BorhanQ: مرض داری جای نویسنده قسمت مزخرف میذاری؟؟؟ آریا بیا اینو جمع کن! اصلا شیوه نگارشش حال آدمو بهم میزنه! از مدیر و معاون سایت درخواست دارم اراجیف این یارو رو حذف کنید، اکانتش هم بلاک بشه چون نظم اینجارو بهم میزنه! مرتیکه سیرترشی نمیدونه ما خواننده ها روی آریا و داستانش حساسیم!آریا یکم سرعت بده و این داستان رو تموم کنه همچین آدمایی دیگه لال میشن!تو عرضه نویسندگی داری برو برای خودت تاپیک باز کن و بنویس... qartallar: من اصلا نخوندمش چون قالب و سبک شروع داستان آریا فرق داره حیف بود اراجیف خوندنقلم آریا یه چیز دیگسآریا منتظریممممم mojjaz: داداش اصلا مجبور نیستی چرت و پرت بنویسی....اینارو برای خودت بخونو جقتو بزن تاپیکو به گه نکش لطفا...آریا کجاییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟ samz1985: این کس شعرها چیه این نوشته، یک تابستان رویایی یک داستان سکسی نیست، کلی از خاطره ها زنده میشه، نوع نگارش یاد بچه ها میده، فقط کردم کردم تموم؟ بیاین به حریم دیگران احترام بزاریمآریا اینهمه زحمت کشید به اینجا رسونده یهو یکی بیاد گند بزنه به داستان؟ مدیر سایت لطفا این قسمت رو بردار mrwood: توبرکه ای که ماهی پیدانمیشه قورباغه سپه سالاروقتی انقدر تو بارگذاری داستان تاخیربیوفته یسری مثل این اعتماد به سقفم میان اراجیف مینویسن یعنی اینقد از خوندن این کامنتها حظ کردم که نگو .. ، اینکه شما دوستای قدیمی از خودم روی داستان حساس تر هستید ، وگرنه شخصا حتی از اون دوستمون که وقت گذاشته بود و واسه داستان یه قسمت جدید نوشته بود اصلا بدل نگرفتم و وقتی که معاون انجمن هم بخاطر بهم نخوردن نظم تاپیک پستش رو پاک کرد بخاطرش ناراحت شدم چون بخاطر وقتی که گذاشته بود اینهمه قسمت طولانی رو نوشته بود براش احترام قائل بودم و گذاشتم به حساب علاقه اش به داستان
AriaT: یعنی اینقد از خوندن این کامنتها حظ کردم که نگو .. ، اینکه شما دوستای قدیمی از خودم روی داستان حساس تر هستید ، وگرنه شخصا حتی از اون دوستمون که وقت گذاشته بود و واسه داستان یه قسمت جدید نوشته بود اصلا بدل نگرفتم و وقتی که معاون انجمن هم بخاطر بهم نخوردن نظم تاپیک پستش رو پاک کرد بخاطرش ناراحت شدم چون بخاطر وقتی که گذاشته بود اینهمه قسمت طولانی رو نوشته بود براش احترام قائل بودم و گذاشتم به حساب علاقه اش به داستان ما اهل کوفه نیستیم آریا تنها بماند!!
سلامباید ازت بابت داستان زیبا و بی نقصت از ته دل ازت تشکر کنماریا جان واقعا داستان به اوج خودش رسوندی حالا داستان مثل بازیهای نیمه های جام جهانی شده حساس و پر از استرس وهیجانادم یه جوری شده هر لحظه منتظر یه اتفاق جدید و پر از احساس هستشاریا جان باید به خودت به طرز فکرت به نوشته هات بیست داد ممنون بازم ممنون منتظرقسمتهای جدید هستیم لطف کنزودتر بنویس
سلام عالیه عالیه ، مشتاقانه منتظر مهمونیه گروهیه عاطفه در خونه سرهنگ و بعدشم عملی شدن قول پروانه (یک شب خوابیدن ۴تاییشون شهین و پروانه و کامبیز ) هستیم لطفا اگه میشه یک قسمت و هم برای لز ماندانا با شهین در نظر بگیر. ممنون
AriaT: ، چه خوب که آریا هستم و حمید نیستم خیلی متن جالبی بود متاسفانه بعضیا رویاهاشون رو تو واقعیت هم میخوان اجرا کنن ، زمانی میفهمن رویا و واقعیت فاصله زیادی دارند و تفاوت زیادی ، که دیگه زندگی تو واقعیت ندارند ، و تا اخر عمر تو همون رویاهاشون زندگی میکنن