انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 39 از 108:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  107  108  پسین »

یک تابستان رویایی


مرد

 
Salam
Chera nagofti key mizari dastano pas
     
  
مرد

 
آریا جان لطفا ادامه بده
     
  
مرد

 
با سلام و خسته نباشبد به شما
به نظر من سریعتر قضیه خونه ارواح رو بگی که خلاصه چند طبقه روی ان میسازن یا خیر و خلاصه با ناتاشا سکس کنه خبه من بیشتر منتظر این لحظه هستم و. سکس با دختر داییشم فراموش نشه البته کامبیز هم باید به رویا برسه
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
داداش گلم با قدرت ادامه بده.
     
  
مرد

 
منتظریم آریا خان دمت گرم داداش منتظرمون نزار
     
  
مرد

 
ادامه بده بیشتر بنویس
     
  
مرد

 
شما نخون مجبورت ک نکردن
     
  
مرد

 
فیلم سکسی نیست ک از اول تا اخرش بکن بکن باشه شما خودت زنم داشته باشی هر شبو هر دقیقه و هر ثانیه بکن بکن راه ميندازي
     
  
مرد

 
یک تابستان رویایی فصل پنجم قسمت هفدهم ( من و نزول خور 1)


ماندانا موهای بلند و مشکیش رو بافته بود و یه طرف سرش انداخته بود و انتهاش رو با یه روبان قرمز بسته بود ، لبخند زیبای همیشگی روی لبهاش بود ، چشمای درشت و مشکیش برق میزد ، یه لباس آستین کوتاه مشکی با گلهای درشت سبز و قرمز تنش بود و از توی یقه باز لباسش خط دو تا ممه آبدار پیدا بود ، وقتی بهش نزدیکتر شدم دیدم که یه دامن کوتاه مشکی پاش کرده و پاهای سفید و تپلش بد جوری دلمو آشوب میکردن ، یه کفش پاشنه ده سانت خیلی شیک مشکی پاش کرده بود که زیبایی پاهای قشنگشو صد چندان میکرد ..، دست دادم و صورتمو به صورتش نزدیک کردم ، آرایش ملایمی کرده بود و بوی شکوفه های سیب از صورتش به مشام میرسید ، بوسیدمش ، لبهای گوشتالوی داغش رو به لبهام چسبوند و بوسه آبداری کرد ..، به سروش که وایساده بود و تماشامون میکرد گفت شام رو ساعت نه و نیم سرو کن ..، بعد رو به من گفت نه و نیم خوبه ؟ لبخند زدم و گفتم عالیه ..، سروش رفت ، روی میز یه ظرف پر از شیرینی بود و یه قوری چای که زیرش شمع روشن بود و یه سینی با دو تا استکان خوشگل تمیز با لبه های طلایی ، برای اولین بار بود که قوری میدیدم که زیرش شمع روشنه ، برام چایی ریخت ، استکان چای رو توی دستم گرفتم ، هنوز خیلی داغ بود ، یه چیزی ته دلم هنوز یادش بود که از دستش شاکی هستم ، سعی کردم فراموش کنم و به خودم خوش بگذرونم ، دستم رو روی زانوی لختش گذاشتم و سرمو به سرش نزدیک کردم و یه لب جانانه ازش گرفتم ، گرم در آغوشم گرفت و دستهاش رو دور تنم گردوند ، خوب میدونست چطور باید دلخوری رو از دل یه پسر در بیاره ..، دامنشو بالا زدم و گذاشتم رونهای سفیدش هوا بخورن ، دستش رفت پایین و از روی شلوار کیر راستمو مالید ..، جری تر شدم و لبهاش رو محکمتر مکیدم ، دیدم دستهاش داره توی شلوارم دنبال گیره کمربند میگرده ، خندیدم ، اصلا فک نمیکرد که ممکنه پدر و مادرش پیدا بشن و در اون حال ببیننش ، یا حتی سروش بیاد و ببینه که سرش تو خشتک منه ..، با خودم گفتم بقول کامبیز جایی که دخترها پررو میشن پسرها باید پرروتر باشن ! ، کمکش کردم که کمربندمو باز کنه ، زیپ شلوارمو پایین کشید و با زحمت کیرمو از توی شلوار و شورت بیرون کشید و با دست شروع به مالیدنش کرد ، سرشو بلند کرد و گفت عجب هم تر و تمیز و ناناز شده !! ، یادم افتاد که واسه کی تر و تمیزش کردم و یه آه از سر حسرت کشیدم ، صندلی منو یکم عقب تر کشید و خودش جلوم روی زمین نشست و زانوهای سفید و لختش رو روی زمین گذاشت و سرش رو به کیرم نزدیک کرد و شروع به ساک زدن کرد ، یه نگاهی بهش انداختم و چاییم رو از روی میز برداشتم و درحالی که نوه فرمانفرما کیرمو تا ته توی حلقش فروکرده بود یه قند توی دهنم گذاشتم و یه قلپ چایی خوردم و با دست چپ سرش رو گرفتم و کمکش کردم که قشنگ ساک بزنه ..، یه لحظه که کیرمو بیش از حد تو دهنش فرو کرده بود با حالت تهوع کیرمو از حلقش بیرون کشید و چند تا سرفه کرد ، خندیدم و چایی رو پایین بردم ، از دستم گرفت و یه قلپ خورد و گلوش صاف شد ، کیرمو با دست راست گرفتم و در حالی که سرش رو با دست چپ به کیرم نزدیک میکردم مالوندمش به صورت و دهنش ، خندید و دوباره مشغول ساک زدن شد..، خیلی حال میداد ..، یه حالی داشتم که اگه تا صبح هم ساک میزد آبم نمیومد اما حال میکردم ! ، از ساک زدن که فارغ شد بلند شد ، دامنشو بالا زدم و شورت سفید نخی رو از پاش پایین کشیدم ، با لبخند دلربای همیشگی از کارم استقبال کرد ، پاهاش رو یکی یکی بلند کرد و کمک کرد که شورتشو کامل از پاش در بیارم ، بنظرم اومد که کسش دیگه بیرون زدگی نداره ، تعجب کردم ، شورتش رو روی میز گذاشتم و کامل باز کردم ، خندید ..، همونطوری که نشسته بودم دامنشو بالا زدم و در حالی که روش بهم بود نشوندمش روی کیرم ، پاهای سفید و تپلش رو از هم باز کرد و کیرمو روی سوراخ کسش تنظیم کرد و نشست روش ..! ، دامنش دوباره پهن شد روی پاهامون اگه یکی ما رو در اون حال میدید فک میکرد مشغول لب گرفتن از هم هستیم و اصلا متوجه نمیشد که کیرم تا دسته تو کس قلنبه اش فرو رفته ، همدیگه رو محکم در آغوش گرفته بودیم و لبمون روی لب همدیگه بود و ماندانا آروم خودشو روی کیرم بالا و پایین میکرد ، آروم دامنشو بالا زدم و با دو دست کون گنده اش رو تو دستهام گرفتم و موقع نشست و برخاست کمکش میکردم ، چه کیفی میداد ! ، چند دقیقه بعد بلند شد و خم شد روی میز ، پشتش وایسادم و دامنشو بالا زدم ، کون گنده و سفیدشو دستمالی کردم و پاهاشو از هم باز کردم ، کیرمو از پشت روی خط کونش تکون دادم و بعد هل دادم تو کسش با یه آه بلند استقبال کرد و وقتی میکردمش گفت محکمتر ، با ضربه های محکمتری شروع به تلنبه زدن کردم ، با هر ضربه چایی توی قوری تکون میخورد و آه و ناله ماندانا بلند شده بود ، همش به این فکر میکردم که نکنه یکی بیاد ، اما ماندانا بیخیال دستهاش رو روی میز گذاشته بود و با هر ضربه از سر ذوق آه بلندی میکشید و تشویقم میکرد که باز هم محکمتر بکنم ، من هم نا امیدش نمیکردم و تو هر رفت و برگشت به شدت ضربه اضافه میکردم ، لذت دو طرفه بود ، هم من و هم ماندانا از اینکه یکم خشونت چاشنی سکس باشه لذت میبردیم ، برعکس شادی که بقول کامبیز سکس نرم دوست داشت ..، اگه جنده مسلک نبود واقعا دوست دختر خوبی میشد ، حیف که عشقش این بود که خیانت کنه و بعد از دل طرفش در بیاره ، من عاشق این قسمت دوم بودم ، کاش میشد به یکی دیگه خیانت کنه و بعد از دل من در بیاره !!! ، وقتی آه و ناله هاش بیشتر و بلندتر شد فهمیدم که قراره بزودی ارضا بشه ، خودمو حاضر کردم که همراهش ارضا بشم ، کیرمو محکمتر و محکمتر فرو میکردم و در میاوردم و اجازه میدادم که وجودم از لذت سکس لبریز بشه ، وقتی که با یه جیغ بلند مشتشو روی میز کوبید و ناخونهاش رو بجای تن من توی رومیزی فروکرد منهم با دو تا تلنبه دیگه کیرمو بیرون کشیدم و روی کونش گذاشتم و با لذت به خروج سریع آبم روی چاک کونش نگاه کردم دستشو نزدیک آورد و با انگشتش آبمو از روی چاک کونش برداشت و به دهنش برد و با لذت مکید ..، نگاه کردم روی میز دستمال ندیدم ، متوجه شد و گفت حواسم نبود که دستمال بزارم ، فک میکردم میتونم صب کنم تا بریم توی اتاق !! ، گفتم من از تو بیشتر هول بودم ..، خندید و بلند شد و دامنش رو انداخت روی پاهای خوشگلش ، آبم راه گرفت و از بغل پاش تا توی دمپاییش کشیده شد ، خندیدم و با خنده من اونهم خندید ..، گفت حموم واجب شدم !! ، شلوارمو بالا کشیدم و کیرمو قایم کردم ، گفت بیا بریم یه تنی به آب بزنیم ، گفتم مگه استخر دارید ؟ گفت استخر که نه اما یه حوض بزرگ داریم ! ، شورتشو از روی میز برداشت ، دستمو گرفت و دوتایی وارد ساختمون شدیم از روی میز پذیرایی چند تا دستمال برداشت و باهاش آب من رو از بغل پا و روی دمپاییش پاک کرد ، دلم میخواست بدونم اون حوضی که میگفت کجاست ..، از بغل آشپزخونه که میگذشتیم داد زد سروش !! ، سروش از تو آشپزخونه بیرون اومد و گفت بفرمایید خانم ، ماندانا گفت من و حمید میریم تو جیم ، یه بطری شامپاین برامون بیار ، سروش گفت چشم ..، ماندانا دستم رو گرفت و به سمت زیر پله کشوند ..، با خودم گفتم بالاخره میفهمم این زیرپله به کجا ختم میشه ..، وقتی وارد زیرپله شدیم متوجه شدم که برخلاف تصور اولیه من زیرپله نه انباری هست و نه به اتاق دیگه ای ختم میشه بلکه یه فضای کوچیک با یه پنجره به کوچه داره و بعد پله ها به سمت پایین ادامه پیدا میکنه ..، با ماندانا پله های گرد رو به سمت پایین ادامه دادیم و وقتی به یه در چوبی با شیشه های رنگی که اونوقتها مد بود و تو هر خونه ای پیدا میشد رسیدیم دیگه متوجه شدم که این احتمالا به فضای استخر باز میشه و منتظر بودم یه چیزی شبیه اونی که تو ویلای شادی اینها دیده بودم اینجا هم ببینم ، کنار در چوبی یه پنجره و یه سکو بود ، ماندانا در رو باز کرد و با هم وارد شدیم ، ماندانا دست انداخت و چراغ رو روشن کرد ، یه اتاق رختکن بزرگ اونجا بود ، یه سکوی سنگی و سه تا کمد قدی ، و یه در روبروی این یکی در ، ماندانا همونجا روی سکو وایساد و کل لباسهاش رو در آورد و لخت مادرزاد روی سکو وایساد و کمکم کرد که منهم لخت بشم ، بهش چسبیدم و یه لب جانانه ازش گرفتم ، با اینکه چند دقیقه پیش ارضا شده بودم باز راست کردم ، اونوقتها جوون بودیم و جون داشتیم ! ، اگه روزی دو سه بار هم میکردیم بقول کامبیز شب باز با کیر راست میخوابیدیم ! ، کل لباسهام رو کندم و با ماندانا دو تا دمپایی لاستیکی پوشیدیم و از در اول گذشتیم و وارد در دوم شدیم ، چیزی که اونجا دیدم بر خلاف تصور من زیاد بزرگ نبود ، نه اونقدی که من منتظر بودم بزرگ باشه ، یه حوض گرد و بزرگ سنگی وسط بود و یه دوش و یه سکو یه طرف و یه سکوی بزرگ سنگی یه طرف دیگه ، انگار وارد یه حموم صد سال پیش شدی که خزینه داره ! ، با این تفاوت که یه مجسمه بزرگ از یه زن لخت که یه سینی بزرگ خالی روی سرش داشت وسط حوض وایساده بود ، خندیدم ، گفت آره شبیه حموم قدیمی میمونه نه ؟ گفتم آره ، چراغها رو روشن کرد و حموم مثل روز روشن شد ، حوض خشک خشک بود ، با خودم گفتم یه روز طول میکشه تا این حوض آب بشه ! ، گفتم به به بیا یه تنی به آب بزنیم ! ، بعد هم رفتم کنار حوض و ادای شیرجه زدن در آوردم و در حالی که ماندانا از خنده ریسه میرفت خودمو پرت کردم کف حوض خالی و کف حوض خشک ادای شنا کردن در آوردم ، ماندانای خوشگل دلشو گرفته بود و میخندید ، با دقت بیشتری بهش نگاه کردم و متوجه شدم واقعا کسش دیگه بیرون زدگی نداره ! خیلی تعجب کردم ، ماندانا در حالی که میخندید یه سنگ رو کنار حوض کنار زد و دو تا شیر رو تا ته باز کرد ، آب گرم و فراوون از توی سینی روی دست زن برهنه شروع به ریختن توی حوض کرد ، لبخند زدم و از کف حوض بلند شدم و زیر آب زیادی که از دست مجسمه به پایین میریخت ایستادم و به تن خودم دست کشیدم ، ماندانا هم با ناز پاش رو توی حوض گذاشت و بهم چسبید ، در حالی که آب گرم روی سر و کله امون میریخت تن لختمون رو بهم میمالیدیم و لبمون توی لب هم چفت شده بود ، مشغول ماچ و بوسه بودیم که صدای زنگ قشنگی توی حمام پیچید ، ماندانا ازم جدا شد و گفت سروش برامون مشروب آورده ، میری بیاری ؟ به تن کاملا برهنه و کیر راستم اشاره کردم و گفتم این ریختی برم ؟ قاه قاه خندید و گفت اون پنجره کوچیکه کنار در حمام یادته ؟ اونو باز کن و مشروب رو بیار ، سروش الان دیگه برگشته بالا ، از حمام بیرون اومدم و کنار سکوی رختکن به پنجره نزدیک شدم و دستگیره اش رو چرخوندم ، یه سینی ، یه یخدون که شیشه شامپاین توش بود و دو تا گیلاس ، لبهام گوش تا گوش به خنده وا شد ، هیچی بیشتر از این دلم نمیخواست ! ، سینی رو برداشتم و با خوشحالی برگشتم توی حمام ، با کمال تعجب دیدم که اون حوض بزرگ که حدودا یه متر یا بیشتر عمق داشت کاملا پر شده و ماندانا روی آب به پشت دراز کشیده ، البته با اون حجم آب که از سینی روی دست مجسمه به پایین میریخت تعجبی هم نداشت ! ، لبخند زدم و سینی مشروب رو کنار حوض گذاشتم و پریدم توی حوض و تن لخت ماندانا رو بغل کردم ، دستمو به وسط پاش کشیدم و بالاخره زبونم وا شد و گفتم ماندانا شکل این نسبت به دفعه آخری که باهات سکس کردم فرق کرده ، با تعجب گفت شکل چی فرق کرده ؟ دستمو به وسط چاک کسش کشیدم و گفتم شکل این ، فکر کرد و یهو زد زیر خنده و گفت آره ..، به چه چیزهایی دقت میکنی ..، موقع پریود یکم بیرون زدگی پیدا میکنه که بعد از پریود درست میشه ، اونروزی که خونه عمو منوچ با هم سکس کردیم درست روز بعد از پریودم بود ، لبخند زدم و کسشو مالیدم و گفتم این شکلی خیلی خوشگل تره ! ، نشستم لبه حوض که شامپاین بریزم چون واقعا هوس کرده بودم در حالی که من زرورق دور چوب پنبه رو باز میکردم ماندانا به کیرم نزدیک شد و با لذت شروع به ساک زدن کرد ، با احتیاط چوب پنبه رو چرخوندم و با صدای یه انفجار کوچیک پرت شد گوشه حمام خندیدم و با سرعت گیلاس رو زیر کف سفیدی که ازشیشه بیرون میریخت گرفتم ، نمیخواستم حتی یه قطره از اون مشروب گرونقیمت هدر بشه ، همیشه برام سوال بوده که این چوب پنبه ها رو چطوری تو در شامپاین فرو میکنن ! ، امکان نداره وقتی در شامپاین رو باز کردید بتونید دوباره چوب پنبه اش رو توش فرو کنید ، چوب پنبه از سر شیشه شامپاین بزرگتره !! ، گیلاسها رو نصفه از شامپاین خوش عطر پر کردم و یکیش رو به سمت ناتاشا گرفتم که کیرم رو تا دسته تو حلقش فرو کرده بود و قصد جدا شدن نداشت ، چشماش خندید و کیرمو از توی دهنش بیرون کشید ، گیلاس شامپاینش رو از دستم گرفت و لبه گیلاس رو به نوک کیر راستم زد و گفت سلامتی ! ، بعد هم گیلاس رو به دهنش برد ، شروع به خندیدن کردم و یه قلپ از مشروبم خوردم ، عجب میچسبید ، تو اون حموم گرم و کس داغ و شامپاین خنک ، دلتون نخواد !!
AriaT
     
  
مرد

 
یک تابستان رویایی فصل پنجم قسمت هجدهم ( من و نزول خور 2)


ماندانا کیرمو گرفت و به سمت پایین هل داد ، بعد هم گیلاس مشروبش رو به کیرم نزدیک کرد و نوک کیرمو توی شامپاین فرو کرد ، بعد درش آورد و عین آب نبات چوبی نوکشو مکید و با لذت گفت اوووومممم ، بعد دوباره این کارو تکرار کرد ، از لذت حال خودمو نمیفهمیدم ، گفتم نوبت منه نشوندمش لبه حوض و خودم رفتم توی حوض ، بعد به حالت نیمه خوابیده درش آوردم و دهنمو گذاشتم زیر دو تا سینه درشتش و از بالا مشروبم رو بین سینه هاش ریختم و وقتی مشروب از بین دو تا سینه اش به وسطهای شکمش میرسید با زبون مشروب رو از روی شکمش میلیسیدم ، دوباره مشغول ماچ و بوسه شدیم ، کشوندمش توی حوض و چرخوندمش تا پشتش بهم باشه ، دستهاش رو لبه حوض گذاشت و کونش رو قنبل کرد سمت من ، کیرمو روی سوراخ کسش تنظیم کردم و فرو کردم تو ، عجب حالی میداد ، اما چون تو آب بودیم تلمبه زدن توی آب خیلی سخت بود ، کشیدمش بیرون و روی سکوی سنگی آب داغ ریختم و بعد خوابوندمش روی سنگ و پاهاش رو بالا دادم و کیر راستمو وسط پاهاش فرو کردم ، فک کنم نیمساعتی به ده حالت مختلف باهاش سکس کردم تا بالاخره به جایی رسیدم که فک کردم دیگه بالاخره قراره ارضا بشم ، ماندانا آه و ناله میکرد و زیر دستم از لذت دست و پا میزد ، بالاخره ارضا شد و منم کیرمو بیرون کشیدم و آبمو مثل فشفشه روی شکم و بدنش خالی کردم و بعدش از خستگی کنار سکو ولو شدم ، دستهای لختش از بالای سکو سرمو بغل کرد و تنمو نوازش کرد ، سرشو نزدیک کرد و ازم تشکر کرد ، منم بخاطر اون سکس عالی ازش تشکر کردم گیلاسم رو به لبم بردم و باقیمونده مشروبم رو لاجرعه سر کشیدم ، سرمو با بیحالی به سمتش چرخوندم و گفتم حامله نشی !! ، گفت مگه ریختی اون تو ؟ گفتم نه اما از سکس قبلیمون فقط نیمساعت میگذشت نوک کیرم احتمالا پر از اسپرم بوده ، گفت باشه ، واسه احتیاط قرص میخورم ، سر تکون دادم و تایید کردم ، خودم رو به کنار حوض کشوندم و پاهام رو داخل آب داغ فرو کردم و روی کف حمام ولو شدم ، ماندانا هم خودش رو بهم رسوند و کنارم ولو شد ، همدیگه رو بغل کردیم و تو اون حمام داغ چند دقیقه چشمامونو بستیم ....
نیمساعت بعد توی رختکن مشغول پوشیدن لباسهام بودم ، ماندانا لباسهای کثیفش رو توی یه کمد گذاشت که معلوم بود برای این کار تعبیه شده ، بعد هم یه حوله بزرگ سفید رو عین یه لباس دکولته کوتاه دور تنش پیچید و دمپاییش رو پاش کرد و رو به من گفت بریم ! ، وقتی داشتیم بالا میرفتیم بهش گفتم من باید یه زنگ بزنم ، گفت بیا تو اتاقم تلفن هست ..، توی اتاق ماندانا حوله رو از دور خودش باز کرد و مشغول پوشیدن لباس شد ، گوشی رو برداشتم و به سهیلا زنگ زدم ، مامانش گوشی رو برداشت ، خودمو معرفی کردم و گفتم که با سهیلا کار دارم ، ماندانا با شنیدن اسم سهیلا گوشهاش رو تیز کرد ، صدای سهیلا از ته چاه در میومد ، حال و روزش از صداش معلوم بود ، گفتم چه خبر ؟ گفت خبر جدیدی نیست ، مردیکه دیروز یه پلیس با حکم جلب مامانم فرستاد دم خونه ، گفتم مردیکه کثافت ، شما چیکار کردین ؟ گفت دو سه روزه مامانو فرستادیم خونه یکی از دوستهامون تو شابدالعظیم ، بهش گفتم چقد تا الان پول جمع کردین ؟ گفت دوازده تومن ، گفتم دو سه تومنشو بده مامانت و بفرستش شهرستان که یه مدتی پیداش نباشه ، بابام یه چند تا آشنا تو بازار فرش فروشها داره ، میخواد یه کاری کنه که فقط اصل پولو بدیم و دیگه نزول ندیم ، اینه که شما فعلا هیچ پولی به یارو ندین ، ماندانا همونطوری که من با سهیلا حرف میزدم یه شورت و سوتین توری سفید و یه روبدوشامبر سفید و سیاه رو به سمتم گرفت و آروم گفت اینها خوبه ؟ با حرکت سر گفتم آره خیلی خوبن ، سهیلا گفت فک کردی یارو واقعا دنبال پول و نزوله ؟ اون کثافت بوی زن جوون به دماغش خورده ول کن نیست ، گفتم کاریت نباشه ، بابام گفته سعی میکنه حلش کنه ، شما فعلا مامانتونو بفرستین شهرستان که دست این بهش نرسه و دست بابام باز باشه ..، چند دقیقه دیگه هم با سهیلا صحبت کردم و مطمئن شدم که سهیلا به یارو پولی نمیده و مامانشو میفرسته یه جا که در دسترس نباشه ..، با سهیلا خداحافظی کردم ، ماندانا در حالی که روبدوشامبر رو به تنش کشیده بود از پشت بغلم کرد و گفت سهیلا کیه ..؟ گفتم خواهر دوستمه ، زیاد اوضاع و احوال خوبی ندارن و حالام گیر نزول خور افتادن ، میخوام کمکش کنم ، گفت به تو چه ؟ مگه با خواهر دوستت هم دوست هستی ؟ گفتم اوهوم ، دختر خوبیه ..، معلوم بود حسودیش شده ، ابروش رو بالا انداخت و گفت باشه ..، خوشگله ؟ گفتم آره ، رشته تربیت بدنی میخونه و ورزشکاره ، یه مشت بهم بزنه از وسط نصف میشم ! ، خندید و گفت غلط میکنه مشت بزنه به تو ، اگه بهت دست بزنه با گیسهاش ماکارونی درست میکنم ، گفتم اوه رو من غیرت پیدا کردی ؟ خندید ، یه نازی به صداش داد و گفت یعنی دوست دخترت نیست ؟ گفتم هنوز نه ..!! ، گفت غلط میکنی باهاش دوست بشی ، گفتم آهان ...، بعد شما دوست پسر رسمی داری و با منم عشق بازی میکنی عیب نداره دیگه ..، خندید و گفت پدرام نخودیه ..، دوست پسرم نیست که ، گفتم خوب عیب نداره منم یه دوست دختر نخودی پیدا میکنم چهار تایی میریم خاله بازی ! ، ماندانا گفت حمییید ...، گفتم کوفت ، زیاد حرف بزنی پامیشم میرم ها ! ، گفت خوب وقتی من همه نیازهات رو برطرف میکنم دوست دختر دیگه میخوای چیکار ؟ گفتم اول به خودت بگو ..، بعدش هم همه کیفش به اینه که یه دوست دختر فابریک پیدا کنم بعد یواشکی بیام پیش تو ، عاشق این حس خیانت کردن هستم ..، بعدش هم میرم یه دو بار باهاش میخوابم و حسابی ترتیبشو میدم و یکی دو تا هدیه واسش میخرم و از دلش در میارم ، اینقد حال میده ، بعد دوباره میام پیش تو و یواشکی سکس میکنیم ..، اخماشو تو هم کرد و کونشو بهم کرد و گفت بمیری ...! ، گفتم اه ..، خوشت نیومد ؟ چرا ؟ فک کردم کلی حال میکنی با ایده من ! ، گفت ولش کن امشبمونو خراب نکنیم ..، گفتم آره اتفاقا نظر منم همینه ..، بچسبیم به امشب !! ، فک کنم یه ساعت دیگه هم تو اتاق ماندانا بهم پیچیدیم ، بعدش ماندانا گفت ساعت نه و نیم شده پاشو بریم شام بخوریم و برگردیم ، میز شام خیلی مفصل نبود ، چند تا دونه شامی و یه بشقاب کشک و بادمجون و یه دیس عدس پلو خوشبو در حالی که گوشتهای قلقلی سرخ شده توش ریخته بودن ، حسابی گرسنه بودم ..، شام رو که خوردیم ماندانا گفت بیا بریم اتاق نشیمن یه فیلم ببینیم ، یادم افتاد که تو هال و پذیراییشون تلوزیون ندیده بودم ، دنبالش راه افتادم و رفتیم طبقه پایین از کنار راه پله ای که به حمام سنتی و زیرزمین میرفت ادامه راهرویی که با موکت قرمز رنگ و حاشیه کرم فرش شده بود به سمت دو تا اتاق رفتیم که درهاشون باز بود سمت راست یه اتاق بزرگ با دو سه تا کاناپه دو نفره که جلو هر کدومش یه میز کوتاه بود و دور تا دور اتاق با قفسه های قشنگ پر از کتاب تزئین شده بود ، ماندانا گفت اینجا درس میخوندم ، گفتم تعجبه که پروفسور نشدی !! ، خندید و با هم به اتاق سمت چپ رفتیم یه اتاق بزرگ دیگه ، حدودا چهل متری که با مبلهای دسته بزرگ راحتی مبله شده بود و یه میز کوتاه جلوی مبلها بود که روش یه سبد قشنگ میوه گذاشته بودن ، پر از میوه هایی که تو اون روزها دیدنشون هم هوش از کله ات میپروند ، موز ، آناناس ، و نارنگی لبنانی که سالها بود ندیده بودم ، یه تلوزیون مبله سیاه و سفید شاوب لورنس که زیرش کابینت قشنگی داشت و روی اون یه تلوزیون بیست اینچ رنگی گذاشته بودن ، یه طاقچه تو قسمت راست اتاق و روش یه رادیو لامپی که از تلوزیون بزرگتر بود !! ، یه لوستر هشت شعله با لامپهای شمعی و یه پوستر از طبیعت سرسبز اروپا بقیه تزئینات اتاق رو تشکیل میداد ، یه اتاق راحتی ایده آل ، کنارش روی مبل ولو شدم و دست کردم توی ظرف میوه و یه موز برداشتم ، موز سبک و تو خالی بود ، ماندانا زد زیر خنده ، موز مصنوعی رو توی دستم گردوندم و خندیدم ، تا اونروز میوه مصنوعی به اون غلط اندازی ندیده بودم ، با میوه های طبیعی مو نمیزد ، با خنده گفتم مونده بودم شما موز از کجا آوردین ، آه کشید و گفت آره فک کنم از آخرین دفعه ای که موز خوردم شیش ماهی میگذره ! ، با تعجب گفتم ببخشید شیش ماه پیش کجا موز خوردی ؟ گفت بابام از انگلیس که برگشت با خودش چند تا آورده بود ، گفتم آها ..، بقیه میوه ها هم خیلی شبیه به طبیعی بودن ، گفت تا حالا هر کس دفعه اول تو این اتاق اومده گول خورده !! ، خندیدم ، ماندانا از جاش پاشد و سرشو از اتاق بیرون برد و تقریبا با فریاد گفت سروش !! ، بعد به سروش گفت برامون میوه و چایی بیار لطفا ، ماندانا رفت سمت تلوزیون و در کابینت زیر تلوزیون رو باز کرد ، چشمم به یه ویدئو تقریبا شبیه ویدئو خونه خودمون افتاد ، اونوقتها تنوع زیادی تو مدل کالاها نبود ، مثلا یه مدتی تی سون مد بود ، همه داشتن ، هر کی ویدئو داشت سونی بود ، یا 8080 یا تی بیست ، یا تی سون ...!! ، بعدها هم که آیوا با چند تا مدل اومد تو بازار ، ماندانا یه فیلم توی دستگاه گذاشت و دکمه عقب گرد ویدئو رو زد و رو به من گفت فیلم پلیسی دوست داری ؟ عاشق فیلمهای پلیسی بودم ..، بعد از دو سه دقیقه فیلم به اولش برگشت ، ماندانا دکمه پلی رو فشار داد و به سمت من برگشت ، همون لحظه سروش هم وارد شد ، یه سینی تو دستش بود که توش دو تا لیوان چایی خوشرنگ و یه ظرف کوچیک با دو تا سیب قرمز و دو تا پرتقال و یه خوشه بزرگ انگور سیاه توش بود ، سینی رو روی میز جلوی ما گذاشت و رفت ، از خوشه انگور یه دونه کندم و تو دهنم گذاشتم ، ماندانا کنار دستم نشست ، ربدوشامبر رو از تنش در آورد و با شورت و سوتین کنارم ولو شد و سرشو روی پام گذاشت ، تیتراژ فیلم شروع شد و با دیدن اسم همفری بوگارت آهی از سر خوشحالی کشیدم ، فیلم شاهین مالت رو با کیفیت عالی در حالی دیدم که یه دختر خوشگل تقریبا لخت سرشو روی پام گذاشته بود و با دست لای پام رو آروم میمالید و دستم توی کمر لخت و گوشتالوش حرکت میکرد ...
AriaT
     
  
صفحه  صفحه 39 از 108:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  107  108  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

یک تابستان رویایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA