سلام ودرود بسیار داستان جذابی رو نوشتی و واقعا از اولتمامی قسمت هاش رو من دنبال کردم و لذت بردم امیدوارمبازم به کارت ادامه بدی و خواهشا اگر امکانش هستیک مقدار سریعتر قسمت های جدید رو بذار الان چندین روز هست منتظر هستن همه بچه ها سپاس گذارم و خدا قو
قسمت و شصت و چهارمبعد سکس رفتیم خوابیدیم بعد اظهر با تلفن ماهان از خواب بیدار شدم که من و مهشید برای فردا دعوت کرد تولد مریم دوست دخترش و گفت یه پارتی کوچیکه اگه تونستی حتما بیا ...جمع خودمونی..منم گفتم ببینم چی میشه..رفتم اتاق مهشید تا خبر بهش بدم تازه بیدار شده بود و داشت لاک میزد ...رفتم نزدیکش لباشو بوس کردم گفتم خوشگله فردا ماهان دعوتمون کرده پارتی ..ابجی با یه عشوه ای گفت جووون مثل اینکه رفیقت میخواد مخ منو بزنه ها...وگرنه تو رو پارتی دعوت نمیکرد...خندیدم گفتم کی نمیخواد مخ تو رو بزنه ...نشستم رو تختش و یه کم صحبت کردیم و مهشید هم داشت اون چند تا لباس مجلسی که خریده بودیم امتحان میکرد که فردا یکی شونو بپوشه..و منم داشت از اندام فوق العاده خواهرم که تمام اون لباس ها فقط تو تن مهشید قشنگ تر دیده میشدن لذت میبردم..پرویز یه اس داده بود به مهشید که میتونه زنگ بزنه مهشید هم گفت بزنگ...پرویز زنگ زد خواهرم اینبار با بی پروایی و میدونست برادرش از لاس زدن اون لذت میبره اومد رو پام نشست و گوشی گذاشت رو بلندگو و با سلام عزیزم جواب دوست پسر جدیدشو داد و پرویز هم نه مثل یه پسر مقتدر بلکه کس لیسانه با مهشید صحبت میکرد انگار بد جوری تو کف مهشید بود و خواهرم هم انگار خوب اینو فهمیده بود و افسار پرویز با حرف زدن هاش از موضع داف بودنش استفاده میکرد و سر هر حرف پرویز جوری برخورد میکرد که پرویز مجبور میکرد از موضع کس لیسی و چاپلوسی و تند تند تعریف و تمجید از خواهرم صحبت کنه...پرویز از خواهرم خواهش کرد اگه میتونی امروز همدیگر یه جا ببینم ...من که کون خواهرمدرست رو کیر شق شده ام قرار داشت وداشتم لذت میبردمبا حرکات مهشید که با کونش هی روی کیرم تکون تکون میخورد و از اون طرف هم داشت جواب پرویز میداد گفت باشه پرویز جون پس من تا یه ساعت دیگه میام میدون ....هنوز حرفش قطع نشده بود که پرویز گفت خیلی ممنون مهشید خانم چشم حتما من خودمو زود میرسونم اونجا و خداحافظی کرد...مهشید اینبار محکمتر با کونش به کبرم فشار داد و با حالت تحقریناه گفت داداشی دوست داری کیر پرویز جون تو کون ابجیت ببینی من که در اوج شهوت بودم گفتم اره دوست دارم کیر اون دندون پزشک تو کون خواهر خشگلم ببینم...مهشید اینبار با حالت شهوت و رفتار حشری گفت منم دوست دارم جلوی داداشم کون بدم...دیگه همه حریم ها بین من و خواهرم شکسته بود و داشتیم وارد یه دنیای جدید میشدیم که خیلی وقت بود این بازی شروع کرده بودیم و حالا داشتیم خواهر و برادر فقط فقط به سکس و همه لذت های که میتونستیم تا حالا ببریم و نبرده بودیم...مهشید اینبار هم با سلیقه من تیپ زد و یه مانتوی جدید سرمه ای بلند چسبون و یه ساپورت کرم رنگ و یه کفش پاشنه بلند کرم و کیف و یه روسری براق کرم ست کرد و اماده رفتن به قرار و چادرش سر کرد و با هم رفتیم سر قرار هنوز زیاد از محل دور نشده بودیم که خواهرم چادرش برداشت و دادبه من که بزارم تو نایلون تو دستم..تو راه خانواده هایی میدیم که معلوم بود از عید دیدنی میومدن و خواهرم چنان دافی شده بود که بیشتر مرد های این خانواده ها میخ مهشید میشدن نمیدونم چرا ولی من قشنگ احساس میکردم که خواهرم از نگاهای هیز اونا لذت میبره و فقط فقط دلیلش من بودم که جلوی من بهش زل میزنن و خوب میدونست که منم دارم کیف میکنم..من یه کم عقب تر رفتم تا خواهرم بره پیش دوست پسرش که با یه شاخه گل نزدیک میدون واستاده بود که با دیدن خواهرم دلش قنج رفت و مهشید که دیگه برای خودش پر از تجربه شده بود دستشو به سمت پرویز دراز کرد و پرویزم با اینکه زن داشت انگار برای بار اول داشت با یه خانم ارتباط برقرار میکرد از اون فاصله هم میتونستم استرس توی بدن پرویز تشخیص بدم ..شایدم به خاطر متاهل بودنش بود ...با لرزش شدید دست گل داد دست خواهرم و مهشید خوب فهمیده بود که پرویز استرس داره و با خنده شیطونی گل از دستش گرفتشروع کردن به سمت پایین خیابون قدم زدن و منم اینبار مثل همیشه کیرم دوباره داشت لذت میبرد و شق دنبال خواهرم و دوست پسر زن دارش..اونا داشتن از کنار یه هتل رد میشدن که خواهرم دستشو انداخت به بازوی پرویز که با اینکارش انگار یه شوک سنگین به اون داد ...پرویز حتی فکرشو هم نمیکرد که همچین دافی بهش پا بده حالا دسن تو دستش داشتن قدم میزدن..نزدیک صد متر بعد هتل یه پارک بزگ که هم نام هتل هم بود میزبان خواهرم و پرویز شد...پرویز که انگار تاز یخش باز شده بود دستای مهشید از بازوش جذا کرد و گذاشت تو دستای خودش و رفتن توی یه نیمکت نشستن ..خیلی دوست داشتم که بدونم اونا چی میگن اما نمیشد..و فقط میتونستم از دور شاهد لاس زدن خواهرم باشم و لذت ببرم..دقیقا همون حس حال خوب که بار اول قرار مهشید با ردلان بود اومد سراغم وای چقدر دلم برای این حال تنگ شده بود انگار این چند روز تعطیلات تو شیراز اندازه چند سال برام گذشته بود...چه حالی داشت میداد دوباره بعد یه مدت مهشید اینبار با یه نفر جدید دیگه می دیدم..اونا بعد یه ساعت دست تو دست بلند شدند و از خروجی اونور پارک خارج شدند و یه خیابون اونورتر کنار یه مغازه طلا فروشی و با هم رفتن داخل بعد بیست دقیقه برگشتن و اینبار خواهرم با چهره خندان تر دستای پرویز گرفته بود و با هم مغازه ها و پاساژ هارو نگاه میکردن و بعد نزدیک چهار ساعت که هوا هم تاریک شده بود از هم خداحافظی کردن و پرویز برای خواهرم یه ماشین دربست گرفت و کرایه اش هم حساب کرد و منم رفتم دنبال پرویز که دیدم خودش سوار مترو شد و یکی از ایستگاهای وسط شهر پیاده شد و بعد از پیاده روی یه خیابون وارد یه ساختمون شد ..جای بدی نبود معلوم بود که زندگیش تازه پا گرفته بود...نمی دونم اما حس میکردم ادرسشو باید داشته باشم...تو راه برگشت مهشید بهم زنگ زد که بهش گفتم بره خونه خودم میام که ابجیم گفت یه کم خرید میکنه بعد میره ...همش داشتم به پارتی فردا فکر میکردم و به اومدن محسن وای محسن چه شبی بشه فرداشب ...دوست داشتم خودم خواهرمو برای محسن پسر عموی خوشگلم لخت کنم..و هزار تا نقشه دیگه تا یه شب پر از لذت بسازم...وقتی رسیدم خونه...مهشید دیدم که تو حیاط نشسته و منتظر من که دیدم دستشو بهم نشون میداد وووو باورش سخت بود یه انگشتر طلا با یه نگین مشکی خیلی درشت ..وای این پرویز چیکار کرده بود...فقط داشتم اون لحظه به سعید و اردلان فکر میکردم که تو یه جلسه یا دوجلسه مهشید بردن مکان و پرویزی که با وجود متاهل بودنش همون بار اول همون قرار اول بدون هیچ شناختی فقط با یه دست گرفتن ساده برای خواهرم انگشتر طلایی خریده بود که میشد حدس زد خیلی هم بابتش پول داده...عجب کس لیسی بود این دکتر...یا خواهرم دیگه فهمیده بود نباید زود رام بشه و خوب فهمیده بود که خیلی ها حاضرن کس لیسشو بکنن....ک اینو سعید خوب میدونست....و گفته بود که وقتی مهشید بفهمه که شاه کس سخت میشه مخشو زد...لبمو بردم نزدیک لبش و شروع کردم به خوردنش و ابجیمو بردم داخل تا باهم سکس فرداشب با خوشگلترین پسر فامیل مرور کنیم...
قسمت شصت و پنجمبا مهشید مشغول صحبت بودم که دیدم خواهرم خریدهای که کرده بود بهم نشونن اوووووف لباس زیر سوتین و شرت بندی طلایی رنگ با یه نیم تنه طلایی انگار خواهرم خوب میدونست که باید از فرداشب بهترین لذت ببریم چون یه سکس بدون استرس در پیش داریم..شروع کرد به تحریک من..و هی میگفت داداشی دوست داری اینار رو بپوشم واسه محسن جون...هنوز خواهرم مانتوشو عوض نکرده بود و هی با دستاش شرت سوتین میگرفت جلوی من و میگفت نمی دونی مهرداد خواهرت با این چه دافی میشه...انگار لاس زدن با دوست پسر جدیدش حسابی اون حشری کرده بود با اینکه یه سکس خیلی خوب با داداشش صبح داشته...انگار این دختر سیر مونی نداشت البته حال منم بهتر از اون نبود ..دستمو رسوندم به دستاش کشوندمش تو بغلم و شروع کردیم به خوردن لبهای همدیگه و با دستام سینه های خوشگلش از رو مانتوش میمالیدم ...و با اون یکی دستم هم از رو ساپورتش کسشو ...انگار هر جفتمون حشری تر از صبح بودیم...تو حال خودمون بودیم که موبایلم زنگ خورد...دوست نداشتم جواب بدم مهشید سرشو برگردون رو گوشی من که رو میز بود دید اسم ماهان افتاده گفت مهرداد ماهانه جواب بده شاید برنامه مهمونی عوض شده باشه ..و همینطور توبغلم دستشو رسوند به گوشیم و اونو گذاشت رو بلندگو و...صدای ماهان از اونور خط..سلام داداش مهرداد خودم عشق خودم....و خواهری که با کونش رو کیرم بازی میکرد تمرکز نداشتم جواب ماهانو بدم..سلام داداش ماهانم چطوری..چیزی شده داداش...ماهان:نه حتما باید چیزی میشد ما بهت زنگ میزدیم...من:نه منظوری نداشتم فقط فکر کردم مهمونی بهم خورده....ماهان:زبونت گاز بگیر و اینو یادت باشه داداش ماهانت تو مهمونی گرفتن استاده..خیالت راحت...زنگ زدم بابا حالت بپرسم ظهری نشد بپرسم کجا مسافرت بودی خوش گذشت...من که خواهرم رو کیرم همچنان با سنگینی کونش اونو شق نگه داشته بود و تلفن ماهان ضد حال او لحظات برای پیچوندنش مجبور بودم جوری جواب بدم که هم ناراحت نشه هم زود دست از سرم برداره..گفتم هی شهرستان بابا اینا بودیم جای شما خالی یه اب و هوایی عوض کردیم..گفت:داداش همیشه به خوشی...راستی فردا این دوست دخترت اسمش چی بود .....اهان مهشید اونم میاری دیگه....پس بگو دردش چیه عوضی میخواست از اومدن مهشید مطمءن بشه.سریع جواب دادم اره بابا بدون اون که صفایی ندارهاینبار مهشید دستشو انداخته بود دور گردنم و با نیشخند های شیطانی که از حرف های ماهان رو صورتش نقش بسته بود سرعت کونشو رو کیرم بیشتر کرده بود ..دیگه نمیتونستم تحمل کنم باید لختش میکردم اومدم با ماهان خداحافظی کنم...که یه دفه از اونور خط گفت ...مهرداد یه چیز بگم ناراحت که نمیشی ...من که عجله داشتم برای خداحافظی گفتم نه بگو...گفت ولی عجب مخی زدی....دوست دخترت خیلی دافه..اصلا فکرشو نمی کردم تو همچین عرضه ای داشته باشی..داداش بهت ایمان اوردم..مهشید که میشد حدس زد خوشش اومده دست از حرکت کردن کشید و همونجا تو بغلم با دقت بیشتری به حرف های ماهان گوش میداد...گفتم همین ..برای چی ناراحت بشم داداش زید دیگه ..من تو که این حرف ها رو نداریم...ماهان:گفت میدونم داداش ..گفتم حالا یه موقع تک پر یا زید فابریکی چیزی باشه ناراحت بشی...ولی مهرداد عجب بدن پری داره ...چه هیکل توپی داره..از کجا مخشو زدی بچه کجا هست ...حتما بچه اون بالا مالا هست....با این حرف های اماهان مهشید که انگار خیلی خر کیف شده بود که داشت از هیکلش و قیافش تعریف میشد با کونش محکم به کیر من که یه چند دقیقه بود از شقی دراومده بود و تو حالت نیمه شق بود فشار می اورد و با سر و چشماش بهم اشاره میکرد که ماهان ببین چی میگه...داره از ابجیت میگه...ماهان ادامه دادا ناکس دیگه اونورز که اومدی پیش ما تحمل نکردی طرف بردی زیر زمین دیگه....البته حقم داری منم جای تو بودم همچین دافی باهام بود تحمل نمیکردم..مهشید چشماش خمارتر خمارتر میشد...انگارخیلی لذت میبرد از حرفهای بین داداشش و دوستش در مورد خودش...گفتم ای دیوث تو از کجا دیدی...من پیش خودم فکر میکردم امار همه جارو دارم...ماهان:جون داداش یه دفعه دیدم پیداتون نشد فکر کردم بدون خداحافظی رفتید اومدم دیدم که اونجوری شد...