انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 12 از 27:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  26  27  پسین »

تربیت یک داف



 
قسمت و سی چهارم
شیرین جلوتر از من داخل شد منم از پشت و با دید زدن بدن پر گوشتش همراهی میکردمش رفت رو مبل نشست دقیقا جایی که محسن خواهرمو کرده بود..منم رفتم کنارش نشستم دیدم روسری شو برداشت گفتم وای چه موهای قشنگی لختی داری گفت مرسی عزیزم خودمو بهش نزدیکتر کردم که با لبخند که بیشتر معنی تایید میداد مواجه شدم..گفتم عشقم خیلی ماهی..گفت مرسی نفسم هنوز نذاشتم کلمه بعدی به زبون بیاره شروع کردم به خوردن لباش ..و شیرین با خنده عزیزم خیلی عجله داری گفت ...با کلمه که از اردلان یاد گرفته بودم گفتم اخه عزیزم لبات خیلی خوشمزه است..وادامه دادم به لب خوری کیرم چنان سفت شده بود نه تنها به خاطر شیرین بلکه تصاویر کرده شدن مهشید میومد تو ذهنم و با اشتیاق بیشتری به کارم ادامه میدادم شیرینم بد جور دختر همراهی بود رفتم سراغ گوشش و شروع کردم به خوردنش هی بدش نمی یومد اما مثل مهشید که با خوردن گوشش حشری و بی اختیار میشد نبود ..از اونجا که دختر تپلی تو دستم بود گردنشم به نظرم خوب بود شروع کردم به لیس زدن که شیرین سرشو یه کم عقب میبرد و سرمو میکشید دوباره سمت لبام میگفت مهرداد جون یه کم دیگه لب بازی کنیم بعد هی ادامه میدایم..کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد و از من میخواست کاری کنم ..من دیگه قهر کردن شیرین به جون خریدم و دستمو رسوندم به سینه هاش نرمترین سینه های دنیا بود مثل پنبه که شیرین دستمو انداخت پایین و دوباره محکمتر لبامو میخورد دوباره کارمو تکرار کردم و با گفتن وای اینا چقدر نرمه به کارم ادامه دادم و همزمان لبای شیرین میخوردم بعد نزدیک یه دقیقه احساس کردم صدای نفس های شیرین تند تر شده پس اون یکی دستمو گذاشتم رو اون یکی سینه هاش شیرین دستشاشو گذاشت رو دستمام و با من همراهی میکرد میگفت مهرداد عاشقتم یواش یواش حس میکردم سینه هاش دارن سفت تر میشن(عین یه توپ پنچر که بهش باد میزنی) انگار مثل کیر من شق شده بود..پس دختر ها هم چیزی واسه شق شدن داشتن..شیرین تقریبا شل و با صدای نفس کشیدن غیر معمولش علایم حشری شدنش بهم میداد.. اومدم دستمو از پایین بلوزش که یه کم بالتر رفته بود تو حین سینه مالی من رد کردم تا بتونم لباسشو در بیارم که با دستش ..دستای منو پس زد من چند بار دیگه تکرار کردم اونم هی کارشو تکرار میکرد با زبون مخالفت نمی کرد ولی با دستاش مانع کارم میشد..گفتم شیرین جون ..گفت جوونم نفسم عشقم ...گفتم لباس تو در میاری من این سینه های خوشگلتو از نزدیک ببینم..گفت نه دیگه مهرداد جوون نمیشه..گفتم اخه چرا ..گفت اینا مال وقتی که با هم ازدواج کردیم...
اه تو روحت دختر در بیار دیگه خستم کردی تو مکان اومدی لبو میدی از رو لباس میدی از نزدیکشو گذاشتی برای اینده..
با حالت التماس بیشتر گفتم اخه عشقم خیلی نرمه میخوام فقط ببینمش
گفت نه دیگه.بعد کار به جای باریک میکشه مهرداد..
گفتم خانمی بهت قول میدیم فقط ببینمش..گفت قول دادی مهرداد..گفتم قول قول..بلوزشو در اورد وای داشتم بی هوش میشدم مگه میشه یه دختر تو این سن انقدر سینه داشته باشه ..من فکر میکردم از این سوتین اسفنجی ها تنش میکنه..نه یه سوتین خیلی معمولی سفید که جای سینه هاش براق بود و سگک
از جلو داشت ..سریع دستمو بهش رسوندم بازش کنم..که شیرین اومد جلوی دستمو بگیره با گفتن پشت ویترین که خوب نمیشه دید بازش کردم..که بعث شد شیرین خنده اش بگیره... بزرگترین سینه های (به جز فیلم سوپرهایی که دیده بودم)که تو عمرم از نزدیک میدیدم جلوی چشمام پریدن بیرون..تازه فهمیدم اون سوتین انقدر به سینه هاش فشار می اورد تا کوچکتر نشونشون بده..شیرین سرمو کشوند بالا تا لبامو بخوره منم با هاش همراهی میکردم..و با دستام سینه هاشو ماساژ میدادم میگفتم فدات بشم عشقم ..تو هم خوشگل هم خوش هیکل ترین دختر مدرستون هستی ..بمیرم برات..جووون چه سینه های نازی داری..و تو فقط مال خودمی ..و با پاسخ تو هم مال منی ..میدونی چند سال میخوامت به خاطر تو با دوستام دعوا کردمو...و احساس کردم سینه هاش داغ داغ اند شیرین گردن منو با خودش کشید پایین و با اینکارش من روش دراز کشیدم و دوباره دستاشو رو دستم گذاشت..و با من همراهی میکرد..دیگه طاقتم تموم شد دهنمو رسوندم به سینه اش با همون بار اول که نوک سینه اش یه گاز کوچولو گرفتم اهش بلند شد دور نوک سینه دقیقا قسمت قهوه ای شکل شروع کردم به لیس زدن که شیرینو دیونه کرده بود..وای نقطه حساسش اینجا بود...پس منم بلدم نقطه حساس پیدا کنم
بستنی
     
  

 
قسمت سی چهارم
با دستم نوک سینه دیگه اش گرفتم شیرین داشت اتیش میگرفت و میگفت عشقم بمالش سینه هام فقط مال تو هست بخورش که خوب میخوری..و سرمو به سینه هاش فشار میداد..منم رفتم سراغ اون یکی سینه اش و شروع به خوردنش کردم..وسینه هاش از سفتی زیاد داشت میتریکید با زبونم شروع کردم لیس زدم پایین سینه هاش و بعد دوباره به میک زدن سینه هاش مشغول میشدم.کیرم که داشت میترکید.از رو شلوارم قشنگ تظیم کردم رو کسش که پشت ساپورتش پنهان بود هی فشار میدادم که شیرین که دیگه کاملا حشری بود منو زد کنار اومد دستشو زد به کیرم ..گفت :مهرداد درش بیار ببینم..آخی.. اون پشت نزار بمونه...منم که از خدا خواسته..سریعتر از اون چیزی که فکرشو بکنه شلوارمو دراوردم و بعد شرتم که کیرم مثل فنر پرید بیرون ..کیرم اندازه اش بد نبود از دید شیرین که خیلی خوشگلم بود ..که یه اتفاقی که اصلا انتظارشو نداشتم افتاد شیرینی که اینهمه برام نه نه میکرد..سر کیرم بوس کرد گفت جوون عشقم اینهمه سینه هامو خورده..بعد کیرمو کرد تو دهنش و شروع به ساک زدن کرد..چقدر خوب ساک میزد..فشارم رفته بود بالا یا پایین نمیدونم ولی اومدم به شیرین هشدار بدم که ابم داره میاد نتوستم چون دهنش تا تخمم میرسوند بعد چند تا بالا پایین کردنش تمام اب کیرم ریخت تو دهنش ...وای چه حالی داشتم گرمای دهنش کیرم قرمز کرده بودبا یه عق زدن..اب کیرم پس زد.گفتم ببخشید نتوستم جلوی خودمو بگیرم ..داشتم فکر میکردم اه خاک تو سرت مهرداد چقدر بی جنبه ای ..که دیدم عشقم اب کیرم از تو دهنش پاک کرد گفت عیب نداره عشقم بعد سر کیرم پاک کرد..من فقط داشتم نگاهش میکردم که دیدم کیر خوابمو دوباره کرد تو دهنش جوری ساک میزد که کیرم دوباره بلند شد و با اخ شیرین جوووون بخورش عشقم..اونو به کارش تشویق میکردم بعد چند دقیقه که مطمءن شد کارش درست انجام داده بلند شد دستشو انداحت دور گردنم چشماش رنگش عوض شده بود..و با حمله به گردنم و خوردن سر سینه هام تقاضای کیر خواستن میکرد..پیش خودم فکر میکردم اوه اصلا بهش نمی یاد چقدر وارده منم دستمو از پشت انداختم رو کونش یه کم که مالوندمش برش گردوندم..که خودش دیگه خیلی همکاری میکرد با یه دستم سینه هاش و با دست دیگه ام کسشو از رو ساپورتش میمالیدم میگفت مهرداد من فقط مال تو هم ..جووون عشقم ..حشری شدن زیادش به من اطلاع میداد دستمو کردم تو ساپورتش و از تو شرتش رد کردم یه کس پف کرده حس کردم که مثل اولین بار که به کس خواهرم دست زدم خیس لزج بود یه کم که مالیدمش خودشو شل کرد وبا کونش کیرمو میمالوند منم بعد چند دقیقه لختش کردم یه کون پر گوشت و یه کس خیلی خیلی تپلی که دوبرابر کس خواهرم بود..دوست داشتم کسشو بخورم ..نه مثل کس مهشید که به خاطر حال کردن ابجیم میخوردم ولی اینو از ته دل خودم میخواستم..یاد حرف مهشید افتادم که بهم گفته بود حق نداری زبونت به جز کس من به کس دیگه بخوره..ولی شهوت و کیرم تصمیم گرفتن بخورن..چون کسش واقعا خوردنی بود.اما وقتی زبونم به کسش نزدیک کردم شیرین گفت مهرداد جوون نخور من طاقتشو ندارم..دیونه میشم زود ارضاء میشم..پس من زبونمو هدایت کردم سمت کونش که لای چاک کونشو باز کردم و سوارخ کونش که یه کم با سوراخ مهشید فرق میکرد و کاملا قسمت صورتیش بیرون بود و لبه ههاش رو به بیرون بود..یه کم خوردمش چون زمان نداشتم گفتم شیرین جوون میشه خم بشی گفت میخوای بکنی توش گفتم اره نفسم گفت خشک خشک ..یه دقیقه صبر کن بعد رفت از تو کیفش یه کرم اورد مالید به کیریم بعد گفت مهرداد سوراخمو هم خوب چرب کن..من کون محسن زیاد گذاشته بودم یه چند بار اول فقط از وازلین استفاده کرده بودم ولی دفعه های بعد با خیسی تف میزاشتم تو سوراخش ولی کون دختر خیلی فرق داشت ..من فکر میکردم اونا نرمترن و امادگی بیشتری برای کیر دارن ..اما فهمیدم مهم کون طرف نیست کار بلدی میخواد مثل امپول زدن میمونه یکی میزنه اصلا حس نمی کنی سوزن بهت رفته یکی هم امپول میزنه سوزشش تا مغز استخونت میره ..من تجربه کون کردن داشتم و سعی میکردم تجربه هامو رو شیرین پیاده کنم ..ولی از هولم خیلی بی تجربه عمل میکردم که شیرین فکر میکرد بار اولمه که کون میکنم ولی منم دیگه مطمءن بودم اون دفعه اولش نیست..سوراخش که چرب کردم گفت مهرداد یواش یواش بکن توش سر کیرمو تنظیم کردن با سوراخش ..اروم فشار دادم که شیرین گفت یواش یواش درد داره یه کم دیگه که فشار دادم کونش مثل یه نهنگ کیرمو بلعید .من شروع کردم به تلمبه زدن وشیرین هم با دستش کسشو میمالوند و با جوووون گفتن من و کونت بی نظیره و صدای اهنگ شالپ شلوپ برخورد پایین تنه هامون ...یه هارمونی سکسی به خونه داده بود ..کیرم که یه بار ارضاء شده بود با شجاعت بیشتری میرفت تو کون شیرین به امید اینکه اینبار حداقل بخاطر ابی که ازم رفته بود دیرتر ارضاء بشم با سرعت بیشتری تلمبه میزدم ..که شیرین با اخ اخ گفتنش بهم میفهموند که کارمو درست انجام میدیم ..وای چه حال خوبی داشتم ..من تاحالا کون دختر نزاشته بودم تجربه فوق العاده داشتم سپری میکردم ..تجربه اولم با یه دختر پخته حداقل تو کون دادن بود ..و همین بهم اعتماد نفس میداد..چون شیرین با دست و دلبازی تجربه هاش در اختیارم میزاشت..ومنو راهنمایی میکرد تا سکس خوبی داشته باشیم..شیرین واقعا یه دختر سکسی حشری بود..
بعد ده دقیقه شیرین ارضاء شد اما نه مثل مهشید با یه نفس عمیق ارضاء شدنش بهم اطلاع داد منم با صدای بلند اه..شیرین ارضاء شدم همراه با یکی دو قطره اب کیری هنوز تو کمرم مونده بود به کون شیرین انتقالش دادم..
اما بعدها فهمیدم دیدن سکس خواهرم بیشتر لذت بخشه..چون خواهرم واقعا بد میخوارید..
بستنی
     
  
مرد

 
آمار شیرینو بگیر ببین به کی داده قبلا چند بار و ...
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
بسیار عالی
     
  

 
قسمت سی پنجم
با گفتن جووون شیرین عشقم نفسم کیرمو اپکه تو کونش که کم کم داشت میخوابید کشیدم بیرون..شیرینم سکوت کرده بود که منم سریع برگردونمش یه چند تا لباش که کیر خودمو خورده بود گرفتم بعد شونه هاش ماساژ دادم ..به طرف حموم بردمش ..یه جوری رفتار میکرد مثلا خجالت میکشه بار اولش بوده.اصلا تا حالا کیر و از نزدیک ندیده ..چون تو حموم میگفت مهرداد ما چیوار کردیم..من که دیگه به ادا و لوس بازی هاش عادت کرده بودم گفتم هیچی جووونم یه کم عشق بازی کردیم بعد دوباره تو حموم یه ماساژ دادم ..که دوباره خانم فیلش یاد کیر ما کرد ..و داشت مثلا کیر مارو میشست..و کونش دوباره بعد میخوارید معلوم بود از اون دخترای کونی حرفه ای ..چون من نمی دونستم با کون دادنم ارضاء میشن اما شیرین شده بود..
از اونجایی که دیر بود و باید می رفتم مغازه گفتم شیرین جوون بیا زود خودمون بشوریم بریم من دیرم شده...
که با ناراحتی گفت مهرداد نمیشه یه خورده دیگه باشی..پسر عجب کونش میخوارید ...من هم حس و حال نداشتم هم میدونستم مهتاب الاناست که زنگ بزنه..با هزار زحمت راضیش کردم بریم..تو راه هم داشت ازم قول فردا رو می گرفت گفتم باید ببینم چی میشه..رسیدیم جایی که باید ازهم جدا میشدیم که گفت نفسم یه کاریش کن فردا با هم باشیم ..گفتم احتمالا فردا رفیقم میاد که خونه مال اونه..حالا اگه تونستم جا ردیف کنم باشه..گفت حالا شاید من تونستم..چهار شاخم برید ..این دیگه کی بود میخواست هرجوری شده به ما بده. گفتم اونوقت کجا گفت خونه دختر خالم شوهرش تا دیروقت سر کاره بعدش ما هم میتونیم بریم طبقه بالاشون...منم که دیدم خیابون یه کم شلوغه گفتم نفسم اگه اینا نبودن همینجا قورتت میدادم..حالا نشدم نشد..با هم میریم بیرون قدم میزنیم..
خداحافظی کردم اومدم..تو راه با خودم فکر میکردم او چه دختر جنده ای ..
نکنه میخواد خودشو به ما بندازه...وای نکنه اصلا کسش پرده نداشته باشه
دفعه بعد رو کارش گیر کنم.ای وای کاشکی کسشو برسی میکردم.اصلا من که حالیم نیست باید یه جوری بفهم پرده داره یا نداره..
نزدیک مغازه بودم هنوز داشتم با این فکر های عجیب و غریب خودمو از سکس بعدی شیرین میترسوندم...
که با صدای سعید اومدم به خودم گفت اقا مهرداد ما چطوره !سلام کردم دیدم نزدیک مغازه هستم رفتم داخل مهتاب داشت چایی میخورد...اوه جوووون ..دختری دیونه با یه بلوز کوتاه و یه ساپورت اسپرت تو مغازه واستاده بود.من همه چیزو مهشید و شیرینو فدای اون مهتاب میکردم اگه یه کم به من راه میداد..سلام کردم گفت سلام مهرداد جوون خوبی ناقلا خونه نرفته بودی کجا بودی..گفتم از کجا فهمیدی خونه نرفتم..گفت داشتم با مهشید صحبت میکردم اون بهم گفت..اما فکر کنم مهشید مریضه..گفتم چطور..گفت اخه با بی حالی جواب میداد...داشتم به این فکر می کردم که خبر نداره برادر و خواهر امروز هر کدوم جداگونه تو خونه داداشش سکس داشتیم ..این راجب مریضی میگه .
گفتم احتمالا واسه استرس درس خوندن برای امتحاناتش هست..
احساس میکردم یه کم با صلابت تر از گذشته با مهتاب حرف میزنم..شاید فقط به خاطر این بود حالا دیگه منم یه دختر کرده بودم و حالا کسی یو داشتم که خودمو توش خالی کنم...
بستنی
     
