انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 13 از 27:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  26  27  پسین »

ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش


مرد

 
منتظرادامه هستیم.
     
  
مرد

 
ازشانس منه توهرداستانی نظرمیدم ادامه نمیدن.
     
  
مرد

 
ادامه نمیدی؟
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش (قسمت ۲۶ )
صبح با صدای در دستشویی که کنار اتاقمون بود بیدار شدم دیدم که الناز کنارم خوابه خوابه و لخت در اتاق هم کامل بازه الناز هم تاق باز خوابیده با خودم گفتم اگه بهروز رفته باشه دستشویی حتما میاد داخل اتاق رو دید میزنه و زنه منو میبینه خودمو به خواب بزنم ببینم چکار میکنه یه مقدار پای الناز رو ارووم اوردم بالاتر تا لای پاش کامل باز بشه و کوسش کامل دیده بشه خودم رو زدم به خواب . در دستشویی دوباره باز شد و بسته شد منم زیر چشمی داشتم نگاه میکردم که دیدم بهروز اومد جلو در واستاده بود ولی داخل نمیومد و داشت کوس زن منو دید میزد من که حسابی داشتم حال میکردم بعد از چند دقیقه بهروز رفت و بعد از چند دقیقه صدای در ورودی ویلا از پایین اومد که بسته شد مطمین شدم مه بهروز رفته بیرون منم بلند شدم و شلوارک و رکابیمو پوشیدم و رفتم در اتاق بهروزشون و دیدم که در اتاقشون کامل بازه و سمیرا هم لخت خوابیده روی تخت منم هم سمیرا رو لخت دیدم کیرم یهویی پرید بالا انگار نه انگار دیشب این همه انرژیم رفت . رفتم داخل اتاق تا خوب بتونم ببینم
دیدم که سمیرا به پشت خوابیده سینه های خوش فرمش از هم باز شده بودن و به کنارا افتاده بودن پاهاش هم یه مقدار از هم باز بود و میتونستم کوسش رو ببینم کوسش به معنای واقعی صورتی بود خیلی دلم میخواست بخورمش حتی یه بار میخواستم یه دست به کوسش بکشم ولی جلو خودمو گرفتم پاهای خوش فرم و خوشگلش جلوی دیدم بود پنج دقیقه نکاهش کردم و برگشتم بیرون اتاق رفتم پایین و از پشت پنجره دیدم که بهروز داخل استخره منم رفتم پیش بهروز و رفتم داخل اب بعد از ده دقیقه هم سعید اومد و پشت سرش هم زنامون اومدن و روی میز کنار استخر صبحونه رو با هم خوردیم و‌ بعدش دویاره من رفتم داخل اب و به بچه ها گفتم شما هم بیاین و‌به الناز گفتم که برو لباستو عوض کن عزیزم بیا .بعدش الناز اومد لب استخر و نزدیک من و یواشکی به من گفت مایو بپوشم . منم بهش گفتم اره عزیزم همون شورت و سوتین تنگت رو بپوش .الناز:ضایع نیست اونا جلو بهروز یه وقت ناراحت نشه ‌ .من: نه بابا خیلی از خداش هم هست
بعدش زنامون همه با هم رفتن داخل و بعد یه ربع دیدم که الناز و فریبا با همون بیکینی هایی که تو امریکا میپوشیدن لب ساحل اومدن لب استخر و بهروز رو که دیدم چشماش کامل روی بدن الناز و فریبا بود و میخواست بخورتشون و منم یه تیکه بهش انداختم و گفتم سیر نشدی بهروز جان تو که خودت لقمه خوشمزه تر داری بعدش من و سعید خندیدیم و بهروز هم دیگه هیچی نگفت و سرش رو انداخت پایین و مثلا خجالت کشید بعدش دیدم که سمیرا مثل یه حوری از از داخل ویلا اومد با یه شورت و سوتین قرمز رنگ و بدنش هم که حسابی سفید بود . وایییی چه جیگری شده بود نزدیک تر که میشد من بیشتر حال میکردم و الناز که بغلم بود رو بیشتر فشار میدادم و چون الناز پشتش به من بود و من از پشت اونو بغل کرده بودم و کمرمون توی اب بود من وقتی که سمیرا نزدیک شد و اندام خوشگل. و استانداردش رو که دیدم تو فاصله دو متری ما بود منم کیرم راست شده بود و از داخل شلوارکم بلند شده بود و چسبیده بود روی کون الناز زیر اب و و الناز هم فهمید که من وقتی سمیرا رو دیدم اینطوری شدم بهم گفت خوبه بابا چی دیدی مگه و بعدش با فریبا که کنار الناز بود و سعید هم فریبا رو از پشت بغل کرده بود خندیدن و بعدش از ما جدا شدن و رفتن سنت سمیرا و بهش گفتن دیدی که کاری نداشت تازه دل همه رو بردی تو . بعدش سمیرا یه نگاهی سمت من کرد و مثلا خجالت کشیده بود و اومد داخل اب و من و سعید هم رفتیم سمتشون .بهروز هم یه سره چشمش توی سینه های زن من بود چون سوتینش خیلی تنگ و کوچیک بود و نصف بیشتر سینه هاش بیرون بود و بزرگی سینه هاش کامل مشخص بود الناز هم عمدا خودشو به بهروز نزدیکتر میکرد تا خوب دیده بشه بدنش حتی بعضی اوقات خودشو میچسبوند به بهروز وبهروز هم حسابی معلوم بود حال میکنه در حین شنا کرذنمون و اب بازی من چند بار خودمو چسبوندم به سمیرا و از زیر اب دستم رو میزاشتم روی باسنش و روی رون هاش میکشیدم دستمو ولی سمیرا چیزی نمیگفت و خیلی ارووم خودشو جدا میکرد از من و یه نگاه معنادار میکرد . بعد از نیم ساعت اب بازی و شنا الناز و فریبا گفتن که میخوان افتاب بگیرن و رفتن بیرون لبه استخر دراز کشیدن به پشت و پاهاشون هم به سمت استخر بود و ما که داخل اب بودیم کامل لای پاشونو میدیدیم الناز هم زانوهاشو داده بود بالا و کف پاش روی زمین بود و لای پاش کامل باز بود و شورتش که خیس شده بود رفته بود لای چاک کونش و چسییده بود به کوسش و درز کوسش مشخص بود هممون داشتیم به الناز و فریبا نگاه میکردیم که فریبا روغن ریخت روی شکم و پاهای الناز و داشت تمام بدنشو میمالید و یه چشمم به بهروز بود که دیدم داره زن منو دید میزنه و چشمش لای پاشه . من هم حسابی حال میکردم تو استخر هم که سمیرا رو لخت از نزدیک داشتم میدیدم و حسابی کیرم راست شده بود . سمیرا هم نزدیک زنامون بود ولی داخل اب بود به فریبا و الناز گفت:بچه ها من خسته شدم میرم دوش بگیرم فریبا هم بهش گفت تو برو ما هم میایم .بعدش از نردبون استخر که نزدیک بود رفت بالا و هنگامی که داشت میرفت بالا شورتش کامل چسبیده بود به کونش و حسابی کونش مشحص بود و سینه هاش هم که از زیر سوتین داشت میزد بیرون با یه ارامش خاصی از استخر رفت بیرون که دیگه کیرم داشت منفجر میشد حسابی هوس خوردن و کردنش رو کرده بودم بعد از اینکه سمیرا رفت داخل خونه منم صبر کردم تا کیرم بخوابه چون زیر اب بود مشخص نبود بعد از پنج دقیقه کیرم خوابید به سعید و بهروز گفتم که من برم دستشویی . اونا هم مشغول صحبت کردن بودن کنار استخر ایستاده بودن و الناز و فریبا رو نکاه میکردن .