خیلی عالی بود . ممنونفکر کنم بجز ناتاشا دیگه شخصیتی در داستان نمونده که سکسشو ننوشته باشیبه نظرم باید کم کم داستان را جمع بندی کنی و تمامسپاس که ادامه دادی و داستان را نیمه کاره رها نکردی
این هفته خیلی پربار بود داستان! واقعا عالی بود! ممنونم که حالا یا به حرف من بود و یا کلا قصدت این بود، ولی آنال رو هم گنجوندی تو داستان! مخصوصا قسمت آخر و مامان حمید که عالی بود، کامبیز بالاخره به وصال یار رسید!منتظرم بی صبرانه واسه ادامه داستان!
آقا من هنوز وقن نکردم بخونم ولی تشکر خودم رو اعلام میکنم.میگم چرا تو هر خانواده یه خاله هس که اسمش پری یه؟خودمم یکیش رو دارم
مرسی از تک تک دوستای خوبم ، با دوستی که گفته بود داستان باید کم کم جمع بشه موافقم و نظرم هم همینه شاید تو چند قسمت آینده داستان رو به یه جایی برسونم و جمعش کنم و به دوستم که گفته بود آنال نظر اونه یا نه باید بگم آره ..، چون شخصا خیلی اهل آنال نیستم و نظر شما رو وارد داستان کردم ...! خوشحالم که خوشت اومد باز هم از همتون ممنون
عااالی مثل همیشه...گر چه دوست داشتم فتح شهین با آب و تاب خیلی بیشتر باشه ولی بازم خیلی خوب بود.تقریباٌ دیگه همه رو هم زدی،کون علی سیاه هم میذاشتی بد نبود
اینکه بخوای داستانو سریع جمعش کنی به نظرم یه خیانت هم به خودت هم به خواننده هاست ....اینکه بخوای پیشنهاد های همه رو در نظر بگیری و توی داستان وارد کنی زیاد جالب نیس بذار داستان روال عادی خودشو پیش ببره...قضیه مادر حمید خیلی سریع و یه دفه ای اتفاق افتاد جذابیت قبلی هارو نداشت فک کنم فقط میخواستی این اتفاق بیفته.اگر هم از نوشتن خسته شدی یه مدت ننویس...بهتر از اینه که بخوای سریع ببندیش.این داستان میتونه خیلی فوق العاده بشه...بازم ممنون بابت وقتی که میزاری.سپاس