باسلامرخواست ایجاد تاپیک در تالار خاطرات سکسی دارمنام تاپیک: خاطرات لز من با رویا و مامانشموضوع: همجنسگرایینویسنده خودم بیش از ۱۵ قسمت هر هفته دوقسمتلطفا با درخواستم موافقت کنید
خاطرات لز من با رویا و مامانش قسمت اولبالاخره تصمیم گرفتم خاطرات لزم رو بنویسم و اگه داستان سازی بلد نیستم ببخشید چون فقط خاطره مینویسم.۲۱ سالم بود که تو دانشگاه با رویا آشنا شدم و به مرور خیلی صمیمی شدیم.من از یه خونواده مذهبی هستم و دوستی با پسر یعنی اخر ترس و به خاطر همین بهترین دوستم شده بود رویا که با مامانش تنها زندگی میکرد.البته خودمم هیچ میلی به دوست پسر گرفتن نداشتم.رویا هم از این نظر خیلی شبیه من بود،دختری که کاملا آزاد بود ولی هیچوقت دوست پسر نمیگرفت واین بود که رویا شده بود بت من اونایی که واقعا لزبین هستن متوجه میشن من چی میگم.به قدری با رویا صمیمی بودم که شده بود تمام زندگیم وخانواده هم که میدیدن اون یه دختره منو توی رابطه با اون ازاد گزاشته بودن.وقتایی که میرفتیم استخر خیلی شوخی میکردیم و من فکرشم نمیکردم اینا مقدمه باشه برای لز ولی کم کم شوخیها زیاد شد با هم میرفتیم حمام و توی حمام برای اولین بار جلوی رویا سوتینمو باز کردم که به اصرار رو یا بود که ما دختریم و این حرفا رو نداره و اینا اول خودش باز کرد سوتینشو منم در اوردم یهو دیدم مثل وحشیا سینه همو چنگ میزنه البته قبلا هم از رو سوتین هی سینه هامو میگرفت .به خاطر هیکل توپرم سینه های درشتی دارم اونم همش میگفت اینا اصل سینه هستن ولی اونروز تو حمام جور دیگه ای سینه هامو چنگ میزد که اولش ترسیدم بعد سینه هامو اروم از بغل نوازش کرد که ناخوداگاه باعث تحریکم شد کم کم شروع کرد سینه های خودشو مالید بهم بوسه های گرمش و وقتی لبشوگزاشت رو لبم اتیشم زد منم دیگه شل شده بودم قبلا خیلی شوخی میکردیم دست مینداخت لای پاهام ولی خوب مایو داشتم ولی اینبار یواش دستشو کرد توی شرتم منم نای مقاومت نداشتم اونم پررو پررو شورتمو در اورد و من لخت جلوش وایساده بودم.فقط شانس اوردم روز قبلش شیو کرده بودم.منو برگردوند از پشت بهم چسبید که حس کردم خودشم شورت نداره با یه دستش سینه هامو میمالیدو با یه دستشم روی کسمو دیگه حسابی خیس کرده بودم خجالت کشیدم دستش با ترشحم خیس شده بود ولی اون امون نمیداد،برگشتم به طرفشو خودمم باهاش همگاری کردم چون قبلا هم لز کرده بودم و حس خوبی داشتم یه حس اعتماد اونروز اولین مرحله لز من و رویا بود ولی بعدها هر وقت همو میدیدیم برنامه داشتیم.رویا برعکس من خیلی لاغر بود ولی کسش معرکه بود همیشه اپیلاسیون میکرد هیچوقت از خوردنش سیر نمیشدم ولی من چون شیو میکردم یکم رنگش تیره بود و بعضی وقتام جوش میزد.میدونستم مامانش آرایشگره و اون براش اپیلاسیون میکنه ولی من هیچوقت روم نمیشد برم اپیلاسیون و مخصوصا مرکزی.مامانش مریم جون ارایشگاه داشت و منم میرفتم برای اصلاح و رنگ مو و ارایش ولی حتی پیش اونم روم نمیشد برم وکس کنم،مریم جون خیلی خونگرم بود همیشه میرفتم خونشون همه چی برامون مهیا میکرد حتی چندبارم با هم استخر رفتیم چون سنش از خیلی بیشتر نشون نمیداد پایه تفریحاتمون بود تا اینکه یروز رویا گفت حد اقل بیا پاها و دستتو و زیر بغلتو مامان مریم وکس کنه منم که دیگه با مریم جون صمیمی بودم قبول کردم ،بهم گفت چند وقتی هیچ جای بدنتو شیو نکن تا بلند بشه بعد دوهفته رفتم خونشون،نهار رو که خوردیم رویا گفت حالا وقتشه منو برد تو اطاق کار مامانش لباسامو در اوردم و فقط سوتین شورت تنم بود رویا گفته بود بیکینی ببندم که کارش راحت باشه و منم قبول کردم.رو تخت خوابیدم رویا هم شروع کرد ور رفتن به من ولی من از ترس اینکه مامانش بیاد هی میگفتم نکن که یهو مامانش در زد و اومد تو اطاق یه اخمی به رویاکردم که مامانش فهمیدو ازش پرسید چکار کردی سحرو که اینقدر عصبانیه رویام گفت من که هنوز کاریش نکردم و زدیم زیر خنده مامانش شروع کرد موم رو گرم کرد و به پاهام مالید اروم از ساق پام اومد به طرف رونم وقتی رسید به روتم گفت شورتت در بیارمن گفتم اینجا رو نمیخوام اپیلاسون کنم البته از خجالتم بود مریم جون گفت چرا حیفه حالا که اینجایی بزار سنگ تموم بزارم برات رویا معطل نکرد و بند شورتمو باز کرد و کشید از زیزم بیرون و به مریم جون گفت سنگ تموم بزار برامون و زد زیر خنده من از خجالت دستلمو گزاشتم رو کسم که مریم جون اروم دستمو برداشت و گفت بزار ببینم موهاش چقدره و دست کشید روش که جهت خوابشو پیدا کنه ولی با مکثی که کرد آبروم رفت وای دستش خیس شد به رویا گفت یه دستمال بده به من یکی هم خودت بردار سحزجونو خشک کن،وای من میخواستم آب بشم برم تو زمین.وقتی داشت رونامو وکس میکرد با دستاش پاهامو باز کرد که داخل رونامم وکس کنه ولی من میدیدم که لخت خوابیدم جلو مادر و دختر،مریم جونم که دید من یه جوری معدبم گفت نکنه رویا اینجاست سختته که رویام گفت نه مامان جون ما با هم این حرفا رو نداریم من دیگه تمیدونستم از دست این دختر چکار کنم.بعد از رونام شکمم و دستامم وکس کرد و گفت این اصل کاریتو میزارم اخر بعد گفت برگرد پشت پاهام و کمرمم و باسنمم وکس کرد بعد گفت حالا حالت قنبل شو دیگه داشتم از درد و سوزش میمردم و فقط میخواستم زود تموم بشه وقتی قنبل کردم رویا بازم شوخیاشو شروع کرد و هی جلو مامانش میزد رو کونم مریم جون لای باسنمم تمیز کرد و به رویا گفت حالا ببین و یه دست از پایین به بالا کشید لای پام من دیگه چشمامو بستم که رویا اومد و گفت این که عالیه ولی برو سر اصل کاریش من برگشتم دیگه نا نداشتم از سوزش مریم جون مچ پاهامو گرفت و هدایت کرد که قشنگ پاهام جلوش باز بود و زانوهام بالا بودن شروع کرد به وکس من دیگه میخواستم جیغ بزنم که رویا با بوس و نوازش ارومم کرد تموم که شد مریم جون به رویا گفت یه کمپرس یخ بزار رو نازش من از لحن صحبتش جا خوردم ولی رویا کیف کرد رفت کیسه یخ اورد وای چه کیفی داشت .چون مریم جون بازم مشتری داشت باید از اطاق میرفتیم بیرون رویا به مریم جون گفت ما میریم حموم مریم جونم که دیگه سنگ تموم گزاشته بود برگشت گفت باشه برید فقط بپا سر نخوری ما هم خندیدیم و رفتیم.تو حموم به خاطر سوزشم حال کاری نداشتم رو یا هم کمک کرد و با یه لوسیون تنو شست و اوندیم بیرون تو اطاق یکمم حرف زدیم غروبم رفتم خونه .شب اول بازم حس سوزش اپیلاسیونو داشتم تا فرداش که رفتم پیش رویا،مریم جون مشتری داشت متوجه اومدن من نشده بود. منم رفتم تو اطاق پیش رویا اوم شروع کرد قربون صدقه رفتن و بوسیدن من بعدشم گفت لخت شوببینم مانانم چی ساخته منم که اماده بودم و لخت شدم رویا که دید بعضی جاهای بدنم سرخه گفت بخواب من یه لوسیون بزنم بهت منم دراز کشیدم روی تخت رویا اومد اول کلیلوسم کرد و بوسید بعدشم شروع کرد لوسیون مالیدن خودشم لخت شده بود چون روی کسم خیلی سرخ بودزیاد تحریکش نکرد ولی من داشتم همه بدنشو میمالیدم واقعا به خاطر لوسیون و نوازشای رویا داغ کرده بودم.ازش خواستم وقتی میخواد پاهامو بماله یه جوری ۶۹ بشه که منم یکم بخورمش اونم قبول کرد تو حال خودمون بودیم که یهو صدای باز شدن در اومد ولی ردیا هیچ مکثی نکرد و ادامه داد ولی من متوجه نگاه مریم جون و لبخندش شدم بعدشم بدون هیچ حرفی درو بست و رفت ولی من دیگه سرد شده بودم حال بدی بهم دست داد از خجالت. رویا همش میگفت چیزی نشده که ولی من تو کتم نمیرفت زودی لباسامو پوشیدمو بدون خدافظی از مریم جون زدم بیرون وقتی رسیدم خونه هنوز تو فکر اون لحظه بودم که مریم جون مارو اونجوری دید.با رویا چت میکردم فقط فحش میدادم که چرا ابروم رفت جلو مامانت اونم همش میگفت چیزی نشده تو سخت میگیری و ...صبح پنج شنبه رویا گفت مامانم میگه عصری بیا اینجا شبم بمون بیشتر وقتا همینجوری بود پنجشنبه میرفتم خونشون شبم میموندم.با اکراه قبول کردم عصری یه دسته گل واسه تشکر گرفتم و رفتم خونشون مریم جون با روی باز اومد بغلم کرد و بابت گل تشکر کرد من گفتم این که جبران زحمتا و لطف شما نمیشه، رویا هم گفت تشکر اصلی رو من باید بکنم از مامان جونم که همچین گلی برام درست کرده بعدشم هممون خندیدیم چایی و شیرنی خوردیم نشسته بودیم مامانش ازم پرسید دیگه سوزش یا سرخی تو بدنت نیست منم کلی تشکر کردم و گفتم نه عالی شده رویا هم گفت اره مامان جون عاااالی شده.بعدشم گفت اصلا بزار ببینیم من هی اخم کردمو اخرشم به اصرار اونا شورت لی که پام بود رو در اوردم ولی تاپ و شورت پام بود که مریم جون گفت اتفاقا من خودمم فرداش اپیلاسیون کردم این موم جدید خیلی خوبه بعدم بدون معطلی شورت و شلوارکشو داد پایین وایییی چی میدیدم اون مادر بایدم دختری مثل رویا داشت رو یا که اینجوری دید گفت مامان بعد از من خودشو ساخت و شورتشو در اورد وای برق میزد منم با من من شورتمو در اوردم که رویا دست کشید لای پام و گفت مامان ببین چی ساختی، مریم جونم یه دست کشید زیر شکمم و گفت خیلی خوبه تا دوهفته همینجوری صافه .من که انگار یادم رفته بود سه روز پیش چه اتفاقی افتاده و این به خاطر برخورد گرم مریم جون بود.مریم جون گفت بزار پشتتم ببینم منم بی معطلی پشتمو کردم بهش و دولا شدم مریم جون با دستای گرمش لای کونمو باز کرد و به رویا گفت برو موچین منو بیار یه مو اینجا مونده برش دارم رو یا رفت ولی من تو همون حالت موندم تا رویا اومد و مریم جون اون یه تار مو رو برداشت وقتی برگشتم میخواستم شورتمو پام کنم که با تعجب دیدم جفتشون همونجورین بدون شورت ،مریم جون گفت ولی لوسیونی که رویا برات زد بی تاثیر نبودا ولی چرا نزاشتی برات کامل بزنه ؟منم از خجالت هیچی نگفتم مریم جون گفت رویا اون لوسیون رو بیار یکم لای پاهای سحر جون سرخه هنوز رویا گفت اونروز نشد براش بزنم مریم جونم گفت اینجا دستای ماهر منو میخواد .با هم رفتیم تو اطاق مامانش و رو تخت خوابیدم تاپمم به پیشنهاد رویا در اوردم بازم من رولخت رو تخت خوابوندن ولی اینبار فرق داشت چون خودشونم تقریبا لخت بودن فقط تاپ تنشون بود.منم فقط سوتین داشتم.رویا گفت اینم باز کن کل بدنت یبار دیگه لوسیون بشهمریم جون یکم لوسیون ریخت رو دستاش و بعد به من گفت مثل اونروز پاهامو باز کنم با رسیدن دستش به لای پاهام چشمامو بستم ،مریم جون اروم اروم داشت ماساژ میداد ولی هنوز دستش به کسم نخورده بود رویا هم شروع کرد بالا تنه منو لوسیون زد وقتی رسید به سینه هام و کنارشو لوسیون مالید از حس شهوت داشت لرزم میگرفت و این از نگاه اونا مخفی نشد ،رویا شروع کرد سینه هامو مالیدن من دیگه رو هوا بودم که دست گرم مریم جونو رو کسم حس کردم وایییی خیس کرده بودم ولی مریم جون به مالیدن ادامه داد با یه دست لای کسمو میمالید یه دستشم بالای کسمو دیگه اوج لذت بود، مریم جون گفت بازم که خیسه رویا گفت دستمال بیارم ولی مریم جون گفت نه بیا خیسترش کن اینو یه جوری گفت انگار داره دستور میده رویا اومد وسط پام و سرشو اورد جلوی کسم فکرشو نمیکردم جلو مامانش بیفته به جون کسم و بخوره ولی شروع کرد حالا مامانش اومد سراغ سینه هام و شروع کرد مالیدنشون و صورتشو اورد جلو ماخوداگاه لبم رفت تو لبش وای باورم نمیشد مریم جون اینقدر داغ باشه بعد چند دیقه اونا هم لخت شدن ولی باز رویا خوردنو ادامه داد منم دیگه روم باز شده بود هی میگفتم لیس بزن وای رویا لیس بزن بعدش به مریم جون گفتم منم میخوام که مریم جون گفت تو که خوب لیس میزنی بیا برا منو لیس بزن اومد بالای سرم و دولا شد وای کس مریم جون مثل خودمون بود لنگار نه انگار ۲۰ سال از ما بزرگتره شروع کردم خوردنش مزه کس رویا رو میداد دیگه داشتم میلرزیدم و تو اوج بودم بعدش مریم جون گفت بسه دیگه بزار ببینم سحر جون چه مزه ایه و جاهاشونو عوض کردن بعد چند دیقه بلند شدیم من جلو رویا پشت من مریم جونم پشت رویا چهار دست و پا شدیم رویا منو میخورد مریم جونم مال رویا رو از قبل همیشه وقتی با رویا بودیم این حالت میشدیم بعدش رویا و من جاهامونو عوض کردیم من دیدم سوراخ کون رویا قرمزه اولش متوجه نشدم چرا ولی وقتی زبون مریم جونو روی کونم حس کردم فهمیدم خیلی خوب بود یه تحریک جدید بود هم لیس میزد هم با دستش لای کسمو روی چوچولمو مامالید بعد حس کردم با انگشتش داره در کونمو میماله یکم کرد توش که من خیلی دردم اومد و رفتم جلو یهو رویا که فهمید گف مامان من که گفته بودم بهت کون سحر خیلی تنگه مریم جونم باز بازبونش دردمو اروم کرد یه لحظه حس کردم مریم جون پشتم نیست ولی زود اومد یه کرم اورده بود من هنوز مست خوردن رویا بودم که مریم جون شروع کرد کونمو کرم مالی کرد و اروم در سوراخمو میمالید ایندفه بدون درد نوک انگشتشو کرد تو منم تکون نخوردم یکم همینجوری بود که حس کردم کف دستش داره میخوره به کونم وای نه انگشتشو کامل کرده بود تو من خیلی تحریک شده بودم دیگه نمیتونستم واسه رویه بخورم اونم متوجه شد بلند شد اومد پشتم وقتی دید چی شده بهم گفت دیدی مامانم استاده منم با سر تائید کردم خیلی بیحال شده بودم همینجوری سر خوردم و خوابیدم ولی انگشت مریم جون همینجوری داشت آروم کار خودشو میکرد رویا لای کونمو باز کرد مریم جونم حرکتاشو تند تر کرد که من نتونستم تحمل کنم خودمو کشیدم جلو مریم جون انگشتشو در اورد و بلند شد من بیحال همونجوری افتاده بودم که اینبار رویا شروع کرد انگشتش راحت رفت تو منم که اروم شده بودم یکم کونمو دادم بالا که رویا راحت تر باشه بعدش رویا انگشتشو در اورد ولی من بازم میخواستم رویا ایندفه با دوتا انگشت اول سوراخمو مالید النگشتاشم چرب کرده بود به من گفت بازم میخوای منم که میدونستم چی در انتظارمه گفتم اوهوم اونم دوتا انگشتو فرو کرد از درد جیغ کشیدم ولی رویا یه دستش رو کمرم بود و نمیتونستم تکون بخورم ادامه داد ،درد پیچیده بود تو پاهام و حس کردم رگ پام گرفته ولی رویا وحشی شده بود دوتا انگشتش کامل رفته بود ولی تکون نمیداد تا اینکه من آروم شدم بعد آروم شروع کرد تکون دادن منم دیگه درد نداشتم و با حرکتام همراهیش میکردم تا دوباره مریم جون اومد رویا اومد کنار من و روی شکم خوابید شروع کردیم لب گرفتن که مامانش اومد پشتمون ایندفه انگشتش نبود من چه چیز گرمو حس کردم رومو برگردوندم مریم جون دوتا خیار نشونمون داد و گفت اونموقع که شما مشغول بودید من رفتم اینارو با اب گرم و ریکا شستم من خیلی ترسیدم ولی رویا گفت نترس مامانم بلده چکار کنه فقط خودتو شل کن .مریم جون گفت میخوای اول برای رویا بزارم ببینی منم بلند شدم ولی هنوز یکم درد حس میکردم همونجوری نشستم مریم جون خیار چرب کرد یکمم کرم ریخت رو سوراخ رویا خیارو مالید رو سوراخش و آروم آروم فشار داد تا تهش رفت بعد به من گفت حالا تو براش تکون بده منم چشم گفتمو شروع کردم مریم جون گفت حالا درش بیار در اوردم سوراخ رویا باز بود گفت بازم بکن توش اینبار راحت رفت ، اونم گفت دیدی حالا تو بخواب منم که ترسم ریخته بود خوابیدم مریم جون همون کارو با من کرد اولش خیلی درد داشتم ولی بعد راحت شد یه چند دیقه همین کارو کرد بعد در اورد و باز کرد توش وای چه حسسی همین کارو هی تکرار کرد من و رویا دیگه واسه چندمین بار ارضا شده بودیم و بی حس شده بودیم مریم جونم فهمید دیگه ادامه نداد ولی خیارو از کونمون در نیورد بهمون گفت همینجوری بخوابید ما دوتا بیحال افتادیمو مریم جون گفت من میرم یه عصرونه پر انرژی اماده کنم شما هم خواستید بیاید نزارید خیار بیاد بیرون شورتتونو بپوشید اگه در بیارید جریمه داره جریمش یه خیار بزرگتره من گفتم نمیشه که اخه ولی رویا گفت میشه یکم سخته فقط ولی ارزش داره که جرینه نشی و هممون خندیدیم من همش حس میکردم داره میاد بیرون و هی با دستم فشارش میدادم بعدشم رویا کمکم کرد که شورتمو بپوشم واسه اینکه خیالم راحت باشه که جرینه نمیشم شورت لی هم پوشیدن ولی خیلی اذیت میشدم نمیتونستم بشینم اصلا ولی رویا که انگار عادت داشت راحت بود.مریم جونم که متوجه شد گفت اگه سختته درش بیار دیگه منم خیالم راحت شد پاشدم همونجا شورتمو در اوردم و خیارو دراوردم، غافل از اینکه سخت ترین جریمه در انتظارم بود.خوب دوستان تا اینجا نوشتم ولی اگه خوشتون اومده باشه و نظرات خوب باشه ادامه میدم.بازم میگم من داستان نویس نیستم و میدونم نتونستم رعایت کنم چون فقط میخوام خاطراتمو بنویسم.منتظر ادامه باشیدـــــــــــ
قسمت دوماونروز عصر من نتونستم خیار رو نگه دارم و سختم بود مریم جونم گفت اگه میخوای در بیار منم همونجا شورتمو در اوردم و خیار رو در اوردم.اومدم شورتمو بپوشم که مریم جون اجازه نداد و گفت باید جریمه بشی.منم فکر کردم قراره همینجوری بشینم که چون قبلش اون همه راحت بودیم سختم نبود و نشستم.عصرونه خوبی خوردیم و حال هممون خوب بود منم دلم خوش بود که چه جریمه راحتی،ولی بعد چند دیقه رویا گفت مامان پس جریمه سحر چی؟ که مریم جون گفت صبر کن همین الان،بعدشم به رویا گفت شورتشو در بیاره و بخوابه به منم گفت برم خیار رویا رو تکون بدم منم مثل همون بار انجام دادم وقتی خیار رو در میوردم سوراخش تا چند ثانیه باز میموند منم دوباره میکردم رویا هم معلوم بود از ناله های شهوت انگیزش که داره حال میکنه.مریم جونم رفت تو آشپزخونه و چند دیقه بعدش با چنتا خیار که خیلی بزرگتر از قبل بودن برگشت بعد به من گفت خیار رویا رو دربیار که من در اوردم به جفتمون گفت چهار دست و پا بشیم من که تقریبا فهمیده بودم چه بلایی قراره سرم بیاد با ترس و لرز اماده شدم رویا هم کنارم شروع کردیم لب گرفتن که یادم بره قرار جر بخورم.رویا گفت اماده باش که قراره کونت پاره شه و با مریم جون خندیدن.مریم جون اومد پشتمون و بازم از کرم ریخت رو سوراخم ارووم اانگشتشو فشار داد که خیلی درد حس نکردم یکم انگشتشو چرخوند ،انگار برام خیلی راحت شده بود خودمم همراهی کردم و کونمو میچرخوندم بعد انگشتشو در اورد همون خیار کوچیک قبلی رو گزاشت تو کونم منم خوشحال شدم که چه جریمه راحتی یکم تکون داد بعد بهم گفت حالا پاشو ولی خیار نباید در بیاد منم با احتیاط یه دستمو گزاشتم رو خیار و بلند شدم همونجوری نشستم و خیارو تو کونم کنتر کردم حالا نوبت رویا بود وایییی یکی از اون خیارای بزرگو برداشت داد به من گفت خیسش کن منم کردم تو دهنم و لیس زدم بهش خیلی گرم بود چون میدونستم با آب داغ شسته بعد ازم گرفت مالید در سوراخ رویا یکم کرم ریخت و مالید درش شروع کرد فشار دادن معلوم بود رویا داره درد میکشه یکم تکون خورد مریم جون به من گفت کمرشو نگه دارم منم اومدم کنار رویا و گفتم فعلا که خودت داری جر میخوری ،مریم جون تقریبا نصفه خیارو کرده بود تو کون رویا منم انقدر حواسم پرت این صحنه بود که یادم رفت خیارم اومده بیرون تا اومدم برش دارم مریم جون دستمو گرفت و نزاشت بهم گفت مثل رویا بشم، منم رویا دیگه آروم شده بود منم چهار دستو پا شدم مریم جون همون خیارو با فشار کرد تو کونم یکم درد داشت ولی راحت رفت حالا اون داشت واسه من و رویا تکون میداد خیار منو هی در میورد دوباره میکرد منم قشنگ احساس میکردم بازه باز شدم تا اینکه خیارو در اورد بعدش یه خیار بزرگ رو حس کردم انقدر بزرگ بود که نمیرفت تو مریم جون قشنگ چربش کرده بود و میمالید آروم سرشو فرستاد تو من از درد جیغ کشیدم اشکم در اومده بود ولی مریم جون اعتنا نمیکرد و به رویا گفت منو نگه داره رویا اومد کنارم نشست و گفت دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره من از درد داشتم میمردم اونم منو نگه داشت و شرو کرد سینه های درشتمو مالیدن مریم جون همچنان مشغول بود من دیگه کاملا اون خیار کلفت رو حس میکردم انقدر چربش کرده بود که راحت میچرخوندش منم آروم شدم چند دیقه ادامه داد در اورد ولی باز فشارش داد بازم درد کشیدم ولی کمتر همین کارو انقدر ادامه داد که دیگه راحت میرفت تو و میومد بیرون دیگه بیحال شده بودم همونجوری رو شکمم دراز کشیدم مریم جون به رویا گفت اون بیاد برام ادامه بده منم کونمو یه کم اوردم بالا تا راحت بتونه تکون بده رویا خیلی ملاحظه میکرد و زیاد در نمیورد دیگه جون نداشتم گفتم بسه مریم جون گفت باشه ولی باید خیار تو کونت بمونه منم همونجوری خوابیدم نمیدونم چجوری خوابم برده بود انگار اروم رو ابرا بودم رو یا هم کنارم نشسته بود و کمرمو ماساژ میداد واقعا حس خوبی بود.
قسمت سومیکم بعد مریم جون اومد گفت بریم حموم خودمونو بشوریم ،من که از درد نمیتونستم راه برم رگ پام گرفته بود و عضلاتش منقبض شده بود،رویا کمکم کرد و با هم رفتیم حموم مریم جونم اومد ولی من اینقد بی حال بودم که نشستم روی سکو اونا خودشونو شستن بعدم منو شستن وقتی مریم جون دست میکشید لای پام همش فکر میکردم الانم چیزی میکنه تو کونم ولی خیلی اروم منو شستن و با حوله اومدیم بیرون خیالم راحت بود فردا جمعه هست و منم میتونم اینجا بمونم تازه شنبه هم تعطیل بود و این منو بیشتر خوشحال کرد ،مریم جونم گفت نگران نباش فردا هیچ دردی نداری.خودمونو خشک کردیم و فقط تاپ و شرت پوشیدیم شام مریم جون سنگ تموم گزاشت و ازرستوران غدا سفارش داد اینقدر ضعف داشتم که یه پرس کامل غدا خوردم خودمم تعجب کرده بودم بعد شام چون عصری استراحت کرده بودیم خوابمون نمیومد مریم جون گفت جریمه که شدی حالا موقع جایزته.کنارم نشسته بود و نوازشم میکرد.کم کم لبامون قفل شد رویا هم اومد تو جمع و از پشت بغلم کرد و سینه هامو از زیر تاپ گرفت بعدشم خودم دستمو اوردم بالا که تاپمو در بیاره.توی یه حرکت هر سه تامون لخت شدیم من نشسته بودم روی مبل مریم جون اومد نشست وسط پاهام و کسم رو به دهن گرفت رویا هم بغلم لب میگرفتیم و سینه هامو میمالید.فقط از ترسم به مریم جون گفتم مراقب باشه دخترم دردسر نشه اونم گفت درک میکنم عزیزم با دستام سرشو چسبونده بودم رو کسم و با موهاش بازی میکردم رویا هم اومد نوک سینه هامو هی میک میزد و میزاشت تو دهنش دیگه درد یادم رفته بود واقعا رو ابرا بودم مریم جون یجوری کسمو لیس میزد که تکون میخوردم با دستاش لای کسمو باز کرده بود و چوچولمو میک میزد هی لای کسمو لیس میزد قشنگ ترشحمو حس میکردم که داره میاد بیرون ولی مریم جون امون نمیداد یکم که سر حال اومدم به مریم جون گفتم جایزه رویا چی ؟ که اونم گفت جاهاتونو عوض کنید حالا نوبت رویا بود که کسش پر اب بشه ولی من که دیت کشیدم لای پاش دیدم خیسه،مریم جون شروع کرد واسه رویا لیس زدن منم سینه های کوچولوی رویا رو میخوردم،فکر کنم رویا لیشتر از من ارضا شد چون اونم بی حال شد من که عاشق مریم جون شده بودم گفتم پس جایزه شما چی که این همه به ما جایزه دادید اونم گفت نوبت منم میشه بلند شد رفت تو آشپز خونه منو رو یا هم بلند شدیم مریم جون از اونجا داد زد لباساتونک نپوشید اول جایزه منو بدید بعدشم با همون خیار بزرگا اومد من که از ترس خشکم زد به رویا نگاه کردم بهم گفت نترس واسه ما نیست .مریم جون اومد و به من گفت بازم میخوای لیس بزنم؟ من که از خدام بود قبول کردم منو مریم جون ۶۹ شدیم من زیر مریم جون رو وای طعم کسش عالی بود بوی عطر شهوت پیچیده بود ،رویا هم اومد پشت مریم جون و سوراخ گونشو لیس میزد منو رویا شیطونی میکردیم یوقطایشم زبون همو میخوردیم.مریم جون با همون مهارت کسمو پر آب کرده بود لیس میزد میمکید وایییییی.بعد بلند شد خیارا رو اورد گفت حالا نوبت شماست منو جریمه کنید من و رو یا هم یه چشمک به هم زدیم که رو یا گفت هوی دختره مامانمو جرندی که جرت میدم مریم جونم گفت این دخترم که امروز جرخورده بسشه.بیشتر از کارا از حرف زدن باهاشون لذت میبردم کلی میخندیدیم.اول رویا شروع کرد انگشتشو چرب کرد و مالید در کون مریم جون ارووم کرد توش تکدن داد بعد دراورد دوتا انگشتو محکم میکرد تو و میچرخوند مریم جون ناله های شهوت انگزش بلند شده بود منم یه دستم رو کمرش بود با یه دست سینه هاشو نوازش میدادم ،رویا خیارو برداش گزاش تو دهن من منم مثلا ساک زدم بعد دادمش مریم جون اومدم جلوش خیارو گزاشتم رو کسم مثلا الته اونم ساک میزد خیارو دادم به رویا اونم چریش کرد گزاشت در سوراخ مریم جون با یه فشار کرد تو داد مریم جون در اومد ولی نمیتونیست تکون بخوره من کمرشو گرفته بودمرویا ادامه داد دقیقا همون کارایی که مریم جون با ما کرده بود رو انجام داد وقتی خیار رو از کون مریم جون در میورد قشنگ باز میموند تا میومد بسته بشه دوباره میکرد توش چند دیقه بعد مریم جون گفت حالا نوبت توئه اروم یه دستش رو برد پشتش خیار رو نگه داشت و بلند شد به کمر خوابید پاهاشم داد بالا حالا من قشنگ میدیدم خیار میخواد از کونش بیاد بیرون ولی نمیزاشت کس نازشم باز شده بود منم خیارو برداشتم گرفتم جلو رویا یکم ساک زد و لیسش زد همونجوری گزاشتم رو کس مریم جون و میمالیدم روش قشنگ تحریک شد و سوراخ کسش باز شده بود انقدر ترشح داشت که تا خیارو فشار دادم رفت تو ولی نمیشد همشو بکنم گفت باید کنترلش کنی که نرو تو منم چون خیار بزرگ بود راحت کنترل میکردم چون جلوی مریم جون دولا شده بودم رویا هم اومده بود از پشت چسبیده بود بهم و سینه هامو میمالید من دیگه حرکاتم غیر ارادی شده بود به مریم جون گفتم خودش کنترل کنه منم خیاری که تو کونش بود رو در میوردم و میکردم تو تا دیگه هر سه تامون بی حال شدیم و همونجا دراز کشیدیم دیگه نصفه شب بود که ما خوابیدیم سه تایی لخت تو بغل هم .صبح بیدار شدم دیدم رویا کنارم خوابیده بلند شدم که برم دستشویی دیدم پادرد امون نمیده عضله پام به خاطر فشار دیروز منقبض شده بود.رویا رو صدا زدم اونم بلند شد که کمک کنه مریم جون تو آشپزخونه بود فهمید اینجوری شده گفت یه دوستام سالن ماساژ داره میریم پیشش با ماساژ عضلت شل میشه.دیگه تا عصر همش شوخی و خنده و حرف بود و من از خوشی درد زیادی حس نمیکردم ولی به اصرار مریم جون که برای من و رویا وقت گرفته بود رفتیم سالن ماساژ.
قسمت ۴راه رفتن برام سخت شده بودلنگون لنگون رفتم به طرف ماشین تا حدی که رویا اومد کمکم بهش گفتم تو درد نداری؟ گفت نه الان دوساله برنامه همینه حتی بیشتر از اینام هست ولی تا حالا بهت نگفتم میخواستم موقعیتش پیش بیاد.رفتیم جلو یه ساختمان پزشکان پارک کردیم سالن دوست مریم جون طبقه سوم بود خوشبختانه آسانسور بود و ما رفتیم داخل سالن.اول میز پذیرش بود که یه دختر سوپر مدل با یه تاپ و شلوارک اونجا بود با مریم جون سلام گرمی کرد و اونو بغل و بوس کرد بعدشم رویا چون اونا مشتری همیشگی بودن مریم جون منو معرفی کرد و اون دختر که اسمش بهار بود منو بغل کرد و بوسید اینقدر گرم بود که نمیخواستم از بغلش بیام بیرون.ما رفتیم نشستیم و مریم جون رفت پیش دوستش مرجان صدای خنده هاشون تو سالن پیچیده بود من محو بهار بودم رویا زد به پهلوم گفت چیه توگلوت گیر کرده؟با یه لبخند جوابشو دادم انگار بهار هم زوم کرده بود روی ما که مریم جون و مرجان اومدن بیرون وای چی میدیدم مرجان یه بیکینی فسفری داشت هیکلش یه جوری بود که نمیشد ازش چشم برداشت.اومد ما بلند شدیم اول رویا رو بغل کرد و لباشو بوسید بعدم منو بغل کرد و گفت پس سحرجون تویی و یه بوس از لبم گرفت من حال خودمو نمیفهمیدم به بهار گفت دیگه نوبت نداریم که ؟ اونم گفت نه بعد رو به من کرد و گفت شنیدم خیلی درد داری بریم اروومت کنم.من با یه نگاه از رویا دورشدم و مریم جون یه لبخند و چشمک تحویلم داد مرجان هدایتم کرد به یکی از اطاقا یکم تاریک بود توس شمع و عود روشن بود دوتا تخت وسطش بود و روی میز چند جور روغن.بهم گفت لباساتو در بیار بخواب روتخت یه پارچه کشید رو تخت که یبار مصرف بود به منم یه حوله داد.وقتی رفت لباسمو در اوردم با شورت و سوتین دراز کشیدم رو تخت از بیرون صدای خنده های اون چهار نفر میومد، چنددیقه بعد مرجان اومد کنارم من رو شکم خوابیده بودم دست کشید رو کمر ک پاهام و گفت پاهات خیلی درد میکنه؟ منم با اوهوم جوابشو دادم اونم غضن سوتینمو باز کرد و از زیرم خواست بکشه بیرون منم خودمو دادم بالا که راحت بیاد.یه کم روغن گرم ریخت رو کمرم و شروع کرد حرکت دستاش جادویی بود گردنمو ستون فقراتمو گودی کمرم داغ شده بودم با دستاش از کنار سینه هامو میمالید منم چشمامو بسته بودم و تو حال خودم بودم عجیب بود از بیرون هیچ صدایی نمیومد انگار همشون ساکت بودن کمرم که تموم شد مرجان بهم گفت شورتتو در نیوردی که منم گفتم لازمه؟ اونم با شیطنت گفت فقط من غریبه ام دربیار نترس من مریم نیستم .منم دیگه همه چی دستگیرم شده بود شورتمو در اوردم و گزاشتم کنار تخت مرجان برش داشت و بازم با شیطنت گفت چه خیسه انگار ماساژ ساخته بهش.از همون روغن ریخت رو باسنم و رونم و ساق پام و شروع کرد حسابی کونمو ماساژ داد هی میگرفت از هم باز میکرد و از بغل فشار میداد بعد دستش کرد لای پام اززیر کسم میگرفت میومد میومد بالا که دیگه آهم در اومد یه کم لای کونمو باز کرد و گفت پس علت پادردت اینه.منم که دیدم همه چیو مریم جون بهش گفته گفتم دسته گل دوستتونه و جفتمون خندیدیم ، مرجان گفت درستش میکنم و رونمو حسابی ماساژ داد بعدشم ماساژ ساق پامو کف پام بهم گفت برگرد منم برگشتم اونم از همون روغن رخت رو سینه هامو شروع کرد با حرکت دورانی سینه های درشتمو مالیدن من چشمامو بسته بودم و لبمو گاز میگرفتم با دستمم کنار تخت رو گرفته بودم مرجان از بالای سرم اومد کنار تخت که دست خورد به رون گرمش ناخودآگاه با دستم رونشو گرفتم اونم همراهی کرد منم دستمو بردن لای پاهاش از سینه هام اومد طرف شکمم و با حرکت دورانی جادوشو ادامه داد منم دیتم لای پاشو چنگ میزدم که این از شهوتم بود دستشو اورد رو کسم و گفت به به واقعا مریم خوشسلیقس شروع کرد به ماساژ کسم دستش چرب بود لای کسم حرکت میکرد بهش گفتم دخترم مواظب باش گفت میدونم عزیزم مریم جون سفارشتو کرده منم دستمو بردم زیر شورتش اونم گفت بندشو باز کن وای چه کسی بود مثل خودمون صاف اینقدر چوچولمو مالید که باجیغ ارضا شدم ولی اون ادامه داد رفت پایین پامو ماساژ داد آخرشم یه حوله انداخت روم گفت یکم دراز بکش.خیلی خوشحال بودم بدون درد مرجان ارضام کرده بود تو آرامش بودم که بهار اومد تو ولی عجیب بود که اونم لخت بود یه بوسم کرد و گفت از ماساژ لذت بردی عزیزم منم که محو هیکلش بودم فقط با حرکت سر و چشمم جوابشو دادم بهم گفت پاشو بیا میخوام مریم رو ماساژ بدم، گفته سحر باشه ،مثل اینکه خیلی با هم راحتید؟ اینو با یه چشمک و حالت شیطنت گفت منم گفتم همینجوری ؟ که اون حوله رو از روم برداشت و گفت هممون همینجوری هستیم.من بلند شدم انگار درد پاهام خیلی آروم شده بود راحتتر راه میرفتم بهارم گفت مثل اینکه اثرات درد دیشبت رفته ها که من خیلی خجالت کشیدم و فهمیدم که کل ماجرا رو میدونه.رفتیم تو یه اطاق دیگه اونجا هم دوتا تخت بود رو یکیش رویا خوابیده بود و حوله روش بود رو اون یکی هم مریم جون من رفتم طرفشونو جفتشونو بوسیدم و از مریم جون واسه این ماساژ تشکر کردم.مرجان اومد تو اطاق اونم لخت بود سینه هاش اندازه خود من بود.رفت طرف رویا و حوله رو از روش برداشت به بهار گفت فقط کمرشو ماساژ دادی؟ اونم تایید کرد بهارم رفت روی تخت مریم جون و نشست رو پاهای مریم.من نمیتونستم چشم از اندام بهار بردارم مانکن بود کمر باریک باسن کوچولو با سینه های راست وکوچیک و خوشحالت.مرجان روغن ریخت رو کون و پاهای رویا و همونجوری که منو ماساژ داده بود ادامه داد.بهار هم کمر مریم جونو ماساژ میداد یکم که گزشت بهار خوابید روی مریم جون و خوشو تکون میداد وای خوشبحال مریم جون چه حالی میکرد اه و ناله جفتشون بلند شده بود .مرجان هم اه رویا رو در اورده بود یه انگشتش تو کون رویا بود و داشت تکون میداد و میچرخوند رویا هم هی کونشو تکون میداد و معلوم بود داره حال میکنه.من بلند شدم رفتم طرف بهار و دستمو گزاشتم رو کمرش اونم با نگاه مهربونش همراهیم کرد و لب تو لب شدیم دیگه حال خودمو نمیفهمیدم دستمو کشیدم رو باسنش خیلی سفت و عضلانی بود .خودمو کنترل کردم وزود اومدم کنار رویا و ازش لب گرفتم مرجان هم بهم اشاره کرد اومدم پشتش و گردنشو میخوردم و سینه هاشو میمالیدم .هر پنج تامون تو اوج بودیم که با جیغ رویا یه خودمون اومدیم اونم تموم شده بود مرجان حوله رو انداخت روش و رفت کنار تخت مریم و اونا رو بلند کرد مریم جون برگشت و بهار هم اومد کنار تخت وایساد مرجان از همون روغن ریخت رو سینه های مریم جون بهارم سرشو برد جلوی کس مریم جون و شروع کرد خوردن مریم جون زیر دستشون تکون میخورد بهار بلند شد از همون روغن ریخت رو کس مریم جون و با دست لاشو باز کرد یکم که مالید یه انگشتشو کرد تو یکم چرخند بعد انگشت دوم و سوم تا چهارتا انگشت.بهار شروع کرد به حرکات ضربه ای صدای برخورد کف دستش با کس خیس مریم جوم میومد رویا بهم اشاره کرد بیام پایین تخت اونجایی که بهار دولا شده بود و داشت چهار انگشتی میکرد تو کس مریم جون یکی از قشنگترین صحنه ها دیده میشد اونم کس تپل بهار بود که از لای رونش معلوم بود رویا بهم گفت همه اینا کار مامانمه میان پیش مامانم اپیلاسیون.من نمیتونستم از اون صحنه چشم بردارم رفتم از پشت دستمو رسوندم به کس بهار که اونم یکم خودشو عقب داد و بهم راه داد کسش خیس بود رویا اومد کنارمو لب میگرفتیم بهم گفت خیالت راحت بهار اوپنه همین کافی بود که انگشتمو بفرستم تو کس بهار اونم با حرکتای چرخشی کون قشنگش همراهیم کرد دیگه تو حال خودم نبودم که مریم جونم ارضا شد .ماهم اومدیم کنار که بهار با یه لب گرم ازم جدا شد دیگه هممون بیحال بودیم .مرجان گفت به خاطر درد دیشبتون امروز فقط ماساژ ریلکسیشن داشتید ولی دفعه بعد شما دوتا هم فول ماساژ میگیرید ما هم ازش تشکر کردیم بعد نیم ساعت همونجا تو حموم بدنامونو شستیمو لباس پوشیدیم رفتیم خونه قرار شد هفته بعد بازم بریم پیش مرجان و بهار.
خاطرات لز من با رویا و مامانش قسمت پنجماز سالن که برگشتیم منو رسوندن خونه خودمون منم خیالم راحت بود که پام درد نمیکنه و دیگه راحت راه میرم.میز شام و جمع کردم و بردم اشپزخونه پیش مامانم گرم صحبت شدیم و گفت میخوان واسه داداش مهدیم که ۵ سال از من بزرگتره برن خواستگاری،وقتی اسم طرف رو اورد من کلی ذوق کردم مینا مربی شنا استخری بود که ما میرفتیم همسن خودم بود اندامش تو مایو خودنمایی میکرد سینه های برجسته کمر باریک یعنی واقعا همه چی تموم بود ،نگو این داداش ما که این همه حواسش به نا بوده خورش دوسال بوده که با مینا دوست بوده.تا اومدم تو اطاق زنگ زدم به رویا و همه جریانو تعریف کردم اونا هم خیلی خوشحال شدن و برای مهدی و مینا ارزوی خوشبختی کردن.شب با فکر کردن به این همه ماجرا و عروسی خوابیدم از ماساژ هم خیلی استفاده کرده بودم و حسابی خوابیدم.فرداش تعطیل بود و رویا زنگ زد گفت بیا اینجا منم رفتم.مریم جون چنتا مشتری آرایشگاه داشت منم رفتم تو خونه پیش رویا از ذوقمون میزدیم و میرقصیدیم.منم کلا خوب شده بودم و هیچ پادردی نداشتم و اینو مدیون مرجان بودم.اینقد خوش گدروندیم تا عصر که مریم جون اومد پیشمون خیس عرق بودیم به پیشنهاد مریم جون رفتیم حموم.من که اینقدر حول بودم اول لخت شدن رویا هم با شیطنت گفت راه افتادیا منم گفتم مریم جون و تو دستمو گرفتید رام انداختید رویا لخت شد بغلم کرد بهش گفتم راه افتادم ولی هیجا بدون شما نمیریم لبمو گزاشتم رو لبای رویا مریم جونم از بغل چسبید به هر دومونو غرق بوسه کرد هر دوتانونو.من رو رویا سینه هامونو به هم میمالیدیم مریم جونم دستاش لای پای ما دوتا بود.اینبار منتظر بودم انگشتشو بکنه تو ولی خیلی اروم رفتار کرد و من اول رفتم زیر دوش از خوشی هی کونمو قر میدادم که رویا اومد از زیر دوش هولم داد کنار منم رفتم رو سکو نشستم کنازگر مریم جون اونم بدنمو شامپو بدن زد و با دست میکشید به بدنم سینه ها و لای پاهامو حسابی مالید دیگه واقعا خیس کرده بودم.منم رویا رو شستم دستمو میبردم لا پاهاش یواش انگشتمو کردم تو کونش که داد زد مامان این داره انگشتم میکنه مریم جونم گفت حالا نوبت خودشم میشه و زدیم زیر خنده اصلا این دو نفر اخر عشقن خیلی حال میکنم با همچیشون.خودمونو خشک کردیم حوله پیچیدیم دور سرمون رفتیم اطاق مریم جون که هم یه میز توالت با کلی لوازم آرایش داشت هم یه تخت دونفره بزرگ منم با گفتن یه با اجازه خودمو انداختم رو تخت رو شکمم خوابیدمو هی کونمو قر میدادم رویا اومد نشست رو پاهام دست انداخت لای پاهام گفت تو حموم منو انگشت کردی حالا نوبت خودته بهش گفتم الان خشکه اونجو تو خیس بودی مریم جون یه کرم به رویا داد گفت بیا اینم بزن که بهونه نیاره خندید و رفت بیرون رویا کونمو چرب کرد انگشتشو مالید در سوراخم و اروم کرد تو وای چه حسسسی درد نداشتم دیگه فقط لذت بود با چرخوندن کونم همراهیش کردم اونم تکوناشو محکم کرد انگشتشو در میورد دوباره میکرد راحت تر میرفت بعدش با دوتا انگشت من یکم درد داشتم ولی زود عادت کردم و لذت میبردم مریم جون اومد دوتا خیار اورده بود به بزرگی اون قبلیا نبود ولی درازتر بود بهم گفت اماده شدی؟ گفتم من برا شما همیشه اماده ام گفت ولی باید واسه ماساژ مرجان و بهار هم امادتون کنم مخصوصا که خیلی سفارش تورو کردن که دیگه اینبار که میریم پیششون درد نداشته باشی.من و رویا تا تهشو حدس زدیم ولی به روی خودمون نیوردیم .من که انگار به دیدن خیار شرطی شده بودم خودم چهار دستو پا شدم و کونم رو دادم بالاتر و سرمو اوردم پایینتر رو تخت.مریم جون به رویا گفت مثل من بشه، جفتمون کنار هم بودیم سرمو یکم اوردم بالاتر و با رویا لب تولب شدیم مریم جون انگشتشو راحت کرد تو کونم منم که خیلی خوشم اومده بو هی کونمو میچرخوندم با اون دستشم رویا رو انگشت میکرد یکم که انگشتشو چرخوند شروع کرد در میورد تا ته میکرد همینجوری تا با دوتا انگشت کرد من دیگه برام راحت شده بود دوتا انگشتشو در نیورد دوباره میکرد تو دفعه اخر که در اورد خیارو کرد تو من تاخوداگاه رفتم جلو اونم ارووم ادامه داد منم که خوشم اومده بود خودمو دادم عقب و دوبارو کونمو میگردوندم منو رویا با هم هماهنگ بودیم دوتاییمون ناله های شهوت میزدیم خیار خیلی درازی بود ولی راحت میرفت و میومد مریم جون گفت راحت بخوابید ارووم رفتیم پایین و رو شکممون خوابیدیم.مریم جون بلند شد بره به ماگفت خیارو نگه دارید که جریمه نشید جلو بهار و مرجان ابروتون بره ، ما هم فقط ناله میزدیم خیلی راحت نبود یه چیز کلفت توکونمون بود ما هم خوابیده بودیم فقط با دستمون خیار همو فشار میدادیم که درنیاد میدونستیم طاقت جریمه نداریم.من درد زیادی نداشتم چشمام رفت رو هم بیدار شدم دیدم یه پتو رومونه وای که چقدر مریم جون مهربون بود از ترسم دست زدن دیدم خیار نیست دستمو بردم تو کون رویا دیدم اونم نیست از ترس هول کرده بودم که نریم جون اومد گفت خودم درش اوردم واسه همینه که خوابتون برده ما هم خوشحال شدیم و بلند شدیم خودمونو با چنتا دستمال و دستمال مرطوب تمیز کردیم لباس پوشیدیم رفتیم پاساژ اندیشه .توی مسیر و اونجا بحث داغمون ازدواج مهدی و مینا بود ولی من ته دلم با اون همه خوشحالی نکران یه جیز بودم ، اونم اینکه بعد از مهدی من باید زود ازدواج میکردم ولی من چشم نزدیکی به مرد نداشتم یا تعریفایی که شنیده بودم همش تفکرای همجنسگرایانه داشتم اینقدر که با دین یه زن لذت میبردم با دیدن اندام مردونه تو فیلما چندشم میشد.و این بیشتر ریشه تو اموزشای کودکیم داشت که مامانم ناخوداگاه متو از مرد گریزون کرده بود و این ترس و گریز تا ابد با منه.با این روحیه برگشتیم خونه منم رفتم خونه خودمون جالب این بود که ایندفه هیچ دردی نداشتم.و راحت راه میرفتم ولی اثرات اون کرم رو توی کونم حس میکردم.یادم افتاد که با حرفای مریم جون حتما مرجان و بهار برامون برنامه ویژه دارن.یکم با رویا چت کردم و خوابیدم تا صبح.صبح تو دانشگاه رویا بهم گفت این هفته یکی دوبار دیگه بیا خونمون به نفعته منم از خدا خواسته قبول کردم عصری برگشتم به مامانم که گفتم گفت حالا تا میتونی برو با رویا جونت خوش باش بزودی شوهرمیکنی و میشینی کنار شوهرت منم ادا در اوردم و گفتم عمرا ولی تو دلم اشوب بود با این همه خواستگار که پاشنه درو از جا دراورده بودن اونوقت ۲۲ سالم شده بود معمولا تو خونواده ما دختر بیست سالگی مادر میشه.انقدر حالم گرفته شده بود که حال نداشتم برم خونه رویا تلفن زدم کلی با هم گریه کردیم و بعد شامم رفتم تو اطاقم از فکر خوابم نمیبرد.
قسمت ششماونشب نتونستم از فکر بخوابم نزدیکای صبح خوابم برد کل روز تو رخت خواب بودم.عصری رویا زنگ زد رو موبایلم نگران شده بود منم بهش گفتم خیلی حالم گرفتس اومد خونمون یکم یاهام شوخی کرد و حالم بهتر شد شب دیگه حالم بهتر بود.فردا شب قرار بود مامان بابا و مهدی برن خونه مینا.شب تلفنی واسه رویا گفتم اونم گفت پس تو هم بیا خونه ما منم از خدا خواسته قبول کردم.اینقدر با رویا و مریم جون خوش میگذشت که فکر هیچیو نمیکردم.فرداش کلاسم نداشتیم صبح یه دوش گرفتم و نزدیکای ظهر رفتم خونه رویا.انگار دلم فقط با اونا بودنو میخواست.رویا بغلم کرد نمیدونم چرا یهو گریه افتادم اونم شروع کرد گریه کردن ولی همش سعی میکرد بهم آرامش بده.مریم جون ارایشگاه بود وصدای مارو نمیشنید.خودمونو جمع و جور کردیم و منم مانتومو در اوردم یه تاپ تنم بود و شلوار جین ،رویا کنارم نشست و نوازشم میکرد واقعا آروومم میکرد تو همون حال دستشو برو زیر تاپم و با بدنم بازی میکرد منم لبمو گزاشتم رو لبش واسه اینکه راحت باشه دستنو اوردم بالا که تاپمو در بیاره اونم معطل نکرد.بعدشم سوتینمو در اورد میدونستم سینه هامو خیلی دوس داره خودمم یا خوردن سینه هام حالم عوض میشد نوک سینه هامو میمکید و با دستاش از بغل نوازش میداد دیگه آه میکشیدم دستشو برد طرف شلوارم و دکمه هاشو بارز کرد همونجوری دستشو کرد تو شورتمو کسمو نوازش داد اینقدر خیس بودم صدای انگشتش میومد پاهامو اوردم بالا و شلوار و شورتمو خودم از پام در اوردم رویا هم سریع لخت شد سرشو اورد لای پام و زبونشو میکشید لای کسم ،دستامو گزاشتم رو سرشو فشار دادم رو کسم اونم برام کم نزاشت هم لیس میزد هم با دستش بالای کسمو میمالید چوچولم سفت شده بود صدای آهم بلند شده بود اینقدر لیس زد که با لرز و جیغ ارضا شدم.همونجوری بیحال افتاده بودیم رو مبل که مریم جون اومد و با شوخی گفت تنها تنها خوردید؟من گفتمنه واسه شمام گزاشتیم،مریم جون گفت من سهممو میدم به مهمونامون! وقتی تعجب مارو دید گفت مرجان غروب میاد که موهاشو رنگ کنه بهارم گفته باهاش میاد الان بهش میگم سحرم هست،تلفن زد و گفت از پشت تلفن جیغ بهار رو شنیدم،انگار اونم اندازه من خوشحال بود.من و رویا لباس پوشیدیم با مریم جون یه چایی بخوریم که مریم جون شروع کرد به صحبت کردن درباره مرجان.مرجان ۳۷ سالش بود ۱۰ سال پیش از شوهرش جدا شده بود منم دوست نداشتم علتشو بپرسم.بعد از طلاقش رفته دبی یه مدت از اونجا هم رفته تایلند الان ۴ ساله برگشته وقبل از این سالن توی خونه خودش ماساژ میداده.مریم جون اینم گفت که مرجان مشتری مرد هم داره با هاشون سکس هم میکنه ولی مردها فقط میرن خونش و یه چنتا مشتری خاص و دائمی هستن. مریم جون گفت با مرجان از قدیم دوست بوده ،و مرجان رو خوب میشناسه البته با این که بابای رویا فوت شده بود و مریم جون آزاد بوده ولی فقط دو بار با مرجان برنامه سکس رفته بود که اونم تو دبی بوده و دیگه هیچوقت سکس با مرد نداشته اون دوبارم فقط به خاطر مرجان بوده.بهارهم از سه سال قبلش اومده پیش مرجان ولی فقط لز میکنه و سکس با مرد نداره.با این تعریفا من هم شناخت زیادی نسبت به مرجان و بهار پیدا کردم.