mahsabax: ایول داری باداستانت ممنونم reza_motori: این داستان خیلی بهتر از باقی داستان ها است مخصوصا این تنوع کیس هایش مرسی
سلام خیلی حال کردم با قسمته دید زدن سکسشون . من خودم هم تجربه اش و داشتم . خیلی حال میده . دمت گرم ادامه بده
ساختمان پر ماجرا قسمت هفدهماین مدت اخیر سکسای مختلفی رو داشتم و حتی شاهد لز دو تا کس هم شده بودم و واقعا از نظر جنسی توپ توپ شده بودم بعد از سکس با بهار ، رضوان و آیدابا وجود اینکه آیدا خیلی شاه کس بود و واقعا هنوزم از اینکه کردمش تو شوکم ولی با همه ی خوشگلیش و خوش هیکل بودنش هیچ سکسی با هیچکسو نمیتونم با رضوان مقایسه کنم؛رنگ و بویی که سکس با رضوان برام داشت یه دنیا فرق داشت برام.اون محرمم و خواهرم بود و عاشقانه دوسش داشتم و دارمبرخلاف این مدت که مدام یا سکس داشتم یا دستمالی با رضوان و یا شاهد سکس بودم یه مدت بدون هیچ اتفاقی برام گذشت فقط یه شب نزدیک خونه آیدا رو دیدم که داشت پیاده میرفت طرف خونه و بوق زدم براش و نگام کرد و منو که دید زودی سوار شد و توی راه خونه مشغول کرم ریختن شد که آخرش منجر به ساک زدن واسم تو ماشین حین رانندگی تو مسیر خونه بود خداروشکر کسی تو کوچه و خیابونا نبود و اگر هم بود دقت نمیکرد رسیده بودیم سر کوچه و انقد با ولع میخورد و منم به خاطر هیجان ساک زدنش تو کوچه نتونستم زیاد طاقت بیارم و آبمو کامل ریختم تو دهن آیدا اونم براش حکم اکسیر زندگی داشت و همه ی قطره هاشو خورد،تنها سکسی که داشتم همین بود بعد از قضیه ی لز آیدا و نگار..چندباری سعی کرده بودم به رضوان نزدیک شم ولی هردفعه یه اتفاقی افتاده بود یا کسی اومده بود جفتمون هم ازین قضیه عصبی بودیم و فقط میتونستیم همدگیرو دید بزنیم..ساناز و مریم از شمال برگشتن و دوباره ساختمان شلوغ شده بود.یه بعد از ظهر طبق معمول تو واحدم بودم رضوان هم خونه ی دوستش بود برای امتحاناش میخوند و آیدا هم در دسترس نبود و معلوم نبود زیر کی خوابیده حسابی کلافه شده بودمبعد از اون مدت که همش سکس داشتم الان حدود یه ماه فقط جق میزدم گه گاهی ولی اصلا حال نمیداد بهم چون کیرم هم طعم کون و دهن آبجیمو چشیده بود هم کس آیدا و ... دیگه جق بهش مزه نمیداد رو مبل ولو شده بودم و با گیتار ور میرفتم و سعی میکردم ذهنمو دور کنم ازین قضایا که صدای در واحدمو شنیدم رفتم درو باز کردم ساناز بود گفتم " بـه دختر عموی چشم گاوی خودم..چه عجب یادی از فقیر فقرا کردین " اومد داخل و گفت " تو که انقد خودتو چس میکنی و پیدات نیس معلومه من باید بیام یه سری بزنم ببینم مرده ای زنده ای " و خندید رفت طرف مبل چشمش به گیتار خورد و برگشت نگام کرد گفت " بعضیا خیلی بد قولنا..تو یه قولی بهم داده بودیا " و اخم کرد رفت طرف مبل و گیتارو دستش گرفتیهو دوزاریم افتاد که منظورش آموزش گیتاره.. گفتم خب عزیز جان من که نباید بیام بگم ساناز پاشو بیا بالا گیتار یاد بگیر خودت باید علاقه نشون بدی به یادگیریش گفت خبه حالا..الان که اومدم بیا یادم بده دیگه گفتم بیا تو اتاق اونجا راحت تره نگاهی بم انداخت و لبخندی زد و رفت طرف اتاق تازه فرصت شد دیدش بزنم یه دامن یاسی رنگ تا زیر زانوش پوشیده بود و یه تاپ صورتی هم تنش بود باز خوبه این دید زدنارو داشتم وگرنه دق میکردم رفتم طرف اتاق و دیدم رو تخته رفتم جلوش نشستم و دوباره یادآوری یه سری ریزه کاریارو کردم و بحثای تئوری رو مرور کردیم باهم خودش هم یه چیزایی فهمیده بودگفت کاش یه گیتار بگیرم اگه مدام باهاش ور برم زودتر یاد میگیرم گفتم فعلا که نداری این گیتارم هست دیگه ببرش تمرین کن نگام کرد گفت جدی؟؟؟ گفتم بلی بغلم کرد و لپمو بوسید گفت مرسی رضا لبخندی بهش زدم و گفتم قابلی نداشت حالا لیلی مجنون بازی رو بزاریم کنار و بچسبیم به گیتار زدنت گفت رضا قبلش که بخوایم شروع کنیم تو یه کم میزنی؟؟ در حین زدنت بخون برام گفتم چشم چش گاوی جونگیتارو دستم گرفتم و شروع کردم به زدن و دیدم ساناز هم گوشیشو درآورده داره ازم فیلم میگیره توجهی نکردم و در حین گیتار زدن آهنگ رضا شیری رو میخوندم..خودم خیلی دوس داشتم این آهنگو " گریه کن بشین عکس عشقتو ببین...ولی جای گله نیست...عاشقی یعنی همین ... " غرق تو خوندن و زدن بودم یه لحظه چشمامو باز کردم و سانازو دیدم که گوشیو گذاشته کنار و زار زار داره گریه میکنه و منو نگاه میکنه گیتارو گذاشتم کنار و گفتم چی شد ساناااز؟؟ و رفتم رو تخت و کنارش..گریه اش بند نمیومد بغلش کردم تو سینم فشارش دادم و سعی کردم آرومش کنم...چی شد دختر عموی نازم..نبینم ناراحتیتو سرشو آورد بالا نگام کرد سعی کرد گریشو تموم کنه خیلی بامزه شده بود مثل این دختر بچه های لووس ولی واقعا دوس نداشتم تو اون حالت ببینمش بهش گفتم نیازی نیست چیزی بگی فقط فکرتو به جای دیگه منحرف کن و زل زدم تو چشماش لبش مثل مردمک چشمش میلرزید یهو هوس کردم لباشو بخورم ولی جلو خودمو نگه داشتم ساناز قضیه اش با یکی مثل آیدا فرق داشت واسه همین جای لب ؛ لپش رو بوسیدم و گفتم واسه اینکه جو عوض بشه حالا نوبت توئه ببینم چیکار میکنیاگیتارو دادم دستش ولی از بس استرس داشت و حالت روحیش خراب بود اصلا نمیتونست گیتارو نگه داره چه برسه به زدن دوباره مثل دفعه قبلی رفتم پشتش و یه جورایی از پشت چسبوندم بهش و به بهانه ی گیتار میمالیدمش تو این حالت اگه اتفاقی میفتاد میتونستم یه جوری خودمو توجیه کنم ولی یه حسی بهم میگفت ساناز خودش داره راه میاد و دوست داره کارمو بیشتر و بیشتر کنم دستاشو گرفتم و دوباره مثل قبل شروع کردیم به زدن و ساناز تقریبا ازون حالت درومده بود و گه گاهی لبخندی تحویلم میداد رفته بودم تو بحر هیکلش و گیتارو فراموش کرده بودم سانازم متوجه شده بود ولی عکس العملی نداشت و خودشو روی گیتار متمرکز نشون میداد منم دستم از رو دستاش برداشته شده بود و پهلوهاشو گرفته بودم و نوازش میکردم و اون برای خودش گیتار میزد گرچه فقط صداشو درمیاورد ولی برای حواس پرتی کار خوبی بود ؛ دامنی که تا زیر زانوی ساناز بود کامل رفته بود بالا و کیرم یه جورایی چسبیده به شرتش بود کاملا مسخ شده بودم و دیگه به عواقب کارم فکر نمیکردم و فقط سانازو میمالیدم اونم دیگه نمیتونست خودشو با گیتار زدن مشغول نشون بده و کم کم گیتارو گذاشته بود کنار و چشماشو بسته بود و این یعنی حالت انتظار داشت برای ادامه ی کارم واسه همین بیشتر از خودم دل و جرات نشون دادم و دستمو از پهلوهاش به سمت شکمش و سینه هاش آروم حرکت میدادم و بعد از چند ثانیه سینه هاشو تو مشت گرفتم که با این حرکتم ساناز نفس عمیقی کشید و ناله ی ریزی کرد و همچنان چشماش بسته بود که نمیدونم از شرم و حیا و خجالتش بود یا از زور شهوت نای باز کردنشونو نداشتکاملا خفه شده بودیم جفتمون و به زور صدای نفس کشیدنمونو میشنیدیم تو اتاق ، سانازو واقعا دوست داشتم ولی هیچ موقع دوست داشتنم صرفا جنبه ی هوس و سکس نداشت و فکرشو نمیکردم ولی بعد از ماجرای رضوان و بعدا هم با اضافه شدن آیدا دیگه نگاهم به ساناز هم عوض شده بود مخصوصا وقتایی که با لباسای تنگ و کوتاه میدیدمش ، الان توی چنگم بود و مشخص بود مخالفتی نداره با یه دستم سینه هاشو میمالیدم و با دست دیگم رو شیکمشو نوازش میکردم و میرفتم پایین تر تا رسیدم به کسش یه لحظه پاهاشو جمع کرد ولی سریع به حالت قبل برگردوند پاهاشو ، کاملا بی پروا به کارم ادامه میدادم و کس و سینه هاشو میمالیدم و گردنشو میلیسیدم کیرمم کاملا لای کونش سیخ شده بود دیگه بیشتر ازین نمیشد از پشت کاری کرد و باید رومون به روی هم باز میشد واسه همین برگردوندمش و گذاشتمش روی پام و چشم تو چشم شدیم بی هیچ حرفی لبمو گذاشتم رو لبش اونم سریعا همکاری کرد انگار خیلی وقته منتظر همچین چیزی بوده سینه هاشو میمالیدم و لب تو لب بودیم دستشو گرفتم وگذاشتمش روی کیرم و مشغول شد به مالیدن کیرم چشمامو بسته بودم و فقط لذت میبردملب خوش طعمی داشت و از خوردنش سیر نمیشدم حالتو عوض کردم و جامو با ساناز عوض کردم انداختمش رو تخت و خودمم افتادم روش و دوباره مشغول خوردن لبش شدم و دستمو بردم زیر دامنش و کسشو میمالیدم که یهو لبمو یه گازی گرفت معلوم بود داره لذت میبره اونم دوباره مشغول مالیدن کیرم شده بود منتهی از زیر شلوار و شرتم بعد از یه کم مالیدن دیگه کیرم تحمل نداشت و فقط دنبال یه سوراخ میگشت واسه همین رفتم پایین تر و دامنشو کامل کشیدم پایین شرت قرمزی پاش بود که قسمت کسش حالت توری داشت خیلی منظره ی قشنگی بود کس پف کردش زیر اون توری یه زبون روی توری و کسش کشیدم و شورتشو درآوردم و مشغول زبون بازی دور کسش شدم و بعد از چند دقیقه کم کم زبونمو رو لبه های کسش و چوچولش میکشیدم و لب و دندونم هم دخیل کردم و کسشو ماهرانه میخوردمواقعا تو این زمینه هم وارد شده بودم و گاز گرفتن لب ساناز با دندوناش و خمار بودن چشماش هم این قضیه رو تایید میکرد لبه های کسشو با شصتم باز میکردم و زبونمو لوله میکردم تو کسش که خیلی ترشحات پس داده بود و حسابی خیس بود زبونمو رو کسش حرکت میدادم و بردم پایینتر رو سوراخ کونش و مشغول لیسیدن کونش شدم و ساناز فقط ناله های آرومی میکرد در حین خوردن کس و کونش با انگشتم سوراخ کونش رو بازی میدادم و طبق معمول برای کون کردن باید آمادش میکردم تا درد کمتری رو حس کنهانگشتمو تو سوراخ فوق تنگش کردم و آروم حرکتش میدادم و تو همون حالت باز مشغول لیسیدن کس و لب گرفتن چوچولش بودم و کم کم کامل انگشتمو تو کونش کردم و حرکت میدادم و ناله های ساناز بلندتر شده بود باز چشماشو بسته بود و نگاهم نمیکرد سرعت تکون دادن انگشتمو بیشتر کردم تا جاش کامل باز بشه و انگشت دیگمو دخیل کردم و دو انگشته به جون سوراخ کونش افتاده بودم و اونم فقط ناله میکرد،سوراخش یه مقدار باز شده بود ولی نه اونقدر که کیر به راحتی بره تو و منم دیگه بیشتر از این طاقت نداشتم واسه همین بدون معطلی بعد از درآوردن انگشتام کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و سرشو هل دادم تو و پاهای سانازو انداختم رو شونه هام نفسشو حبس کرده بود و بیرون نمیداد و یه جورایی میخواست جیغ زدنشو خفه کنهواسه اینکه حواسشو پرت کنم باز با چوچولش ور رفتم و کیرمو کم کم حرکت میدادم تو سوراخش و برای اینکه از جیغ زدنش جلوگیری کنم لبمو گذاشتم رو لبش و شروع کردم به خوردن اونم دست انداخته بود دور گردنم و وحشیانه لبمو میخورد ، بالاخره با کلی احتیاط و تکون دادنای یواش کیرمو تا ته تو کون دختر عموم کردم و منتظر موندم تا سوراخش به اندازه ی کیرم عادت کنه،فرو رفتن کیرم تو کون خوش فرم و بزرگ ساناز خیلی برام هیجان انگیز بود چون سانازم محرمم بود گرچه به نزدیکی رضوان خواهرم نبود ولی دختر عموم بود و داشتم تجربه ی یه سکس دیگه با یکی از اقواممو تجربه میکردم که برام فوق العاده لذت بخش بود,بعد از چند دقیقه شروع کردم به مالیدن کسش و تکون دادن کیرم تو کونش و آروم عقب جلو میکردملبشو ول نمیکردم مبادا جیغش دربیاد و آبروم بره البته اونم خودش مواظب کاراش بود و خودشو با چنگ زدن من یا تخت یه جورایی تخلیه میکرد کم کم سرعت تلمبه زدن تو کون سانازو بیشتر کردم و احساس کردم آبم داره میاد واسه همین سریع کیرمو کشیدم بیرون که یهو ساناز چشماشو باز کرد معلوم بود حالت اعتراض داره و ضدحال خورده ؛ ناراضیه ازینکه کیرمو کشیدم بیرون چیزی نگفتم و پاهاشو از شونه هام برداشتم و دست انداختم دور کمرش و برگردوندمش و حالت سگی بهش دادم و ساناز خودش کونشو داد بالاتر ، قبل از اینکه باز کونش تنگ بشه و بسته بشه سوراخش ، کیرمو دوباره فرستادم تو کونش و وحشیانه توی کونش تلمبه میزدم و موهای سانازو میکشیدم ، خیلی سعی میکرد جیغ نزنه ولی بالاخره یه ناله هایی به گوش میرسید و صدای برخورد پام و به لپای کونش و اون شالاپ شولوپی که راه انداخته بود فضای اتاق رو به اضافه ناله های ساناز پر کرده بود موهاشو میکشیدم و سرش بالا میومد خودمو خم میکردم لبشو با دندون گاز میگرفتم و همچنان کیرمو با سرعت تو کونش حرکت میدادم ، یه جورایی برده ی من شده بود و تحت سلطه ی خودم داشتمش و به طرز وحشتناکی میگاییدمشبیشتر ازین نمیتونستم تحمل کنم و با یه ضربه ی محکم تو کونش ثابت شدم و پرتاب آبم تو کونش شروع شد و حسابی سیرابش کرد از کنار تختم چندتا دستمال کاغذی درآوردم و بعد از درآوردن کیرم از کون ساناز کونشو تمیز کردم،آبم از سوراخش سرازیر شده بود و خیلی صحنه ی قشنگی درست کرده بود،سوراخ گشاد قرمزش و آب سفید غلیظ من که داشت ازش میچکید،بعد از تمیز کاریش خوابید رو تخت منم کنارش افتادم و نگاهمون به هم خورد که سرشو انداخت پایین و چشماشو ازم میدزدید؛منم واقعا نمیدونستم چی بگم و فقط نگاش میکردم که یهو گوشیش زنگ خورد و سریع خزید طرف گوشیش ؛ مریم بود که سراغشو میگرفت و ساناز که انگار چیزیو فراموش کرده بود یه دونه کوبید رو پیشونیش و پای تلفن گفت واااای ببخشید مریمی الان میام پایین اصلا حواسم نبود مریم گلی .. الان میام..باشه..باشه..خدافظ و قطع کرد ؛ منو نگاه کرد و گفت رضا من برم خیلی دیــرم شده و شرتشو پوشید و دامنشو کشید بالا و خودشو مرتب کرد از تخت پاشد و من همینطور لخت و خوابیده رو تخت نگاش میکردم گفتم پیشرفت خوبی داشتی تو گیتار؛آیندت درخشانه چش گاوی جان..لپش سرخ شد و خنید و گفت مرسی استاد،فعلا...انگار نه انگار که تا ده دقیقه پیش داشتم میکردمش هیچکدوم به روی هم نیاوردیم و منم لباسی پوشیدم و سانازو تا در واحدم همراهی کردم و رفت طبقه ی خودشون.
ssoheyl: سلام دستت درد نکنه قسمت جدید گذاشتی اما فقط یه ذره تونست بلند کنه . مهیج ترش کن . مرسی مرسی که پیگیری...چشم sarmast: مرسی که خواننده هاتو منتظر نمیذاری jems007: ادامه بده چشم mahsabax: سکس بارضوان هیجانش بیشتره بیشتر سکس بارضوان بزار اون هم به موقعش surosh007: اول قرار بود هفته حداقل ۳ تا داستان بزاره ..تا دید یکم داستانش خواننده داره الان هفته ای یه داستان میزاره اونم نصفه . بعد منت هم میزاره که من از اوناش نیستم من فلانم . اگه الانم کسی اعتراض کنه دست پیش میگیره که پس نافته یادم نمیاد گفته باشم هفته ای سه قسمت میزارم..در صورتی که بعضی وقتا واقعا هم هفته ای سه قسمت رو میزاشتم و از اول هم گفتم فاصله ی بین هر قسمت نهایت یک هفتس بیشتر ازون شد اعتراض کنینبدهی ندارم که به کسی ---------------ممنون که پیگیر داستان هستید...قسمت بعد تا جمعه