یک تابستان رویایی فصل چهارم قسمت سی وسوم ( جمعه طلایی 3) بعد از ناهار کمی دور میز ناهار خوری توی آشپزخونه کنار هم نشستیم ..، شادی رو به من کرد و گفت عجب بابای خوشتیپ خوشگلی داری ! ، خندیدم و گفتم نظر لطفته ، ماندانا خندید و گفت من که حاضرم همین الان دوست دخترش بشم ..، مثل خودت شیطونه ؟ بجای من کامبیز گفت اوف...! ، حمید انگشت کوچیکه باباش هم نمیشه ! ، ماندانا ابروی مشکی و خوشگلشو بالا انداخت و گفت جوون ، من همین الان آمادگی خودمو اعلام میکنم ! ، بعد رو به شادی گفت سبیلهای خوشگلشو دیدی ؟ اصلا برازندگی از چهره اش میریزه ، شادی هم تایید کرد ..، رو به ماندانا گفتم میای بریم یه دوش بگیریم و بخوابیم ؟ قبل از ماندانا شادی گفت آره آره ، من حس میکنم خیلی کثیفم ، اینهمه دیشب رقصیدیم ، اگه خونه خودمون بود قبل از اینکه بخوابم حتما دوش میگرفتم ، حالا که دوش نگرفته با آرایش خوابیدیم و قبل خواب هم فعالیت زیاد داشتیم و حسابی عرق کردیم ! ، کامبیز خندید ، بعد شادی ادامه داد اینجا حوله دارین ؟ گفتم آره ، ماندانا گفت لباس زیر نداریم که ، شادی گفت در بیار وقتی اومدی بیرون دوباره بپوش ! ، ماندانا گفت ای ی ، شادی هم بلافاصله گفت مرض...!!! ، یعنی اینقد الان کثیفی ، تا نصفه شب رقصیدی ، با حمید تو عرق بدنهاتون غلت زدی چندشت نمیشه اگه شورت کثیفتو دوباره بپوشی چندشت میشه ؟ زدم زیر خنده ، از اینکه این دوتا اینقد بی حیا در مورد سکس جلو ما صحبت میکردن خوشم میومد ، به ماندانا گفتم خوب بشورش بندازیم روی یه درخت توی حیاط سه سوت خشک میشه ، ماندانا ابروش رو بالا انداخت ، دستشو گرفتم و گفتم بیا بریم تا اینها قبل از ما نرفتن ! ، بعد به کامبیز گفتم حمام اتاق ربکا آزاده ! ، من و ماندانا میریم حموم عمو منوچ !! ، ماندانا خندید و پاشد ، میدونستم تو حمام اتاق سرهنگ دو تا حوله نسبتا تمیز هست که فقط یه بار من و سهیلا باهاش خودمونو خشک کرده بودیم ، هر بار من بجای سرهنگ میگفتم عمو منوچ لبهای شادی به خنده وا میشد ، دختر باحال و لوندی بود ، اگه حرفهایی که توی تختخواب سرهنگ داشتیم خوب پیش میرفت و بابام بیموقع نمیرسید شاید حتی میتونستم یه انگشتی به جاهای خصوصی بدنش برسونم ..، دست ماندانا رو گرفتم و رفتیم توی اتاق سرهنگ ، بافتش رو در آوردم و بعد سوتین سورمه ایش رو کنار بافتش روی تخت انداختم ، بلافاصله پیرهن و زیرپوش خودمو هم در آوردم و کنار لباسهاش انداختم و در حالی که هر دو بالاتنمون لخت بود دست دور کمرش انداختم و لبم رو به لبش چسبوندم ، دستش خود بخود رفت سمت کیرم و از روی شلوار مالیدش ، با دست سینه های درشت و سربالاش رو مالیدم و موهای بلند و مشکیش رو لمس کردم و دوباره بوسیدمش ، اگه جنده مسلک نبود راحت میتونستم عاشقش بشم ! ، خیلی دختر باحال و سرزنده ای بود ، لبخند همیشه روی لبش بود و چشمای مشکیش تا اعماق دل آدم نفوذ میکرد ، اما امان از برق نگاهش که هر آدم عاقلی رو میترسوند ، بابام که فقط به اندازه چند دقیقه دیده بودش بلافاصله فهمیده بود که خیلی شیطونه ..، جلوش نشستم و دو طرف ساپورت قهوه ایش رو گرفتم و با شورت یکجا پایین کشیدم ، کمکم کرد که ساپورت رو از پاش در بیارم ، در اتاق سرهنگ باز بود و ما درست روبروی در بودیم ، کامبیز و شادی حتی از ته راهرو هم میتونستن ببینن که ماندانا کاملا لخته ، اما ماندانا اصلا خیالیش نبود ، از بی حیایی این دوتا حیرت میکردم ، سنی نداشتن اما یه ذره شرم و حیا تو تمام وجود این دو تا نبود ، قبلا فک میکردم بیحیایی مال جنده های خیابونی هست و زنهایی که دستشون به دهنشون میرسه حتما با حیا هستن ، اما با دیدن این دو تا و حتی بقیه دخترهای توی مهمونی سوگل که همشون از خانواده های متمول بودن و اونقد بیحیا بودن تمام ذهنیتهای قبلیم عوض شد ، بعدها فهمیدم که پولدارها خیلی بدتر هستن و شرم و حیا مال قشر متوسط جامعه است ، اونهایی که خیلی پولدار هستن چون از کسی نمیترسن و اونهایی که خیلی فقیر هستن چون چیزی برای از دست دادن ندارن شرم و حیا ندارن ، بین این دو طبقه بالا و پایین طبقه متوسط جامعه هستن که دستشون به دهنشون میرسه ، شرم و حیا مخصوص اینهاست ، البته اینها مثلما نظرات شخصی منه و وحی منزل نیست ، حتما هم استثنائاتی وجود داره اما من بر پایه تجربیات شخصیم اینطوری فکر میکنم ، مثلا قدیمها وقتی اسکی میرفتم (اونوقتها فقط پولدارها میتونستن از عهده هزینه های اسکی بر بیان و ورزش پولدارها محسوب میشد ) توی صفهای تله کابین و تله سیژ یه کلماتی از دهن دختر و پسرهای پولداری که توی صف بودن میشنیدم که حتی تو چال میدون هم همچین کلماتی کمتر استفاده میشد ، مثلا خیلی راحت به خواهر و مادر همدیگه به شوخی فحش میدادن و کس و کون مامان های همدیگه رو مسخره میکردن ، چیزهایی که تا سالها بعد تابو محسوب میشد و تو پایین شهر باعث خون و خونریزی و چاقو کشی میشد توی صفهای تله کابین دیزین و شمشک شوخی های معمولی بچه پولدارها بود ، بعضی وقتا خیلی خوشحال میشدم که ما بقول کامبیز تازه به دوران رسیده محسوب میشیم و هنوز بعضی حرفها برامون زشته ! ، خلاصه ، حتی من هم وقتی میخواستم کاملا لخت بشم یه طوری پشت در شورتمو پایین کشیدم که اگه کامبیز و شادی وارد راهرو شدن منو نبینن اما نوه دختری فرمانفرمایان بزرگ همونطور لخت مادر زاد وسط اتاق وایساده بود و منتظر بود که من هم لخت بشم و با هم بریم حمام ، در حمام رو باز کردم و اشاره کردم بیا ، خم شد و از توی ساپورتش شورت سورمه ایش رو که من با ساپورت در آورده بودم بیرون کشید و ساپورتش رو کنار بقیه لباسهامون روی تخت انداخت و بهم نزدیک شد ، یه دستمو به پشت گردنش و یه دست دیگه به وسط پاش حلقه کردم و لبم رو روی لبش گذاشتم ، کیرم هم که کلا سیرمونی نداشت دوباره عین علم یزید راست وایساده بود ، همونطوری که لبهامون به هم چفت بود وارد حمام شدیم و بعد در حالی که دست چپم هنوز به دور رونش حلقه شده بود با دست راست آب رو باز کردم و صبر کردم تا ولرم بشه ..، در همون حال ماندانا روی زمین کف حمام نشست و شروع به مکیدن کیر راستم کرد ، خیلی حال خوبی داشتم ، دوش رو باز کردم و کشوندمش زیر دوش ، در حالی که برام ساک میزد آب گرم روی موهای بلندش میریخت و از نوک سینه های خوشگلش به پایین میچکید و منظره هوس انگیزی ایجاد کرده بود ..