[aligncenter]قسمت دوم خاله سمیرا رفت من بهت زده رو مبل نشسته بودم و داشتم به چیزی که بینمون گذشته بود فکر می کردم، چی شد که به اینحا رسیدیم. خاله کیر داشت و من براش ساک زدم، اونم ازم فیلم گرفت. باورم نمی شد. همون طور لخت نشسته بودم تو عالم خودم بودم که اصلا متوجه اومدن مامانم نشدم.مامانم اومد تو خونه من و دید که لخت رو مبل نشستم، صدام کرد و گفت قضیه جیه؟ کسی آورده بودی خونه؟ با شنیدن اسمم به خودم اومدم و فهمیدم چه سوتی دادم، مامانم دوباره پرسید.منم تو جواب گفتم: کسی رو نیاوردم به یاد اون زمانی که تو خونه لخت می گشتیم، لباس هام در آورده بودم، تو هم همین کار و بکن. مامانم گفت، پاشو برو لباسات بپوش از این خبرا نیست. منم دیگه اصرار نکردم لباسم و پوشیدم و رفتم تو اتاقم. یاد حرف خاله افتادم و کتاب باز کردم و شروع به تمرین کردم.صبح که از خواب بیدار شدم، خیلی استرس داشتم و رفتم سر امتحان. تقریبا همه سوال ها رو حل کردم ولی به خودم اعتماد نداشتم و همه اش فکر می کردم می افتم. امتحانات تموم شد هر روز با استرس داشتم می گذروندم، تا روز کارنامه دادن رسید و با استرس با مامانم رفتیم وکارنامه ام رو گرفتیم. باورم نمی شد ریاضی 18 ششده بودم و همه درس ها رو قبول شدم و از خوشحالی تا خونه با دمم گردو می شکوندم.شماره خاله سمیرا رو از مامانم گرفتم و زنگ زدم بهش، ولی جئاب نداد و یه پیام براش فرستادم و گفتم که نمره ریاضیم شده 18. بعدش لباس هام در آوردم رفتم دستشویی و قشنگ کونم و تمیز کردم و یه دیلدو با کمربند برداشتم همئن طور لخت رفتم و اتاق مامانم.مامانم تازه داشت لباس هاش و عوض می کرد با یه شورت و سوتین بود. رفتم از پشت بغلش کردم از روی سوتین سینه هاش تو دستام گرفت. مامانم خودش و از تو بغلم درآورد هلم داد روتخت. گفتش کگه بهت نگفتم دیگه از این برنامه ها نداریم. الانم پاشو برو لباس هات بپوش. بدجور تو ذوقم خورد ولی به روم نیاوردم و گفتم تا نگی چرا اینجوری می کنی نمیرم. اونم گفت نرو این قدر بشین تا خسته شی من می رم. تا خم شد از تو کمد لباس برداره، شورتشو تا زیر زانوهاش کشیدم پایین که یه جیغ کوچک زد و سریع کشید بالا تا خواست بزنه زیر گوشم در رفتم رفتم اونور تخت.گفتم، مامانم امروز ولت نمی کنم باید بگی. مامانم نشست روی تخت، بغض تو نگاهش بود که رفتم بغلش کردم و پیشونیش و بوسیدم، گفتم بگو خودت رو خالی کن. گفتش می ترسم تو هم مثل پدرام بشی، همین جا حرفش و قطع کردم و گفتم بقیه اش بریز دور که هیج وقت چیش نمی آد. مامان جون من خودم چندین بار باهات کون دادم و کیر بکن هات و ساک زدم و الانم برات دلدو آوردم تا من و بکنی. من عاشق توام و از این کار لذت می برم و دوست دارم با مامانم از این کارها بکنیم. الانم پاشو برو دست و صورتتو بشور بیا که کلی کار داریم. مامانم خندید و اشک از تو جشماش پاک کرد و من بوسیدو. بلند شد که بره سمت دستشویی، شورتش و کشیدم پایین گفتم به این دیگه احتیاجی نداری. خندید واز پاش درآورد وقبل از این که چیزی بگم خودش سوتینش و باز کرد. آب به صورتش زد و اومد تو اتاق و یه سکس عالی کردیماونم من وقشنگ از کون کرد، جوری که هوس کون دادن این چند ماه قشنگ جبران کردبا دیلدو تو کونم رفتم تو اتاقم دیدم که برای گوشیم پیام اومده. پیام باز کردم دیدم از خاله سیمراست. تو پیام نوشته بود آفرین توله سگ، تا ساغت 4 به این آدرس بیا. یک دقیقه دیر کنی فیلمت می تونی از مدیر مدرسه ات بگیری. ساعت و نگاه کردم 30/3 بود تا آدرسی هم که برام فرستاده بود نیم ساعت راه بود وقت نبود و سریع لباس پوشیدم و رفتم سر گوچه یه موتوری دربست گرفتم که من برسونه. این قدر هول بودم که یادم رفت دیلدو رو از تو کونم دربیارم. رسیدم دم خونه و دیدم یه ساختون 10 طبقه است. تو پیامی که برام فرستاده بود نگفته بود زمانی که رسیدم زنگ کدوم واحد بزنم. زنگ بهش زدم، اونم گفت در و باز مبکنم بیا طبقه هفتم. یه باشه گفتم و رفتم سمت در. تا رسیدم در و باز کرد با آسانسور رفتم بالا و رسیدم طبقه هفتم. از آسانسور که اومدم بیرون دیدم 5 تا در تو راهرو هست که یکی از درها نیمه باز بود. رفتم سمتش، اب خاطره ای که از خاله داشتم جرات نکردم در و باز کنم و در زدم و به جای خاله هم گفتم سلام ارباب، من رسیدم. چند لحظه بعد اومد دم در جوری وایسادکه من توی خونه رو نتونم ببینم و گفت آفرین توله سگ، معلومه که درست و خوب یاد گرفتی. منم گفتم بله، ارباب خوبی داشتم.گفت خوبه حالا، زبون بازی نکن، خکشو پاهام ببوس. گفتم:الان؟؟، اینجا؟؟ گفت پ نه فردا تو اتوبوس بیا ببوس. الان میگم دیگه. گفتم ممکنه یکی بیاد بیرون و ما رو ببینه. گفتش خب بیاد، می فهمه تو توله سگ منی دیگه. مگه نیستی؟؟ دیدم بحث فایده نداره، خم شدم پاشو ببوسم، وقتی انگشتش و بوسیدم یه صدایی اومد...ادامه دارد.
