دادا دستت درست فوق العاده می نویسی ، هرروز فقط برا داستان تو میام لوتی.. ولی خیلی دیر ب دیر داستانتو آپ میکنی میدونم وقتشو نداری ولی سعی کن یکم زودتر بتونی آپ کنی و قسمتای بعدی روهم بزاری
سلام من تازه هفته پیش اومدم و شانسی زدم رو داستانی با عنوان یک تابستان رویایی واقعا عالی بوم ممنونم ازت به خدا اولش فکر کردم واقعیه بعد در کامنت ها فهمیدم که تخیلی و ساخته زهن عالی تو هست واقع ممنون آریا جان که همه ی وقت گران بها و باارزشت رو برای ما میذاری که ما بتون استفاده کنیم و سرگرم بشیم واقعا ازت ممنونم فقط ی چیز بگم که اون هم اشکالی نداره خواستم بگم برا اطلاعات عمومی اون جایی که گفتی کد شیراز رو گرفتی که به سولماز زنگ بزنی کد شیراز ۲سالی هست که شده ۰۷۱ قبل از این کد شیراز یک هم داشت ۰۷۱۱ ، چون داستان تو مال قدیم هست خواستم اینو بگم که داستانت واقعی تر بشه درضمن اگه اگه خواستی داستان قشنگت رو ادامه بدی ی سر شیراز هم برو اگه کمک خواستی من یا دوستان شیرازی در خدمتیم که تو خیابون ها و مکان ها کمکت کنیم باز هم از داستان قشنگت ممنونم واقعا عالی بود دستت درد نگنه فقط ی سوال میتونی به عنوان کمک و دوری از این مخمصه بری و از ناهید مامان ماندانا کمک بخوای شاید هم رازشون رو بهت گفت هم ی جوری قضیه رو حل و فص کردین و تمام بازم ممنون
خخخخ ن داداشم منظورم شما نبودی خودتم ک میدونی هر هفته هر روز ثاتیه شماری میکنیم ک پنج شنبه بشه بیاییم و این داستانو بخونیم بخاطره همین نوشتم پنج شنبه