جون مهرداد زیاد ندیدم فقط یه صحنه بیشتر ندیدم که مهشید خانم داشت بستنی داداشمون اقا مهرداد میخورد..و با خند ه گفت فقط همین....مهشید دوباره اروم حرکاتش رو کیرم شروع کرد..من دیگه واقعا نمیتونستم تحمل کنم اومدم یه جوری که پیش خودم گفتم یه قپی هم واسش بیام با ماهان خداحافظی کنم..اصلا نفهمیدم چرا اینجوری گفتم....صدامو صاف کردم گفتم داداش ماهان شرمنده ها من دیگه قطع کنم راستش امشب لنگ مکانم یکی از بچه ها یه قولهایی داده برم بیبینم چی شده پس داداش تا فردا خداحافظ...ماهان داداش مهرداد قطع نکن..داداش چرا به خودم نگفتی ..زود پاشو بیا اینجا بابا خونه ما تا اخر اردیبهشت خالیه ...بابا مگه ما مردیم میری به کس دیگه میگی...خونه دربست در خدمت شماست..مهشید دوباره دست از کار کشید و با چشمامی خمارش ازم خواست که قبول کنم...منم دوباره طبق معمول کیرم برام تصمیم گرفت...وبا جمله تعرفی داداش مزاحم نباشیم یه موقع برات بد نشه...خودمو خواهرم برای رفتن ب خونه دوستم که خیلی چشمش دنبال کس کون خواهرم بود اماده کردیم و یه سکس شروع نشده رو تموم کردیم تا بریم اونجا ببینم چی میشه...من فهمیده بودم قصد ماهان از این دعوت فقط فقط به خاطر دید زدن مهشید بود..و مهشیدم انگار خیلی بیشتر حشری میشد که موقع سکس با برادرش یکی دیگه اونارو دید بزنه..
قسمت و شصت و ششممهشید بلند شد رفت تو اتاقش و یه کم ارایش کرد و با همون تیپ راه افتادیم به سمت خونه ماهان اینبار دیگه خواهرم چادرم سر نکرد ...محل خلوت بود اما یکی از همسایه ها ما رو دید و سلام علیک کردیم انگار اونم از تیپ خیلی خفن خواهرم تعجب کرده بود چون قشنگ میشد احساس کرد وقتی از کنارش رد شدیم داره از پشت از استایل سکسی خواهرم لذت میبره و نزدیک ساعت نه شب بود که راه افتادیم سمت خونه ماهان...تو راه یک بار اس مس داد داداش اگه میخوای تنها باشی من برم بیرون یه موقع زیدت با دیدن من پشیمون نشه..مهشید تا اینو خود خودش گوشی از دست من گرفت نوشت اتفاقا زیدم خیلی هم دوست داره....ماهان که با این جواب خر کیف شده بود نوشت یعنی چی...دوباره مهشید نوشت حالا میفهمی...و نزدیک بیست دقیقه به ده رسیدیم تو کوچشون که خیلی خلوت بود سر کوچه به ماهان اس دادم اونم در برامون باز گذاشت...اول من بعد مهشید وارد خونه شدیم ماهان با یه تیشرت و یه شلوار اسلش و دمپایی لا انگشتی تو حیاط اومد استقبالمون اول با مهشید دست داد و سال نو تبریک گفت و بعد با من روبوسی کرد...من همش داشتم فکر میکردم الان رفتیم تو من یه جوری سریع مهشید ببرم تو یکی از این اتاقها و انقدر سر صدا کنیم تا ماهان کف کنه و شب یه جق به یاد سکس ما بزنه و حسابی به من حسودی کنه....کیرم از تصور این افکار انقدر شق و تابلو بود که موقع داخل رفتن ماهان با خنده و چشماش کیرمو که از پشت شلوار باد کرده بود بهم نشون داد و وقتی که مهشید رفت داخل خیلی اروم گفت داداش دمت گرم عجب کسیه این دختر نوش جونت...بعد خودشو رسوند به مهشید و با خایمالی به مهشید کمک کرد تا مانتوشو در بیاره و یه دیدی بزنه ...معلوم بود از دیدن خواهرم حسابی کف کرده بود مخصوصا وقتی خواهرمو با اون ساپورت کرم رنگ که از پشت قشنگ خط شرت بندیش معلوم بود ..وقتی مهشید برگشت بره رو مبل درست روبروی ما دوتا بشینه ماهان بیشتر حال کرد چون خواهرم یه پیراهن مشکی بدون سوتین پوشیده بود و دکمه های بالاش رو هم باز گذاشته بود و از هر دوطرف دوقاچ سینه سفید تو دید ماهان قرار گرفته بود ..که همین باعث شد هم من و خواهرم رشد کیر ماهان از پشت شلوارش متوجه بشیم ...ماهان که هول شده بود گفت من برم یه شربت بیارم و تو راه اشپزخونه کیرشو داشت جابه جا میکرد..مهشید هم که حسابی صورتشو ارایش کرده بود و رژه لب سرخ رنگش بدجوری لباشو خوردنی کرده بود از همون روبرو با خنده شهوتی یواش به من میفهموند که میبینی دوستت چطور از راه بدر میکنم..و منم تو فکر این بودم که با چه جمله ای که مهشیدم خوشش بیاد از ماهان بخوام که ما بریم سکس کنیم...ماهان شربت اورد و یه خورده اجیل شیرینی تعارف کرد و یه کم در مورد مهمونی فردا حرف زد و یه کم هم چرت و پرت برای خودشیرینی پیش مهشید ...ابجی ما هم هر چند دقیقه پاهاشو جابه جا میکرد که ماهان کس باد کرده اش که از پشت اون ساپورتش قشنگ معلوم بود خوب دید بزنه..ماهان که حسابی دیگه حشری شده بود فقط حرف های الکی و چرت میگفت ..و منو مهشید با خنده الکی به حرف هاش بهش حال میدادیم ..تا اینکه من گفتم داداش ماهان ما باید کجا بریم یه کم شیطونی کنیم..ماهان که مشغول حرف زدن بود گفت اخ داداش شرمنده اصلا یادم رفته بود ببخشید من خیلی پر حرفی کردم ..برید اون اتاق دست راستی ..براتون اماده اش کردم....خواهرم که چشمای شهوتیشو دیگه خوب میشناختم یه جمله ای گفت که اصلا انتظارشو نداشتم... گفت:مهرداد جون من تو که زیاد شیطونی میکنیم بزار اقا ماهانم بیاد تو شیطونیون یه کم خوب حال کنیم حیف نیست پسر به این تپلی خودشو به زور کنترل کرده و هی یواشکی با اونجاش بازی میکنه طفلی گناه داره ...بله مهشید دیگه بی پروایی بودنش به اوج رسونده بود و بلد بود چطور من تو موقعیت قرار بوه و به خواسته اش برسه...شاید ما دیگه تمام حریم و دیوارهای یه خواهر برادری شکسته بودیم و به خاطر شهوت و سکس انقدر بی قید شده بودیم..ولی با گفتن این جمله اخرش من یه حس خیلی شدید بی غیرت بودن و بیعرضه بودن بهم دست داده بود درسته ماهان نمیدونست اون خواهرمه ولی ادم به دوست دخترش هم یه حس تعصبی داره ولی ابجیم یه جوری به ماهان گفت که یعنی من هر چی بخوام همونه...ماهان هنگ کرده بود موج شهوت تو چشماش پر سو شده بود لابد داشت پیش خودش هزار بار از شانس خوبش که امشب دوباره بهم زنگ زده بود تشکر میکرد...منم فقط فقط پیش ماهان حس حقارت میکردم انگار من دارم واسش کسکشی میکنم...این حس خیلی با حس وقتی یه کس میبری خونه رفیقت با هاش حال کنید فرق میکرد...چون من توی این چند وقت هی با مهشید پیش ماهان جوری با رفتارم پز میدادم که چه زیدی و چه داف تک پری دارم..لابد ماهانم الان داره پیش خودش فکر میکنه پس این دختره جنده است مهردادم کس کشیشو میکنه و اونم یه حالی به مهرداد میده...وگرنه مهرداد از این عرضه ها نداره که مخ همچین دافی بزنه..یعنی من اینجوری فکر میکردم که ماهان داره الان به اینچیزا فکر میکنه...ماهان میخ من شده بود که ببینه من چی میگم اون خواب یا بیدار...من برای اینکه ماهان حداقل اونجوری فکر نکنه بلند شدم اومدم نزدیکش گفتم ماهان تو به من خیلی حال دادی ..من با مهشید خیلی صحبت کردم که به تو هم حال بده اون به جز من تا حالا با هیچ پسری نبوده و تو دومیش میشی..و خودم بهش گفتم که بهت بگه تا تو بفمی اونم از تو خوشش اومده...ماهان نمیدونید چطور خوشحال شد و هی قربون صدقه من و مهشید میرفت..انگار حتی فکر شو هم نمیکرد که یه روزی بتونه با همچین دافی سکس کنه..
قسمت و شصت و هفتممهشید رفت سمت ماهان و دستاشو گرفت گفت:من با مهرداد زیاد شیطونی کردم میدونم خیلی تو کف منی جیگر...ماهان قیافش دیدنی بود هول شده بود با سر تکون دادن گفت اره اره جبگر بعد دست مهشید گرفت برد جلوی لبش و شروع کرد به بوس کردن...من پیش خودم فکر میکردم ماهان خیلی کس باز تیریه اما اینطور که نشون میداد انگار خیلی هم تو کف کسه...شاید تا حالا یه چیزی مثل مهشید به طورش نخورده....ماهان مهشید کشوند رو کاناپه کناری و خودش خوابید مهشیدم خوابوند رو خودش و شروع کرد از مهشید لب گرفتن خواهرم که انگار یکی از سکس های خوبش براش پیش اومده چون جلوی داداش بوده با اون همراهی میکرد بعد مهشید بلند شد از من خواست تا براش لباسشو در بیارم..نمیدونم انگار یه جورایی میخواست با اینکارش منو تحقیر کنه ولی من خیلی لذت بردم وقتی از پشت سرش یکی یکی دکمه های پیراهنشو باز کردم و اون لخت و اماده سکس با یه غریبه کردم کیرم بهم دستور میداد که هر چه زودتر لخت بشم اما انگار منم منتظر دستور مهشید بودم عین این ادم های مسخ شده میخ حرکات و رفتارهای سکسی خواهرم...بعد ازم خواست سوتینشو دربیارم و ماهانو صدا کرد گفت ماهان جون دوست دارم از کف پام خوب لیس بزنی بیای بالا این مهرداد خوب بلد نیست ببینم اگه کارت خوب باشه بهت یه جایزه خوب میدم...ماهان معلوم بود خیلی خیلی بدتر از من اسیر شهوت بود و دیگه حضور من هم براش مهم نبود و خیلی دوست داشت واسه مهشید چاپلوسی کنه...گفت:چشم خانم هر چی تو بگی هر جا رو که خواستی لیس میزنم و قشنگ جلوی پای مهشید زانو زد و شروع به لیس زدن کف پا مهشید کرد خواهرم رفت رو مبل نشست و هی پاهاشو جابه جا میکرد مهشید دیگه خوب میدونست با کی چه رفتاری تو سکس از خودش نشون بده نزدیک یه ربع فقط ماهان داشت کف پای ابجیمو لیس میزد که خود مهشید بلند شد و ساپورتشو و شرتشو با هم از پاش در اورد و گفت افرین ماهان جون حالا یواش یواش بیا بالا تا جایزه تو بهت بدم...ماهان دور دهنش خشک خشک شده بود انگار تمام اب دهنش برای کف پای مهشید استفاده کرده بود و مات کس خواهرم شده بود و هی تند تند میگفت جون چه کس تپلی داری مهشید خانم جوون چقدر تمیزه و از همون پایین از انگشتا تا نزدیکهای رونش اومد بالا واقعا خیلی خوب لیس میزد از من خیلی خیلی بهتر مهشید هم انگار خیلی خیلی از لیس زدن ماهان خوشش اومده بود و مثل مار به خوش میپیچید و میگفت میبینی مهرداد چه خوب لیس میزنه افرین ماهان جون تو دیگه کس لیس خودمی فقط مال خودم.. نفهم بری جای دیگه کس لیس بزنی ها حتی مریم !تو فقط باید کس منو لیس بزنی..ماهان که داشت از تعریف های مهشید لذت میبرد سرشو بلند کرد گفت چشم خانم باعث افتخارمه...پیش خودش فکر میکرد داره چه حالی به مهشید میده و حتما دیگه اون از چنگ من در میاره..و خواهرم چه زود کس لیس مخصوصشو فراموش کرده بود و با یه کم لیس بهتر اونو جایگزین کس لیس قبلی یعنی من کرده بود....منی که تو اون لحظات یه حال باور نکردنی داشتم نمیتونم خوب توصیفش کنم فقط میدونم به خاطر تنوعش و یه مدل دیگه از سکس که فکرشو نمیکردم بتونم اینطور تجربه کنم لذت ناب از نو ع سکس خواهر با چاشنی....ماهان با اجازه مهشید زبونشو به کس مهشید رسوند انقدر ملچ مولوچ راه انداخته بود که فکر کنم صدای اه مهشید تو اون صدا محو میشد ..مهشید خیلی امپرش رفته بود بالا منو صدا کرد و دستاشو از پشت به دستام رسوند و بلند به ماهان میگفت تند تر بخور اه اه اه بخور بخور...و انگار اینجور حرف زدن مهشید همه رو تشویق میکرد تا کارشونو بهتر انجام بدن..چون ماهان که حالا زبونشو قشنگ کرده بود تو کس خواهرم و چنان لیس میزد که ولعش تو لیس زدن مثل یه خرس می موند که داره یه کندوی عسلو لیس میزنه و سرعت لیس زدناش مثل یه سگ تشنه که وقتی اب میبینه چنان تند تند به اب زبون میزنه که خوب نمیشه زبونشو ببینی...و مهشید دستامو محکم گرفت و با یه اه بلند و لرزش همه رو متوجه کرد که ارضاء شده اما انگار ماهان دست بردار نبود همچنان داشت لیس میزد مهشید که انگار دیگه نمیتونست تحمل کنه هی دستای بی جونشو که بعد ارضاء شدن خیلی خسته به نظر میرسیدن به سر ماهان میرسوند تا اونو از کسش دور کنه..ولی ماهان که فکر میکرد جایزه اش لیس زدن محتویات چسبناک کس مهشید بعد ارضاء شدنه دست بردار نبود و مثل یه مگس همه اونو رو با چه لذتی میک میزد مهشید که جون نداشت ماهان از خودش دور کنه همونطور سرشو عقب نگه داشته بود تا ماهان با زبونش کسشو حسابی تمیز کنه منم که کیرم از پشت شلوار چسبیده بود به پشت سر خواهرم برام این کس لیسی خیلی دیدنی شده بود تخم سگ جوری کس میخورد که ادم گرسنه اش میشد ...خواهرم که روبه را تر شد با دستش کیرمو از پشت شلوار گرفت و یواش یواش یه ماساژی بهش میداد و از ماهان خواست که شلوارشو دربیاره ماهان که انگار دوست نداشت از کس خوردن دست برداره به کارش ادامه داد اینبار مهشید با دستش موهای لخت بلند ماهان گرفت کشبد و بلند گفت با تو هستم من الان کیرتو میخوام ...ماهان که مهبوت این حرکت مهشید شده بود با بی میلی بلند شد اول تیشترتشو دراورد که اون شکم بیریخت چروک چاقشو که انگار هفت تا بچه زاییده بمون نشون بده بعد شلوارشو کشید پایین که انگار بله شرتم نپوشیده بود که اون چیزی که میدیدم باور نمیکردیم اول فکر کردم کیرش خوابیده ..اما نه کیر ماهان خیلی کوچیک بود شاید نصف کیر من بود نه نه فکر کنم نصف کیر محسن انگار خودشم فهمیده بود ما خیلی تعجب کردیم و سرشو پایین گرفته بود و منتظر مهشید.....توله سگ تو موقع مدرسه چقدرم ادعا بود من که قبلا خیلی دوست داشتم کیرم بزرگتر باشه حالا داشتم به کیر خودم افتخار میکردم..اما خواهرم مثل من فکر نمی کرد انگار اون دیگه خیلی خوب یاد گرفته بود چیکار کنه که سکس لذت بخش بشه...
قسمت شصت و هشتممهشید با دستاش کیر ماهان گرفت گفت:وای چه بامزه است و شروع کرد به مالوندش ماهان که با این حرکت مهشید انگار روحیه تازه گرفته بود گفت.جووون دوسش داری مهشید گفت اره عزیزم خیلی بامزه است بعد قمبل کرد اومد و دوتا طرف چاک کونش با دست گرفت تا ماهان اون کیر کوچیکشو بفرسته تو و ماهانم هم تلاش میکرد کیرشو بکنو تو ولی باسن خواهرم انقدر گنده بود که کیر ماهان تو همون لپ های باسنش گم شده بود و به سوراخش نمیرسید ماهان ازمهشید خواست دراز بکشه و خودش افتاد رو مهشید ومحبور شد لاپایی حال کنه مهشید یهو گفت مهرداد چرا معطلی زود باش لخت شو من کیر میخوام من اومدم شلوارمو دربیارم ماهان گفت عزیزم ببخشید که نمیتونم بهت خوب حال بدم مهشید گفت نه قربونت برم اتفاقا تو خیلی بهتر از مهرداد بهم حال میدی ما حالا حالا با هم کار داریم و با جمله تو دیگه کس لیس خودمی ماهان تحقیر کرد ولی ماهانم مثل من از این تحقیر لذت برد..مهشید ماهان از رو خودش بلند کرد و شروع کرد برای من ساک زدن خیلی اروم و با ناز و از زیر تخمام تا نوک کیرم خواهرم داشت تموم جونم از کیرم میکشید بیرون من هنوز تو حس بودم که خواهرم از ماهان خواست دراز بکشه و خودشو رفت تو بغلش و نشست رو کیرش و کسشو هی میمالید به کیر ماهان طفلی ماهان داشت از حال بیهوش میشد و با جووون جووون گفتن از حال روز شهوتیش خبر میداد مهشید از رو کیرش بلند شد و از مبل اومد پایین و دستاشو رو مبل گذاشت وقمبل کرد و از من خواست که کارم شروع ونم و به ماهانم گفت که کسشو حسابی براش بلیسه ....و ماهانم با یه چشم خانم رفت زیر خواهرم خوابید و شروع کرد با اون زبون بزرگش به لیس زدن چاک کس مهشید...اووووف چه صحنه بود انگار خواهرم هر چی تو فیلم دیده بود میخواست اجرا کنه...چه لذت داشت من سوراخ مهشید چرب کردم اینبار خیلی حرفه ای تر از دفعات قبل خیلی اروم بعد چند دقیقه تنظیم کردن و مالودندن سوراخش کردم تو کونش ودوباره او اتیش داغی که تو کونش بود داشت کیرمو میسوزد چه حال بینظیری یه تجربه فوق العاده داشتم یواش یواش تلمبه میزدم که مهشید ازم خواست که سرعتم بیشتر کنم و من که دیگه حرفه شدم با قدرت بیشتر اینکار میکردم و مهشید معلوم بود داره درد میکشه ولی انگار کون دادن براش شده بود یه لذت و هرچی دردش بیشتر بود اون دیگه یاد گرفته بود چطور حال کنه جدیدا که چند بار با کون دادن ارضاء شده بود و حس و فضای شهوت که ما خواهر و بردار دیگه خوب یاد گرفته بودیم چیکار کنیم به پذیرایی خونه ماهان اینا یه جوی مثل لوکیشن فیلم سوپر داده بود و کارگردان مهشید بود چون ها فقط خواسته های اونو اجرا میکردیم و من و ماهان بیشتر از خودمون دوست داشتیم اون لذت ببره..من از این تجربه جدید داشتم نهایت لذت میبردم یه سکس فوق العاده فکر کنم برای خواهرم همینطور بود...اه اه اه اه من بلند شده بود و جووون چه کونی داری مهشید جوون و مهشید که یه دستشو از رو مبل ازاد کرده بود و فقط با یک دست تکیه گاه به مبل حالت تعادلش حفظ کرده بود با دست ازاد شده اش نوهای بلند ماهان گرفته بود و هی میکشید و ماهانو صدا میکرد و میگفت افرین عزیزم خوب بخور همش برای خودته تو دیگه فقط مال منی ماهان به کارش که انصافا خیلی خوب میلیسد تشویق میکرد و همین کارش باعث شد که ماهان با تمام وجود کارشو انجام بده من که داغ کرده بودم و نزدیک بود ابم بیاد و دوست نداشتم به این زودی ها ارضاء بشم کیرمو از کون مهشید کشیدم بیرون و خواستم تمرکزم از سکس بیارم بیرون ...صدای مهشید در اومد گفت مهرداد چیکار میکنی زود بکن توش ..و من بعد یه استراحت چند ثانیه ای که به کیرم داده بودم دوباره اومدم تنظیمش کنم بفرستم تو که صدای لیس زدن ماهان برام جالب بود خوب که دقت کردم دیدم تمام دهنش رو کس خواهرم گذاشته و با یه دست دیگه اش مشغول جق زدن بود صورتش خوب مشخص نبود انگار داشت با تمام اجزای صورتش کش مهشید حس میکرد ...من دوباره کردم تو کون خواهرم اینبار حرکتم سریعتر بود و همین باعث شد جیغ مهشید دربیاد و من با سرعت دادن به کیرم خواستم تلافی این زنگ تفریح کوچیک دربیارم..اما انگار زبون تیز و بزرگ ماهان از کیر من قوی تر بود چون مهشید ارضاء شده بود و مثل همیشه با لرزش.. من سریع پهلو های خواهرمو گرفتم تا خودشو ول نکنه و به تلمبه زدنام ادامه دادم..صدای اخ چه داغه سوختم ..و جووون جووون دوست دارمشون های بلند ماهان داشت تمرکزم بهم میزد سرعتم بیشتر کردم ای اخ اخ مهشیدم بیشتر شده بود انگار دیگه جون سکس نداشت ..بالاخره تونستم حواسمو جمع کنم و با تمرکز بیشتری کارمو انجام بدم و منم بعد چند دقیقه ارضاء شدم تمام ابمو تو کون مهشید خالی کردم و دسمو رسوندم به دستمال کاغذی و کنار سوراخشو پاک کنم که مهشید گفت لازم نیست بعد رو کرد به ماهان گفت عزیزم نمیخوای منو ببری حموم ..ماهان گفت چشم خوشگلم بعد بلند شد ...اوه اوه ماهان تمام هیکلش خیس بود بله پس ابجی ما دوباره با یه شاش مفصل ارضاء شده بود ماهان مهشید بغل کرد برد سمت حموم که من هنوز مات این همه کس لیسی ماهان و چشمم به خیسی یه کم قالیچه و سرامیک زیر مبل بود که با صدای مهشید که گفت تو نمیخوای بیای بدو دیرپ میشه ها منو همراه خودشون کرد داخل حموم بازم ماهان دربست در اختیار خواهرم بود و مهشید حسابی شست و بعد حموم مهشید بهش گفت ببخشید ماهان جون یه کم خراب کاری شد اخه تقصیر خودت بود خیلی خوب میخوریش ادم از خود بیخود میشه...ماهان گفت اشکال نداره تا باشه از این خرابکاریها بعد هر سه خندیدم و منو مهشید با یه حال خوب از خونه ماهان اینا زدیم بیرون موقع رفتن ماهان از من خیلی تشکر کرد بابت مهشید منم که از تحقر شدنش پیش مهشید لذت برده بودم خواستم یه تیکه بهش بندازم گفتم:داداش تو خیلی تو کارت واردی انگار مهشید خیلی خیلی از تو خوشش اومده فکر کنم دیگه بیشتر بیاد پیشت اخه خوب براش خوردی ..مرتیکه بجای اینکه از تیکه من ناراحت بشه با خوشحالی گفت راست میگی مهرداد یعنی میتونم بازم باهاش باشم منم از این خرفتیش یه جورایی داشتم حال میکردم اینبار با طعنه بیشتری بهش گفتم مگه نشنیدی چی گفت تو دیگه از این به بعد کس لیس مخصوصش هستی فکر کنم دیگه از من بیشتر بتونی باهاش باشی....ماهان خرفت اینبار خرکیفتر از قبل کلی از من تشکر کرد و با مهشید راه افتادیم سمت در که اژانس منتظرمون بود ...وقتی رسیریم خونه هر کدوم از خستگی به سمت اتاقامون رفتیم و خوابیدم تا صبح که با تلفن سعید از خواب بیدار شدم...