یک تابستان رویایی فصل ششم قسمت چهارم ( سرانجام پدر اجاره ای 4) در خونه رو که پشت سرمون بستیم در حالی که به سمت ماشین من میرفتیم گفتم حالا مطمئنی نسرین زنگ میزنه ..؟ ، کامبیز گفت بشین تو ماشین جوابتو بدم ، نشستم پشت ماشین و روشن کردم و دور زدم ، کامبیز گفت نسرین میخواد حتما بچه دار بشه ، بخاطر همین هم مجبوره چند روز پشت سر هم توی روزهایی که احتمال تخمک گذاری بیشتره سکس داشته باشه ، اینه که مطمئن باش امروز هم بهت زنگ میزنه ، گفتم اونوقت اس یک چی اگه پایه نشد چیکار کنیم ؟ کامبیز گفت میشه ..، دنبال پوله ..، بوی پول به دماغش بخوره همه کار میکنه ..، تازه سهیلا هم هست ..، گفتم رو اون حساب نکن ، اینقد اوضاعش خرابه که عمرا به کارمون بخوره ..، چند بار هم گفته منو قاطی این بازیها نکنید ..، اون فقط بدرد این میخوره که بیاد و بماله و بخوره و بخوابه و بده و بره ! ، کامبیز گفت ها ها ای ول خوبه عاشق این یکی نشدی ، گفتم دهنت سرویس مگه من عاشق ماندانا شدم که میگی خوبه عاشق این یکی نشدم ؟ کامبیز گفت فقط روزی صد بار به خودت بگو که یه وقت درگیر عاطفی نشی باهاش که دیگه بساط داریم ، گفتم حواسم هست ، گفت تو حواست هست اما ماندانا خیلی تو دلبری ماهره ..، گفتم چشم استاد ....، کامبیز گفت منو دم خونه بنداز پایین ، من میرم و با اس یک و کاوه هماهنگ میکنم ، بعد از ظهر هم سفارش شام میدم و میام پیشت ، تو هم زودتر برو هم با اس دو صحبت کن که شب تا دیروقت نگهش داری هم اینکه وقتی نسرین زنگ زد بکشونی بیاریش خونه ...، گفتم چشم ...، خندید ... ، گفتم میخواستم یه سر برم خونه خودمون ، کامبیز گفت امروز رو بیخیال شو ، گفتم ننه ام راه میفته میاد ، کامبیز گفت من اجازه ات رو میگیرم ، خندیدم و گفتم اوه یادم رفته بود که تو پدر خونده ام شدی ، منبعد اجازه خواستم به تو زنگ میزنم ، اینطوری بهتره ، تو از مامانم خیلی راحت تر خر میشی !! ، کامبیز قاه قاه خندید ..، دم خونشون پیاده اش کردم و دور زدم و رفتم سمت خونه ارواح ...اس دو مشغول نظافت بود ..، بهش نزدیک شدم و گفتم امروز میتونی بمونی ؟ لبخند زد و گفت آقا رضا اینجاست ، گفتم امشب مهمون دارم و اگه بمونی حسابی از خجالتت در میام ..، چشماش برق زد و لبهاش به خنده وا شد ..، پول لامصب عین نوشدارو میمونه ، رو شکم مرده بزاری پا میشه و برات عربی میرقصه ، گفتم هم فاله و هم تماشا ، مثل قدیما یکم میرقصی و پیش من و کامبیز میشینی شب هم با هم شام میخوریم و خودم میرسونمت خونه ، اضافه کردم البته با دست پر !! ، خندید ..، گفتم فقط یه چیزی ..، گفت هان ؟ گفتم اون یکی سارا هم شب میاد ، گفت اه راستی ؟ گفتم آره فقط اصلا به روی خودتون نمیارید که همدیگه رو میشناسید ، اون امشب با یکی از دوستای من میاد تو هم وانمود کن دفعه اولی هست که میبینیش ! ، سارا خندید و گفت چشم ..، بعد گفت رضا رو چیکار کنم ؟ گفتم نمیدونم میخوای با آژانس ببرش و بزار خونه و برگرد ، گفت نه ، زنگ میزنم شاهرخ یا سپیده بیان و ببرنش ، با تعجب گفتم سپیده ؟ گفت خواهرم ..، گفتم آهان ...، باشه ..ساعت حدودای چهار بعد از ظهر بود که تلفن زنگ خورد ، گوشی رو برداشتم و گفتم الو ..، صدای دلنواز نسرین از اونور خط گفت سلام ..، دلم میخواست بگیرم تا میخوره بزنمش ، یادم افتاد که چقد این چند روزه سرم شیره مالیده بود ، بعد با خودم گفتم حق با کامبیزه ، نمیتونست راستشو به من بگه ..، گفتم سلام عزیزم خوبی ؟ با صدای آرومی گفت اوهوم ، تنهایی ؟ گفتم آره ..، گفت الان هیچی تنم نیست جز یه جوراب رنگ پا ..، گفتم جووون ، مهدی کجاست ؟ گفت پایین ..، داره آشپزی میکنه ..، گفتم گربه رو خوب دم حجله کشتی ها ..، خندید و گفت نه ..، اینطوری هام نیست ، بهم کمک میکنه ، خندیدم ، گفت موهاش رو کامل زدم ، گفتم چی ؟ گفت موهای نازمو کامل زدم بخاطر تو ، الان صافه صافه ..، میخوای بهش زبون بزنی ؟ گفتم اوهوم ..، جووون ، گفت پاشو بیا ..، گفتم مگه نمیگی مهدی هست ؟ گفت کاری به ما نداره اما اگه ناراحتی میفرستمش بره ، دلم میخواد بیای منو این شکلی ببینی ، گفتم جووون قربون اون تن ناز و سفیدت برم اما امشب نمیتونم بیام ، لحن صداش عوض شد و با یکم عصبانیت پرسید چرا ؟ تو دلم خندیدم و گفتم آخه امشب مهمون دارم ، گفت خوب کنسل کن ، گفتم دلم میخواد اما خیلی زشته ، یکی از دوستان با خانمش شب میان اینجا ، کامبیز هم هست ، دوستمون یه ملکی داره میخوایم با کامبیز ازش بخریم ، بعد یکم سکوت کردم که تو ذهنش حرفهام رو حلاجی کنه و بعد گفتم خوب شما پاشید بیاید ، بالاخره یه فرصتی پیدا میکنیم دامنتو میزنم بالا و زیرشو نگاه میکنم ، یکم سکوت کرد ..، بعد تیر خلاص رو زدم و گفتم رفیقم خیلی پولداره ، شاید تونستی راضیش کنی اونهم تو کار شریک بشه ..، ما چون خودمون الان میخوایم ملکش رو بخریم نمیتونیم حرف کار دیگه ای رو بهش بزنیم اما اگه خودت بیای احتمالا بتونی راضیش کنی ، نسرین یکم فکر کرد و بعد گفت باشه ، بزار به مهدی بگم ، گفتم پس شام منتظرتون هستم ، نسرین با یکم مکث گفت مزاحمت میشیم .طبق معمول حرفهای کامبیز درست از آب در اومده بود ..، تو دلم خندیدم و به خودم وعده یه هیجان تازه رو دادم ..، صدای آیفون بلند شد ، فکر کردم کامبیز اومده ، نگاهی به ساعت انداختم از پنج گذشته بود با خودم گفتم خوب خودشو زود رسوند ، فقط یه شورت تنم بود ، میخواستم از اتاق بیرون بیام که با خودم فکر کردم شاید کامبیز تنها نباشه واسه همین شلوارک و تیشرت پوشیدم و دو سه دقیقه بعد از اتاق بیرون اومدم ..، از اتاق بچه صدای حرف زدن میومد ، یهو یادم افتاد سارا زنگ زده که شاهرخ بیاد دنبال بچه ، با خودم گفتم خوب شد شلوارک و تیشرت پوشیدم ، به اتاق بچه که نزدیکتر شدم حس کردم دو تا زن با هم حرف میزنن و کلی تعجب کردم ، در اتاق باز بود اس دو کونش به در بود و رضا رو از روی تخت برداشته بود و داشت میداد بغل یه زن دیگه که ساک بچه دستش بود ، حداقل هفت هشت سالی از سارا کوچیکتر بود ، فورا فهمیدم که خواهرشه ، هم از قیافه اش و هم از اینکه یادم افتاد که گفته بود شاید خواهرش سپیده بیاد دنبال بچه ...، سپیده بد نبود ، نسبتا خوشگل بود و به خودش رسیده بود و آرایشی داشت ..، با خودم گفتم اینقد صنم دارم که این یکی توش یاسمنه بزار فعلا اینهایی رو که زاییدیم بزرگ کنیم تا بعد ! ، دختر با دیدن من لبخند زد و سلام کرد ، جواب سلامشو دادم ، سارا هم به سمت من برگشت قبل از اینکه معرفی کنه گفتم سپیده خانم ایشون هستن ؟ سارا لبخند زد و گفت بله ، خواهرمه ..، دستمو به سمتش دراز کردم و گفتم خوشبختم ، سپیده بچه رو از روی دست راست به دست چپش منتقل کرد و دست راستش رو به سمتم دراز کرد ، دستش رو توی دستم فشردم ، بنظرم تمام سکسها از همینجا شروع میشه ، اصلا خود دست دادن با زن یه کار سکسی هست ، از نظر من دستهایی که گوشتالو هستن و یکم عرق دارن همیشه خیلی سکسی تر هستن ، دستهای کشیده و ظریف معمولا مال زنهایی هستن که سخت میدن ! ، و اگه زن دستش زمخت باشه معمولا معنیش اینه که یا اون زن فامیلته یا اینکه کردنش عین آب خوردن میمونه ! چون صاحب دستهای زمخت معمولا طرز فکر سنتی دارن ، اگه صاحب همچین دستی باهات دست داد معنیش اینه که یا دیگه هفت خان رستم رو رد کردی و الان آماده دادنه یا اینکه طرف کلا حق داشته باهات دست بده و فامیل نزدیکه ! ، خلاصه دستهای سپیده گوشتی و بود و یکم از عرق خیس بود و حس خیلی خوبی بهم داد ..، سارا زود خواهرشو راهی کرد و فرستادش خونه ..، گفتم خواهرت عین خودت میمونه ، اگه نمیگفتی هم راحت میفهمیدم خواهرته ، گفت آره خیلیها تو نظر اول اشتباه میگیرن ، با خنده گفتم شوهرت اشتباه نگیره ! ، به زور خندید ، حس کردم قبلا خودش هم به این قضیه فکر کرده و زیاد خیالش راحت نیس ..، یه ثانیه سکوت کرد و بعد با خنده گفت فوقش اینه که اشتباه میگیره ، هم سپیده بنده خدا به یه نوایی میرسه هم شاهرخ بدبخت که زنش داره جای دیگه میده ! ، خندیدم و گفتم حالا مگه خبریه ؟ گفت نه بابا اما خوب پنبه و آتیشه دیگه ، نمیشه بزاریشون کنار هم بگی نسوزون ! ، خندیدم و گفتم فک کنم شاهرخ پنبه است و سپیده آتیش ، قاه قاه خندید و گفت آی گفتی ! تلفن زنگ زد ، گوشی رو برداشتم ، کامبیز گفت الو حمید ، گفتم جان ؟ گفت نسرین زنگ زد ؟ گفتم اوهوم ، گفت شب میان ؟ اوهوم ، خندید و گفت ای ول ، دیدی گفتم ؟ گفتم بله استاد فرموده بودین ! ، خندید و گفت اینور هم ردیفه ، سارا و کاوه با هم میان ! ، خندیدم و گفتم خوب آره دیگه هر چی نباشه زن و شوهرن ! ، کامبیز خندید
یک تابستان رویایی فصل ششم قسمت پنجم ( سرانجام پدر اجاره ای 5) یکساعتی میشد که بساط بزن و بکوب توی زیرزمین پهن بود و همگی روی تخت نشسته بودیم اونوقتها اگه صدای موزیک از خونه ات شنیده میشد یهو میدیدی یه آدم ریشو دم خونه ات زنگ میزنه و بعد هم بدون اجازه میریختن توی خونه ات ..، اما خوبی اون خونه به این بود که اگه توی زیرزمین خودتو میکشتی هم صداش تو طبقه بالا شنیده نمیشد چه رسه به کوچه ..، کاوه و اس یک چنان تنگ هم نشسته بودن که اگه نمیدونستم واقعا فک میکردم زن و شوهر هستن ، اس دو کفشهای پاشنه بلندش رو در آورده بود و با جوراب و دامن کوتاه یه دل سیر رقصید و بعد نشست کنار من و کامبیز ، مهدی و نسرین هم کنار هم نشسته بودن ، نسرین همون جوراب رنگ پای نازک رو که گفته بود با یه دامن کوتاه مشکی و بلوز سفید و مشکی تنش کرده بود و به مهدی تکیه داده بود و با آهنگ دستشو تکون میداد ، گفتم اینجوری که نمیشه باید بیاید وسط ، سارا از نفس افتاد بسکه رقصید ، بلند شدم و دست نسرین رو گرفتم و گفتم یالله ..، نسرین یکم ناز کرد و بعد بلند شد و شروع کرد به رقصیدن ، الحق هم که چه رقصی میکرد ، دل همه رو برده بود ، رو به کاوه کردم و گفتم به خانمت بگو پاشه برقصه دیگه ..، کاوه یه تکونی به اس یک داد و گفت پاشو یه قری بده روی همه رو کم کن ببینیم ..، اس یک بلند شد و شروع کرد به قر دادن با آهنگ ..، جوراب نپوشیده بود و با ریتم آهنگ عمدا طوری قر میداد که دامن کوتاهش بالا بره و پاهای لختش تا قسمت بیشتری معلوم بشه ، مهدی چشماش با پاهای سارا حرکت میکرد ، با کامبیز نگاهی به هم انداختیم و لبخند زدیم ، تا اینجا که همه چیز طبق پیش بینی ما اتفاق افتاده بود ، اما برای قسمتهای بعدی حتی ما هم آمادگی نداشتیم ..، بالاخره نسرین و سارا هم خسته شدن و سارا واسه خودش و نسرین دست زد و رفت که بشینه ، شیشه مشروب توی یخدون کنار دست مهدی بود ، سارا به مهدی نزدیک شد و کنارش جای نسرین روی تخت نشست و رو به مهدی گفت آقا مهدی میشه یه پیک برام بریزی ؟ من هم وقتی دیدم نسرین هم تصمیم داره بشینه بلند شدم و بهش نزدیک شدم و دستش رو گرفتم و گفتم نسرین خانم بیا با آقا کاوه آشنات کنم ..، نسرین لبخند زد و با من اومد و کنار کاوه نشستیم ، کاوه جابجا شد و گفت به به آبجی شوما بفرما اینجا ..، بعد هم یکم جابجا شد و به بغل دست خودش اشاره کرد ، نسرین یکم تردید کرد اما بعد رفت و کنار کاوه نشست من هم کنارشون نشستم و شروع کردم با خالی بندی و آب و تاب درباره کار کاوه و پولش که از پارو بالا میرفت واسه نسرین تعریف میکردم و کاوه هی سری تکون میداد و میگفت آقا حمید به ما نظر لطف دارن اگرنه از این خبرهام نیس ..، یه آب باریکه ای هس میاد و میره و دلمون خوشه که به کسی بدهکار نیستیم ..! ، گفتم بله خدا از این آب باریکه ها نصیب کنه والله ، آب باریکه شما اندازه شط العرب آب داره و قابل کشتیرانی هست ! ، کاوه خندید و گفت حمید آقا حالا دوزار بابای ما ارث و میراث گذاشت اینقد گفتن نداره که ..، گفتم دیگه نگو آب باریکه ، کامبیز و اس دو سرشون تو کون هم بود و گاهی یهو میخندیدن و مهدی و اس یک مشغول میگساری بودن ، یه لحظه دیدم که سارا موقعی که داره مشروبشو میخوره طوری که مثلا کسی نبینه آروم با پاش ممالید به پای مهدی ، مهدی بهش نگاه کرد و به پهنای صورتش خندید ..، جامشون رو به هم زدن و دوباره سر کشیدن ، گفتم نسرین جون و آقا مهدی هم تو کار واردات لوازم صوتی تصویری هستن ، کارشون خیلی درسته ، ما دو سه تا پارتی باهاشون شریک شدیم هم سودش خوبه هم واقعا خوش قول و خوش حسابن ، کاوه گفت ای ول ، اتفاقا تو فکر بودیم یه کارو کاسبی اینطوری واس خودمون دست و پا کنیم بوگو بینیم آبجی چطور مطوریاس ؟ سودش خوبه ؟ چقدی پول میخواد ؟ نسرین پای خوشگلشو توی اون جوراب سکسی جابجا کرد و گفت خوب هر چقد پول بیشتر باشه البته سود هم بیشتره ..، کاوه گفت خوب اخه آبجی هر کاسبی یه کششی داره مثلا ما مدتی تو کار آهن بودیم لامصب هرچی پول میریختیم توش معلوم نیمیشد ، یه روز نشستم دیدم بیست تومن تو کار دارم و باز هم کمه ..، نسرین چشماش چهارتا شد و گفت بیست میلیون ؟ کاوه خندید و گفت ریفیق من همین الان نود میلیون آهن داره و باز میگه کمه ..، خلاصه یه کاری هم میبینی مثل بقالی ، با دویست سیصد هزار تومن راه میفته و بیشتر کشش نداره ..، خواستیم ببینیم کار شوما چطوریاس ..، از اطلاعات کاوه تعجب میکردم ، نسرین واقعا قانع شده بود که با یه سرمایه دار بزرگ و جوون طرفه که حسابی کاسبه ..، اس یک پاهاش رو طوری گذاشته بود که مهدی راحت بتونه بدون جلب توجه دستمالیش کنه ، که البته از چشمای من دور نبود ..، چشمای مهدی از مستی و شهوت قرمز شده بود و پیکش رو کنار پای لخت سارا گذاشته بود و با دست آروم پاهاش رو میمالید و سارا هم لبخند میزد ، با دیدن این صحنه ها کاملا راست کرده بودم ، همه حواس مهدی پی سارا بود کاوه رو به نسرین که تقریبا بهش چسبیده بود گفت مثلا تو کار شوما یه میلون پولی به حساب میاد ؟ کاوه به ملیون میگفت میلون ، خیلی جلوی خودمو گرفتم که نخندم کامبیز در حالی که سرش تو سر اس دو بود پغی زد زیر خنده ، انگار که داره به حرف اس دو میخنده ، قیافه نسرین هم دیدنی بود ، خنده اش گرفته بود و سعی میکرد مثل من نخنده ، پای خوشگلش توی جوراب سکسی نزدیکم بود آروم دستمو بهش نزدیک کردم و از ساق پاش یه ویشگون گرفتم ، بهم نگاه کرد و لبخند دلبرانه ای تحویلم داد و رو به کاوه گفت خوب بله ..، توی کار ما یه ملیون خوبه ..، اگه چند میلیون تومن جنس رو با لنج بیاریم باید چند پارتش کنیم و ممکنه به راحتی گیر مامورها بیفته و کل سرمایه به باد بره اما وقتی حدود یکی دو میلیون باشه میشه راحت و کم ریسک جنسها رو به تهران رسوند و آب کرد ..، کاوه گفت بدمون نیمیاد یه امتحانی بزنیم ..، بعد رو به کامبیز که هنوز مشغول اس دو بود کرد و گفت هی کامبیز چی میگی ؟ میشه ما هم یه پولی بزاریم وسط ؟ کامبیز گفت اگه نظر منو میخوای همون بچسب به ملک و املاکت ، تو این ساختمون کلنگی کوفتی رو تو ده ونک همچین بهش چسبیدی که انگار طلا داری ، اگه بری جنس الکترونیک بیاری و اینطوری بهش بچسبی و نفروشی که دو روزه جنست کوفت میشه ..، اخمای نسرین توی هم رفته بود و از اینکه ممکنه یه شریک جدید رو به راحتی از دست بده ناراحت شده بود ، کاوه گفت قضیه اون کلنگیه فرق داره دادا ..، اون کلنگی به قول تو کوفتی قراره از کنارش اتوبان رد بشه و طلا میشه ..، تو هم میدونی و کیرتو راست کردی که بکنی توش نگو ما نمیدونیم ..، آره دادا ..، بعد رو به نسرین که با شنیدن این حرف کاوه لبخند زده بود گفت ببخشید آبجی ، از دهنمون پرید ، این نالوطی فک میکنه با بز اخوش طرفه ..، بگه آره ما هم سرمون رو تکون بدیم و بگیم تو راست میگی ، آره ..، خندیدم و گفتم باشه حالا ..، ترش نکن کاوه ..، مشروب بزن ، بعد هم پیکش رو پر کردم و دادم دستش ، کاوه گفت حمید این آب شنگولی ها چیه میدی به خورد ما ، یه ساعته داریم میخوریم هنوز یه ذره هم مارو نگرفته ، عرق سگی نداری ؟ از این حرفش همگی زدیم زیر خنده ..، کاوه گفت والله بابا ، اینها سوسول بازیه ... ، بعد بازوی لخت نسرین رو آروم لمس کرد و رو به نسرین گفت اینها رو ول کن آبجی اینها تو فکر اینن ملک مارو مفت بزنن تو گوشش ، بیا ما به کاسبی خودمون برسیم ..، بوگو آبجی ..، تو کار شوما سود چند درصده ؟ بعد هم توی سر و صدا و مثلا طوری که کسی متوجه نشه گفت اینقد ماشالله شوما خوشگلی آدم والله میخواد با شوما شریک بشه ، نسرین لبخند زد و شروع کرد درباره کارش با کاوه صحبت کردن ..، کامبیز گفت من و سارا میریم بالا یه زنگ بزنیم واسه شام و سور و سات شام رو فراهم کنیم ..، سری تکون دادم و تایید کردم ، چشمکی به من زد و رفت ، مهدی حسابی سرش گرم شده بود و یه پیک مشروب میخورد و هی با پر و پاچه لخت سارا ور میرفت ، مستی اینقد هوش از کله اش پرونده بود که دیگه حواسش نبود که این مثلا زن یه لاتی مثل کاوه است ، کاوه یهو یه نگاهی به مهدی انداخت که دستش روی پای لخت سارا بود و داشتن ریز ریز حرف میزدن میخندیدن ، یهو همونطوری که داشت مثلا جدی درباره بیزینس صحبت میکرد زیر لب شروع کرد به غرولند کردن و گفت لا اله الا لا ..، مردیکه دستشو تا مفرغ کرده تو کس زن ما ..، بعد رو به نسرین گفت اگه شوما طرف حساب ما نبودی همین الان با ضامندار از وسط نصفش میکردم ، غرولندش آروم بود و توی سر و صدای موزیک گم شده بود ، مهدی هم اینقد مست بود و حواسش پی کس و کون سارا بود که اصلا نفهمید کاوه چی گفته ، فقط نسرین از ترس لرزید و یه نگاه سریع به مهدی انداخت ، قبل از اینکه نسرین مهدی رو صدا کنه و بهش بگه که دستشو از روی پای لخت سارا برداره کاوه دستشو گذاشت بالای رون خوشگل و سکسی نسرین ، نسرین نگاهش رو از سمت مهدی به سمت کاوه برگردوند ، کاوه گفت اونو ولش کون ..، همین الان جلوش بیا تو بغلم که تلافیشو در بیارم که به زنم دست زده ، عوضش منم یه تومن تو کار باهاتون شریک میشم کاری هم به کار شوهرت ندارم ، گفتم کاوه ...، با چشمای قرمز ورقلنبیده نگاهم کرد و گفت خفه ..، تا همینجاش هم حرمت میزبانیتو نگهداشتم که ناکارش نکردم ..، زنمو دستمالی کرده باید زنشو جلوش دستمالی کنم یا همینجا جفت گوشاشو میبرم بعد هم دست کرد توی جیبشو یه چاقوی کوتاه ضامندار رو توی دستش گرفت..، بعد رو به نسرین گفت همین الان بیا بغلم ، اگه نیای به مولا پا میشم یه کاری میکنم که اگه زنده موند شیش ماه بره گوشه بیمارستان ..، نسرین بدجوری تو شیش و بش مونده بود ، از یه طرف قیافه جدی کاوه و لحن عصبانی و لاتیش جای شک باقی نمیذاشت که الان پا میشه و خون بپا میکنه ، از یه طرف هم وعده یه میلیون تومنی کاوه خیلی اغوا کننده بود ، از طرف دیگه هم دیدن مهدی که بیخیال همه این حرفها سرش رو به سر سارا چسبونده بود و داشت بزور مشروب تو حلقش میریخت و دامنش رو یکم بالا داده بود و دستش روی رون لخت سارا میمالید باعث شد که تصمیمش رو بگیره ..، مهدی یهو متوجه شد که سر و صدای صحبت نمیاد و فقط صدای موزیک شنیده میشه ، بالاخره دستشو از روی رون لخت سارا برداشت و به سمت ما نگاه کرد و دید که ماها همگی داریم نگاهش میکنیم ، با وجود مستی فهمید که بد جوری گاف داده ، اما خودشو به نفهمی زد و گفت چی شده ؟ نسرین با عصبانیت از جاش بلند شد و گفت چیزی نشده ، بعد هم جلو چشمای متعجب و از حدقه بیرون زده مهدی یکم دامنشو بالا زد و قسمت بیشتری از رون خوشتراش خودشو توی اون دامن کوتاه و جوراب نازک سکسی بیرون انداخت و نشست روی پای کاوه ...! ، پیک مشروب از دست مهدی افتاد و نیم خیز شد ، اما نسرین از جاش تکون نخورد ..، سریع خودمو به مهدی رسوندم و گفتم بشین ، گفت نیگا کن دستش کجای زنمه ..! ، اروم گفتم اول به اون یکی دستش نگاه کن که چاقو ضامندار دستشه ، بعدشم وقتی دستت اونجای زنش بود یادت نبود ؟ بشین این مردیکه دیوونه است میزنه آش و لاشت میکنه شب جمعه ای باید بریم بیمارستان ...، کاوه به نسرین اشاره کرد و گفت این خوشگله پیشمرگت شد ..، وگرنه تا الان گوشه سردخونه بودی ، بعد هم دستشو انداخت و دامن کوتاه نسرین رو باز هم بالاتر کشید و رو به سارا گفت حساب تو رو هم تو خونه میرسم ..، سارا مثلا از ترس کز کرده بود ..، نسرین هم چیزی نمیگفت ، مطمئن بودم واسه بیزنس قبلا هم تو بغل طرف حسابهاش رفته و این قضیه براش تازگی نداشت ..، گفتم آقا من میگم حالا که قراره شریک بشید کامل شریک بشید ! ، نسرین لبخند زد و کاوه و مهدی گفتن یعنی چی ؟ به کاوه گفتم یعنی این زن تورو دستمالی کرده ، تو هم زن اینو بغل کردی و دستت زیر دامنشه ..، حداقل دیگه دعوا نکنید و مهمونی منو به گه نکشید ، راحت شریک بشید بره ! ، کاوه غرولندی به علامت مخالفت سرداد اما مهدی با اینکه قیافه اش در هم بود چیزی نگفت ، گفتم عوض اینکه واسه خانمت خط و نشون بکشی که بریم خونه فلان میکنم با اونی که تو بغلته راحت در مورد معامله صحبت کنید و بزار زنت هم راحت با مهدی به مشروب خوریشون برسن ، بعد میریم شام میخوریم و همه شاد و خوشحال میریم خونه ... ، صبح هم پا میشید و مستی از سرتون میپره و همه چی یادتون میره ..، کاوه گفت ما که با این شریک خوشگلمون داریم اختلاط میکنیم و به حرمت شوما که میزبانی هیچی نمیگیم ..، بعد رو به سارا گفت یه شبه دیگه تو هم هر غلطی میخوای بوکونی بوکون اما از فردا من همونم ها ..!
یک تابستان رویایی فصل ششم قسمت پنجم ( سرانجام پدر اجاره ای 5) یکساعتی میشد که بساط بزن و بکوب توی زیرزمین پهن بود و همگی روی تخت نشسته بودیم اونوقتها اگه صدای موزیک از خونه ات شنیده میشد یهو میدیدی یه آدم ریشو دم خونه ات زنگ میزنه و بعد هم بدون اجازه میریختن توی خونه ات ..، اما خوبی اون خونه به این بود که اگه توی زیرزمین خودتو میکشتی هم صداش تو طبقه بالا شنیده نمیشد چه رسه به کوچه ..، کاوه و اس یک چنان تنگ هم نشسته بودن که اگه نمیدونستم واقعا فک میکردم زن و شوهر هستن ، اس دو کفشهای پاشنه بلندش رو در آورده بود و با جوراب و دامن کوتاه یه دل سیر رقصید و بعد نشست کنار من و کامبیز ، مهدی و نسرین هم کنار هم نشسته بودن ، نسرین همون جوراب رنگ پای نازک رو که گفته بود با یه دامن کوتاه مشکی و بلوز سفید و مشکی تنش کرده بود و به مهدی تکیه داده بود و با آهنگ دستشو تکون میداد ، گفتم اینجوری که نمیشه باید بیاید وسط ، سارا از نفس افتاد بسکه رقصید ، بلند شدم و دست نسرین رو گرفتم و گفتم یالله ..، نسرین یکم ناز کرد و بعد بلند شد و شروع کرد به رقصیدن ، الحق هم که چه رقصی میکرد ، دل همه رو برده بود ، رو به کاوه کردم و گفتم به خانمت بگو پاشه برقصه دیگه ..، کاوه یه تکونی به اس یک داد و گفت پاشو یه قری بده روی همه رو کم کن ببینیم ..، اس یک بلند شد و شروع کرد به قر دادن با آهنگ ..، جوراب نپوشیده بود و با ریتم آهنگ عمدا طوری قر میداد که دامن کوتاهش بالا بره و پاهای لختش تا قسمت بیشتری معلوم بشه ، مهدی چشماش با پاهای سارا حرکت میکرد ، با کامبیز نگاهی به هم انداختیم و لبخند زدیم ، تا اینجا که همه چیز طبق پیش بینی ما اتفاق افتاده بود ، اما برای قسمتهای بعدی حتی ما هم آمادگی نداشتیم ..، بالاخره نسرین و سارا هم خسته شدن و سارا واسه خودش و نسرین دست زد و رفت که بشینه ، شیشه مشروب توی یخدون کنار دست مهدی بود ، سارا به مهدی نزدیک شد و کنارش جای نسرین روی تخت نشست و رو به مهدی گفت آقا مهدی میشه یه پیک برام بریزی ؟ من هم وقتی دیدم نسرین هم تصمیم داره بشینه بلند شدم و بهش نزدیک شدم و دستش رو گرفتم و گفتم نسرین خانم بیا با آقا کاوه آشنات کنم ..، نسرین لبخند زد و با من اومد و کنار کاوه نشستیم ، کاوه جابجا شد و گفت به به آبجی شوما بفرما اینجا ..، بعد هم یکم جابجا شد و به بغل دست خودش اشاره کرد ، نسرین یکم تردید کرد اما بعد رفت و کنار کاوه نشست من هم کنارشون نشستم و شروع کردم با خالی بندی و آب و تاب درباره کار کاوه و پولش که از پارو بالا میرفت واسه نسرین تعریف میکردم و کاوه هی سری تکون میداد و میگفت آقا حمید به ما نظر لطف دارن اگرنه از این خبرهام نیس ..، یه آب باریکه ای هس میاد و میره و دلمون خوشه که به کسی بدهکار نیستیم ..! ، گفتم بله خدا از این آب باریکه ها نصیب کنه والله ، آب باریکه شما اندازه شط العرب آب داره و قابل کشتیرانی هست ! ، کاوه خندید و گفت حمید آقا حالا دوزار بابای ما ارث و میراث گذاشت اینقد گفتن نداره که ..، گفتم دیگه نگو آب باریکه ، کامبیز و اس دو سرشون تو کون هم بود و گاهی یهو میخندیدن و مهدی و اس یک مشغول میگساری بودن ، یه لحظه دیدم که سارا موقعی که داره مشروبشو میخوره طوری که مثلا کسی نبینه آروم با پاش ممالید به پای مهدی ، مهدی بهش نگاه کرد و به پهنای صورتش خندید ..، جامشون رو به هم زدن و دوباره سر کشیدن ، گفتم نسرین جون و آقا مهدی هم تو کار واردات لوازم صوتی تصویری هستن ، کارشون خیلی درسته ، ما دو سه تا پارتی باهاشون شریک شدیم هم سودش خوبه هم واقعا خوش قول و خوش حسابن ، کاوه گفت ای ول ، اتفاقا تو فکر بودیم یه کارو کاسبی اینطوری واس خودمون دست و پا کنیم بوگو بینیم آبجی چطور مطوریاس ؟ سودش خوبه ؟ چقدی پول میخواد ؟ نسرین پای خوشگلشو توی اون جوراب سکسی جابجا کرد و گفت خوب هر چقد پول بیشتر باشه البته سود هم بیشتره ..، کاوه گفت خوب اخه آبجی هر کاسبی یه کششی داره مثلا ما مدتی تو کار آهن بودیم لامصب هرچی پول میریختیم توش معلوم نیمیشد ، یه روز نشستم دیدم بیست تومن تو کار دارم و باز هم کمه ..، نسرین چشماش چهارتا شد و گفت بیست میلیون ؟ کاوه خندید و گفت ریفیق من همین الان نود میلیون آهن داره و باز میگه کمه ..، خلاصه یه کاری هم میبینی مثل بقالی ، با دویست سیصد هزار تومن راه میفته و بیشتر کشش نداره ..، خواستیم ببینیم کار شوما چطوریاس ..، از اطلاعات کاوه تعجب میکردم ، نسرین واقعا قانع شده بود که با یه سرمایه دار بزرگ و جوون طرفه که حسابی کاسبه ..، اس یک پاهاش رو طوری گذاشته بود که مهدی راحت بتونه بدون جلب توجه دستمالیش کنه ، که البته از چشمای من دور نبود ..، چشمای مهدی از مستی و شهوت قرمز شده بود و پیکش رو کنار پای لخت سارا گذاشته بود و با دست آروم پاهاش رو میمالید و سارا هم لبخند میزد ، با دیدن این صحنه ها کاملا راست کرده بودم ، همه حواس مهدی پی سارا بود کاوه رو به نسرین که تقریبا بهش چسبیده بود گفت مثلا تو کار شوما یه میلون پولی به حساب میاد ؟ کاوه به ملیون میگفت میلون ، خیلی جلوی خودمو گرفتم که نخندم کامبیز در حالی که سرش تو سر اس دو بود پغی زد زیر خنده ، انگار که داره به حرف اس دو میخنده ، قیافه نسرین هم دیدنی بود ، خنده اش گرفته بود و سعی میکرد مثل من نخنده ، پای خوشگلش توی جوراب سکسی نزدیکم بود آروم دستمو بهش نزدیک کردم و از ساق پاش یه ویشگون گرفتم ، بهم نگاه کرد و لبخند دلبرانه ای تحویلم داد و رو به کاوه گفت خوب بله ..، توی کار ما یه ملیون خوبه ..، اگه چند میلیون تومن جنس رو با لنج بیاریم باید چند پارتش کنیم و ممکنه به راحتی گیر مامورها بیفته و کل سرمایه به باد بره اما وقتی حدود یکی دو میلیون باشه میشه راحت و کم ریسک جنسها رو به تهران رسوند و آب کرد ..، کاوه گفت بدمون نیمیاد یه امتحانی بزنیم ..، بعد رو به کامبیز که هنوز مشغول اس دو بود کرد و گفت هی کامبیز چی میگی ؟ میشه ما هم یه پولی بزاریم وسط ؟ کامبیز گفت اگه نظر منو میخوای همون بچسب به ملک و املاکت ، تو این ساختمون کلنگی کوفتی رو تو ده ونک همچین بهش چسبیدی که انگار طلا داری ، اگه بری جنس الکترونیک بیاری و اینطوری بهش بچسبی و نفروشی که دو روزه جنست کوفت میشه ..، اخمای نسرین توی هم رفته بود و از اینکه ممکنه یه شریک جدید رو به راحتی از دست بده ناراحت شده بود ، کاوه گفت قضیه اون کلنگیه فرق داره دادا ..، اون کلنگی به قول تو کوفتی قراره از کنارش اتوبان رد بشه و طلا میشه ..، تو هم میدونی و کیرتو راست کردی که بکنی توش نگو ما نمیدونیم ..، آره دادا ..، بعد رو به نسرین که با شنیدن این حرف کاوه لبخند زده بود گفت ببخشید آبجی ، از دهنمون پرید ، این نالوطی فک میکنه با بز اخوش طرفه ..، بگه آره ما هم سرمون رو تکون بدیم و بگیم تو راست میگی ، آره ..، خندیدم و گفتم باشه حالا ..، ترش نکن کاوه ..، مشروب بزن ، بعد هم پیکش رو پر کردم و دادم دستش ، کاوه گفت حمید این آب شنگولی ها چیه میدی به خورد ما ، یه ساعته داریم میخوریم هنوز یه ذره هم مارو نگرفته ، عرق سگی نداری ؟ از این حرفش همگی زدیم زیر خنده ..، کاوه گفت والله بابا ، اینها سوسول بازیه ... ، بعد بازوی لخت نسرین رو آروم لمس کرد و رو به نسرین گفت اینها رو ول کن آبجی اینها تو فکر اینن ملک مارو مفت بزنن تو گوشش ، بیا ما به کاسبی خودمون برسیم ..، بوگو آبجی ..، تو کار شوما سود چند درصده ؟ بعد هم توی سر و صدا و مثلا طوری که کسی متوجه نشه گفت اینقد ماشالله شوما خوشگلی آدم والله میخواد با شوما شریک بشه ، نسرین لبخند زد و شروع کرد درباره کارش با کاوه صحبت کردن ..، کامبیز گفت من و سارا میریم بالا یه زنگ بزنیم واسه شام و سور و سات شام رو فراهم کنیم ..، سری تکون دادم و تایید کردم ، چشمکی به من زد و رفت ، مهدی حسابی سرش گرم شده بود و یه پیک مشروب میخورد و هی با پر و پاچه لخت سارا ور میرفت ، مستی اینقد هوش از کله اش پرونده بود که دیگه حواسش نبود که این مثلا زن یه لاتی مثل کاوه است ، کاوه یهو یه نگاهی به مهدی انداخت که دستش روی پای لخت سارا بود و داشتن ریز ریز حرف میزدن میخندیدن ، یهو همونطوری که داشت مثلا جدی درباره بیزینس صحبت میکرد زیر لب شروع کرد به غرولند کردن و گفت لا اله الا لا ..، مردیکه دستشو تا مفرغ کرده تو کس زن ما ..، بعد رو به نسرین گفت اگه شوما طرف حساب ما نبودی همین الان با ضامندار از وسط نصفش میکردم ، غرولندش آروم بود و توی سر و صدای موزیک گم شده بود ، مهدی هم اینقد مست بود و حواسش پی کس و کون سارا بود که اصلا نفهمید کاوه چی گفته ، فقط نسرین از ترس لرزید و یه نگاه سریع به مهدی انداخت ، قبل از اینکه نسرین مهدی رو صدا کنه و بهش بگه که دستشو از روی پای لخت سارا برداره کاوه دستشو گذاشت بالای رون خوشگل و سکسی نسرین ، نسرین نگاهش رو از سمت مهدی به سمت کاوه برگردوند ، کاوه گفت اونو ولش کون ..، همین الان جلوش بیا تو بغلم که تلافیشو در بیارم که به زنم دست زده ، عوضش منم یه تومن تو کار باهاتون شریک میشم کاری هم به کار شوهرت ندارم ، گفتم کاوه ...، با چشمای قرمز ورقلنبیده نگاهم کرد و گفت خفه ..، تا همینجاش هم حرمت میزبانیتو نگهداشتم که ناکارش نکردم ..، زنمو دستمالی کرده باید زنشو جلوش دستمالی کنم یا همینجا جفت گوشاشو میبرم بعد هم دست کرد توی جیبشو یه چاقوی کوتاه ضامندار رو توی دستش گرفت..، بعد رو به نسرین گفت همین الان بیا بغلم ، اگه نیای به مولا پا میشم یه کاری میکنم که اگه زنده موند شیش ماه بره گوشه بیمارستان ..، نسرین بدجوری تو شیش و بش مونده بود ، از یه طرف قیافه جدی کاوه و لحن عصبانی و لاتیش جای شک باقی نمیذاشت که الان پا میشه و خون بپا میکنه ، از یه طرف هم وعده یه میلیون تومنی کاوه خیلی اغوا کننده بود ، از طرف دیگه هم دیدن مهدی که بیخیال همه این حرفها سرش رو به سر سارا چسبونده بود و داشت بزور مشروب تو حلقش میریخت و دامنش رو یکم بالا داده بود و دستش روی رون لخت سارا میمالید باعث شد که تصمیمش رو بگیره ..، مهدی یهو متوجه شد که سر و صدای صحبت نمیاد و فقط صدای موزیک شنیده میشه ، بالاخره دستشو از روی رون لخت سارا برداشت و به سمت ما نگاه کرد و دید که ماها همگی داریم نگاهش میکنیم ، با وجود مستی فهمید که بد جوری گاف داده ، اما خودشو به نفهمی زد و گفت چی شده ؟ نسرین با عصبانیت از جاش بلند شد و گفت چیزی نشده ، بعد هم جلو چشمای متعجب و از حدقه بیرون زده مهدی یکم دامنشو بالا زد و قسمت بیشتری از رون خوشتراش خودشو توی اون دامن کوتاه و جوراب نازک سکسی بیرون انداخت و نشست روی پای کاوه ...! ، پیک مشروب از دست مهدی افتاد و نیم خیز شد ، اما نسرین از جاش تکون نخورد ..، سریع خودمو به مهدی رسوندم و گفتم بشین ، گفت نیگا کن دستش کجای زنمه ..! ، اروم گفتم اول به اون یکی دستش نگاه کن که چاقو ضامندار دستشه ، بعدشم وقتی دستت اونجای زنش بود یادت نبود ؟ بشین این مردیکه دیوونه است میزنه آش و لاشت میکنه شب جمعه ای باید بریم بیمارستان ...، کاوه به نسرین اشاره کرد و گفت این خوشگله پیشمرگت شد ..، وگرنه تا الان گوشه سردخونه بودی ، بعد هم دستشو انداخت و دامن کوتاه نسرین رو باز هم بالاتر کشید و رو به سارا گفت حساب تو رو هم تو خونه میرسم ..، سارا مثلا از ترس کز کرده بود ..، نسرین هم چیزی نمیگفت ، مطمئن بودم واسه بیزنس قبلا هم تو بغل طرف حسابهاش رفته و این قضیه براش تازگی نداشت ..، گفتم آقا من میگم حالا که قراره شریک بشید کامل شریک بشید ! ، نسرین لبخند زد و کاوه و مهدی گفتن یعنی چی ؟ به کاوه گفتم یعنی این زن تورو دستمالی کرده ، تو هم زن اینو بغل کردی و دستت زیر دامنشه ..، حداقل دیگه دعوا نکنید و مهمونی منو به گه نکشید ، راحت شریک بشید بره ! ، کاوه غرولندی به علامت مخالفت سرداد اما مهدی با اینکه قیافه اش در هم بود چیزی نگفت ، گفتم عوض اینکه واسه خانمت خط و نشون بکشی که بریم خونه فلان میکنم با اونی که تو بغلته راحت در مورد معامله صحبت کنید و بزار زنت هم راحت با مهدی به مشروب خوریشون برسن ، بعد میریم شام میخوریم و همه شاد و خوشحال میریم خونه ... ، صبح هم پا میشید و مستی از سرتون میپره و همه چی یادتون میره ..، کاوه گفت ما که با این شریک خوشگلمون داریم اختلاط میکنیم و به حرمت شوما که میزبانی هیچی نمیگیم ..، بعد رو به سارا گفت یه شبه دیگه تو هم هر غلطی میخوای بوکونی بوکون اما از فردا من همونم ها ..!
یک تابستان رویایی فصل ششم قسمت ششم ( سرانجام پدر اجاره ای 6) سارا خندید و با سر تایید کرد و دوباره خزید و خودشو به مهدی نزدیک کرد و پای لختشو دوباره به پای مهدی چسبوند و با شیطنت به مهدی چشمک زد و گفت یه پیک میریزی برام ؟ مهدی به کاوه که دستش تقریبا روی بالای رون نسرین بود نگاهی انداخت و بعد به سارا نگاه کرد و موقعیت خودشو سبک و سنگین کرد و ترجیح داد هیچی نگه ..، به سارا لبخند زد و شیشه مشروب رو برداشت و پیک سارا رو پر کرد ..، نسرین نگاهم میکرد و با نگاهش ازم میخواست که از توی بغل کاوه درش بیارم و خودم باهاش سکس کنم اما وقتی یادم میفتاد که چه کلاه گشادی سرم گذاشته با خودم فکر میکردم واسه اینکه از فکر پدر اجاره ای در بیام این بهترین راهه ... ، نگاه ملتمسانه نسرین رو ندیده گرفتم و خودمو به مهدی و سارا نزدیک کردم و رو به مهدی گفتم پیک منو هم پر کن ... ، کاوه گفت عجب هیکل بیستی داری شریک ...! ، مهدی سعی کرد نگاهش رو از اون سمت بدزده اما من بهشون نگاه کردم و دیدم که کاوه داره با دست سینه خوشگل نسرین رو از روی لباس میماله ، مهدی یه نگاهی به سارا انداخت اما باز جرات نداشت از ترس کاوه به سارا دست بزنه ، همونطوری که پشتم به نسرین و کاوه بود دستمو دراز کردم به سمت پای سارا و دامنش رو از روی پاش آروم کنار انداختم ، رونهای لخت و سکسیش بیرون افتاد و یه قسمتی از شورت نخی سفیدش هم معلوم شد ..، سارا ریز خندید ..، دست مهدی رو گرفتم و روی رون لخت سارا گذاشتم ، مهدی به کاوه اشاره کرد و زیر لب گفت اون چی ؟ گفتم اون دو برابر تو مشروب خورده هیچی حالیش نیست ، الان هم که خودش گفت راحت باشید ..، راحت باش دیگه ...، مهدی لبخندی زد ، یه نگاهی به کاوه انداخت که سخت مشغول ور رفتن با نسرین بود ، سری تکون داد و سرشو به سر سارا نزدیک کرد و اون رو بوسید ، سارا خودشو به مهدی نزدیکتر کرد ، رو به کاوه گفتم کاوه پشتتو به ما کن که مهدی رو نبینی میترسم دوباره بزنه به سرت ، کاوه گفت من تو کونم هم چشم دارم بعد هم در حالی که نسرین هنوز توی بغلش بود و دیگه به موقعیت خودش عادت کرده بود کمی چرخید و صورتشو به صورت نسرین نزدیک کرد و گونه نسرین رو بوسید ، دستمو بردم سمت سینه سارا و از روی لباس سینه اش رو مالیدم و گفتم شوهرت مث شیر نر میمونه تا سیر نشده نمیشه سمت طعمه اش رفت اینه که تو فعلا باید جور دو نفرو بکشی !! ، مهدی و سارا خندیدن ، مهدی با دیدن من که راحت با سر و سینه سارا ور میرفتم ترسش ریخت و جری شد و دستشو برد لای پای سارا و از روی شورت کس خیسشو مالید ..، یه نگاهی به سمت کاوه و نسرین انداختم ، نسرین جلوی کاوه نشسته بود و پاهای خوشگلش یه وری روی هم بود ، دستهای کاوه توی سر و سینه و روی رونهای خوشگل نسرین ول میچرخیدند ، نسرین لبخند به لبهاش داشت ، سارا جهت نگاه منو تعقیب کرد و با دیدن لبخند نسرین زیر لب طوری که فقط من و مهدی بشنویم گفت آره بخند ، الان که یه چیز سی سانتی رو فرو کرد توی کست و عین کباب به سیخت کشید ببینم باز هم میخندی ؟ مهدی با تعجب به سارا نگاه کرد ، سارا خندید و گفت جدی گفتم ..، با خودم گفتم ببین جنده خانم تو یکی دو ساعتی که با کاوه بوده کی وقت کرده کیر کاوه رو ببینه ! ، سارا یه پیک دیگه مشروب بالا انداخت و دستشو به سمت کیر مهدی جلو برد و از روی لباس کیرشو مالید ..، کاوه دامن کوتاه نسرین رو بالا داده بود و با لذت تن لخت و کس قلنبه نسرین رو توی اون شورت توری تماشا میکرد ، کاوه به مهدی که الان دیگه شورت سارا رو نصفه پایین کشیده بود و دستش توی کس سارا بود نگاهی انداخت و گفت زن ما به اندازه خانوم خوشگل شوما لوند هست ؟ مهدی جوابی نداد ، گفتم کاوه کاندوم میخوای ؟ نسرین گفت آره تورو خدا ، کاوه گفت کاندوم ماندوم تو مرام ما نی ..، میپاچم توش ، خو قرص بخور که چیزی نشه ..، نسرین دیگه چیزی نگفت و کاوه جلوی چشمای هیز من و چشمای ورقلنبیده و قرمز مهدی دو طرف شورت توری و سکسی نسرین رو گرفت و پایین کشید ، حتی من هم که چند بار با نسرین سکس کرده بودم باز با دیدن اون صحنه اینقد تحریک شدم که دلم میخواست دوباره بپرم و کیرمو فرو کنم لای پاهای خوشتراش نسرین..، اما باید میذاشتم که این سناریو تا آخر اجرا بشه .. ، کاوه کمربندشو شل کرد و دکمه شلوارشو باز کرد و زیپشو باز کرد ، بعد دو طرف شلوارشو گرفت و تا نصفه شلوار و شورتشو پایین کشید خدای من ..، کیرش واقعا سی سانت بود !! ، من و مهدی و نسرین تقریبا همه با هم گفتم آه ....!! ، سارا زیر لب گفت گفتم که ! ، کاوه خندید و گفت ببخشید دیگه ... ! ، بعد هم روی زانوهاش به نسرین نزدیک شد و کیر هیولاش رو به دهن خوشگل نسرین نزدیک کرد ..، نسرین لبهاش به خنده وا شده بود و داشت از موقعیتی که داره لذت میبرد ، بجاش من عوض نسرین گرخیده بودم و مونده بودم این کیر کلفت و دراز رو کجای نسرین میخواد فرو کنه ..، نسرین کیر کلفت و دراز کاوه رو عین یه ساندویچ متری دو دستی توی دستش گرفت و یه نگاهی به مهدی که داشت نگاهش میکرد انداخت و رو به مهدی لبخند زد و بعد دهن خوشگلشو وا کرد و کیر گنده کاوه رو مکید ، کیرم داشت شلوارمو جر میداد ، زیپمو باز کردم و کیر راستمو بیرون کشیدم و دست سارا رو گرفتم و روش گذاشتم ، مهدی هم واسه اینکه عقب نمونه کیرشو از توی شلوارش در آورد و داد دست سارا ..، ساک زدن دل انگیز نسرین رو تماشا میکردیم و سارا کیرهامون رو میمالید ..، دست انداختم توی کون سارا و کونشو مالیدم ، سارا خم شد سمت کیر مهدی و شروع کرد به مکیدن کیرش ، منم که دیدم کس و کونش آزاده رفتم پشت سرش و لای چاک کونشو باز کردم و کیرمو روی سوراخ کسش تنظیم کردم و فشار دادم ، سارا سرشو از روی کیر مهدی که با چشمای از حدقه بیرون زده گاییده شدن زنشو تماشا میکرد برداشت و گفت آخ خ خ ...، خندیدم و به جهت نگاه مهدی نگاه کردم ، کاوه کیرش تا نصفه تو کس قلنبه و خوشگل نسرین بود و پای نسرین رو توی دستش گرفته بود و کف پای نسرین رو از توی جوراب میلیسید ..، نسرین یه آههای بلندی میکشید که بیشتر شبیه جیغهای کوچیک بود ، با هر رفت و آمد کیر کلفت کاوه نسرین یه جیغ کوچولو میزد ..، کاوه رو به مهدی گفت عجب زن باحالی داری و همش دستت تو کس و کون زن بقیه است ، نسرین در حالی که از خوشی داشت میمرد گفت از بس بی لیاقته ..، کاوه یکم دیگه کیرشو بیشتر توی کس نسرین فرو کرد که باعث شد نسرین از ته دلش یه جیغ بزنه ..، کاوه خندید ..، نسرین گفت کم مونده از دهنم بزنه بیرون ، کاوه دوباره خندید ..، با کف دست محکم زدم به کون قلنبه سارا و محکمتر از پشت توی کسش تلنبه زدم ، مهدی با ساک زدن و مالیدن سارا نفسهای صدا دار میکشید و معلوم بود کم مونده آبش بیاد ، کس دادن زنشو تماشا میکرد و سر سارا رو به روی کیرش میفشرد ..، کاوه نسرین رو چرخوند و از پشت توی کسش فرو کرد و دوباره شروع به تلنبه زدن کرد ، به مهدی نگاه کردم که ببینم میخواد جاشو با من عوض کنه یا نه اما اینقد گرم تماشای کس دادن زنش بود که اصلا متوجه نگاه من نشد ، لبخندی زدم و کیرمو از توی کس سارا بیرون کشیدم و یه تف زدم و درست گذاشتم روی سوراخ کونش ، سارا سرشو از روی کیر مهدی بلند کرد و نگاهم کرد و لبخند زد .، با یه فشار کیرمو تا نصفه توی کون تنگش فرو کردم و لبخندش به یه جیغ کوتاه تبدیل شد و بعد دوباره خندید ..، دو سه بار آروم کیرمو توی کونش جلو و عقب کردم و بعد شروع کردم به تلنبه زدن ..، جیغهای کوتاه نسرین به نفس نفس و داد تبدیل شده بود ، طبق سابقه ای که من ازش داشتم حدس زدم که دمدمه های ارضا شدنشه ، اما از قیافه کاوه چیزی از اینکه بخواد آبش بیاد نمیشد فهمید ، پاهای خوشگل و هوس انگیز نسرین رو با اون جورابهای کیر راست کن توی دستش گرفته بود و با شدت توی کس قلنبه اش تلنبه میزد ، کاوه واقعا هیکل توپی داشت و عضلات دستش کاملا نشون میداد که چقد ورزیده است ، رگهای گردنش برجسته شده بود و عرق روی بدنش نشسته بود ولی بعد از نیمساعت که یه سره مشغول گاییدن نسرین بود حتی یه ذره هم علائم خستگی توش مشهود نبود ، فک کنم بخاطر همین چیزها و کیر کلفت و درازش بود که نسرین هم که اولش با اکراه و بزور به کاوه راه داده بود حالا داشت واقعا لذت میبرد و از ته دلش با لذت آه میکشید و داد میزد ..، کاوه وسط غرشهای کوتاهش و در حالی که مشغول تلنبه زدن بود گفت جووون عجب تیکه نانازی هستی نسرین ...، بعد رو به مهدی گفت میتی تو که اینو میکنی چطور اینقد داغونی ؟ من الان فک میکنم پنج سال جوون تر شدم تو نمیری ! ، زدم زیر خنده ، کاوه یه نگاهی به من که کیرم تا دسته تو کون سارا بود انداخت و گفت توهم تو این هیر و ویر خوب بل گرفتی و کیرتو کردی تو کون زن ما !! ، یادت باشه زن گرفتی بدهیتو باس به ما پس بدیا !! ، گفتم رو چشمم کاوه جان .. ، گفت خلاصه گفته باشم وگرنه میام کون خودت میذارم ، نسرین در حالی که کسش گاییده میشد از خنده ریسه رفت ..، سارا کونشو جابجا کرد موقعیت واسه من بهتر شد ، با دودست کون سارا رو گرفتم و با شدت بیشتری کیرمو توی کونش فرو کردم ، همون لحظه نسرین با یه جیغ بلند ارضا شد ، صداش اینقد منو تحریک کرد که منم با دو تا تلنبه دیگه کون سارا رو محکم فشار دادم و توی کونش ارضا شدم ، نفس بلندی کشیدم و صبر کردم تا تمام آبم توی کونش تخلیه بشه ..، وقتی کیرمو بیرون کشیدم ابم هم از توی کونش بیرون زد و از روی کسش راه گرفت و چکید روی فرشهای خوشگلی که تخت رو پوشونده بود ، آه کشیدم و نشستم سارا نگاهم کرد و خندید ..، چند ثانیه بعد مهدی هم با یه داد بلند ارضا شد و آبش تمام سر و صورت سارا رو نقاشی کرد ، کاوه یه نگاهی به ما دوتا انداخت و گفت چقد پیزوری هستین ، نسرین در حالی که دیگه داشت اشکش در میومد رو به کاوه گفت تورو خدا دیگه بسه ، بیا دیگه ...، کاوه گفت دلم نمیاد شریکمو اذیت کنم اگرنه حداقل یه ساعت دیگه میکردمت ، اما حالا چون شومایی ، بخاطر همه خوشگلیات ، یه ربع دیگه ..، نسرین یه آهی کشید و گفت وای خدا ..، جر وا جر میشم تا یه ربع دیگه ، کاوه کیر درازشو از توی کس نسرین بیرون کشید و به نسرین گفت پس بیا بخورش که جلو بیفته ، نسرین با عجله از جاش بلند شد و کیر گنده کاوه رو توی دستاش گرفت و در حالی که تخماش رو میمالید شروع به جلق زدن و ساک زدن کرد ، فک کنم هفت هشت دقیقه ای ساک زدن نسرین رو تماشا کردیم که یهو کاوه گفت دیگه بسه بخواب ، بعد هم نسرین رو خوابوند و دوباره کیرشو توی کس نسرین فرو کرد و بعد از چند تا تلنبه عمیق با یه نعره بلند در حالی که از اون کیر سی سانتی فقط چند سانتش بیرون مونده بود توی کس نسرین ارضا شد ، با اینکه ارضا شده بود باز داشت نفس نفس میزد و آروم کیرشو جلو عقب میبرد ، معلوم بود هنوز داره از کیرش آب میاد ..، چند ثانیه بعد با اینکه هنوز کاوه کیرشو بیرون نکشیده بود آبش از بغل کس نسرین بیرون زد ...، معلوم بود که چه حجمی از آب منی توی کس نسرین خالی کرده که اینطور داره از بغل کسش بیرون میریزه ، با دیدن این صحنه کیرم که کاملا خوابیده بود دوباره آروم آروم راست شد ..، کاوه کیر درازش رو از توی کس نسرین بیرون کشید و نسرین تقریبا بلافاصله پاهاش رو به دیوار چسبوند و بالا برد که آب کاوه از توی کسش بیرون نریزه ، مهدی تقریبا غش کرده بود هم از مستی و هم از اینکه ارضا شده بود ، اما معلوم بود اون هم از اینکه کس دادن زنشو دیده حسابی حال کرده ..، سارا کس و کون و صورتشو تمیز کرد و دامنشو رو روی پاش کشید و ولو شد کنار من ، پیکمو از شراب خنک پر کردم و یه نفس بالا رفتم ، نسرین با موهای ژولیده پاهاشو بالا داده بود و نشسته بود ، بهش نزدیک شدم و بوسیدمش ، آروم گفت همش تقصیر تو بود ... ، گفتم عیب نداره مگه بد گذشت ؟ گفت میخواستم به تو بدم عوضی نه به این گنده بک ! ، گفتم تنوع همیشه خوبه ، لبخند زد ...، مهدی چشماش رو بسته بود و حتی به خودش زحمت نداده بود شورتشو بالا بکشه ، کاوه به سارا نزدیک شده بود و تنگ بغلش کرده بود و کنارش نشسته بود و سارا هم ناز میکرد ..، صدای پاهای کامبیز از راه پله به گوش رسید ، با دیدن ماها که همگی روی تخت ولو شده بودیم قاه قاه خندید و گفت عجب رقصی کردید ، همتون از حال رفتین ! حدود ساعت ده و نیم شب بود که شام خوردیم ، کنار نسرین نشسته بودم و دامن کوتاهش رو بالا داده بودم و رون گوشتالوی خوشگلشو میمالیدم و شام خوشمزه رو میخوردم ، مهدی اونطرف نسرین نشسته بود و گاهی با لذت دستمالی کردن منو تماشا میکرد و اونهم یه دستی به بالای رون زنش که لخت بود میکشید ، فک کنم اونشب فهمیده بود تماشای کس دادن زنش چقد حال میده ، مطمئن بودم دفعه بعدی که بخوام با نسرین بخوابم مهدی حتما پایه است ..، یه یه سکس چهار نفره با ماندانا و مهدی و نسرین فکر میکردم ، کاوه و اس یک حسابی جیک تو جیک شده بودن و گاهی بلند بلند میخندیدن ، بعد از شام مهمونهام رو که میخواستن برن تا دم در مشایعت کردم ، نسرین موقع رفتن از توی کیفش یه قرص در اورد که بزاره دهنش ، بهش نزدیک شدم و تو گوشش گفتم یکی هم به من بده ، با تعجب نگاهم کرد ، با لبخند گفتم مزه اکالیپتوس لطفا !! ، لبخند زد .. بعد توی گوشم گفت خیلی عوضی هستی !! ، متقابلا لبخند زدم و براش دست تکون دادم ، شیشه جلوی ایمپالا رو بالا کشید و راه افتادن ..، اس یک ترک موتور سوزوکی کاوه نشست و توی پیچ کوچه گم شدن ، بعدها شنیدم که با هم ازدواج کردن و دو تا بچه هم آوردن ..، کامبیز یه هزار تومنی سبز تا نخورده از توی کیفش در آورد و به اس دو داد و بوسیدش ، بعد رو به من گفت من سارا رو میرسونم ، تو دیگه برو راحت بخواب ..، لبخند زدم و برگشتم توی خونه ، لباسهام رو کامل در آوردم و مستقیم رفتم توی وان مرمر و دوش آب گرم رو باز کردم و به اتفاقات اونروز فکر کردم ، وقتی که از حموم بیرون اومدم و بدون لباس خزیدم توی رختخواب دیگه هیچ فکری آزارم نمیداد ، با خیال راحت چشمامو بستم ، رختخواب خنک و سبک رو دور خودم پیچیدم ، سرمو توی بالش نرم فرو کردم و اجازه دادم خواب شیرین منو با خودش تا دوردستها ببره ....
دستت درد نکنه بابت ادامه داستان میشه بگید برای ادامه داستان در این فصل چی در فکرته؟ مثلا این فصل چند قسمت خواهد بود ؟ فصل آخر داستان است یا می خواهی ادامه بدی؟ و ....نظر شخصی من اینه که این فصل آخرین فصل داستان باشد و داستان جدیدی را شروع کنی (با نظرخواهی از کاربران در مورد موضوع داستان جدید)
دمت گرم عالی بود. وقتی اومدم دیدم آپ کردی فوق العاده خوشحال شدم. ولی منم در مورد تو با نسرین موافقم ها بی صبرانه منتظر ادامه داستان.
واقعا عالی بود دمت گرم داداش من با اون رفیقمون ک گفت داستانو تو همین فصل تموم کن موافق نیستم چون تنها داستانیه ک از خوندنش سیر نمیشم چند بارم از اول تا اخرشو دوباره خوندم عالیه دادا دمت گرم ک تو این همه درد سر ی درد سر دیگه واسه خودت درست کردی ک ماروخوشحال کنی دست گلت درد نکنه منتظر ناتاشا خوشگل هستیم ببینیم چیکار میکنی کاکا