قسمت 19شب رسیدم خونه چیزی به مامانم نگفتم، بعد شام رفتم خوابیدم. چند روزی خبر خواستی نبود تا اینکه یه روز بعد از ظهر از مدرسه اومدم خونه، مامانم گفت لباسات و عوض کن بیا سریع ناهار بخوریم، باید بریم بیرون.پرسیدم کجا بریم؟ گفتش می ریم خونه نگار. گفتم اونجا چه خبره؟؟؟ گفت حالا بیا ناهارت رو بخور بقیه اش رو تو راه برات تعریف می کنم.ناهار و خوردیم و به مامانم کمک کردم ظرف ها رو جمع کنه و بشوره بعدش حاضر شد و راه افتیم به سمت خونه نگار اینا. تو رته مامانم گفت بعد از این که قول کون نگار و به دکتر دادید، اون هر روز داره به من و نگار زنگ می زنه مه می میاد من کون نگار و بکنم. نگار زیر بار نمی رفت تا این که بالاخره پدارم تونست راضیش کنه. حالا هم داریم می ریم اونجا که کون نار و برای پذیرایی از کیر دکتر حاضر کنیم.من با شنیدن ماجرا سیخ کرده بودم و گفتم جووووون. پس یه کون خوب افتادیم پس.مامانم خندید و گفت امروز تو پدرام خیلی کار دارید.نیم ساعت بعد رسیدیم خونه نگار اینا. زنگ در و زدم و پدارم در و باز کرد. با مامانم رفتیم داخل. خونه پدارم اینا، خونه دو طبقi قدیمی بود. از تو حیاط که رد شدیم و به در خونشون رسیدیم. دیدیم نگار رو زمین قمبل کرده و پدارم داره کونش و لیس می زنه و هر از گاهی یه انگشتم می کنه توش. رفتیم داخل و سلام کردیم. نگار هم تا ما رو دید بلند شد و سلا م کرد و با من و مامانم روبوسی کرد.بعدش اومد رو مبل کنار ما نشست و به پدارم گفت برامون شربت بیاره. پدارم شربت و آورد و اومد کنارمون نشست. نگار کنار مامانم نشسته بود منم اون سمت مامانم و پدرام کنار من.بعد از خوردن شربت نگار رو به ما گفت چطوری شما ها می تونید کون بدید؟؟ دو تا انشگت تو کون من میره تا یک روز بعدش جاش می سوزه.مامانم هم برگشت گفت اولش اینجوری میشه. خود یاد نمیاد اون اوایل که خود منم کون می دادم همین طوری می شدمف اما یه مدت گذشت درست ش. تازه جدی بهت می گم، این قدر که از کون دادن لذت می برم از کوس دادن لذت نمی برم.بعدشم تقصیر خودته این قدر دیر به دیر کون می دی، سوراخت خودش و جمع می کنه دوباره تنگ می شی.نگار خندید و گفت تا حالا این جوری قانع نشده بودم. ما هم از حرف نگار خندمون گرفته بود که مامانم گفت حرف زدن بسه، هیلی کار داریم پاشید حاضر شید. بعدش خودش بلند شد مانتوش در آورد. زیر مانتوش یه تاپ مشکی تا روی نافش پوشیده بودو یه ساپورت مشکی هم پاش بود که اون و در نیاورد و روبه من گفت لباس هات و در بیار و مثل پدرام کامل لخت شو. منم گفتم چشم و کاری و که بهم گفت انجام دادم.بعد رو به نگار گفت پاشو برو دوباره قمبل کن که شروع کنیم. نگار پاشد و گفت نمیشه دیگه این جا همه لخت باشند و تو لباس تنت باشه و قبل از این که مامانم بتونه جواب نگار و بده، سریع ساپورت و شورت مامانم و با هم تا مچ پاش کشید پایین. مامانم تا این صحنه رو دید خودش تاپ و سوتینش و درآورد.نگار با خنده رفت سمت اتاق خواب و گفت بیاید اونجا. مامانم بهش گفت صبر کن بیام خودم جرت می دم جنده. بعدش رفت دنبالش.من و پدرام هم رفتیم سمت اتاق خواب. وقتی رفتیم تو اتاق دیدیم مامانم و نگار رو تخت نشستن و دارن با بالشت همدیگه رو می زنن. رو به پدرام گفتم مامانامون و ببین مثل بچه ها شدن.بعد از یک ربع که سر به سر هم گذاشتن خسته شدن .گفتن بریم سر کار خودمون.نگار دوباره رو تخت قمبل کرد. مامانم شروع کرد به بازی کردن با کوس نگار و هم زمان سوراخ کونسو می خورد. بعد از چند دقیقه دیم سوراخ نگار داره دل می زنه و باز بسته می شه. به پدارم گفت بیا بشین کنار من. بعد انگشتشو کرد تو دهن پدارم و حرکتش می داد تا کامل خیس بشه. بعد انگشتشو گذاشت در سوراخ کون نگار و آروم آروم فشار داد تا کامل به داخل و بعد از این که رفت داخل شورع کرد به حرکت دادن دستش و مثل کیر واقعی شروع به کردنش کرد. بعد به من گفت بیا کیر پدارم و ساک بزن تا آماده بشه اول اون مامانش و بکنه آخه کیرش کوچک تره بعدش تو. منم گفتم چشم و جلوی پدرام نشستم و کیر نیم خیزش و کردم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن کردم. بعدش مامانم انگشتش رو از تو کون نگار در آورد و دوتا انگشتش و کرد تو دهن پدرام و بعدش کرد تو کون نگار. وقتی دو تا انگشتش راحت تو کون نگار حرکت می کرد، به پدرام گفت پاشو بیا وقتشه مامانت رو از کون بکنی. اونم نامردی نکرد و کیرش و گذاشت در کون مامانش و با یه فشار تا نصف کرد تو که نگار یه جیغ بلند زد وشروع به فحش دادن به پدرام کرد.مامانم هم از دست پدرام عصبانی شد و گفته چته حیوونه حیف نون. جرش دادی بدبخت. پدرام گفت ببخشید حواسم نبود فکر کردم کامل گشاد شده. اولین باری بود که دیدم مامانم جدی به کسی فحش داد.پدرام یه 10 دقیقه مامانشو کرد و ارضا شد و آبش و ریخت رو سینه های مامانم. مامانم یه دو دقیقه ای برام ساک زد که کیرم کامل خیس شد و آروم آروم شروع به کردن نگار کردم . چند مختلف کردم و آخرش آبم و ریختم تو دهن خود نگار. بعدش مامانم بلند شد و رفت از تو کیفش یه دیلدو بزرگ آورد که تا نگار اون و دید یه جیغ یواشی زد و گفت این بره تو کونم ختما جر می خورم.مامانم بهش گفت این دقیقا سایز کیر دکتره. یکم تحمل داشته باش و باهاش صحبت کرد، تا بالاخره رضایت داد مامانم دیلدو رو با یک کرم چربش کرد و آرئم آروم کرد تو کون نگار. تقریبا 5 دقیقه تول کشید بعدش با یه کمربند اون سر جاش سفت کرد و به نگار گفت بذار این همین جا باشه تا کونت جا باز کنه برای پس فردا که باید بریم پیش دکتر.تونم قبول کرد و بعدش رفتیم حموم و من و مامانم برگشتیم خونه مون و پدرام و با مامانش تنها گذاشتیم.
قسمت 20بالاخره روز موعود فرا رسید. صبحش که داشتم می رفتم مدرسه مامانم بهم گفت به پدرام بگو بعد مدرسه مستقیم بیاد اینجا نگارم میاد. یک چشم محکم گفتم و رفتم مدرسه.تو مدرسه دل تو دل من نبود تا حالا کون دادن نگار و به غیر از خودم و پدرام به کس دیگه ای ندیده بودم و تا ساعت آخر مدرسه همه اش داشتم درباره این قضیه با پدرام صحبت می کردم، ولی جوابی بهم نمی داد. خیلی ساکت نشسته بود و هرچی می گفتم فقط گوش می کرد.بعد از مدرسه با پدرام راه افتادیم به سمت خونه ما. تو راه پدرام هنوز ساکت بود. ازش پرسیدم چیزی شده؟؟؟ چرا ساکتی؟؟؟ اتفاقی افتاده؟؟؟پدرام یه لحظه ایستاد و زل زد تو چشم هام و بهم گفت مانی، ما داریم کار درستی می کنیم؟؟؟گفتم منظورت چیه؟؟؟؟گفتش این قضیه مامانامون و خودمون. کارهایی که می کنیم. به نظرت درسته؟؟؟گفتم نمی دونم ولی من از این شرایط راضی هستم و از این که مامانم با افراد مختلفی می خوابه مشکلی ندارم. وقتی اون من و درک کرد و هر وقت نیاز داشتم نیازهام برطرف کرده و با اوبی بودن من این قدر خوب کنار اومده، این حداقل کاری که می تونم براش بکنم.پدرام گفت: منظورت و می فهمم همین کار و مادر من هم برام انجام داده ولی....وقتی بحثمون به اینجا رسید بلند گفتم ولی و چی؟؟؟ چرا حرفت و درست نمی زنی. تو این دو روز چه اتفاقی افتاده که اینجوری عوض شدی به این چیزا داری فکر می کنی؟؟؟پدرام که یکم شوکه شده بود از این که صدام بلند کرده بودم، دوباره راه افتاد و این بار بالاخره لب باز کرد و شروع کرد به حرف زدن.می دونی مانی ازپریروز که تو مامانت اومدید خونه ما موقع سکس مامانت برگشت بهم گفت حیوون حیف نوون اون حرفش موند تو ذهنم.تا حرفاش به اینجا رسید بهش گفتم این همه مادر و تو فحش و دری وری بار ما کرد صدامون در نیومد حالا مامان ما یه بار بهت فحش داده بهت بر خورده؟؟؟گفتش که منظورم اون نبود. بعد از رفتن شما رفتم تو اتاق و شروع به فکر کردن کردم و همه اش حرف مادرت می اومد تو ذهنم و اول مثل تو فکر می کردم که مادرت حضری بوده و یه چیزی گفته، ولی هر چی بیشتر فکر می کنم می بینم که مامانت داشته راست می گفته و من داشتم مثل یه حیوون که اسیر امیال و غریزه اش هست دارم رفتار می کنم از عقلم استفاده نمی کنم. آخه حتی حیوون ها ه با مادر خودشون سکس نمی کنن که من دارم می کنم.وقتی این حرف ها رو میزد داشت گریه می کرد و می گفت.تا خواستم چیزی بگم جلوم و گرفت وبه حرف هاش ادامه داد.گفت از پریروز حتی مامانش و که تو خونه همه اش لخت می گشته رو نگاه نمی کرده و همه اش با خودش کلنجار می رفت تا امروز که بالاخره تصمیمش و گرفته بود.ازش پرسیدم تصمیمت چیه؟؟گفت دارم میام خونه اتون با مامانم صحبت کنم، اگه قبول کنه دست از این کارها برداره و بریم شهرستان که هیچی اگه قبول نکنه از خونه فرار می کنم می رم.منم دیگه چیزی نگفتم و دوتایی ساکت راه افتادیم به سمت خونه ولی تو سکوت هر کدوممون یه دنیا حرف بود.و چیزی رو که فکر نمی کردم اتفاق بیافتهآ اتفاق افتاد و خوشی و لذتی و که تو این چند ماه داشتیم داشت نابود میشد و به یه کابوس تبدیل میشه.رسیدیم خونه و زنگ خونه رو زدم. نگار آیفون و برداشت و در ئ باز کردو رفتیم بالا.وقتی رسیدیم تو واحد دیدم مامانم و نگار تو خونه با یه شرت نشستن و دارن میز ناهار و می چینند.وقتی ما رو دیدن از همون جا پر انرژی سلام کردند و مامانم گفت زود برید دست وصورتتون رو بشورید که دکتر منتظره یه کون تپله و خودش و نگار زدن زیر خنده. پدرام همونطور در سکوت به مامانش نگاه می کرد و می دیدم داره دت هاش ئ مشت می کنه فشار می ده تا خودش و بتونه کنترل کنه.مامانش و صدا کرد و گفت بریم تو اتاق کارت دارم. نگار گفت اول بیا ناهار بخوریم بعد. این بار پدرام یکم صداش و بلند تر کرد و گفت مامان، بریم تو اتاق. این بار نگار یکم ترسید و این ومی شد توجشم هاش دید. گفت باشه ها با پدرام رفتن تو اتاق. مامانم من وصدا کرد و پرسید چی شده؟؟؟منم همه چی رو براش تعریف کردم و آخرش گفتم رگ غبرت آقا بعد از چند ماه بلند شده.نیم ساعت بعد نگار از اتاق اومد بیرون و دیدم لباسش و پوشیده بود. من و مامانم جلوی تلوزیون نشسته بودیم. تا اونا ور دیدیم بلند شدیمک هنگار رو به مامانم گفت این بار آخری بود که همدیگر و دیدیم و می خوام خونه ام وبفروشم و برم شهرستان زندگی کنم. مامانم چیزی نگفت و تو سکوت برای از دست دادن صمیمی ترین و پایه ترین دوستش اشک می ریخت و هق هق خودش و می خورد. پدرام اومد بغلم کرد و ازم خداحافظی کرد و گفت از فردا دیگه مدرسه نمیاد، بعدش با مامانش رفتن به سمت در با بسته شدن در بغص مامانم ترکید و رفت تو اتاقش و بلن بلند گریه می کرد و من همون جا ایستاده بوده ام داشتم می دیدم که چطور کاخ رویاهای من تبدیل به ویرانه شده بود.همه این خاطرات برام به رویایی دست نیافتنی تبدیل شده بود و فکر می کردم که دیگه هیچ وقت نمی تونم اون لذت ها رو تجربه کنم.اما گذر زمان بهم ثابت کرد که نمیشه درباره ی آینده با قطعیت صحبت کرد.ادامه دارد.
فصل دوماز فرداش تو مدرسه دیگه پدرام و ندیدم و یک هفته بعدش که رفتم دم خونه اشون دیدم از اونجا رفتند. اولش فکر می کردم پدرام جوگیر شده یه چیزی گفته ولی انگار واقعیت داشت و حداقل از اون محله رفته بودند و خط موبایل مادرش هم خاموش بود. معلوم بود که خطش رو عوض کرده بود.مادر منم بعد از رفتن نگار اخلاقش عوض شد و اون مامان شاد و سکسی جای خودش به یه مامhن غمگین داده بود.تو خونه لباس می پوشیدم یا لخت می گشتم کاری باهام نداشت ولی دیگه کون دادن و برام ممنوع کرده بود و خودش هم دیگه خیلی کم کوس می داد.چند ماهی به همین منوال گذشت تا نزدیک امتحانات ترم دوم شد و من توی ریاضی درسم ضعیف بود مامانم یه معلم خصوصی برام گرفت. یک خانم تقریبا 33،34 ساله بود کهانصافا خیلی خوب درس می داد. خانم معلم اسم کوچکش سمیرا بود، که از جلسه سوم بود که بهم گفت اونو خاله سمیرا صدا کنم. منم یه چشم گفتم و خندیدم. خاله سمیرا که خونه ما می اومد راحت بود و مانتو شالش رو بر می داشت و معمولا با تیشرت و شلوار بود.یه روز قبل از امتحان ترم اومده بود خونمون. اون روز بارون می زد وقتی رسید تو خونه کلا خیس آب بود. از در اومد تو بهم گفت مامانت خونه است؟ گفتم نه. گفت پس خودت برو تو اتاقش چندتا از لباس هاش و برام بیار بپوشم. این ها رو در بیارم تا سرما نخوردم. منم راهنماییش کردم بعه اتاق مامانم و بهش گفتم اونجا کشو لباس های مامانم خودت یکی انتخاب کن بپوش.راستش از روز اول تو کف هیکل خاله سمیرا بودم، به خاطر همین وقتی می اومدم بیرون در و کامل نبستم، و می تونستم از توی پذیرایی دیدش بزنم. اونم اصلا حواسش به من نبودو مانتو و شالش رو برداشت. کش موهاش و باز کرد و تیشرت و شلوارشم رو هم درآورد. فقط با یک شورت و سوتین پشت به من وایساده بود. چه کون خوبی داشت لامصب. وقتی خم شد که شورتش و دربیاره، کونش قشنگ دو برابر شد و لمبر های کونش از هم باز شد و سوراخ کونش رو دیدم که یکم باز شده بود و مشخص بود که قبلا کون داده بود. س.تینش رو هم در آورد و روی صندلی نشست و موهاش و سشوار کشید تا خشک بشه . بعد از تموم شدن کارش بلند شد و رفت سمت کشو لباس های مامانم که وقتی بلند و شد و چرخید باور نمی کردم که چی دیدم، یک کیر نسبتا بزرگ جای کوس جای کوسش بود و با دیدن کیرش یاد قبلا و حال هایی که با خواهر منشی دکتر کرده بودم یادم افتاد و نا خودآگاه دستم سمت کیرم رفت و مالیدمش. وقتی به خودم اومدم دیدم خاله سمیرا همون طور لخت داره نگاهم می کنه و مسیر چشم های قشنگ دست من بود روی کیرم که داشتم از روی شلوارک می مالیدمش.سریع دستم رو برداشتم و رفتم روی مبل نشستم. خاله سمیرا بعد از دقیقه اومد جلوم نشست سرم پایین بود و فقط ساق های لخت پاهاش رو می دیدم. بهم گفت سرت رو بلند کن. من و نگاه کن. هنوز سرم از خجالت پایین بود، خیلی بد ضایع شده بودم و روم نمی شد سرم و بلند کنم. این بار سرم داد زد و گفت مگه با تو نیستم سگ کثیف، تا چند دقیقه پیش داشتی با چشم هات من ومی خوردیف حالا برای من با حیا شدی. با تو ام زود باش سگ کونی، سرت رو بالا کن. این بار منم از روی ترس سرم بلند کردم و دیدم همون طور لخت اومده جلوی من نشسته و پاهاش رو روی هم انداخته و کیرش از بین پاهاش معلوم بود. منم با دیدنش دوباره چشم هام روی کیرش گیر کردو کیرم شروع کرد به باد کردن و بلند شدن.بهم گفت پاشو لباس هات و در بیار.تا خواستم حرف بزنم، داد زد که زودباش سگ کونی وقت زیاد ندارم. منم یه جورایی ازش حساب برده بودم، واقعا زن با جذبه ای بود و سریع لباس هام در آوردم و با شورت جلوش وایساده بودم که یکی از زوی شورت زد به کیرم که دردم گرفته بود و گفت فقط یک بار بهت می گم، درست انجام بده تا تنبیه ات نکنم. منم سریع یه چشم گفتم که گفت از این به بعد می گی چشم بانو. منم گفتم چشم بانو.کامل جلوش لخت شدم و منتظور دستور بعدیش ایستادم.تا حالا کسی باهام اینجوری برخورد نکرده بود ولی از این که باهام بد صحبت می کرد و با لحن دستوری جوابم و می داد دوست داشتم و لذت می بردم. یه جورایی انکار تحقیر شدن و دوست داشتم. بهم گفت که جلوش زانو بزنم و انگشت های پاش و ببیوسم. تا گفتم این کار رو دوست ندارم، بلند شد و یکی محکم زد زیر گوشم، جوری که گوشم تا یک دقیقه سوت می کشید. دوباره نشست و با سر به پاش اشاره کرد و این بار بدون حرفی زانو زدم و انگشت های پاهای خاله سمیرا رو بوسیدم و که با پاهاش به دهنم فشار آورد فهمیدم که باید دهنم و باز کنم تا پاشون رو توی دهن من بکنن.هر 5 تا انگشتش رو توی دهن می کرد. صدام کرد تا سرم و بلند کردم یه تف سمت صورتم پرت کرد و بعدش خندید من همونجور مونده بودم که بهم گفت مگه مامانت بهت ادب یاد نداده نمی دونی وقتی کسی بهت لطفت می کنه باید تشکر کنی؟ منم که از اون کشیده ای که خورده بودم ترسیده بودم سریع تشکر کردم و خاله سمیرا بیشتر خندید و با پاهاش تفش رو روی صورتم پخش کرد. بهم گفت کبرش و بخورم وبراش ساک بزنم. منم عاشق ساک زدن بودم و تو این چند وقته که سکس نداشتم خودم با دیلدو می کردم و ساک زدن و تمرین می کردم که فراموش نکنم. تا لبام به کیرش خورد بلند شد رفت تو اتاق مامانم و با گوشیش برگشت، بهم گفت به ساک زدنت ادامه بده تا به به شاگرد بعدیم اس ام اس بزنم بگم دیرتر میام. ولی دروغ گفته بود و از من در حال ساک زدن هم عکس و هم فیلم گرفته بود. بهم گفت چون کاندوم همراهم نیست امروز نمی کنمت ولی این قدر باید ساک بزنی تا آبم بیاد. فکر کنم بیست دقیقه ای ساک زدم تا بالاخره آبشم اومد ولی بهم گفت قورت نده منم به سختی آبش رو نگه داشت تو دهنم وبهم گفت دهنت و باز کن منم باز کردم و یه تف تو دهنم انداخت و گفت بخور، قورت بده بده بره پایین منم همین کار و کردم.بعدش خاله سمیرا بلند شد رفت تو اتاق لباس ها شو پوشید حاضر شد بره، موقع رفتن بهم گفت نمی دونم چی کار می خوای بکنی ولی فردا باید پاس کنی درس ریاضی رو. گفتم بلد نیستم که فیلم ساک زدنم وبهم نشون داد و گفت اگه چاس نکنی این فیلم تو کل مدرسه و فامیلتون و هر کسی که می شناسی چخش میشه و به دستش می رسه پس اگه آبروت رو دوست داری بهتر هر چی می گم گوش کنی. این . گفت و از در رفت بیرون. ادامه دارد.
از دو جنسه های عزیز و بانو های گرامی اگر برده احتیاج داشتن خوشحال میشم در حق بنده لطف کنند وپیام سخصی بفرستن.