خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۰چند روز به همین منوال گذشت .. مسافران از سفر بر گشتند و شرایط برای برادر شوهر و زن داداش ها کمی سخت تر شد ..اونا دیگه مثل سابق نمی تونستن شب تا صبحو در آغوش معشوق سپری کنن . از طرفی پریسا و مادرش یعنی خواهر و مادر پارسا تعجب می کردند که چرا پارسا در مدت چند روز تا این حد لاغر شده ... پریسا وقتی تلکا رو تنها گیر آورد ازش پرسید -ببینم داداش من هم مثل داداش شما .. توی این مدت هوای اونو نداشتین ؟ -منظورت چیه ..-یعنی گذاشتین غذای حاضری بخوره .. تلکا : نه به جون خودم و به جون پیام .. من همیشه بهش سر می زدم و اگه چیزی می خواست واسش آماده می کردم . هر غذایی هم که درست می کردم واسش می بردم . هواشو داشتم . حالا من چه می دونم اون چرا لاغر شده .. -من به این مامانم گفتم دلم نمی کشه بریم سفر .. پارسا نباید تنها بمونه . اونم تا حدود زیادی به من حق می داد و می گفت تو درست میگی ولی دیگه موقعیت پیش نمیاد ... ببینم ندیدی دختری , زنی بره توی اتاقش ؟-راستش من تا اون جایی که حواسم بود صدای زنگ اضافه ای رو نشنیدم . تازه من که همیشه حواسم به خروجی خونه که نیست . چه می دونم همه چی امکان داره . البته این پارسا جون همش سرش به درسش گرم بود و خیلی استرس داره بابت این که بتونه موفق شه و آخر ترم کم نیاره . احساس مسئولیت می کنه . مثل خیلی از دانشجویای شب امتحانی نیست . واسش اهمیت داره که از همون اول درساشو انباشته نکنه ...-در هر حال تلکا جون اگه چیزی ازش دیدی حتما بهم بگو .. -یعنی تو برای داداشت این قدر نگرانی ؟ اون که دیگه بچه نیست .. -اتفاقا از هر بچه ای بچه تره . توی عروسی توسکا و پویا کلی دختر دورش کرده بودند و اون با همه شون گرم گرفته بود . از اون جایی که خیلی خوش تیپ و خوش اندامه و چشای خوشگلی هم داره میون دخترا طرفدار زیاد داره و اونم حداقل کار این که لبخند همه شونو با لبخند جواب میده و فکر می کنه تموم شد رفت ولی بقیه چی فکر می کنن ؟ ادامه میدن .. اولش می خوان عشقش باشن .. و بعد یواش یواش عقب نشینی کرده یه جوری ازش کام می گیرند و اگرم شکمشون بالا بیاد که واویلا میشه . حالا خر بیار و باقلی بار کن . -این قدر حرص نخور پریسا جون .. نگران نباش . من و توسکا حسابی هواشو داشتیم . حتما می خوای از توسکا هم در مورد اون بپرسی ؟ -نمی دونم .. نه .. اونو مامان رفته سراغش و می خواد چند تا سوال ازش بکنه .. پروین هم خیلی ناراحت بود .. براش جای تعجب داشت که چرا پارسا در این چند روزه تا به این حد آب رفته ... پروین هم همون سوالاتی رو کرد که پریسا از توسکا کرده بود ...مادر و دختر که تنها شدند از نگرانی هاشون در مورد پارسا گفتند .. هر دو یه حس و گرایش خاصی به پارسا داشتند .. گرایشی که واسه خودشونم قابل قبول نبود و سعی داشتند این علاقه رو به نوعی توجیه کنند و علاقه طرف رو به نوی محبت خونی نسبت بدن ..پریسا خیلی ناراحت بود .. همش به این فکر می کرد که نکنه پارسا با یکی از زنای مطلقه و یا حتی متاهلی که میان به آرایشگاهش رابطه داشته باشه . اونا خیلی راحت و پوست کنده بهش می گفتند که خیلی دوست داریم با داداشت دوست شیم و حال کنیم . اگه یه کاری کنی که با هم جور شیم هواتو داریم و پریسا اکثرا خشمشو از شنیدن این حرفا پنهون می کرد . .. پریسا چاره ای ندید جز این که با خود پارسا حرف بزنه ...-داداش چه طوری ؟!-چی شده پریسا از دیروز تا حالا خیلی خبر ما رو می گیری و هوای ما رو داری . ببینم بازم کاری پیش اومده که باید انجامش بدم ؟ آخرش تو هوای منو نداشتی .. بفرست چند تا از اون دوستای خوشگلت رو سمت ما .. -چند بار باید بگم از این حرفا با هام نزن .- از نگات معلومه که می خوای یه چیزی بهم بگی ..-من اون دفعه هم بهت گفتم حواست به دخترا و زنای این دوره و زمونه باشه که این روزا پدر سوخته بازی زیاد شده و خیلی از اونا هم بیمارن . میرن تفریحشونو می کنن و خودشونو کشته و مرده اونی نشون میدن که صاحب یه خونه و زندگی و کس و کاری هست .. -اینایی که داری میگی چه ربطی به من داره ؟!-هیچی فقط خواستم بگم که این چند روزه خیلی لاغر شدی .. تا اون جایی که می دونم وضع تغذیه ات هم که مرتب بود ..-پریسا جون از کارات عقب نمونی ؟ حالا به نظر تو اگه من بهت بگم داری بیش از حد تپل میشی و این اصلا بهت نمیاد اون وقت تو حرف منو گوش میدی و کاری می کنی که لاغر تر شی ؟ اصلا می دونی چرا داری تپل میشی ؟ حالا من از کجا بدونم لاغر شدم . حتما درس خوندن زیادیه.. ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۱پارسا : میگم تو هم خیلی تپل شدی ها . بزنم به تخته همه جات رشد کرده ... پارسا خودشم حس می کرد که خیلی هیز شده . چون یه لحظه چشم از ساپورت مشکی و بسیار چسبون پریسا بر نمی داشت و همش منتظر بود تا یه دور برگرده و بتونه یه دیدی به کونش بندازه . سکس با دو تا زن داداشاش اونو بی پروا کرده بود ... -خواهرم خیلی خوشگل شدی ها ...پارسا هر چی رو که می دید و حسش می کرد بر زبون می آورد . پریسا هم دوست داشت که تمام این حرفای داداشش از ته دل باشه وهم اون و هم پارسا لذت ببره و هم از شنیدنش خوشش بیاد ولی حس می کرد که شاید در نبودن اون دسته گلی به آب داده شده که داداشش این جوری داره به نوعی پاچه خواری می کنه تا ذهن پریسا رو از اون فضا دور کنه .پریسا : ببینم آفتاب از کدوم طرف در اومده که تو امروز همش داری از خواهرت تعریف می کنی ؟ ..پارسا بد جوری کیرش شق شده بود .. حالت چشای خواهرش که درشت تر از همیشه به نظر می رسید .. عطر خوشبو و وسوسه انگیزش ..همه و همه اونو برای پار سا خواستنی کرده بود .. چرا این قدر گستاخ شدم من . اون خواهرمه نباید این حسو داشته باشم . اون باید از دواج کنه ... یعنی بعد از از دواجش همون جوری که با تلکا و توسکا بودم با اونم می تونم باشم ؟ کمی به سمت جلو حرکت کرد تا بتونه بر جستگی های باسن خواهرشو ببینه ... خط درز کونش کاملا مشخص بود ... پریسا متوجه حالت برادرش شده بود .. اونم یه هیجان خاصی بهش دست داده بود . نمی تونست باور کنه که پارسا یه نظر خاصی بهش داره . پریسا در فانتزی های خودش می دید که لخت توی آغوش برادر برهنه اش قرار داره و ازش می خواد که هر کاری که دوست داره با هاش انجام بده توچشای خوشگلش نگاه می کنه و اونم کارشو انجام میده ... با این افکار و کلمات ذهنشو مشغول کرده بود . داداش تو فقط بگو آره . بگو آره ..من اصلا شوهر نمی خوام . تو باش شوهر من .. ولی حس می کنم با یکی از زنای آرایشگاه باید رابطه داشته باشی ... پریسا بدون این که چیزی دستگیرش شه رفت و پسر هم مدام به کون خواهرش فکر می کرد .... خیلی هوس اینو کرده بود که کیرشو فرو کنه توی سوراخ کون ... اول انگشتشو فرو کنه توی کون و حسابی اون جا رو باز و آماده اش کنه .. با یه کرم مالی حسابی کیرشو نرم نرم فرو کنه توی سوراخ کون ... خیلی هم کیف داره که صدای جیغ و ناله های هوس خواهرشو بشنوه .. اما نباید به کسش کاری داشته باشه ... در همین افکار بود که دید توسکا اومد خونه اش ... پشت سرشم تلکا اومد .. تلکا : بذار من بگم .. توسکا : من زود تر اومدم من میگم ... پارسا : چه خبر شده که این جور با هم کورس گذاشتین . ؟ با هم بگین ..دو تایی با هم گفتن که شوهراشون بازم برای دو سه روز رفتن ماموریت ...پارسا : چه عالی ! ولی مامان پروین و آبجی پریسا رو چیکارش کنیم .. تلکا : من اینا رو نمی دونم . می خوام امشب بیام پیشت .. توسکا : منم میام ..پارسا یه دستشو گذاشت دور کمر تلکا و دست دیگه شو هم دور کمر توسکا قرار داد و گفت هر دو تاتون بیاین که من کشته مرده دو تایی تونم . از اون جایی که حواسش بود پیش کون خواهرش .. ساپورت دو تایی شونو پایین کشید و انگشت وسطیشو به سمت سوراخ کونشون گرفت ... تلکا : اوخ جون چه کیفی داره . کاش جای انگشتت کیرت رو می کردی توش ... پارسا : امشب ترتیبشو میدم . توسکا : نکن .. دردم میاد ... -مگه خون تو از خون تلکا رنگین تره ؟ پارسا کف دستشو طوری باز کرد که به دو طرف کون توسکا چنگ انداخت و گفت سوراخ این کون تپل کردن داره ... -سخته .. درد داره ...تلکا یه چشمکی به پارسا زد بدون این که توسکا که روش به سمت دیگه ای بود متوجه شه آروم زیر گوش پارسا گفت درستش می کنیم .. نگران نباش . اون واسه این که خودشو تو دل پارسا بیشتر جا کنه هر کاری می کرد ...تلکا : عزیزم اگه بخوای همین حالا هم تقدیم توست ..-نه .. حالا نه من از این خواهرم می ترسم . اون خیلی آب زیر کاهه . زاغ سیاه منو چوب می زنه . معلوم نیست داره چیکار می کنه . هر لحظه امکان داره ما رو توی تله بندازه . ولی خیلی دلم می خواد این من بشم که اونو به دام میندام ...توسکا : چه خبرته ! ما دو تا سیرت نمی کنیم ؟ تازه همون یکی من برات کافیه ... -آره دیدیم .. از کون دادن می ترسی ...اینو که گفت توسکا واسه این که از دل پار سا در بیاره شاوار برادر شوهرشو پایین کشید و شروع کرد به ساک زدن کیرش .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۲تلکا : حالا دیگه بسه . خوبه دیگه .. بقیه رو بذاریم برای شب .. اینو گفت و توسکا رو از پارسا جدا کرد . ..از اون طرف پریسا با مادرش پروین خلوت کرده بود و هر جوری بود با یه تر فند هایی فهمید که باباش کلید های زاپاس خونه ها رو داره ... برای دقایقی که پروین رفت دوش بگیره اون با دلهره و ترس و لرز رفت و کشو ها و سوراخ سنبه های خونه رو گشت و اتفاقا کلید های یدکوپیداشون کرد . زحمت زیادی هم نکشید تا متوجه شه کدومش کلید اتاق پارساست . چون همه شون شماره گذاری شده بود . از این زرنگی خودش خوشحال شده بود..منو ببخشید یکی از روش درست می کنم و می ذارم سر جاش . تازه فکر نکنم به این زودی ها کسی بره سراغ کلید ها ... حالا بهترین کار اینه که کشیک بکشم .. نه اصلا کشیک هم لازم نیست . میرم می خوابم و هر وقت دلم خواست میرم می بینم چه خبره . حالا اگه داداش و دوست دخترش نخوان سر و صدا کنن چی . خدا کنه خبری نباشه و تمام این ها یک توهم باشه . من نمی دونم چی به چیه ؟ اصلا نمی دونم .شب هنگام توسکا و تلکا که قبلا به مادر و خواهر شوهر خودشون گفته بودن دارن میرن خونه پدر و مادرشون خیلی آروم و بی صدا رفتن به واحد پارسا .. پسر هم به خونواده اش گفته بود که فردا رو امتحان میان ترم داره و سخت مشغول درس خوندنه و اگه سری به اونا نزده نگران نباشن .. پریسا حال و حوصله کشیک وایسادن رو نداشت . ولی از این که برادرش گفت که فردا رو امتحان داره و شاید نتونه بیاد و بهشون سر بزنه تعجب کرد . چون براش سابقه نداشت که اون از این حرفا بزنه . حتما یه موضوعی براش اهمیت داشته که تاکید کرده ...و در سمتی دیگه پارسا و توسکا و تلکا سه تایی شون کاملا بر هنه شده بودند ... پارسا اون وسط و دو تا جاری هم دو طرفش دو تایی کف دستشونو دور یه قسمتی از آلتش قفل کرده بودند .. -جووووووووون .. چقدر کیف داره که آدم در آن واحد با دو تا مه پری مه پیکر که با هم رقابت دارن کیف کنه و لذت ببره ...توسکا : هیچم این جوری کیف نداره خود خواه . ببینم تو باشی راضی میشی که دو تا مرد یهویی بیان سراغ من ؟ پارسا : ما مردا فرق می کنیم دیگه .. می تونیم در یک زمان به دو تا زن حال بدیم و با هر دو تا شون حال کنیم ... حالا این قدر اخم نکن .... پارسا به هر شکلی که بود دوست داشت کیرشو بکنه توی سوراخ کون توسکا ... یه چشمکی به تلکا زد و اونم آروم دستاشو دور کمر توسکا حلقه زد و با یه حرکت لز لباشو گذاشت رو لبای اون ....توسکا هم خیلی خوشش اومده بود . با این که دوست داشت زود تر به کیر پار سا برسه می دونست تا صبح وقت زیادی دارن که هر کدومشون به اندازه کافی به شکلهای مختلف حال کنن .. لبای تلکا رو به آرومی می مکید .-جووووووووون خانوما . من که شما رو این جوری می بینم بد جوری به هوس میفتم تلکا : زورت رو نگه داشته باش که باید دو تایی مونو تا صبح سر حال سر حال کنی پارسا: پس خواب چی ؟ تلکا: دو سه ساعت آخرو می خوابیم . اصلا صبح می گیریم می خوابیم ... چقدر کسم می خاره ...توسکا : فکر خارش منم باشین .. تلکا : من خودم ردیفش می کنم . پارسا از این فرصت استفاده کرد و به کون برجسته توسکا چنگ انداخت .. دو تا قاچاشو به دو طرف باز می کرد و جفت سوراخاش به خوبی مشخص می شد . ولی در اون لحظات توجهش فقط به سوراخ کون بود .. خیلی ریز و تنگ و سوزنی نشون می داد . تصورشو می کرد که کیرشو خیلی آروم داره فشار میده به سوراخ کون و با یه لیز خوردن میره توی کون ... عضلات تنگ و چسبناک مقعد توسکا کیر کلفتشو حسابی حبسش می کنه .. داغ داغش می کنه .. اون اگه آبشو توی کون خالی کنه بازم کیرش اون قدر کلفته که اون ایستادگی و شقی رو برای لذت بردن و لذت دادن و حرکت توی کون داشته باشه .. ولی از جیغ و داد های توسکا کمی می ترسید .. انگشتشو خیلی آروم کرد توی کون توسکا .. هنوز یه بندشو فرو نکرده بود که توسکا یه حرکت رو به جلویی کرد ولی فایده ای نداشت .. پارسا تنگی سوراخ کون زن داداششو به خوبی حس می کرد . انگار این سوراخ دستاشو گاز گرفته بود .-آخخخخخخخخ .. چقدر تنگه ...هنوز توسکا متوجه نشده بود که چی در انتظارشه ...پارسا تیوب کرم رو برداشت و به آرومی روی سوراخ کون و سر مقعد توسکا مالوند .. زن تازه دوزاریش افتاد و می خواست خودشو خلاص کنه ولی تلکا که زورش زیاد بود اونو محکم نگه داشت که در نره .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۳توسکا : نههههههه کونم .. کونم درد گرفته .. ولم کن .. این قدر فشار نیار .. تلکا : این قدر جیغ و داد نکش همه اینا همون اولشه . وقتی که بره و اون داخل جاشو پیدا کنه چند بار که عقب جلو شه یه کیفی بهت میده که خودت میگی همیشه می خوای و دوست داری که کیر بره توی کونت و اون وقت حتی کس دادن هم بیشتر بهت حال میده .-نه من نمی ذارم . پارسا : اووووووووههههههه حالا خانومی چقدر واسه ما ناز می کنه . این سوراخت چقدر تنگه ...پارسا سر کیرشو می زد به سر سوراخ کون توسکا .. سوراخ کونش عین دهن ماهی کوچولو شده بود که با اشاره کیر باز و بسته می شد ... -آخخخخخخخخ . نههههههه .. بذار من در برم . تلکا حالت رو می گیرم . حالا شما دو تا دست به یکی کردین دارین حال منو می گیرین ؟ نوبت منم میشه که خد متت برسم تلکا : اوههههههههه کی میره این هنمه راه رو ؟ برادر شوهر نازم خودش به خد مت من می رسه . تو هم الان بی خودی زحمت منو زیاد کردی . در واقع خودت باید به این عشقمون حال می دادی ..توسکا فشار زیادی به خودش می آورد . کف دستای پارسا رو دو تا برش کون توسکا قرار داشت . -اگه مقاومت کنی همین جور بهش فشار میاد و اون وقت مقعدت شکاف بر می داره . می سوزه و نمی تونی جواب داداش پویای منو بدی . البته تو که اهل کون دادن نیستی باید بهونه بیاری حالا به یه علت دیگه ای این جوری شدی . -خیلی بد جنسی ...-هرچی تو مقاومت کنی این کیر بیشتر بهت فشار میاره .... دلم می خواد یه چراغ قوه ای می داشتم که تا ته اون سوراختو می دیدم .. همون راهی رو که کیر من طی می کنه .. می رسه به روده ات ... -نههههههه .. ولم کن .. خسته شدم .. تلکا : توسکا ! حالا داری مثل گربه پنجول میندازی ؟ پارسا جونم ! انتقام منو بگیر ... پارسا : چشم ! یه لب بده تلکا جونم .تلکا در حالی که همچنان محکم توسکا رو به سمت خودش فشار می داد که در نره لباشو رو لبای پارسا گذاشت و پارسا هم کیرشو محکم به سمت جلو فشار داد تا بیشتر و بهتر توی کون جا بگیره .-هرچی بیشتر تقلا می کنی و دست و پا می زنی خواستنی تر میشی . بیشتر حال می کنم . به من مزه میده . کیف داره . نگاهم که به قاچای بر جسته ات میفته بیشتر هوس می کنم که کیرمو بکنم توی کونت . این قدر تکون نخور .. اون وقت جر می خوری و بد جوری هم جر می خوری . تا چند ماه ازکار میفتی و من فقط باید تلکا رو بکنم ... تلکا : جووووووووون . حالا که این جور شد جرش بوده .. جر بده جورش با من . من کمبود توسکا رو برات جبران می کنم . توسکا : هر دو تا تون خیلی بد جنسین . دارم براتون . نمی دونم دیگه به شما چی جواب بدم . با هاتون چیکار کنم ..پارسا : هیچکار نکن فقط بذار کونتو بکنم ..-به همین خیال باش .توسکا دو تا قاچ کونشو با فشاری که به عضلات کون و کپلش می آورد به هم چسبوند ولی این بار پارسا با فشار شدید دست , دو تا قاچو باز کرد و کیرشو با فشار شدید و بیرحمانه به سوراخ کون توسکا چسبوند و گذاشت که بره . تلکا هم محکم دستشو گذاشته بود جلو دهن جاریش و نمی ذاشت که جیغش درآد .پارسا : رفت رفت ببین سر کیر رفت .. یه خورده صبر کن . دندون رو جیگر بذار . چقدر می چسبه .. سر کیر که بره تو دیگه تنه هم میره .. ووووووووویییییی چه تنگ و چسبناکه ! چه لذت بخشه ! دیدی ؟ حالا داره روون تر میره .. تلکا : دست شما لفظ شما درد نکنه پارسا جون . حالا دیگه کون تلکا واست مهم نیست و کیف نمیده بهت ؟ پارسا : هر گلی یه بویی داره . حالا مگه چی شده که فکر می کنی باید از من دلخور باشی ؟!تلکا : چیزی که نگفتی با یه هیجان خاصی حرف زدی .. پارسا : چیزی که با زحمت خاص به دست بیاد آدمو به هیجان میاره .. تلکا : یعنی میگی از اون جایی که من راحت بهت کون دادم این کار برات لطف چندانی نداشت ؟پارسا : بس کن . بذار من حالمو بکنم . داری کاری می کنی که اصلا قید هر دو نفرتونو بزنما ...توسکا هم علاوه بر تلکا دیگه ساکت موند ... کیر چند سانت دیگه رفت توی کون ... چشای پارسا به کون توسکا خیره مونده بود . اون بر جستگی و حالت گردو وبرشهای قاچو به خوبی داشت دید می زد و حالت کیرشو توی کون می دید . پارسا : اگه بدونی اون کون گرد و وسوسه انگیزو خوبواگه بگردونی چه هیجانی داره ! تلکا : این قدر به کمرم چنگ ننداز توسکا .. اون وقت نمی دونم جواب پیامو چی بدم . پارسا : جااااااااان .. کیرم همین جور میلی به میلی داره میره توی کونت . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۴پارسا : اگه بدونی کونت چه شکلی پیدا کرده . دو طرف سوراخش عین یه ماری شده که یه موشی رو قورت داده باشه .. توسکا : آخخخخخخخخخ تو داری جرم میدی ... پارسا : نگو خوشت نمیاد . دارم از حالت نگات می فهمم .. تلکا : ولی اون جوری که از کردن کون من لذت می بری توسکا بهت حال نمیده ... توسکا : پس حالا داره چیکار می کنه . تلکا : تو داری با اکراه بهش میدی .پارسا : بس کنین دخترا . من که دارم با هر دو تاتون داوطلبانه حال می کنم ...پارسا از قسمت وسط به بالای کیرشو هم کرم مالی کرد تا وقتی که اونو بازم رو به جلو حرکتش میده با یه نرمی خاصی بره توی کون توسکا .. از طرفی پریسا که کلید یدکی آپارتمان داداش پارساشو کش رفته بود اونو معلوم نبود کجا گذاشته و داشت دنبالش می گشت . چند دقیقه ای گشت و دلش طاقت نگرفت . رفت به سمت واحد پارسا ... به نظرش اومد که یه صداهای در هم و بر همی رو می شنوه . انگاری برادرش تنها نبود . صدای رادیو و تلویزیون هم نباید بوده باشه . یعنی صدای یه زن میاد ؟ یه صدایی شبیه به ناله کردنه . داداش دختر آورده خونه اش ؟ خدای من . برم به مامان بگم ؟ نه این درست نیست . دو تا زن داداشام هم که خونه نیستند یه جورایی با اونا مشورت کنم . نههههههه من نمی تونم تحمل کنم . کی ممکنه با اون رابطه داشته باشه . ممکنه اونو بیمارش کنن . پریسا از حسادت به خود می لرزید . به شدت حرص می خورد . دوست داشت با مشت و لگد درو بشکنه وارد شه . ولی هنوز اطمینان نداشت و از طرفی می دونست اگه این کار رو انجام بده شاید اون تحقیر شه و پارسا بهش بگه چه ربطی به تو داشته ... بر گشت به خونه اش . دوست داشت کلید رو پیدا کنه و بره توی خونه و یه گوشه ای مخفی شه . اون حدس زده بود که صدا از اتاق خواب میاد . ..حالا توسکا که یواش یواش خودشو به کون دادن عادت داده بود به تلکا گفت می تونی دیگه این قدر به من فشار نیاری ؟ منم می خوام راحت تر حال کنم .. تلکا : دو کلمه از مادر حوا ... من که اولشم بهت گفته بودم این کیر بر هر کونی که وارد شه در مان و شفاست . توسکا حالا دیگه از عقب کونشو به طرف بدن پارسا پرت می کرد و. با حرکات آروم چرخشی کیر رو توی کونش می گردوند . کف دست پارسا رفته بود روی کس توسکا -اووووووووهههههه کسسسسسم کسسسسسسسم ... سوخخخخخخختم بمالوووووون ... وووووووووییییییییی ..تلکا از این که می دید توسکا بالاخره تسلیم شده و داره لذت می بره کمی حسادتش شد . ولی می دونست پارسا طوری آتیشش تنده که از هر دو شون لذت می بره و امکان نداره یکی از اونا رو فراموش کنه .پارسا کف دو تا دستاشو روی دو تا برش کون بر جسته توسکا گذاشته بود و اونا رو طوری می گردوند که در حرکتی رو به بالا تمام کیر و قسمتای بالایی اونو پوشش بده و داغش کنه .. و در همون حال کیرشو هم به طرف داخل کون حرکتش داده و می کشید عقب ... -وااااااییییییییی کیییییییرررررم آتیش گرفتم .. آبم داره میاد .. توسکا : نهههههههه الان زوده زوده ... کونم تازه به کیر تو عادت کرده .. هوس داره .. می خوام کونمو بکنی .. چاکم بدی .. پاره پاره ام کنی .. آخخخخخخخخ فشارش بده .. کاش این قدر بلند بود که نافمو پاره می کرد و از دهنم در میومد .. بکن بکن ..منم داره آبم میاد ...پارسا سرشو خم کرد تا نوک سینه های توسکا رو میکش بزنه و تلکا هم با لب و دهنش افناد به جون کس توسکا ... هر سه تایی شون غرق لذت بودند و با کاراشون حال می کردند و تلکا هم از این لذت می برد که تونسته به اون دو تا حال بده و می دونست بعد از جریان کون دادن توسکا نوبت حال کردن اونه . تلکا حس کرد که کس توسکا کمی رقیق تر به نظر میاد تلکا : جوووووووون خالیش کن رو سر و صورتم ..توسکا هم احساس آرامش می کرد .. آبشو خالی کرده بود . و از این که کیر قلنبه برادر شوهرشو توی کونش حس می کرد لذت می برد .-بکن ..منو بکن ..من کیر می خوام . می خوام . می خوام روده امو بترکونی ... بزنه از سوراخ کونم بیرون .... جونم ..جون ... حالا کونم آبتو می خواد .. آبتو می خواد ... آخخخخخخخخخ ... پارسا دیگه تاب نیاورد و توی کون توسکا خالی کرد .. کیرشو که کشید بیرون دو تا زن داداشا افتادن به جون کیرش و یه کیر قاپونی حسابی به راه انداختند .. اون طرف هم پریسا که کلیدو پیدا کرده وارد خونه پارسا شده بود بدون این که توجه به کفشا بکنه رفت به سمت اتاق خواب .. شوکه شد ..خودشو کنار کشید .. برای ثانیه هایی همه جا رو تیره و تار می دید . خشکش زده بود . هنوز نمی تونست باور کنه که تلکا و توسکا رفته باشن زیر کیر برادر شوهرشون یعنی زیر کیر داداشش ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۵پریسا ماتش برده بود ... خیلی چیزا بود که در اون لحظات فکرشو مشغول کرده بود . نمی دونست به کدومش فکر کنه . این که اون دو تا زن چه جوری راضی شده بودن در آن واحد با هم جور شن و بیان سراغ برادر شوهرشون .. پارسا چه جوری حاضر شده با زن داداشاش رابطه سکسی بر قرار کنه ... اونم که تا حالا جز فانتزی هیج هیجان دیگه ای رو در این زمینه تجربه نکرده بود دچار خشم و هوس خاصی شده بود . دوست نداشت داداشش با اون دو زن باشه . این که زن داداشاش دارن به داداشاش خیانت می کنن براش مهم نبود . بری اون این مهم بود که پارسا با بی توجهی به اون که یک دختر مجرد بود رفته به سمت زنای متاهل .. یعنی به تلکا و توسکا بیشتر اهمیت داده تا به اون . از یک نظر خودشو هم مقصر می دونست . به یاد شب عروسی توسکا افتاد .. و این که چه جوری این دو جاری خودشونو به پارسا می چسبوندن . انگار که عروسی توسکا نبود . عروس به جای این که دور و پر شوهرش پویا بپلکه همش سعی داشت خودشو به پارسا بچسبونه . نههههههه ..من اجازه نمیدم داداشمو خشکش کنن . شلوارشو پایین کشید و دستشو فرو برد لاش و به آرومی با کسش بازی می کرد .. آهههههههه پارسا .. دیوونه .. اگه بدونی چقدر می خاره . فکر نکن خواهرت دختر پر روییه .. چرا رفتی با اونا . اونا که دست خورده داداشات بودن . مگه یه چیز آک و تر و تمیز نمی خواستی ؟ یه چیز تازه که فقط مال خودت باشه ... نههههههه .. اون دو تا زن نباید کاری کنن که من داداشمو از دست بدم . پارسا که این جور راحت می تونه با اون دو نفر باشه پس باید بتونه با منم باشه .. می خواست خودشو بندازه وسط اونا ولی حس کرد که هنوز اون تسلط لازمو نداره . نگاهش به کیر سپید و تپلی داداش پارساش افتاد ... از نظر اون , اون دو تا زن با وقاحت و بی شرمی هر چه تمام تر خودشونو در اختیار پارسا قرار داده بودند . خشم و حسادت و هوس ... حالا باید به کدومشون توجه می کرد . اگه می خواست فقط خشمگین بشه فایده ای براش نداشت . حسادت هم دردی رو دوا نمی کرد . ولی وجودش سراسر آتیش بود .... تلکا و توسکا و پارسا سه تایی شون به اندازه کافی لذت برده بودند و می خندیدند . دو جاری به کس و کون هم دست می زدند و انگشتاشونو می گرفتن طرف دهن پارسا .. پارسا هم اون انگشتا رو دونه به دونه می ذاشت تو دهنش و می لیسید . و پریسا بیشتر حرصش می گرفت . از این که چرا پارسا تا این حد باید خودشو کوچیک کنه .. با یه حرکت آروم بلوزشو داد پایین تر با دو تا دستاش یه طرف سینه شو آورد بالا و لباشو گذاشت روش و به آرومی نوکشو می مکید حالا اون کیر پارسا رو واضح تر ازلحظات قبل می دید . یه لحظه پا هاش سست شد ... زود بلوزشو داد بالا ... پارسا : ببینم خوشگلا شما یه صدایی نشنیدین ؟تلکا : نمی دونم . این توسکا تازه کونش گرم افتاده . جاری من تازه به کون دادن عادت کرده . خواهر جان ! این کیر یه خورده باید به منم برسه . پریسا می خواست یه چیزی بگه زبون ودهنش قفل کرده بود .. پارسا از تخت اومد پایین .. یه لحظه خواهرش متوجه شد که اون داره به سمت خروجی میره . می خواست خودشو پنهون کنه ولی دیگه دیر شده بود . حالا این پارسا بود که ماتش برده بود و نمی دونست چیکار کنه .. پرید سمت دو تا زن داداشاش ..-بخوابین رو تخت .. زود باشین ..یه ملافه انداخت رو اونا ..تلکا : چی شده ؟ پارسا : هیچی بد بخت شدیم . دیگه همه چی لو رفت . همش تقصیر شماست .. پریسا این جا ست ... پریسا این جاست ..سریع و سه سوته لباساشو پوشید و به سمت خروجی رفت . پریسا رفته بود بیرون ... از راه پله خودشو رسوند به ورودی آپارتمانش .. مکثی که پریسا بابت پیدا کردن کلید داشت سبب شده بود که پارسا بهش نزدیک شه .. پسر خودشو نشون نداد گوشه راه پله پنهون شد تا خواهره درو باز کرد سریع خودشورسوند کنار در وارد آپارتمان شد ... پریسا : نهههههههه ولم کن .. ولم کن ... نمی خوام .. من نمی خوام .. کثافت .. خجالت بکش . نمی خوام اون دست کثیف و آلوده ات رو به من بزنی . -تو که خوشت میومد داداشت نازت کنه . تو خواهر یکی یه دونه منی . حالا این قدر با هام لج نکن .. ببین تو که چیزی ندیدی ..پریسا : حتما تو هم منو ندیدی . شما مردا همه تون همینین . فقط به یه چیز فکر می کنین ..پارسا : خواهر ناز چشم و گوش بسته من اینا رو از کجا می دونه ؟ تا اون جایی که می دونم تو تا حالا با هیچ مردی رابطه ای نداشتی ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۶پارسا : ببین پریسا ازت خواهش می کنم که در مورد این مسئله با کسی حرف نزنی . آبروی خانوادگی ما در خطره . زندگی ما از هم می پاشه . دو تا داداشام با زناشون به هم می زنن . رابطه من با اونا خراب میشه و با خونواده .. و از طرفی منم دیگه به دید سابق به تو نگاه نمی کنم .. -خب نگاه نکن مگه سابق چیکار می کردی ..-من چیکار کنم که تو کاری به کارم نداشته باشی ؟ ..پریسا رفت تواتاقشو و درو از داخل قفل کرد ... البته اون بیشتر به خاطر این درو بست که یه کمی به ظاهرش برسه . اون به خوبی حس کرده بود کسی که با زن داداشاش بوده راحت هم می تونه با خواهرش باشه . حالا سبک پیوند و استارت کار ممکنه تفاوتهایی با هم داشته باشه . با این که خیلی از دست پارسا عصبانی بود و دوست داشت اونو با مشت و لگد بکوبه ولی ازتصور این که اون با دو تا زن داداشاش بوده و به اون توجهی نکرده مو بر تنش سیخ می شد . اگه تا حالا عامل باز دارنده ای بود که سبب می شد که به سکس با داداشش فکر نکنه و یه جورایی این تابوبراش باقی بمونه حالا بهانه خوبی داشت که خودشو برای شکستن این تابو قانع کنه . پارسا مرتب به در می کوبید .. بالاخره پریسا درو باز کرد ... پارسا تعجب کرد از تغییراتی که پریسا در چهره اش به وجود آورده بود . حتی تاپشو عوض کرده یه کوتاه تر بالای شلواری که قسمتی از شکمشو بر هنه نشون می داد و بر جستگی های باسنشو انداخته بود توی دید تنش کرد . پارسا برای لحظاتی فراموش کرد که چی می خواسته بگه ...پکر بود و شگفت زده . -چه خوشگل شدی پریسا !-چیه نکنه فکر کردی منم مثل تلکا و توسکا هستم ....و اون طرف جاری ها به شدت نگران بودند ... تلکا : حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم .. دیگه بد بخت شدیم ..توسکا : واسه چی ناراحتی ؟! یعنی فکر می کنی پریسا این قدر دیوونه هست که جریانو به شوهرامون بگه ؟ مارو قربونی کنه پارسا رو چیکارش کنه ؟ تلکا : منظورت چیه؟ توسکا : مگه ندیدی که خواهره چه جوری داشت برادره رو نگاه می کرد ؟! همون جوری که من و تو نگاش می کردیم و داشتیم با چشامون می خوردیمش . همون شب عروسی من , کاملا متوجه بودم که اون یه حس عجیبی به برادرش داره . اصلا نمی ذاشت دخترای دیگه بیان سمتش . در حالی که یه خواهر روی برادرش تا این حد تعصب نداره . حداقل با یه مدل دختر هم خطه . اونو از همه شون محروم نمی کنه . تازه به خواهر چه ربطی داره که واسه داداشش تصمیم گیرنده باشه ؟ تلکا : با این حرفایی که می زنی دلگرمم می کنی . امید وارم همین طوری باشه که میگی .. ولی ضد حال عجیبی خوردیم .توسکا : راست میگی تا اون وقت خیلی هم حال کرده بودیم . ولی ایرادی نداره . می تونیم خودمون دست به کار شیم .. برو ببین یه چیز دراز و با حال گیر میاری ؟ خیار , موز , هویج هرچی که باشه ایرادی نداره . ....و درسویی دیگه پارسا طوری به خواهرش زل زده بود که بی اختیار لبخندی رو لبای پریسا نقش بست که فوری خودشو کنترل کرد ...-خیلی ناز شدی پریسا جونم .. راستش اصلا دلشو ندارم شوهر کنی ...پریسا : چرا این جوری نگام می کنی ؟ فکر می کنی می تونی یه جوری رنگم کنی تا من جریانو به بقیه نگم ؟ نترس ..من این قدر دیوونه نیستم که بخوام زندگی چند تا خونواده رو بهم بپاشونم . برام مهم نیست اون هرزه های عوضی چیکار می کنن . ولی از تو این انتظارو نداشتم ...-یعنی ازم می ترسی ؟ .. دیگه دوستم نداری ؟پارسا با چشاش تو چشای خواهرش زل زده بود . نگاهی که تمام وجود دختر رو لرزوند . -این جوری نگام نکن ..پارسا خودشو لحظه به لحظه به خواهرش نزدیک تر می کرد .. -جلو تر نیا ...-چی شده پریسا مگه می خوام بخورمت ؟ چرا با من مثل غریبه ها رفتار می کنی .. -تو از حالا از یه ساعت پیش برام یه غریبه ای .. -این حرفا رو نزن دلم می گیره ؟ تو دلشو داری این حرفو می زنی ؟ مگه من همین یه خواهرو بیشتر دارم ؟ پریسا حس کرد که داغ شده .. برادر نقطه ضعف خواهرشو فهمیده بود . می دونست که اونم به شدت حشری شده ولی اون گستاخی تلکا و توسکا رو نداره ..-می تونی منو ببخشی خواهر ؟ من و تو هم خونیم . ما که نباید از هم گله ای داشته باشیم .نفس تو سینه دختر حبس شده بود . با این که پریسا با زنا و دخترای زیادی بر خورده بود و مهارت زیادی در آرایشگری داشت ولی در رابطه با پسرا و روابط با اونا در حد صفر و خجالتی بود . خودشم اینو حس می کرد ... سرشو انداخته بود پایین ولی یه لحظه متوجه شد که نمی تونه چشاشو باز کنه وقتی که لبای پارسا رو لباش فرود اومد و دستای داداشش دور کمرش حلقه شد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۷پریسا همچنان چشاشو بسته بود ... بین دو شکاف کس و زیر ناف و نوک و دور سینه هاش حرکاتی رو حس می کرد که تا به حال تا به این حد سابقه نداشته بود . در اون لحظات فراموش کرده بود اون ماجرایی رو که ساعتی پیش شاهد اون بود . پارسا آروم آروم خواهرشو به سمت اتاق خواب برد .. یه لحظه نگاهش به تخت خواب خواهرش افتاد .. تخت اونم یه حالت چند نفره رو داشت ... حالا تر تیب تو رو هم میدم پریسا .. ولی نمی تونم کاری کنم که دیگه دختر نباشی ... فقط هر طوری شده باید کاری کنم که تو واسه من مایه نیای ..پارسا متوجه شده بود که خواهرش با تمام وجودش تمنای اونو داره و به طرز عجیبی حشری شده . حالتی که دیگه نمی تونه به فکر کار دیگه ای باشه ... وقتی دستای خواهرشو گرفت و اونو به سمت تخت برد پریسا مثل آدمای مسخ شده همراهش اومد اعتراضی نکرد . فقط به تنها چیزی که فکر می کرد حرکت بعدی پارسا بود و این که اون از حرکاتش پشیمون نشه . وقتی پارسا تاپ خواهرشو از تنش در آورد و پریسا رو با بدن داغ و ملتهبش دید دستاشو دور کمر اون قرار داد و به آرومی سوتینشو باز کرد ... محو سینه هاش شده بود . سینه هایی تازه و دست نخورده ... لباشو به آرومی رو نوک تیز یکی از سینه ها گذاشت .. -آهههههههه نههههههه ... با هر آه کشیدن پریسا , پارسا با هیجان و حرارت بیشتری سینه های خواهرشو می مکید .-جوووووووون .. جوووووووون دلم ...خواهر خوشگلم . کف دست پسر رفته بود لای پای خواهرش ... پریسا دستاشو به دو طرف باز کرده کاملا تسلیم شده بوئد . و پارسا به خوبی می دونست که تونسته اونو کاملا تسلیمش کنه .. دستشو به سمت زیپ شلوار پریسا برد و به آرومی بازش کرد ... شلوارشو یواش یواش پایین کشید ... یه دور پریسا رو بر گردوند تا بتونه کون خوشگلشو ببینه .. دختر حس کرد که از هوس داره به خودش می لرزه ... اولش کمی خجالت می کشید ولی وقتی که حس کرد با تمام وجودش تمنای هماغوشی با برادرشو داره و اونم با تمام وجودش داره بهش حال میده کاملا بی خیال شده بود . فقط می خواست که پارسا هر چه زود تر اونو به اوج هوس برسونه . به التهابی که دیگه ازاون بالاتر چیزی نخواد . پریسا کمی به خود اومد ...-چرا ؟!!!! چرا داری با هام این کارو می کنی ؟! چرا داری آتیشم می زنی ؟! واسه این که واست مایه نیام ؟ آره ؟... راستشو بگو .پارسا منظورشو گرفته بود . می دونست که عشق و هوس آتیش به خرمن وجودش زده ... و حالا بهترین وقتیه که همراه با سوزوندن اون در آتش هوس می تونه با نثار کلماتی عاشقونه و محبت آمیز اونو کاملا به سمت خودش بکشونه و نذاره که واسش مایه بیاد ..-پریسا من عاشق توام .. فکر نکن حالا که غرق هوسم دارم این حرفا رو می زنم . دوست داشتن من خیلی بالاتر از عشقیه که یک خواهر به برادرش داره . اون به جای خود . همیشه می خواستم بغلت کنم .. ببوسمت .. عشقمو بهت نشون بدم .. بهت بگم تو رو از همه و از همه دنیا بیشتر دوست دارم .. ولی حس کردم که تو نمی تونی اون جوری که من دوستت دارم و می خوامت دوستم داشته باشی .. لرزش وجود پریسا با این حرفای پارسا بیشتر می شد . می خواست بهش بگه که منم دوستت دارم . منم دیوونه وار در التهاب و تمنای تن تو می سوختم .. منم هوس تو رو داشتم و دارم .. ولی ناگهان به یادش اومد که تلکا و توسکایی هم هستند که به نوعی پارسا رو از چنگش ربودند و در هر حال پیشدستی کردند . -پارسا پس اونا چی ؟! من دیگه نمی خوام با اون دو نفر باشی .. دیگه نمی خوام . اگه می خوای که مال من باشی نباید مال اونا باشی . حالا که می دونی منم دوستت دارم . منم می خوامت ... پارسا : ولی تو آخه ...پریسا دستاشو دور کمر داداشش حلقه زد و در حالی که لباشو رو صورت پسر قرار داده بود گفت هر چی که خودت بخوای من بهت میدم . نمی ذارم هیچی کم و کسری داشته باشی . من تا حالا با هیچ مرد و پسری نبودم .. نههههههه .. چرا .. آخخخخخخخخ باورم نمیشه . انگاری دارم خواب می بینم .. دیگه از تلکا و توسکا با من حرف نزن . برام مهم نیست که اونا به پیام و پویا خیانت کردند . برای من این مهمه که اونا به من خیانت کردند و من از دست اونا به خاطر خودم ناراحتم ... پارسا در حالی که پریسا رو آروم می کرد و بهش می گفت باشه هر چی تو بگی ولی با خودش زمزمه می کرد ای خواهر تا این جاشو اومدم از این به بعدشو هم خودم ردیف می کنم .. ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۸پریسا فقط به این فکر می کرد که تا لحظاتی دیگه بین اون و برادرش چه اتفاقی میفته و اون تا چه حد می تونه در هماغوشی با اون پیشرفت داشته باشه ... دوست داشت مثل یک زن در اختیار پارسا قرار بگیره ... خودشو به سمت اون بر گردونده بود .. دستاشو به سمت لباس زیر برادرش برد .. دوست داشت خودش اونو بر هنه کنه .. لحظاتی بعد پارسا و پریسا فقط با یه شورت کنار هم قرار داشتند و پریسا انگشتاشو به آرومی لای موهای بدن پارسا فرو برده آروم آروم موهاشو می کشید ... خودشو سفت و سخت به بدن داداشش می فشرد .. -بگو ! بگو فقط منو دوست داری .. بگو فقط از من لذت می بری .. -من فقط از تو لذت می خوام . به تو لذت میدم ..این بار وقتی که دستای برادر رو شورت فانتزی خواهر قرار گرفت و اونو به آرومی پایین می کشید پریسا از احساس تماس انگشتا روی باسن خود لرزش و برق گرفتگی خاصی رو در تمام تنش تجربه می کرد ... انگشتای پارسا روی کس خواهرش قرار گرفته بود .. مو ریزه های کسشو که غرق خیسی هوس شده بود به خوبی حس می کرد .. چشای پریسا خمار و چرخون شده بو د .زانوشو در تماس با شورت پارسا قرار داده بود تا کیرشو حس کنه . می خواست به برادرش بگه که آمادگی لمس کیرشو داره . خیلی دلش می خواست کیرشو واسش ساک بزنه . اون بار ها و بار ها به دیدن فیلمای سکسی حشری شده بود و تا حدودی فوت و فن سکسو از این فیلمها یاد گرفته بود هر چند تا حالا تجربه آمیزش و عشقبازی رو نداشت . -پارسا من دارم می میرم ..من سوختم ... کمکم کن .ولم نکن .. دارم می سوزم ... پسر اومد پایین و پایین تر .. نگاهشو به کس خواهرش دوخت .. اون هیکل ناب و قد کشیده و رعنای پریسا و باسن بر جسته با این کس غنچه ای و نقلی و نازش حسابی اونو حشری کرده بود . طوری که اصلا نمی تونست باور کنه که ساعتی پیش زن داداشاش اونو حسابی ارضا کرده باشن . انگار هنوز سیر نشده بود . دهنشو گذاشت رو کس پریسا .. در همون حال به این فکر می کرد که چیکار کنه تا یه جورایی پریسا رو با توسکا و تلکا کنار هم قرار بده ....پارسا لباشو گذاشت روی کس پریسا . نوک زبونشو به آرومی روی لبه های کس می کشید و اونو وسط شکاف قرار می داد.. پریسا که تا به حال تجربه این حرکات رو نداشت از تماس گوشت داغ با حفره کسش بی اندازه حشری شده و به شدت موهای سر برادرشو می کشید . برای لحظاتی پسر به این فکرافتاد که باید حالا با سوراخ کون خواهرش ور بره و اونوآماده کنه واسه فرو کردن کیرش . از اون جایی که می دونست اون دختره.. نمی خواست اونو به اندازه ای حشری کنه که بیفته به جونش و ازش بخواد که فرو کنه توی کسش . اون نمی خواست آینده خواهرشو خراب کنه ...دوباره پریسا رو به شکل دمرو قرار داد . شورت خودشو هم در آورد . پریسا هم متوجه شد که حالا اگه سرشو بر گردونه کیر داداششو می بینه .. دستشو گذاشته بود روی کسش و با اون بازی می کرد . ولی پارسا سرشو روی کون خواهرش قرار داد و در حالی که نگاهشوبه سوراخ کون پریسا دوخته بود انگشتشو آغشته به کرم کرد و آروم آروم به سمت داخل کون فرستاد ... پریسا : آخخخخخخخخ نهههههههه دردم میاد ...-عزیزم تحمل کن ... باید یه چیز کلفت ترو هم تحمل کنی ...-نهههههههه .. سخته ... حالا چرا می خوای بکنی توی کونم .. نکنه دوست داری بذارم توی کست و تو رو از هستی ساقط کنم .. -اووووووووفففففففف گل گفتی ..گل گفتی این همون چیزیه که من می خوام . اگه این کارو بکنی که به من هستی میدی و این همون چیزیه که من می خوام و آرزوشو دارم -پریسا ! نه ... پریسا : من نمی دونم اگه منو دوست داری باید هر کاری رو که من دوست دارم انجام بدی .. -واااااییییییی نههههههههه پریسا باورم نمیشه این حرفا رو تو داری می زنی ؟ -حالا تو هر کاری رو که دوست داری می تونی با یه دونه خواهرت ا نجام بدی ولی آخرش باید همون چیزی بشه که من می خوام . پارسا بوی خوشی رو حس می کرد .. طوری به وجد اومده بود که نوک زبونشو گذاشته بود روی سوراخ کون پریسا و اونم کف دست پارسا رو گرفته و اونو به سمت جلو و روی کسش هدایت کرد ..-اووووووووههههههه پارسا با کونم ور برو کسمو هم فراموش نکن .... پریسا تعجب می کرد که چطور شده این قدر زود تونسته خودشو با فضای سکس هماهنگ کنه . حس می کرد به خاطر صحنه هایی بوده که از سکس داداشش با زن داداشاش در ذهنش نقش بسته . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــواهـــــر .. مــــــــــادر یــــــــــا زن داداش هــــــــــا ؟ ۳۹ماچ و بوسه های پارسا بر کون پریسا زیاد شده بود ... دختر همچنان کف دستشو پشت کف دست داداشش فشار می داد تا پارسا بیشتر کسشو لمس کنه ... به این فکر می کرد که حتما برادرش به این فکر می کنه که چون اون دختره باید حواسش باشه . ولی این چیزی نبود گه پریسا می خواست . اون دوست داشت از زندگیش لذت ببره . زندگی رو از آن لحظه می دونست .. نههههههه من نمی تونم صبر کنم و منتظر باشم که کی ازدواج می کنم . که چی بشه ؟! زندگی این نیست که خودمو تا آخر عمر اسیر مردی کنم و بهش وابسته باشم . حوصله بچه داری رو هم ندارم . تازه خیلی راحت هم میشه دوباره دختر شد ... نههههههه من باید هر طوری شده پارسا رو راضی کنم که کیرشو تا انتهای کسم بذاره ... من اینو می خوام ...-هر کاری دوست داری انجام بده . من تصمیم خودمو گرفتم .. تو باید منو بکنی .. کامل ..-یعنی می خوای بگی نمی خوای دختر باشی ؟-من می خوام مثل تلکا و توسکا باشم .. -ولی اونا شوهر دارن ..-چه به دردشون می خوره وقتی که دارن با تو حال می کنن ! وقتی که دزدکی با هات سکس می کنن سکس با پویا و پیام چه لذتی می تونه واسشون داشته باشه-بالاخره زندگی اونا یه ثباتی داره . من که تا آخر عمر با ها شون نیستم .. -نباش اونا که تنوع طلب شدن وقتی که تو نباشی میرن سراغ یکی دیگه ..-پریسا من جور دیگه ای ارضات می کنم . کستو می خورم . با هات ور میرم ... -ووووووییییییی داداشششش نگو من چقدر پررو شدم ... من دلم می خواد . می خوام کیرت رو بکنی توی کسم .. مگه تو خوشت نمیاد ؟ ببین چقدر ناز و کوچلو و غنچه ایه ؟ لباشو واسه تو باز کرده .. کیرت باید اونو ببوسه و یواش یواش راهشو باز کنه و بره تا به آخر . توی غلاف خودش . توی خونه خودش .-اصلا نمی فهمم چی داری میگی ؟ زده به سرت .-من از تو دو سال بزرگترم .. این جوری با هام حرف می زنی ؟ پارسا می خواست بگه حالا که این جا زیر کیر من خوابیدی بزرگی و کوچیکی رو کیر تعیین می کنه که پشیمون شد .. خلاصه توجهی به حرفای پریسا نکرد .. تا می تونست سوراخ کون خواهرشو با کرم چرب کرد و انگشت کوچیکه شو یواش یواش فرو کرد توش . لحظاتی بعد پریسا کیر پارسا رو سر سوراخ کونش حس کرد .. وقتی برادر سرشو به سمت سینه خواهرش برد تا نوکشو میک بزنه صدای ضربان قلبشو می شنید . سراسر بدن پریسا هوس بود و التهاب .. -لای پامو چنگش بگیر .. آخخخخخخخخ یواش تر .. دردم میاد .. می خوام جیغ بکشم .نههههههه اووووووففففففف وووووویییییی .. پارسا دستشو رو دهن خواهرش قرار داد و محکم فشارش می داد ... در حال مکیدن نوک سینه اش کیرشو هم خیلی آروم توی کون خواهرش فرو کرد ... پریسا از درد به خود می پیچید .. سر کیر و قسمتی از ته شو توی کونش حس می کرد .. حالا پارسا که می دونست باید چیکار کنه سعی داشت برای لحظاتی کیرو توی کون ثابت داشته باشه و بعد خیلی آروم به حرکاتش ادامه بده تا سوراخ کون خواهرش کمی جا باز کنه . , وپریسا داشت به صحنه هایی که در فیلمهای سکسی دیده بود فکر می کرد . اون می دونست که کون دادن خیلی درد داره . تا مغز استخون آدم تیر می کشه . چون طوری حشری می شد که به یاد فیلمها با موز و خیار به جون کونش می افتاد . ولی نمی تونست اون جوری که توی فیلمها دیده بود کیر توی کون جا می گیره به خودش حال بده . چون لذت حقیقی سکس رو در به اوج رسیدن لذت کس می دونست .. حالا هم اشک کسش در اومده بود با این حال از تماس کیر با کونش لذت می برد و ادامه و کامل شدن این لذت رو به این می دونست که داداش روشو زمین نندازه و بکنه توی کسش .. تصور صدایی رو توی کونش کرد و حس کرد که سر و قسمتی از تنه کیر پارسا رفته توی کونش و جا خوش کرده ...پارسا هم با لذت به کون خواهرش نگاه می کرد . به حلقه کون خواهرش و چین های دور اون حلقه .. کون پریسا و حتی اون حلقه رو خیلی سفید می دید . حتی چینهای دور حلقه کون , کبودی خیلی کم و ریزی داشتند ... پارسا دلش می خواست کیرشو بیشتر بکنه توی کون خواهرش ولی نمی شد . می دونست قلب پریسا داره از جاش در میاد . انگاری که داشت شمشیر می خورد . پسر یواش یواش کیرشو توی کون خواهرش حرکت می داد .. حرکات اولیه اش به این صورت بود که کیرش با پوست و سوراخ کون پریسا حرکت می کرد و یواش یواش تبدیل به حرکت اصلی کیر توی کون و عضلات مقعد شد .... ادامه دارد ...نویسنده .... ایرانی