من رفتم داخل خونه و رفتم در دستشویی پایین رو باز کردم . دستشویی پایین با حمام یه فضای مشترک دارن من که وارد اون فضای مشترک شدم فقط قسمت توالت یه درب جداکانه داره ولی حمام دیگه درب جداگانه نداره با یک حالت ال شکل دوش و وان حمام اون سمت قرار گرفتن که به سمت درب ورودی دید نداشت . من صدای دوش اب رو شنیدم فهمیدم که سمیرا داخل حمامه .. رفتم دستشویی کارم رو کردم و اومدم بیرون که وسوسه شدم سمیرا رو لخت ببینم رفتم سمت وان و دوش و چون به صورت ال شکل بود حمام رفتم گوشه دیوار و سمت دوش رو نگاه میکردم که سمیرا لخت لخت داشت خودشو میشست . پشتش به من بود و از پشت باسنشو لخت دیدم . چه قدر بدنش سفید بود مشقول دید زدن باسن و رون های کشیده و خوش فرمش بودم که سمیرا درحیت این که داشت موهاشو میشست و چشماشو زیر اب بسته بود چرخید به سمت من و کامل سینه ها و چاک کوسش نمایان شد داشتم لذت میبردم سینه هاش به اندازه الناز بزرگ نبودن ولی سفید و خوش فرم بودن . کیرم حسابی راست شده بود دستم رو بردم توی شرتم و داشتم با کیرم ور میرفتم و حواسم نبود یه مقدار اومده بودم جلوتر که یهویی سمیرا چشماشو که باز کرد منو دید و ترسید و یه دستش رو گرفت روی سینه هاش و دست دیگش رو روی کوسش گذاشت و یه چرخش به بدن و پاهاش داد و گفت :تو اینجا چکار میکنی برو بیرون زشته برو بچه ها میفهمن بد میشه
من:بچه ها بیرون مشغول افتاب گیری و دید زدن هستن حالا حالا نمیان
سمیرا :سامان برو بیرون زشته چرا اومدی داخل
من:سمیرا جوون خیلی دوست داشتم همیشه بدن نازتو ببینم از وقتی که با شماها دوست شدم عاشقت شدم و همیشه میخواستم بخورمت . همزمان که این جملات رو میگفتم ارووم ارووم رفتم سمت سمیرا
سمیرا هم خودشو عقب تر برد و چسبید به دیوار و میگفت :نه نکن سامان زشته . نکن خوب نیست این کار
من هم که حسابی حشرم زده بود بالا دستم رو بردم سمت سینه هاش ولی سمیرا با دستش نمیزاشت من دست بزنم و و ارووم میگفت سامان نکن بچه ها میان تو میبینن مارو
من:بزار بیان ببینن
دستم رو بردم سمت موهاش و سرش رو از پشت گرفتم و صورتمو نزدیک صورتش کردم و بهش گفتم میدونی چقدر تو رو دوست دارم . همیشه میخواستم ببوسمت
بعدش به اروومی لبهامو گذاشتم روی لب هاش و شروع کردم به بوسیدنش سمیرا هم دهنش رو میبست و مثلا نمیخواست این کارو بکنم . و دستم رو میبردم سمت سین ها و کوسش که اونم با دستش دست منو پس میزد منم کوتاه نمیومدم و لی به اروومی این کارو میکردم . بعد از لب گرفتن رفتم سراغ گردنش و گردنش رو حسابی لیس زدم و خوردمشون و بالا خره تونستم دستم رو برسونم به کوسش و چوچولش رو سریع با دستم مالش دادن و بعد از چند ثانیه سمیرا دیگه شل شد و دستاشو ول کرد و خودشو تسلیم من کرد و بعضی موقع ها دستاشو مانع میکرد ولی مشخص بود که اونم دلش میخواست چون دیگه مقاوتی نمیکرد . کوسش رو خیلی مالیدم و بازی کردم باهاش و از بالا هم داشتم باهاش لب میگرفتم و همین حالت بردمش روی سکوی کنار وان نشوندمش و یه مقدار سینه هاش رو هم خوردم یه دستم یه سره روی کوسش بود و چوچولش رو مالش میدادم روی سکوی کنار لبه وان که نشست پاهاش رو هم اوردم بالای سکو و از زانو خم کردم پاهاشو و سمیرا هم ارنج هاشو گذاشت روی سکو و به پشت دراز کشید و منم پاهاش رو از هم باز کردم و کوسش کاملا باز شد اووووف چه کوس صورتی رنگی داشت لای پاش کاملا سفید بود دور سوراخ کونش سفید بود به صورتی میزد مثل لای پای الناز که دور سوراخ کونش یه حاله تیره رنگی داره نبود حال کردم چقدر هم تمیز بود معلوم بود که بهروز اصن سمیرارو از کون نمیکنه چون سوراخ کونش کوچیک و سفید و اکبند بود کوسش که صورتی بود منو داشت دیونه مبویکرد . دیوونه وار شروع کردم به خوردن کوس و کونش . به ارزوم رسیده بودم و حسابی با ولع داشتم کوس و کونش رو میخوردم و چوچولش رو میک میزدم که بعد از پنج دقیقه خوردن لرزشی تو پاهای سمیرا افتاد و پاهاش رو جمع کرد و اه بلندی کشید و ارضا شد دیگه میخواستم نهایت کار رو بکنم و کیرم رو بکنم تو کوسش کیرم رو از توی شورت دراوردم و حسابی گنده شده بود و یه تف سرش زدم و گذاشتم روی کوس سمیرا و روی کوسش بالا و پایین میکردم و حسابی تحریکش میکردم و سمیرا هم که دیگه حسابی خودشو ول کرده بود جلو من و حسابی شهوتش زده بود بالا کیر منو همون حالت که دراز کش بود با دستش گرفت و گفت وووی چقدر بزرگه زود منو بکن دارم میمیرم زود باش .یه مقدار تو دستش کیرم رو جلو و عقب کرد و منم به ارومی فشار دادم داخل و چندبار جلو و عقب کردم تا رفت داخل .و بعدش شروع کردم به تلمب زدن سمیرا بهم گفت سامان مواظب باش ابتو داخل نریزی منم گفتم خیالت راحت عزیزم فقط حال کن بعدش پاهاش رو اوردم گذاشتم روی شونه هام و کف پای راستش رو گرفتم با دستم و همین حالت که داشتم میکردمش پاش رو کردم تو دهنم و حسابی انگشت های خوشگل پاشو لیس زدم و خوردم واسش سمیرا هم فقط داشت اه و ناله میکرد ولی خیلی اروووم دوش اب هم باز بود که صدا بیرون نره بعد از پنج دقیقه کردنش چون قرص تاخیری هم نخورذه بودم ابم میخواست بیاد و کیرم رو دراوردم و ریختم روی شکم سمیرا .سمیرا هم که حسابی ارضا شده بود و حال کرده بود با اب های روی شکمش ور میرفت و به من میگفت یه وقت بچه ها نفهمن . منم گفتم نباید بفهمن دیگه.سمیرا :ممنونم سامان جوون تاحالا اینقدر حال نکرده بودم زود برو بیرون تا کسی نفهمیده
منم زود یه دوش مختصر گرفتم و رفتم بیرون .بچه ها هنوز داخل استخر بودن .رفتم پیششون فقط زن من الناز و بهروز تو استخر بودن و داشتن با هم حرف میزدن و میخندیدن هردوتاشون داخل اب و کنار هم بودن نزدیک که شدم الناز گفتش سامان جوون کجایی بهروز به من شنا یاد یاد خوب یادگر فتم دیگه . من:عه چه خوب ممنون بهروز جان من که هر چی بهش میگم یاد نمیگیره مگه از تو یاد بگیره تو دلم با خودم میگفتم معلوم نیست چقدر زن منو دستمالی کرده و ادامه صحبتم بهشون گفتم سعید و فریبا کجان
بهروز :رفتن تو خونه ما هم داشتیم میرفتیم. بعدش از اب اومدن بیرون
     
  
مرد

 
نخونده سپاسگذارم.
     
  

 
فوق العاده زیبا بود

فقط لطفا سریع تر بنویس
غریبه ترین آشنا در میان دوستان
     
  
مرد

 
عالی بود. صحنه پردازیت فوق العادس. ادامه بده.
     
  
زن

 
بابا زود به زود بنویس مزه داستانت رفت
manam leilaye eshgh
     
  
مرد

 
یکی از بهترین داستان های ضربدری که توی عمرم خوندم
Swing World
     
  
مرد

 
داستانت عالیه
آرام و روان و نرم و سنجیده رود
ما ناله کنان و یار، نشنیده رود...!

یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
از دل نرود هر آنکه از دیده رود!
     
  
صفحه  صفحه 13 از 27:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  26  27  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA