انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 23 از 27:  « پیشین  1  ...  22  23  24  25  26  27  پسین »

تربیت یک داف


مرد

 
باز هم عالی
سرعتت کم شده
منتظره ادامه داستان هستیم
     
  
مرد

 
دیونه داستانم عالیه عالی
     
  
مرد

 

منتظر تحقیر و بی غیرتی بیشتر هستیمفحشش هم کمه ولی در کل عالی
کی این چن روز هم بگذره محسن بیاد تو داستان
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 

منتظریم هنوز
     
  

 
قسمت پنجاه هفتم
مهشید دم در حال کفش های پاشنه بلندش دراورد و تمیز کرد رفت سمت اتاقش و بدون اینکه لباسشو عوض کنه برگشت و از تلفن خونه زنگ زد به مامان و گفت که ما اومدیم شما کی میاید مامانم هم گفت بیاید اینجا ما تا دو سه ساعت دیگه هستیم مهشید بهونه خستگی اورد و گفت نمی تونیم بیایم و خداحافظی کرد ..
و من فقط داشتم نگاهش میکردم تا منو دید گفت داداش برو محض احتیاط در حیاط قفل کن اگه یه موقع کسی اومد متوجه بشیم ..منم اطاعت کردم وقتی برگشتم دیدم رو مبل لخت دراز کشیده و تا منو دید گفت بیا جلو کس لیس من بیا برات یه چیز خوشمزه دارم...خواهرم دیگه خوب شناخته بودم موقعی که حشری بود دیگه هیچی جلو دارش نبود و نوع حرف زدنش هم از شهون زیادش میومد..مهشید واقعا یه دختر تمام حشری بود ..از همونجا هم خوب میتونستم ببینم که کسش اب انداخته ..منم به خاطر تشکر از ساک زدن خیلی خوبش خودمو بهش رسوندم و از نوک پاهای خوشگل شروع به خوردن کردم و یواش یواش اومدم بالاتر و یه نزدیک ده دقیقه کسشو خوردم ..اوایل شاید زیاد از مزه کسش خوشم نمی یومد ولی حالا دیگه فرق میکرد من عاشق لیس زدن کس خواهرم شده بودم بعد کس خوری سینه هاشم خوردم و مهشید که به حد اوج رسیده بود داد میزد بخور سینه های ابجی جنده تو دوست داری ابجیت جنده باشه مگه نه افرین داداش بیغیرت من ..بخور کس لیس من میخوام زیر کیر هرکی که دوست داشتم برم و توهم باید منو براشون لخت کنی...
این حرف ها رو باور نمیکردم ..بله دیگه تمام حریم ها پاره شده بود و خواهرم دیگه بیغیرتیمو تو سر میزد من چیزی که برام خیلی قابل تعجب بود بجای اینکه ناراحت بشم داشتم از حرف زدن مهشید لذت میبردم و دیگه نتوستم طاقت بیارم و خودم گفتم اره دوست دارم خواهرم به همه بده ..چشم خودم لختت میکنم..من کس لیستم مهشید جووون..مهشید که با حرفهای من به اوج شهوت و برتری رسیده بود گفت افرین حالا شد ..بخور که ابجیت میخواد کس بده ..اخ مهرداد نمیدونی چقدر دوست دارم یکی جلوی تو کسمو پاره کنه ..بخور که دارم میمریم ..و این همه تحقیر به جای احساس حقارت لذت وصف ناپذیری بهم میداد..
مهشید ازم خواست که لخت بشم وقتی لخت شدم خواهرم سریع لبشو به کیرم رسوند و گفت اخ چقدر کیر داداش بیغیرتم خوشمزه است اخ چه نانازه که واسه دادان ابجیش کیرش راست میشه..
وای چقدر داغ بودم وای من نمیدونستم که انقدر ساک زدن حال میده مهشید درسته تازه ساک زدنو یاد گرفته بود اما بینظیر ساک میزد وقتی حسابی حال کردم دیگه تصمیمو گرفته بودم من باید ابجیمو میکردم..گفتم برگرد و قمبل کن میخوام کون خوشگلتو که کیر همه توش رفته بکنم ..گفت تو از این عرضه ها هم داشتی ما خبر نداشتیم ...چقدر بهت راه دادم ولی نکردیش ...عیب نداره چون کس لیس خودمی اینبار بهت حال میدم ولی اول جای کیر اقا سعید خوب لیس بزن..
من چشم مهشید جوون هرچی تو بگی و شروع به لیس زدن کردم و مهشید فریاد میزد گفت مهرداد اونجا کیر اردلان رفته و محسن و حالا فقط مال سعید جونه بخور ببین چقدر سوراخ کون ابجیت خوشمزه است
ومن با زبونم تمام سوراخشو حتی کمی از داخلشو لیس زدم و بعد اماده شدم کیرمو بکن تو کون خواهرم که از اتیش شهوت هرچی که تو این چند وقته باید بهم میگفت در عرض این نیم ساعت گفت...
اومد کیرمو بکنم تو کونش گفت هوی اونجا گاراژ نیست که همینطوری میخوای بکنی توش برو از تو اتاقم از رو میز ارایشم اون کرم قوطی صورتی رنگه رو بیار من سریع رفتم اتاقش و کرم اوردم باز کردم سوراخشو چرب کردم...باور نمیشد که خودم میخوام خواهرمو بکنم من که تا چند وقت پیش حداقا از کردن خواهر خودم خوشم نمیومد با دیدن کیرهای که تو کون خواهرم رفته بود حالا خودم ارزوی کردنشو داشتم شاید هم حرف های سعید روم تاثیر گذاشته بود که میگفت مهشید تا چند ساله دیگه شاه کس تهرانه...خواستم منم یه فیضی از شاه کس اینده ببرم..
کلاهک کیرمو بخ سوراخش رسوندم و با بازبازی اومدپ هول بدم بکنم تو که مهشید جیغش دراومد گفت مهرداد چه خبرته یواش یواش ..
من فکر میکردم مهشید با اون کیر خیلی کلفت سعید که تو سوراخش رفته بود گشاد شده اما انگار سوراخ کون خواهرم همونطور اکبند مونده بود فقط خواهرم به کون دادن عادت کرده بود..
سر کیرمو یواش با کرم دور سوراخ کونش چرب کردم و خیلی اروم یکم فرو کردم و یواش یواش هول دادم که دیدم خواهرم داره اخ اوخ میکنه از ترس اینکه پشیمون نشه یه دفعه کردم تو کونش مهشید یه جیغ تقریبا بلندی کشید گفت ای مهرداد چقدر تو بیعرضه ای اینهمه فیلم سکسی میبینی چیزی یاد نگرفتی فقط بلدی ببینی این اون چطوری خواهرتو میکنن ..بزار اون تو باشه تا کونم عادت کنه بهت گفتم شروع کن..بعد نزدیک سی ثانیه خواهرم ..یه کم خودشو بالاتر اورد ودستور شروع داد .
اما حال من چقدر خوب بود خواهرم کونش با کون شیرین خیلی فرق میکرد انگار کیرمو گذاشتم تو یه کوره اتیشی که گرماش سوزنده نیست و با یه نرمی خاصی کیرمو احاطه کرده بود...هم من هم کیرم یه حال خوبی داشتیم و شروع به تلمبه زدن کردم با اب کیری که خونه ماهان اینا ازم رفته بود قاعدتا اینبار باید یه کم دیرتر ارضاء میشدم ...
مهشید هم از تجربه این چند مدت کون دادنش استفاده کرده بود و دستشو به کسش رسونده بود و به خودش حال میداد و مرتب داد میزد بکن بیغیرت بی عرضه بکن تا یاد بگیری ...نزدیک ای ارضاء شدنش میگفت افرین داری راه میفتی سرعتت بیشتر کن و منم که تو فضا بودم با حرفهتی ابجیم به اوج رسیده بودم احساس میکردم که اب کیرم داره میاد میخواستم جلوشو بگیریم تا اول بتونم این خواهر تشنه شهوتو ارضاء کنم بعد خودمو که فکر میکردم دیرتر بتونم ارضاء بشم اما کون بزرگ نرمو عضله ای خواهرم تمام جون کیرمو گرفته بود و اونو مجبور کرد که خودشو اون تو تخلیه کنه ...
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم داد زدم مهشید دارم میشیم اونم با تمام حشر داد زد گفت داداشی همش اون تو خالی کن تا کونمو سیراب کنه...
و من و کیرم با تمام حس خوبی که از این سکس با خواهر داشتیم با همه توانم اب کیرمو تو کون خواهرم خالی کردم و با دستام دو طرف کمرشو گرفته بودم که ابجی ما هم با لرزش تنش که تو دستام قشنگ حسش کردم ارضاء شد ...
بی نظیر بود سکس با خواهرم...از همه بهتر پایان ماجرا بود ..واقعا ارضاء شدن همزمان یه حال دیگه میده...اصلا نمیشه توصیفش کرد...
و منم مثل سعید بعد از سکس خواهرم با بوسه ولیس زدن بهش حال دادم وبغلش کردم بردمش حموم و خودم اومدم اتاق مرتب کردمو رفتم قفل در حیاط باز کردم... و بعد ابجیم رفتم حمام که با صدای بلند مادرم که ما رو صدا میکرد که بچه ها بیایید براتون شام اوردم متوجه حضور اونها شدم....
بستنی
     
  
مرد

 
عالی می نویسی
ادامه بده
     
  

 
چقدر منتظر روزی بودم که مهشید رو بکنی...بالاخره رسید...اما اگه دفعه بعد همچین موقعیتی بود لطفا توضیح و تفسیر فضا رو بیشتر کن تا حسابی حال کنیم...دمت گرم...
قوانین امضا رو بخونید.
     
  

 
قسمت پنجاه هشتم
روابط مهدی و مهشید رو به سردی میرفت ..و اونم از طرف مهشید یک بار مهدی از مهشید در اینباره پرسید و مهشید بهش گفته بود که پدر مادرم یه بو بردن که من دوست پسر دارم فعلا بیخیال شو ..
و تا عید هیچ اتفاقی نیافتاد جز اینکه وقتی به مهشید گفتم سعید بی خیال بشه گفت عه داداش مگه قرار نشد من هرکی بخوام تو نه نگی ..من با سعید خیلی حال میکنم ..و از سعید و سکسش تعریف میکرد..و ابجیم دیگه خیلی بی پرواتر از قبل در مورد این مسایل صحبت میکرد..
و عید رسید ما روز سال تحویل خونه بودیم و شبش راه افتادیم به سمت شهرستان و ساعت ده شب رسیدیم خونه عمو...محسن با دیدن ما بقدری خوشحال بود که همون شب من کشید کنار گفت مهرداد فردا یه جوری بریم بیرون دور بزنیم مهشید هم با خودمون ببریم..
شبش وقتی اومدیم بخوابیم دیدم محسن دستشو از زیر پتو به کیرم رسوند ..من که دیگه کردن محسن بهم حال نمیداد و گذاشتم با کیرم بازی کنه ..اما محسن شروع کرد از کس کون مهشید گفتن و تو این مدت دوتا از دخترخاله هاشو کرده و هیچ کدوم به مهشید نمی رسن..کیر من که حرف مهشید میفتاد وسط در جا راست میکرد بعد چند دقیقه که محسن دید کیرم راست شده دست منو رسوند به کیر راست شده اش و منم با کیرش بازی کردم ..تو عالم شهوت یه دفعه گفت یه سوال ازت بپرسم راستشو میگی..گفتمبپرس..گفت تو ناراحت نمیشی من با خواهرت حال کردم اولش گفتی خودش میخواره به من چه ولی بعدش کمک کردی بکنمش و خودتم کیرت براش راست شده بود..
نمیدونم ولی چون با محسن خیلی ندار بودم از اولش و چاقال خودم بود شروع کردم بهش گفتم که خودم لذت میبرم و حال میده و درهمون حین کیرشو میمالوندم و بهش میگفتم مخصوصا وقتی این تو کون مهشید میدیدم..
گفت به نظرت مهشید با کس دیگه ای هم هست گفتم فکر نکنم یعنی مطمءن هستم نیست چون تو خونه از ترس پدر مادرم نمیتونه کاری کنه..
گفت ولی فکر کنم باشه..گفتم چطور گفت اخه رفتارش خیلی عوض شده..
گفتم من یه بار ازش پرسیدم گفت که از تو خیلی خوشش میاد وجلو تو دوست داره اینجوری باشه محسن که خر کیف حرفهای من شده بود دستشو اورد رو دست من و با هم کیرشو مالش میدادیم گفت دیدی گفتم مهرداد خاطرمو میخواد گفتم اره خیلی..و تو اون شهوت گفت بزار بهش اس بدم ..سریع نوشت سلام عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده بود ..مهشیدم نوشت محسن نفسمی منم دلم تنگ شده بود و به خاطر اینکه بابا اینا چیزی نفهمن بهت کمتر اس میدادم امروز که دیدمت خیلی خوشحال شدم نفسم باز شد و...این دونفر تا یکی دو ساعت اس بازی کردن من خوابم برد فرداش با خانواده رفتیم دید و بازدید اقوام موقع دید بازدید این میلاد هم با هامون بود(پسر عمو کوچیکه داداش محسن) وهی سیریش ما سه تا و خلوت ما رو بهم میزد که کفر محسن دراورده بود که یه بار محسن با یه پس گردنی اونو ازمون دور کرد و اون گریه اش گرفت که مهشید رفت نازشو کشید و به جمع برگردوند و اونم انگار از ابجی ما خوشش اومده بود هر جا مهشید میرفت اونم خودشو بهش میچسبوند وبا هاش میرفت که این بیشتر کفر محسن در میاورد و تمام جایزه و مسایل مربوط به مدرسه شو میاورد به مهشید نشون میداد و مهشید هم زیاد بهش محبت میکرد چون میلاد خیلی بچه خشگل بامزه ای بود و تو فامیل همه دوسش داشتن ..محسن منتظر بود خالش اینا برن مسافرت و خونشون خالی بشه و به بهانه دور زدن سه تایمون بریم اونجا ..غروبش من گفتم بریم بیرون یه دور بزنیم مهشیدم از اونجایی که میخوارید گفت منم میایم و میلاد هم طبق معمول سیریش و دنبال ما اومد محسن هر کاری کرد نتونست دکش کنه..تو راه شوهر خاله محسن دیدیم که خبر رفتنشون برای فردا به مسافرت داد که تو کون محسن عروسی بود و ما رو به یه بستی مهمون کرد و خوشحال از اینکه فردا به کون خواهر ما میرسه ..و تو راه برگشت مهشید میلد باهم میمدن و منو محسن که بهم گفت فردا غروب میریم اونجا فقط باید یه فکر به حال این میلاد بکنم که یه جوری بپیچونیمش بعد مهشید خودشو به ما رسوند و به من اشاره کرد سر میلد گرم کنم...عحب پرو شده بود این ابجی ما و شروع به صحبت با محسن کرد و جفتشون خوشحال به نظر میرسن که فردا یه دلی از عزا درمیارن ..و قتی میام خونه هر چهارتا میریم تو اتاق محسن و داشتیم میگفتیم میخندیدم که محسن میلاد چند دقیقه فرستاد دنبال نخود سیاه و اومد سمت مهشید و شروع کردن لب هم خوردن...کیرم دوباره حال هوای دوست داشتنیش اومده بود سراغش و از من خواست که نگهبانی بدم تا میاد برگشت بهشون بگم ..خواهرم و محسن لب تو لب هم بودن و محسن هر زگاهی سینه های مهشید میمالوند که با خبر من از برگشت میلاد دست از کارشون کشیدند و یه ده دقیقه ای گذشت محسن اومد دوباره به یه بهانه ای میلادو دک کنه که با ورود زن عمو و مامانم به جمع ما یه ضد حال خورد...ولی ضد حال اساسی تر زمانی خورد که مادرم به من و مهشید گفت اماده باشین که صبح باید حرکت کنیم بریم سمت شیراز ...
ما هر سال معمولا تا اخر تعطیلت تو شهرستان میموندیم ولی امسال به خاطر مهاجرت داد اش بهزاد به شیراز یه بهانه برای مسافرت به شیراز داشتیم...
و ضد حال اخر این بود که زن عموم مهشید با خودش برد که کمی با هم حرف بزنن ..اخه زن عموم مهشید خیلی دوست داشت و خیلی هم با هم رفیق بودند
واین مسءله باعث حسادت فرشته هم بود
و این چند دقیقه لب گرفتن و لاس زدن ازش گرفته بشه..
بستنی
     
  
مرد

 
عالیهنوز به دادن خودت به محسن امیدوارمخیلی عالی شده.
     
  

 
عالی بود خیلی خوب بود
     
  
صفحه  صفحه 23 از 27:  « پیشین  1  ...  22  23  24  25  26  27  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

تربیت یک داف


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA