ساختمان پر ماجرا فصل دوم { قسمت دوازدهم }دو روز از اون ماجرا میگذشت یه روز بعداز ظهر که وارد ساختمان شدم اتفاقی شروین رو دیدم تو راهرو سلام علیکی کردیم و یهو یاد درسش و نیلوفر افتادم گفتم نمیخوای درستو شروع کنی؟ یهو یادش افتاد و اخماش رفت تو هم گفت راستش از محاسبات بیزارم ولی مجبورم یاد بگیرم گفتم الان که کاری نداری سر تکون داد و گفتم برو کتاب و جزوتو بیار بالا منتظرم،رفتم و بعد از ده دقیقه در زد اومد داخل و رفتیم تو اتاق افتاد رو تخت و کتاب جزوشو گذاشت وسط رفتم یه چای دم کردم و برگشتم از پشت که میومدم چشمم خورد به بدنش یه شلوار اسلش پوشیده بود ولی کون گندش حسابی چشمک میزد واقعا ازش خوشم اومده بود تا حالا حس گی بودن و همجنسبازی بهم دست نداده بود ولی دیدن بدن شروین داشت کیرمو راست میکرد از همه چیش خوشم اومده بود مثل مامان و آبجیش بود..کون دخترونه ای داشت که دل هرکسی رو میبرد..قبلا هم کیرشو از زیر شرت دیده بودم نمیدونم چرا ولی به کیرشم حس پیدا کرده بودم و دوس داشتم بمالمش خلاصه خودمو جم و جور کردم و نشستم روبروش یه کم راجع به درس باهم حرف زدیم و یه سری مباحثو سعی کردم بهش یاد بدم حدود نیم ساعتی گذشته بود که میدیدم هی به گوشیش نگاه میکنه تکست میده و دوباره میندازتش کنار،کونم سوخت که بیخودی دارم وقتمو هدر میکنم و شروین اصلا یه جا دیگه بود به روی خودم نیاوردم و پاشدم رفتم چایی بیارم..دو استکان چای ریختم و برگشتمموقعی که داشتم میومدم تو اتاق شروین بازم داشت چت میکرد بی صدا آروم رفتم و صفحه ی گوشیشو دیدم که یهو داغ کردم..توی تلگرام داشت با یکی سکس چت میکرد..با یه پسر..عکس کیر و کونشونو بهم نشون میدادن و شروین با استیکرای گی جواب میداد بی صدا چای رو گذاشتم رو میز و نشستم کنارش و آروم دستمو گذاشتم رو کونش یهو ترسید و عقبو نگاه کرد،گفتم پس واسه اینه که اصلا حواست به درس نیست.نه؟ و خندیدم،کم کم خیالش راحت شد و لبخندی زد گفت نه اتفاقا حواسم به درس هم بود..در حین اینکه داشتم کونشو میمالیدم گفتم اون عکس کیر و کون خودته و به گوشیش اشاره کردم بدون اینکه خجالتی بکشه گفت آره..گفتم خوشگلن و وسط قاچ کونشو میمالیدم اونم مشخص بود خوشش اومده ولی فعلا خودشو به بی خیالی زده بود گفتم پس گی بودی و ما نمیدونستیم؟ آره؟ لبخندی زد و گفت نه فقط گی نیستم سکس با دخترم دارم ولی از جفتش لذت میبرم..پیش خودم گفتم نکنه منم مثل اون شدم چون هم با دخترا خیلی حال میکنم هم الان از کیر و کون شروین خوشم اومده..گفتم میدی یا میکنی؟ گفت جفتش؛کلا همه جور سکسیو دوست دارم تجربه کنم گی چه دادن چه کردنش چه ساک زدن چه اینکه کسی برام ساک بزنه؛ سکس با دختر و زنا , سکس ضربدری و سکسای دیگه کلا عاشق سکسم,گفتم عجب داغی تو به کونش اشاره کردم و گفتم میشه ببینمش و خندید خودش پاشد و مثل این جنده ها شلوارشو آروم کشید پایینواقعا بدن دخترونه ای داشت شرت قرمز پاش بود ولی نه اونی که قبلا پاش دیده بودم دست کشیدم رو لپای کونشو از هم بازشون کردم و از رو شرت سوراخشو بوسیدم خودم خوابوندمش رو تخت و مشغول ور رفتن شدم باهاش روی لپای کونشو با زبون میرفتم و میومدم و گازای ریز میگرفتم از کون مامانش واقعا چیزی کم نداشت برش گردوندم معلوم بود خوشش اومده چون کیرش سیخ سیخ شده بود وسوسه شدم کیرشو زودتر از سوراخ کونش ببینم و شرتشو کشیدم پایین یه کیر قلمی و سفید با سر صورتی افتاد بیرون خیلی خوووشگل بود به نظرم , بدون هیچ فکری نزدیکش شدم و نفهمیدم چی شد که کیرشو تو دهنم حس کردم و کم کم مشغول ساک زدن شدم..شروین تعجب کرده بود ولی کم کم خودشو با شرایط وقف داد و سرمو گرفت و تو دهنم تلمبه میزد خیلی بهم مزه میداد تا حالا تجربه نکرده بودم و با لذت کیرشو ساک میزدم کارایی که مامانش برام میکرد و براش میکردم و اون حسابی کیف میکرد در حین ساک زدنم با انگشتم با سوراخش بازی کردم خیلی خوشش اومد تفی که رو کیرش کرده بودم لیز خورده بود رو سوراخ کونش افتاده بود کم کم انگشتمو داخل کونش کردم و همچنان کیرشو مک میزدم...انگشتم به راحتی تو کونش رفت معلوم بود حسابی از خجالت کونش درمیاد؛خودش با دست سرمو کشید عقب و خودش افتاد به جونم اول یه لب ناز ازم گرفت و جلوم زانو زد و شرت و شلوارمو باهم کشید پایین و مشغول ساک زدن شد فوووق العاده بود کارش حتی از مامانشم حرفه ای تر ساک میزد تخمامو میمالید و کیرمو تا ته میکرد تو حلقش جوری که سر کیرم میخورد تهه حلقش و صدای عق زدنش راه افتاد کیرم تف خالی شده بود و اگه یه کم دیگه پیش میرفت آبم میومد چون خیلی تحریک شده بودم و واسه اولین بار بود با یه پسر داشتم سکس میکردمبعد از یه مدت که حسابی کیرمو خیس خیس کرده بود سرشو کشید عقب اومد بالا و دوباره یه لب مشتی ازش گرفتم و لبشو مک میزدم و همزمان تو همون حالت سرپا انگشتمو تو کونش کرده بودم، انداختمش رو تخت پاهاشو دادم بالا و یه تف به سوراخش زدم وحشی شده بودم سر کیرمو به راحتی کردم تو و بقیشو یه ضرب فرستادم تا ته توی کونش که یهو یه آآآی نازی گفت مشغول کردن کونش بودم گشاد بود ولی خیلی بهم حال میداد درحالی که میکردمش کیرشم میمالیدم خوابیده بود ولی کم کم داشت تو دستم سیخ میشد...تا حالا تجربه گی نداشتم و خیلی داشت بهم حال میداد واسه همین نتونستم بیشتر ازین دووم بیارم و آبمو ریختم تو کوونش باز یه آآآی ناز گفت و منم سرعت مالیدن کیرشو بیشتر کردم همون لحظه آب خودشم اومد و ریخت رو شکمش..کیرشو میمالیدم و کیرم همچنان تو کونش بود خم شدم روش و دوباره ازش لب گرفتم کم کم کیرم افتاد بیرون و خودش دستشو گذاشت رو سوراخش بهش دستمال دادم و خودشو تمیز کرد لبخندی زد گفت چطور بود گفتم عاااالی خیلی خوب بود ولی کم بود دستشو کشید رو کونم و گفت فرصت بسیاره آقا معلم تازه یاد درسش افتاده بودم گفتم اگه قول بدی حواست به درس باشه همه جوره تو سکس کمکت میکنم خیلی راضی و خوشحال بود و گوشیو انداخت کنار همونجوری لخت کنار هم مشغول ریاضی بودیم و واقعا داشت یه چیزایی میفهمید و خودش بعضی مسأله هارو حل میکرد خودشم تعجب کرده بود و خیلی خوشحال بود بعد از دو ساعت دیدم کم کم داره خسته میشه واسه همین گفتم واسه امروز کافیه و دوباره لبشو بوسیدم,لباسامونو پوشیدیم و شروین و راهی کردم به خونشون.
ساختمان پر ماجرا فصل دوم [ قسمت سیزدهم ]هرروز که بیشتر میگذشت تجربیات سکسیم با آدمای مختلف بیشتر و بیشتر میشد اما بهترین سکس ها هم به پای سکس با رضوان خواهرم نمیرسید..طعم سکس با رضوان با بقیه فرق میکرد ولی مدتها بود موقعیت سکس باهاش برام پیش نمیومد فقط فرصتای کمی که پیدا میکردیم به ساک زدن و لیسیدن کسش ختم میشد..با نیلوفر و شروین هم گرم تر شده بودم واقعا یه خانواده ی سکسی بودن..فقط شیما بود که باهاش سکس نکرده بودم که البته اون خودش نزده میرقصید از دیلدوهای توی چمدونش و عشوه هایی که میومد و لباسایی که میپوشید مشخص بود..بعد از ماجرای شروین سکسی نداشتم جز همون کارایی که با خواهرم انجام میدادم حدود ده دوازده روز بود از سکسم با شروین میگذشت البته دو بار دیگه هم بهش ریاضی کمک میکردم ولی خونه خودشون,نمیشد کاریش کرد تا اینکه رسید به چهارمین جلسه ای که میخواستم بهش درس بدم اونم تو واحد خودشون..اون روز نیلوفر سرگرم کارای خونه بود و شیما رفته بود دوش بگیره منم مشغول درس دادن به شروین بودم داشت خوب پیش میرفت و نیلوفر هر از گاهی بهمون سر میزد بعد از یک ساعت در حموم باز شد و شیما با یه حوله دورش درومد بیرون منو دید و سلامی کرد منم جواب سلامشو دادم و میخکوب بدنش شده بودم تنش خیس بود همونطوری رفت آشپزخونه و یه چای واسه خودش ریخت و برگشت رفت سمت اتاقش,با دیدنش بدجوری سیخ کرده بودم شروین که فهمیده بود رومو برگردوندم نیلو هم فهمیده بود بازم سوتی داده بودم خودمو زدم ب بیخیالی و دوباره یه نیم ساعت به شروین درس دادم و بساط کتاب و جزوه رو جم کردیم تا اینکه نیلوفر اومد و کلی ازم تشکر کرد و بغلم کرد و بوسید و گفت خسته نباشین بچه ها,رضا جون دستت درد نکنه خیلی شروین ریاضیش بهتر شده واقعا نمیدونم چطوری ازت تشکر کنملبخندی بهش زدم , نیلو رو کرد به پسرش و گفت مامان برو حاضر شو باهم بریم تا بانک و بیایم میخوام یه حساب باز کنم یه سری خریدم داریم و نگاهی به من کرد و چشمکی زد..اولش نفهمیدم منظورشو تا اینکه کم کم گرفتم داستان از چه قراره نیلو داشت موقعیت سکس من با دخترشو جور میکرد شروین حاضر شد و رفت بیرون و نیلو هم اومد پیشم و کیرمو از رو شلوار مالید و گفت خوش بگذره رضا جونم اینم اون یکی فرشته و بی هیچ حرفی رفت بیرون یکی دو دقیقه طول کشید تا خودمو پیدا کردم،کیرمم حسابی شق شده بود و مدتی بود که بهش نرسیده بودم رفتم سمت اتاق شیما و در زدم و بدون اجازه ای رفتم تو اووووف هیچ لباسی تنش نبود و مشغول سشوار کشیدن موهاش بود بدجووری سیخ کردم منو دید و خندید گفت تو اینجا چیکار میکنی بدو برو بیرون بینم و باز خندید انگار میدونست مامان و داداشش نیستن چون اصلا عین خیالش تبود که من اونجام و اون لخته،انگار از قبل برنامه ریزی شده بود..رفتم سمتش زبونم بند اومده بود واسه همین چیزی نگفتم و فقط از پشت سینه هاشو گرفتم تو دستم و خودم شلوار و شرتمو در آوردم جفتمون سرپا بودیم و من از پشت بغلش کرده بودم با برخورد کیرم به لای پاش یهو جووونی گفت و برگشت کیرمو که دید مثل مامان و داداشش جلوم زانو زد و مشغول ساک زدن شدخیلی محکم ساک میزد جالب اینجا بود بین شروین و شیما و نیلوفر ساک زدن شروین از همشون بهتر بووود،با موهای شیما بازی میکردم و اون مشغول زبون کشیدن روی تخمام و سوراخ کونم بود خیلی از کاراش لذت میبردم واقعا یه جنده ی به تمام معنا بود،کیرمو تو دهنش میکردم و فشار میدادم به لپش حدود ده دقیقه ای همون حالت ساک میزد که خودش سرشو کشید عقب و افتاد رو تخت منم افتادم روش و پاهاشو دادم بالا و مشغول لیس زدن زیر گردنش و و سینه هاشو رفته رفته کس و کونش شدم..بدنش خیلی خوشبو بود به خاطر شامپو بدن و عطری که زده بود و حسابی تحریکم میکرد..سوراخ کون و کسشو حسابی سرحال کردم با لب و زبونم و منتظر ورود کیرم بودن..سر کیرمو آروم بردم سمت کونش ولی خودش کیرمو هدایت کرد سمت کسش و خودشو کشید جلو،البته چیز عجیبی نبود برام که شیما پرده نداشت یه کس نقلی و خیسو داشتم بعد از ده دوازده روز میکردم همزمان خودش کونشو انگشت میکرد و داشت باز میکرد اووف عجب جنده ای بود یه کم که با کونش بازی کرد کونش هم آماده ی پذیرایی از کیرم شده بود واسه همین تا از کسش کشیدم بیرون رد کردم تو سوراخ پایینیشو مشغول گاییدن کونش بودم،شیما دااد میزد و بدنمو چنگ میزد..کس و کونش فوق العاده بودن اولین بارم بود که از دوتا سوراخ همزمان استفاده میکردم دوباره از کونش درآوردم و کردم تو کسش ,وقتی از کونش میکشیدم بیرون و میکردم تو کسش سوراخ کونش باز میموند و حسابی صحنه تحریک کننده ای بود همین روال انقد پیش رفت که تو کونش ارضا شدم و شیما هم همون لحظه تکونی خورد و ارضا شد..پیشش ولو شدم رو تخت حسابی سرخوش بودم و احساس سبکی میکردم شیما خودشو تمیز کرد و یه لب از من گرفت و گفت خیلی مزه داد واقعا استادی تو کردن,لبخندی زدم و گفتم دارم درس پس میدم و جفتمون خندیدیم کم کم لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون
ساختمان پر ماجرا فصل دوم [ قسمت چهاردهم ]سه روز بعد از سکس من و شیما دوباره یه جلسه ریاضی با شروین قرار بود کار کنم که تصمیم گرفتیم این سری واحد خودم باشه و نیلو هم قبول کرد..بیشتر دلم میخواست یه بار دیگه طعم سکس با پسرو بچشم این سری دلم میخواست کون دادنم تجربه کنم نمیدونم چرا یه همچین حسی اومده بود سراغم ولی میدونم باعث و بانیش شروین بود و بس... رفتم یه دوش گرفتم و موهای کیر و کونمو زدم؛توی سوراخ کونمم با شلنگ آب گرم تمیز کردم و اومدم بیرون رفتم تو هال نشستم و واسه خودم دو سه پیک ویسکی ریختم و خوردم فقط برای اینکه یه ذره گرم بشم داشتم یه پیک دیگه میریختم که صدای در اومد بیخیال مشروب شدم و رفتم سمت در؛شروین کتاب و جزوه هاش دستش بود و یه شلوارک اسلش و یه تیشرت نارنجی تنش کرده بود همون دم در سیخ کردم با تیپ زدن و بدن سفید و بی مویی که داشت درو بستم و همونجا لب تو لب شدم باهاش خودشم بدجوری تشنه ی سکس بود مشخص بود همینطور که سرپا لب میگرفتیم از هم کم کم رفتیم تو هال همونجایی که با مامانش سکس داشتم من دستمو کرده بودم تو شلوارک و زیر شرتش و انگشتمو تو کونش کرده بودم اونم همینکارو کرد و انگشتشو آروم کرد تو کونم دردم گرفت ولی چیزی نگفتم و اون انگار خودش وارد بود جوری سوراخمو بازی داد که دردم یادم رفت و اون یه انگشتشو کامل تو کونم کرده بود..هولش دادم رو مبل و خودم افتادم روش لباسای همدیگرو درآوردیم با دوتا کیر سیخ کنار هم خوابیده بودیم همینطور که روش بودم چرخیدم و حالت شصت و نه گرفتم کیرش جلوی صورتم بود اولش یه بوس آبدار ازش کردم و کردمش توی دهنم مشغول ساک زدن شدم شروین م یکی دو دیقه بعد از من شروع کرد به ساک زدن کیرمو همزمان انگشت کردن کونم خیلی خوشم اومد هم داشتم ساک میزدم هم داشت برام ساک میزد هم کونمو انگشت میکرد اولین باری بود که داشتم تجربش میکردم کونمم دیگه به انگشت شروین عادت کرده بود منم شروع کردم به انگشت کردن کون شروین البته مال اون خیلی راحت انگشت و کیرو ساپورت میکرد..کم کم از ساک زدن خسته شدیم و از روش پا شدم خودش مثکه بیشتر تمایل به دادن داشت چون تا من پاشدم برگشت و رو زمین قمبل کرد و سرشو گذاشت رو مبل یه تفم رو سوراخش انداخت و انگشتشو تو کونش کرد تا گشاد تر بشه منم دیگه طاقت نیاوردم و سر کیرمو روی لپای کونش میکوبیدم و کم کم کیرمو فرستادم تو کونش بازم یه آه کشدار گفت و شروع کردم به تلمبه زدن تو کونش اونم ناله های آرومی سر داده بود که حال و هوا رو خیلی سکسی تر میکردلپای کونشو با دست باز کرده بود و من با تمام قدرت تو کونش میکوبیدم کیرمو و اون فقط آخ و اووف میکرد و کیرشو میمالید..