انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 49 از 108:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  107  108  پسین »

یک تابستان رویایی


مرد

 
یک تابستان رویایی فصل پنجم قسمت سی ونهم ( پدر اجاره ای 5)


ماشین رو دم خونه مهدی پارک کردم و پیاده شدم ، ایمپالای نقره ای هم دم در زیر یه درخت کاج بلند لم داده بود ، انگار مهدی هم تنبلیش اومده بود ماشینو ببره توی حیاط ..، به آیفون نزدیک شدم و زنگ زدم ، چند ثانیه بعد صدای مهدی به گوشم رسید ..، جانم ..؟؟ گفتم سلام مهدی جان سلام حمید هستم ..، در با صدای دیززز باز شد و صدای مهدی از توی آیفون گفت بیا تو عزیزم ..، بعد از حرفهای بابام که گفته بود بگرد ملک کلنگی مناسب پیدا کن دیگه همه ملکها رو یه جور دیگه نگاه میکردم ، نظر کارشناسی و خریدار ! ، با دقت متراژ زمین و سن خونه مهدی اینها رو برآورد میکردم و فک میکردم که یعنی چند میارزه ؟ تو فکر و خیال خودم بودم که در ورودی ساختمون باز شد و مهدی با لبخند به استقبالم اومد ، یه تیشرت قرمز و یه شلوارک بلند پرچم آمریکا پاش بود ، تو یه روزگاری زندگی میکردیم که دیدن همین شلوارک تو پای مهدی واسه چند ماه زندان و کلی دردسر بس بود ! ، گفتم اوه چه شلوارک باحالی داری ..، از کجا آوردی ؟ گفت از دبی ، گفتم تو فرودگاه بهت گیر ندادن ؟ گفت چرا گفتم آوردم تو روز قدس آتیشش بزنم ! ، قاه قاه خندیدم و با هم رفتیم داخل خونه ..، داشتم میرفتم سمت پذیرایی که مهدی گفت نسرین بالا منتظرته ..، تو که دیگه غریبه نیستی ..، خندیدم ، گفت چایی میخوری یا مشروب ؟ گفتم اگه شراب خوب داری شراب میخورم ، عرق مرق نمیخورم ..، مهدی گفت منم عرق خور نیستم ، صب کن یه بطر شراب برداریم و بریم بالا ..، رفت توی آشپزخونه و من اون خونه رو دوباره نگاه کردم ، اونوقتها دیوارها رو خیلی کلفت میساختن ، خیلی وقتها خونه هایی رو میدیدی که دیوارهای داخلیشون هم نیم متر قطر داشتن .، ستونهای کلفت و دیوارهای قطور ...، این خونه هم از همون جمله بود ، بقول یه رفیقی وقتی یه خونه یه طبقه قدیمی رو خراب میکردی اینقد آجر از توش در میومد که میتونستی باهاش یه خونه چهار طبقه جدید بسازی ! ، مهدی با یه بطری کج و کوله شراب که درش با یه چوب پنبه سفت شده بود و دو تا گیلاس برگشت ، با خودم گفتم کاش مزه شرابش به داغونی شیشه اش نباشه ! ، عرض راه پله حدود یه متر بود و پله ها به نسبت خیلی بلند بودن ، این هم از مشکلات خونه های اون زمان بود ، بعضی جاها ارتفاع پله ها درست به اندازه یه موزاییک بود ، یعنی سی سانت ، بعد برعکس طول پله که پات رو باید روش میذاشتی کمتر از بیست سانت ...، خلاصه اگه حواستو جمع نمیکردی و پات رو اشتباه میذاشتی دیگه هیچ راه برگشتی نداشتی ! ، با دست و پای شکسته پایین پله ها پهن میشدی ! ، همین بود که تو همچین خونه هایی برای بچه های کوچیک اتفاقهای بد زیاد میفتاد !
مهدی با کونش در اتاق رو باز کرد و وارد شدیم ..، اتاق حدودا شونزده متر بزرگی داشت ، یه پنجره رو به حیاط و یه پرده نازک توری صورتی روشن با نقش سنجاقکهای بزرگ و زیرش یه پرده کلفت سفید که کنار زده بودن و نور خورشید داخل اتاق رو روشن میکرد ، یه کمد نسبتا بزرگ سفید سمت چپ اتاق بود که سه لنگه در داشت و روی در وسطش یه آیینه بزرگ بود ، کنار کمد یه میز توالت سفید رنگ با یه آیینه بزرگ و جلوش یه صندلی سفید ، روی میز توالت پر بود از انواع عطر و لوازم آرایش و لاک و یکی دو تا برس مو ..، وسط اتاق زیر پنجره یه تخت بزرگ دو نفره سفید و جلوی در ورودی یه قالیچه لاکی و سفید ..، هیچ مبلی توی اتاق نبود ، نسرین یه لباس مشکی با آستینهای حلقه ای تنش کرده بود که دامنش بزور تا یه وجب پایین رونش رو پوشش میداد ..، موهاش رو روی سرش گرد بسته بود و جوراب سفید نازکی پاش کرده بود و چهارزانو وسط تخت نشسته بود و چند تا کاتالوگ دور خودش ولو کرده بود ..، از این سکسی تر نمیشد ! ، نمیتونستم چشم ازش بردارم ، اون بازوهای سفید گوشتالو ، سینه های درشت و پاهای سکسی و تقریبا لختش توی اون جوراب نازک سفید ..، کیرم تو سه ثانیه از حالت کاملا خوابیده به حالت کاملا ایستاده تغییر وضعیت داد و به حالت آماده باش کامل در اومد ...!! ، نسرین نیم خیز شد و بهم سلام کرد و نیم خیز شدنش باعث شد شورت سفیدش رو زیارت کنم و کیرم همون ثانیه از حالت آماده باش به وضعیت حمله در اومد ..، به پهنای صورتم لبخند زدم و بهش نزدیک شدم و دست دادم ، اشاره کرد بیا رو تخت ..، مهدی هم از پشت هلم داد و گفت برو بشین حرف بزنیم ..، نسرین دوباره جمع تر نشست که هممون روی تخت جا بشیم ، یه گوشه روی تخت نشستم و به دیوار تکیه زدم ، مهدی هم روی تخت ولو شد و دو تا گیلاس رو روی یکی از کاتالوگها گذاشت و گفت اول یه لبی تر کنیم بعد حرف میزنیم .....
شراب مزه بدی نداشت ..، دو تا گیلاس خورده بودم و مهدی و نسرین از گیلاس مشترک استفاده میکردن ، مهدی یه ویدئو رو توی کاتالوگ بهم نشون داد که روش مثل یه ساعت دیجیتال دقیقه و ثانیه فیلم رو مشخص میکرد و برعکس ویدئوهای اون روزها که همه از بالا فیلم میخوردن از جلو فیلم میخورد ..، مهدی گفت این محصول جدید سونیه ..، اینقد جدیده که دفعه قبلی که رفته بودم دبی هنوز توی فروشگاههای دبی هم نیاورده بودن ..، اما اینبار فک کنم گیرم بیاد ، همون لحظه چشمم به نسرین افتاد که یه طوری نشسته بود که من میتونستم راحت شورتشو ببینم ..، کیرم که با حرفهای جدی و گرمای شراب یکم شل شده بود دوباره اسلحه رو دستش گرفت و خبردار وایساد ..، مهدی گفت قیمتش از این تی سون که آوردیم فقط بیست دلار بیشتره ، اگه اینو زودتر از بقیه بیاریم بازارو میترکونیم ، نسرین یه وری نشست و گوشه دامن لباسشو با دست یکم جمع کرد که من بتونم تمام پای سکسی و سفیدش رو توی اون جوراب نازک راحت تماشا کنم ..، حالم بد بود و حرفهای مهدی رو نصفه نیمه میشنیدم ..، البته این یکی مدل هم هست ..، نیمساعتی میشد که مهدی در مورد مدلها باهام صحبت میکرد و نسرین با اداها و کارهاش منو تا سرحد جنون تحریک میکرد ..، سرشو به سرم نزدیک کرده بود و مثلا داشت همراه من کاتالوگ میدید و به حرفهای مهدی گوش میداد اما بجاش با پای سکسی و جورابش یواشکی پاهام رو میمالید ..، نسرین گفت فک کنم دیگه بزار من یکم در مورد مسائل مالی با حمید جون صحبت کنم ببینم چقد میتونیم روشون حساب کنیم ..، بعد گفت من و مهدی مجبور شدیم یه مقدار از پولمون رو بفرستیم شمال ، اینه که احتمالا واسه پارتی جدید شریک میخوایم ، بعد ادامه داد خودمون واسه پارتی جدید نزدیک سیصد تومن پول داریم ، خواستم ببینم چقد میشه روی شما حساب کرد ..، گفتم اوممم م ، هنوز نمیدونم ..، باید با کامبیز صحبت کنم ببینم چقد میتونیم جور کنیم ..، مهدی گفت تا شما صحبت مالی میکنید من یه زنگ بزنم و برگردم ، نسرین گفت بعد که زنگ زدی لطفا یه سر هم برو تا خشک شویی لباسها رو بگیر و برگرد ..، مهدی که از اتاق بیرون رفت من داشتم میگفتم احتمالا ما هم همون اندازه سیصد تومن .... ، حرفم با حمله نسرین به سمتم نصفه موند ، بغلم کرد و خوابوندم روی تخت و لبهاش رو به لبهام چفت کرد ..، اینقد تو این چند دقیقه تحریکم کرده بود و راست کرده بودم و بعد با حرفهای جدی زده بودیم که حمید کوچیکه از بس بشین و پاشو کرده بود خسته و درمونده شده بود ، دستش مستقیم رفت سمت کیرم و از روی شلوار شروع به مالیدنش کرد ..، با دست به در اشاره کردم که شاید مهدی بیاد ! ، گفت نمیاد ..، منتظره که من مخت رو بزنم که سرمایه گذاری کنی ..، مزاحممون نمیشه ..، دوباره شروع به مکیدن لبهام کرد ، دستم ناخود آگاه به سمت کونش رفت ، دامن کوتاه لباسش رو بالا کشیدم و به کونش دست کشیدم ، جلوم نشست و زیپ شلوارمو باز کرد و کیرمو از توش بیرون کشید و با لذت نگاهش کرد و با دست مالیدش ، سرش رو به کیرم نزدیک کرد و دهن خوشگلشو باز کرد و نوکشو مکید و گفت صحبتهای کاری فقط بهونه بود که بکشونمت اینجا لامصب..! ، با تعجب نگاهش کردم ، گفت فقط دلم میخواد دوباره بهت بدم !! ، بعد هم جلوم وایساد و دستهاش رو از توی آستین لباس بیرو کشید و لباس رو کنار مچ پاش جمع کرد ..، با شورت و سوتین سفید و یه جوراب نازک سفید روی تخت خونشون جلوم وایساده بود ! یکم میترسیدم که مهدی پیداش بشه اما به سمتش حمله کردم ، شورتشو نصفه پایین کشیدم ، موهای کسش رو کوتاه کرده بود و مدل دار زده بود ، خندیدم و گفتم میخواستی هم من رو راضی کنی و هم مهدی رو ؟ خندید و سرمو به کسش فشرد و گفت بجای حرف زدن بخور تا از دهن نیفتاده ، سرمو به چاک کسش چسبوندم و زبونم رو توش فرو کردم و با پر شدن بینی و زبونم با بو و مزه کسش تمام بدنم از لذت سرشار شد ، یکم پاهاشو بهم فشرد ، خوابوندمش و لای پاش رو باز کردم که با خیال راحت کسشو بلیسم ، با دست لای کسش رو از هم باز کرد و با انگشت اشاره به پایین کسش اشاره کرد ..، نگاه کردم ، ترک خورده بود و یکم زخم شده بود ، گفت دیروز پاره ام کردی !! ، همون موقع صدای در خونه بلند شد و نسرین گفت دیدی ..؟ رفت که ما به صحبتهای جدیمون برسیم ! ، خیالم راحت شد و با دقت بیشتری به زخم کسش نگاه کردم ، گفتم پس واقعا دیروز داشتی اذیت میشدی ، گفت کیفش از دردش بیشتر بود ! ، دلم واسش سوخت ، با زبون زخمشو لیسیدم ، گفتم امروز بیخیال سکس بشیم ، گفت نه ...!! ، دلم میخواد بهت بدم ! ، ماچش کردم و شلوارم رو پایین کشیدم و بهش حمله کردم ، گفتم شرطها هنوز سر جاشون هستن ؟ گفت شک نکن ..، خوابوندمش روی تخت و پاهاش رو از هم باز کردم ، کیر راستمو با آبهای کس قلنبه اش خیس کردم و آروم فرو کردم ..، خیالش راحت بود که مهدی نیست ، وقتی کیرم توی کسش فرو رفت بلند جیغ زد و ناخونش رو توی کمرم فرو کرد ، بغلش کردم و سینه اش رو از توی سوتین بیرون کشیدم و آروم آروم در حالی که سینه اش رو میمکیدم توی کسش تلنبه زدم ....
ده دقیقه ای میشد که توی کسش ارضا شده بودم و هنوز پاهاش رو به دیوار چسبونده بود و اجازه نداده بود حتی یه قطره از آبم بیرون بریزه ..، صدای در حیاط دوباره بلند شد ..، سریع از جام بلند شدم و لباس پوشیدم ، نسرین هم دو سه تا دستمال روی کسش گذاشت و شورتشو پاش کرد و لباس کوتاهش رو تنش کرد و از توی کیفش یه قرص صورتی برداشت و بالا انداخت ..، وقتی مهدی وارد اتاق شد یه نگاهی به قیافه داغون من و نسرین و تخت نامرتب و کاتالوگهای ولو شده روی زمین انداخت و گفت صحبتهاتون فایده ای داشت ؟ نسرین گفت آره ..، حمید جون با شریکش هم صحبت میکنه و خبرشو به زودی بهمون میده ...، مهدی لبخند زد ..، گفتم من دیگه برم خونه ، چند تا کار دارم که باید انجام بدم ...
نسرین چنان رس بدنمو کشیده بود که حال گاز دادن نداشتم ، فک کنم تو تمام طول مسیر نیمه خواب و نیمه بیدار بودم و سرعتم از چهل کیلومتر در ساعت بیشتر نشد ..، با بابام اینها شام خوردیم و بعد رفتم توی اتاقم که چند تا لباس و وسیله بردارم و شب برم سمت خونه ارواح ..، رویا هم پشت سرم اومد توی اتاق و از پشت بغلم کرد ..، گفتم دختر دایی بالاخره با کامبیز خوابیدی ها ..! ، فردا قشنگ برام تعریف کن ..، ساکت بود و قرمز شده بود ، گفت حمید نرو نمیخوام اینقد مزاحمت باشم ..، گفتم حرف نباشه ..، وسایلم رو جمع کردم و بهش نزدیک شدم و لبش رو بوسیدم ، منو بوسید و بعد به کیفش نزدیک شد و از توی کیفش یه برگ قرص ضد حاملگی درست مثل اونی که نسرین میخورد در آورد یه دونه اش رو خورد ..، با تعجب بهش نزدیک شدم و گفتم مگه کامبیز آبشو ریخت توی کست که قرص ضد حاملگی میخوری ؟ بهم نگاه کرد و بی اختیار زد زیر خنده ..، گفتم به چی میخندی ؟ گفت قرص ضد حاملگی چیه ؟ این قرص بوگیر دهنه ...، هر رنگش یه طعمی داره ..، بیا یکیشو امتحان کن ، بعد هم یه سبزش رو از توی جلد بیرون آورد و به سمت من که کاملا منگ شده بودم دراز کرد ..، با دستهای لرزون قرص رو از دستش گرفتم و به دهنم نزدیک کردم ، بو و مزه شدید نعنا تمام دهنم رو پر کرد ..، دوباره برگه قرصها رو از دست رویا گرفتم و با دقت نگاه کردم ..، نه هیچ شکی نداشتم ، این درست عین همون برگه قرصی بود که نسرین به عنوان قرص ضد حاملگی میخورد ..، با کله کاملا منگ چمدونم رو برداشتم و از خونه بیرون اومدم ، توی راه تمام قطعات پازل توی ذهنم با سرعت کنار هم قرار میگرفتن ..، اینکه مهدی راحت خودشو کنار میکشید تا من و نسرین تنها بشیم ..، نسرین که گفت باید بدون کاندوم باهام سکس کنی و آبتو بریزی تو ..، اینکه پاهاش رو بعد از سکس بالا میگرفت که آبم بیرون نریزه ...، و دست آخر کلمه پدر اجاره ای ...!!! ، یهو تصویر کامل جلوم شکل گرفت ، پدر اجاره ای من بودم ..، قرار بود بدون اینکه خبر داشته باشم بابا بشم !!
AriaT
     
  
مرد

 
دوستای خوب فصل پنجم رو همینجا تموم میکنیم ، واسه شروع فصل بعدی یکم بیشتر از دو هفته بهم زمان بدید ..، قول میدم زود برگردم ..، ممنون از همتون ، باز هم هر چند روز یه بار سر میزنم و پیامهاتون رو میخونم و اگه تونستم یه زمان قطعی برای شروع فصل جدید میگم
AriaT
     
  

 
dadash dastet dard nakone
khaste nabashi
dastanet harf nadare
faght 2 ta mozo
ink chera ghazie sex kambiz ba shahin ro magofti?!va ink ag beshe shahin portang tar beshe kheili jazab mishe.. hal sex ba kambiz ya khode pesaresh ya kas dg
mamnon misham
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
AriaT: دوستای خوب فصل پنجم رو همینجا تموم میکنیم ، واسه شروع فصل بعدی یکم بیشتر از دو هفته بهم زمان بدید ..، قول میدم زود برگردم ..، ممنون از همتون ، باز هم هر چند روز یه بار سر میزنم و پیامهاتون رو میخونم و اگه تونستم یه زمان قطعی برای شروع فصل جدید میگم
کارت عالیه، خیلی خیلی خوبه ؛ فقط کاش قبل از تموم کردن ماجرای جکوزی شهین و کامبیز رو هم مینوشتی
منتظر یه شروع خوبه دیگه می مونم
     
  

 
آخ آخ آخ آخ! حمید قراره بابا بشه ای کاش فقط قبل تموم کردن این فصل بحث کامبیز و شهین تو جکوزی رو به اتمام میرسوندی، ولی بازم عیبی نداره! ما هم همچنان منتظر میمونیم تا فصل جدید! موفق باشی تو نوشتن
     
  
مرد

 
عالی بود دمت گرم مرسی
     
  
مرد

 
درود بر آریا جان گل.
امیدوارم ک همه چیز رو به راه باشه.
و همینطور با قدرت حاله همه ماهارو کوک کنی.
سپاس گذارم.
آریا جان ی سوأل:
این شخصیت ها و اسامی ک میاری مثلأ ماندانا ک میگی نوه فرمانفرمااست واقعیه؟؟
یا شخصیت های دیگه؟؟
و آیا این تابستون یا بهتره بگم از این تابستان به بعدش جریاناته زندگیه شخصیته یانه فقط قوه تخیلته ک انقدر قویه؟؟
منتظر جوابت هستم آریا جان.
سپاس گذارم.
بدرود دوست من.
ایران را دوست بداریم.
     
  
مرد

 
عجب مارو تو خماری گذاشتی
منتظریییییییییییییییم
     
  
مرد

 
Aryaii: آریا جان ی سوأل:
این شخصیت ها و اسامی ک میاری مثلأ ماندانا ک میگی نوه فرمانفرمااست واقعیه؟؟
یا شخصیت های دیگه؟؟
توی قسمت آخر هری پاتر وقتی که هری بیهوش شده بود و فکر میکرد که احتمالا مرده توی ذهنش دامبلدور رو دید و ازش پرسید اینها واقعی هستن یا همش توی ذهن من اتفاق میفتن ..، دامبلدور جواب داد البته که همش توی ذهن تو اتفاق میفتن اما چی باعث میشه فک کنی چون تو ذهنت اتفاق میفتن پس واقعی نیستن ؟

واقعیت اینه که ترکیب هر دوتاش هست ..، همونطوری که قبلا گفتم اون داستان مربوط به آشنا شدن من و ماندانا تقریبا یه جورایی برای من خاطره بود تا داستان ..، اما البته که من اصلا نمیدونم اصل و نصب ماندانای واقعی به کی میرسید ..، یه شخصیت متفاوت براش ساختم و بقیه داستان رو پیش بردم ...
AriaT
     
  
مرد

 
آهان پس مثل واقعیتی بوده ک تو ذهنت اتفاق افتاده.
البته تمام نویسنده ها هم داستانایی ک مینویسن اول براشون رخ میده.
حالا تو ذهن یا توی واقعیت.
این ک بیاریش رو کاغذ و خواننده جذب کنی خودش یک فن استادی میخواد.
موفق باشی آریا جان.
منتظر ادامه هستم.
بدرود.
ایران را دوست بداریم.
     
  
صفحه  صفحه 49 از 108:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  107  108  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

یک تابستان رویایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA