خــــــــــواهر .. مـــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۲۰و این شروع یک رابطه تازه بین اونا بود .هردو شون سعی داشتن با تمام وجود عشقشونو در بوسه نشون بدن . پارسا هم هیجان رابطه با زن داداششو داشت و هم این که می خواست کاری کنه که اون واسش درد سر درست نکنه ولی حالا به تنها چیزی که فکر می کرد بر هنه کردن تلکا بود . دستشو قرار داده بود پشت گردن تلکا و انگشتاشو به آرومی روی کمر زن داداشش می کشید . بلوزشو در آورد و سوتینشو هم باز کرد ....تلکا خودشو کاملا تسلیم اون کرده بود . دیگه به غرور و متاهل بودن خودش فکر نمی کرد ... فقط به هوس فکر می کرد به هماغوشی با پارسا که تا قبل از اومدن توسکا اونو در حد یه فانتزی می دونست اما از وقتی که دیگه تنها عروس خونواده نبود حس کرد که در این راه واسش یه رقیب پیدا شده ... رقیبی که بالاخره تلکا رو شکست داده پیشدستی کرده بود ..زن با خودش می گفت حالا این منم که باید سنگ تموم بذارم و نشون بدم که خیلی بهتر از اون عفریته ام ... فکر کرده می تونه با میمون بازی به مرادش برسه . پارسا حق منه ...حس می کرد که پرده شرم بین اون و برادر شوهرش تا حدود زیادی کنار رفته . لبای پارسا از کناره های گردن تلکا به شونه هاش رسید و از اون جا اومد رو سینه اش .... نوک تیز سینه های تلکا اونو به وجد آورده بود ... تعجب می کرد که چطور شده که کارشون به این جا رسیده ولی حالا دیگه زمان فکر کردن به این چیزا نبود . باید عمل می کرد . دیگه به اینم فکر نمی کرد که اون زن برادرشه . پدر کشتگی خاصی با پیام و پویا نداشت ولی می دونست که داداشاش بهش حسادت می کنن و زیرکانه و ظریفانه واسش مایه میان . اما اون جوری نیست که بهش ضربه بزنن . با این حال از رفتار اونا خوشش نمیومد . مدام سعی داشتند که ثابت کنند که برای خونواده مفید ترن .. پارسا ذهنشو از این افکار پاک کرد . چون نوک سینه های تلکا توی دهنش قرار داشت و باید نشون می داد که داره با تمام وجود از مکیدن سینه های اون که مثل یه لیمو تازه و آبدار بود لذت می بره و لذت هم می برد . تلکا تصورشو می کرد که پارسا با اون لبای خوشگلش چه جوری داره سینه شو میک می زنه . -آهههههههههه ... پسر .. تو چقدر داغی .. -به خاطر آتیش وجود توست .. تو عشق منی تلکا ... ناز منی .می خوامت . تو فقط برای منی ... -آخخخخخخخ بخور بخور .. اون طرفشو هم بخور .. من مال توام . اسیر توام . می خوام فقط از تو لذت ببرم . تو هم فقط مال من باشی . و پارسا شروع کرد به خوردن اون یکی سینه زن داداشش ...و تلکا حس می کرد که کسش داره منفجر میشه ... باید لمس می شد .. حالا با دست یا لب و یا کیر پارسا .. بالاخره بدن پارسا رو حسش می کرد . پارسا اونو رو دستاش بلند کرد و گذاشت رو تخت .. شلوارشو از پاش در آورد . حالا فقط یه شورت فانتزی براق و صورتی رو بدن سفید تلکا خود نمایی می کرد . پار سا هم تا اون جایی که پاش فقط یه شورت بود بر هنه شد .زن پا هاشو به دو طرف باز کرد و پسر هم وسط بدنشو به لای پای تلکا فشرد .. -نههههههههه این جوری آتیشم نزن ... نههههههههه ... من خودشو می خوام . تلکا از این بی پروایی و گستاخی خود تعجب می کرد . حالاا دیگه این فاصله و تابو شکسته شده بود . کف دست پارسا روی شورت تلکا فرار داشت ...زن دوست داشت زود تر کیرو توی کسش احساس کنه و باورش شه که اون چیزایی رو که حالا داره می بینه توی خواب نیست . وقتی که پارسا به آرومی شورتو از پاهای تلکا در آورد اونم سر و نیمتنه شو آورد بالا تر و شورت پارسا رو پایین کشید . دلش واسه دیدن کیر برادرشوهرش یه ذره شده بود . تا پازسا بیاد سرشو بندازه لاپاش این تلکا بود که ساک زدنو شروع کرد . حرکت و بزرگتر شدن کیر پارسا رو توی دهنش حس می کرد .. پسر چشاشو بسته بود و با مو های سر زن داداشش بازی می کرد . تلکا از این مدل نوازش خیلی خوشش میومد ... با لذت کیرو ساک می زد و قسمت سرشو به نرمی توی دهنش می گردوند .آیییییییییی تلکا .. آخخخخخخخخ .. کیف می کنم ...زن با زبون و جفت لباش آتیش به خرمن هوس پسر انداخته بود .. دستشو گذاشته بود زیر بیضه های اون و طوری با هاش بازی می کرد که پارسا کاملا سست و شل شده بود ....تلکا علاوه بر لذتی که از این کار می برد می خواست کاری کنه که پارسا اونو خیلی بهتر و سکسی تر از توسکا حس کنه . لحظاتی بعد پارسا کیرشو از دهن تلکا در آورد و این بار اون شروع کرد به مکیدن کس تلکا .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۲۱تلکا حس می کرد که از زبون پارسا داره آتیش می باره روی کسش . وقتی قسمت چوچوله شو گذاشت میون لباش و اونو کش می آو.رد و ولش می کرد دوست داشت جیغ بکشه طوری که صداش به گوش توسکا برسه ولی به زحمت جلو فریادشو می گرفت ..-اوووووویییییی سوختم سوختم . آتیش گرفتم ..وپارسا که می دید زن داداششو به شد ت حشری کرده و اونم داره فوق العاده لذت می بره سرعتشو زیاد کرد ... انگشتای تلکا ول کن بدن پار سا نبود . به شدت فشارش می گرفت تا هوسشو کنترل کنه .پارسا حرکت آب رقیقی رو رو لباش حس می کرد ... حس کرد که زن داداشش خیلی راحت داره ار گاسم میشه . حدسشم درست بود . تلکا برای لحظاتی ساکت شده بود ... پارسا در حالی که کف دستشو رو کس اون قرار داده بود به آرومی خودشو بالا کشید و لباشو به لباش نزدیک کرد و گفت حالا دیگه بسه ؟ خوشت اومد تمومش کنیم .. -ببینم اون یکی رو هم همین جوری ول کردی ؟ -بین ما اصلا هیچی نبود . چه وقت زدن این حرفاست ..-باشه منو ببخش ..-داشتم شوخی می کردم ..-می دونم عشقم . من می خوام .. زود باش . تازه هوسم اومده رو کار . تو رو می خواد . تن تو رو می خواد .. و پارسا کیر سفید و تپلی خودشو یک بار دیگه به تلکا نشون داد .. و بعد رفت پایین تر ..زن چشاشو به چشای پارسا دو خته بود و در همون حالت پارسا سر کیرشو گذاشت روی کس تلکا .. زن قسمت کسشو حرکت داده روی کیر جا به جا می کرد دوست داشت که اونم در این تماس و ورود نقشی داشته باشه ... پارسا : آخخخخخخخخ رفت .. رفت ... رفت تا آخرش رفت .. -وااااااییییییی چقدر داغه .. این از همه بیشتر آتیش میده . داره منو می سوزونه .. خاکسترم کردی ..سینه های سفید و تقریبا درشت و صورت زیبای تلکا که گاه گرد و گاه کشیده به نظر می رسید پارسا رو بیش از پیش حشری می کرد .. لباشو گذاشت رو بینی قلمی اون و بعد رفت زیر گوش اون ...-آهههههههه .. عشقم .. زن داداش خوشگلم .... دوستت دارم .. دلم می خواد هرچی آب توی کمرمه خالیش کنم توی تنت ... هوسم زیاده .. .. کف دستای لطیف تلکا به آرومی پشت پارسا رو نوازش می کرد .. باورش نمی شد که بالاخره تونسته شکارش کرده باشه . با این که خشم شدیدی رو نسبت به توسکا در خود احساس می کرد اما این واقعیت رو هم فراموش نکرده بود که اگه اون نبود نمی تونست کاری انجام بده و جسارتش زیاد شه .. با این حال این دلیل نمی شد که نظر مثبتی راجع به توسکا داشته باشه . اون پار سا رو برای خودش می خواست ...اون فقط باید مال من باشه مال خودم ...دستاشو به پهلو های عشقش می مالید و همراه با حرکت پارسا حرکت می کرد ... حس کرد که بازم داره ار گاسم میشه فاصله بین ار ضاء شدنها خیلی کوتاه بود .. همه اینا رو در اثر آرامش و اوج لذت می دونست ... تلکا : هر وقت گفتم آبتو خالی می کنی . کاریت نباشه نگران هیچی نباش .. من آبتو می خوام .. داغی هوستو می خوام ... آهههههه ..آهههههه ... داره میاد ... دوباره ... چه خوب و قشنگ داری کارت رو می کنی ...تلکا چشاشو بست و فقط به حرکت آتشین کیر پارسا فکر می کرد ...-اوووووووووخخخخخخخ ... ووووووووووییییییی .... حالا .. حالا ... هر وقت که دوست داشتی خالیش کن ... آبتو می خوام .. زود باش .. زود باش .... می خوام .. یه خیلی ...پارسا با این که به اندازه کافی با توسکا حال کرده و تونسته بود خودشو ارضا ء کنه اما یه حس تازه و یه بدن داغ , شور و حالی درش به وجود آورده بود که حس کرد بیش از حد سنگین شده ... دیگه جلو گیری نکرد .. با پرشهایی بلند اما خیلی نرم آب کیرشو توی کس تلکا خالی کرد .. -منو ببوس ..منو ببوس .. لباتو بذار رو لبام .. .. پارسا دستاشو دور کمر تلکا حلقه زد و در حالی که لباشو رو لباش قفل کرده بود کیرشو به همون حالت و تا انتهای کس نگه داشته دیگه حرکتی نمی کرد .. یه حس آرومی اونا رو به هم پیوند می داد . حس آروم همراه با عطش سکس .. در همین لحظه گوشی موبایل پارسا که بالا سر تلکا قرار داشت زنگ خورد و چشای زن که به شماره افتاد حرصش گرفت . توسکا بود ... -چرا گوشی رو نمی گیری ..-ولش کن .. کاری به کارش ندارم .-چطور قبل از این که من بیام کاری به کارش داشتی .. -من الان چی بهش بگم ...تلکا متوجه شد که حق با پار ساست . چون اگه یه حرفایی بین اونا رد و بدل می شد که حساس ترش می کرد به ضرر خودش بود ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش ها ؟ ۲۲با این حال پارسا گوشی رو گرفت . چون حس کرده بود که بعضی چیزا رو باید در عمل نشون تلکا بده تا در آینده اونو واسه هر چیزی گیر نده ....توسکا : چه طوری عشقم . چرا این قدر گوشی رو دیر می گیری .. مثل این که خیلی بهت بد گذشته این بار جبران می کنم ....پارسا از این که گوشی رو بر داشته جواب داده بود خیلی ناراحت شده بود . چون توسکا به ناگهان خودشو وارد یه حرفایی کرده بود که پارسا سختش بود حالا که تلکا رو بر هنه در آغوش داره اونا رو منتقل کنه به اون ... -توسکا جان من الان با یکی از دوستام هستم . زیاد نمی تونم حرف بزنم . داریم درسامونو مرور می کنیم ..-ای نا قلا ! پسره یا دختر ؟ -تو که منو می شناسی .. من اهل دختر بازی نیستم .-آره تو گفتی و منم باور کردم .تلکا زیر لب گفت زنیکه پر رو .. توسکا : می تونم شبو بیام پیشت بخوابم .؟ اگه مزاحم درسات نمیشم . -دوستم شب این جا می مونه .. حالا اگه ایرادی نداره من برم دیگه ..-باشه ولی این رسمش نیست که حالا که خرت از پل گذشت با من این جور بر خورد کنی ؟ به هم می رسیم ..توسکا با عصبانیت گوشی رو قطع کرد . تلکا هم خیلی خشمگین بود .... تلکا : همش تقصیر توست که به اون رو میدی و نمی تونی حریف اون شی . حالا بیا جمعش کن . -تلکا .. تو خیلی خوب و منطقی و مهربونی . آخه من نمی خواستم این طور شه . اون بد جوری وسوسه ام کرده بود . ولی نمی دونستم تو هم این قدر خونگرم و دوست داشتنی هستی ...لحظاتی بعد تلکا با این که از کون دادن بیم داشت و تا حالا نذاشته بود که پیام کونشو بکنه شروع کرد به کرم مالی کردن کونش و ازش خواست که کیرشو بکنه توی کون اون ... یه نگاه به قالب کون , هوس پارسا رو زیاد تر کرده بود .. سر کیرشو گذاشت روی سوراخ کون زن داداش ... تلکا : اگه جیغ کشیدم جلوی دهن منو داشته باش . محکم فشارش بده .. کیرت رو بذار که بره و جاشو محکم کنه . آروم داخل کونم حرکت بده تا روون تر شه . می خوام حست کنم . می خوام حس کنم که از این به بعد تو لذتت رو از من می بری . پارسا همه این کارا رو انجام داد .. دو تا دستاش رو سینه های زن داداش کار می کرد . لباشو می ذاشت رو نوک سینه ها و آروم میکشون می زد . -قول بده دیگه با توسکا نباشی . فقط مال من باشی ... -من فقط مال توام . بهت قول میدم . تو عشق منی . ناز منی . جون منی . دوستت دارم -اگه دوست داری می تونی آبتو خالی کنی .. کیر پارسا خیلی آروم رفت توی کون تلکا جا گرفت.. زن از درد به خود می پیچید .. پارسا دستشو گذاشته بود جلو دهن زن داداشش و خیلی نرم و در نهایت هوس و لذت آبشو توی کون تلکا خالی کرد .... توسکا خیلی عصبی شده بود . اون حس می کرد که پارسا دوست دخترشو آورده خونه . برای همین تصمیم گرفت که هر جوری که شده کاری کنه که بفهمه اون کیه که توی خونه پارساست ... تلکا رفته بود حموم و پارسا هم لباساشو پوشیده بود .. صدای زنگ در اومد ... از دوربین نگاه کرد ..-لعنتی . خروس بی محل اون این جا چیکار می کنه ... بهتره درو باز نکنم ... فوری لباسای تلکا و هر چی رو که مر بوط به اون می شد جمع کرد و ریخت توی جا رختخوابی .. رفت سمت حموم .. در باز بود-تلکا ! توسکا در می زنه .. شیر آبو ببند .. -درو باز نکنی ها ..-چیکار کنم .. -چیه ..می خوای اونو بیاری داخل و با هاش حال کنی ؟ درو وا نمی کنی ..-آخه اون می دونه من خونه ام . . -موبایلتو بذار رو سکوت .. هر کاری می کنی بکن . حق نداری درو باز کنی ..از اون طرف صدای توسکا میومد -درو وا کن من می دونم خونه ای . باور کن به بابا میگم که تو داری چیکار می کنی تلکا خطاب به پارسا و خیلی آروم گفت-حرف نزن ... هیس ... زنیکه پررو . فکر کرده همه کاره این جاست . خجالت نمی کشه عوضی .. دیوونه .. پارسا صداش در نیومد ..توسکا به شدت عصبی بود ..من اگه شده تا صبح هم همین جا بشینم باید بفهمم که چه کسی وارد این جا شده . خودشو از اون فضا دور کرد . تصمیم داشت بر گرده . اما این بار بی سر و صدا با کفش اسپورت ....تلکا از حموم در اومد و خودشو خشک کرد .. -میگم تلکا فکر کنم اون رفته خونه اش . اگه تو هم در بری بهترین وقتیه که ما بتونیم از شرش خلاص شیم-من نمی خوام اون بیاد پیش تو .. -بابا منم نمی خوام . الان قضیه خیلی مهم تر از این حرفاست .. .. راستی اصلا واسه چی جوش می زنیم .. مگه تو زن داداش من نیستی ؟ درو باز می کنیم .. میگیم رفته بودیم بیرون یه وسیله ای بگیریم . دوست منم رفت خونه ..-این قدر زود ؟ اون که می خواست بمونه ... اگه به من شک کرد چی ؟ -فقط یک شکه ... میون بد و بد تر باید به بد چسبید . خیلی عادی مثل همیشه با هم حرف می زنیم ... -باشه فقط این دور و بر رو بگردیم که سوتی و سوتینی ندیم ..-چی ؟! تلکا : هیچی بابا . همین جوری یه چیزی گفتم ..... ادامه دارد ... تویسنده ... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۲۳پارسا : به نظرت این جوری مشکوک نمیشه که دوستم که می خواست تا صبح بمونه به این سرعت رفت ؟ -خب میگی حال باباش بد شد ... پارسا ته دلش لذت می برد از این که این دو تا زن یا همون زن داداش بر سر اون کشمکش دارن . این جوری خیلی بهش حال می داد . حس کرد بهتره یه خورده هم مخ تلکا رو به کار بگیره ... تا حدودی هم بی خیال نشون می داد از این که توسکا هم بفهمه که اون با تلکا بوده . چون می دونست که هبیشکدوم از اونا حاضر نمیشن که آبروشون بره . حتی اگه یکی دیگه رو لو بدن از این می ترسن که طرف با هاش مقابله به مثل کنه .....-سریع خودت رو مرتب کن بیا تلکا .. من نمی دونم اون شیطون کجاست ... اصلا بیرون نمیریم .... اون جوری باید بیشتر سین جیم بشیم .... ..توسکا یه سری به خونه شون زده یه عطری به خودش زد که حس می کرد خیلی هوس انگیز تره این کارو خیلی به سرعت انجام داد ... پارسا : از پله ها خیلی آروم میریم بالا . اون اگه بخواد بیاد از آسانسور میاد .... میگیم بودیم بیرون و هوس دیدن تو رو کردیم ...تلکا : مشکوک میشه ها ..-بیخود می کنه مشکوک شه . چه حقی داره ! این قدر بهش رو نده . تازه اگرم بخواد بفهمه مساوی میشین . شاید این جوری این قدر به پر و پای من نپیچه و من بتونم بیشتر با تو باشم .این جور حرف زدنهای پارسا تلکا رو به فکر فرو برد که بد حرفی هم نمی زنه ها . پارسا و تلکا رفتن به طبقه چهارم .. درست در لحظه ای که تلکا می خواست زنگ بزنه توسکا درو باز کرد ....-واااااااااووووو شما کجا این جا کجا ؟! تلکا : دلم برای دیدن جاریم تنگ شده بود اومدم یه سری بهش بزنم . -شما دو تا از کجا همدیگه رو پیدا کردین .. -از توی دل آسمونا .. سوالای عجیب و غریبی می کنی ها . اصلا سر در نمیارم . خب من این آقا رو با دوستش دم در دیدم که با هم خدا حافظی می کردند ... انگار پار سا جون رفته بود بد رقه اش .. منم یه کاری داشتم رفتم بیرون به وقت بر گشتن اونو دیدم ... گفت می خواد یه سری به زن داداش مهربونش بزنه منم همراهش اومدم . بد کاری کردم ؟ توسکا که حرفای تلکا باورش شده بود توی دلش گفت کار خیلی بدی هم کردی . کاش اصلا این کارو انجام نمی دادی . ولی یه آرایش خاصی رو در چهره تلکا می دید که حتی شب عروسی خودش و پویا هم به این شکل ندیده بودش ... حواسشو جفت حرکات تلکا کرد . یکی دوبار اون و پارسا رو دید که لبخندای معنی داری به هم زدند . تا حدود زیادی بهشون مشکوک شد . تلکا یه نگاهی به پارسا انداخت و در حالی که توسکا به طرف داخل خونه چند متری از اونا فاصله گرفت تلکا خیلی آروم به پارسا گفت که مبادا راجع به این که تمام جریانو مو به مو از سیر تا پیاز واسه من تعریف کرده به روی توسکا بیاری ها ؟ تلکا : مگه دیوونه ام ..توسکا در حالی که حرص می خورد گفت-خیلی دوست دارم شامو در خد مت شما باشم ... پارسا جون تو قدت بلند تره ببینم از کابینت بالا می تونی این سینی استیلو به من بدی ؟ با این حرفش پسرو سمت خودش کشوند ...-ببینم این دوست دختر جدیدته ؟-توسکا جون این چه حرفیه ؟! زن داداش منه .. تو که خودت می دونی .. اون که اهل چیزی نیست .. -ولی من از تو می ترسم .. -در عشق من شک داری ؟ .. پارسا هم کمی لجش گرفته بود . از این که حس می کرد خود توسکا موضوع رو تعریف کرده و حالا میاد به این صورت داره مغلطه بازی در میاره و ازش می خواد که به تلکا توجهی نداشته باشه . وقتی پارسا برگشت به نزد زن داداش بزرگه .. حالا اون اینو ول نمی کرد ..-ببینم چی داشتین به هم می گفتین ؟ داشتین قرار ملاقات بعدی رو می ذاشتین ؟ -آخخخخخخخخخ من دیگه از دست هر دو تاتون خسته شدم . کاری می کنین که هر دو تا زن داداشو طلاق بدما ..-چه حرفا ! به نظرم اگه اونو طلاق بدی خیلی بهتر باشه . -من که فکر می کنم اگه هر دو تا تونو طلاق بدم خیلی بهتر باشه . اگه هوسه یه بار بسه .. -به همین خیال باش .. که بری سمت اون ؟ توسکا در حال حرص خوردن بود ... حس می کرد که اونا خیلی با هم صمیمی تر از قبل نشون میدن . من باید هر طوری که شده بفهمم که چه رابطه ای بین اونا وجود داره . اگه تلکا و پارسا با هم صمیمی بودن همیشه یه تابوی خاص و کوچولویی هم که شده بین اونا وجود داشت . اما من حالا این تابو رو نمی بینم . چه اتفاقی ممکنه بین اونا افتاده باشه ؟! یعنی در عرض یک روز همه چی تغییر کرده ؟! چرا بلوز تلکا به حالتیه که قسمت عمده ای از سینه هاش مشخصه ... نه ... اشتباه می کنم ... توسکا به شدت عصبی بود ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یا زن داداش هــــــــــا ؟ ۲۴سه تایی دور هم نشستند و دو زن در حال حرص خوردن بودند ... توسکا هنوز از رابطه پارسا و تلکا خبر نداشت ... توسکا : میگم خیلی راحت و ریلکس شدی . تلکا که منظور توسکا رو فهمیده بود گفت مگه چی شده ؟! تو که خیلی جسور تر از من بودی ؟ تازه این جا که غریبه نیست . پارسا جون از خودمونه .-بله می بینم که دو تایی با هم میرین گردش و خرید ...-از نظر شما مانعی داره ؟پارسا که می دید این دو نفر هنوز هیچی نشده و چیزی رو به رو هم نیاوردن شروع کردن به کل کل کردن , حس کرد که باید یه کاری کنه که اعصابش از این بابت خرد نشه ... -ببینم شما دو تا خانوما چه تونه ؟ مثل این که داداشام باید شما رو با خودشون می بردن سفر . ولی انگاری هیشکدومتون دوست نداشتین با هاشون برین . از طرفی مامان پروین و آبجی پریسای من که با هم رفتن .. توسکا : خب اون وقت کی می موند واسه آقایون غذا درست می کرد ؟ پارسا : ما که از گشنگی نمی مردیم . یه چیزی می خوردیم .. واقعا شما دو نفر چه خانومای مهربونی هستید که هم برای پدر شوهر و هم برای برادر شوهرتون دلسوزی می کنین ... به ! توسکا جان دستت درد نکنه چه چای خوش عطر و خوش رنگی ... واقعا که هنر مندی ..-ولی به هنر مندی تلکا جان نمی رسم ...پارسا : هر گلی یه بویی داره .در همین لحظه تلکا با آرنج به پهلوی پارسا زد و اونو متوجه کرد که نباید تا این حد از جاری اون تعریف کنه . پارسا اون دو زنو با هم تنها گذاشت . اگه همون جوری که حدس زده بود جرقه این دو زن حسود تبدیل به آتیش می شد اون می تونست از این آب گل آلود ماهی بگیره طوری که لذت زیادی هم ببره . اون نقشه هایی توی سرش بود . از اونا فاصله گرفت . به بهونه دستشویی گوشه ای پنهون شد ....توسکا : موضوع چیه تلکا .. می بینم جلوی پارسا داری موس موس می کنی .. تلکا : منظورت چیه . خجالت بکش . حرف دهنتو بفهم . اون برادر شوهرمه .. توسکا : یعنی اگه کس دیگه ای بود اشکال نداشت ؟! -من مثل تو نیستم که به بهونه آشپزی برم خونه پارسا و اونو از راه به در کنم .توسکا ماتش برده بود ... یعنی پارسا همه چی رو گفته ؟ نه . امکان نداره بین اون و تلکا از این حرفا رد و بدل شده باشه . دو جاری نا خود آگاه بدون این که سوتیی بدن که پارسا متوجه شه کار تلکا نقشه بوده و در واقع یه دستی زده تا همه چی رو از پارسا در آورده , به مسیری رفتند که پارسا متوجه نشد که تلکا دروغ گفته .که توسکا همه چی رو واسش تعریف کرده و از طرفی توسکا هم فکر می کرد که پارسا جریان اونا رو واسه تلکا گفته ... پارسا دید که ممکنه دست به یقه شن .. فوری پرید وسط اونا .- چی شده . نبینم که با هم نسازین .. این کارا چیه ..توسکا : بیا بریم اتاق من با هات کار خصوصی دارم .در میان بهت و حیرت تلکا , توسکا دست پارسا رو کشید و اونو آروم به سمت اتاق خواب برد . تلکا ترسید .. از این که دستش رو شه . هر چند واقعیت رو نمی شد عوض کرد که توسکا و پارسا با هم بودن .. تلکا به شدت عصبی شده بود . قاب عکس کوچکی رو که رو دیوار بود بر داشت و جای اون سوتین توسکا رو که زیر تخت پارسا پیدا کرده بود آویزون کرد .. پارسا و توسکا در حال جر و بحث بودن که تالکا مجبور شد خودشو بندازه وسط ... -حالا دیگه نوبت شماست ؟ اصلا پارسا بیا من و تو از این جا بریم به کار خودمون برسیم . با اخلاق این نمیشه ساخت ...پارسا و تلکا رفتن به هال و پذیرایی تا از در اون جا خارج شن . توسکا هم به دنبال اونا به راه افتاد .در همین لحظه سه تایی شون چشمشون افتاد به سوتین آویزون شده رو دیوار .... تلکا : توسکا جون این همون سند جنایت توست هر چند همه چی از نظر تو روشنه توسکا : بس کن ...این بار پارسا رفت وسطشون ...-قرار نشد که با هم نسازین . پس اگه اجازه میدی من یک واقعیتی رو برای شما تعریف کنم . البته تلکا جان به نحوی که فکر کنم از سمت توسکا بوده جریانو فهمیده .. یعنی رابطه خاص بین من و زن داداش توسکا رو . اما این پایان کار نبوده . حس می کنم که توسکا هم از رابطه من و تلکا با خبره . این گونه روابط نمی تونه از نظر اخلافی درست باشه .... توسکا : چی گفتی ؟! من نفهمیدم ...پارسا : قهر نکن . مثل دختر بچه ها لوس نشو ... من هر دو تا تونو دوست دارم . هر دو تا تونو با هم می خوام . عاشق هر دوتونم . توسکا : با اونم آره ؟! .. نههههه تو باید فقط مال من باشی .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش ها ؟ ۲۵تلکا به شدت خشمگین شده بود . دوست داشت از جاش پا شه بره موهای سر توسکا رو بکشه .. اون از خجالت یه جوری شده بود از این که توسکا این حسو داشته که اون و پارسا با هم رابطه داشته باشن . ولی توسکا می خواست پیش اون کلاس بذاره از این که با برادر شوهرش رابطه داره و این انتظارو داشت که تلکا به نفع اون عقب نشینی کنه .. توسکا : باورم نمیشه .تلکا : چی روباورت نمیشه . که کلنگ این کار رو تو زدی ؟ در حالی که ..توسکا : چی می خوای بگی می خوای بگی حق تقدم با تو بوده ؟ حتما عرضه و لیاقتشو نداشتی .. پارسا : توسکا . معلوم هست چی داری میگی ؟ یه حرفی رو که می خوای بزنی اول روش فکر کن بعدا بر زبون بیار .. از دست تو من دارم دیوونه میشم .توسکا : ببینم به خاطر اونه که داری این جور با من تند حرف می زنی ؟ امروز صبح این جوری نبودی . زبونت خیلی درست تر کار می کرد . داشت به همه جام انرژی می داد .. تالکا : گوش کن به حرفای پارسا . من هر چی ساکتم و چیزی نمیگم تو همش داری پاتو از گلیمت دراز تر می کنی . اصلا به شخصیت تو نمیاد که عروس این خونواده باشی .. پارسا : تلکا .. تو هم ؟! تو که خیلی خوش سخن بودی . دوست ندارم تو رو این قدر تند ببینم ..توسکا : آقا رو باش . ببین چه مودبانه به این خانوم تذکر میده ؟ حالا وقتی که از من دلخوره سبک و لحن حرف زدنش طور دیگه ایه ؟ واسه چی من دلم نگیره ؟! دیگه همه چی رو فهمیدم ...تلکا : منم می خواستم که خانوم چیز فهم این چیزا رو به خوبی بفهمه و حسابی یاد بگیره . حالا که همه چی رو فهمیدی که پارسا عاشق منه و دوست داره با من باشه پس در همین عالم فهم و کمال و در آپارتمان خودت باش من و پارسا میریم به واحد من و برای بار دوم پیش هم می خوابیم ...توسکا اومد به سمت تلکا و از روی خشم می خواست به اون سیلی بزنه که تلکا دستشو رو هوا گرفت .. پارسا داشت به این فکر می کرد که چیکار کنه از دست هیاهو و رقابت و حسادت این دو زن خلاص شه . اون نمی تونست با این شرایط از هر دوی اونا لذت ببره . اون به آرامش نیاز داشت . ولی این جوری که این دو زن پیش می رفتند پیش بینی می کرد که خیلی زود باعث لو رفتن و سوتی دادن میشن .تلکا : من دارم میرم .. پارسا جون بیا با هم بریم ..پارسا : من نمیام .. تلکا : متاسفم .. چون اون یه خورده گوشتی تره نمی خوای دست از سرش بر داری ؟پارسا : من دارم میرم رو تخت استراحت کنم . تلکا تو هم جایی نمیری . اگه رفتی دیگه همه چی بین ما تموم میشه . زنا هیشکدومشون سر در نمی آوردن که پارسا چی داره میگه .. ولی دو دقیقه بعد برادر شوهر , زن داداشاشو صدا زد ..-هر دو با هم بیاین .. وقتی وارد شدن پارسا رو دیدن که با بدنی لخت فقط با یه شورت فانتزی و طاقباز دراز کشیده . هر کدوم از زنا ناز کردنو شروع کرده و مدام قصد داشتن با محکوم کردن دیگری از خودشون دفاع کنن .-خانوما من اومدم رو این تخت .. البته این جا خونه توسکا جون و داداش منه . خونه تلکای عزیز خودمم میرم . یه وقتی فکر نکنه من اهمیت بیشتری به توسکا دادم .. بگذریم . من الان می خوام از شما لذت ببرم .. دوست دارم اگه منو دوست دارین و حال کردن به شما حال میده دو تایی تون بیاین کنار من که من خیلی راحت حریف شما دو تا خوشگل میشم .زنا داشتن گیج می شدن . رسیده بودن به جایی که می خواستن با هم همفکری کنن . پارسا متوجه تردید اونا شده بود -حالا کی دوست داره زود تر بیاد پیش من این کارو بکنه .. خجالت نکشین . من دیگه از دست دو تایی تون خسته شدم . یا هر دو تا یا هیشکدوم . من هر دو تونو می خوام و دوست دارم و ازشما دو تا لذت می برم . هم از نطر جنسی و هم از نظر احساسی ...پارسا خودش از این طرز صحبتش خنده اش می گرفت . چون این اصلا با دوست داشتن و شیوه اون در ار تباط نبود .. تا توسکا رفت لب باز کنه پارسا گفت ..-می دونم چی می خوای بگی ولی فراموش نکن که شوهر داری . و من با این شرایط کنار اومدم . بنا براین همون جوری که در زندگی شما دو تا مرد وجود داره منم دوست دارم که در زندگی من هم دو تا زن وجود داشته باشه . همین جور که توسکا و پارسا سرگرم بحث بودند تلکا لباساشو در آورد و فقط یه شورت وسوتین به تن روی تخت و کنار پارسا دراز کشید . توسکا با این که از تلکا گستاخ تر بود اما از اون جایی که دوست داشت تنها معشوقه پار سا باشه مثل تلکا عمل نکرد .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یا زن داداش هــــــــــا ؟ ۲۶پیام بی توجه به توسکا , تلکا رو سخت در آغوش کشید و زن هم خیالش نبود از این که کنار جاری خودش به برادر شوهرش بچسبه .تلکا : منو ببوس .. ببوس ... حالا فقط منم و تو .. این جوری بیشتر خوش می گذره ... منو ببوس .. لباتو به لبام بچسبون ... توسکا خونش به جوش اومده بود ... نمی خواست که از رقیبش عقب بمونه و قافیه رو ببازه و از قافله عقب بمونه ... اون دیگه به ناگهان خودشو بر هنه کرد . تلکا زیر چشمی شاهد این صحنه بود و از این که توسکا بدن تپلشو کاملا بر هنه کرده خیلی ناراحت بود . به کس گوشتی و سپید و تپلی و غنچه ای توسکا نگاه می کرد و حرص می خورد از این که ممکنه توجه پارسا رو به خودش جلب کنه و کاری کنه که حواس اون پرت شه . پارسا هم از این که توسکا داره لجبازی و رقابت خاصی رو پیاده می کنه و متوجه حالت تلکا شده بود سوتینشو به آرومی باز کرد و دو تا دستاشو گذاشت داخل شورتش و باسنشو به آرومی چنگ می گرفت .-تو مال خودمی .. حس خودمی ... نازو نیاز خودمی ... چه سینه های تازه ای داری ! توسکا هم خودشو از سمت چپ پارسا به بدنش می مالوند . توسکا شورت پارسا رو به آرومی پایین کشید ... کیر مثل چله کمون صدا کرد و به بدن خود پارسا خورد ..توسکا : اوووووفففففف چه کیفی داره ! فقط من می تونم بهت حال بدم .. پارسا : آخخخخخخخخ آههههههههه کیرم کیرم ...و این جا بود که نلکا حرص خودشو نشون داد .تلکا : ببینم نمی شد یهو نخود توی آش نشی ؟ توسکا : فعلا نخود توی آش و خروس بی محل که تو هستی ...-خانوما متوجه باشین که چی دارین میگین . تلکا : زیر گوش پارسا گفت من اصلا خوشم نمیاد از این که این بیاد .. پارسا : عزیزم قرار مون از اول سکس سه نفره بود . حالا داره میاد بذار بیاد . می خوام که با هم تفاهم داشته باشین . این جوری به نفع هر سه مونه .. توسکا : بلند تر بگین که ما هم بشنویم . اینو هم یادت باشه تلکا جون که من زود تر پارسا رو شکارش کردم ... پارسا : تند نرو خانومی . این من بودم که شما دو تا رو شکارش کردم .. تلکا : منم لذت می برم که پارسا جون باشه شکارچی من .. حالا هر سه بدن کاملا بر هنه بوده و توسکا با هیجان و لذت و اشتیاق سرگرم ساک زدن کیر پارسا بود . تلکا لباشو از حرص گاز می گرفت ... پارسا چهار انگشت دست راستشو فرو کرد توی کس تلکا ... و به آرومی زیر گوشش گفت عزیزم قرار ما از اول همین بود این قدر حرص و جوش نزن ..دستشو گذاشت رو سر توسکا و اونو محکم به سمت کیرش فشار داد . نفس توسکا بند اومده چشاش داشت از حدقه در میومد . این جوری که پارسا داشت با دو تایی شون ور می رفت کمی براش سخت بود و بدنش درد گرفته بود .. پارسا : حالا دو تایی بیاین دو طرف من .. هر سه تا مون در یه خط و کنار هم قرار بگیریم . طوری که من کاملا وسط هر دو تاتون باشم .. لباشو گذاشت رو لبای تلکا و به آرومی کمر توسکا رو می مالوند ... تلکا هم با هوس و هیجان لبای پارسا رو می مکید . می خواست طوری با بوسه هاش به اون هیجان بده که دیگه به فکر لب گرفتن از توسکا نباشه ولی پارسا این طور فکر نمی کرد . دوست داشت در اون لحظات به هر دو شون فکر کنه و به هر دوشون لذت بده و از هر دوشون لذت ببره .. لبای توسکا رو به لباش چسبوند و با دست راستش به آرومی با تلکا ور می رفت . .. توسکا داشت به این فکر می کرد که چرا پارسا باید در هر کاری اول توسکا رو در نظر داشته باشه . فقط به این خاطر که کمی بزرگتره ؟-حالا شما دو تا خانومای خوشگل قمبل می کنین و من با هر دو تون ور میرم و با هم حال می کنیم ...در این جا همزمان با کف دستش به کس هر دوشون می مالید . حسابی که خیسشون کردهمون طوری که هر دو زن حدس می زدند کیرشو به سمت کس تلکا هدف گرفت ... و توسکا هم خودشو کمی به اونا نزدیک تر کرده تا بتونه خیلی آروم لباشو بذاره رو لبای پارسا ...تلکا : آخخخخخخخخخ چه خوب زدی به هدف ... تا منو ارضام نکردی نباید بکشیش بیرون . یه کارو تموم کن برو رو یه کار دیگه . می دونم توسکا جونم همینو میگه . پارسا دیگه حرفی نزد . تا حدودی به تلکا حق می داد ... ولی اون می خواست یه جورایی حال کنه و از هر دو شون لذت ببره و بعد یکسره رو یکی کار کنه . واسه این که سیاستشو نشون بده کیرشواز کس تلکا بیرون کشید و اونو در همون حالت قمبلی وارد کس توسکا کرد ... توسکا خوشش اومد از این که پارسا تلکا رو خیطش کرده .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۲۷تلکا خونش به جوش اومده بود . هم از این نظر که در اوج لذت و هوس , پارسا کیرشو بیرون کشیده بود و هم این که حس می کرد پیش توسکا بورشده و نمی تونه سرشو بالا بگیره ...پارسا غرق هوس دیگه یادش رفته بود که بعد از دو دقیقه همین کارو هم برای توسکا انجام بده ... تلکا یه دستی به شونه پارسا زد و اونم متوجه شد که جریان از چه قراره . به خوبی می دونست که خیلی سخته این دو رو به هم نزدیک کردن ولی چاره ای نداشت . اصولا کمتر دو زنی پیدا میشن که در همچین شرایطی با هم کنار بیان و به خوبی می دونست که اونایی که در فیلمها می بینه همون در حد فیلمه و مسائل تجاری و مالی درش نقش داره . این بار دیگه تصمیم گرفته بود که تلکا رو تا اون جایی بکنه که ار ضاء شه . دیگه به حرفای توسکا توجهی نداشت . پارسا تلکا رو که هنوز دلخور بود غرق بوسه هاش کرده بود . می دونست که حالا سکان در دست خودشه و می تونه مدیریت کنه . حالا که به این جای کار رسیده بود همون جوری که تلکا می خواست عمل کرد .. -آخخخخخخخ پارسا .. پار سا عشق من .. ولم نکن ولم نکن ... زود باش ...-نمی تونم .. آبم داره میاد .. خیلی تنگه کست .. بد جوری به کیرم چسبیده قفلش کرده .. داره آبشو از همون بالا از همون سر چشمه می کشه-جووووووووون فدای اون آبت بشه تلکا .. منو ببوس .. ولم نکن . غرق بوسه هات کن . بذار تو آتیش هوست بسوزم .. توسکا : نمی خوای ولش کنی ؟ -حواسمو پرت نکن توسکا . نوبت تو هم که شد تا آخرش با هاتم ...توسکا : وقتی که دیگه نه جونی واست بمونه نه آبی ؟ پارسا : بهت نشون میدم که وقتی که به تو برسم هم واسم جون می مونه هم آب . توسکا به اون دو نفر نگاه می کرد .. به این که پارسا چه جوری داره با لذت انگشتای دست تلکا رو می مکه ... دیوونه . می خواد که من دست دوم شده اونو بگیرم . لعنتی ... ولی وقتی که نوبت من شد جونشو می گیرم . بهش نشون میدم که توسکا بیشتر حال میده یا تلکا ... انگاری که یه حسی به تلکا می گفت که توسکا در چه فکریه . واسه همین از جاش پا شد روی پارسا قرار گرفت . با کف دستش شروع کرد به مالش سینه های پارسا .. پسر از این حرکت لذت می برد .. پارسا : عزیز دلم خسته میشی ؟ -نه عشقم تو خوشت بیاد اینا واسه من مهم نیست . خستگی واسه من مفهومی نداره .. توسکا حرص می خورد از این عشوه گری و ناز و کرشمه اومدن تلکا ... وقتی تلکا کونشو انداخت سر کیر پارسا و کیر تا آخرش رفت توی کسش شروع کرد به حرکت روی بدن پارسا ..توسکا دلشو نداشت این صحنه رو ببینه .. کیر کلفت و دراز پارسا ..کون خوشدست و کس تنگ تلکا لجشو در آورده بود و از حرص خوردن نمی دونست چیکار کنه .. پارسا : توسکا جون اگه سختته این جا باشی می تونی واسه خودت بگردی شاید تا یک ربع دیگه کارمون تموم شه و نوبت توشد ... توسکا : من تر جیح میدم همین جا کنار عشقم بمونم و لذت بر دن اونو ببینم . کسی که کسی رو دوست داره خوشی و لذت و تفریح اونو هم می خواد . تلکا : خدا از دلت بشنوه ... توسکا : حالا می بینیم صبر و تحمل بعضی ها ر و .جنگ و دعوای زرگری دو جاری ادامه داشت . -خیلی با حالی تلکا ... -کاش فقط مال تو بودم . و تو هم فقط مال من بودی ... و تلکا دیگه به این توجهی نداشت که رقیبش کنار اونه . خیلی راحت حر فاشو می زد . از این که تونسته بود شرم و حیا ی خاص خودشو زیر پا بذاره تعجب می کرد . ولی می دونست که اگه از این کارا نکنه از توسکا عقب می مونه . توسکایی که لباشو گذاشته بود رو لبای پارسا و اونو به آرومی می بوسید و تلکا حق اعتراض هم نداشت . چون پارسا گفته بود که فضا برای یک لذت سه نفره تر کیبی آماده شده و از اون جایی که خانوما هنوز به اون آمادگی مطلوب نرسیدند که پذیرای چنین شرایطی باشن پس به همین سبک فعلی عمل شه . جیغ زدنهای تلکا اوج گرفته بود و می دونست که تا ثانیه هایی دیگه ار گاسم میشه .. -وووووویییییی وووووویییییی سوختم .. سوختم بکشش بیرون .. پارسا کیرشو کشید بیرون و قسمتی از آب هوس تلکا ریخت بیرون ... این بار پارسا تلکا رو خوابوند و از روبرو کرد توی کسش ... -یه بار دیگه داره میاد ..ولم نکن .. ولم نکن .. بذار حال کنم .. جوووووووون .. بازم خالی شد ... کس من آب کیرت رو می خواد .. تشنه تشنشه ... آب بده .. زود باش ... توسکا داشت دیوونه می شد ... توسکا : اون دیگه چیزی واسش نمونده . به اندازه کافی ضعیف شده ..پارسا : نگران نباش توسکا جون . برای تلکا دارم .. شاید به تو برسم کم بیارم که تو هم چون دلت واسه من می سوزه می دونم کوتاه میای و رضایت میدی که توی تنت خالی نکنم ولی تا دلت بخواد تو رو به ار گاسم می رسونم ...پارسا با این حرفاش داشت توسکا رو اذیت می کرد و مثلا می خواست حالشو بگیره .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۲۸پارسا به چشای تلکا نگریست و در اون لحظات که می خواست آبشو خالی کنه خودشو غرق این حس کرد که اون تنها عشق زندگیشه و زن دیگه ای به نام توسکا این جا نیست . آروم آروم کیرشو توی کس تلکا حرکت می داد تا سرانجام تلکا منی داغ رو با یه حس آروم , عاشقونه توی کسش حس کرد . پارسا به خوبی تونسته بود احساسی همراه با عشق و هوس رو به تلکا منتقل کنه . طوری که اونم فکر می کرد زنی به نام توسکا و یک رقیب سرسخت کنارش قرار نداره ... پارسا بدون این که کیرشو بیرون بکشه چشاشو بسته بود و در یه حالت خماری قرار گرفت و تلکا به خواب رفته بود ... توسکا : ببینم شما دو تا طوری رفتار می کنین که انگاری عاشق و معشوقین . تمومش کنین دیگه .. حالا که تموم شده ..دستشو گذاشت دور کمر پارسا و اونو کمی به سمت عقب کشید کیر پارسا که از کس تلکا بیرون کشیده شد منی های خالی شده توی کس با سرعت زیادی به عقب بر گشتند -نمی دونم باید چیکار کنم که تو فقط مال من باشی ...- فعلا که فکرم کار نمی کنه و باید فقط این لحظات رو در نظر داشته باشم ... پارسا که هنوز طعم شیرین سکس با تلکا رو در زیر کیرش حس می کرد می خواست اونو ببوسه و آروم آروم نوازشش کنه که توسکا اجازه این کارو بهش نداد و اونو به سمت خودش کشید . توسکا حتی دیگه به این مسئله توجهی نداشت که این کیر قبلا وارد کس رقیبش شده ... اونو فرو کرد توی دهنش .. کیر بوی کس تلکا رو می داد ولی توسکا طوری اونو با اشتها میکش می زد که بتونه پار سا رو سر حالش کنه و یک بار دیگه هوس رو بیاره به سراغش .. -میای بریم رو کاناپه ؟پارسا : این جا مگه چشه ؟!توسکا : دوست دارم تنها باشیم . فقط من و تو . خیلی حرفا واسه گفتن دارم . ..-باشه بریم .. بریم . دو تایی رفتن به هال ..توسکا : ببینم من خوب سیرت نکردم ؟ اون چیزی رو که می خواستی بهت ندادم ؟! چرا رفتی دنبال تلکا ؟ -اونم مثل تو زن داداشمه . اونم احساس داره . تمایل داره . من که نباید بین شما تفاوت قائل شم . -چه تفاوتی ! مگه ما خواستیم دو نفری به مهمونی بیاییم که تو بین ما تبعیض قائل نشی ؟ دریچه قلب و وجود من به روی تو باز شده بود ...پارسا : تو خودت هم مقصری که رفتی همه چی رو به تلکا گفتی ..-چی ؟! متوجه نمیشم .. یک بار دیگه بگو . تلکا که خودشو به اون جا رسونده بود این جملات آخر رد و بدل شده بین اونا رو به خوبی شنید و متوجه شد که هوا پسه ... تر جیح داد موضوع رو عوض کنه و خیلی هم شلوغش کنه ..-ببینم بد نگذره توسکا خانوم . من که داشتم با پار سا جونم سکس می کردم جنابعالی تشریف نبردین و ما رو به حال خودمون نذاشتین . حالا چه راحت دو تایی تون میاین این طرف .. پارسا جونم دست شما هم درد نکنه .. پارسا : چی شده عزیزم ..-هیچی به کارتون برسین ..تلکا با این که دوست نداشت شاهد سکس پارسا و توسکا باشه ولی ترجیح داد همون جا بمونه که اگه موضوع رو به جاهای حساس کشوندن فوری بپره وسط ... اون اصلا دوست نداشت که پارسا متوجه شه که یکدستی خورده و توسکا اصلا از سکس اولش با پارسا چیزی به اون نگفته ..پارسا و توسکا رفته بودن رو کاناپه یک نفره .. توسکا پاهاشو دو طرف قرار داده و به طرف بالا گرفته و پارسا هم از روبرو کیرشو فرو کرد تا انتهای کس توسکا .. چشمان تلکا که به کیر پارسا افتاد حرصش گرفت . حس می کرد که این کیر حالا جون دار تر شده و با شور و اشتیاق بیشتری داره توسکا رو می کنه .. سرشو به سمت دیگه ای بر گردوند . حالا فقط صدا ها رو می شنید .. توسکا : خیلی حریصی .. خوشم میاد که وقتی توسکای خودت رو می بینی با شور و حال بیشتری می تونی عشقبازی کنی .. بیا جلو تر تا بخورمت .. بیا بغلت بزنم . سر تا پاتو بلیسم ...سرشو در همون حالت آورد جلو تر لباشو گذاشت رو سینه های پارسا و موهاشو به آرومی توی دهنش می جوید . توسکا با این کاراش پار سا رو سست سستش کرده بود توسکا : یادت باشه که منم آبت رو می خوام . فراوون .. خیلی زیاد .. بیشتر از اون مقداری که توی کس تلکا ریختی .. پارسا خودشو بیشتر و بیشتر به توسکا چسبوند ..-آهههههههههههه آخخخخخخخخخ کسسسسسسسم کسسسسسسسم آتیشم زدی ..نهههههههه مههههههههه دارم می میرم ... سوختم .. سوختم .. آتیش گرفتم ...تلکا : بس کنین دیگه ..چه خبره ! توسکا : حواس عشقمو پرتش نکن بذار کارشو بکنه ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۲۹هر دو شون داغ داغ شده بودند . پارسا چون چند بار انزال شده بود خیلی راحت می تونست جلو گیری کنه و تا اون جایی که توان بدنی اون که زیاد هم بود , اجازه می دادتوسکا رو بکنه و بهش لذت بده ..-ولم نکن ولم نکن . من می خوام .. می خوام ادامه بده .. برای لحظاتی توسکا دیگه ساکت شده بود و فقط ناله های آرومش فضای اون جا رو پر کرده بود . پار سا هم چشاشو بسته بود تا از سکس و هماغوشی با زن داداشش نهایت لذتو ببره . و چیزی که هیشکدومشون بهش فکر نمی کردن این بود که دو تا زن شوهر دار دارن با برادر شوهرشون عشقبازی می کنن .. پارسا که سکوت و آرامش و نهایت لذتو دید دونست که باید آبشو توی کس توسکا بریزه تا لذتشو تکمیل کنه . همون حرفی رو که توسکا می خواست بر زبون بیاره ولی از بس غرق در لذت و آرامش بود دوست نداشت که لباشو باز کنه و حرفی بزنه ... ولی پرشهای قبل از انزال کیر پارسا رو که حسش کرد دیگه دونست که پسر درکش کرده . دستاشو محکم دور کمر پارسا فشار داد ودر حالی که چشاشو آروم باز و بسته می کرد به منی های داغی می اندیشید که به کس داغ و تشنه اش می رسیدند . پارسا با هر جهش آب کیر حس می کرد که کمرش سبک تر شده و سر انجام دو تایی شون رو همون کاناپه دست دور کمر و در آغوش هم چشاشونو بستن . مدت زمان عشقبازی اونا کمتر از مدتی بود که تلکا و پار سا با هم بودند . پارسا : خیلی زود ار گاسم شدی ..-به خاطر عشقیه که به تو دارم . آغوش گرمت ضربات برق آسای کیرت خیلی زود در من اثر کرد . من با تمام وجودم خودمو تسلیم تو کرده بودم . آدم به وقت عشقبازی نباید حواسش پرت باشه . تلکا : من تونستم بیشتر حال کنم نه این که مثل توی بی حال خیلی زود ار گاسم شم ... کل کل کردنای اون دو نفر ادامه داشت .. پارسا دیگه خسته شده بود . اما زن داداش ها دست از سرش بر نمی داشتند . حتی وقتی که پسر به حمام رفت زنا هم با هاش رفتند -خانوما حالا نوبت شماست که با یه ماساژ و مشت و مال حسابی حالمو جا بیارین . این قدر هم دیگه در سکس زیاده روی نکنین که وقتی آقاتون بر گشت کار میدین دستتون ..توسکا : طوری حرف می زنی که انگار ما می خوایم بریم پشت کوه قاف .. تو که همین جایی و ما هم همین جا پارسا : فراموش نکنید که مادر و خواهرم وقتی بیان به این سادگی ها نمی تونیم با هم خلوت کنیم . حالا یه دو سه ساعتی رو توی بغل هم می خوابیم تا بابا بر گرده .. خیلی خسته ام . فراموش نکنید خانوم خوشگلا که چند روز دیگه هم می تونیم با هم خوش باشیم ...تلکا : من دوست دارم با هات تنهایی سکس کنم ... -حالا اگه بخوام عدالتو رعایت کنم باید از توسکا شروع کنم که پیشش بمونم .. امشبو پیش اون می مونم فرداشبو پیش تلکا .. درضمن زن داداش بزرگه نمی خواد قهر کنی که من اصلا از این اخلاقا خوشم نمیاد ... توسکا : راست میگه تلی جون .. تا فرداشب این پارسا جون حسابی سر حال و با نشاط میشه و میاد سراغ تو ..-البته اگه تو بهش این اجازه رو بدی .. دیگه چیزی برای من نمی مونه . پارسا : شما دو تا زن همش به فکر خودتون و سهمیه خودتون هستین . اصلا به من فکر کردین که چه جوری باید حریف شما دو نفر بشم ؟!-ما به تو اطمینان داریم تو خیلی خوب از پس هر دو نفر ما بر میای ..تلکا : چون حالا نفر اول شدی داری این حرفو می زنی ؟ ..پارسا : شایدم حق با تلکا باشه و من نباید به این صورت تصمیم گیری می کردم . مثلا باید قرعه کشی می کردم .. واسه این که حق کسی تضییع نشه پس از این که فرداشب با تلکا جونم بودم برای شبای باقیمونده قرعه کشی می کنیم ... پارسا خیلی خسته شده بود ولی زن داداشا دست از سرش بر نمی داشتند . به نوبت واسش ساک می زدند . می بوسیدنش و خلاصه می خواستن کاری کنن که پارسا بیشتر خوشش بیاد .. تلکا : اون که امشب با توست .. پس بذار من بیشتر حال کنم و ما رو به حال خودمون بذار ..-که دیگه حالشو بگیری نذاری امشب هوامو داشته باشه ؟ تلکا : مگه الان داریم چیکار می کنیم ؟! .. وقتی پرویز خان اومد و اونا برای ساعاتی دور هم بودند لحظات استراحت و آرامش پارسا بود .. پرویز : پسرم خیلی خسته به نظر میای . این قدر زیاد درس نخون . چشات قرمز شده . صورتت پاف کرده . کمی هم بخوابی بد نیست . سلامتی تو مهم تر از درس خوندنته -چشم بابا ! پرویز : عروسای گلم ! دخترای نازنینم !شما مگه هوای پارسا جونو ندارین .. تلکا : چرا بابا مگه میشه اونو فراموش کنیم ؟توسکا : هر کم و کسری که داشته باشه خودم در خد متشم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی