ببخشید ، دم عیدی خیلی سرم شلوغ شد اصلا نرسیدم چیزی بنویسم ، واسه عذر خواهی اینجام ! ، سعی میکنم قبل عید حتما چند قسمت آپ کنم باز هم ببخشید دوستای خوب
AriaT: ببخشید ، دم عیدی خیلی سرم شلوغ شد اصلا نرسیدم چیزی بنویسم ، واسه عذر خواهی اینجام ! ، سعی میکنم قبل عید حتما چند قسمت آپ کنم باز هم ببخشید دوستای خوب دمت گرم اریا یه دونه ای
AriaT: ببخشید ، دم عیدی خیلی سرم شلوغ شد اصلا نرسیدم چیزی بنویسم ، واسه عذر خواهی اینجام ! ، سعی میکنم قبل عید حتما چند قسمت آپ کنم باز هم ببخشید دوستای خوب سلام آریا جان،من از اول داستانت پیگیرش بودم فقط میتونم بگم بینظیره اگرچه ته مایه درام فعلا توی داستان دیده نمیشه اما تا همینجا خیلی لذت بردم و خسته نباشید میگم بهتاز اینکه از داستان خارج شدی چندجا و رفتی به زمان حال و داشتی داستانی برای کامبیز تعریف میکردی خیلی خوشم اومد کلا از این فلاش بک خوشم اومد چون خواننده احساس میکنه نفر سومی هست در یک داستان واقعی که راوی اون هین روایت به گذشته برمیگرده که این نکته خیلی ظریفی هستش و فکر میکنم میتونی از این قابلیت استفاده کنی تا یکسری جذابیت به داستانت بدی چه بسا خیلی از جاها توی داستان میخواستی چیزی رو بنویسی و یا تعریفش کنی و یادت رفته که با این فلاش بک و رجوع به گذشته میتونی اون اتفاق ناگفته رو با قلم زیبای خودت به تصویر بکشیاز کاراکتر ناتاشا خیلی خوشم میادروی این کاراکتر و ماندانا و شادی میتونی بیشتر مانور بدی تا وارد کردن دوباره سولماز به داستاناگر این داستان فصل دیگری هم داشته باشه فکر میکنم جریانات بعد از کنکور هم میتونه خیلی تم جالبی به داستان بده و تغییرات زیادی میتونی در کلیت داستان اعمال کنیالبته اینها نظر بنده بود و صاحب اختیار و نویسنده شما هستی ..
ماشاللا! چه کردی! البته همچنان در این قسمت به ناتاشا نرسیدی که دیگه واقعا امیدوارم قسمت بعدی یه خبری از ناتاشا بشه. در کل که خیلی حال کردم، اگه میتونی بهمون یه عیدی بدی هفته بعد هم آپ کن یه قسمت، اگه نه که هیچی. بی صبرانه منتظر قسمت بعد هستم. موفق باشی
AriaT: ببخشید ، دم عیدی خیلی سرم شلوغ شد اصلا نرسیدم چیزی بنویسم ، واسه عذر خواهی اینجام ! ، سعی میکنم قبل عید حتما چند قسمت آپ کنم باز هم ببخشید دوستای خوب خسته نباشی آریا جانمنتظریم دادا