انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین »

زندگی یا عشق ۳


مرد

 
hosenzad: با سلام
امیدوارم با فصل سوم داستان بتونم دئین خودم رو ادا کنم. و نیمه تمام نذارم.کامل کنم. روزهای چند قسمت خواهم گذاشت که کلا ۱۵ قسمت.
....
فصل های قبل کجا هستن؟؟؟
     
  
مرد

 
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
قسمت هفتم
پرستار ها گفتند فردا میره بخش نفس راحتی کشیدم برگشتم از بیمارستان خارج شدم با راننده به طرف شرکت حرکت کردیم به سامان پیامک فرستادم قضیه سارا رو تشکر کرد رسیدم شرکت رفتم کارهای روزمره خودم رو انجام دادم بازدید چند روز انگار باید میرفتم به طرف کارخانه شرکت حرکت کردم با راننده تمام کارخانه و جاهای لازم رو بازدید کردم گزارش خودم رو هم نوشتم دیگه شب شده بود برگشتم شرکت کسی نبود جز منشی رئیس گزارش اون روز رو دادم به اون با ماشین برگشتم خونه گرسنه هم بودم سریع رسید خونه تو خیابون ها کسی نبود سریع رفتم شام آماده بود برام کشید آورد سرمیز خوردم دیس رو تموم کردم ولی کامل گرسنگی من رفت به طرف حیاط رفتم روی صندلی های جلو استخر نشستم تو ذهنم یه فکر اومد به سرم سریع لباس عوض کردم با مایو اومدم کمی شنا کردم سایه احساس کردم از زیر آب الیزابت از داخل حیاط وارد شده بود اومدم روی آب خدمتکار خودش نوشیدنی آورده بود الیزابت خودش برای خودش من ریخت من تو آب گرفتم سرکشیدم تمام شربت رو به شنا ادامه دادم اومدم از آب بیرون با حوله خودم رو خشک کردم الیزابت نشسته بود از سارا صحبت شد خبرش به اونم داد گفت خداروشکر و...از کار امروز اش داشت میگفت گفتم حالا خسته ای بیا شناگفت باشه صبر کن از پشت گرفتمش انداختمش تو آب خنده گرفت دیگه اونم انگار عصبانی بود گفت بیا رفتم لب استخر کاری کرد افتادم تو آب حالا هردو خندیدایم بعد از استخر رفت بیرون گفت صبر کن بیام منم تو آب کمی شنا کردم الیزابت با شرت و سوتین وارد شد سینه های بزرگ اش از همه بیشتر معلوم بود فکر کنم 95 بود باسن اش هم کمی اضافه داشت قشنگ تو قدم زدن معلوم بود یه سوتی کشیدم خندید گفت حالا مسابقه پرید تو آب با پاهامون به دیوار تکیه دادم شروع رو باید اون میگفت شروع رو گفت شروع کردیم شناش عالی بود ولی منم کم نیاوردم اون عالی تر از من بود خیلی زودتر از من رسید به اون طرف استخر برنده شد من دیر رسیدم گفت من بردم پسرم حالا باید حرفم رو گوش کنی رفتم طرفش گفتم چرا من گفت خوشم میاد ازت قیافه خوبی داری سومین دوست پسر این شهرم میخوام تورو انتخاب کنم تورو˛خنده ای کردم گفت تب نکنی گفت چرا تبت بالاست باید بیارمش پایین از استخر رفت بیرون با حوله من خشک کرد خودش رو گفت بیا برات شربت ریختم رفتم بالا شربت رو خوردم رفتم جلوش ایستاده بود به طرف استخر بردمش گفتم میخوام تبت رو امتحان کنم گفت اینجا نه اگه میخوای باید بریم استخر من گفتم باش حوله رو برداشتم به طرف خونه اون رفتم زیر زمین اون استخر بود.


اومد طرف سینه هاش رو چسبوند به بدنم گفت تبم چطوره گفتم باید امتحان بشه˛پشت الیزابت استخر بود با یه حرکت انداختمش تو آب گفتم حالا با تبت آب رو گرم کن خنده ای کردم نشستم روی صندلی درازیدم اومد بغلم استراحت کرد نمیدمنم یهو حس کردم یکی داره منو تکون میده الیزابت بود میگفت بیدار شو تنبل خان صبح شده روی صندلی خوابم برده بود با حوله رفتم بالا الیزابت گفت صبحونه آماده کردم بیا اونم با لباس دیشب بود شرت و سوتین بود گفت منو هم خسته کرده اونجا خوابیدم صبحونه رو خوردم اونجا گفت حالا تبم چطور بود گفتم بد نبود ولی چند مرحله است خندید تشکر کردم از صبحونه گفتم شب شام مهمون میخوای گفت چرا که نه پس گفتم باش منتظر باش میام اونم رفت بالا تو راه متوجه شدم شرت الیزابت خیسی خاصی داره صداش کردم گفتم 1 هیچ شرت خودم هم خیس بود بوی ارگاسم زنانه بود رفت بالا منم رفتم خونه مایو رو گذاشتم واسه شستن لباس شرکت رو پوشیدم با راننده خارج شدیم.


رسیدم شرکت گفتم منشی چرا بیکار بمونه از اونم خواستم بامن بیاد با اون کاغذ هارو برداشتیم به طرف کارخانه ها اینبار با ماشین شرکت رفتیم روز معمولی بود اینبار چون منشی میگفتم مینوشت احترام خاصی هم میذاشتن تا شب کار ها طول کشید ساعت 5 تمام شد کارم تو اونجا 6 خونه بودم درست رفتم محیط ورزشی شهرک رفتم ماساژ بعد اش حمام تمام خستگی من در رفت ساعت 7:30 شده بود به طرف بیمارستان رفتم حال سارا رو پرسبدم خواب بود انگار پدرش و مادرش هم اونجا بودند با هم میخندیداند خوشحال شدم باز سارا راحت میشه تو خونه دعوایی دیگه نمیشه˛رفتم باهشون صحبت کردم حال سارا رو هم پرسیدم تشکر کردن ازم خداحافظی کردم با اونها موقه خروج بچه ها رو دیدم گفتند هفته بعد میریم دانشگاه واسه شروع درس ها بعد خداحافظی کردم میخواستم سوار ماشین بشم که دختر الناز رو دیدم اینبار تنها بود منو دید زیر لب فحش داد اومد به طرفم یه کاغذ سریع نوشتم:گفتم پول نده بهشون ببین چیکارت میکنن. تو دستم گذاشتم کاغذ رو زودتر رفتم طرفش کاغذ رو گذاشتم تو جیبش نفهمید خودش ولی گفتم بخون بعد رفتنم من سوار ماشین شدم اون بعد رفتنم کاغذ رو خوند زیر لب حرف میزد ولی نمیدونم چی میگفت دیگه شب شده بود آسمان پاک که آدم رو جلب میکرد رسیدم خونه یادم افتاد امشب خونه الیزابت دعوتم لباس ساده پوشیدم رفتم تو حیاط به آسمان زیبا نگاه میکردم یاد ایران افتادم تقریبا یه 9 ماه بود اینجا بودم خیلی خوب بود ولی یاد پدر و مادر میفتادم رفتم بهشون زنگ زدم اختلاف زمانی یادم رفته بود صبح بود 10 دقیقه باهشون صحبت کردم خوشحال بود مادرم صدام رو میشنید منم خوشحال تر نخواستم دیگه اذیت کنم صبح بود اونجا خداحفظی کردم بخوابه˛برای خودم رفتم قهوه آوردم یاد گذشته ها افتاده بودم چطور دوست خوبی مثل علی رو از دست داده بودم ولی اینجا بچه ها خیلی هوا منو داشتند از اینجا برای علی هم یه فاتحه خوندم ساعت 9 شده بود از درب حیاط رفتم به طرف خونه الیزابت زنگ زدم وارد شدم اون با لباس مثل گفت خوش اومدی لباسم رو دید خندید گفت دیوونه تنبل مثل خودمی گفتم واسه 1 دقیقه باید لباس غذا بپوشم اونم برای همسایه خونه بغلی و ایشالا بعدا چرا میپوشم به طرف میز غذا رفتیم با احترام اول اون نشست بعد من غذا ساده بود ولی خوشمزه ایرانی بود هرچی پرسیدم کی یادت داده نگفت ولی خیلی خوشمزه بود برام شراب تعارف کرد تشکر کردم ولی خودش خورد من آب خوردم ولی بعد به احترامش یه زره خوردم انگور بود انگار خوشمزه هم بود میز رو باهم جمع کردیم گفت مسابقه هست هستی گفتم چی گفت بیلیارد گفتم باش ولی باید یاد بدی گفت باش رفتیم پایین کنار استخر یه اتاق بود رفتیم اونجا دو تا میز بیلیارد بود کمی در مورد بازی چند روش بازی گفت نحوه زدن توپ رو یادم داد شروع کردیم به بازی دو بار اون برد بار سوم رو با کمی تقلب من بردم خندید ولی دوباره من بردم اینبار روش بازی رو عوض کرد و قانون گذاشت که توپ رو هرکی نتونست بزنه داخل باید یه لباس اش رو دربیاره خندیدم گفتم باش اولین رو من باختم تی شرتم رو درآوردم چند تا توپ اون انداخت بعد من دوباره به یه روش زدم الیزابت از من حرفی تر بود وارد میکرد من بار پنچم خودم نتونستم شلوارک خودم رو هم درآوردم الان باید یه شرت بودم دیگه با تقلب کاری کردم الیزابت 2 بار باخت لباسش روهم درآورد میگفت تقلب کردی قبول نمیکردم که خودم رو میزدم به کوچه علی چپ آخرش اونم قبول کرد گفت با شنا چطوری گفتم تو استخر من گفت باش باهم اومدیم ولی اون یه حوله برداشت رفتیم روی صندلی ها درازیدیم گفتم آسمان زیبا رو ببین کمی از آسمان لذت بردیم گفتم حالا مسابقه شنا گفت میبازی ولی باشه میدونستم نمیتونم ببرم ولی باید تقلب میکردم شمارنده اون بود با تقلب کمی زودتر پریدم سعی کرد ولی نتونست به من برسه گفتم برنده شدم میگفت تقلب کردی قبول نیست از این حرفها رفتم طرفش به دیواره استخر اونو فشار دادم سینه هاش چسبید به بدنم گفتم حالا کی برندست گفت بازم من چون جر زنی کردی دستمو بردم تو آب یه دستی به کوسش زدم چشماش رو بست گفتم کی گفت تو خندیدم خندید اونم لبام های خوردنی تر از عسلش رو خوردم گفت فردا میرم دریا هستی گفتم باش ولی صبر کن گفت خانم مدیر رو خودم اوکی میکنم رفت بیرون استخر گوشی خودش رو آورد بعد کمی صحبت گفت اوکی شد گفتم بیا گفت خطرناکی گفتم تبت هنوز خوب نشده باید بیای امتحانت کنم با خنده گفت باشه اومد داخل آب گفت باید منو بگیری ولی اون شناش خوب بود ولی بخاطر فضا کوچیک استخر یه گوشه خفتش کردم دستم رو بردم داخل شرتش کمی با کوسش ور رفتم گفت اینجا نه گفتم چرا گفت فقط استخر ما گفتم به یک شرط گفت چی گفتم با خنده گفتم لب بازی تا تبت رو تایید کنم خنده کرد گفت باش از استخر اومد بیرون با حوله خودش رفت گفت بیا گفتم باش یه حوله واسه خودم برداشتم به طرف استخر اونها رفتم قبل من اون تو آب بود پریدم تو آب به دیواره تکیه داده بود رفتم طرفش لباهای عسلی الیزابت روخوردم اونم با من همراهی میکرد دیگه شرینی اوون بیشتر شد چند دقیقه ادامه داشت تا دستم رو گذاشتم روی کوسش کمی میمالیدمش که حس کردم بدنش داره لرزش پیدا میکنه سرعتم رو بیشتر کردم یهو منو بغل کرد چشماش رو بست تو گوشم گفت عالی بود حالا تبم چطوره گفتم عالیه قبول شدی دوباره با لبهاش همراهی کردم دستم رو بردم به طرف کونش انگشتم رو وارد کردم گفت چیکار میکنی گفت تا حالا اونجا باز نشده گفتم باز میکنم دستش رو روی کیرم حس کردم کامل شق بود گفت این حالش انگار خیلی خوبه ها ولی با این کون من پاره میشه گفتم نترس ولی 2 هیچ من جلو ام گفت اره ولی با یه حرکت من 5 امیتاز داره ها گفتم شاید ولی حرکت های من خودش چند برابر اون هستش ها گفت اره با دستش با کیرم ور میرفت با دو تا دستام سینه هاش رو گرفتم با نوک اش ور رفتم گفتم اینا خیلی بزرگه ها گفت اره برای تو که خیلی خوبه قبلا مورد تایید شدی که دوست پسرم شدی ولی با سن کوچیک ها حال نمیکنم ولی تو فرق داری گفتم چه فرقی با دستش کیرم رو فشار داد گفت این و خودت خندیدام گفتم باش با یه حرکت از من جدا شد از استخر رفت بیرون گفت میایی حموم گفتم اره از آب اومدم بیرون شرت من قشنگ الکی بود کیر من قشنگ خودنمایی میکرد با همون لباس ها رفتیم حموم اون سوتین اش رو درآورد سینه هاش دیگه کمی شل بود ولی عالی بود رفتم استخر یه سوتی کشید خندیدام میدونستم واسه چیه آب بهم خورد بدنم کمی به خودش اومد الیزابت اومد نزدیکم با لباهاش شروع کردم با لوله گوشش که دیگه دیونه شد رفتم پایین سینه های بزرگ اش رو دیگه کامل منو محو خودش میکرد هردوشون تا جایی ممکن بود میمکیدم اون دیگه چشماش رو بسته بود بعد جوری که نفهمه رفتم پشتش کیرم رو به کوسش میمالیدم قشنگه هم از روی شرت جدا شده بود یه آه از درون گفت که بدنم میخواست شل بشه به مالیدنم ادامه دادم تا باز به ارگاسم رسید آبش از بغل شرتش زد بیرون دوباره رفتم جلو با لبهاهاش دیگه کامل ادامه دادم گفت عالی بود باز من باختم خندیدام گفتم فردا ببینیم کی برنده میشه خم شد کیرم رو از روی شرت بوسید گفت قربون این برم ولی میخوام شب باهم بخوابیم گفتم باش هرچی تو بخوای بعد با حوله خودمون رو خشک کردیم رفتیم بالا تو اتاق خواب بزرگ یه تخت دو نفره بود گفتم چه تختی ولی باید یه افتتاحیه بکنیم هردومون الیزابت شرتش رو درآورد گفت حالا تو گفتم خودت اومد جلو شرتم رو درآورد کیرم جلوش ظلاهر شد بعد شرتم رو برد گفت میندازم دور فردا یه جدید اش رو میدم بهت من رفتم تو تخت خواب زیر پتو بعد الیزابت اومد اومد کنارم از بس بدنم در حال تلاش بود زود خوابم برد چیزی نفهمیدم.


صبح بیدار شدم ساعت 10 صبح بود ولی تنها بودم الیزابت رو صدا کردم گفت بیا پایین لباسهات اونجاسات لباسام اونجا بود و با یه شرت تازه ولی هم سفید بود هم مثل قبلی تنگ پوشیدم رفتم پایین با یه تاب و مینی ژوپ صبحانه آماده کرد رفتم برای سلام صبح بخیر گفتن با لبهاش یه لب گرفتم گفتم سلام عزیزم بامن همراهی کرد بعد رفتم قشنگ گشنه هم بودم اینقدر خوردم تا سیر شدم الیزابت گفت برون آماده شو باش گفتم رفتم خونه با یه شلوارک یه تی شرت سفید اومدم دیدم با ماشین جلو در منتظر منه اونم مثل من بود یه دامن پوشیده بود با تاب سوار شدم به طرف اسکله رفت...

ادامه دارد....
احترام و ادب و اخلاق
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
قسمت هشتم
هزاران کشتی اونجا بود تو راه پرسیدم واسه غذا گفت شب زنگ زده گذاشتند تا رسیدیم اونجا ماشین رو پارک کرد حدود ده دقیقه رفتیم تا رسیدیم وارد کشتی شدیم از کشتی سارا اینا کمی کوچیک بود ولی خوب بود کمی از اسکله دور شدیم با شرت و سوتین شد منم عمل کردم با شرت شدم نزدیک اش شدم گفت شب وقتی خواب بودی من باختم دوباره گفتم پس خوشبحالم الان تلافی میکنم خندید به یه جایی رسید که شهرک مشخص بود از دورͅکشتی ایستاد گفت بیا دنبالم پرید تو آب گفت بیا گفتم نه با صندلی راحتم بعد بهش نگاه کردم تو آب در مورد شنا کردنش پرسیدم گفت من یه زمانی قهرمان شنا بودم وقتی اومد بیرون سینه هاش معلوم بود کیر منم در دیدن اینها یه تکونی به خودش داده بود از چشم الیزابت هم پنهان نموند بعد رفتم برای هردومون آب پرتقال ریختم نشسته بود روی صندلی بهش دادم خودم هم با تکیه به صندلی از اطراف لذت میبردم بلند شدم رفتم جلو کشتی جای پریدن تو آب بود ولی من به محیط اطراف لذت میبردم که منو هل دادن تو آب من افتادم تو آب ͅکمی رفتم زیر آب بعد اومدم روی آب الیزابت داشت میخندید بعد خنده به طرف داخل کشتی رفت من از آب اومدم بیرون جوری که متوجه نشه رفتم از پشت گرفتمش اونم خودش رو به من میمالید شرت اش رو هم قشنگ رفته بود لای باسنش دیگه خیلی زیباتر شده بود بعد کمی غذا پشنهاد داد اوکی کردم ازش جدا شدم مال من رو داد بعد خودش کنارم نشست شروع کردیم به نوش جان کردن روش پخت اش رو پرسیدم خندید گفت رازهͅ غذاهای خوشمزه درست میکرد بعد اون گفت میخوام بدنت رو روغن بزنم نسوزی تشکر کردم بدن منو روغن مالی کرد گاهی هم دستش به کیرم میزد میرفت ولی وقتی تمام شد نوبت من شد مثل خودش تمام بدنش رو روغن حتی دیگه احتیاط نکردم قشنگ دستم رو تو شرت و سوتین اش کردم روغن رو زدم بعد گفت بریم شنا گفتم باشه پریدیم تو آب کمی باهاش بودم ولی بخاطر شنا بهتر اون من زودتر از اون رفتم تو کشتی با حوله بدنم رو خشک کردم اونم اومد بدن اونم خشک کردم. الیزابت گفت شروع کنیم گفتم اینجا یا ...گفت صبر کن بهت بگم:

به سمت بالا کشتی رفت گفت دنبال من بیا باهاش که باهاش رفتم گفت سکان رو بگیر زانو زد گفت شرت منو درآورد گفت جووووون چه پاره شم وحال کنم بعد شروع کرد به ساک زدن این دختر انگار یه جنده حرفه ای بود صدا منو درآورد با ساک زدنش تا نصف کیرم رو کامل میکرد تو دهنش چند بار تو دهنش تلمبه زدم خیلی حال داد به هردومون بعد بلند شد گفت این کیر نیست شاه کیره خندیدم رفت دو تا آبمیوه آورد گفت حالا نوبت تو هستش با یه حرکت شرتش رو درآوردم تمام دهنم رو کوس خوشمزه اش گذاشتم دیگه فکر کنم صداش بیش از حد دراومد بعد دو دقیقه خیلی زود ارضا شد مجبور شدم تمام آبش رو بخورم اونم افتاد زمین کمی تو حال خودش بود آبمیوه رو باهم خوردیم وقتی حالش جا اومد دیگه هیچ چی تن ما نبود، بعد کمی الیزابت گفت میخوام تو آب کار کیر تورو تو خودم حسش کنم گفتم باش باهم رفتیم سوتین اش روهم درآوردم نیاز نیست پریدیم تو آب کمی زیر آب شنا کردیم لخت خیلی حال داد بعد به کشتی تو آب چسبیدیم کیرم رو به کوسش فشار دادم سرش رفت تو آه کشید گفت ادامه منم گفتم چشم با یه حرکت نصف اش رو فرستادم توش اینبار دیگه یه اه گفت چشماش رو بست دیگه حرکتی نکردم تا کمی به خودش بیاد بعد کمی چشماش رو باز کرد گفت بریم بال،جدا شدم ازش باهم رفتیم بالا تو کشتی گفت که دوست پسر قبلیش نصف این بوده کیرش ولی قطر اش کمی بزرگتر از این بود بعد خودش منو برد تو تخت کشتی منو پرت کرد روش اومد خودش تنظیم کرد خودش رو با یه حرکت نصف اش دوباره خودش نشست رو کیرم منم دیگه گفتم بزار همش رو حس کنه به طرف خودم خم اش کردم به لب های خوشمزه اش ادامه دادم اونم وارد تر از من با من داشت حال میکرد کیرم رو تو کوسش حرکت دادم سعی میکردم تمام کیرم رو با تلمبه به باسنش بزنم میرفت ولی نه کامل ولی خیلی چسبید به من چون دیواره آخر کوسش انگار مثل کوس دختر باکره بود آدم حال میکرد،دیگه کم کم خودش وارد کار شد از من جدا شد پایین بالا میکرد دیگه کامل تا آخر میرفت بعد چند دقیقه یه لرزش خاصی تو الیزابت دیدم ارضا شد افتاد رو من کاری نکردم وقتی به خودش اومد من با یه حرکت اونو زیر خودم کردم دوباره کردم تو کوسش اینبار دیگه سرعت من بیشتر شده بود جیغ های الیزابت های دیگه میگفت منو بکن و...با این حرفها منو هم تحریک میکرد تا بعد چند دقیقه احساس کردم آبم میاد کشیدم بیرون قبلش بردم کیرم رو کردم تو دهنش تمام آبم رو دهنش خالی کردم یه اهی هم کشیدم بعد وقتی که الیزابت تمام آبم رو خورد گفت عالی بود منم دوباره ارضا شدم گفت بریم تو آب گفتم باش پتو تخت قشنگ خیس کامل بود از آبی که الیزابت ارضا شده بود زیاد بود تو آب انقدر شنا کردیم لخت در مورد شنا هم چیزایی خوبی به هم یاد داد برگشتیم تو کشتی زنگ زد گفت بریم خونه گفتم زوده بریم کمی بخوابیم بعد گفت باشه روی پتو بخاطر خیس بود انداخت کنار رفتیم روش خوابیدیم.


چشمام رو باز کردم نور بود ولی کم بود بلند شدم الیزابت بیدار بود لباس زیر رو پوشیده بود گفت خیلی زیباست بیا بشین شورتم رو پوشیدم رفتم کنارش به زیبایی غروب خورشید فکر میکردم از نزدیک هم ندیده بودم که الیزابت گفت یه سفر کاری داری در هفته بعد اگه شد یه سرپرایز دارم برات گفتم چی گفت خانم رئیس باهات میاد میخوام ببینم میتونی باهاش چیکار کنی گفتم عالیه بعد بلند شدم یه لب ازش گرفتم گفتم بریم خونه دیگه من میخوام امشب پاره ات کنم گفت جووووون بلند شد به طرف سکان رفت بعد به طرف اسکله حرکت کردیم لباس ها رو پوشیدیم از کشتی به طرف ماشین حرکت کردیم سوارش شدیم به طرف خونه حرکت کردیم بعد زمانی رسیدیم اونجا گفت برو بعد 20 دقیقه دیگه با شرت بیا به طرف خونه گفتم باش خداحافظی کردیم به طرف خونه رفتم وارد شدم یه قهوه خوردم کمی از خواب زدگی رفع شد به حرف الیزابت دیگه با شرت بعد 20 دقیقه رفتم به طرف خونه الیزابت رفتم وارد شدم...

ادامه دارد...
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
قسمت نهم
میز آماده بود و الیزابت با سوتین های رنگ دیگ اومد پایین یه قرص داد گفت بنداز بالا خوردمش گفت بریم شام رفتیم سر میز کمی باهم شوخی کردیم بعد شام گفت بریم فیلم گفتم باش و میخوام روغن بیاری با خودت گفت واسه چی گفتم میگم خودم رفتم رو به تلوزیون یه فیلم نیمه پیدا کردم از تی وی گذاشتم که الیزابت اومد روغن رو گذاشت رو میز عسلی نشست کنارم شروع کردیم به نگاه کردن فیلم به جاهای سکسی رسید کمک کم کم الیزابت دستش یواش یواش رو کیرم بازی میکرد گفت امشب میخوای چیکار کنی با روغن تو گوشش گفتم ASS گفت نه ولی من گفتم اره پاره میشی ولی لذت اش وسف ناکه گفت پس شاید بهت بدم ولی باید اول از جلو کارم رو بسازی گفتم پس شروع کن رفت پایین زانو زد شرتم رو پایین کشید شروع کرد به ساک زدن از درون ساک میزد انگار منم چشمام رو بسته بودم داشتم لذت میبردم با پشنهاد خودم با سینه هاش اینکار برام کرد خیلی لذت اش بیشتر بود متوجه نشدم بلند شد اومد روی من نشست سینه های بزرگ اش رو تو دهن میمکیدم دیگه هردو سینه های بزرگش برام دیگه بهش ضربه میزدم به اونیکی وقتی یکی رو میمکیدم، یهویی جدا شد گفت کافیه بلند شد شرتش رو درآورد اومد دوباره با یه حرکت و تنظیم من نصف کیرم رفت تو کوسش یه آهی کشید چند دقیقه اینکار کردم بعد به پشت کردمش پاهاش به هم چسبوندم کیرم رو کردم دوباره تو کوسش اینبار لذت اش بیشتر بود حالا نزن کی بزن سرعتم خیلی بیشتر بود الیزابت هم دیگه صداش در اومده بود کمی جیغ زد بی حال شد ارضا شد آب کوس الیزابت از طرف کیرم ریخت زمین تو این حال من استفاده کردم انگشتم رو کردم تو کونش به زور رفت داخل یه اوفی گفت که بدنم لرزید بدنه کونش دیگه داشت انگشتم رو میخورد بعد کشیدم بیرون روغن ریختم دوباره اینکار کردم کمی اینکارو کردم کونش کمی باز شد بعد انگشت دوم رو اضافه کردم الیزابت گفت بسه دیگه ولش کن نمیره داخل انگشتم رو کشیدم بیرون به کیرم کمی روغن زدم الیزابت تو تخت ولوو شد گفتم بریم حموم گفت باش رفتیم حموم وان رو پرکردیم الیزابت خودش کفی کرد آبش رو رفت توش منم رفتم توش گفت تو آب وقتی انگشتت تو کونم بود درد داشت این بره دیگه باید یه هفته سرکار نرم ،گفتم چرا بلند اش کردمش خودم رفتم زیرش اومد نشست روم با کوسش داشت با کیرم بازی میکرد منم با دستام با سینه هاش بازی کردم گفتم حاضر باش بلند شد تو بلند شد کیرم رو تو وان رو به کونش تنظیم کردم گفتم بشین نمیدونست جریان چیه وقتی نشست به زور سرکیرم رفت تو کونش جیغ کشید میخواست گریه کنه که با دستم کوسش رو میمالیدم گفت درش بیار بسه میمیرم من گفتم نترس یه سانت بیشتر کردم توش جیغ بعدی رو کشید دیگه کشیدم بیرون رفتم اینور دوباره نشست تو وان رفتم با لب هاش بازی کردم گفت سخته خیلی سخت نمیتونم تحمل کنم گفتم این مال چند روزه اوکی میکنیم نترس دوباره کردم تو کوسش دوباره ارضا شد من تو کوسش نگه داشتم احساس لرزش بدن اومده بود سراغم یهو تمام آبم رو تو کوسش خالی کردم گفت خیلی داغه بعد تو حموم شیشه ای خودمون رو شستیم اومدیم بیرون رفتیم رو تخت گفت کنارم باش ازش سوال کردم کیر پلاستیکی داره گفت اره تو کمد رفتم تو کمد یه چیز فلزی مخصوص کون آوردم گفتم آروم باش یهویی اونو کردم تو کونش اهی گفت بعد رفتم کنارش گفتم این بمونه تا صبح بعد تا صبح کنارش خوابیدم.


صبح زودتر بلند شدم رفتم پایین شرتم رو پوشیدم و صبحونه رو حاضر کنم ساعت نگاه کردم 7 صبح بود بعد نیم ساعت بعد رفتم بالا گفتم خانم خانم ها بیدار شو با کمی ناز بیدار شد گفت شورت سوتین ام کو گفتم نمیدونم وقتی حس کرد چیزی تو کونش هست گفت همون دیشبی گفتم اره گفت اینو من تا حالا استفاده نکردم ولی باید برم دستشویی گفتم باش هروقت خواستی دربیار گفت باش ولی یواش یواش باید بتونی تحمل کنی کیرمو خندید گفت باشه برو الان میام پایین رفتم پایین بعد 5 مین اومد پایین شرت و سوتین دیگه پوشیده بود صبحونه رو باهم خوردیم رو صندلی نشسته بود دیدم درآورده اونو گفت پس کیرت رو بکن میخوام عذاب بکشم گفتم نه شب میام برای چند سانت دیگه شاید نصف کیرم آماده میکنم گفت پاره میشما گفتم نترس دوباره اون فلز رو کرد تو کونش گفت حسابی بهم رسیدیا ممنون بعد بلند شد یه قرص خورد بعد رفت لباس بپوشم برم شرکت گفتم منم زودتر رفتم خونه خودم اماده شدم یهو پیام اومد از طرف الیزابت بود گفت_ من رفتم یه مسافرت کاری واجب پیش اومد ببخش ولی هفته بعد برات سورپرایز دارم منتظرم باش _منم در جواب بهش گفتم سالم برگردی مواظب خودت باش_منم حاضر شدم کمی زودتر برم شرکت امروز،راننده اومد به طرف شرکت حرکت کردیم.


رفتم مدارک رو برداشتم بعد منشی دنبالم اومد رفتیم به طرف کارهای روزانه بازدید،زود میرسیدم به تمام قسمت ها توجه میکردم که کارم مشکل ایجاد نشه در آخرین لحظات بازدید به اخر کار هم مبرسیدم که ولی در لحظه منشی لیز خورد زمین هم کثیف بود از جلو کامل افتاد زمین،با کمک من بلند شد کل لباسش دیدم خراب شد. مدیر قسمت اومد عذرخواهی کرد با منشی رفتیم جای که بتونه صورتش رو بشوره وقتی شست صورتش بازم لباسش کثیف بود صورتش تمیز بود گفتم حالا بیا بریم یه کاری میکنیم کاغذهارو برداشتم خودم با من اومد میخواست سوار ماشین بشه یه نایلون آورد گفت با این کثیف نمیشه صندلی ها یک لحظه فکر کردم شیشه جلو ماشین بسته بود به راننده نمیتونست ببینه به منشی گفتم لباسات رو دربیار یکاری میکنیم وقتی رسیدیم شهر کمی فکر کرد گفت باش دامن خودش رو باز کرد بعد پیرهن پسرونه خودش با دکمه ها باز کرد گذاشت زمین کمی هنگ کردم کونش بزرگ ولی سینه های کوچیک بود فکر کنم 60 میشد به خودم اومدم فهمیدم متوجه نگاه های من شده خنده کرد ،بهش گفتم بزار برسیم جایی برات لباس میگیرم درست بعد 10 دقیقه یه لباس فروشی دیدم به راننده گفتم نگه داشت یه شلوار با یه تی شرت اندازه خودم خریدم البته پسرانه اش رو گرفتم چون گفتم یبار میپوشه کلا اونم پرداخت کردم اومدم بیرون سوار ماشین دادم به دختره گفت پسرونه است اخه گفتم یبار میپوشی اونم پوشید کیر منم نیم خیز شده بود ولی گفتم صبر کن زوده از سنش پرسیدم ازدواج کرده یا نه گفت اره 24ساله هستش تازه ازداوج کرده 1ساله براش آرزوی خوشبختی کردم تشکر کرد گفت شب میارم بهت میدم گفتم باش رسیدیم شرکت من بدون اینکه برم داخل متوجه گوشی خودم شدم پیام الیزابت بود نوشته بود تا 1 هفته نیستم ببخشید سفر کاری فوری پیش اومد ولی هفته بعد کارت دارم با یه کادو خاص در جواب پیامش بهش نوشتم امیدوارم سالم بردی و با یه استیکر گفتم البته با کادو. با ماشین خودم رفتم بیمارستان سری به سارا زدم بعد به سمت خونه حرکت کردیم من رفتم مستقیم خونه کمی خسته بودم ولی گفتم برم یکم ورزش کنم بیام لباس عوض کردم رفتم محیط ورزشی اول تنیس بعد رفتم دوش گرفتم دیگه کامل خسته شدم به زور رفتم خونه با همون لباسها خوابیدم یعنی افتادم تو تخت دیگه نفهمدیدم کی خوابیدم چطور خوابیدم.



صبح سرحالتر بودم بخاطر خستگی که از من رفته بود راحت بلند شدم به خودم نگاه کردم با این لباسی که گرفته بودم خوابیده بودم خندم گرفت رفتم حیاط یکم ورزش کردم به خودم گفتم از امروز کمی ورزش کنم بهتره بعد رفتم صبحونه خوردم آماده شدم رفتم سوار ماشین شدم به طرف محل کار حرکت کرد سرحال تر بودنم کمی بهم گفت بخند با خنده وارد شدیم من رفتم با خنده بالا منشی رو دیدم که لباسهای منو پوشیده وقتی دیدمش خندید گفت قبل رفتنتون برید اتاق خانم رئیس باش گفتم مسیر خودم رو عوض کردم به طرف اتاقش رفتم وقتی رسیدم منشی هماهنگ کرد رفتم داخل بعد کمی حال احوال و در مورد که برای من هم خوب بود چند روز تا پایان بازدید زمان مونده خوشحال بودم و گفت یه میهمان داری وقتی کارت تموم شد برو فرودگاه ساعت 6بعد از ظهر نگفت کیه خارج شدم تو ذهنم گفتم کیه اخه تو ذهن خودم میگشتم که رسیدم دفتر خودم از منشی پرسیدم گفت وقت نکرده عوض کنه تو ماشین عوض میکنه چیزی نگفتم تو خودم گفتم این دختره یه چیزش میشه یا میخاره نمیدونم چیه به هرحال مدارک برداشت رفتیم تو ماشین باز این منشی لخت شد شرت و سوتین جلو بعد کمی خودش بدنش رو به من نمایش داد اون لباس هارو پوشید مثل دیروزیا بودن انگار ولی کمی تنگ بودن نه اونجور تابلو ولی کمی تنگ بود بعد لباس هارو گذاشت تو کیسه ای داد به من تشکر کرد گفتم خبریه واسه رفتار های اینجوریش گفت نه چیزی نیست خلاصه رسیدیم جای بازدید اینکار مال زودتر قبل تموم شد مارو بردن جای برامون قهوه و ... آوردن خوردیم گفتم بریم که گفت باشه بلند شدیم.موقه رفتن به ماشین این دختره باسنش رو انگار با نحوه خاصی به نمایش میذاشت نگاه هم نکردم تو خودم گفتم جرش میدم پاره میشه بعدا شر میشه سریعتر رفتم سوار ماشین شدم دختره اومد سوار شد کاغذ هارو درست کرد گذاشت یه گوشه برای خودش کمی شراب ریخت به من گفت تشکر کردم بعد یجا لیوان سرکرد دومی سومی هم همینطور میخواستم بگم کافیه که بلند شدم تو دستش کاغذ اومد بده نگاه کنم قشنگ افتاد روی من کاغذهارو گرفتم گذاشتم کنارم میخواست از روی من بلند بشه دستش رو روی کیرم احساس کردم بعد دستش رو کشید رفت سرجاش گفت حرف آخر رو اول میگم میخوام با کیرت منو بکنی تعجب کردم اخه معمولا تو فیلم های برازر دیده بودم چنین صحنه های اونم و خونه ولی تو ماشین چیزی ندیدام بعد خودش بلند شد باسنش رو گذاشت روی کیرم 1 دقیقه نشد کیر من نیم خیز شد تا 70 درصد بلند شد بهش گفتم اگه دوم نیاری گفت دووم میارم گفتم پس بیا جلو زانو بزن شروع کن ببینم چی بلدی اومد جلو زانو زده زیپ منو باز کرد کیر شق شده منو درآورد از زیپ بیرون کمی نگاه کرد حرفی نزد گفتم میتونی گفت اره ولی گفت چیزی نگفتم شروع کرد به ساک زدن کیر منو بلند کرد نتونست دیگه بیش از چند سانت بیشتر از سرش رو بخوره خودم تو دهنش به زور میکردم چند سانت اضافه شد بعد دیدم خفه میشه کاریش نداشتم بعد کمی بلند شد گفت فقط ببینم میتونم تحمل کنم دامن خودش رو زد بالا شرتش رو درآورد کوسش خیس بود اومد بشینه گفتم نه به حالت سگی نشست منم به طرف جلو اومدم خودش کیر من میخواست وارد کوسش کنه ولی کوچیک بود کوسش کاریش نداشتم با کمی اینور اونور سرش رفت تو بعد کمی دیگه خودم یکم فشار دادم که نمیدادم افتاد زمین گفت کافیه نمیتونم تحمل کنم خیلی کلفت و قوی هستش بعد گفتم خودت بیا بزار سرجاش اومد تو شلوار ام جا کرد ولی قشنگ تابلو شق بودنش معلوم بود به راننده گفتم منو برسون خونه به راننده بگو بیاد خونه من زودتر رفتم خونه ساعت 4 نشده بود رسیدم یه دستی به صورت و موهای زائد خودم کشیدم بعد کمی آماده شدم با یه لباسی که دختره پوشیده بود آوردم پوشیدم بهم خیلی میومد رفتم پایین یه قهوه خوردم بعد یه شام به خدمتکار گفتم تدارک ببین البته سالاد باش بهتره اونم در تلاش بود ساعت 5:30 من از خونه به طرف فرودگاه خارج شدم البته خودم رانندگی کردم 10 دقیقه مونده به 6 رسیدم اونجا از اونجا هم یه دسته گل گرفتم منتظر شدم رفتم سالن انتظار کسانی که میومدند دو تا خیلی برام آشنا دراومدند به خودم گفتم جایی دیدم اره الناز بود اون طرفش بهناز بلند شدم رفتم طرفشون گل رو بهشون دادم خوشآمدگویی کردم همدیگه رو در بغل گرفتیم بهناز منو یاد مینا مینداخت درست شبیه اون بود چمدان هارو برداشتم رفتم اونها سوار شدند به طرف خونه حرکت کردم الناز گفت
سورپرایز شدی گفتم خیلی دلم هم برای شما تنگ شده بود بهناز داشت بیرون رو میدید متوجه ما نبود الناز یه دستی به کیرم کشید گفت این چطوره یواش گفتم خوبه بسه جلو بهناز خندید گفت بهت میرسم رسیدم خونه پیاده شدیم چمدان رو با خودشون بردند داخل گفتند ما کجا رفتیم بالا یه اتاق رو بهشون نشون دادم الناز و بعد بهناز وارد اتاق شدند.

ادامه دارد...
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
قسمت دهم
من رفتم. لباس عوض کردم با تی شرت ساده و شلوارک رفتم پایین چند تا قهوه آماده کردم برای خودم الناز و بهناز بردم حیاط روی میز گذاشتم کمی گذشت الناز و بهناز وارد حیاط شدن الناز عین دخترهای جوون یه لباس یه تیکه تا کمی پایین تر از باسنش پوشیده بود که وقتی راه میرفت باسنش تابلو معلوم بود بهناز هم مثل اون بلند شدم بلند اش کردم الناز رو گفتم دختر خوشگل میدزدمتا گفت بدزد رفتم طرفش با دو تا دست بلند اش کردم اونم پاهاش رو تو کمر قفل کرد یه چند دوری زدم باهاش بعد نگه اش داشتم یه لب ازش گرفتم جدا شدیم ازهم بهناز داشت میخندید گفت دیوونه اید شما و به خنده اش ادامه داد نشستیم قهوه رو خوردیم گفتم بریم شام گفت باش ولی باید اول آماده بشیم گفتم باش خودم بلند اشون کردم با افتخار مثل یک لیدی باهاشون رفتم بالا یه تریپ اسپورت عالی پوشیدم. تو آینه به خودم نگاه خریدارنه کردم خندیدام رفتم بیرون دیدم دو خواهر اومدن بیرون یه شلوارک تا زانو تنگ با یه لباس دکمه ای سفید با تیپ اسپرت که خنده ام گرفت یه سوتی زدم براشون گفتم خوشبحال من دوتا جیگر روببین،برای اولین بار گفتم امتحان کنم رفتم طرف بهناز یه لب خاص گرفتم ازش گفتم جیگر شدی خندید الناز از اون طرف گفت منم هستما از اونم اینکارو کردم بعد با ماشین رفتیم شام رو جای خوب بیرون شهرک البته اونها گفتند بهتره رفتیم پارک کردم جای خاصی بود یک نفر اومد ماشین برد ما رفتیم داخل رستوران یه جای خوب پیدا کردیم نشستیم بعد گارسون منو رو آورد به خانم ها گفتم هرچی پسند کنید منم میخورم اونها هم انتخاب کردند گارسون اومد در مورد زندگی باهاشون صحبت کردم انگار فاصله کمی باهم داشتیم دو تا شهر ولی من نمیشناختم واسه اون نپرسیدم از بهناز پرسیدم لاغر شدی گفت کار الناز مثل خودش من لاغر کرد وقتی اومدیم اینجا،گفتم

خوبکاری کرد خوشگل شدی الناز روبه رو من بود بهناز هم بغل من پاهای الناز رو کیرم حس کردم یه چشمک بهش زدم خندید ادامه نداد پاهای خوشگل اش رو کشید غذاهارو آوردن شروع کردیم به خوردن غذا کم بود ولی خیلی مقوی بود خیلی خوشم اومد یه پرس دیگه هم خوردم الناز از دخترش پرسید قضیه که پیش اومده بود بهش گفتم کمی ناراحت شد ولی گفت خوب کاری کردی ولی باید یه کار بهتر انجام بدم گفتم چی گفت کاری میکنم سیاه پوست ها ازش دست بکشن اگ بشه بیاد پیش تو بمونه گفتم مشکلی نیست بیاد از تنهایی هم درمیام خندید گفت عالی میشه بعد یه تماس با موبایل اش انجام داد بعد سلام و... گفت کارت رو جلوش رو ببیندید و خونه هم راهش ندید بهش زنگ بزنید بگید بهش مادرت همه چی رو میدونه باید از اونها دست بکشی کلا بهشون بگو دیگه پول نداری ببین میندازنت دور بیا پیش خودم فردا منتظرت تماس ات هستم. بعد قطع کرد گفتم کاری خوبی یا بد بودنش مونده به دخترت ببینیم چیکار میکنه گفت ایشالا از این راه میاد بیرون بعد ساعت شده بود 9 شب بلند شدیم حساب کرد الناز نذاشت حساب کنم بعد با ماشین برگشتیم خونه البته اینبار الناز رانندگی کرد گفت تازگیا داره شروع میکنه بعد رسیدیم خونه ماشین رو پارک کردیم رفتیم داخل خونه ولو شدم.


الناز و بهناز رفتند بالا گفتند زوده واسه خواب پاشو لباس عوض کن چشمی گفتم بلند شدم لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین الناز به خدمتکار انگار گفته بود وسایل رو الناز خودش رفت آشپزخونه آورد رفتیم حیاط نشستیم خوردیم درحین صحبت بهناز در حین حرفاش گفت منم بخاطر مرگش کمی تو بغض بودم ولیبه خودم اومدم بهناز حالش بدتر از من میخواست انگار گریه کنه بلند شدم بسه درسته هیچ وقت فراموش نمیشه ولی نباید خودت رو عذاب بدی من و ما به یادش هستیم بعد رفتم سرجام الناز بلند شد گفت وقت خوابه بریم ساعت نگاه کردم 11 شب شده بود گذر زمان یک آنی فراموش شده بود بلند شدیم باهم رفتیم بالا اونها رفتند تو اتاق خودشون من رفتم تو اتاق خودم رفتم رو تخت بعد نیم ساعت کمی صدای اه اه شنیدم تو خودم گفتم شاید اینها دارند لز میکنن گرفتم خوابیدم فکرش هم نکردم زود به خواب عمیق رفتم.


صبح خیلی زودتر بلند شدم ساعت 7 صبح بود به خودم فحش میدادم اخه وقت بیدار شدن هستش رفتم پایین دیدم صبحونه آماده هستش ولی صدای آب میومد دیدم الناز تو آب هستش زود یه مایو پوشیدم با حوله رفتم طرف استخر منو دید گفت بیا میچسبه با یه پرش رفتم تو آب کمی شنا کردم واقعا میچسبید صبح اول وقت بعد کمی زیر آبی رفتم رو آب دیدم الناز هنوز تو آب هستش ازش پرسیدم بعد من لز داشتنن خندید یه لب ازش گرفتم در مورد بهناز از پرسیدم گفت هنوز خوابه اگه میخوای برو بیدارش کن ((باخنده)) رفتم از آب بیرون با حوله خودم خشک کردم لباس عوض کردم فقط شلوارک پام بود مایو رو درآوردم رفتم اتاقشون خواب بود هنوز یواش رفتم رو تخت به جلو خواب بود یه لب ازش گرفتم یهو متوجه نشدم با یک حرکت رزمی من رفتم زیر اون نشست رو من وقتی دید منم خندید گفت دیوونه خودم با دستام به خودم فشردمش اون لبهای غنچه ای بهناز رو شروع کردم به خوردن اونم با من هماهنگ بود با زبونش دیگه انگار مثل عسل بود کمی در لب همدیگه بودیم بعد جدا شدم گفت فکر نمیکردم اینقدر عالی باشی،تو همان حالت بلند شدم به تخت تکیه دادم متوجه شدم کیرم کامل سفت شده بخاطر باسن بهناز بود که روی من بود،بهش دقت کردم یه شورت سوتین سیاه خوشگل فکر کنم سینه هاش 95 بود ولی سفت سفت بود بهش گفتم شب خوش گذشت با الناز گفت عالی بود جات خالی گفتم بله دیگه باید خالی باشه،گفت چی اون پایین داره منو میکشه بالا گفتم دیگه خودت بلند اش کردی آقا کوچلو رو خندید گفت به وقتش حسابش رو میرسم منم از عمد یه حرکتی به کیرم دادم بهناز گفت بسه الان نمیتونی منو کنتزل کنی داغ میکنم میمونم رو دست به وقتش حساب این آقا کوچلو رو میرسم بعد بلند شد از روی من گفت بریم پایین گفت باش با همون لباسها رفتیم پایین الناز هم با شرت و سوتین استخر اومد متوجه کیرم شد گفت خوش گذشت گفتم نه جای یکی خالی بود گفتم معلومه خندید به صبحانه خوردن مشغول بودیم هر از گاهی هم شوخی میکردیم بعد برنامه های خودم بازدید بود بعد خونه الناز و بهناز هم کار اداری داشتند بلند شدیم لباس عوض کردیم من با ماشین شرکت گفتم بیاد دنبالم ماشین دادم به خانم ها بعد از چند دقیقه که رفتند ماشین شرکت اومد دنبالم توش منشی هم بود خداروشکر امروز هم زودتر تمام میکردیم به طرف بازدید هامون شروع شد باز این دختره دیگه وقتی دیده بود پاره میشه کاری با من نداشت ولی گاهی وقت تو ماشین یه خنده با ناز عشوه میومد که اهمیت نمیدادم تو خودم میگفتم پاره میشه ولش چند روز نمیتونه بیاد شرکت رسیدم محل بازدید تا شب تمام قسمت ها رو با دقت دیدیم من میگفتم منشی مینوشت مثل روز قبل زود تمام کردیم رفتیم شرکت بعد اتمام کار دیدم ماشین خونه اینجاست بعد پارک رفتیم بالا به طرف رئیس رفتم منشی گفت مهمون داره ولی گفتند اگه شما هستید وارد شید من رفتم داخل با همشون دست دادم خانم رئیس کمی از من تعریف کرد الناز گفت پس فکر میکنی الکی نفر میفرستم خندیدایم بعد من خداحافظی کردیم رفتم دفتر به منشی گفتم مدارک رو آماده کن کلا واسه اطلاعات جامع بعد منشی گفت دو روز مونده تا تموم بشه کمی خوشحال بودم بخاطر تموم شدن اینها بعد خارج شدم از دفتر رفتم پایین دیدم دو تا جیگر جلو ماشین هستند رفتم سوار شدیم رفتیم خونه ساعت شده بود 4 بعد ظهر خوب بود که رسیدیم خونه پیاده شدیم.
الناز پارک کرد ماشین رو بعد باهم رفتیم داخل گفتم بریم ورزش گفتند باش اونها لباس ورزشی پوشیدند رفتیم محیط ورزشی شهرک کمی تنیس بازی کردیم سامان و بچه ها هم اومدن با الناز و بهناز دست دادن رفتند قبل رفتن از سامان حال سارا پرسیدم گفت خوبه آوردنش تو بخش خداروشکر کردم رفتن بچه ها بعد بازی رفتیم خونه شب شده بود ساعت 8 نشده بود ما خونه رسیدیم الناز گفت میره حموم بعد بهناز گفت باهم میریم اونها رفتند حموم من منم گفتم عرق کردم برم حموم که دیدم خدمتکار هم شام آماده کرد رفت تو اتاق خودش که بیرون گوشه حیاط بود.رفتم تو اتاق خودم حموم بدنم رو شستم اومدم بیرون با یه شلوارک پام کردم رفتم پایین جلو تلوزیون ولو شدم در حال چرخ زدن شبکه ها بودم تو یه فیلم خارجی توقف کردم داشتم نگاه میکردم که الناز با یه حوله اومد پایین نشست روی من با لب های خوشمزه اش شروع کردم بعد چدن دقیقه گفت میدونی خیلی وقته منتظر این وقت هستم با یه حرکت حوله رو درآوردم از بدنش گذاشتم کنار خودم از لوله گوشش با لب های خوشمزه اش رفتم پایین رسیدم به سینه هاش سفت تر شده بود از قبل،خیلی هردوتا سینه هاش میمکیدم دیگه صدای لاناز در نمیومد بعد رفتم پایین رسیدم به کوسش،چند بار از پاهاش تا نزدیک های کوسش بوسه بارون کردم بعد شروع کردم به خوردن کوسش ترشحات زیادتر شده بود به خوردن ادامه دادم و چند انگشت میکردم داخل دهنش بعد میکردم توکوسش که دگیه یواش یواش داشت صداش زیاد میشد بدنش شروع به لرزیدن کرد بلند اش کردم کوسش تمام آبش رو خوردم نذاشتم یه قطره هم بریزه زمین بعد کمی بی حال شد معمولا اینطور میشن خانم ها بعد کمی وقتی دید آبش نیست خندید گفت دیوونه گفتم خوشمزه بود بعد بلند شد جلو من زانو زد شلوارک منو درآورد شروع کرد به ساک زدن خیلی ماهرانه اینکار مثل قبل انجام میداد بعد گذاشت بیه سینه هاش چندین بار اینکار تکرار کرد که دیگه من چشمام رو بسته بودم بعد تخم های منو داخل دهنش میکرد بعد به ساک زدنش ادامه داد ولی من از دهنش گرفتم به داخل هل میدادم اونم خوشش میومد دیگه کامل اینکار رو انجام داد بعد گذاشتم نفسی بکشه با دستمال کاغذ دهنش رو پاک کرد گفت حالا میخوام منو پاره کنی عزیزم بردمش روی مبل پاهاش رو دادم بالا به چسبوندم کیرم رو کردم تو کوسش خیلی سریع تلمبه میزدم دیگه فکر نمیکردم چی میشه اونم جیغ میکشید سینه هاش که دیگه از بالا پایین رفتن به من کیف میدادن صدای شالاپ شلوپ باسن اش هم دیگه عالی بود چند دقیقه اینکار کردم کوسش خیلی تنگ تر شده بود کیف هم میداد به من و بدنم حال میومد احساس کردم بدنش لرزش خاصی داره خودم با یه حرکت تمام کیرم رو درآوردم یجا کردم داخل کوسش نگه داشتم ارضا شد دوباره به ارگاسم رسید. بلند اش کردم گذاشتم جلو خودم به من تکیه داده بود تو گوشم گفت عالی خودم دوباره لب بازی رو باهاش ادامه دادم گفتم حالا خودت شروع کن خانم خانم ها متوجه شد خودش رو بالا پایین میکرد که خودم به طرف خودم خمش کردم شروع کردم به تلمبه زدن دیگه الناز داشت جیغ میکشید پاره کن و... به من حال خوبی میداد یهو متوجه بهناز شدم با یه دیلدو هم سطح کیرم من پشت ماست فهمیدم تو گوش الناز گفتم حاضری پاره تر بشی گفت جوووون اره به بهناز اوکی رو دادم اون دیلدو که به کمرش بسته بود به کون الناز نزدیک کرد و یهو کرد تو کونش الناز فهمید گفت بکن بهناز میدونم خودتی پاره ام کن اونم اینکار سریعتر انجام داد دیگه نای برای الناز نمونده بود چشماش رو بسته بود سومین بار در حین حال کردن ارضا شد بهناز کیر رو کشید بیرون باز شرت و سوتین سیاه رو دیدم رو بدنش الناز رو بلند کردم ایستاده بالا پایینش اش کردم این روش هم عالی تر بود بهم خیلی حال داد بهناز هم اینکارو کرد البته بخاطر قدش زیاد به کونش نمیرفت دیلدو واسه اون کشید منتظر شد خودم کیرم رو کشیدم بیرون بهناز گفتم از جلو بشین رو مبل الناز رو هم به حالت سگی کردم درست لب به لب شدن من از فرصت استفاده کردم کردم تو کونش این دختره چیکار کرده بود تنگ تر از قبل بود شاید کمتر داده بود از موهاش گرفته بودم با تمام سرعت تو کونش تلمبه میزدم اونم دیگه بخاطر جیغ نزدن با بهناز لب بازی میکرد روش رو عوض کردم کشیدم بیرون تو همون حالت الناز از جلو نشست رو دیلدو بهناز کرد تو کوسش یهو الناز آه گفت بدنش لرزید افتاد روی بهناز منم از فرصت استفاده کردم کردم تو کونش اینبار هردو تند تر تو کوس کونش تا آخر میکردیم الناز هم دیگه ساکت بود ما سرعت رو بیشتر کردیم دیگه به الناز امون ندادیم انگار داشتیم پاره اش میکردیم اونم دیگه تو حس نبود داشت لذت میبرد من که نزدیک یکساعت بود که داشتم الناز رو میکردم احساس کردم آبم داره میاد کشیدم بیرون رفتم جلو اونها همه کیرم رو کردم تو دهن الناز کمی توش تلمبه زدم یهو تمام آبم رو توش خالی کردم آهی هم از درون گفتم کمی منتظر شدم همش رو بخوره بعد کشیدم بیرون رفتم کنار اونها نشستم بهناز داشت تلمبه میزد باز یهو فهمید دوباره الناز به ارگاسم رسید افتاد روی بهناز خودم بلند اش کردم آب کوسش که دیگه داشت میریخت تو گوش الناز گفتم حاضری دو نفری از کون گفت نه خندیدام گفتم باش بهناز بهش گفت اینهمه ورزش کردی کون ات درست شد الان خندیدایم الناز گفت تا حالا اینطور حال نکرده بودم 5 بار ارضا شدم گفت پس آبت تموم شد برو برامون شربت بیار که بهناز گفت من میارم بعد گفت بیاید شام سرد شد یادمون رفته بود رفتیم شام سرد شده رو کمی بهناز گرم کرد خوردیم چسبید لخت بودم منو الناز ولی بهناز شرت و سوتین داشت یه نگاهی بهش کردم رفتم طرفش موقه گذاشتن ظرفها تو سینک رفتم از پشت چسبیدم بهش گفت جووون بعد گفت این آقا کوچلو باز بلند میشه گفتم مونده به خودت ببین میتونی بلند کنی الناز از طرف گفت اره اون زرنگتر از این حرفهاست بعد بهناز نشست جلو من کیر منو وقتی شق دید شروع کرد به ساک زدن وای بهناز ماهرانه تر از الناز ساک میزد بهم حال میداد ولی تا نصف نمیتونست بیشتر بخوره برای همین سرش رو به کابینت تکیه دادم خودم تو دهنش میکردم اونم لدت میبرد چندین بار اینکار تکرار کردم بعد ساک زدنش ادامه داشت تا حدی که صدای منو درآورد بعد رفت یه قرص برام آورد گفت اینو بنداز بالا بعد فهمیدم واسه این کیر که زیاد بمونه بعد که بلند شد از لب های خوشمزه اش ادامه دادم بعد جدا شدم الناز نگاه میکردم می خندید رفت طرفش گفتم ژیمناستیک بلدی گفت اره خودم تو بغل خودم بردمش بالا تو اتاق اونها بعد بهناز اومد داخل،یه مبل اونجا بود فکر کنم طولش 3 متر بود الناز رو بردم اونجا گفتم پاهات رو بازکن اونم اینکارو کرد مثل ژیمناستیک کار ها پاهاش رو باز کرد رو لبه مبل به بهناز گفتم چطوره کونش گفت عالیه تو بده ساک بزنه من با دیلدو میکنمش بعد تو اینکار کردم رفتم جلوش گفت چیکار میکنی کیرم بردم سمت دهنش کرد تو دهنش بعد بهناز یهویی تمام دیلدو رو کرد تو کون الناز اونم فهمید میخواست جیغ بکشه نذاشتم تو دهنش تلمبه میزدم تا کشمم میومد حسش عالی بود بعد الناز گفت کونش عالیه بعد چند دقیقه جا هامون رو عوض کردیم اینبار من تند تر اینکار میکردم بهناز هم تا دهنش برده بود دیلدو رو الناز ساک میزد که خانم خانم ها بعد 10 دقیقه ارضا شد آب از کوسش اومد بیرون کشیدم بیرون کونش قشنگ باز مونده بود بهناز از دهنش کشید بیرون گفت آبجی خوب حال میکنیا الناز نا نداشت گفتم بریم حموم گفتند باش الناز نا نداشت خودم بلند اش کردم بردمش حموم گذاشتمش تو وان آب داغ و مایع ریختم بعدا بهناز من رفتیم حموم ایستاده دوباره به لبهای خوشمزه اش شروع کردم بعد دیلدو رو درآورد لخت شد شیر رو باز کرد آب گرم به بدن ما خیلی چسبید داغتر شدیم بلند اش کردم پاهاش رو پشت کمرم قفل کرد سینه هاش رو میمیکیدم دونه دونه ضربه هم بهشون میزدم دیگه بهناز نا نداشت نگاه کنه بعد چند بار تکرار دوباره با لب های خوشمزه و غنچه های گل اش رفتم بوسه بوسه رفتم پایین بعد گفتم 69 قبول کرد پاهاش رو سرم قفل کرد من کوسش رو میخوردم اونم کیر من ساک میزد عالی بود سرعت خوردنم رو بیشتر کردم انگشت هم داخل کوسش میکردم بعد چند بار تکرار کردن تمام کوسش رو عین گوشت خوردن با چوچولوش هم بازی کردم که خانم ارضا شد بخاطر آب گرمی که بود بهم نخورد من با دستم سرش رو به طرف کیرم فشار دادم اونم در حالت ارضا شدن که داشت بیشتر رفت داخل دهنش به من لذت میداد که الناز بهم اشاره کرد از وان کافیه،به حالت ایستاده شد دوباره کمی لب به لب شدیم گفت عالی بود ولی من داغ شدما دیدی سوزندمت گفت ببینیم که میسوزه به دیوار حمام تکیه دادمش رفتم سرم رو کردم تو باسنش با زبونم با کونش بازی میکردم خیلی عالی بود کیف داد تنگ هم بود میخواستم انگشت بکنم داخل اش به زور یکی رفت بعد بلند شد گفت من کون کم دادما باید مواظب باشی چشمی گفتم صاحب اش هم میشم این کون آکبنده زمان میبره ولی لذت ام داره بعد رفتیم کمی الناز رو شستیم لخت بغلش اش کردم رفتیم تو تخت الناز کنارم گذاشتم بهناز اومد گفت میخوام تست بدم ولی خودم کنترل رو میخوام بدست بگیرم گفتم باش به تخت تکیه دادم اومد از جلو کیرم رو با کوسش تنظیم کرد با یه حرکت نشست روی کیرم اه از درون گفت خیلی داغه با یه حرکت جابجایی نصف کیرم رو داخل کوسش کرد داغ بود خیلی داغ انگار یه مدت کم داده بود تنگ تر شده بود و منم یهویی گفتم حاضری کمی سرزیر رفتم تو بعد به خودم تکیه دادم لب به لب شدیم خودم شروع کردم به تلمبه زدن دیگه برام لذت اش بیشتر میشد هرچقدر بیشتر وارد میشد داغتر میشدم کیر میسوخت میگفت برو تا ته اش به بهناز که لب هاش رو میخوردم اجازه ندادم صداش بیاد با یه حرکت اونو زیر خودم بردم پاهاش رو دادم بالا آستین شروع کردم به تلمبه زدن خیلی سریعتر از اونی که فکر میکرد کیرم وارد کوسش میشد تا آخر بعد میومد بیرون اون سینه های سفت اش هم دیگه لذت رو برام بیشتر میکرد باعث میشد سرعتم رو بیشتر کنم در این حالت بودم که لب به لب شدیم گفت اومدم من یهو ارضا شد آب اش از بغل کیر من اومد بیرون ریخت منم کشیدم بیرون رفتم طرفش کیرم جلو سرش بردم اونم شروع کرد به خوردن بعد گفت عالی بود جواد گفتم مونده هنوز کجا کار داریم گفت تو کیف روغن هست بیارش رفتم آوردم کونش رو به طرف من گرفت کمی روغن رو ریختم دور کونش بعد انگشت ها وارد عمل شد اولین انگشت به زور میرفت بعد چند دقیقه روغن بیشتر کردم دومین تا سومی پیش رفتم بعد کیر خودم رو روغن زدم گفتم حاضری به روش اونم رفتم جلو به مبل تکیه دادم به پشت من شد کیر من با کونش تنظیم کرد با یه حرکت به زور سرش رفت میخواست جیغ بکشه نذاشتم ثابت موند بهناز بعد می وایسادم به طرف پایین هدایت اش کردم چند سانت دیگه رفت ثابت موند گفت بسه برای من پاره میشم گفتم صبر کن با انگشتم با چوچولش و کوسش بازی کردم کمی حسش به اونها هم رفت بعد یه فشار دادم 25% اش رفت داخل بعد به خودم تکیه دادمش گفتم حرکت نکن اونم واردتر بود کاری نکرد خودم یکبار کشیدم بیرون بعد دوباره کردم توش که جا باز کنه بعد چند بار که اینکار کردم الناز بهش گفت این ماهره میدونه چیکارت کنه بهناز هم تایید کرد کمی با کوسش ور رفتم بهش گفتم دهنت میگیرم نترس که گفت دیلدو رو بده تو حموم بود الناز به زحمت برام آورد تشکر کردم گذاشتم جلو دهنش ساک میزد اونو با یه فشار نصف کیرم رو کردم تو کونش ثابت موندم بیست دقیقه بود بهناز دیلدو رو گاز گرفته بود بعد کمی صبر کردم تا جا باز کنه بهناز گفت درسته تا اینجا درد داشت ولی لذت داره ها اونو خیلی بلدی حس کنم اونو خندیدم بهش نگفته کیرم رو کمی کشیدم بیرون بعد وارد کردم یواش حرف نزد اه گفت بهم تکیه داد گفتم کاری میکنی گفت چی گفتم دیلدو رو کمی میکنم تو کونت تا صبح نگهدار گفت باش کیرم رو کشیدم بیرون بدون اینکه بگم کردم تو کوسش شروع کردم به تلمبه زدن اونم داغ بود میگفت بکن جون پاره ام کن و... منم تا آخر میکردم اونم در حس دادنش به من وارد بود حرفهای میزد که منو تحریک میکرد منم با تمام سرعت ادامه میدادم که روش عوض کردم کشیدم بیرون گذاشتم زیر خودم پاهاش رو باز کردم کمی سینه هاش رو خوردمشون قشنگ بهم چشمک میزدن بعد لبهاش که مثل عسل همیشه خوشمزه بود بعد گفتم میخوام بریزم تو کوست نظرت چیه گفت جوون پاهاش رو باز کردم با سرعت چپوندم تو کوسش که جیغ زد سرعتم رو بیشتر کردم اونم داشت جیغ میزد بعد 10 دقیقه اینکار کردن احساس کردم میاد انگار اونم فهمید با تمام زور وارد کوسش کردم نگه داشتم آبم رو تو کوسش ریختم یه جوووووون گفت چقدر داغه بعد خودش ارضا شد از لرزش بدنش فهمیدم آبش ریخت بیرون کیرم کشیدم بیرون کردم تو دهنش ساک زد برام پاک کرد دوباره حموم کردیم اومدیم تخت روش کثیف بود انداختم کنار دیلدو رو روغنی کردم موقه خواب کمی تا نصف کردم تو کونش گفتم بزار بمونه بعد الناز و بهناز به من تکیه دادند خوابشون برد من وسط اونها خوابیدم.

ادامه دارد...
احترام و ادب و اخلاق
     
  ویرایش شده توسط: hosenzad   
مرد

 
قسمت یازدهم
صبح بلند شدم کمی سخت بود به خودم اومدم دیدم یکی رومه بهناز بود حس کردم کیر من هم تو کوسش بود از بغل میز ساعت نگاه کردم 8 شده بود دیگه باید بلند میشدم و میرفتم حموم صدرصد یه دوش میگرفتم ولی صبر کردم کم کم الناز رو اول بیدار کردم کنار من بود چشماش رو باز کرد وضعیت دید گفت جادو اش کردی بهناز رو هیچوقت اینطور نمیشه خندیدم بعد خود خانم خانم ها بیدار شد میخواست بلند بشه گفتم وایسه فکر کردم ارضا شده آبش میریزه زمین گفت شب باز هوس کردم کمی کیرت رو ساک زدم گفتم دو تا کیر رو امتحان کنم خیلی بهم حال داد تا ارضا شدم افتادم روت خوابیدم. خنده ای کردم گفتم بسه خانم میخوای خودتون رو بکشید 4 بار خیلی زیاده ولی حالا من باید برم حموم گفت باهم بریم تو همان حالت بلند شدم تو بغلم بهناز رفتیم دوش زیر دوش از من جدا شد کیر من باز با افتدار وایسده بود بعد با کمک بهناز دیلدو رو کشیدم بیرون دوش گرفتیم دیدم بهناز شرت و سوتین تنش کرده بعد خودش برای بهناز شرت و سوتین آورد پوشید من رفتم لباس شرکت رو پوشیدم رفتم پایین دیدم صبحونه میخورن به جمع اونها اضافه شدم کمی صبحونه خوردم تو حین اینکار هم زنگ زدم ماشین شرکت دوباره بیاد دنبالم اینکار راحتتر بود چون الناز نگفت ماشین احیتاج داره ولی خودم حرفی نزدم ماشین اومد با خانم ها خداحافظی کردیم ماشین اداره رسیده بود بعد تو راه کمی باقلوا خریدم تو راه خوردم نزدیک نیم کیلو بخاطر دیشب بود که کمرم سبک شده بود کمی حالم جا اومد کیر من هم نیم خیز شده بود به حالت قبل داشت بازمیگشت که معلوم نشه از روی شلوار رسیدم محل بازدید بعد چندین ساعت این بار این مکان بخاطر بزرگ بودنس تا نزدیک های 7 شب طول کشید بعد رفتیم شرکت مدارک رو گذاشتیم خونه بدون وارد شدن سریع با ماشین سری به سارا زدم وقتی رسیدم خواب بود حالش پرسیدم گفتند نرمال داره بهتره میشه بعد از اونجا دوباره برگشتم خونه وارد خونه شدم از خدمتکار خبری نبود ولی صدای اه اه پر کرده بود خونه رو نزدیک صدا شدم جلو تلوزیون بهناز داشت الناز رو میکرد با دیلدو اونم پایین بالا میرفت منو دیدن الناز گفت دلم بازم میخواست من که خسته بودم گفتم ادامه بدید رفتم بالا تو اتاق لخت شدم درست یه دوش گرفتم خستگی بدنم قشنگ دراومد درست رفتم رختخواب چشمام بسته میشد ساعت نگاه کردم 8 شب بود ساعت گوشی رو کوک کردم رو 8:35 گرفتم خوابیدم.


کمی تو گوشم زنگ میخورد بیدار شدم ساعت نگاه کردم 9 شده بود خستگی بدنم در رفته بود با یه شلوارک که پام کردم رفتم پایین دیدم دارن لخت تلوزیون مبینن رفتم کنارشون کمی باهاشون بازی کردم خنده و شوخی که دیگه نای خنده براشون نذاشتم اینقدر خندیدایم که بهناز بلند شد گفت برم قهوه بیارم رفت از الناز پرسیدم از صبح چیکار کردید گفت بعد رفتنت خوابیدیم تا ظهر بعد یه دستی به خودمون کشیدیم و... تا شب که دیدی ولی الان یه برنامه خاص دارم دیلدو کنار الناز بود تنش کرد بهناز وقتی با قهوه اومد داد به من الناز بهش گفت حالا من که بهناز خنده ای کرد شروع کرد به ساک زدن دیلدو وقتی خوب اونو خورد الناز بهش گفت حالا بشین روش اونم اطلاعت کرد با یه حرکت کل دیلدو رفت تو کوس بهناز یه اهی کشید کمی خودش رو بالا پایین کرد بعد دوباره چندین بار اینکار کرد تا خسته شد بلند شد دیلدو رو از کمر الناز باز کرد گفت فعلا بسه الان وقت شام که زنگ درب زده شد فکر کردیم غذا هستش ولی دختر الناز وارد شد من درب رو براش باز کردم وقتی دید مامان و خالش رو هیچی نگفت اونها هم زود رفتند بالا یه لباسی پوشیدند خودم هم یه تی شرتی تنم کردم اومدم پیش اون انگار عصبانی بود کمی باهم صحبت کردن خانم ها حرف آخرش این بود پول بده اونم گفت تا از اونها دست نکشی نمیدم اونم عصبانی شد گفت به جهنم و رفت خودم زود رفتم دنبالش میخواست سوار ماشین بشه گرفتمش گفتم صبر کن وایساد کمی حرف عاقلانه بهش زدم که باز عصبانی شد اخرش گفتم فکر کن مونده به خودت ولی حالا بیا با ما غذا بخور بعد عصبانی بود ولی خودم که دیدم عصبانی بود با خنده بلند اش کردم یه دور اونو چرخوندم گذاشتم زمین گفتم نیای میگردونمت چند بار تکرار کردم خندید آخرش گفت باش سرگیجه گرفتم باهم رفتیم داخل شام وقتی انگار با دختر الناز صحبت میکردم آوردن در حین وارد شدن اسمش رو پرسیدم گفت اینجا منو ژاکلین صدا میکنن وبه اسم ایرانی خودم آناهیتا هستم باهم دست دادیم وقتی وارد شدم با دختر الناز کمی شک کرد ولی گفتم واسه شام مهمون آوردم خندید گفتن خوشآمدی رفتیم باهاشون شام رو خوردیم آنی ساکت بود ولی حرفهای منو قبول کرد که عصبانی شده بود بعد کمی شوخی کردیم خندید به مامانش گفت تموم نکردین شما لز رو باهم الناز گفت نه میچسبه آنی گفت پس این آقا هم مخ شما دونفر زده دیگه بهناز با خنده گفت چنان زده فکرش نمیکردیم به خنده امون اضافه شد به آنی گفتم میخوای مخ تورو هم بزنم گفت نه ترسناکی خنده کردم گفتم من هیولا دختر های و خانم های خوشگل ام دیگه همگی خندیدایم ساعت نگاه کردیم از 10:30 گذشته بود آنی گفت خب من برم دیگه دیره ولی فردا یا پس فردا با این هیولا کار دارم جواب میدم گفتم باشه شماره ام رو بهش دادم گفتم ساعت 4 خبرام کن گفت باش خداحافظی کرد رفت وقتی کامل خارج شد با ماشین رفت تی شرت خودم رو درآوردم گذاشتم اتاقم برگشتم اونها هم لخت شدن باز لباسها رو گذاشتند بالا اومدن پایین گفتم بریم شنا گفتند باش لخت رفتند اونها منم سریع یه مایو عوض کردم رفتم تو استخر دیدم دارند شنا میکنن.

رفتم تو آب با یه حرکت کمی شنا کردم با دیدن اونا کیر من شروع کرده بود به بلند شدن رفتم گوشه استخر رفتم بالا جوری که پاهام توی استخر بود اونطرفت استخر هم بهناز مثل من نشسته بود و الناز داشت کوسش رو براش میخورد هوس کردم شرت رو درآوردم پریدم تو آب شنا کردم بهشون رسیدم تو آب کیرم رو با کوسش تنظیم کردم شروع کردم به کردنش خیلی حال داد اونم لذت میبرد بعد چندین دقیقه کردم تو کونش اینبار راحتتر رفت انگار بخاطر کار کشیدن ازش بود کمی توش تلمبه زدم بهناز گفت بریم بالا اینجا سرده هردو جدا شدند بلند شدند از استخر میخواستند برند گفتم وایسید از استخر اومدم بیرون گفتم قمبل کنید کون الناز که قشنگ بود مال بهناز هم کمی باز بود گفتند چطوره گفتم عالیه بعد رفتیم بالا تو اتاق اونها جلو من زانو زدند شروع کردن به ساک زدن واردتر شدند انگار بهت لذنی چندانی داد که فکرش نمیکردم یکی ساک میزد یکی تخمام رو میخورد یا هردو از دوطرف ساک میزدند بعد گفتم حالا بهناز نوبت تو کامل بشی گفت باش رفتم رو تخت اومد به کیرم کمی روغن زد بعد به کون خودش به الناز هم گفت دیلدو ببنده دهنش بده ساک بزنه اونم رفت اینکار کرد با تنظیم کیرم رفت تو کونش یه آهی گفت گفتم حالا الناز کرد تو دهنش من با تمام زور بیشتر از نصف کیرم رو فرستادم تو کونش اونم دیگه صداش در نیومد با یه حرکت دیگه کامل کردم تو کونش کمی صبر کردم حالت عوض کردم کشیدم بیرون الناز جای من نشست برای ساک میزد من رفتم قمبل کرد کردم تو کونش حالا شروع کن با سعت چنان تو کونش میکردم که انگار با کیرم لب های داخلی معقد اش با کیرم موازن بود لذت خاصی میداد اونم صداش در اومده بود میگفت پاره ام کن بعد تو همون حالت دیلدو رو کردیم تو کوسش با من که کیرم تو کونش بود ادامه دادیم البته الناز حرکت نمیکرد کامل تو کوسش بود برای من کونش مثل ژله بود چند تا شربه هم زدم قرمز شد و منو به هوس مینداخت این هوس منو کاری کرد که زودتر آبم بیاد تمام آبم رو تو کونش کردم نگه داشتم بعد کشیدم بیرون اونم ارضا شد گفتم بریم حموم اونجا هم دو خواهر برای خودشون لذت میبردند بعد رفتیم تو تخت شب رو چند بار باهم سکس کردیم اونها ارضا شدند منم دوباره ارضا شدم و خوابیدیم.


صبح بلند شدم قبل اونها یه شلوارک تی شرت پوشیدم بیدارشون کردم بعد رفتیم صبحانه اونها لخت من با لباس باهم خوردیم که بهناز گفت ما شب میریم کمی ناراحت شدم ولی برای همیشه که نیومده بودند گفتم باش خیلی خوش گذشت گفت واسه هردو ماهم من فکر نمیکردم چندین بار ارضا بشم ولی اینجا حالم بهتر شد ولی باید ورزش کنیم بعد تموم صبحونه خودم رفتم پشت اونها کونشون قشنگ باز بود کمی کردم تو برای هردو گفتند کارخودته دیگه بازش کردی بعد انگشت هارو دادم هردو مکیدن گفتم یه خواهش وقتی لز میکنین الناز هم کارت رو بسازه الناز تایید کرد گفت اره امتحانش خوب بود اوکی کردند قبل رفتن ساعت پروازشون رو پرسیدم 6 عصر بود میرسیدم از اونها خداحافظی کردیم. با ماشین خودم رفتم شرکت امروز آخرین بازدید بود رئیس هم گفته بود یه سری کامل گزارشات رو میخوام فردا، باید درست میکردم ولی به منشی گفته بودم آماده کنه که منشی اومد گفت بریم رفتیم آخرین بازدید تا 4:30 عصر تموم کردیم داشتیم با ماشین برگشتیم که منشی میخواست حرفی بزنه ولی تفره میرفت آخرش گفت که چیکیده گزارشات واسه گزارش کامل آماده نیست عصبانی شدم گفتم یعنی چی که راننده گفت چیزی شده گفت نه شیشه رو ببند عصبانی بودم که به طرف خودم کشیدمش دامن رو اش رو دادم بالا انداختم رو پاهای خودم انقدر زدم باسنش قرمز شد اونم چندبار جیغ زد منم بهش فحش میدادم چرا انجام نداده بعد بلند اش کردم انداختمش اونور گفتم تمام گزارش ها باید رو میز باش وقتی من میام ترسیده بود هم درد داشت چشم گفت بعد گفتم شماره رئیس حسابداری که رسیدیم من زودتر رفتم خونه خداروشکر به وقت رسیده بودم خودم با الناز بهناز رفتیم فرودگاه همراهی شون کردم وقتی راه میرفتن باسنشون کمی باز شده بود ولی ورزش میکردن درست میشد به الناز هم گفتم باسن بهناز رو دید گفت اره میارمش رو فرم بعد خداحافظی خاصی کردمی رفتند بعد واسه این منشی باید حسابی کار داشتم رفتم از فرودگاه به طرف شرکت کسی نبود رفتم اتاقم منشی تمام گزارشات رو گذاشته بود رو میز من کتم رو درآوردم دونه دونه شروع کردم به نوشتن با کامیپوتر ولی زمان بر بود برای خودم چندین بار قهوه آوردم به حسابداری هم زنگ زدم یه جریمه خاص در نظر بگیره ولی اخراج نکنه اونو اونم گفت باش به کار خودم ادامه دادم کل شرکت خاموش بود ساعت 11 بود که یکی اومد نگهبان بود گفت چیزی نیاز هست گفتم قهوه اونم آورد تمام گزارشات رو تا ساعت 4 صبح نوشتم بعد پرینت کردم بردم گذاشتم جلو میز منشی رئیس بعد رفتم اتاق خودم یه مبل بود روی اون دراز کشیدم کتم رو هم کشیدم رو خودم چشمام بسته شد.

ادامه دارد...
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
قسمت دوازدهم
بلند شدم همه تو دفتر بودن کار خودشون رو میکردن بلند شدم از صبحانه که روی میز بود خوردم کم بود ولی خوردم ساعت نگاه کردم 4 ظهر شده بود خستگی کلا نداشتم بخاطر استراحت زیاد کمی بالا پایین پریدم به خودم اومدم کتم رو پوشیدم از اتاق خودم خارج شدم منشی منو دید بلند شد گفت رئیس گفته عالی بوده گزارش یه نگاه خشمگینی بهش کردم گفتم رئیس هست گفت اره رفتم اتاق رئیس منشی راهنمایی کرد رفتم داخل آماده میشد بره که باهم خارج شدیم تو راه تعریف کرد کمی بعد وقتی سوار آسانسور شدیم گفت چیکار کردی با منشی منم خلاصه گفتم گزارشات کامل آماده نبود خودم تا صبح اینجا موندم تو ماشین گفت آماده نیست منم عصبانم داغون بود انقدر زدم باسنش اش قرمز شد بعد کمی تو فکر فرو رفت گفت خوبکاری کردی فکر کردم کاری بدتری کردی با خنده فهمیدم چی گفت ولی گفتم چیکار مثلا گفت همونی که الان تو فکرت بود رسیدم پایین گفتم میرم غذا اگر حاضرید بفرمایید باهم بریم گفت گشنه های گفتم اره با شوخی گفتم الان میتونم خام خام یکی رو بخورم خندید گفت پس من فرار اون سوار ماشین شد رفت ماشین منم اومد رفتم یه غذا خوری ایرانی بختیاری زدم بدن عین ایران پخته بودند خوشمزه و عالی بعد رفتم یه سر به سارا زدم بیدار بود وقتی منو دید خوشحال شد کمی حالش رو پرسیدم که بچه ها هم رسیدن با اونها هم احوالپرسی کردم که سامان اومد در گوشم گفت کمر برات مونده جوون با دوتا جیگر خنده ای کردم تو گوشش گفتم اره میخوای کل پرستارهای بیمارستان رو کارشون رو بسازم خندید بچه ها متوجه شدن به خنده اضافه شد هرچی دخترا پرسیدن نگفتن بعد کمی گفتند ساک و... که وقت رفتن بود خداحافظی کردیم رفتیم پایین گوشی خودم رو نگاه کردم یه پیام ساعت 12 بهم فرستاده بودن خواب بودم از طرف آنی بود نوشته بود سریع برم سراغش به آدرس...- رفتم سوار ماشین به راننده آدرس رو دادم تو راه قرص ضدبارداری هم گرفتم فکر کردم خوبه بعد سریع رسیدیم اونجا وارد شدم هرچی آیفون رو زدم کسی درب رو باز نکرد رفتم از درب حیاط پشتی وارد شدم باز بود آنی رو صدا کردم کسی جوابم رو نداد به طرف بالا رفتم صداش کردم بازم صدا نمیومد وارد اتاق ها شدم بوی آب کیر میومد رفتم کمی جستجو کردم آنی زمین بود بدنش پر آب کیر بود از کوس و کونش که دیگه آب میومد سریع لباسم رو درآوردم کامل حموم پیدا کردم بردمش یه آب بهش خورد آب کیرها پاک شد بازم بیهوش بود بردمش بیرون گذاشتم جای تمیز بعد لباس پوشیدم کمد ها گشتم یه کمد لباس پیدا کردم یه حوله بود با شلوار و تاب زنانه که برداشتم یدونه با حوله بدنش رو پوشندم لباس هارو برداشتم رفتم سوار ماشین کردم گفتم برو اولین بیمارستان رفت یه بیمارستان نگه داشت سریع بردمش داخل موضوع خلاصه شده بهشون گفتم اونها هم به من گفتند تو بشین اجازه نداری وارد بشی یه فیش به من دادن پرداخت کردم و بعد فرمها که دادم به خودشون من خوابم برده بود که پرستار بیدارم کرد گفت خانم دکتر کارتون داره اتاقش رو نشون داد با درب رو زدن رفتم داخل بعد کمی صحبت کی شماسات و...گفت این دختر مورد تجاوز یا سکس سخت گروهی شدید بود ولی ما معقد و واژن دختر و کل معده اش رو شسشو دادیم و حاملگی رو پرسیدم گفت باید دارو بخوره که گفتم میتونم ببرمش خونه که گفت میتوانید ولی باید روزانه پرستار بیاد به ایشون رسیدگی کنه هزینه اونو بریزید بعد ببرید تشکر کردم برگه مرخص و دارو هاش رو نوشت و غذاهای که باید بخوره گفت و یه چیز فقط سعی کنید با شورت و سوتین بخوابه یا لخت بهتره واسه چند هفته براش اصلا لباس تنگ نپوشه داروهای خاصی براش نوشتم که برای واژن و معقد اش میگم و حتما یه روانشناس بره ،دوباره تشکر کردم داروها گرفتم و فیش پرداخت کردم لباسها رو رفتم از ماشین برداشتم راننده خواب بود بردمش به پرستار گفتم اونهارو تنش کنه و آدرس رو دادم که بیان هر روز، خواب بود آنی ولی تو بغل خودم بردمش تو ماشین نخواستم بزارمش زمین ساعت ماشین نگاه کردم 1 صبح شده بود با ماشین رفتیم به طرف خونه نیم ساعت هم اون طول کشید رسیدیم. تو بغل خودم بردمش تو اتاقی که الناز و بهناز بودن که کامل تمیز شده بود بردمش رو تخت رو برداشتم لباسهاش رو درآوردم لخت کردمش گذاشتم بعد رو تختی رو کشیدم روش رفتم تو اتاق خودم لباس عوض کردم گرفتم خوابیدم.


صبح خیلی راحت بیدار شدم به قول خانم ها رفتم یه شنا خاصی کردیم بعد لباس عوض کردم بحونه رو خوردم خدمتکار میخواست صبحونه ببره قرصهاش رو که دکتر گفته بود به خدمتکار گفتم اونم دید داروهارو و روانشناس رو گفتم خودم وسط صبحانه بلند شدم رفتم اتاقش خواب بود وقتی رفتم طرف تخت متوجه شد خمیازه کشید سلام کرد جوابش رو دادم میخواست بلند شه گفتم نه فعلا یه مدتی اینجایی پیش من میمونی صبحونه رو به تخت تکیه داد گذاشتم جلوش بعد دکتر چی گفته بود رو گفتم بعد گفت لخت هم نمیشه که گفتم یه سوتین سایز و شرت کمی گشاد میخرم برات گفت باش ولی سایز رو میدونی به سینه های لخت اش نگاه کردم گفتم نه خودت بگو که با خنده گفت 75 بخر و شماره پام 36 هستش و با خنده گفت که با نگاهت منو نخور که گفتم خوردنی نیستی تلخی در ضمن من هیولا هستم ((با خنده)) بعد ازش خداحافظی کردیم رفتم پایین دیدم سامان اونجاست سلام احوالپرسی کردیم که سامان یه روانشانس معرفی کرد گفتم خوبه بعد باهم رفتیم بیرون گفت میخوام شب بیای شام خونه ما مثل اونروز کباب گفتم باش ولی آنی هم هستشا گفت باش اون باید وارد گروه بشه خودمون هم کمکش میکنیم در ضمن سارا از بیمارستان خارج شده خونشون هستش اگ تونستی اونو بیار و فردا درسها شروع میشه،تشکر کردم ازش که گفت بعد خداحافظی کردیم با راننده رفتیم شرکت کارهای روزانه ما شروع شد ولی از فردا یونی شروع میشد اون وقت منو میگرفت تا یه نفر اومد یه خانم بود حدود 40 ساله میومد با لباس کلاس بالا و رفتار و منش عالی اومد به احترامش بلند شدم که خودش رو معرفی کرد خانم کاترینا اسمیت بعد براشون قهوه سفارش دادم وضعیت آنی رو بهش گفتم اونم متوجه شد گفتم هزینه اش رو گفتم مشکلی بعد آدرس رو گرفت گفت هفته 4 روز میره ببینه بعد خداحافظی کرد رفت منم به کارهای خودم رسیدم تا ظهر ساعت 4 از شرکت خارج شدم یه نهار بیرون زدم به بدن بعد به سمت خونه سارا حرکت کردم بعد حدود نیم ساعت رسیدم خونشون پارک کرد ماشین رو راننده و من خارج شدم به طرف خونه رفتم زنگ درب رو زدم مادرش درب رو برام باز کرد باهم دست دادیم حال سارا پرسیدم گفت خوبه اگه تورو ببینه خوبتر میشه وارد شدم مادرش اتاقش رو نشون داد گفت برو پرستار پیشش هستش رفتم به طرف اتاقش وارد شدم وقتی منو دید خوشحال شد میخواست بلند بشه نذاشتم خودم رفتم نشستم گوشه تخت بغلش کردم تو گوشش گفتم دختر اگه یکبار دیگه اینکار بکنی خودم پاره ات میکنم اول بعد میکشمت فهمیدی خندید گفت باش ولی من مریضما نباید اینطور حرف بزنی بعد پرستار رفت پایین کمی باهم صحبت کردیم هر از گاهی دستی به کیرم میزد خودم دورش میکردم دستش رو میگفتم خطر داره برات که دخترا وارد شدن با اونها سلام احوالپرسی کردیم قضیه آنی رو بهشون گفتم دخترا گفتند بعد اینجا میرن ببیننش بعد گفتم کجا شرت و سوتین میفروشن اینجا همگی خندید ان یکی گفت میخوای همینجا بهت بدیم ببر بعد که گفتم واسه آنی دکتر گفته آدرس رو دادن بعد کمی شوخی کردم با سارا و بقیه و گفتم شب میام دنبالت سارا ساعت 8 و خداحافظی کردیم سوار ماشین شدم آدرس رو گفتم اونم حرکت کرد که رسیدیم وقتی وارد مغازه شدم کمی برام سخت بود کلا پر زن بود رفتم به طرف سن فروشگاه بعد گفتم یه سوتین 75 گفتم بعد نشون داد که الناز زنگ زد به من حال آنی رو پرسید گفتم خودم بهش میرسم نیاز نیست بیایی اونم کمی حالش بهتر شد ولی گفت پدرش اونجاسات الان پیشش هستش انگار یا داره میرسه پیش اون ببینه اونو و... بعد کمی صحبت که کردیم خداحافظی کردم باهاش بعد بهشون گفتم یه شرت راحت که دکتر گفته اونها هم هردو رو یه رنگ بنفش آوردن ولی اندازه نبود معلوم بود بزرگ کوچیک بودن چند تا ست اونوجور گرفتم وپرداخت کردم هزینه اش رو بعد خارج شدم بغلش فروشگاه لباس بود برای آنی یه لباس بنفش که پایین دامن کامل بود تا پا که هیچ به فشار به معقد اش نمیومد بعد یه یه تاب واسه بالا تنه برداشتم در رنگش که دوباره از هردو لباس ها در رنگ دیگه گرفتم و حساب کردم و چند جفت کفش خریدم در همون رنگها که تو همون مغازه بود به طرف خانه حرکت کردم.


وقتی رسیدم خونه دخترا داشتند میرفتند منو دیدند از دور سلامی کردند منم همینطور از ماشین خارج شدم وارد خونه شدم پدرش رو دیدم پایین منتظر منه رفتم طرفش باهم صحبت کردیم گفت دخترش حالش بهتره همش مدیون تو هستم کمی باهم صحبت کردیم کلا بهش گفتم هیچکاری نکردم پس اینطور حرف نزنید بعد بلند شد گفت تو اینجایی دیگه من راحتم بعد گفت پس مزاحمت نمیشم بعد تا درب همراهمی کردم رفت اون ساعت نگاه کردم 7عصر بود خیلی دیر بود لباسها رو برداشتم بردم تو اتاقش وارد شدم شاد بود بخاطر پدرش که اینجا بود رفتم نشستم کنارش گفت همش مدیون تو هستم گفتم کاری نکردم ولی شب مهمون هستیم گفت کجا گفتم خونه بعد پرسیدم روانشناس و پرستار و قرصات رو خوردی گفت اره بعد گفت پرستار ولی سخته یه روغن خاصی به جای ... نمیتونست بگه که گفتم واژن و معقد ات گفت اره که گفتم باید تحمل کنی بعد سوتین رو خودم براش بستم بعد گفت شرت هم خودت زحمت بکش رو تختی رو بلند کردم شرت رو تنش کردم گشادیش قشنگ بود و کوس کونش تابلو میپوشند که بهتر بود باز آنی گفت تو مخ منم زدی هیولا خنده ای کردم گفتم من آدمخوار هستمما مواظب باش بعد گفتم حالا لباس که گرفتم رو گفتم دستا بالا اونم خنده ای کرد فهمید که میخوام لباس تنش کنم دستاش رو برد بالا لباس رو تنش کردم خوشگلتر شد بعد پاهاش رو دادم به طرف خودم دامن رو پاش کردم بعد بلندش کردم به من تکیه داد بود که دامن رو کشیدم بالا در این نگها قدش از من کمی کمتر بود یعتی کل قدش تا گردن من بود بعد که دامن رو تا باسنش کشیدم بالا گفتم حالا برگرد که گفت خودت انجام بده که خودم زیپ اش رو بالا کشیدم نشوندمش روی تخت بعد میز آرایش خواست خودم کمی موهاش رو درست کردم بعد یه کفش گفتم حاضری گفت اره رفتم خودم یه لباس اسپورت خوب پوشیدم برگشتم تو بغلم بردمش گذاشتم تو عقب ماشین کاملنشوندمش گفتم راحت باش اونم دراز کشید خودم رانندگی کردم به طرف خونه سارا حرکت کردیم کمی دیر شده بود ولی زود رفتم زنگ زدم سارا اومد بیرون سلام و.. کردیم گفتم ماه شدی یه مرسی با ناز گفت بعد سوار جلو ماشین شد وقتی دید آنی رو رفت عقب باهم همکلام شدن منم حرکت کردم تو راه گفت اینورا تو خریدی گفتم اره گفت سلیقه ات بیسته بعد گفت تو اینها رو تنش کردی که آنی گفت اره باو مخ من زده این آقا مواظب باش مخ تورو نزنه که گفت پس این آقا مخ تمام دخترا رو زده کمی باهم شوخی کردیم رسیدیم خونه سامان ماشین پارک کردم گوشیم زنگ خورد نمیشناختم ولی جواب دادم روانشناس بود که پیاده شدم گفت شبها تنهاش نزار یکی رو میخواد بهش تکیه کنه کمی باهم صحبت کردیم خداحافظی کردیم.


سارا پیاده شد بعد من آنی رو بغلش کردم سارا ماشین رو قفل کرد باهم رفتیم داخل وقتی آنی رو دیدند کی تشویق اش کردن دخترا هم اونجا بودند آنی رو گذاشتم کنارشون رفتم با بچه ها اماده کردیم شام خیلی خوش گذشت آنی هم تنها نبود خیلی بهتر بود با دوستاش بهش خوش میگذشت بعد چند ساعت دیگه وقت رفتن بود خداحافظی کردیم با بچه ها آنی رو خودم سوار ماشین کردم سارا هم اومد نشست جلو موقه برگشت اول سارا رو گذاشتم گفت بیا برای آنی وسایل دارم که گفتم باش ساعت نگاه کردم 12 بود به آرامی وارد خونه شدیم کسی نفهمید بعد وارد اتاق سارا شدیم رفتم تو کمد لباسهاش چند تا لوازم آرایشی آورد گفت اینها رو بده به آنی ولی قبل رفتن زانو زد گفت من کیر میخوام گفت وقتش نیست قبول نکرد کیر خوابیده خودم رو درآوردم جلوش کمی ساک زد بعد گفتم آبت بیاد حله گفت اره که پرتش کردم روی تخت لباسش رو دادم 5 دقیقه کوسش رو خوردم ارضا شد گفت ممنون جاش رو درست کردم خوابید بعد بدون سروصدا ازخونه خارج شدم سوار ماشین شدم وسایل دادم به آنی گفت ممنون بعد به طرف خونه رفتیم. وقتی رسیدیم خونه 1 صبحگاهی شد وارد خونه شدیم باهم رفتیم بالا لباسهای آنی رو درآوردم جز شرت و سوتین و بهش گفتم شبها باهم میخوابیم گفت بهتر،بردمش رو تخت خودم لباس عوض کردم رفنم کنارش تو تخت به من تکیه داد خوابیدیم.

ادامه دارد...
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
۱۲ قسمت خدمت شما عزیزان موند ۴ قسمت اونم فردا
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
قسمت سیزدهم
صبح دیگه برام روزهای خاصی بود از خواب بیدار میشدم میرفتم سرکار،دانشگاه و خونه یک ماه برام اینطور گذاشت از الیزابت خبر نبود دیگه چند باری ازش خبر گرفتم انگار سختتر شده بود کارش وقت نمیکرد بیاد و اینجا نبود آنی هم کم کم میتونست راه بره پماد ها اثر کرده بود شبها هم وقتی کنار من بود احساس وابستگی بهش پیدا کرده بودم اونم به من همچنین حسی پیدا کرده بود من تو این 1 ماه اصلا سکس نکرده بودم یعنی وقت نکرده بودم سارا وقت نمیکرد دیگه انگار بچه ها بهش میرسیدن میدونستن وضعیت منو البته باهم قرار میذاشتیم با آنی میرفتیم که آنی خوب در گروه راه افتاده بود دیگه از سیاه ها خبر نبود دیگه اذیتش کنن منم راحتتر بودم کار و دانشگاه خیلی راحتر بود آنی هم خودم تو درسهای که مشکل داشت تو خونه کمک میکردم روانشناس هم دیگه نمیومد چون وضعیت روحی آنی خیلی بهتر شده بود باهم راحت بودیم حمام میرفتیم البته با شرت و سوتین منم با شرت البته انقدر لخت دیده بودنش انگار هوسی در من ایجاد نمیشد. یک روز که فیلم میدیدم شب وقتی خوابیدیم خواب دیدم منو آنی داریم ازدواج میکنیم بهش میگم تو همون عشق گمشده منی و اون بله رو میگه من از خواب میپرم صبح شده به خودم میام حرفی نمیزنم انی هم متوجه میشه هرچی میپرسه چیزی نمیگم تا یک شب بهم که وابستگی ما بیشتر شده بود آنی از وابستگی به من گفت منم در جواب بدون مکس ازش درخواست ازدواج میکنم چون میدونستم خوشبخت میشم باهاش تو این یکماه باهم تمام اخلاقش رو فهمیده بودم اونم اخلاق من رو که این خوب بود آنی کمی تو شوک رفت ولی با خنده گفت بله بلند اش کردمش یه دوری اونو چرخوندمش بعد گذاشتمش زمین بغل کردیم همدیگه رو بعد یه خبر خوب گفت دیگه از فردا پرستار نمیاد خوشحالتر شدم ولی گفته تو بری دکتر ببینی گفتم باش بعد زنگ زدیم به الناز کمی شوخی کردیم بعد بهش گفتم الناز منو بعنوان دامادی قبول میکنی به شوخی گفت اره جیگر تر از تو از کجا پیدا کنم بعد خودم گفتم از آنی درخواست ازدواج کردم اونم قبول کرده خوشحال شد گفت مبارکه بعد پدر خانم آینده ما گوشی رو گرفت تبریک گفت بعد بهناز عالی تر شد رفتیم خوابیدیم تو بغل همدیگه تو خوشحالی نفممیدیم کی خوابمون برد.


صبح بعد شرکت و دانشگاه رفتم به طرف دکتر وقتی پیداش کردم نفهمیده بود کی ام وقتی گفتم اهان گفت رفتیم اتاقش گفت آنی باید امشب ارضا بشه تا تمام آب ارضا شدنش که تو این مدت نبوده یجا خالی بشه و اون کثیف هستش بخاطر مدت زیاد مونده بعد سعی کنید تو سکس بهش بگید از جلو داشته باش مدتی یعنی چند ماهی بعد از عقب که بدنه داخل معقد اش چسبنده تر بشه که تشکر کردم ازش خداحافظی کردم ازش که زنگ زدم سامان شب رو دعوت کردم بچه هارو خونه واسه شام که سفارش دادم خودم قبل رسیدن به خونه آماده کردیم بچه ها رسیدن موقه شام وقتی این خبر رو بچه ها دادم خونه ترکید همه خوشحال بودن خود هردو ماهم انگار تو آسمونا بودیم شب وقتی بچه ها رفتند باهم رفتیم تو رختخواب بهش گفتم امشب میخوام اولین ارگاسم کامل رو داشته باشی بعد گفتم نمیخوام هیچکاری کنی فقط بخواب تو تخت چشمات باز باشه لخت اش کردم از لبهاش شروع کردم به خوردنش بامن هماهنگ تر بود میگفت خیلی وقته منتظر این صحنه ام بعد رفتم پایینتر بوسه بوسه سینه هاش رسیدم به مکیدن اونها اضافه شدم تا حد لذت آنی بهشون رسیدم رسیدم به کوسش گفتم این حموم گفت باش بلند شدیم رفتیم حموم خودمم لخت شدم رفتیم حموم ایستاده کمی بندش رو شستم بعد زانو زدم بهش گفتم وقتی داشتی ارضا میشدی بهم بگو اونم گفت باش شروع کردم به خوردن کوسش با چوچولش انقدر خوردمش که قرمز شد چند انگشت تو کوسش حرکت کردم ولی باز ارضا نشد این آنی عزیز بلند شدم گفتم راه دیگه امشب اولین سکس ما میشه ایستاده به دیوار کردمش کیرم رو با کوسش تنظیم کردم سرش رفت تو آه کشید گفت یواش کم کم خودم کیرم رو اضافه کردم تو کوسش اونم لذت میبرد که تا ته رفت گفتم حاضری شروع کردم یواش یواش تلمبه زدن نه انقدر سریع نه انقدر یواش که اسلومشن بشه تو این حالت دستم هم روی چوچولش بود حرکت میدادم اونم لذت میبرد که گفت وقتشه جواد کشیدم بیرون کمی با کوسش ور رفتم تا ارضا شد آبش اومد خیلی زیاد بود بعد که تموم شد نای بلند شدن نداشت خودم شستمش بلند اش کردم رفتیم رو تخت تو بغل خودم خوابیدیم.


صبح زود بود تلفن زنگ خورد تلفن برداشتم از ایران بود بابا من بود میگفت زودتر بیا اینجا حال مادرت خوب نیست بعد هم آنتن نداد قطع شد آنی هم بلند شد قضیه رو بهش گفتم گفت برو منم میرم پیش مامی گفتم باش بلند شدیم هردو براش پرواز برای رفتن خونه الناز گرفتم تا فرودگاه همراهی کردم برگشتم شرکت با مدیر صحبت کردم گفت با من میاد میخواد با شرکتهای عربی معامله بکنه گفتم باش رفتم یه پرواز واسه دبی گرفتم واسه ساعت 6 عصر بود چاره نبود گرفتم دوتا با هزینه شرکت به طرف خونه حرکت کردم چمدان رو پر با لباسهای خودم و کفش که نیاز بود که مدارک هم گذاشتم تو کیف مهندسی با وسایل الکترونیکی گذاشتم بعد به رئیس زنگ زدم گفتم حاضر چمدانش رو که گفت اوکی بعد خداحافظی نگران مادر بودم خیلی که متوجه گذر زمان نشدم خیلی سریع تر از وقت رسیدم اونجا خانم مدیر اونجا بود کمی دلار هم از دستگاه گرفتم نمانم که وقت رسید سوار هواپیما شدیم فقط ازش پرسیدم اعضا میان گفت اره بعد ما با پرواز فردا میان بعد یه قرص خواب گرفتم نوش و به خواب رفتم.


یکی داشت منو بیدار میکرد مدیر بود میگفت گوشی زود برداشتم پدر بود میگفت مادرت حالش بهتر شده کمی ولی میخواد تورو ببینه خوشحال تر شدم اسم بیمارستان گفت همونی که خواهرهات اونجا بودن اسمش.. اینه بعد پرسید کجایی گفت پس منتظرتم فردا خداحافظی کرد بعد قطع شد دوباره مدیر پرسید بعد گفت عالیه خیلی حس بهتری داشتم ساعت نگاه کردم ساعت 5 صبح بود همه خواب بودند منم خوابم قطع شده بود رئیس هم بیدار شده بود بخاطر من گفت یه سوال گفتم بپرس گفت با دخترهای من یادت سوال ازت پرسیدم چیکار کردی جواب ندادی حالا بگو؟

بهش گفتم اونها رو کاری نکردم چون اگه کاری میکردم پاره میشدند خودم نخواستم بعد یه دستی به کیرم کشید شوک زد بهم گفت پس الناز بهم راست گفته گفتم رئیس که گفت فیلم بازی نکن کار الیزابت رو میدونم چطور ساختی شانس نداری که نیست اون رفته اون ور دنیا فعلا،بهم گفته بود الیزابت چطور بهش رسیدی پس قضیه برندار بخاطر مادرت که خوب شده یه خبر خوبه باید به من برسی یک نوع شیرینی حساب کن باش البته به وقتش یادته کون منشی رو چطور قرمز کرده بودی میخوای مثل فیلم بگم باش به وقتش باید منو بکنی اونم وقتش رو من میگم با قانون های من که گفتم باش ولی قانون من مثلا جاهمون رو عوض میکنیم الان بدون سروصدا که اطلاعت کرد کیرم رو کشیدم بیرون بخاطر سلامتی مادرم که سالم بود راحتتر بودم سر رئیس رو بردم جلو کیرم گفتم ساک بزن اونم شروع کرد خداروشکر صندلی دونفره بود برای ما اونطرف اش هم خواب بودن رئیس هم داشت خوب ساک میزد کیر من به حالت نصف خودش رسیده بود کامل هم نمیتونست بکنه تو دهنش بخاطر فضا ولی خوب بود کارش حرفه ای بود ولی بازم آب من نیومد حس کردیم کافیه بلند شد یه دستمال کاغذی بهش دادم دهنش رو پاک کرد کیرم رو گذاشتم تو جاش شلوارم رو درست کردم یه لب از رئیس گرفتم با من همراهی کرد حدود دو دقیقه لب به لب بودیم که جدا شد گفت خیلی داغی حالا هرچی قانون تو بعد اون خوابید منم بعد اون گرفتم خوابیدم به خواب راحتی رفته بودم که یکی بیدارم کرد رئیس بود میگفت پاشو بسه داریم میرسیم که یه خمیازه کشیدم کمربند نگاه کردم بسته بود هواپیما فرود امد پیاده شدیم از داخل فرودگاه چمدان و کارهای مورد نظر انجام شد یه بلیت واسه 12شب بود گرفتم مستقیم تبریز واسه نزدیک نداشت بهترین هم بود به طرف اقامت هتل شرکت که رزرو کرده بود رفتیم تو راه رئیس گفت امشب کار منو میسازی گفتم باش رسیدیم هتل کارهای رزرواسیون انجام شد رفتیم اتاق دو تخت من که بخاطر خواب خوب خواب نمیومد رئیس گفت بیا بریم حموم لخت شدم با کیر خوابیده رفتم حموم گفتم منتظرم وارد حموم شدم منتظر رئیس شدم که خودم رفتم زیر دوش آب باز کردم آب گرم برای من خوب بود که دیدم رئیس با باسن ژله ای و سینه های بزرگ وارد شد اومد تو حموم کمی خودش رو با آب گرم شست گفتم حالا ساک بزن که وقت نداریم اونم اطلاعت کرد میخواستم سکس خشن رو روش انجام بدم خیلی واردتر از اونی بود که فکر میکردم همش رو میتونست بخوره دلیل رو پرسیدم گفت سیاه پوست ها هفته یبار جمعی گرفتم قضیه رو بعد خودم تو دهنش تلمبه میزدم تا حدی که نمیتونست نفس نفس بزنه ولی خیلی حال داد خودش بلند شد کمی رفت زیر آب گرم خودم به طرفش رفتم لبهاش رو هدف رفته بودم که گرفتم با تموم وجود داشتم لبهاش رو میخوردم اونم واردتر بود هماهنگ بودیم که تو گوشش گفتم پس با سیاه بودی از سککس خشن خوشت میاد گفت اره خودم برشگردوندم چند ضربه به باسنش زدم بزرگ بود ولی قرمز شد با یه تنظیم کیرم وارد کوسش شد البته گشاد بود ولی باز بهتر بود به سرعتم اضافه تر کردم اونم دیگه داشت حال میکرد بعد 20 دقیقه اینطور داشتم میکردم با سینه هاش بازی میکردم با دستم لذت اون بیشتر بود خسته شدم از حالت از حموم اومدیم بیرون رفتیم رو تخت پاهاش رو گذاشتم زمین پاهاش رو بالا رو گرفتم بدنش هم که تو تخت بود رفتم پشت سرش دوباره شروع کردم به کردنش اینبار حالش بیشتر بود اون باسن بزرگ اش به من لذت میداد و صدای شالاپ شلوپ کل اتاق رو گرفته بود بعد چند دقیقه اینطور ارضا شد خانم خانم ها کیرم کشیدم بیرون آبش ریخت خودم تو همون حالت کردم تو کونش تنگ نبود ولی خوب بود شروع کردم به کردنش انگار سیاه ها کارش رو ساخته بودند واسه منم لذتی نداشت زیاد ولی باید کارش رو میساخنم باهام راه نمیومد خوب نبود که یه فکری به سرم رسید جلو تخت رو دیدم هر طرفش یک نوع حالت مثل برج ایفل بود ولی بزرگ بود فکر کنم 20 سانتی میشد طولش و عرضش که پایین تر میرفت بزرگ تر کشیدم بیرون بلند ش کردم گفت بشین اونجا قبول کرد کی رفت تو کونش پاهاش رو تو کمرم قفل کرد فهمیده بود بلند اش کردم کمی تو هوا کردمش بعد بردمش اونجا یهو با سرعت کونش رو نشوندم رو اولش که راحت بود رفت توش یه اه کشید منم خسته بودم کشیدم بیرون اخه اینم سنگین خسته شدم بردمش جلو دیوار زمین نشسته به دیوار تکیه دادمش کردم تو دهنش همه کیرم رو خیلی لذتی خاصی بود بعد تخمام رو قشنگ خورد گفتم مرحله اخر بردمش تو تخت انداختمش پاهاش رو باز کردم کیرم رو کردم تو کوسش پاهاش رو بستم شروع کردم دوباره به کردنش اون برام خوبه بود لذت هم میبردم هم تو کوسش میکردم هم تو کونش اونم دیگه داشت به لحظات آخرش میرسید کمی خودم تند تر اش کردم با یه جیغ ارضا شد کشیدم بیرون رفتم حموم باهام اومد تو حمام گفت ارضا نشدی گفتم مشکلی نیست عادت داره این کیر ما خندید کمی تو حموم لب به لب شدیم ساعت نگاه کردم 10 شب بود زود لباس عوض کردم وسایلم رو برداشتم ا هتل خارج به طرف فرودگاه با تاکسی رفتم. نزدیک نیم ساعت مونده رسیدم اونجا سریع رفتم مراحل کارها رو انجام دادم با اتوبوس رفتیم سوار هواپیما شدیم پرید.

ادامه دارد...
احترام و ادب و اخلاق
     
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زندگی یا عشق ۳


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA