انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 11 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11

ساختمان پر ماجرا


مرد

 
داستانت واقعن عالیه
خسته نباشی و دمت گرم
     
  

 
ایوول خیلی خوب مینویسی
     
  
مرد

 
mahsabax: ایول کارت حرف نداره

iammoh: داستانت واقعن عالیه
خسته نباشی و دمت گرم
fereydoni: ایوول خیلی خوب مینویسی

ممنون از همگی

------------------------------------
جالبه وقتی یه روز داستان دیرتر آپ میشه همه صداشون درمیاد ولی وقتی دو قسمت پشت سر هم گذاشته میشه فقط میخونن و چیزی نمیگن

بزودی قسمت بیستم و قسمت آخر این فصل
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
من مشکل فیلترشکن دارم و به زور می تونم واست نظر بذارم، همچنان عالی است
     
  
مرد

 
خسته نباشی پهلوون ممنون از دلجوییت بابت آپ کردن دو قسمت
     
  
مرد

 

ساختمان پرماجرا قسمت بیستم (پایان فصل اول)

صبح بیدار شدم و با چشم نیمه بستم آیدا رو دیدم که تو بغلم خوابه خوابه ؛ درست که چشمامو باز کردم خوب هیکلشو بررسی کردم واقعا بی نظیر بووود خیلی ناراحت بودم دیگه نمیتونم بکنمش کون خیلی خوش فرمی داشت بعضیا کونای خیلی گنده ای دارن ولی جذاب نیست کون آیدا با وجود بزرگیش خیلی خواستنی بود
کسش هم همینطور خیلی تپل خوش رنگ بود و لبه های کسش به طرز زیبایی جلوه ی قشنگی به کسش داده بودن ؛ سینه هاش هم که دیگه زیادی بزرگ بود من عاشقشون بودم ولی یه کم کوچیک تر بود بیشتر دوس میداشتم در کل بدن آیدا بی نظیر بود انگار خدا سالها وقت گذاشته واسه تک تک اعضای بدنش
ساعت روی دیوار رو دیدم که نشون میداد هشت صبحه یه کم آیدا رو نوازش کردم و باهاش ور رفتم باید بیدارش میکردم یکی دو ساعت دیگه اسباب کشی داشتن یه کم که با کسش بازی کردم خودش بیدار شد کم کم پلک میزد و چشمای خمار مانندش رو باز کرد و منو دید تا خوب چشماشو باز کرد بدون حرفی لبشو به دهن گرفتم و خوردم و حسابی بدنشو میمالیدم لبمون از هم جدا شد و لبخندی زدیم گفتم صبح بخیر سرکار خانوم خوب خوابیدی گفت خیلی خووب بوود واقعا مزه داد
بازم لبشو گذاشت رو لبام و یه کم لب بازی کردیم چشماش به ساعت افتاد گفت زیاد وقت ندارم اینا معمولا ده بیدار میشن باید تا ده برم خونه گفتم اووو حالا کو تا ده بزن بریم یه صبحونه ای بزنیم از جام بلند شدم آیدا هم همینطورجاهایی رو کسش و کونش از آب من هنوز باقی مونده بود گفت رضاا من خیلی کثیفم میشه برم حموم بعدش صبحونه بخورم؟
گفتم اول صبحونه بعدش میریم حموم..وقتی گفتم "میریم" خودش فهمید هنوزم کیرم دنبال کس و کونشه لبخندی زد و راهی آشپزخونه شد منم پشت سرش مشغول چایی درست کردن و بساط صبحونه شدم بعد از خوردن صبحونه رفتیم طرف حموم آب گرمو توی وان پر کردم و اول خودم رفتم تو و بعد آیدا رو تو آغوش کشیدم
خوابید روم شروع کردم به شستن بدن آیدا البته بیشتر باهاش ور میرفتم تا شستشو بیشتر با کس و سینه هاش ور میرفتم اونم دست به کیرم زد و شروع کرد به مالیدن خیلی مزه میداد توی وان آب گرم کیرم کم کم داشت از خوابش بیدار میشد چند ساعتی بود که خوابیده بود انگشتمو روی تتوی روی شکم آیدا بازی میدادم و کیرمو لای کونش میکشیدم دستامم مشغول مالش کس و سینه هاش بود گفتم یعنی باید ازینا خدافظی کنم؟؟ که آیدا هم به حرف اومد گفت اووو سفر قندهار که نمیخوام برم چون همیشه پسر خوبی بودی و به ارضای منم توجه داشتی مطمئن باش بازم همو میبینیم و به کیرم اشاره کرد و گفت مگه میشه ازین دل کند و کیرمو میمالید
تو بغلم کشیدمش و فشارش دادم به خودم دستمو بردم زیر کونشو پاهاشو باز کردم و از وان گذاشتم بیرون کیرمو به سوراخ کونش نزدیک کردم و خیلی راحت با یه فشار رفت تو به خاطر گرمی آب سوراخش زیاد اذیت نمیکرد شروع کردم به عقب جلو کردن و این بار برخلاف سکس هایی که باهاش داشتم شروع کردم به حرف زدن موقع سکس تو کونش میکوبیدم و میگفتم این کووون فقط مال خودمه فکر نکن ازینجا داری میری دیگه از دست کیرم راحت میشیا و محکم توش کیرمو میکوبوندم که موج جالبی روی آب داخل وان درست کرده بود
دست برده بودم رو کسشو میمالیدم حساس ترین جاشو تحریک میکردم چوچولشو میمالیدم و اونم حسابی کیف میکرد و سرشو برگردوند و لبمو میخورد یه نگاه تو چشمام کرد گفت چقدر خوب شد به حرف ساناز گوش کردیم اومدیم اینجاا وگرنه باتو آشنا نمیشدم و خودشو کونشو رو کیرم تکون میداد گفتم این آشنایی حالا حالاها ادامه داره ها خیلی مزه میداد تو آب گاییدنش کیرمو از کونش درآوردم و به لبه های کسش میمالیدم خودش سرشو هدایت کرد داخل کسش و شروع کرد به حرکت کردن و خودشو رو کیرم سوار کرده بود یه ذره رفت بالاتر و کسش بیرون از آب قرار گرفت منم خودمو دادم بالاتر و به کردن کسش ادامه میدادم اونم دستاشو به دو طرف لبه های وان گرفته بود و خودش رو بالا پایین میکرد انقد ضربه هام محکم و سریع بود آیدا این بار زودتر از من ارضا شد و با دستش به رو کسش سیلی میزد و جیغ میکشید منم همچنان محکم تو کسش میکوبیدم و بعد از دو سه دقیقه منم ارضا شدم و باز تو کسش ریختم اونم سفت روم نشسته بود که آبم نشستی نکنه دوباره لب تو لب هم شدیم همدیگرو نوازش میکردیم از توی وان بیرون اومدیم و لخت رفتیم بیرون از حموم یه حوله دست گرفتم و بدن آیدا رو خشک میکردم
اونم همینکارو میکرد همدیگرو شستیم و خشک کردیم و رفتیم سمت آشپزخونه تا باز یه چیز تقویتی بزنیم بر بدن یه معجون پر از موز و پسته و شیر و غیره درست کردم و باهم خوردیم..رفت طرفم اتاقم منم پشت سرش رفتم لباسای دیشبشو پوشید منم لباسامو تن کردم و بازم آیدا رو از پشت سفت بغل کردم گفتم جدی جدی داری میریا..نری که دیگه نیایا..گفت بیخ ریشتم عزیزم حالا حالاها بات کار دارم و دوباره لب تو لب شدیم و تا در واحد همراش رفتم و با یه لب طولانی راهی طبقه پایین شد برگشتم سمت اتاقم و یه کم تخت و اتاقمو جم و جور کردم و به کثیف کاریای آشپزخونه رسیدگی کردم و ساعت رو دیدم که حدود ده و نیم شده بود سروصداهایی که از حیاط میومدن نشون دهنده ی این بود که دارن وسایلاشونو بار میزنن البته خیلی وسایلای زیادی نداشتن و کلا کار نیم ساعت بود رفتم پایین که کمکشون کنم تو حیاط که رسیدم ساناز و مریم رو دیدم که دارن یه سری وسیله رو میبرن تو ماشین سلام علیکی کردم و دیدم نگار هم به جمعمون اضافه شد و یه سری از وسیله هاش رو برد تو ماشین
آیدا هم داشت وسیله هاشو جمع میکرد یه سری وسیله ی سنگین رو کمکشون کردم تا سوار ماشین کنن و در عرض چهل دقیقه تقریبا همه ی وسایلاشون سوار ماشین شده بود..به نگار گفتم مثکه اینجا خیلی بد میگذشتا خیلی عجله ای دارین ازینجا فرار میکنین گفت نه بابا خیلی هم عالی بود اینجا..ببخشید دیگه این مدتم مزاحم شما خیلی شدیم گفتم تاباشه ازین مزاحمتا حالا اون خونه کسی هست کمکتون کنه اینارو پیاده کنین گفت یه کاریش میکنیم گفتم تعارف نکنین اگه کسی نیست همراتون میام خب بیکارم هستم گفت آخه زحمتتون میشه که آیدا اومد جلو و گفت راست میگه دیگه من یه نفر دست به این تلویزیون و گاز نمیزنم و نگاهی به من کرد و چشمکی زد گفتم پس حله دیگه راه بیفتیم ساناز گفت کاش عمو اینا هم بودن اینجوری خیلی بد میشه که گفتم حالا که نیستن عب نداره بعدا میای اینجا دیگه
همه سوار ماشین شدن و آیدا و من دیگه جامون نمیشد که گفتم من آیدا رو میارم پشت سرتون حرکت میکنم اونا راه افتادن و منم پشت سرشون حرکت کردم تو راه آیدا هی کرم میریخت و آخر سر مجبورم کرد دستمو بندازم رو کسش و از رو جینش کسش رو چنگ بزنم که گفت جوووون ولش نکن بمالش گفتم تا آخر عمرم با این نیم کیلو گوشتت میتونم سر کنم و خندیدم اونم خندید دیگه رسیده بودیم به خونه ی جدیدشون یه آپارتمان نقلی ولی شیک بود وسیله هارو پیاده کردیم و خودشون هم کمک کردن تا زودتر چیده بشه
داخل خونه هم قشنگ بود اتاق های جداگانه ای داشتن هرکدوم ؛ بعد از حدود یکی دو ساعت کامل خونه رو آماده کردیم و ساعت حدود دو شده بود گفتم خب مبارکتون باشه من دیگه کم کم زحمتو کم کنم که آیدا گفت مگه میزاریم بری نهار نخورده گفتم چیزی درست کردی مگه که خندید گفت نخیر ولی بالاخره ماکه میخوایم نهار بخوریم و از بیرون سفارش بدیم توام باید بمونی که نگار و ساناز و به همراهشون مریم هم تایید کردن گفتم نه دیگه نمیخوام خلوت دخترونتون بهم بخوره گفت اووو ما حالا حالا دیگه وقت داریم خلوت دخترونه کنیم لوس نکن خودتو گوشیشو برداشت و زنگ زد و غذا سفارش داد برای پنج نفر
یه جورایی معذب بودم پیش چهارتا دختر سر یه میز نشسته بودم و مشغول خوردن ، گرچه از اون چهار نفر دو نفرشون رو کرده بودم و یکیشونم موقع لز دیده بودم یعنی جز مریم,بقیه رو لخت دیده بودم و یه جورایی سعی کردم خودمونی تر جلوه بدم بعد از خوردن نهار یه نیم ساعتی همه نشستیم یه گوشه و خستگی در کردیم دیگه بیشتر از این موندن رو جایز ندونستم و از جام بلند شدم گفتم خب بچه ها مرسی از نهار خوشمزه بود بازم تبریک بابت خونه ی جدید..سعی کنین پیش ماها بیاین باز خوشحال میشیم فعلا با اجازه و رفتم سمت در که یهو ساناز صدام زد گفت رضا وایساا منم میام گفتم کجا اومد طرفم و آروم گفت چیزی جا گذاشتم الان نیاز دارم بهش اصلا حواسم نبود جا گذاشتم گفتم باشه بریم و از بقیه خدافظی کردیم و رفتیم طرف خونه تو راه خونه بودیم بعضی وقتا قیافه سانازو میدیدم تو صورتش اثری از نگرانی و این چیزا نبود چون جوری که اون میگفت یه چیز مهمی جا گذاشته الان باید لحظه شماری میکرد برای رسیدن به خونه اونم منو میدید و لبخند میزد فقط رسیدیم خونه و گفتم دیگه ماشینو نیارم تو منتظر بمونم بری و بیای تا برسونمت
گفت نه نمیدونم دقیقا کجاس بیاتو بعدا میریم ؛ ماشینو بردم تو حیاط و دنبال ساناز رفتم پایین رفتیم تو واحدی که خالی شده بود یه چشم چرخوندم چیز خاصی نمیدیدم گفتم کوچیک بود؟ گفت چی؟ گفتم اونی که جا گذاشتی یهو خندید اومد طرفم گفت کوچیک بود ولی کم کم بزرگ میشد عین خنگا نگاش میکردم که ساناز یهو دست گذاشت رو کیرم از رو شلوارم و شروع کرد به مالیدن تازه فهمیدیم خانوم چی جا گذاشته دلش برای کیر من تنگ شده گفتم خب زودتر میگفتی دیوونه و دیگه حرفی نزدم و صورتشو گرفتم آوردم جلوتر و شروع کردم به لب گیری اونم زیپمو باز کرده بود و یه کم از شلوارمو کشید پایین و دستشو کرده بود تو شرتم و کیرمو میمالید
منم فقط به لب گیریم ادامه میدادم و سینه هاشو از رو مانتو میمالیدم مانتوشو از تنش درآوردم و با لباس خونه جلوم وایساده بود یه کم که لبمو مک زد و گاز گرفت
جلو پام زانو زد و شرتمو از پام درآورد و کل کیر خوابیدمو تا تخمام کرد تو دهنش و لیس میزد و عقب جلو میکرد کم کم کیرم تو دهنش جون گرفت و سیخ شد و همچنان دستاشو به پشت کمرم قلاب کرده بود و خودش منو هل میداد جلو و عقب و داشتم تو دهنش تلمبه میزدم چشمامو بسته بودم و لذت میبردم فقط
منم سرشو گرفتم بودم و کنترلش میکردم تا خوب بخوره واسم زل زده بود تو چشمام با زبونش رو کیرم مانور میداد و واسم چشمک میزد از تخمام تا سر کیرمو زبون میزد و یهو میکردش تو دهنش و میکش میزد انقد تف انداخت روش که آب دهنش سرازیر بود از کیرم و باز سرشو میبرد زیر کیرمو آب دهنشو دوباره مینداخت رو کیرم رفتارش مثل جنده ها شده بود تو سکس قبلی خیلی ریلکس تر بود اینبار بی پرواتر شده بود کیرمو تو دست گرفت و داشت برام جق میزد و تخمام یک به یک میکرد تو دهنش و مک میزد امروز آبم اومده بود و به این زودی از خالی شدن خبری نبود سرشو گرفتم بلندش کردم و باز شروع کردم به لب گیری و مالیدن سینه هاش
اونم همچنان کیرمو میمالید تاپشو از تنش درآوردم و بند سوتینشو از پشت باز کردم و مشغول خوردن سینه هاش شدم کم کم حرکتش دادم به سمت دیوار و چسبوندمش به دیوار و وحشیانه نوک سینه هاشو مک میزدم و گاز میگرفتم و با دستم چنگ میزدم در عرض چند دقیقه سینه هاش سرخ سرخ شد خیلی خوشمزه بود
مخصوصا نوک سینه هاشو که با لبم مک میزدم رفتم پایین تر ساپورتشو کشیدم پایین و پشت سرش شرتشو کامل از پاش درآوردم کس ناز و بی موش افتاد بیرون پاهاشو باز کردم و انداختمش رو شونه هام و به کمک دیوار که پشتش بود از رو زمین بلندش کردم جوری که ساناز رو گردنم سوار شده بود و کسش روبروی دهنم بود از پشت هم دیوار تکیه گاهش بود خیلی حال میداد ایستاده کسشو لیش میزدم اونم انگشتاش تو موهام بود و چنگشون میزد خیلی تسلط نداشتم با دستام کسشو باز کنم یا بمالم ولی به همون خوردن اکتفا کردم چون تو اون حالت خوردن کس رو تجربه نکرده بودم و واقعا داست حال میداد حسابی تف مالیش کردم و خوردمش
سانازم تو اوج بود و از کس خیسش میشد فهمید ، حدود ده دقیقه ای فقط براش مک زدم و لیس زدم و چوچولشو به دندون گرفتم کم کم آوردمش پایین و دوباره لب تو لب شدم باهاش دستامم رو کمرمش مشغول نوازش بود کم کم رفت پایین و کونشو تو مشت گرفتم و میمالیدم و انگشتامو رسوندم به سوراخش و باهاش بازی میکردم یهو سانازو برگردوندم سمت دیوار و کونش طرف من شد مثل وحشیا برخورد میکردم و ساناز هم مشخص بود بدش نیومده رو زانو نشستم و لپای کونشو باز کردم و خودم با فشار کونشو دادم عقب تر و سوارخش دراختیارم بود شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونش و لوله کردن زبونم تو کونش با شصت دستم از لای پاهاش با کسش هم ور میرفتم و دخترعموم حسابی کیف میکرد و آه و نالش رو سر داده بود
از پشت سر منو گرفته بود و میچسبوند به کونش و خودشم از جلو با چوچولش ور میرفت انقد با سوراخ کونش با زبونم بازی کردم تا یه کم باز شد کم کم با انگشتم باهاش ور رفتم و کردمش تو و مراحل اولیه باز کردنش رو پیش رفتم دیگه آماده بود برای گاییدن تصمیم داشتم تو همین حالت ایستاده بکنمش تا یه سکس متفاوت بشه سر کیرمو با خیسی آب کسش خیس کردم و گذاشتمش دم سوراخش و با دستام پهلوهاشو گرفتم و کونشو کاملا تحت سلطه ی خودم قرار دادم و بعد از رفتن سر کیرم یهو یه آهی کشید که ضعف رفتم و به دنبال سر کیرم کم کم کل تنه ی کیرمو تو کونش جا دادم و بعد از کمی مکث شروع کردم به گاییدنش خیلی لذت بخش بود ایستاده کون کردن خیلی تنگ تر میشد و باعث میشد بیشتر حال بده به کیرم پهلوهاشو گرفته بودم و هم اونو هم خودمو جلو عقب میکردم و جوری تنظیم کرده بودم که کیرم کامل کوبیده میشد تو کونش و لپای کونش میلرزید
کسی تو ساختمان نبود و ساناز مدام جیغ میکشید البته نه به اون بلندی که همه متوجه بشن ولی معلوم بود تو حال خودش نیست چند دقیقه ای تو اون حالت کونشو میکردم و کسشو میمالیدم و مدام کیرمو کامل بیرون میاوردم و یهو میکردم تو هربار که درمیاوردم سوراخ گشاد شده ی کونشو میدیدم که نبض میزد و درحال نفس کشیدن بود تصمیم گرفتم حالت رو عوض کنم از کونش در آوردم و خودم خوابیدم رو زمین به ساناز گفتم خودش بشینه رو کیرم جوری که قیافه همو ببینیم
ساناز آروم رو کیرم نشست و شروع کرد به بالا پایین شدن رو کیرم و خودش با کف دستش کسشو میمالید و روش ضربه میزد منم زمزمه ی جووون جوووون گفتنم رو شروع کرده بودم و زل زده بودم به چشمای ساناز اونم فقط نگام میکرد و آه و ناله میکرد سینه هاشو تو دستم فشار میدادم و خودمم سعی میکردم تو فرو رفتن کیرم تو کون ساناز سهیم باشم و تلمبه بزنم ساناز معلوم بود خیلی داره لذت میبره چون سرعت ضربه های محکمش رو کسش رو بیشتر کرده بود و کسش کاملا قرمز شده بود سر و صداشم خیلی بیشتر شده بود و منم دیدم کم کم موقع ارضا شدنشه سرعت کوبیدن کیرم تو کونشو بیشتر کردم و لپای کونشو با ناخون چنگ میزدم انقد تو کونش کوبیدم که یهو ساناز یه جیغ بلند کشید و آب کسش مثل آب شلنگ پاشید تو صورت من واقعا بهم حال داد و ساناز دیگه براش مهم نبود فقط چشماشو بسته بود و داشت خالی میشد شدت آبش خیلی زیاد بود و راحت دهنمو باز میکردم میتونستم آبشو بخورم یه کمشو مزه کردم آب گرمی بود منم آخرای اومدنم بود و نمیخواستم تو کونش خالی کنم از کونش کشیدم بیرون و پاشدم وایسادم و سانازم جلوم زانو زده بود بیحال ولی هرکاری میکرد تا آب منم بیاره
میخواستم بریزم تو دهن و صورتش شروع کردم به جق زدن جلو صورتش و بعد از یه دقیقه آبم شروع کرد به پرتاب و ساناز دهنشو کامل باز کرده بود و چشماشو بسته بود آبم کامل صورتشو سفید کرد و دهنش پر شد از آبم , همچنان چشماشو بسته بود و کیرمو میمالید وقتی دید دیگه پرتاب ابم قطع شده با همون چشمای بسته اومد جلو و کیرمو ساک میزد تا وقتی که کیرم کامل تو دهنش تخلیه شد و خوابید گفت نمیتونم چشمامو باز کنم منو تا حموم میبری دستمو انداختم زیر گردن و کونش و بغلش کردم یادش بخیر این حالت بغل کردنش منو یاد رضوانم انداخت بردمش سمت حموم و خودم دوش آب گرم رو باز کردم و ساناز مشغول شستن خودش شد و آب گرم صورتشو شست و آب کیرمو از صورتش برداشت چشماشو باز کرد و منو دید گفت خوب شد اومدما میترسیدم اینو جا بزارم و اشاره به کیرم کرد و گفتم اینکه جا نمیمونه همیشه جاش اینجاس و کونشو مالیدم گفتم کم کم بریم دیگه داره شب میشه اونا هم الان حسابی شک کردن گفت نه بابا گیج تر از این حرفان و خندید و با کون لخت جلوم راه افتاد قمبل کرد و شرتشو کشید بالا و پشت بندش ساپورتشو ؛ کامل لباساشو پوشید منم خودمو جم و جور کردم و رفتیم تو حیاط سوار ماشین شدیم و حرکت کردم به سمت خونه ی جدیدشون
در خونشون که رسیدم گفتم خب دختر عمو جان بازم پیش ما بیا خندید گفت حتما و اومد جلو یه بوس از لبم کرد و پیاده شد رفت
منم به سرعت گاز دادم سمت خونه رفتم طبقه ی وسط خبری از رضوان نبود زنگ زدم بهش گفت خونه ی ستاره اینام دارم میام خونه ، یه چرخی تو خونه زدم و بازم اتفاقارو مرور میکردم سکس با آیدا از کس و کونش سکس با دختر عموم و دیدن لز دو نفر باعث و بانیش دخترعموم بود و قبولی دانشگاهش اونا دیگه رفته بودن و شاید بازم موقعیت سکسی باهاشون داشتم ولی دیگه هیچوقت مثل قبل نمیشد الان فقط من میموندم و آبجی نازم که مدت ها بود نتونسته بودیم باهم خلوت درست حسابی بکنیم صدای در حیاط رو شنیدم رضوان بود اومدم طرف حیاط استقبال آبجیم هنوز بهش نرسیده بودم که دوباره در حیاط باز شد و مامان بابا هم اومدن خونه تو حیاط سلام علیکی کردیم و رفتیم داخل ، رضوان قبل از رفتنش به خونه ی ستاره یه چیزایی واسه شام درست کرده بود؛شام رو خوردیم و من و رضوان هرازچندگاهی با اشاره و نگاه بهم ابراز علاقه میکردیم
همگی رفتیم تو هال نشستیم جلو تلویزیون که رو کردم به بابا و گفتم صبح اسباب کشی داشتن کمکشون کردم خونه جدیدشون رو چیدم ساناز گفت حتما فردا پسفردا یه سری میزنه اینجا بابام گفت حالا دنبالشون کرده بودن مگه گفتم دیگه یهویی شده بوده که بابام دستی به صورتش کشید و گفت ازقضا بهتر شد خالی کردن چند وقت دیگه مستاجر جدید داریم ؛ هممون از این حرفش تعجب کردیم گفتیم کی گفت هرکی به هرحال اون پایین که خالیه اینجوری یه کم کمک خرجم میشه سر ماه با این گرونی نمیشه به این راحتیا سر کرد مامان گفت حالا کسی اومده خونه رو دیده گفت میان میبینن و رو کرد به من گفت ماها که تا شب خونه نیستیم کسی اومد خونه رو نشونش بده اجاره و پیش هم بهشون قیمت بده ولی یه جورایی توافقی جوش بیارن معامله رو فقط به دانشجو دختر نمیدی به هیچ وجه اینا هم که اینجا بودن به خاطر سعید و ساناز بود وگرنه با وجود پسر بزرگ تو خونه لازم نیست چهارتا دختر تو خونه بچرخن گفتم چشم رضوان هم از اون طرف لبخندی زد و از حرف بابا خوشش اومده بود بابا ادامه داد دوما به پسر تنها هم نمیدی به زن تنها هم نمیدی حالا اگه زن و بچه بودن و شوهری در کار نبود مشکلی نداره مامان هم از حرف بابام خوشش اومده بود درکل بابام آدم محافظه کاری بود منم همه حرفاشو تایید کردم و بعد از زدن یه چایی از بقیه خدافظی کردم و رفتم واحد خودم چراغارو خاموش کردم و یه راست رفتم رو تختم.خبر اومدن مستاجرای جدید ذهنمو مشغول کرد و همش به این فکر میکردم بعدا چه اتفاقایی ممکنه تو این خونه پیش بیاد تو این فکرا بودم و از زور خستگی که از صبح به خاطر سکس با آیدا و ساناز داشتم و از طرفی اسباب کشیشون خیلی زود خوابم برد.
     
  
مرد

 
مرسی از همه دوستایی که پیگیر این داستان بودن و کمکم کردن فصل اول این داستان که اولین داستان بنده بود بنویسم
منتی نیست و فقط به خاطر علاقه ی خودم بوده ولی همینطور که دیدید سعی کردم خیلی فاصله نندازم بین قسمت ها که خواننده از خوندنش سرد بشه ولی با اولین تجربه داستان نویسی فهمیدم به این آسونی ها هم نیست نوشتن به هرحال این فصل تموم شد و فصل بعدی هم تو همین تاپیک ادامه میدیم باهم

فقط و فقط الان منتظر نظراتتون هستم
نظر پیشنهاد انتقادی دارین بنویسین
خواهشا فقط خواننده نباشید
راجع به این فصل نظراتتون رو بنویسید و راجع به فصل بعد که دوست دارید چه چیزهایی ببینید
گرچه از مسیر اصلی داستان خارج نمیشم ولی نظراتتون برام مهم و اثر بخش تو تایپ داستان خواهد بود.

مرسی
     
  
صفحه  صفحه 11 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11 
داستان سکسی ایرانی

ساختمان پر ماجرا


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA