خاطره ای از سال های دور اولین باری که از مالیدن یک کیر لذت بردم سال ٥٦ بود. من بعد از دو سال برای تعطیلات از انگلستان برگشته بودم ایران. هنوز يك هفته به بازگشتم به انگلستان مانده بود که مهرداد، يكي از همکلاسیهای سابقم در دبیرستان که کنکور را در ایران قبول شده بود و حالا دانشجوی دانشگاه تهران بود تلفن کرد. قرار شد همدیگر را ببینیم و با حسین تماس بگیرد تا حسین هم بیاید. حسین هم از همکلاسیهای ما در دبیرستان بود که بعد از دیپلم رفت آمریکا و او هم مثل من بعد از دو يا سه سال برای چند هفته تعطیلات تابستانی برگشته بود ایران. سه شنبه همان هفته حوالی دبیرستان قدیم قرار گذاشتیم. دبیرستان قدیم ما در یکی از خیابانهای جلوی دانشگاه تهران بود. مدتی در همان محله گشتیم و خاطرات گذشته را زنده کردیم. در یک قهوه خانه که قدیمها پاتوق ما بود چایی و نان و پنير خورديم و آدرس پستی و شماره تلفن رد و بدل کردیم. حدود ساعت ۱۲ ونیم بود که از هم جدا شدیم و چون خانه ما سر راه حسین بود و حسین با ماشین پدرش آمده بود، قرار شد من را سر راه برساند. از مهرداد جدا شدیم و به سوی ماشین حسین که در خیابان آناتول فرانس کنار دانشگاه پارک کرده بود رفتیم. پدر حسین تاجر بود و ماشین بنز بزرگی داشت. سوار شدیم و همینطور که حسین از زندگی در آمریکا میگفت و من از انگلستان، از كيفي كه روي دوشش مي انداخت یک قوطی کوچک بیرون آورد و به من داد و گفت :"باز کن و تماشا کن". قوطی را باز کردم و یک دسته ورق بازی معمولی بود. حسين گفت:-"برشون گردون و اون طرف ورقها رو نگاه کن »طرف دیگر ورق ها، طرفی که نقش و شماره روی آن بود، عکسهای پورنو چاپ شده بود. روی هر ورقی یک عکس. شروع کردم به نگاه کردن عکس ها. روی یک ورق عکس زنی بود که یک کیر سفت و دراز را ساک میزد، روی یکی دیگر، عکس یک جفت پستون بزرگ بود که رویش آب مَنی ریخته بود،.. عکسها را یکی یکی نگاه میکردم و گهگاهی با دیدن بعضی عکس ها سوت میکشیدم که علامت این بود که عکس باب میل من است. روی بعضی از ورقها فقط عکس زن لخت یا نیمه لخت بود، و با تماشای عکسها داشتم کم کم حشری میشدم و راست کرده بودم. حسین هم، که هنوز ماشین را روشن نکرده بود، عکسها را تماشا میکرد و برای بعضی از عکسها گاهی چیزی میگفت مثل -"این رو ببین چه پستونهایی داره" -"این یکی، حال میده کیرت رو بمالی رو بدنش". هر دفعه كه حسین چیزی میگفت شهوت من ازدیدن عکسها بیشتر میشد. من هم شروع کردم به اظهار نظر و هر بار سعی میکردم چیزی حشری تر از حرف حسین بگویم. -"این رو ببین، تو آبت بیاد روی پستوناش بعد من پستون هاش رو با آب مَنی تو بمالم. پسر چه حالی میده" و حسین دنبال حرف من را ادامه میداد -"آره، اینطوری لیس زدن پستون هاش خیلی حال میده".دیدن ۵۲ ورق تمام شد و ورقها را گذاشتم تو قوطی و به حسین گفتم،-"حسین عکس لختی هنرپیشهها رو نداری؟ من با این جور عکسها خیلی حال میكنم وقتی میرفتم انگلستان کلی از این عکسها با خودم" حسین پرسید:« ذكي! تو هم كه ذيره به كرمان ميبري! حالا عكس هاي هنرپيشه هاي هنرپیشههای ایرانی بودند یا خارجی؟".متوجه شدم كه در حين گفتن اين ديدم جمله دست حسين كه روي قلمبي شلوارش بود دو سه بار تكان خورد انگار داشت براي كير شق شده اش جا باز ميكرد. تعجب من از اين بود كه حسين تلاشي براي پنهان كردن بر آمدگي شلوارش نداشت و حتا به نظرم آمد كه با جا بجا شدن در صندلي راننده طوري نشسته كه من به راحتي قلمبي وسط پايش را ببينم. از روى شلوار تابستاني نازك، فرم آلت شق شده اش را ب راحتي تشخيص مي دادم بخصوص وقتي كه دستش را از روي أن برميداشت.-"فرقی نداره فقط سرو سینه لخت باشه. من چند تا عکس لختی از جمیله داشتم. حیف که دیگه پیداشون نمیکنم"حسين پرسيد: -"جمیله؟ همون هنرپیشه كه تو فيلم ها ميرقصه؟"جواب دادم:-"آره. عجب تیکه ایه. وقتی عربی میرقصه و پستون آش رو تکون میده من اصلا حالی به حالی میشم. فیلم هاش یادته؟"حسین گفت:-"آره. اون بود، نادیا هم بود که خوب میرقصید. چه قدر دلم برای این فیلم هایی فارسی تنگ شده با یه صحنه رقص و یه جفت پستون با حال که میلرزه"از حسین پرسیدم:-"مدتی که این جا بودی نرفتی سینما؟" -"نه بابا، اصلا و بدن وقتش رو نکردم"دیدن عکس ها در حالی که حسین کنار من نشسته و بیشتر از آن گفتگوی بی پروای مان در باره زن و سکس من را حشری کرده بود و شق کرده بودم. با لحنی که فکر میکنم هدف و مقصود اصلی ام را میرساند گفتم:- "قبل از این که برگردی بیا یه روز بریم. من یک هفته دیگه بیشتر ایران نیستم. تو چی؟"حسین گفت:-"من سه روز دیگه میرم. کاشکی مهرداد زود تر تماس گرفته بود و همدیگه رو زود تر میدیدیم"دلم میخواست بیشتر درباره هنر پیشه های سکسی حرف بزنیم چون من سال ها بود که با عکس هایی که در مجلات پیدا میکردم و یا از دستفروشی ها میخریدم جلق میزدم و از حرف زدن از آن با حسین داشتم لذت میبردم. به حسین گفتم:-"آره. من این مدتی که این جا بودم از این دست فروشیها کلی عکس هنرپیشهها رو خریدم که ببرم"-"عکس لختی؟"-"پس چی؟ ولی لختی لختی هم نیستند. نیمه لختی"- "عکس کدومها رو خریدی؟"با خنده جواب دادم:-" عکس هر کدوم که سر و سینه را انداخته بود بیرون"-"نه، منظورم اینه که هنرپیشه خارجی یا ایرانی؟"- "هر دو. من عاشق راکل ولش ام. پستون هاي بريژيت باردو هم خیلی با حاله. تو ایرانیها زری خوشکام، نادیا، جمیله. خلاصه هر كي پستون هاي با حال داشته باشه و لختشون كرده باشه"حسین انگار خاطره لذت بخشی را زنده میکرد بی وقفه آهی کشید و گفت: -"آخ پسر گفتي!! زري خوشکام... یادته تو یه فیلم تبر دستش بود و میدوید و پستون هاش زیر پیرهنش میلرزید"فوری فهمیدم از چه فیلمی حرف میزند و کدام صحنه را میگوید:-"آره پس چی. یکی از بهترین صحنهها بود دكمه هاي پيرهنش هم باز بود. اسم فیلم یادم نیست ولی تکون خوردن اون پستونها هیچ وقت یادم نمیره. یادمه با مهرداد و ایرج رفته بودیم سینما من همون جا تو سینما جلق زدم"در عین حرف زدن با حسین من هم دستم را گذاشته بودم روی برجستگي وسط پايم و خیلی نه محسوس به طوری که حسین متوجه نشود، كيرم از روی شلوار فشار میدادم. حسین با کنجکاوی خاصی پرسید:-"ایرج و مهرداد هم جلق زدند؟سه تایی برای هم جلق زدید؟"درست نمیفهمیدم منضورش از «برای هم» چیست و زیاد هم برایم مهم نبود. با خنده جواب دادم:"حتما. چون هر سه کاپشن هامون رو انداخته بودیم روی پامون و صندلی هر سه تامون تکون میخورد. "حسین خندید و آهی کشید:-"عجب دورانی بود. چقدر حال میکردیم"-در تأیید حسین ادامه دادم:-"آره پسر. باور نمیکنی! من گاهی یادمه انقدر حشری بودم که عکس لختی راکل ولش رو میذاشتم تو زیر شلواری تا کیرم بماله بهش. تمام روز کیرم چسبیده بود به عکس. از دبیرستان که بر میگشتم خونه، عکس حسابی کیری شده بود و حال ميداد براي جلق زدن. باور میکنی من گاهی انقدر میمالیدم به بعضی عکس ها تا حال کنم. البته آبم میریخت روی عکس و مجبور بودم عکس را دور بیاندازم" با این حرف هر دو شروع کردیم به خندیدن و در تأیید حرف من حسین ادامه داد:-"من نمیدونم چند لیتر آب مَنی من ریخت رو این عکسها ولی فکر کنم یه حوض را بشه باهاش پر کرد"جواب دادم:-"حوض؟ من فقط با آب مَنی جلقم برای راکل ولش یه استخر رو پر میکنم"باز هم از ته دلم خندیدیم ولی آتش شهوت در لحن و نگاه هر دو شعله ور بود. کیرم حسابی شق شده بود و از مکالمه با حسین خیلی خیلی لذت میبردم. لذتی که ضربان قلبم را به تدریج تند کرده بود و دلم میخواست ساعتها همان جا کنار حسین در ماشین بنشینم و از کس و زن لخت و پستون بزرگ و جلق زدن حرف بزنیم. حرکات دستهای هرکدام روی شلوار خودش کم کم واضح تر میشد. حسین کمی طرف من خم شده بود و همانطور که کیرش را از روی شلوار میمالید گفت:-"بیا بریم سینما یه فیلم ببینیم. حالشو داری؟"-"حالش رو که خیلی دارم ولی تا یه فیلم با حال پیدا کنیم و بریم دیر میشه. من باید تا یک ساعت و نیم دیگه خونه باشم. یه روز دیگه میریم"بعد یک هو یادم افتاد که حسین سه روز دیگر بر میگردد آمریکا و گفتم:-"تو که سه روز بیشتر نیستی. میذاریم برای فردا." حسین با لحنی که از میل و هوس سرشار بود پرسد:-"پس، الان چیکار کنیم؟"فوری جوابش را با یکی از شوخی های دوره دبیرستان دادم:-"چی کار کنیم؟ در میآریم نگاه میکنیم" و هر دو زديم زیر خنده. ادامه دادم:-"حسین ساعت شده یک و من باید حتما دو و نیم خونه باشم، راه بیفت بریم. قرار میذاریم برای فردا"حسین سوئیچ را چرخاند و موتور ماشین را روشن کرد ولی انگار هیچ میلی به حرکت نداشت. چند بار پایش را روی گاز فشار داد و دنده عوض کرد و ناگهان به طرف من برگشت و گفت:-"علی من حسابی راست کردم. بیا این جا جلق بزنیم"با گفتن اینحرف دستش را روی برجستگی وسط پایش گذاشت وبه طوری که من ببینم با حرکتی ازبالا به پایین کیرش را مالید. از روی پارچه نازک شلوار تابستانی اش فرم وسفتی آلتش به خوبی قابل تشخیص بود و لکه ای کوچک نشان میداد که کمی آب از سر آلتش خارج شده.پرسیدم:-"این جا؟ توی ماشین؟ جلوی هم؟" با بی صبری گفت:-"آره من که حسابی شهوتی شده ام"-"نه بابا این جا مردم میبیننمون و آب رو ریزی میشه"باز بی صبرانه اصرار کرد:-"علی، این وقت ظهر با این آفتاب کسی تو خیابون نیست که"با گفتن این حرف دستش را با نیروی بیشتری روی کیرش تکان میخورد. انگار میخواست به من بفهماند که بیشتر از این حرفها حشری شده که بتواند جلوی خودش را بگیرد. حال من بهتر از حسین نبود من هم با وضوح بیشتری کیرم را از روی شلوار میمالیدم.-"نه. این همه ماشین و اتوبوس رد میشه، میبینن"مثل اینکه دیگر هیچ چیزی جلودارش نبود باید کاری راکه میخواست انجام میداد چون با همان اصرار پیشنهاد دیگری داد:-"پس بیا بریم مستراح. من قول میدم دو و نیم خونتون باشی."-"مستراح؟ کدوم مستراح. مستراح این جا نیست"- بریم پارک ولیعهد اون جا مستراح داره. من قول میدم سر دو و نیم خونه باشی-"آره ولی از اینجا تا پارک اقلاً ١٠ دقیقه پیاده راه هست."حسین جواب داد:-"با ماشین میریم. اون دور و بر جای پارک زیاده"پارک ولیعهد نزدیک ترین پارک به ما بود و در تقاطع خیابان پهلوی (ولیعصر فعلی) وخیابان شاهرضا (انقلاب فعلی) قرار داشت. حسین بدون این که منتظر جواب من بشود، دنده عوض کرد و ماشین به حرکت افتاد. من هیچ وقت تا به حال با هیچ کدام از دوستانم این طوري صریح از جلق زدن حرف نزده بودم و از موقعیتی که در آن بودم برایم ناشناخته بود و کمی احساس ترس و نگرانی میکردم. حسین انگار آشنائی بیشتری با این موقعیت داشت چون در عین رانندگی به سوی پارک ولیعهد رشته صحبت را ادامه داد:-"آخ علی دلم لک زده برای یه جفت پستون سفید بزرگ که زیر پیرهن بدون پستونبند تکون بخوره"پرسیدم:-"مثل سینههای زری خوشکام یا جمیله؟"-"فرق نداره، پستون خوش فورم بزرگ از اونها که حال میده برای مالیدن. کیرت و بمالی بهشون. انقدر بمالی تا آبت بیاد رو پستوناش"-"پسر تو خیلی شهوتی شدی ها"-"مگه تو نشدی؟ من تا جلق نزنم آروم نمیشم، یه جلق حسابی و با حال. تو چی؟"جوابش را دادم:-"من هم مثل تو. فردا تو بیایی یا نیایی من میرم سینما یک جلق حسابی بزنم"رسیدیم به پارک و حسین همینطور که ماشین را پارک میکرد گفت:-"من فردا میام، با هم میریم سینما. ولی الان باید برم تو مستراح پارک جلق بزنم. اگر نخواستی، تو بشین تو ماشین تا من برگردم"گفتم:-- "من هم میام"هر دو از ماشین پیاده شدیم و چند دقیقه بعد داخل پارک هردو به سوی سرویس بهداشتی پارک میرفتیم. زیر آفتاب داغ ظهر تابستان تهران پارک خلوت بود و تقریبا پرنده پر نمیزد. در بیست متری سرویس بهداشتی، نگهبان سرویس زیر سعیه روی یک نیمکت به خواب رفته بود. سرویس بهداشتی از سطح زمین پایین تر بود و من و حسین از پلهها پایین رفتیم و وارد مستراح مردانه شدیم. یک طرف دست شویی و شیرهای آب و سه تا آئینه بود و در طرف مقابل کابینهای توالت. در همه کابینها باز بود. من به طرف دومین کابین از سمت چپ رفتم از آنجا که درب ورودی کنار دستسوییها در سمت راست بود حسین به طرف کابین دست راست رفت. وارد کابین شدم و زمانی که برای بستن در برگشتم، با تعجب دیدم که حسین مسیرش را عوض کرده و دنبال من آمده و حالا جلوی کابین ایستاده. قبل از این که در را ببندم، حسین وارد کابین من شد و خودش در را از داخل قفل کرد. تا آمدم بگویم "حسین چه کار میکنی"، دیدم حسین انگشتش را به علامت سکوت روی لبهایش گذشت و خیلی آهسته گفت "هیسس، اگر کسی بیاید صدایت را میشنود". ورود من به کابین، سپس ورود حسین وقفل کردن در از داخل چنان با سرعت گذشت که من هنوز نمیفهمیدم چه میگذرد و چرا حسین وارد کابین من شده. زمانی که دیدم حسین با چشمانی نیمه باز از شهوت به کیر من خیره شده و دارد زیپ و کمر شلوارش را باز میکند فهمیدم چه میگذرد. حالت حسین، نگاه خیره اش به لای پای من، کیر راست شده حسین که حالا از زیر شلواری بیرون آورده بودش و بین انگشتان دستش جلو عقب میرفت، من را لبریز از شهوت کرد. بدون این که چشم از کیر حسین بردارم دو قدم عقب رفتم و پشتم را به دیوار تکیه دادم، باسنم را جلو دادم و زیپ شلوارم و سپس کمربندم را باز کردم. کیرم را دستم گرفتم شروع به مالیدن کردم. گهگاهی برای چند لحظه نگاهم از کیر حسین به طرف صورتش میرفت و دوباره به پایین بر میگشت و به کیر حسین خیره میشدم. در همین چند لحظه نگاهم با نگاه حسین تلاقی میکرد و انگار شعلههای شهوت از طریق همین تلاقی نگاه وجود هر دوی ما را به آتش میکشید و هر بار بیشتر از پیش. کیر حسین دراز، کلفت کمی کج بود، به طرف راست اندکی انحنا داشت و همین قشنگ ترش میکرد. انگار انحنا از شدت شق کردن ایجاد شده. کیرش مثل کیر من ختنه شده بود ولی انگار مقدار بیشتری از پوست باقی مانده بود چون گهگاهی در بین حرکات دستش میدیدم که تقریبا یک سوم سر کیرش با پوست پوشانده شده که با حرکت انگشتانش عقب میرفت. کیر من هم به درازي كير حسين بود ولي من کمی نازک تر از کیر حسین و به قدری شق کرده بودم که کیرم خمیدگی اندكي به طرف شکمم پیدا کرده بود. بوی کیر مخلوط با بوی خفیف شاش فضای کابین را پر کرده بود. همانطور که کیرم را ممالیدم آهسته به حسین گفتم:-"کاشکی ورقها را میاوردیم و عکسها را نگاه میکردیم"حسین به همان آهستگی با صدای که تقریبا نفس نفس میزد جواب داد:-"اره ولی نگاه کردن کیرت هم من و خیلی حشری میکنه. جلوی همدیگه جلق زدن خیلی حال میده"حسین دستش را به طرف دهانش برد و تف کار و تف را بلافاصله روی کیرش مالید و انگار از گفتن این جمله لذت میبرد چون دوباره تکرار کرد:-"کیرت رو که میمالی من حشری میشم. چقدر حال میده جلوی همدیگه جلق بزنیم"انگشتانش روی کیرش با سرعت بیشتری حرکت میکردند در حالي كه چشمانش به كير من دوخته شده بود با صدايي آهسته كه كمي ميلرزيد ادامه داد:-"علی تو هم دوست داری کیر من و ببینی، دوست داری نگاه کنی من جلق بزنم؟"باسنم را بیشتر به جلو دادم، حالا فقط قسمت بالای پشتم به دیوار چسبیده بود. حسین هم به تدریج همین حالت را گرفته بود و، روبروي من، با تكيه به دیوار باسنش را جلو داده بود. از شنیدن صدای آهسته اش از طرز سوال کردنش، از نگاه خیره اش به کیرم لذت میبردم. دلم میخواست طوری جواب سوالش را طوری بدهم و هم همین لذت را از شنیدن جواب من ببرد. شلوار هردو تا موچ پایمان پایین افتاده بود. رانهای بی مویش را میدیدم و وقتی برای چند لحظه با دست چپش پیراهنش را از روی شکمش بالا میزد، شکم را تا زیر سینههایش را میدیدم و از این که بدنش این همه کم مو است تعجب میکردم. حسین بدون این که نگاهش را از کیرم بر دارد، دوباره و با بی صبری سؤالش را تکرار کرد:-"علی بگو ديگه! دوست داری؟ دوست داری کیر منو نگاه کنی؟ من كه عاشق كيرتم. دوست دارم نگاهش كنم. تو چي؟دوست داری جلوی هم جلق بزنیم؟"حسين كلمه كير را با تاكيد و كمي كشدار تلفظ ميكرد. دوست داشتم اين كلمه را باز تكرار كند،خوشم مي آمد و حشري ترم ميكرد. نگاهم از کیرش به صورتش رفت و نگاهمان با هم تلاقی کرد و باز دهان نيمه باز و نگاه خمارش كه به وسط پاي من دوخته شده بود آتش شهوتم را تند تر کرد. دیگر تاب انتظار را از دست دادم و با همان صدای آهسته که از من سوال کرده بود پاسخش را دادم و سعي كردم لحن صدايم لبريز از هوسي باشد كه وجودم را لبريز كرده بود:-"آره. دوست دارم." و انگار كه اين پاسخ براي بيان شهوتم كافي نبود با همان لحن ادامه دامه دادم:"حسين من دوست دارم کیرت رو نگاه کنم. دوست دارم تو کیرت رو جلوی من بمالی. جلوی من جلق بزنی. من از جلق زدن تو حشری میشم. ببین چطوری شق کردم."سعي ميكردم كلمه كير را مثل حسين تلفظ كنم. قبل از این که حسین جوابی بدهد انگار میخواستم خوب نشانش بدهم در چه حالی هستم، بدون این که به آنچه ميگويم فكر كنم ادامه دادم:-"آره من دوست دارم کیرت رو نگاه کنم. کیرت خیلی خوشگله من عاشق کیرت ام. وقتی این طوری میمالیدش دیوونه میشم. ببین، داره آبم میاد. جلوي هم جلق زدن خيلي حال ميده."دیگر هر دو زده بودیم به سیم آخر. حسین دو قدم به طرف من آمد، دیگر پشتش را به دیوار تکیه نداده، جلوی من در فاصله سی سانتیمتری ایستاده، در دستش دوباره تف کرد و آب دهانش را با نوک انگشتانش روی کیرش پخش کرد و در همان حال گفت:-"کیرت تو هم خیلی با حاله. داره منو از شهوت دیوونه میکنه. چه حالی داره جلوی همدیگه جلق بزنیم. بیا، بیا جلو تر بمالیم به هم"من تکان نمیخورم و حسین با لحنی پر از التماس ادامه داد-"بیا تا آبمون نیامده کیرمون رو بمالیم به هم. بیا..بیا.."و کمی جلوتر آمدديگر كنترل حركاتم را نداشتم و در آن وضع هر كاري حسين ميخواست ميكردم.من هم از دیواری که بهش تکیه داده بودم فاصله گرفتم و به حسین نزدیک شدم.حالا کیر حسین چند سانتیمتر پیشتر از کیر من فاصله نداشت. باسنم را کمی جلو دادم و سر کیرم را چسباندم به سر کیرش. قلبم باز هم تند تر میزد و حس میکردم دیگر هیچ چیز جلودارم نیست ودارم از شهوت و لذت دیوانه میشوم.سر کیر هر دو لزج بود و روی هم لیز میخوردند.صدای نفس کشیدن تند تند حسین را میشنیدم و دو دستم را جلو بردم و دور کیرهایمان حلقه کردم. چه لذتي داشت! کیر حسین چسبیده به کیر من و انگشتان هر دو دست من هر دو كير را دوره کرده بودند. عقب و جلو میرفتیم و کیرهایمان میلغزیدند و به هم میمالیدند و من به هم فشارشان میدادم تا کیر حسین را بهتر حس کنم. كيرش لزج بود روي كير من ليز ميخورد و من از با صدايي ناله مانند ميگفتم "آره اينطوري آخ چه كيف ميده. آآآه ه جوووون". انگار بلند حرف زده بودم چون حسين انگشتش را روي لبش گذاشت و با يك "هيس!" به من فهماند كه بلند حرف زده ام.حس میکردم تمام بدنم داغ شده و به نظرم گرمای بدن حسین را حس میکردم. او هم داغ شده بود. بدنش چهار یا پنج سانتیمتر بیشتر با بدن من فاصله نداشت. حسین دست راستش را گذاشت روی دست من که کیرهایمان را حلقه کرده بود. با دست چپ، پیراهنش را تا حد امکان بالا زد و سینه اش را لخت كرد. دست راست هر دو ما, پایین تر, کیرهای به هم چسبیده مان را حلقه کرده بودند باسن هر دو با حرکتی کوتاه ولی آهسته جلو و عقب میرفتند . دستش روي دستم بود و از تماس دستش با دستم خوشم ميامد انگار هر تماسي بين بدن ما ميل و هوس را از او به من منتقل ميكرد و بر شهوتم ميافزود. حسین پیراهنش را کند و حالا بالا تنه لخت و کم مویش را میدیدم.، سینه، شانه و بازوهای عضلانی داشت، عرق کرده و پوستش خیس و برّاق بود. حس ميكردم كه پوست لختش نرم و داغ است. بدم نميا مد بدن برهنه اش را نگاه كنم. هر دو خیس عراق بوديم و نفس نفس میزدیم.کیرهایمان را به هم ميماليديم و حسین دست راستش را روی دست من هر لحظه سفت تر فشار میداد و کیرهایمان را در تماس با هم نگاه میداشت. از تماس دستش روي دستم خوشم ميامد، دستش نرم و داغ بود. من هم پيراهنم را هر جوري بود كندم و به گوشه كابين روي پيراهن حسين پرت كردم. حالا من هم لخت بودم كمى جلو آمدم و دستانم را دور كمر حسين حلقه كردم وسينه لختم را به سینه لخت حسین چسباندم. كير سفتش به شكم من و كير من به شكم او ميماليد.صورتم را در گردنش فرو بردم. زبانم را روی لبهایم کشیدم و خیسشان کردم سپس لب هاي خيسم را روی شانه حسین گذاشتم، پوستش نرم و داغ بود . بدون این که به هم نگاه کنیم بدنهای لختمان را به هم میمالیم. حس ميكردم تمام بدنم كير ش را ميطلبد. هر دو چسبیده به هم میلولیدیم و تکان میخوریم. دلم میخوست کیرش را به بدنم، به هر میلیمتر از پوستم بمالد. دلم میخواستد کیرش را روي صورتم، روی گردنم و شانههای لختم بمالد. دستهایم را دور کمر حسین حلقه کردم و با همه نيرو به خودم فشارش دادم .پوست نرم گردن و شانه اش را ليس ميزدم و بی وقفه به فکر این بودم که کیرش را در دهانم حس کنم و بمکم. هر دو از خود بیخود شده بودیم . خودم را به بدن لختش فشار دادم و آهسته در گوشش جملاتی مقطع چند بار تکرار کردم :-"کیرت رو بمال به من. کیرت منو دیوونه میکنه. مالیدن کیرت چه حالی میده، جون، بیا کیرت رو بلیسم. عاشق کیرتم. وای چه حالی میده". باورم نمیشد که این جملات از دهان من خارج شده اند. حس میکردم که حسین پوست گردنم را میلیسد، زبانش را حس میکردم و دست راستم را بالا آوردم و گذاشتم پشت گردنش و به علامت رضایت سرش را به نرمی به طرف خودم کشیدم. خیسی زبانش را خوب حس میکردم، گردن، زیر چانه، گردن و شانههای لختم را با ولع لیس میزد. صدایش را شنیدم که آهسته گفت :-"علی میخوام کیرت رو بلیسم. کیرت رو میذاری تو دهنم؟"با پچ پچ کنار گوشش جوابش را میدهم:-"نه بذار اول من کیرت رو بذارم تو دهانم. دارم از شهوت دیوونه میشم. کیرت رو انقدر میمکم تا آبت بیاد. بعدش تو کیر من و لیس بزن"-"بیا اصلا کیر هامون رو عوض کنیم. کیر من مال تو و کیر تو مال من اینطوری هردو حال میکنیم".هر دو خنديديم و بدندهای خیس از عرقمان روی هم لیز می خوردند. کیر حسین چسبیده به شکم من و کیر من هم با هر حرکت روی شکم حسین لیز میخورد. باز زبانش را روی پوستم حس كردم، گردن و شانههایم را میلیسيد. سرم را در میان گردنش فرو بردم و با لب های خیسم با ولع پوست گردنش ميمكيدم. پوستش بوی کیر میدهد من هم حتما بوی کیر ميدادم وگرنه این طوري خودش را به من نمیچسباند و دور صورت، زیر چانه و گردنم را نمیلیسید. .سرم را بلند و کمی به عقب خم کردم که زبان خیس حسین تمام زیر چانه و اطرافش را لیس بزند. حالا حسین با حرص و ولع پوست گردن و شانههایم را لیس میزد. چشمان هر دو بسته بود و فقط گهگاهي چشمانمان را خيلي گذرا باز ميكرديم و لي در آن حالت هر دو از نگاه كردن در چشم همديگر گريزان بوديم . دوباره سرم را پایین آوردم و لبانم را خیس کردم و صورتم را در جایی که گردنش به شانه اش وصل میشد فرو بردم. از خیسی و داغی پوستش لذت میبردم. با ولع میبوییدمش . دو گلوله آتش شده بودیم که به همدیگر چسبیده بودیم و در هم میلولیدیم. دستهایم سفت دور کمر حسین حلقه شده بودند و سعی میکردم کیرم را با فشار بیشتری به پوست شکم حسین فشار بدهم و بمالم. او هم پاسخ فشار دادن من را با بیشتر چسباندن و بیشتر مالیدن بدنش به بدن عریان من میداد. دیگر هیچ کدام حرف نمیزدیم و انگار تمام حواس پنجگانهٔ هردو چنان به کسب و چشیدن لذت مشغول بود که هر جمله و هر بیانی بیهوده و حتا نا ممكن بود. لذتی که تدریج ما را سیراب کرده بود، حالا هر لحظه شتاب بیشتری میگرفت و میرفت تا هر دو ما را در خودش غرق کند. هر دو داشتیم لذتي عجيب، تازه و غیر منتظره را تجربه میکردیم. دانستن این که هر آن که ما دو نفر با هم باشیم، این لذت جدید قابل تکرار است آن را شهوت آلوده تر میکرد. حسین چیزهایی زمزمه میکرد که من در آن میان فقط کلمه کیر را میشنیدم که چند بار تکرار میشد. انگار که مست شده بودیم و اختیار مان دیگر از دست خودمان خارج شده بود. من هم شروع کردم در گوش حسین زمزمه کردن:« آخ جون، کیرت چه سفته، حسین من عاشق کیرت شدم، دارم از شهوت کیرت دیونه میشم، دلم میخواد بلیسمش، بیا کیرت رو بکن تو دهان من،... کیرت چه سفته.»حسین هم داشت با چشمان بسته عین همین جملات هذیان گونه را آهسته در گوش من زمزمه میکرد. حرکات هر دو تند تر و تند تر میشد و بدن لخت حسین با نیرویی فزاینده خودش را به بدن داغ و خیس از عرق من میمالید. کیر من روی پوست خیس شکم حسین میلغزید و در هر حرکتی با کیرش تماس پیدا میکرد. دیگر هر دو بی پروا پوست گردن و شانههای یکدیگر را میبوسیدیم، میلیسیدیم و میبوییدیم. هر دو به نفس نفس افتاده بودیم و من هر ثانیه که میگذشت جرات بیشتری برای خم شدن و مالیدن کیرش به صورتم پیدا میکردم. همانطور که با حرکات حسین عقب جلو میرفتم و سعی میکردم طوری خودم را به او بمالم که کیرم دائم با کیرش تماس داشته باشد، آهسته در گوش حسین التماس کردم:"حسین، تو رو به خدا بیا کیرت رو بمال رو صورتم"کلمات مثل قطرات نفت روی آتش شهوتم را باز هم بیشتر میکردند. ادامه دادم: « کیر سفتت من و دیونه میکنه. تو کیر من رو حس میکنی؟ سوال بیهودهای بود ولی در آن لحظات هر کلمه درجه بیشتری بر لذتم میافزود. حسین پاسخم را با جملاتی مقطع در بین نفس زدنهای تندش میداد و گاهی جملات نا تمامش با چیزی شبیه ناله لذت الود و پر از التماس ختم میشد. "پسر کیر تو هم خیلی سفته، آره، آره... همینطوری بمالش به من آره، این طوری، آره، جون چه کیر سفتی داری..."ناگهان حس کردم موجی از فرق سر تا نوک انگشتانم پایم را لرزاند یک موج نبود، صدها موج بود پشت سر هم و یکی از دیگری نیرومند تر. از لذت به خودم میپیچیدم و آبم روی شکم حسین میریخت، تمامی نداشت. حسین هم همچنان چسبیده به من تکان میخورد و دستهایش که پشت کمر من حلقه شده بودند من را با نیروی عجیبی به او فشار میدادند و من نه تنها دردی از این فشار حس نمیکردم بلکه خودم نیز بر آن میافزودم. آب حسین از روی شکمم به سوی رانهایم سرازیر شده بود. به تدریج آرام شدیم ولی هنوز سینههای لختمان به هم چسبیده بود و کیرهایمان در مخلوطی از عراق بدنمان و آب کیرمان غوطه ور بودند. بوی آب منی کابین را پر کرده بود و حس میکردم که برای اولین بار بعد از جلق زدن از بوی منی خوشم میاید. از هم کمی فاصله گرفتیم و بدنهای سرخ شده مان در فاصله تقریبا سی سانتی یک دیگر قرار گرفت. دستهایم را روی شکمم کشیدم و مخلوط آب منی هر دو را قبل از این که بیش از این به پایین سرازیر شود جمع کردم و به سینه، گردن شانهها و حتا روی لٔپها و صورتم مالیدم. حسین هم مشغول مالیدن آب منی به بدنش بود ولی او بیشتر روی سینه ها، شکم و رانهایش میمالید.تازه داشتیم سر و صدای رفت و آمد در مستراح عمومی را میشنیدیم. ساعت چند بود؟ نگاهی به ساعتم کردم، ساعت ۲ گذشته بود و من قرار بود که ساعت یک و نیم خانه باشم تا با پدر و مادرم به به خانه خالهام برویم. حتما تا به حال بدون من رفته بودند. پیش خودم فکر کردم چه بهتر چون وقتی میرسم خانه تنها خواهم بود و کسی نیست که من را با رنگ و روی سرخ و بدنی که بوی آب منی از آن بلند میشود ببیند. میدانستم که پدر و مادرم تا شب بر نمیگردند و وقت گرفتن دوش و عوض کردن لباسم را دارم. حسین داشت پیراهنش را به تنش میکرد. هردو شلوار و پیراهنهایمان تکه تکه خیس بودند. چارهای نبود میبایست در همان حال تا ماشین رفت. آهسته در کابین را باز کردم و از لای در نگاهی به بیرون انداختم و گفتم: "حسین اول من میرم بیرون، چند دقیقه صبر کن و بعدش تو بيا. قرارمون دم ماشين."بیرون کسی نبود و در آئینه میدیدم که در دو کابین دیگر هم بسته است پس باید قبل از این که کسی از یکی از این دو کابین بیرون بیاید یا کسی از بیرون وارد سرویس بشود به سرعت میامدم بیرون. از کابین بیرون آمدم و بدون شستن دست و ایستادن جلوی دستشویی زدم بیرون. فقط هنگام رد شدن در آئینه نگاهی گذرا و سریع به خودم کردم. از مستراح خارج شدم و از پلهها که بالا میرفتم از کنار مردی میان سال که پایین میآمد رد شدم. نمیدانم بوی شدید آب منی که از بدنم هنوز بلند میشد بود یا چیزی دیگر چون آن مرد میان سال چند پله پایین تر ايستاد و با صدای بلند شروع کرد به پرخاش کردن و چیزهایی به من گفت. دیگر منتظر نشدم و تقریبا با دویدن خودم را به ماشین حسین رساندم. حسین هم رسید و حرکت کردیم. اولین جمله را حسین گفت: « پسر چه حالی کردم تا به حال این طوري جلق نزده بودم. محشره »من با نگرانی جوابش را دادم:« حسین میدونی هر کی ما رو ببینه میفهمه چکار کردیم و کجا بودیم؟ آبرومون میره. وقتی از مستراح بیرون میامدم یکی تا من رو دید شروع کرد به فحش دادن » " با با بی خیال. کی میفهمه، مگه ممکنه؟ خونه تون کسی هست یا وقتی میرسی تنهایی؟" " قاعدتاً باید تنها باشم. پدر و مادرم حتما بدون من رفتند مهمونی "" خوب، پس بی خیال، از اینجا تا خونهتون که کسی نمیبینتت. بگو ببینم تو هم کیف کردی؟ "من علاوه بر نگرانی٫ از حرف هایی که در گوشش گفته بودم احساس پشیمانی میکردم وسعی کردم جبران کنم: " آره. خیلی. ولی چقدر چرت و پرت گفتم.""چرتو پرت چیه، خیلی هم خوب بود.هردو حسابی حشری شده بودیم. ببینم دفعه اولت بود که کیر یکی دیگه رو میمالیدی؟ " " آره. خوب خیلی حال میده،.. تو چی دفعه اولت بود که با یکی دیگه دو تایی جلق میزدی؟"" راستش من چند بار با بیژن جلق زدم. بیژن یادته؟ بیژن محسنی که کلاس یازدهم کنار من مینشست " "اره یادمه. چه جوری؟ کجا؟"حسين جواب داد:"بين ۱۲ تا۲ که برای نهار تعطیل میشودیم من و بیژن میرفتیم سینما. تو سینما جلق میزدیم. اول هرکی برای خودش ولی کلاس دوازدهم که بودیم برای همدیگه جلق میزدیم. خیلی کیف داشت. بی خیال علی چیزی نشده اتفاقی نیفتاده، فقط یه دست حسابی جلق زدهای »هر دو خدیدیم و جلوی خانه از حسین خداحافظی کردم قبل از این که وارد خانه بشوم حسین بوق زد و من که برگشتم با صدای بلند پرسید "تا فردا؟"برگشتم به سوی ماشین و قرار فردا را با حسین برای ساعت ۱۰ تنظیم کردیم.******************************حدسم درست بود و کسی در خانه نبود. کمی در تختم دراز کشیدم و به کاری که کرده بودم و چیزهایی که گفته بودم فکر کردم. احساس گناهی که داشتم به تدریج کم رنگ و کم رنگ تر شده بود.بلند شدم و لباسهایم را در آوردم و انداختم توی ماشین لباس سوری و رفتم حمام. قبل از این که دوش را باز کنم خودم را مدتی توی آئینه بزرگ حمام نگاه کردم. دستم روی سینهها و شکمم کشیدم، پوستم خشک شده بود ولی بوی آب منی هنوز خیلی حس میشد. خیلی شاش داشتم و همان جا جلوی آئینه شروع کردم به شاشیدن. دستم را جلویم کیرم گرفتم و سپس دست خیس از شاشم را به بدنم مالیدم. با دستم شاشم را ابتدا به گردن و صورتم و به سینهها و شکمم مالیدم. کف حمام شاش زرد رنگ من جمع شده بود. کف حمام دراز کشیدم و سعی کردم در شاشم که هنوز گرم بود بغلتم و سعی کردم همه بدم را خیس کنم. دوباره راست کرده بودم. انگشت خيس از شاشم را کشیدم روی لبهایم و لبهایم را لیسیدم. نمیدانم چرا ولی بو و و مزه شاش برای اولین بار من را حسابی حشری میکرد. هر جای بدنم که دست خیسم را میمالیدم آن قسمت از بدنم دوباره لزج میشد و بوی آب منی مشامم را دوباره پر میکرد. دستم را حسابی مالیدم روی شکمم، همان جایی که کیر حسین ساعتی پیش به آن جا مالیده بود. هرچه میتوانستم از باقی مانده آب منی با انگشتانم جمع کردم و جلوی آئینه دستم را به دهانم بردم. دوباره انگشتانم را کشیدم روي لبهایم و سپس را لبهايم را لیسیدم. مزه ای مخلوط از شاش و آب منی دهانم را پر کرد. هوس حسين و كير سفتش از سرم بيرون نميرفت. . با دست چپ کیرم را میمالیدم و دو انگشت دست راستم را مثل یک کیر میلیسیدم و میمکیدم. دلم میخواست حسین آن جا بود و با کیردراز و شق شده اش بازی میکردم، دلم میخواست کیرش را میمالیدم روی صورتم روی لب هایم. دلم میخواست که که حسین بشاشد روی بدن من و خیسم کند و شاش گرمش روی شکم، کیر و ران های من سرازیربشود.دلم میخواست کیرش را با همان حرص و ولعی بمکم که انگشتان خیسم را میمکیدم. لحضاتي بعد آبم آمد و اين بار با لذت و برای اولین بار آب منی خودم را روی صورتم مالیدم و از روی انگشتانم لیسیدم.هنوز دو ساعت نشده بود كه از هم جدا شده بوديم وتمام فکر و وجود من اشباع شده بود از هوس کیر دراز و سفت حسین. بی وقفه فکر کیر حسین بودم و تصور این صحنه که حسین کیرش به صورتم میمالد و من با دهان باز مثل یک گرسنه به دنبال لیسیدن و مکیدنش هستم یک لحظه ترکم نمیکرد. چه به سرم آمده بود؟ آیا همجنس باز شده بودم؟ از فکر کردن به پاسخ این سوال میترسیدم. به محظ اینکه پاسخی میافتم و یا احساس شرم و پشیمانی از کاری که کرده ام بر من مسلط میشد، وسوسه دوباره دیدن حسین وهوس تکرارکردن لذتی که به یکدیگر داده بودیم پشیمانی و ترس را از ذهنم پاک میکرد. وجودم پر میشد از شهوتی که تصویر کیر سفت و دراز حسین به من میداد. در آتش این شهوت ممنوع، ولی تازه وغیر منتظره همه چیز را فراموش میکردم. در عالم خیال و بر بال هوس به سوی حسین پر میکشیدم تا سفتی کیرش را دوباره روی بدنم حس کنم.آن روز نمیدانستم که از لحظه سوار شدن در ماشین حسین تا به حال لحظاتی را گذرانده بودم و لذتی را چشیده بودم که دیگر از ذهنم پاک نخواهند شد و مسیر زندگی من را تغییر خواهند داد. فردای آن روز حسین را دیدم ولی داستانش را برای دفعه آینده میگذارم و این که پس از بازگشت من به انگلستان و حسین به آمریکا, هرکدام چه کردیم نیز باشد برای نوبتهای بعدی چون این داستان سر دراز دارد.