  
مرد

 
بنویس دمت گرم
یه پیشنهاد هم بکنم این چن قسمت از روال اصلی جدا شدی.اگه می تونی سعی کن طبق خط قدیم داستانت برو جلو...اینکه از سکس های مهشید تعریف کنی و کنترلش روی تو.
من فک میکردم محسن بیشتر تو داستان باشه و کار به گی یکطرفه هم برسه که نشد.ینی سعی کنه حالا که مهشید رو کرده اینو اتویی قرار بده و با پررویی بخواد نشون بده کی رییسه...پسرا ازین اخلاق ها دارن...
     
  

 
برگشتم بیرون کنار مغازه واستاده بودم سعید مشتری داشت وقتی مشتری رفت ..رفتم تو مغازه اش سعید گفت دختره فکر کرده ما هالو هستیم اومده عینک مجانی ببره به جاش یه شماره بده..یکی نیست بهش بگه بابا اول یه حالی به ما بده تا ما هم بهت حال بدیم..با این جمله سعید بحث رفت سمت دختر بازی..ازم پرسید چند تا دوست دختر داری..منم یه قپی اومدم گفتم هی دو سه تایی هستند..سعید بازهم حذاب صحبت میکرد ولی اینبار در مورد دختر بازیهاش و میگفت من خوراکم بیوه هست بعد منم با سکوتم و خوب شنیدن اونو مشتاق تر می کردم برای صحبت کردن..درسته سنش دو برابر یه کم بیشتر از من بود ولی تو یه روز انقدر با هم رفیق شده بودیم انگار سالهاست میشناسمش..بحث کشوند به سکس ازش پرسیدم چند تا کس کردی..گفت به اندازه موهای سرت بعد از کس هایی که خیلی بهش حال داده بودن میگفت و از تجربه هاش ..من با صحبت هاش حال میکردم ..هنوز روم نمیشد ازش سوال در مورد سکس بپرسم..شاید به خاطر سنش که ازم بیشتر بود..ولی اون خودش من داخل بحث کرد گفت تا حالا کس کردی..من که نمیخواستم سوتی بدم..راستشو گفتم...کس که نه ولی کون دوست دخترام گذاشتم..که گفت اتفاقا کون هم خیلی حال میده تو حالا وقت زیادی داری واسه کس کردن ..حالا کس میکنی میبینی دلت برای کون تنگ میشه..طرف بهت کس میده ولی از عقب بهت نمیده میرینه به اعصابت...و همچنان میگفت میگفت..
که من حالا جو خیلی دوستانه میدیدم گفتم ای بابا تا میخوای حال کنی اب ادم میاد...خندید گفت :اونم تجربه بهت یاد میده چه جوری سکس کنی بهت بچسبه..البته قرص دیر ارضایی هم داریم..ولی تو الان خیلی جوونی ممکنه بهش عادت کنی از اسپره تاخییری استفاده کن..من مشتاقانه داشتم بهش گوش میدادم گفتم از کجا تهیه کنم..گفت داروخونه..با تعجب گفتم مگه دارن..خندید گفت تو خیلی پاستوریزه هستی مهرداد..بعد رفت سمت یه کشوی میزش و یه اسپره بهم داد گفت بیا این مال تو..من دیگه کمتر ازش استفاده میکنم ..من تعارف کردم و اسرار که پولش چقدره ..بگو بهت بدم..
گفت ما دیگه با هم رفیقیم..ادم که از رفیقش پول نمی گیره ..
بعد در مورد طرز استفاده اش به من گفت...و کلی اموزش های دیگه...
چقدر این سعید جذاب صحبت میکرد..منم شیفته و تشنه شندیدن حرفهاش..
که گفت من دو جور سکس دوست دارم یکش زنهای بیوه تو پر که اخ نیازی نیست نازشونو بکشی..خودشونم عاشق سکس اند ..یکی هم...
که با صدای مهتاب حرفشو قطع کرد..گفت مهرداد تو اینجایی دارم همه جا دنبالت میگردم بیا مشتری داریم..از سعید عذر خواهی کردم رفتم سمت مغازه .
مشتری هارو راه انداختم.مهتاب که برای صدا کردن من پالتوشو پوشیده بود دوباره پشت به من دراورد گفت وای مردم این تو چقدر گرمه و کونش انداخت تو دید من..اخ این دختر بی نظیره عین سوپر استار های فیلم سکسی میمونه..
کیرم هم از صحبت های سعید هم از زاغ زدن مهتاب شق شده بود..یه دلم میگفت برم پیش سعید ادامه صحبتمونو بکنیم..اما چشمام میگفتن کسخل کس به این خوبی خودشو جلوی خودت ولو کرده همینو دید بزن..کیرم با چشمام موافق بود...
نزدیک ساعت هفت بود که مهشید زنگ زد گفت داداشی میشه زود بیای مهتاب گفت کیه گفتم مهشیده و تنها هست و میگه من زود برم ..گفت برو مهرداد خیابونم امروز خلوته و فکر نکنم سرمون شلوغ بشه..برو تا مهشید جون تنها نباشه...
منم تشکر کردم..و خداحافظی کردم اومدم پیش رفیق جدیدم از اونم خداحافظی کردم..اومدم سمت خونه به مهشید زنگ زدم گفتم شام داریم یا بگیرم گفت داریم فقط زود بیا...
نمی دونم چی شده بود انگار حرف مهتاب درست بود مهشید بی حال صحبت می کرد..و عجله داشت من زودتر برم خونه..
بستنی
     
  

 
قسمت سی ششم
رسیدم خونه کلید انداختم رفتم داخل کفشمو که در اوردم مهشید در باز کرد..اوووف چقدر ارایش کره بود یه پیراهنهم پوشیده بود نصف سینه هاش بیرون بود..با همون دامن تنگ کرم پرید تو بغلم گفتم مهشید چته..دیونه با این لباس پوشیدنت نمیگی مامان اینا یه دفعه بیان..گفت واسه داداش جونم خوشگل کردم..بعدش مامانیا تا قبل دوازده نمی یان بابا محسن ببره ترمینال بعد باید دوباره بره دنبال مامان خونه عمه او اه چند ساعت وقت داریم بیا تو..من که با حرفش که به خاطر من خوشگل کرده بغلش کردم گفتم جووون..چته مگه محسن امروز نکردتت.خشگل من.گفت چرا کیرشو کرد تو کون خواهرت ولی فقط خودش ارضاء شد..بعد تو هم نبودی به من زیاد حال نداد اخ که کس مهشید دلش برای زبونت تنگ شده..و لباشو انداخت تو لبم..خواهرم دیگه داشت نشون میداد که یه دختر شهوتی..و من در اینده نزدیک متوجه میشم فقط دوست داره بده..منم که از غروب با دید زدن مهتاب تحریک شده بودم لباشو خوردم بردم سمت اتاق خودش اخ دستمو انداختم رو سینه هاش گفتم مهشید جوون سینه هات هر روز دارن بزرگتر میشن..جیگر داداش و شروع کردم به خوردن گوشش خواهرم یواش یواش دوباره از خود بی خود شده بود..و حرفهای تحقیرانه اش رو شروع کرده بود..مهرداد کجا رفته بودی..من دوست داشتم جلوی تو کیر بره تو کونم..اخ جات خالی کیر تو کونم بود ولی زبونت روکسم کم داشتم..اخ مهرداد زود لختم کن دارم اتیش میگیرم..دستمو انداختم رو دکمه پیراهنش که رنگ طلایی بود بازش کردم و حمله کردم سمت سینه هاش بدون اینکه سوتینش باز کنم سینه هاش از جا سینه های سوتینش کشیدم بیرون..جووون امروز چقدر سبنه خورده بودم اما سینه های خواهرم یه چیز دیگه بود..مهشید خودش قلاب سوتینش باز کرد تا من راحتر باشم و با ولع زیاد به خوردنم ادامه میدادم..و قربون صدقه خواهرم میرفتم..مهشید برگشت کونش رو کیرم مالید وای مهشید تو اینکار خیلی وارد بود انگار با کونش داره برات جق میزنه..گفت داداشی دامنمو در بیار ..دست انداختم زیپ دامنشو کشیدم پایین اخ خواهرم از شهوت زیاد شرتم نپوشیده بود..چه کونی انگار قوی ترین کون دنیا بود اخه خیلی عضله ای بود انگار کونش باشگاه میره زبونمو تو کونش چرخوندم..جوووون بخور داداش کیر محسنم همونجا رفته اخ جات خالی ..تا ته می کرد تو کون ابجیت دوست داشتی الان اینجا بود...من که دیگه تو این چند وقته لذت خواهرمو چشیده بودم اما هر دفعه دوست داشتم بازم ببینم..خواهرمو جلوی من میکنن..اخ بخور داداشی..یه کم دیگه کونشو خوردم..برگشت رو تخت نشست من که پایین تخت بودم پاهاشو اورد سمت دهنم گفت بخور مهرداد اینم شام خوشمزه ات منم شروع کردم دونه دونه انگشتای پاشو خوردن..اه مهرداد افریین بخور محسن که عرضه نداشت بخور ..اگه خوب بخوری بهت جایزه میدیم..وای حالا دیگه بیشتر از دفعات قبل بهم حال میداد..ولیس و بازم لیس زدن دیگه رسیده بودم به ساق پاهاش ..وای تا حالا دقت نکرده بود چقدر سکسی به نظرم می اومد..که شروع کردم به میک زدن ماهیچه های پشت ساق پاش مهشید داشت دیونه میشد انگار به اونجا هم حساس بود...و من داشتم فقط تو عرض چند هفته چیزایی رو تجربه میکردم که حتی چند ماه پیش به فکرم خطور نمی کرد..زبونم رو به جای قبل برگردوندم.وبه سمت کسش داشتم پیشروی میکردم..که مهشید دست انداخت رو موهام و کشید به سمت کسش و گفت بیا چون کارت خوب انجام دادی جایزه ات زود بدم...زبونمو اومدم بکشم به کسش سرمو بالا گرفت و تو چشمام نگاه کرد گفت مهرداد جون زبونت که به کس شیرین نخورده ..من که تازه گرم شده بودم گفتم تو چی فکر می کنی..و برگشتم زبونمو بردم لای کسش یه اه بلند کشید گفت من به داداشیم اعتماد دارم ...و میدونه زبونش فقط واسه کس منه...
بستنی
     
  
زن

 
بیست حرف نداره
     
  

 
به لیس زدنش ادامه دادم وای اینبار با دفعه هات قبل فرق میکرد...کس خواهرم یه چیز دیگه ای بود با لبم چوچولش یه حالتی میمکیدم بعد یه دفعه ولش میکردم مهشید داشت دیونه میشد ..میگفت اگه بدونی این محسن چقدر بی عرضه بود فقط کرد تو کونم تا اومدیم حال کنیم ابش اومد..بعدشم کیرش دیگه راست نشد که نشد..بخور داداشی که خوب میخوری...از ظهر تا حالا منتظر تو هستم تا کسمو بدم بلیسی...منم با جوون جوون گفتم از حال خوب خودم بهش میگفتم...اینبار خودم بلند شدم شلوارمو در اوردم..شاید امروز من شیرین کرده بودم..اما هنوز هم بی میل به کردن مهشید بودم فقط دوست داشتم کیرم بدنشو لمس کنه..دوباره مثل سری قبل کیرمو از زیر لبه کسش و بین پاهاش هل دادم توش ...مثل اینکه این پوزیشن مهشیدم خیلی دوست داشت چون وقتی دید کیرم زیر کسشه پاهاشو سفت کرد تا برخورد کیرم با لبه کسش براش لذت بخش تر بشه..با شروع تلمبه زدن من مهشید صداش اتاقش پر کرده بود و خیلی خیلی حال میکرد منم هر چند تا تلمبه سرمو خم میکردم که سینه هاشو بخورم ..که مهشید میگفت کارت بکن تند تند ..ای ای افرین تند تر کسم خوشش میاد زود باش..منم حرف ابجیمو گوش می کردم بعد ده دوازده دقیقه مهشید لرزید وارضاء شد منم که دیگه امروز دوبار ارضاء شده بودم ابم نیومده بود..مهشید دیگه بی حال بود و دست پاهاش شل شده بود ..پس منم مجبور شدم بی خیال بشم..که مهشید خودش دست به کار شد برام جق زد..اخ دستای مهشید وقتی رو کیرم بود چه حس خوبی داشتم ...انگار داخل کونی..کسی..یه چیزی تو این مایه ها بود..بعد چند دقیقه ابم اومد اینبار فقط یه مایع خیلی کم چسبناک که بین سر کیرم و دستای مهشید چسبناکیشو جولان میداد...مهشید خندید گفت مثل اینکه حسابی پدر و شیرینو دراوردی..
گفتم اون پدر منو دراورد..گفت اره دختره لاشی انقدر فیلم سوپر نگاه میکنه حرفه ای هست..گفتم فقط فیلم سوپر یا تجربه قبلی داشته ...خندید گفت تو از کجا میدونی..گفتم از کون گشادش..خوب به داداشت انداختیش.گفت خیلی هم دلت بخواد ...حالا با اون سرتو گرم کن برات یه خوبش رو ردیف میکنم..بعد رفت سمت حموم..منم از ترس اینکه یه موقع پدر و مادرم نیان موندم تا بعد مهشید برم..هر روز که میگذشت منو مهشید خیلی بی پروا تر از گذشته با هم حرف میزدیم...اومدم ملافه رو تختی مهشید درست کنم دیدم چقدر خیسه انگار شاشییده بود ..برش داشتم بردم دم حموم صداش کردم گفتم بیا اینم بشور مثل اینکه خیلی اب ازت رفته.اومد بیرون اخ دوباره این سینه هاش انگار روز به روز گنده تر میشدند ..لامصب با همه سینه ها فرق میکرد ..تیز سفت خوش فرم شق..و بسیار تعریفی..گفت بنداز توماشین لباس شویی اومدم بیرون میشورم...
اون شب من بعد حموم رفتم اتاقم از خستگی زیاد نفهمیدم کی خوابم برد که با صدای مهشید از خواب بیدار شدم ..گفت داداشی مهتاب زنگ زده گفته مهدی اومده یه جا قرار بزار ..گفتم تو چی گفتی ..گفت خواستم ازت بپرسم ..من به مامان میگیم بعد امتحان میام پیش تو ..تو حواست باشه گفتم باشه...
دوباره همون استرس وای چقدر این حال من دوست داشتم ..وای تو ذهنم اومد دیگه مهدی خونه داره راحت بدون درسر خواهرمو جلوی خودم میکنه...اخ شاید منم تونستم یه حالی با مهتاب بکنم ..و هزار تا فکر دیگه..
رفتم سر میز صبحانه که مادرم خبر داد که داداشم بهزاد به خاطر کارش باید بره شیراز زندگی کنن..و با ناراحتی از دوری نوه اش میگفت ..و پسرشو ..عروسش..که منم میگفتم بابا بد نیست که شیراز خیلی هم خوبه..و دلداریش میدادم که بهزاد شاید با رفتنش به شیراز موفق تر بشه..میگفت میدونم..اما دوریش برام سخته..و..هی دلداری ..سرمو به طرف مهشید گرفتم ..گفتم تو یه چیزی بگو..گفت مامان مهرداد راست میگه ...اصلا بابا تا دو سه سال دیگه بازنشست میشه ..تند تند میری بهش سر میزنی...
اما برق خوشحالی تو صورت خواهرم معلوم بود...
بستنی
     
  
صفحه  صفحه 12 از 27:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  26  27  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

تربیت یک داف


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA