AriaTخسته نباشی عزیز . عالی و هیجان انگیر Blackghost85: آخ آخ آخ آخ! حمید قراره بابا بشه ای کاش فقط قبل تموم کردن این فصل بحث کامبیز و شهین تو جکوزی رو به اتمام میرسوندی، ولی بازم عیبی نداره! ما هم همچنان منتظر میمونیم تا فصل جدید! موفق باشی تو نوشتن فکر کنم آریا در نظر داره روی این قسمت زمان بیشتری بذاره تا داستان زیباتر بشه
آریا جان شاید باورت نشه.اما بعد از گشت و گذار تو تالار های داستان و خاطرات سکسی،دوباره شروع کردم به خوندن این تابستان رویایی.واقعأ معرکس دوست من.آریا جان آیا سابقه نوشتن داری؟؟جدی ها میتونم بپرسم ک رشتت چیه چند سالته و .....اصلأ خودتو معرفی کن.جون من.و از آشنایی با شما واقعأ بخودم میبالم.من اسمم آرینه.
آریای عزیز سلامواقعا خسته نباشیبا توجه به اینکه میخوای فصل جدید رو شروع کنی میخواستم چندتا نظر بدم که اگه باب میلت بود به قلم شیوای خودت بیان کنی.شخصیت های داستان بنظرم کافی هست و اضافه کردن شخصیت جدید باعث میشه رشته ی افکار خواننده گسسته بشه!شخصیت شهین خیلی عالیه و بیشتر دوستان میخوان که پررنگ تر بشه!نمیدونم چقدر دوستان با این نظرم موافقن ولی بنظرم خیلی جالب میشه اگه حمید با شهین سکس کامل بکنه و هرچند وقت یکبار حمید شهین رو بماله و دستش رو راحت ببره توو شرت شهین! چون کامبیز با پروانه سکس داشته و داره ولی حمید نداشته و حمید هم با مامان خودش سکس داشته باشه! حمید توو تخت و حموم خونه خودشون و خونه ارواح میتونه شهینو بماله و سکس کنه باهاش! پدرحمید سرش به رویا گرم بشه و حمید با شهین حال کنه!و خیلی جالب تر میشه اگه توو خونه ارواح یا سونای کامبیز اینا حمید با پروانه و کامبیز با شهین پیش همدیگه سکس کنن و وسط جاهاشون عوض بشه و هرکس با مامان خودش سکس کنه و بازم جالب تر میشه اگه کامبیز و حمید دوتایی برن رو شهین و از کس و کون بکننش و بعدش پروانه رو هم به همین منوان از کس و کون بکنن، چون پروانه پایه همه شیطونیا هست و عالی میشه!حمید و پدرش باهم بشدت راحتن و کنار همدیگه سکس کردن و یادمه توو یکی از قسمت ها پدرحمید هم شیطون و جاشو با حمید توو سکس با سولماز عوض کرد، همین قضیه میتونه برای شهین هم اتفاق بیوفته موقع سکس پدرحمید بدون اطلاع شهین جاشو با حمید عوض کنه و یا حتی اینکه دوتایی ترتیب شهین رو بدن!کلا خیلیا دوست دارن شخصیت شهین خیلی پر رنگ تر بشه ولی افرادی که شهین باهاشون سکس میکنه همین 3نفر یعنی کامبیز و پدرحمید و خود حمید باشه، چون بنظرم اگه از این تعداد بیشتر بشه شخصیت شهین از چشم میوفته!ناتاشا رو یادت رفته و نیست دیگه!بعد قرار بود دایی حمید انتقالی بگیره و کلا بیان تهران و اینجوری زندایی سولماز همیشه پیش حمید باشه! رو این انتقالی کار کن تا اونا هم بیان تهران. باسولماز هم حمید و پدرش 2تایی میتونن سکس کنن!سکس های 2 در 1 و یه کوچولو حالت ضربدری اگه بیان توو داستانت جذاب تر میشه! و اینکه کلا اگه داستان هول محور آشناها باشه خیلی بهتره چون یه عقبه نسبت به آشنایان توو داستان هست و خواننده یه شناختی از شخصیتها توو ذهنش داره و براش جذابیت بیشتری داره ولی فرد و شخصیت جدید که شناخت کاملی نسبت بهش نیست جذابیت لازم رو نداره!و این اتفاق بابا شدن حمید واقعا بینظیر بود!!!داستانت بیسته، خودتم بیستی فقط ای کاش ای کاش میشد همین تعداد قسمت رو هر هفته پنجشنبه آپ کنی!این داستان به فیلم و رمان تبدیل بشه ببین چی میشه؟!و اما یه چیز شخصی دوست دارم ازت بپرسم، البته فضولیه، خیلی دوست دارم بدونم الان واقعا کار و حرفه و بیزینست چیه آریا جان؟؟؟
سلام.ممنون از نوشتنت.یه سری مسائل تو داستانت هر چند وقت یه بار فراموش میشه مثل ناتاشا که یهو غیب شده و ماندانا پررنگ.نظر شخصیمه که تکلیف ارتباط با ناتاشا مشخص بشه نه غیب بشه.گمانم بهتر باشه در کنار ارتباط با ماندانا،حس و حال ناتاشا تو اون روزها مشخص بشه و اینکه حمید تا لب چشمه رفت و برگشت ولی یهو بی خیال آب خوردن شد و رفت سراغ یکی دیگه،پس بهتر ناتاشا وضعش مشخص بشه.به شخصه خیلی دلم می خواد بدونم این جماعت چرا از ناتاشا میترسن.ماجرای دفترچه ها هم هنوز معلوم نشده.یه خواهش دارم اونم اینه که تو داستانت ضربدری و دو به یک نیار(اگر در واقعیت نبوده) چون میگن حمید و کامبیز برن رو پروانه بعد برن شهین بعد برن دختر دایی بعد برن ماندانا و...تا آخر هم مطمئنم یه سریا میان میگن حمید و کامبیز گی داشته باشن بد نیست.کلا دو به یک و ضربدری زیادی تابلوه و اصلا واقعیت رو پوشش نمیده چون تا زمانی که یه نیمچه پرده حیایی بین طرفین نباشه حس و حال نزدیک بودن به واقعیت نداره.همکار پدر حمید و خانومش هم یهو محو میشن مثل ناتاشا،یهو تا بیست سی قسمت نیستن بعد میان یه سلام علیک تلفنی میدن و میرن.شاید بد نشه اگر اشخاص یهو غیب نشن ،شایدم خوب باشه که مثلا ماجرای حضور هر شخص تو یه سری قسمتها باشه و بعدا کمرنگ بشه.این داستان شما هست و سلیقه شما.ولی خوب شهین شهینه و حمید هم حمید.یکی مادره و اون یکی پسر.هر چقدرم شهین جلوبره تو این مسائلی که درگیرشه،به نظر من بهتره هیچ وقت ارتباطی بین این دو نباشه و تا لحظه آخر افرادی که می خونن منتظر بمونن و نبینن و بعد خودشون خیال بافی کنن.و در آخر یه خواهش دیگه دارم،ممنون میشم بنویسید کدوم یک از خانومهایی که توی داستان چه با شما چه با کامبیز یا پدرتون سکس داشتن واقعی بوده،مثلا زن دایی که روش عقده گرفتین آیا فقط شما نتونستین باهاش سکس کنین یا پدرتون هم نتونست؟یا ماجرای سکس پروانه و کفاش و ...هم دروغ بوده؟یا ماجرای منشی شرکت با کارمند شرکت و حروم زاده بودن بچش و یا حتی همین دختر دایی،آیا با شما و یا کامبیز سکس داشته؟خیلی دلم می خواد بدونم کدوم موارد از واقعیت سرچشمه گرفته حتی اگر پرو بالی که به موضوعش دادین خیالی باشه.ممنون میشم اگر براتون امکان داره بفرمایید.
hammihan: جناب هممیهن اولا ۲در۱ و ضربدری فقط درحد شهین و پروانه واقعا عالی میشه! یعنی فقط بین حمید و کامبیز و پروانه و شهین این ارتباط باشه!دوما کسی از گی حرفی نزد چون گندترین، سخیف ترین، حال بزن ترین، آشغال ترین و منفورترین نوع سکس همین گی هست!!!!!!!!ولطفا نظر رو از جانب خودتون تحلیل و نفسیر نکنین، این پیشنهادی بود که من به آریای عزیز دادم و کسی از جنابعالی نظری نخواست! نظری دارید بفرمایید و درنظر دیگران دخل و تصرف نداشته باشید و از جانب خودتون نظر دیگران رو تفسیر و قضاوت نکنید!!!!!!!!!!!!
آریا عزیز خسته نباشی . خوانندگان عزیز لطفا به نظر هم احترام بذارید من به شخصه خیلی نظرات زیادی داشتم ولی بجز تعداد معدودی هیچکدوم رو با آریا در میون نذاشتم . به قلم آریا اعتماد کامل دارم و میدونم خودش بهتر داستان رو پیش میبره.
اول از همه از همتون ممنونم ، بخاطر اینکه داستان رو دنبال میکنید و بخاطر اینکه با نظرات خوبتون تشویقم میکنید به ادامه اون ...چند تا نکته توی نظرات شما هست که میخوام بهتون جواب بدم اول از همه اینکه ازتون خواهش میکنم مسائل خصوصی نپرسید .. ، من ازتون معذرت میخوام اما همینطوریش هم بعضی از قسمتهای داستان رو که مینویسم ته دلم میترسم که یه آشنایی ، غریبه ای ..، یهو تو خاطراتش یادش بیفته که آریا کیه و برام بساط بشه ! دوم اینکه نظرات همتون برام مهمه ..، تا همینجاش هم خیلی از نظرات شما رو وارد داستان کردم ، این آخری که مهدی و نسرین با اسمهای واقعی خودشون و به درخواست خودشون وارد داستان شدن ، البته فانتزیهایی که مهدی تو ذهنش داشت بنظرم با روند کلی داستان همخوانی نداشت و من به روال خودم اونها رو وارد داستان کردم ..، پس لطف کنید و باز نظر بدید ..، برام خاطره بفرستید یا اگه چیزی رو فکر میکردید خوبه بگید که بهش فکر کنم و اگه تونستم وارد داستان کنم ...مثلا همین نظرات دوستمون آرمان ، من تا حالا صد بار قلقلک شدم که این چهار نفره کامبیز ، پروانه ، حمید و شهین رو راه بندازم ..، اما فکر کردم خوب بعدش چی ..؟؟ این شاید یه پایان خوب برای داستان باشه اما وسط داستان ...؟ دوم اینکه این داستان رو بر اساس واقعیتهای ملموس و شخصیتهای واقعی نوشتم ، بعضی وقتها از دستم در رفت و خیلی داستانمون تخیلی شد ..، یکی از دوستان این نکته رو یاد آوری کرد ..، همه خواننده های من که بهشون ارادت دارم اونها یه جورایی روی داستان این تابستون غیرت پیدا کردن بهش توپیدن ..، اما وقتی خودم دوباره داستان رو مرور کردم دیدم حق باهاشه ..، داستان دیگه خیلی داره تخیلی میشه ..، واسه همین چند قسمت رو که نوشته بودم حذف کردم و بجاش قسمتهای جدیدی نوشتم ..، دلم نمیخواد داستانم خیلی تخیلی بشه ..، کلی از فانتزیهایی که تو ذهن شماست تو ذهن من هم صد بار میگذره اما فک میکنم داستان رو خیلی از واقعیت دور میکنه .. سوم اینکه چند بار دیگه هم گفتم ..، بعضی از شخصیتها و اتفاقات بر اساس واقعیت هستن و بعضیها زاییده خیالات من ..، مثلا کامبیز قصه واقعا دوست صمیمیم هست ..، دوم اینکه یه آشنایی داشتم که واقعا با مامانش سکس داشت و یه بار تو عالم مستی به این قضیه اعتراف کرد..، من این دو تا رو با هم ترکیب کردم و یه کامبیزی درست کردم که با مامانش تنها زندگی میکنه و سکس هم دارن .. ، بعضی از اتفاقات واقعا بر اساس تجربه های من یا دوستای من هست که برام تعریف کردن و بعضیهاش فقط زاییده توهمات من ! ، مثلا همین قضیه آشناییم و سکسمون با ماندانا و داستان نزول خور ..، اینها بر اساس خاطرات خودم هستن ..، و اتفاقاتی که بین مهدی و نسرین و حمید میفته فقط فانتزیهای ذهن من ...، اما داستان زندایی و دختر داییم حالا که دوباره میپرسید ، این هم نصفش واقعی و نصفش خیاله ..، شخصیتها واقعی هستن اما نه با زندایی و نه با دختر داییم سکس نداشتم اما خیلی با دختر داییم عیاق بودم و واقعا فکر میکردیم که بابام و زنداییم سکس دارن ..، که البته بهمون ثابت نشد ! چهارم اینکه نوشتن این داستان واسه من خیلی وقت میگیره ..، واقعا بیشتر از این در توانم نیست ..، هر اتفاقی که قراره توی داستان بیفته من چند بار تو ذهنم مرورش میکنم ، به جزییاتش فکر میکنم تغییرش میدم و بعد مینویسمش واسه همین خیلی طول میکشه ..، بعد یهو ذهنم خیلی درگیر میشه ..، تا حالا چند بار سوتی دادم و وقتی حرف میزنم نا خود اگاه اسم شخصیتهای داستان رو میبرم ..، به اضافه اینکه من کار و زندگی هم دارم و این فقط فانتزی ساعتهای فراغتمه ..، از تو این کار که پول در نمیاد دوستان ..!! ، اینه که خواهش میکنم ازم نخواید که زودتر بنویسم ، چندین بار هم گفتم میخوام ..، اما نمیتونم ... ، الان یه هفته از آپ شدن آخرین قسمت فصل قبل میگذره اما من هنوز وقت نکردم حتی یه کلمه هم بنویسم ..پنجم اینکه همتون برام محترم هستین و نظرات همتون برام مهمه ..، لطفا به همدیگه هم احترام بزارید که صفحه ما مثل بعضی از داستان های دیگه صحنه درگیری های لفظی نباشه باز هم از همتون ممنونم که وقت میذارید و میخونید و نظر میدید