، خیلی باحال بود ، تنها چیزی که توی ماندانا زیاد نمیپسندیدم لبه های بیرون زده کسش بود ، اونهم فک کنم بخاطر این بود که با وجود سن کم خیلی ازش کار کشیده بود ! ، وقتی کیرمو ول کرد و زیر دوش وایساد نگاهی به حمام بزرگ انداخت و گفت عجب وان قشنگی ..، گفتم بیا ازش استفاده کنیم ..، با خوشحالی قبول کرد ، رفتم و راه آب وان رو بستم ..، با یه نگاه متوجه شدم که کمی لبه های وان اثر چربی و کثیفی داره ، یادم افتاد که دفعه قبلی که ازش استفاده کردیم یادم رفته بود تمیزش کنم یا حداقل بگم که خلیل یا زنش تمیزش کنن ، با خودم گفتم یادم باشه که اینبار بگم حتما تمیزش کنن ، وگرنه اثر لک روش موندگار میشه و اون وان مرمری خوشگل بزودی از شکل میفته و حیف میشه ..، وقتی وان نصفه شد دست ماندانا رو گرفتم و توی وان نشوندمش و بجای اینکه مثل اوندفعه ای که با سهیلا توی وان بودیم روبروی همدیگه باشیم اول خودم نشستم و بعد ماندانا رو وسط پاهام نشوندم و کیر راستمو درست تو چاک کونش جا دادم و با دست سینه های درشت و سر بالاش رو توی دستام نگهداشتم ، گفت برای چی میگی بابات خانم بازه ؟ مگه جلو شماها اینکارها رو میکنه ؟ گفتم نه اما با مامانم یکی دوبار مچشو گرفتیم ..! خندید و گفت با مامانت ؟ گفتم آره مثلا یه بار وقتی باهاش خونه تنها بودم و مامانم شیراز بود ، زن یکی از فامیلهامون خونه ما مهمون بود ، وقتی که همه خوابیدن دیدم که زن فامیلمون رفت تو اتاق بابام ، منم از سوراخ کلید نگاه کردم و دیدم که بابام لختش کرده و داره از پشت ترتیبشو میده ، وقتی واسش تعریف میکردم دست منو از روی سینه اش برداشت و گذاشت لای چاک کسش و در حالی که کون گنده شو روی کیرم جابجا میکرد گفت بمالم ...، خوب...، واسش تعریف میکردم که چطور بابام داشت از کس و کون زنداییم رو میگایید و اون با حسرت و هیجان گوش میداد و من کسشو میمالیدم یهو بلند شد و گفت زود باش منو بکن دوباره ، خم شد و لبه وان رو گرفت و کون گنده اش رو گرفت سمت من و گفت زود باش ببینم به اندازه بابات عرضه داری یا نه ..، کیرمو مالیدم در کسش و فرو کردم تو ..، گفت بقیه اش رو بگو ..، تعریف میکردم و کیرم توی کسش عقب و جلو میرفت آه و ناله هاش همه حمامو برداشته بود ، یهو در حمام رو زدن ، خنده ام گرفت ، معلوم نیست چند دقیقه بود که داشتن پشت در حمام سر و صدای کس دادن ماندانا رو گوش میکردن ، تلنبه زدن رو متوقف کردم و با خنده گفتم بله ...!! ، کامبیز گفت میخوایم بیایم تو ..، ماندانا بلند گفت لعنتی ها ، الان نه ...، اما اونها گوششون بدهکار نبود و صدای پیچیده شدن دستگیره و باز شدن در حمام بهم فهمون که عنقریبه که اونها بیان تو حمام ، در حالی که نمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم نشستم توی وان که کیرم معلوم نباشه ، اما ماندانای بی حیا همونطور لخت وسط وان وایساد ، شادی در حالی که لخت مادر زاد بود توی در وایساده بود و کامبیز پشت سرش بود ، آدم تو کارهای این دو تا دختر میموند ، هر دقیقه یه سورپرایز داشتن ، از بیقیدی و بیحیایی روی هر جنده ای رو کم کرده بودن ، کیرم که موقع اومدن شادی و کامبیز و وقتی توی وان حمام نشسته بودم کاملا خوابیده بود با دیدن تن لخت شادی با سرعت دوباره راست شد ، موهاش رو یه وری روی شونه اش ریخته بود ، سینه هاش از سینه ماندانا کوچیکتر بودن اما خوشگل و سر بالا و سفت ، وقتی راه میرفت حتی یه ذره هم نمیلرزیدن ، کمر باریک و رون گوشتالوی سفید ، کون خوش فرم و گنده ای داشت ، از این نظر هم شادی بازی رو به ماندانا میباخت چون کون ماندانا گنده تر بود ، اما اگه چشمای خوشگل و لبخند اغواگر ماندانا رو فاکتور میگرفتی شادی واقعا خوشگلتر بود ، خلاصه حمید کوچیکه با دیدن کس جدید راست وایساده بود ، ماندانا رو به شادی کرد و گفت مردشورتو ببره که اصلا وقت شناس نیستی ..، شادی میخندید و گفت خوب ادامه بدید ، فک کنید ما نیستیم ، ما همینجا زیر دوش خودمونو میشوریم ، چیکار به شما داریم ..، اصلا نگاهتون نمیکنیم ، ماندانا گفت نمیبینی حمید مثل بچه های ننر نشسته تو وان ؟ کامبیز هم میخندید ..، چشماش روی تن لخت ماندانا ثابت مونده بود ، راس راستی هم هیکلش حرف نداشت ، به کامبیز گفتم تو چرا دنبال سر شادی اومدی تو ؟ کامبیز گفت اولا که من تورو کم موقع سکس ندیدم که حالا مثلا خجالت کشیدی ، بعدش هم شادی گفت ماندانا مشکلی نداره ، منم که با تو مشکلی ندارم خوب اومدیم تو ، مگه اینکه تو از دیدن تن لخت شادی خجالت بکشی ! ، میکشی ...؟؟ خندیدم ، کامبیز دستشو روی تن لخت شادی کشید و بوسیدش و شادی خودشو لوس کرد و توی بغل کامبیز ولو شد ، بعد کامبیز ادامه داد شادی یکم مردد بود که بیاد تو اما وقتی بهش گفتم من و تو قبلا کنار همدیگه سکس داشتیم دیگه درو باز کرد و خودشو پرت کرد تو ، خوب البته منم دنبال سرش اومدم ، نمیشد که تو تن لخت دوست دختر منو ببینی اما من تن لخت دوست دختر خوشگل تو رو نبینم ، ماندانا خندید و شادی کیر راست کامبیز رو توی دستش گرفت و فشرد ، ماندانا با پاش کیر راستمو توی آب مالید و بهم گفت نگو که دلت نمیخواد بری و کمک کنی شادی رو بشوری ، خندیدم ، شادی گفت با حمید چیکار داری ، بگو خودم دلم میخواد اینو هم امتحان کنم ! ، بعد هم کیر کامبیز رو با دستش تکون داد ، اوضاعی شده بود ، ماندانا گفت پاشو دیگه ، اینها که دیگه سکسمون رو خراب کردن دیگه واسه چی قایم شدی ؟ آروم از جام پاشدم و کیر راستمو پشت ماندانا قایم کردم ، شادی میخندید ، کامبیز و شادی زیر دوش مشغول همدیگه شدن و من هم به سر و کون ماندانا ور میرفتم ، شادی منو نگاه کرد و خندید ، ماندانا منو از پشت سر خودش بیرون کشید و گفت این به هوای تو اومده تو حموم برو یه تکونی بهش بده ، گناه داره ، خندیدم و از توی وان بیرون اومدم ، کامبیز برام جا باز کرد که بتونم برم زیر دوش ، شادی دستاش رو دور گردن کامبیز حلقه کرد و در حالی که لبهای کامبیز رو میمکید هیکل سکسیش رو به سمت من حرکت داد و تنش زیر دوش آب گرم با تنم برخورد کرد ، دستمو به سمت بدن مرمریش دراز کردم و کمر لختش رو لمس کردم ، موهای اطراف کسش یکم در اومده بود و منطقه یکم زبر به نظر میرسید ام کسش قلنبه و باحال بود و مثل کس ماندانا بیرون زدگی نداشت ، دستم بی اختیار رفت سمت کسش ، وقتی لمسش کردم یه آه بلند کشید و سر کامبیز رو محکم به سر خودش فشرد و یه پیچ و تابی به بدن خوشگلش داد که باعث شد حسابی هیجان زده بشم ..، شادی یه ماچ دیگه به کامبیز کرد و گفت برو کار نیمه تموم حمید رو تموم کن ..، کامبیز خندید و شادی رو تحویل من داد وقتی از بغلم رد میشد خیلی آروم گفت سافت ! ، اینو گفت و رفت سمت وان حمام ....شادی رو زیر دوش توی بغلم گرفتم و لبهاش رو بوسیدم ، تن داغ و پوست صافش زیر دستم تکون میخورد و فشارم تا بینهایت بالا رفته بود ، نفسهام تند شده بود و حال خودمو نمیفهمیدم ، چرخوندمش روبروی خودم و چسبیدم بهش ، کیرم با برخورد به موهای تازه در اومده کسش یکم درد اومد اما لذتی که میبردم بینهایت بود و این درد کوچولو توی اون دریای لذت گم شد ..، دستم روی لپهای کون قلنبه و خیسش میچرخید و حس سکس با قدرت و شدت توی مغزم میچرخید ، هیچی غیر از لذت فکر تو مغزم نبود ، سینه هاش رو لمس کردم و سرمو به سمتشون خم کردم و نوک سینه اش رو توی دهنم بردم و لیسیدم ، یه لحظه چشمم به کامبیز افتاد که لبهاش تو لبهای ماندانا قفل شده بود و دستش توی کس ماندانا بود ، تماشای عشقبازی اون دو تا منو بیشتر و بیشتر تهییج کرد ..، شادی به سمت کیرم خم شد و در حالی که آب دوش روی تن من و سر اون میریخت شروع به مکیدن کیرم کرد ، حالم بد بود ..، بیخوابی و خستگی و حس شدید سکس دست به دست هم داده بود که حال خودمو نفهمم ، دلم میخواست آبمو روی سر و صورت قشنگش بریزم و بشورمش و کنارش بخوابم ، کامبیز ماندانا رو خم کرد و کیرش رو از پشت روی کس ماندانا تنظیم کرد ، تا پنج دقیقه پیش من داشتم اون تو تلنبه میزدم و حالا کامبیز ..! ، آب دوش رو بستم و شادی رو تا کنار ماندانا و کامبیز که الان به شدت توی وان مشغول سکس بودن کشوندم ، آه و ناله های ماندانا دوباره به آسمون بلند شده بود و هوار میکشید ، شادی میخندید ، خمش کردم و لبه وان رو توی دستش گرفت و کون خوشگل و سفیدش رو قلنبه کرد سمت من ، از پشت بغلش کردم و کیرم روی چاک کون خوشگلش کشیده میشد ، آه بلندی کشید که توی سر و صدای ماندانا گم شد ، کامبیز غرش میکرد و مثل شیر نری که روی ماده اش مشغول جفتگیریه با شدت و حدت کیرشو عقب و جلو میکرد ، بدون اینکه سابقه ماندانا رو داشته باشه زود فهمیده بود که ماندانا چه مدل سکسی میپسنده ، شادی با تعجب کامبیز رو نگاه میکرد ، وقتی کامبیز میخواست شادی رو بهم تحویل بده یواشکی بهم گفته بود که شادی سکس نرم دوست داره ، لابد شادی الان داشت فکر میکرد کامبیز که تا دو دقیقه پیش داشت با من نرم سکس میکرد چی شده که یهو وحشی شده و داره با اون شدت ماندانا رو میکنه ..، اما من که سابقه کامبیز تو دستم بود اصلا تعجب نکردم ، کیرمو تف زدم و آروم توی کس بی عیب شادی فرو کردم ، دوباره آه کشید ، اگه میخواستی شادی رو با ماندانا مقایسه کنی شادی مثل بنز میموند ، خوشگل و با کلاس ، نرم و بیصدا ، بجاش ماندانا مثل فراری میموند ، خوشگل رام نشدنی ، پر صدا و وحشی ، البته من ذائقه ام بیشتر به سمت فراری هست تا بنز ..، اما تنوع همیشه خوبه ! ، شادی توی بغلم آروم جابجا میشد و از اینکه با نرمش با کس قشنگش برخورد میکنم کاملا راضی بود هنوز پنج دقیقه از سکسمون نگذشته بود که یهو شادی گفت اوه ه ه ه ... ، اوه ه ه ه ....، بعد هم یکم کش و قوس رفت و یهو بلند شد و کیرمو از تو کسش بیرون کشید ...، با حیرت داشتم نگاه میکردم که ببینم چش شده ..، ماندانا و کامبیز تقریبا با هم زدن زیر خنده ، من هنوز تو تعجب بودم ، شادی به سمتم برگشت و منو بوسید و گفت مرسی ..، خیلی خوب بود ، گفتم چی ...؟؟ ارضا شدی ؟ با سر به عنوان تایید دوبار گفت آره ..، خنده ام گرفته بود ، گفتم دختر مگه تو مرغی که به این زودی ارضا میشی ؟ من تازه داشتم مزه مزه میکردم که بعد بکنمت ..، کامبیز قاه قاه زد زیر خنده و گفت سه بار باهاش سکس کردم تا تونستم بالاخره تنظیم کنم و یه بار ارضا بشم ..، ماندانا هم با خنده گفت شادی همین مدلیه ، عوضش تا خود صبح هر پنج دقیقه یه بار آمادگی سکس داره ، گفتم یعنی چی حالا ؟ شادی گفت هیچی عزیزم ..، پنج دقیقه بهم مهلت بده ، بعد دوباره شروع کن ، قاه قاه میخندیدم ، بغلش کردم و بوسیدمش گفتم باشه خوشگله ، سکس سریالی ندیده بودیم که دیدیم ..، بعد از چند دقیقه دستمو دوباره به سمت کسش بردم و اون با یه آه بلند استقبال کرد ، کامبیز و ماندانا هنوز مشغول بودن ، کامبیز ماندانا رو خوابونده بود لبه وان و پاهاشو بالا داده بود و از جلو میکردش ، شادی رو خم کردم و دوباره کیرمو به کسش نزدیک کردم و گفتم پارت تو سیزن وان (قسمت دوم از فصل اول ) ...!! ، هر سه تاشون چنان خندیدن که داشتن از حال میرفتن ، کامبیز کیرشو از تو کس ماندانا بیرون کشید و بجاش دلش رو گرفت و کف حمام ولو شد و قهقهه میزد ، با لحجه ترکی گفتم والله دیجه ...!! ، که باعث شد دخترها بیشتر و بلندتر بخندن ، شادی پاشد و برگشت سمت منو لبهام رو بوسید ، گفت عاشق حاضر جوابیهات هستم حمید ..، بوسیدمش و دستمو لای پاهاش انداختم ، دوباره شروع به سکس کردم ، وقتی حس کردم الانه که دوباره ارضا بشه با خودم گفتم کون لقش که سافت دوست داره تا صبح که نمیتونم سکس کنم بزار یکم محکم بکنم که حالیم بشه کیرم کجاست ، کونشو محکم توی دستم گرفتم و چند تا تلنبه محکم زدم ، دادش در اومد اما بجاش درست وقتی که ارضا شد من هم تونستم کیرمو بیرون بکشم و با دست تکون تکونش بدم ، آبم مثل فشفشه بیرون پاشید و کون خوشگل شادی و دیواره وان رو کثیف کرد ، غرش بلندی کردم و با یه نفس عمیق خودمو راحت کردم ، چند دقیقه بعدم هممون دوش گرفته بودیم و با حوله های شریکی خودمون رو خشک کرده بودیم ، دوباره ماندانای خوشگلم تو بغل خودم بود ، چهارتایی لخت مادرزاد توی تخت سرهنگ چپیدیم و دو به دو همدیگه رو بغل کردیم و بالاخره بعد از سی و دو ساعت فعالیت و هیجان چشمامونو بستیم ....!
درود خدمت آریای عزیزدستت درد نکنه بابت این داستان زیبا ، بعد از سالیان سال یه داستان فوق العاده خوندم که خیلی روم تاثیر گذاشتفکر نمیکردم دیگه خاطره ای نوشته بشه که دوباره بتونه منو به فکر خیلی چیزا فرو ببرهاین دومین خاطر ای بود که تو عمرم خوندم و شدیدا رو تاثیر گذاشتمخصوصا وقتی گفتی این 3 قسمت واقعی ترین قسمت هاست.امیدوارم تو کار و زندگیت موفق باشی ، و بتونی ادامه بدی.