کیرمو تا ته میکردم تو و یهو درمیاوردم سوراخش بازه باز میشد و نبض میزد دوباره میکوبوندم سقف کونش که باعث میشد بپره جلو یه کم که تو اون حالت کردمش کیرمو کشید بیرون و خودم دراز کشیدم رو زمین و بهش فهموندم بشینه رو کیرم زودی پرید روم و نشست روی کیرم این حالتم خیلی ناب بود شروین مثل مامان و خواهرش خیلی هات بود رو کیرم بالا پایین میشد و آه میکشید منم کیرشو که شل شده بود تو دستم گرفته بودم و میمالیدم داشتم براش جق میزدم اونم خم شد روم و لبشو گذاشت رو لبام خیلی عاشقانه لبمو مک میزد شروین واقعا عشق داشت تو سکسش ولی من حس اونجوری نداشتم تو سکس با پسر فقط برام سکس مهم بود تو همین فکرا بودم که دیدم هرلحظه ممکنه آبم بیاد بهش گفتم داره میاد بریزم توش؟؟ گفت نه و از رو کیرم پاشد و گفت پاشو وایسا..منم پاشدم و اون جلوم زانو زد و دهنشو باز کرده بود و برام جق میزد با یکی دو تکون آبم شروع کرد به پریدن و صورت و مو و لب و دهنش با آبم یکی شده بود بعد از اینکه تا قطره ی آخر آبمو رو صورتش ریختم چشاشو وا کرد و لبخندی زد سریع پاشد و رفت حموم صورتشو بشوره منم رو تخت ولو بودم برگشت و اومد کنارم نشست و لبشو رو لبم گذاشت دستشم رفت سمت کونمو دوباره سوراخمو بازی میداد درسته آبم تازه اومده بود ولی یه حس کونی بودن بهم دست میداد وقتی سوراخمو میمالید منم کیرشو تو دستم گرفتم و مشغول مالیدنش شدم رفتم بین پاهاش نشستم و کیرشو به دهن گرفتم سعی کردم مثل خودش ساک بزنم و بهش حال بدم فکر کنم موفقم شدم چون کیرش تو دهنم بزرگ و بزرگ تر شد یه کم که ساک زدم دیگه کیرشو از دهنم کشیدم بیرون و مثل خودش قمبل کردم حالا منتظر یه تجربه ی جدید تو سکس بودمشروین تو کارش وارد بود جوری سوراخمو بازی داد و انگشت کرد که وقتی سر کیرشو گذاشت تو کونم خیلی دردم نیومد ولی باز یه درد اولیه داشت که خیلی خودمو نگه داشتم و صدام درنیومد شروین آهسته آهسته کارشو پیش میبرد و کیرشو تو کونم میکرد کم کم داشت خوشم میومد که یه تیکه از بدن یکی دیگرو تو بدن خودم دارم حس میکنم به خودم که اومدم کل کیر شروین و تو کونم جا داده بودم درد زیاادی داشت ولی لذت بخش کم کم شروین شروع کرد به تلمبه زدن و منو سرخوش و سرخوش تر میکرد منم ناله هام شروع شده بود و از کون دادنم داشتم نهایت لذتو میبردم اونم کارای منو میکرد کیرشو میکشید بیرون و میفرستاد تو دوس داشتم اون لحظه سوراخمو ببینم احتمالا مثل سوراخ شروین باز میموند حدود هفت هشت دیقه به همون روال کونمو گایید تا اینکه کشید بیرون همون حالت قبل شد و خودش دراز کشید رو زمین و منتظر بود من بشینم رو کیرش با دیدن کیرش حسابی حال میکردم یه کیر قلمی و سفید با سر و کلاهک صورتی کیرشو با دست مالیدم و رو سوراخ کونم تنظیم کردم آروم آروم نشستم روش و چون تازه کیر توش رفته بود گشاد شده بود با یه حرکت کل کیرشو تو کونم کرد و تخماش چسبیده بود به بدنم جفتمون آهی کشیدیم و من آروم شروع کردم به بالا پایین کردن و کم کم سرعتمو بیشتر کردم تو اوج سکس بودم اگه آبم نیومده بود ممکن بود الان بیاد بس که داشت بهم مزه میداد بعد از چند دیقه که تو اون حالت داشتم رو کیرش بالا پایین میشدم نزدیک اومدن آبش بود بهم گفت و من بر خلاف اون گفتم بریزه تو کونم خیلی خوشم نمیومد آبش رو صورت و دهنم باشه با دو سه ضربه ی محکم تو کونم آبش اومد و سوراخ کونم سووخت خیلی داغ بود و در عین حال اوج لذت به من و شروین بودکم کم آروم شد و کیرش از کونم درومد بیرون افتادم روش و لبمو گذاشتم رو لبش و قتی که پاشدم آبش داشت از کونم سرازیر میشد که یه دستمال گرفتم و گذاشتم تو سوراخ کونم و رفتم دستشویی خودمو شستم وقتی برگشتم شروین لخت رو مبل نشسته بود و معلوم بود حسابی حال کرده امروز،به من که خیلی چسبیده بود رفتم پیشش نشستم و دوباره از لبش بوسیدمش گفتم حال داری درس بخونیم اونم بامن هم عقیده بود انگار و گفت یه امروزو بیخیال شیم خیلی بهم حال داد ولی خیلی ام خستم میخوام برم یه کم استراحت کنم رفت سمت لباساش و درحال پوشیدنش بود که گفت شیما دیروز خیلی سرحال شده بودااا..خوش گذشت؟؟ از حرفش تعجب کردم ولی مشخص بود که خودشم میدونه من با مادر و خواهرش سکس داشتم گفتم فوق العاده بود مثل خوودته آبجیت،گفت تو چی؟ گفتم من؟؟ گفت آره دیگه..بار اولی که اومده بودم اینجا..رضوان رو تختت ولو بود و نیمه لخت..میدونم که باهم سکس دارین من و شیما هم مثل شماهاییم؛برام جالب شد با اینکه تو سکسی بودن اون خانواده شکی نداشتم ولی فکر نمیکردم شروین و شیما هم مثل من و رضوان باشن،گفتم آره رضوانم مثل شیمای شما خیلی هاته لباساشو پوشید و نشست کنارم منم شروع کردم به پوشیدن لباسام گفت راستی...بعد حرفشو خورد گفتم راستی چی...گفت هیچی ولش کن..گفتم حرفتو بزن بین من و تو که دیگه حرفی نمونده..خندید و حرفمو تایید کرد گفت یادته راجع به فانتزی سکسام بهت میگفتم؟؟ با سر تایید کردم گفت یادته چیا بود فانتزیام؟؟ گفتم همشو نه گفت یکی از فانتزیام سکس ضربدریه و سرشو انداخت پایین تازه دوزاریم افتاد اون میخواست رضوانمو بکنه اولش اخمام رفت تو هم ولی بیشتر که بهش فکر کردم خوشم اومد از ایدش و گفتم پس واسه خواهر من سیخ کردی..گفت اونکه آره از همون روزی که رو تختت بود و کونشو رو به من قمبل کرده بود از حرفاش کیرم داشت راست میشد که از چشم شروین دور نموند دست گذاشت رو کیرمو گفت میبینم که توام بدت نمیاد..گفتم نه اتفاقا اگه یه همچین چیزی شدنی باشه خیلی خوشمم میاد قبلا هم که بهت گفته بودم تو فانتزی های سکسیت کمکت میکنم شیما که میدونم راضیه ولی راضی کردن رضوان یه کم سخته ببینم چیکارش میکنم که شروین حسابی خوشحال شد و منو بغل کرد و بوسید کتاباشو برداشت و رفت سمت در و گفت پس خبر از تو..با دست زدم رو کونش و گفتم باشه خبرت میکنم،با یه لب از هم خدافظی کردیم
ساختمان پر ماجرا فصل دوم قسمت پانزدهم (قسمت آخر)بعد از رفتن شروین فکرم حسابی مشغول حرفاش بود و سکس خودمو با شیما و شروین و با رضوان تصور میکردم از فکرشم داشت آبم میومد کلا منگ شده بودم و میخواستم هرجور شده این تصورو واقعیش کنم از واحدم بیرون اومدم و رفتم واحد پایین..مثل همیشه خونه سوت و کور بود و همه بیرون بودن و رضوان هنوز مدرسه بود گشنم شده بود میدونستم رضوانم الانا پیداش میشه و گرسنس واسه همین دوتا پیتزا سفارش دادم و رفتم رو مبل توی هال لم دادم بعد از پنج دیقه صدا باز شدن در اومد و آبجی نازم اومد تو منو دید و خندید گفت به خان داداش ازین ورا منم خندیدم و رفتم سمتش بغلش کردم و افتادم به جونش و لبشو میخوردم که یهو زنگمونو زدن رضوان هول شد و سریع از بغلم جدا شد خندم گرفته بود گفتم نترس عزیزم میدونستم الان میرسی و گرسنه ای زنگ زده بودم و پیتزا سفارش دادم..لبخندی زد و اومد بغلم کرد گفت وااای مرسی رضا خیلی گشنم بووود گفتم تا تو بری دست و روتو بشوری و لباس عوض کنی برم غذا رو تحویل بگیرم رفتم دم در پیتزاهارو گرفتم و برگشتم رضوان یه تاپ طوسی و شلوارک کشی زرد پوشیده بود که حسابی کونشو نمایان میکرد پیتزاهارو بردم آشپزخونه و رضوانم اومد نشست مشغول خوردن شدیم نمیدونستم از کجا شروع کنم و چجوری وارد بحث بشم باهاش تا اینکه خودش انگار فکرمو خوند گفت راستی این پسره چرا میاد بالا پیشت؟؟ گفتم کی؟؟ گفت همین مستاجره دیگه،خوشحال شدم خودش داشت کمکم میکرد بحثو باز کنم گفتم آها شروین؟؟ واسه ریاضیش..اون روز یادته اومد بالا توام لخت بودی رو تخت و حسابی کونتو دید زد؟؟ خندم گرفت رضوانم خندید گفت آرره چطور؟؟ گفتم یادته گفت فردا صبحش برم خونشون واسه صبحونه؟؟ رضوان حرفمو تایید کرد..گفتم خب رفتم فرداش خونشون و مادرش ازم خواست تو ریاضیش کمکش کنم..واقعا خانواده خوبین هم خود پسره هم خواهرش شیما و مادرش نیلوفر..یهو رضوان اخماش رفت توهم وقتی اسم جنس مونث اومد..که سری جم و جورش کردم گفتم راستش شیما و شروینم یه رابطه ای مثل رابطه ی من و تو دارن! , یهو یادش رفت قضیه شیما و نیلوفرو و گوشاشو تیز کرد واسه ادامه ی حرفم..گفت یعنی چی مثل ما؟؟ یعنی سکس دارن؟؟!! گفتم آره..یکی دوبار که رفته بودم پایین حواسشون نبود و صداشونو میشنیدم از لا به لای حرفای شروینم یه چیزایی گرفتمرضوان کنجکاو شده بود و براش جالب بود که کس دیگه ای هم تو دنیا هست که از این رابطه ی محارمی داشته باشه..گفت مطمئنی؟؟ گفتم آره بابا با خود شروین راجع بهش حرف زدم..خیلی خانواده ی سکسی و حشری ای هستن..اونا هم میدونن رابطه ی منو تو رو..همون شبی که شروین تو رو روی تخت لخت دید فهمیده بود..رضوان خنده ای کرد,ادامه دادم راستش از وقتی فهمیدم اونام مثل مان یجوری احساس نزدیکی میکنم بهشون...دوس داری آشنا شی باهاشون؟؟ رضوان با ذوق سری تکون داد و گفت آره..گفتم خو پس یه قرار میزارم خودم و خودت و شروین و شیما واحد بالا..رضوان بازم لبخندی زد و تایید کرد حرفمو..غذامونو که خوردیم پاشدیم اومدیم تو هال نشستیم نمیشد سکس کنیم چون هر آن ممکن بود مامان یا بابا برگردن ولی همونجا روی مبل توی هال ولو شدیم و رضوان تو بفلم بود و چیزی نمیگفت..گفتم رضی جونم؟؟ گفت جون داداشی؟؟ گفتم کجایی؟؟ خیلی تو فکری..گفت هیچی..این قضیه شروین و شیما فکرمو مشغول کرده..گفتم اوهوم منم همش تو همین فکرام..راستش به یه چیزای دیگه هم فک میکنم ولی..،سرشو آورد بالا و نگام کرد گفت ولی چی؟؟،گفتم اگه چارتامون بالا بودیم و باهم جور شدیم و موقعیت سکس پیش اومد..به نظرت شدنیه؟؟ ، چشماشو ریز کرد و گفت نمیدوونم..بستگی داره واقعا باهم گرم بگیریم یا نه!! ,همه چی خوب داشت پیش میرفت و رضوانم تو حرفاش معلوم بود بدش نمیاد یه همچین چیزی پیش بیاد..گفتم یعنی تو مشکلی نداری جلوی هم سکس کنیم یا..گفت یا؟؟؟ گفتم یا مثلا فرصتی جور بشه و سکس ضربدری داشته باشیم؟؟ یادته بعضی وقتا راجع به سکس با یه غریبه حرف میزدیم؟؟ رضوان یه کم رفت تو فکر و ساکت شد ولی عکس العمل بدی نداشت و برعکس داشت حشری ام میشد سر این موضوعا و دستشو گذاشت رو کیرم و دید سیخ کردم گفت مثکه تو مشکلی نداری و خیلی ام خوشت میاد نه؟؟ گفتم ایییی خندید و گفت اگه داداشیم خوشش بیاد منم خوشم میاد دیگه و لبشو گذاشت رو لبام..خیلی خوشحال بوودم که رضوانم موافق سکس ضربدری بود البته اگه موقعیتش پیش میومد..منتهی نمیدونست طرف مقابل جفتشونو کرده بودم و هر دو خرشهوت هستن..روز چهارشنبه عصر بود که من توی واحدم بودم و خانواده پایین،داشتم یه سری کارای دانشگامو جفت و جور میکردم که صدای در شنیدم از اتاقم اومدم بیرون و رفتم درو باز کردم..آبجیم بود گفت رضا بابا میگه بیا پایین کارت دارم و یه نیشخندی رو لبش بود از پله ها پایین میرفت که از رو شلوارش یه دونه زدم رو لپ کونش که میلرزید و کونشو مالیدم خندید و گفت دیووونه مامان اینا خونه ان!! خودم یادم رفته بود و خودمو جم و جور کردم رفتیم داخل واحدمون که دیدم بابا و مامان توی آشپزخونن و بابا داره با مامان حرف میزنه هنوز نرسیده بودیم به آشپزخونه که تو حرفاشون چیزی راجع به بستن ساک و چمدون شنیدم..رسیدیم آشپزخونه که بابا مارو دید گفت اومدی؟ بیا بشین اینجا کارت دارمیه کم نگران شدم گفتم جانم پدر جان چیزی شده؟؟ گفت منو مادرت فردا صبح میریم بروجرد داییت زیاد حالش خوب نیست..نگاهمو سمت مامانم کردم که تازه دیدم چشاش سرخ شده..بیشتر نگران شدم..گفتم چطور حالش خوب نیست؟؟ چی شده بابا؟ گفت چیزی نیست پسرجان..یه کم ناخوش احواله..جای شماهم نیست بیاین اونجا...الان فقط بحث مریضی و شلوغیه تو اون خونه..شماهاهم که درس دارین از طرفی نمیشه کل خونه رو خالی بزاریم..خیلی که این مستاجرا رو نمیشناسیم..پس شماها باشین..ما نهایتا فردا شب یا جمعه برمیگردیم..خیلی ناراحت شده بودم دایی اشکانمو خیلی دوس داشتم رفتم مامانمو بغل کردم و گفت مامان نگران چیزی نباشا..دایی زود خوب میشه...مامانم بغضی که نگه داشته بود و نتونست کنترل کنه و شروع کرد تو بغلم گریه کردن..بعد از یه کم دلداری دادن به مامان به بابا گفتم خیالت بابت اینجا راحت بابا..بابامم لبخندی بهم زد و روی اپن رو نشون داد گفت یه کارت گذاشتم اونجا رمزشم نوشتم واست..گرچه ما یکی دوروزه برمیگردیم ولی لازم بود ازش استفاده کن..تشکری کردم و از آشپزخونه اومدم بیرون دیدم رضوان دم اتاقشه و علامت میده بم که برم پیشش..رفتم سمتش و رفتیم اتاقش درو بست و همچنان همون نیشخند رو لبش بود گفتم چی شده آبجی خوشگله؟؟ خبریه؟؟ اومد نزدیکمو آروم گفت یادته راجع به حرفای اون روز سر میز نهار؟؟ گفتم کدوم حرفا؟؟ گفت همون قضیه شروین و شیما دیگه!! گفتم آهااا خب؟!! یه کم فکر کردم و دلیل نیشخندشو فهمیدم آبجی شیطونم واسه فردا خواب دیده بود , دماغشو نشگون گرفتم و گفتم ناقلا معلومه بدت نیومده ها خندید و گفت حالا که چیزی نشده..بوسش کردم و گفتم باشه ببینم چیکارش میکنم و رفتم بیرون از اتاقش چون بابا اینا خونه بودن نمیشد زیاد پیش هم بمونیمرفتم سمت واحد خودمو فکرم مشغول بود که چه کار کنم فردا..بهتر دونستم با خود شروین حرف بزنم واسه همین رفتم بیرون و سمت واحد نیلو اینا در زدم و شیما درو باز کرد..لبخندی زد و گفت به آقا رضا راه گم کردی و دعوتم کرد به داخل..نیلو مشغول آشپزی بود و از آشپزخونه سلام علیکی کرد باهام و لبخندی بهم تحویل داد گفتم شروین خونست؟ شیما گفت آره تو اتاقشه صداش کنم؟؟ گفتم نه خودم میرم پیشش با اجازه..شیما هم رفت کمک مامانش و من رفتم سمت اتاق شروین در زدم و رفتم تو..دراز کشیده بود رو تختش و با گوشیش ور میرفت یه شلوارک مشکی و رکابی مشکی تنش بود منو که دید جا خورد و سریع لبخندی زد سلام علیکی کردیم و رفتم رو تخت پیشش گفت چه عجب بالاخره اومدی..خنده ای کردم و لبمو گذاشتم رو لبش و کونشو از رو شلوارک مالیدم گفتم دیگه فرصت پیش نمیومد بیام الانم نمیتونم بمونم..اینو که گفتم لبخندش محو شد گفتم ولی یه کار واجب باهات داشتم..گوشاشو تیز کرد و گفت جونم؟ گفتم یادته قضیه منو تو و آبجیامون؟؟ یه کم فکر کرد و لبخندی زد گفت آره آره..گفتم خب..فردا ظهر میتونین بیاین واحد من؟؟ شاید بتونیم یه کارایی بکنیم..شروین ذوق زده شد گفت راست میگی؟؟ خنده ای کردم و گفتم آره..راجع بهتون گفتم به رضوان و اونم بدش نیومده..پس خودت با شیما هماهنگ کن و ظهر بیاین بالا..گفت باشه حتما..دوباره ازش لبی گرفتم و پاشدم اومدم بیرون..نیلو و شیما هنوز آشپزخونه بودن..سمت در خروجی میرفتم و گفتم نیلو جون با اجازه من میرم بالا یه کم کار دارم..گفت چه اومدنی چه رفتنی بشین یه شربتی بیارم بخوری...گفتم مرسی فرصت زیاده بازم سر میزنم..جفتشون لبخندی زدن بهم و خدافظی کردم اومدم بیرونرفتم واحد خودمو دوباره مشغول کارای دانشگام شدم شب شام رفتم پایین و بعد از خوردن شام با مامان بابا خدافظی کردم چون صبح میخواستم زود بیدار شم و واسه ظهر آماده باشم..موقع رفتن به رضوان چشمکی زدم و بهش فهموندم که ردیف شده فردا..شب خیلی خسته بودم و زود خوابم برد تا چشم باز کردم ساعت یازده ظهر بود..مشخص بود بابا اینا رفتن..از تختم اومدم پایین و اولین کاری که کردم یه دوش آب گرم و ترتمیز کردن بدنم بود...از حموم که درومدم رفتم پایین واحد خودمون و رضوانم همون لحظه از اتاقش بیرون اومده بود جالب بود که اونم مثل من تازه رفته بود حموم و مشخص بود اونم خیلی هیجان داره رفتم سمتش و لبمو گذاشتم رو لبش گفتم چه ناز شدی آباجی جونم..خندش گرفت گفت یعنی نبودم؟؟ دوباره لبمو گذاشتم رو لبش و گفتم ناز بودی نازتر شدی آبجی خنده ای کرد و رفتیم آشپزخونه یه صبحونه مختصری با عشقم خوردم و رضوان رفت لباسشو عوض کنه و بیاد بالا..منتظرش موندم..یه ده دقیقه بعد در اتاقش باز شد و با دیدنش حسابی کیرم واکنش نشون داد یه ساپورت شیری رنگ پوشیده بود و یه دامن قرمز کوتاه..یه پیرهن زرشکی مشکی ام پوشیده بود و یه آرایش جنده واری کرده بود همون لحظه میخواستم حمله کنم سمتش که دستشو آورد بالا و گفت آی آی آرایشم به هم میخوره ها بیا بریم بالا داداشی..خندم گرفته بود گفتم بریم سکسی خانوم و از زیر دامنش کونشو میمالیدم تو راه واحدم..خیلی تنها نموندیم تو واحد که صدای درو شنیدم رفتم درو باز کردم و شروین و شیما رو دیدم که اوناهم حسابی به خودشون رسیده بودن..شروین با لباسای راحتی خونه بود ولی شیما یه شلوار جین که دیگه بهش نمیشد گفت شلوار چون حسابی پاره پوره و جنده نشونش میداد با یه تاپ مشکی و یه آرایش خفن..رضوانم اومد کنارم و باهم سلام علیکی کردیم و همگی رفتیم تو هال رو مبلا نشستیم...یه کم طول کشید تا یخ جمع آب بشه و با کسشعر گفتنای من و شروین کم کم خودمونی شدیم منم برای اینکه راحت تر باشیم پیش هم همه رو دعوت به زدن چند پیک ویسکی کردم..همه ام موافقت کردن بعد از خوردن مشروب یه کم گرم تر شدیم و شیما و رضوان مشخص بود خیلی داغ کرده بودن البته مست نکرده بودیم هیچکدوم و کنترل خودمونو داشتیم ولی هیچ یخی بینمون نبود و فرصت رو مناسب دیدم و گفتم رضوان شیما و شروینم مثل من و تو خیلی با هم راحتن..همونجوری که بت گفتم..شروین شیمارو بغل کرده بود و همون لحظه یه لب از خواهرش گرفت تا حرفمو تایید کنه..شیما هم لب داداششو مک میزد و گفتم اوووو خوبه حالا...یه عمره شماها پیش هم بودین دیگه..من و رضوانم همینطور...نمیخواین یه کم تغییرات بدین تو فضاتون..که شروینم اومد کمکم و گفت میمیرم واسه تغییرات و همگی خندیدیم منم دستم رو دامن رضوان بود و علنا داشتم جلوی اونا کس آبجیمو از رو دامنش میمالیدم..رضوانم حسابی حشری شده بود..همینو میخواستم که یهو دستمو از کسش برداشتم که رضوان چششو باز کرد گفتم بقیشو میسپرم به خودت شروین..دیگه داغ کرده بودم و نمیتونستم بیشتر از این کشش بدم..جمعم کلا موافق بودن و منتظر یه جرقه تا من اینو گفتم شروین اومد پیش رضوانو بدون حرفی لبشو رو لب خواهرم گذاشت و دستشو گذاشت جای دستم مشغول مالیدن کس خواهرم شدرضوان شکه بود از حرکتش ولی چیزی طول نکشید که اونم همراهی کرد و علاوه به خوردن لب شروین دستشو گذاشت رو کیر شروین و شروع کرد به مالیدنش عجیب داغ کرده بودم با دیدن این صحنه ها و کیرم سیخ کرده بود انقد مست دیدن لب گیری شروین و رضوان بودم که نفهمیدم کی شلوار و شرتم تا زانوم پایین اومده و یه خیسی سر کیرم حواسمو پرت کرد شیما بین پاهام نشسته بود و شروع کرده بود برام ساک زدن..تو رویا بودم واسه خودم شیما عالی ساک میزد البته بماند که هنر ساک زدن تو خونوادشون ارثی بود انگار ولی ساک زدن شروینو خیلی بیشتر دوس داشتم..رضوان یه لحظه روشو برگردوند و منو شیما رو تو اون حالت دید چشماشو ریز کرد و یه جورایی برای انتقام هم که شده شلوار شروینو از پاش درآورد و اول از رو شرتش کیرشو گاز گرفت و بعد شرتشو درآورد و اول یه مقایسه ای با کیر من کرد و دید کیر شروین کوچیک تره ولی این چیزا براش مهم نبود فقط حس انتقامو تو چشماش میدیدم بدون معطلی و با ولع شروع به ساک زدن برای شروین کرد..همچنان شیما لبشو دور کیرم حلقه کرده بود و مثل همیشه محکم برام ساک میزد سرشو کشیدم عقب و لباسشو از تنش درآوردم کشوندمش رو خودم و سینه هاشو به دهن گرفتم و کمکش کردم شلوار جینشو دربیاره..جنده شرتم نپوشیده بود که بیشتر تحریکم کرد انداختمش رو مبل سه نفره و افتادم به لیسیدن کسش که آه و نالشو درآوردم..با آه و ناله ی شیما دوباره سر رضوان خم شد و لبشو از کیر شروین جدا کرد وقتی اون صحنه رو دید دوباره کیر شروینو به دهن گرفت و چندبار سرشو عقب جلو کرد با دستشم کیر شروینو مالید..خودشو انداخت رو مبل و پاهاشو داد بالا..خودش دامنشو درآورد و شروین ساپوردتشو کشید پایین اول از روی شرتش لیسش زد و بعد از درآوردن شرتش شروع کرد به لیس زدن کس آبجیمداشتم دیوونه میشدم وقتی این صحنه هارو میدیدم و با ولع بیشتری کس شیمارو لیس میزدم و کونشو انگشت میکردم..آه وناله های شیما و رضوان بلند شده بود و من و شروین جوون جوون میگفتیم واقعا صحنه ی تحریک کننده ای بود وقتی خواهرمو با یه غریبه میدیدم..شروین از لیس زدن کس رضوان خسته شد و معلوم بود خیلی عجله داره برای کردنش...بلند شد و پاهای رضوانو از هم باز کرد و کیرشو مالید به کس رضوان..خیلی خیس شده بود کسش از اون فاصله ای که من و شیما بودیم هم مشخص بود ، اولش میخواست بکنه توی کسش که با مخالفت رضوان مواجه شد و فهمید پرده داره ولی لحظه ای واینساد و کیرشو برد سمت سوراخ کون آبجیم و با همون مهارت همیشگیش شروع کرد به باز کردن کونش و ذره ذره کیرشو فرو کرد تو کون رضوان..شیما رو فراموش کرده بودم و فقط و فقط محو گاییده شدن آبجیم توسط یه غریبه بودم..یه حس جدید رو داشتم تجربه میکردم..کلا این روزا حسای جدید سکسیو داشتم تجربه میکردم اون از کردن شروین و کون دادن بهش..حالا هم از تماشای سکس خواهرم باهاش و سکس با یه دختر جلوی داداشش..آه و ناله ی رضوان به داد تبدیل شده بود و شروین با حرص میکوبید تو کون آبجیم..رضوان چشماشو بسته بود و لبشو گاز میگرفت که خیلی داد نزنه ..یه لحظه شروین منو نگاه کرد که دارم فرو رفتن کیرش تو کون خواهرمو میبینم..منو که دید محکم تر کوبید تو کون رضوان که بیشتر و بیشتر حشریم میکرد..این بار من حس انتقام بهم دست داده بود و تازه یاد شیما افتادم..بدون معطلی یه تف روی کس باد کردش انداختم و یه راست کیرمو تا ته فرستادم تو که باعث شد داد شیما دربیاد و دستامو چنگ بزنه..با صدای شیما رضوان چشاشو باز کرد و منو میدید شروینم دوباره روشو برگردوند و همزمان که خواهرمو میکرد سکس من و خواهرشو میدید..اونم حال منو داشت..شروع کرده بودم به تلمبه زدن توی کس شیما و همزمان دو انگشتمو تو کونش میکردم..داد و هوار دخترا دراومده بود و همگی تو اوج لذت بودیم..پیشنهاد دادم شیما و رضوان جفتشون کنار هم رو زمین قمبل کنن و سریع این کار انجام شد حالا دو تا کون خووشگل جلومون بود و منو شروین همدیگرو نگاه کردیم یه لبخند به هم زدیم و هرکدوم رفتیم سراغ خواهر دیگریکون شیما باز شده بود و منتظر کیرم بود..واسه همین بیشتر منتظرش نزاشتم و آروم فرستادمش تو..شروینم همینطور..سوراخ رضوان باز مونده بود و کیر شروینو میطلبید..جفتمون درحال تلمبه زدن تو کوناشون بودیم و دخترا سرشون رو گذاشته بودن رو بالشت و آه و ناله میکردن...محکم تو کون شیما میکوبیدم و شروینم کون رضوانو قرمز کرده بود بس که موقع کردنش سیلی زده بود روی لپای کون آبجیم..تا دیدم حواس دخترا به ما نیست و مشغول لذت بردن از کیرامونن ..سر شروین که کنارم بود و هدایت کردم طرف صورتم و لبمو گذاشتم رو لبش...اووف انگار منتظر همین جرقه بودیم که در حال لب گرفتن از هم خواهرای همو میکردیم..واقعا وصف نشدنی بود..شروین نتونست بیشتر ازین تحمل کنه و کیرشو کشید بیرون و آبشو ریخت رو کمر خواهرم..منم با دیدن اون صحنه دیگه شهوتم به اوج خودش رسید و تو کون شیما خالی شدم..که شیما صداش دروممد و گفت اووووف چه داغه..بعد از اینکه آبم اومد لبمو از رو لب شروین برداشتم و کیرمو از کون خواهرش کشیدم بیرون..شروینم کمر آبجیمو تمیز کرد و دخترا جفتشون برگشتن و خوابیدن کف هال...حالا نوبت ما بود که اونا رو ارضا کنیم..من انگشتمو کردم تو کس شیما و مشغول لیس زدن کسش شدم..شروین نمیتونست کس رضوانو انگشت کنه ولی با مهارتی که داشت چوچول رضوانو مک میزد و با کف دست تند تند میمالید..انقد کارشو ادامه داد که رضوان جیغش درومده بود و ارضا شد..منم انگشتمو تند تند توی کس شیما تکون میدادم و کسشو لیس میزدم که اونم بعد از دو دیقه نفس نفس زد و ارضا شد..همگی بی حال بودیم..من شیمارو بغلم گرفته بودم و شروین رضوانو..همدیگرو نگاه میکردیم ولی هیچ حرفی نمیزدیم..توی نگاه همگی هیچ پشیمونی نبود و مشخص بود همه لذت بردن...پایان
خب اینم پایان این داستان..حیف بود نیمه کاره بزارمش..سعی کردم قسمت آخرو خوب جمع کنم و جزییاتم وارد داستان کنم..امیدوارم از خوندن هر دو فصل لذت برده باشین..برای نوشتن داستان بعدی به انگیزه نیاز دارم..اینکه ببینم این داستان خواننده داره اصن؟؟! پس کامنت ها و نظراتتون رو همینجا بنویسید..اگه استقبال داشته باشه این داستانم مطمئنا یه داستان دیگه رو شروع میکنممرسی از وقتی که میزارید و میخونید و نظر میدید.موفق باشین