی می کرد خود را بپوشاند یا نمی توانست نگاه کردن مداوم شهاب به اعضای خاصی را تحمل کند. شهاب شروع کرد به شستن او و او باز چون عروسکی در دستان شهاب رها شد و در حسی مافوق زمینی غوطه‌ور بود. در همین حین بود که ناگاه متوجه لذتی عجیب شد. شهاب بود که سرش را میان پاهای او گذاشته بود و داشت با ولع می لیسید و می خورد. تنها پنج دقیقه طول کشید که او اولین ارگاسمش را تجربه کند. و بعد شهاب را از خود جدا کرد و شروع کردن به بوسیدن و نوازش او و در زیر دوش آب او را به آغوش کشید. دستانش را به آلت راست شده شهاب برد و نوازشش کرد کمی بعد پشتش را به شهاب کرد و اجازه داد شهاب خود را میان پاهای او و میان باسنش قرار دهد. می‌خواست دوباره سکس از پشت را امتحان کند. شهاب با حوصله شروع به آماده سازی کرد. بعد مدت طولانی در حالیکه چند انگشتی را به زور می‌توانست داخل کند آلتش را محل ورود گذاشت و نزدیک کرد. در حالیکه به آرامی فشار می‌داد میلیمتر به میلیمتر داخل شد. هر چند لحظه عقب جلو می کرد و ترشحات خودش کمی ورود را تسهیل می کرد تا اینکه بالاخره یک سانتی به سختی وارد شد. تصور کرد آرزو دردی ندارد اما وقتی دقت کرد دید که آرزو زبانش را دارد می‌گزد تا دردش را نشان ندهد. درواقع از درد داشت به خود می‌پیچید. می‌خواست حس ورود شهاب به داخل بدنش را تجربه کند. می‌خواست لذت کسی را فراهم می کرد که او بسیار دوستش می داشت. پس درد را تحمل می کرد. شهاب اما به همان میزان او را دوست داشت و نمی‌خواست به قیمت لذت خودش دردی به بدن زیبای آرزو برساند. بیرون کشید و او را در آغوش گرفت. آرزو ناراحت بود. به خودش لعنت می‌فرستاد که نتوانسته این کار را کند. اما در همین لحظه بود که تصمیم گرفت.
     
  

 
قدم دهم
قسمت دوازدهم

آخرین قسمت


وقتی به اتاق خواب برگشتند هنوز تا صبح وقت بود. دوباره شروع کردند به نوازش و بوسه و اما اینبار آرزو روی شهاب نشست و شروع کرد به مالیدن خودش به آلت شهاب. شهاب چشمانش را بست و داشت لذت می‌برد. دستش را زیر سر گذاشته و داشت فکر می‌کرد که بهتر است از همین لذتها بدون سکس کامل لذت ببرد. اصلاً همین بودنش در کنار آرزو لذت بخش بود. چه نیازی به بیشتر از این بود. در این افکار بود که متوجه شد آرزو دارد کارهایی می‌کند. با دستش داشت آلت او را تنظیم می‌کرد که داخل کند.
- آرزو؟
- ساکت!
- ببین من اصلاً برام مهم نیست...
آرزو خودش را رها کرد. یک سانتی راحت داخل رفته بود. شهاب کاملاً راست و محکم بود. یعنی واقعاً داشت داخل می‌شد. کنترل به دست آرزو بود. که به فشار خود داشت ادامه می‌داد. ذره ذره داشت واردش می‌کرد. تا اینکه به یک مانع رسید و آرزو در چهره‌اش درد بود. اما ادامه داد. شهاب حس کرد دور آلتش خیس شده. خون بود. پرده را زده بود. آرزو بی توجه ادامه داد و با اینکه درد داشت بیشتر و بیشتر تا وقتی کامل روی شهاب فرود آمد. در هم یکی شده بودند. روی شهاب تقریباً از حال رفت. شهاب داشت با بوسه‌هایش او را می‌پرستید. قطره اشکی به چشمان دختر آمد. شهاب با زبانش آن را مکید و چشمان او را بوسید.
- اشکت شوره. از درده یا شادی؟
- هر دو...
- آرزو؟
- جانم؟
- می‌خواستم تو یک وقت بهتره این رو بهت بگم.
- چی رو؟
- آیا حاضری بقیه زندگیت رو با من شریک بشی؟
آرزو نگاهی به شهاب انداخت. دوباره اشکها از چشمانش جاری شدند:
- بالاخره دلت اومد این رو بگی.
- آره؟
- معلومه دیوونه!

*************

نزدیک میدان ونک در یکی از خیابانهای اطراف یک دفتر وکالت دایر است که در آن چهار وکیل جوان کار می‌کنند. به اصرار شهاب ۱/۴ از کار آن‌ها متمرکز به امور خیره و بدون دریافت حق وکالت است. به‌خصوص پذیرای زنان آسیب‌پذیر تهران هستند. همین کار خیرشان سبب شد که شهرتی به دست آورند. به‌خصوص در زمینه پرونده‌های خانواده‌‌ و یا موارد مربوط به خشونت‌های خانگی و محلی که کم‌کم تبدیل به تخصصشان شد.

حمید و سعیده بعد ازدواج خیلی زود بچه‌دار شدند. نکیسا از همان سننین کودکی عمو شهاب و خاله آرزو را در کنار خود می‌دید. آرزو و شهاب هم زن و شوهر موفقی از آب درآمدند. هم در زمینه کار و هم در زمینه کارهای خیریه‌ای که شهاب با حرارت به دنبالشان بود.

ماجرای آن شرط بندی همیشه مثل راضی بین شهاب و حمید باقی ماند.

پایان

     
  

 
پس نوشت:

بالاخره این رمان ۴۰‌هزار کلمه‌ای تمام شد. من تمام سعیم را کردم که این در حد استاندارهای یک رمان واقعی باشد. گرچه دوست داشتم در حد اروتیک باقی بماند اما به نظرم گاه از حدی عبور کردم و وارد تم پورنو شدم. اشکالات ویرایشی را هم ببخشید از بنده چون دسترسی به ویراستار نداشتم و وقت زیادی هم برای بازخوانی نمی‌توانستم صرف کنم. به هر روی در آینده قصد بازنویسی این رمان را دارم. ولی فعلا علاقه‌مندم از نظرات شما در مورد این داستان آگاه شوم.

لطفا نظر بدهید من این تاپیک را مرتب چک می‌کنم. به خصوص علاقه‌مندم نظرتان در باب شخصیتها را بدانم. اینکه از کدام شخصیت و یا قسمت بیشتر خوشتان آمده است. به همچنین سایر نظراتتان در مورد این داستان را می‌خواهم بدانم.

بعد از این رمان قصد دارم روی رمان دیگری با تم تاریخ معاصر هم کار کنم. بخش زیادی از آن را نوشته ام ولی هنوز تکمیل نشده و نیاز به کار بیشتر دارد.

با سپاس
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
صفحه  صفحه 9 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9 
داستان سکسی ایرانی

ده قدم تا آرزو


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA