alirezas: واقعا دست مریزاد و آفرین ممنون عزیزم کامنتهای شما باعث شده تا الان باز هم بنویسم golezardy: اريا داستان عالي عاليهالان بار سوم دارم از اول ميخونم داستانو ممنون دوست عزیز .. Younker1: چقدر حس بدیه که آدم ارزشمند یهو از زندگیت محو بشه ! آره عزیز .. ، دقیقا همین شکلیه که میگی .. ، تو اون موقعیت واقعا ضربه بزرگی بود Blackghost85: از سر کنجکاوی میپرسم میتونی جواب ندی، ولی اصلا پیگیرش شدی؟ اونوقتها که ناتاشا اومد هنوز حتی کامپیوتر هم همه گیر نشده بود ، قسمتهای کامپیوتر داستان رو اگر خونده باشی متوجه میشی که چی میگم .. ، اینترنت و فیسبوک گوگل سرچ که جای خودشو داشت ، من هم سنی نداشتم واقعا که بفهمم چیو از دست دادم ، ناتاشای واقعی تو واقعیت هم چند سالی از من بزرگتر بود و مثلما برای من تو این مملکت هیچ شانسی وجود نداشت که بهش برسم ، اینه که بعضی وقتها فک میکردم خوب شاید بهتر شد که رفت ، من بچه بودم و اون یه زن کامل و عقلش میرسید ... ، اما واقعا یه چیزهایی رو باهاش تجربه کردم که دیگه تو زندگیم هیچوقت فرصتش پیش نیومد
گفتم که لطفا یکی دو هفته بیشتر از قبل بهم فرصت بدید که یکم استراحت کنم برای فصل جدید .. ، چشم زود آپ میکنم و سعی هم میکنم که بقول دوستمون به اختصار ننویسم !
سلام دوست عزیز!آریا جان یه خسته نباشید سفت وسخت بهت میگم وازت ممنونم که وقت میزاری و مینویسی و چه زیبا و رونم مینویسی !دست مریزادفقط امیدوارم زودتر فصل جدید رو شروع کنی و زیاد منتظرمون نزاری
Younker1: این هفته منتظر بودم این شب های جمعه عادت کردیم به لذت بردن از تابستان رویایی هفته دیگه آپ میکنم ... ، اصلا نتونستم بنویسم ، اما برای هفته دیگه آماده اش میکنم
HarveySpecter: بسیار پیشنهاد خوبیهمن میخوام یبار مرور کنم داستان رو.. قبلا هم یبار پیشنهاد دادم ولی توجهی نشد. همون دفعه هم گفتم بهتون ، نصف داستان رو تو یه فایل دیگه نوشتم که باید پیداش کنم و الان نمیدونم کجاست ، بعد هم منتظرم داستان تموم بشه و از اول ویرایشش کنم ، بعضی از قسمتها رو باید حذف کنم و بعضی قسمتها رو از نو بنویسم و اشکالات املایی و غیر املاییش رو برطرف کنم و بعد بصورت پی دی اف آپ میکنم ، چشم اما قبلش صب کنید داستان تموم بشه