قسمت سوم سرم و بلند کردم دیدم ازم عکس گرفته. می دونستم اعتراض فایده ای نداره و قبلا هم از ساک زدم فیلم و عکس گرفته بود و چیزدیگه ای برای از دست دادن نداشتم، برای همین هم چیزی نگفتم و به کارم ادامه دادم.بعد از دو دقیقه بهم گفت بلند شو وایسا و خودش رفت توی خونه.منم ایستادم و منتظر موندم تا برگرده. 5 دقیق بعد در حالی که همه لباس هاش رو درآورده بود با یه پارچه اومد و دادش به من گفت پهنش کن رو زمین. منم این کار رو کردم. بعدش بهم گفت کفش هاتو در بیار برو روش وایسا و همه لباس هات رو هم کامل دربیار. گفتم نمیشه اینجا ضایع هست الان کسی می آد بیرون ما رو می بینه و آبروم می ره .گفتش مگه سگ رو کسی لخت ببینه آبروش می ره. تو ار الان سگ منی و هر چی می گم رو باید بی چون و چرا گوش کنی. در حین صحبت کردن بود از جلوی در کنار رفت و دیدم فیلم ساک زدنم رو توی تلوزیونش در حال پخش بود و بهش اشاره کرد. منم متوجه منظورش شدم و مجبور شدم حرفش رو بر خلاف میلم انجام بدم. درسته که موقع سکس دوست دارم تحقیرم کنن ولی نه طوری که آبروم بره. تو دلم حوشحال بودم که از جندگی مامانم بی خبره و گرنه با همون هم برام داستان درست می کرد.رفتم روی پارچه وایستادم و همه لباسهام رو در آوردم و لخت مادرزاد شدم. بعشد بهم گفت زانو بزن و شروع کن. منم با یه جشم گفتن شروع کردم و همه توانم و گذاشته بودمکه بتونم زودتر آبش رو بیارم و خودم و نجات بدم. مشغول ساک زدن بودم که دیدم گوشیش رو برداشته و داره به کسی زنگ می زنه. اون طرف که گوشی رو برداشت با صدای بلند شروع به صحبت کرد که من کلی استرس گرفته بودم، الان همسایه ها که صدا رو می شنون نیان بیرون، ببینن چه خبر. به خاطر همین سریع تر ساداشتم ساک می زدم. پای تفلن به دوستش می گفت که یه سگ جدید پیدا کردم و الان در حال سرویس دهی هم هست و خلاصه از من داشت تعریف می کرد باش و گفت یه روز هماهنگ می کنم تو هم بیای تستش کنی.صحبتش که تموم شد صدای باز شدن در اومد و تا سرم وبلند کردم دیدم یه دختر جوون تقریبا هم سن و سال من با تاپ و شلوارک لیومیی که یقه تاپش هم خیلی باز بود و قشنگ خط سینه و حتی بالا هی سینه هاش هم مشخص بوداز واحد انتهایی اومد بیرون و با دیدن من به بانو گفت، سمیرا جون سگ جدیدتونه؟.سمیرا هم خیلی ریلکس بهش جواب داد، آره سگ جدیدمه و دارم تربیتش می کنم. هنوز کلی کار داره. همزمان با این حرفش با کیرش زد تو صورتم و گفت تو به کارت ادامه بده و با اون دختره که بعدا از ادامه صحبت هاشون فهمیدم اسمش تیناست، زدن زیر خنده . یه جند دقیقه ای صحبت کردن منم از خجالت و استرس همه شهوتم از بین رفته بود و کیرم به کوچکترین حدش رسیده بود، به سختی مشغول ساک زدن بودم. تینا در و بست رفت تو خونه اش و من و بانو سمیرا رو تنها گذاشت، البته این اشتباه من بود که اینجوری فکر می کردم، چون هنوز چند دقیقه ای نگذاشته بود دیدم که دوباره درب واحد تینا باز شد و این بار لخت مادر زاد با کیر مصنوعی بزرگی که بسته بود به خودش اومد سمت ما و به بانو گفت، سمیرا جون خودت قبلا قول دادی که سگ جدید که گرفتی قبل از خودت من بکنمش. هنوز حرفش تموم نشده بود بهم گفت توله سگ بلند وایسا لباس هات بردار و با تینا جون برو قشنگ بهش سرویس بده. وای به حالت که تینا ازت راضی نباشه، کاری می کنم که خودت ننه جنده ات رو برداری بیاری التماسم کنی زیرم بخوابه تا بکنمش. تینا خندید بهم گفت زود باش بریم واحد من. وقتی اومد تو واحدش حداقل خیالم راحت شد که کس دیگه ای نیست که تو اون وضعیت بخواد من رو ببینه.بقیه اش رو شب میذارم