با سلام و خسته نباشید خدمت مدیرای محترم.درخواست ایجاد تاپیکی در تالار سکسی در قسمت داستان های سکسی با عنوان دختری از جنس نگین رو دارم.داستان دربیش از ۳۰ قسمت نوشته خواهد شدداستان سرگذشت زندگی سکسی زن جوانی به نام نگین رو روایت میکنه که یک ازدواج ناموفق داشته و پس از جداییش ماجراجویی های سکسیش آغاز میشه.داستان به نوعی رمان سکسی و درعین حال درام و اجتماعی میتونه باشه و در اون فقط به یک پوزیشن ومدل سکسی پرداخته نمیشه.داستان بسیار متنوعیه که توش هم صحنه های سکس ، لز ، گروپ سکس ، فوت فتیش و بردگی ، شیمیل و ..... وجود داره و امیدوارم که مورد پسند و رضایت دوستان واقع بشه.درصورت تایید تاپیک دوستان میتونن با ماجراجویی های سکسی نگین داستان ما همراه بشن و لذت ببرنبا تشکر از شمانویسنده داستان:مانی------------داستان سکسی - داستان سکسی ایرانی - داستان سکسی جدید- داستان سکسی جدید ایرانی - داستان سکس با محارم - داستان سکس با خواهر - داستان سکس با مادر - داستان سکس با برادر - داستان سکس با پدر -داستان سکس با عمه - داستان سکس با خاله - داستان سکس با زن شوهردار - داستان بی غیرتی - داستان سکسی بی غیرتی - داستان سکس گروهی - داستان سکس ضربدری - داستان سکس سه نفره - داستان سکس با شوهر - داستان سکس با همسر - داستان سکس با خواهر زن - داستان سکس با دختر - داستان سکس
قسمت اولازلحظه ای که فهمیده بودم دوست دختر ایمان یه دوجنسه است به طرز عجیبی فکرم بهش مشغول شده بود.یه حس کنجکاوی و شیطنت خاصی دروجودم شکل گرفته بود که باعث میشد فکر کردن بهش برام خیلی خوشایند باشه.تصور برقراری رابطه با یک شخص دوجنسه میتونست بسیار جذاب و لذت بخش باشه و پس از خوندن در داستان ها و دیدن در فیلم ها حالا یک نمونه زنده و واقعی از یک شیمیل در نزدیکیم ظهور پیدا کرده بود.احسان همون طور که با موهام بازی میکرد و آروم لای سینه هام دست میکشید گفت:چی شده نگین؟تو فکری.-:خودتم این دختره رو دیدی؟احسان:نه.هنوز که ندیدمش.تازه چند روزیه که ایمان مخش رو زده و باهاش دوست شده.-:یعنی میکنتش؟احسان لبخندی زد و گفت:معلومه که میکنتش.-:اگه کیرداره این دختره پس چرا خودش نمیکنه؟میگم نکنه اونم ایمانو میکنه؟خنده احسان شدت گرفت و گفت:نه بابا ایمان که کونی نیس.اگه بود توی این تموم سالهای رفاقتم باهاش خب می فهمیدم و منم میکردمش دیگه.باز دوباره به فکر فرو رفتم.این دختره چون طرف حسابش یه پسر بود بهش میده ولی اگه بر فرض طرف حسابش بخواد یه دختری مثل من باشه چی؟اون موقع شرایط تغییر میکنه و میتونه از کیرش برای گاییدن دختره استفاده کنه.البته اگه اصلا دلش بخواد که با دخترا رابطه داشته باشه.معلومه که دلش میخواد.مگه میشه که آدمی لای پاش کیر داشته باشه و نخواد یه دخترو بکنه؟هنوز هیچی نشده بود داشتم برای خودم خیالبافی می کردم وفانتزی های ذهنیمو دوره میکردم.به راستی دلم میخواست که وارد یک رابطه با یه شیمیل بشم؟خب این چیزیه که هرکسی دلش میخواد.غرق در افکار خودم بودم که احسان دستشو گذاشت لای پاهام و آروم روی کسم حرکتش داد و گفت:حالشو داری یه دور دیگه بریم عزیزم؟خیلی خسته و بیحال بودم و دلم میخواست فقط بیفتم بخوابم.با چشمای خمارم نگاش کردم و گفتم خیلی خوابم میاد احسان.احسان:باشه عزیزم اصراری نمیکنم.هرچی تو بخوای.-:احسان؟احسان:جونم؟-:میشه فقط یه خرده برام بخوری؟احسان:چرا که نشه؟خیلی خوبم میشه.فقط بگو ببینم شیطون بلا کجاتو بخووورم؟-:فرقی نمیکنه.فقط بخوووورش.اینو که گفتم احسان یه جووون گفت و خودشو انداخت روم.لبشو گذاشت روی لبم و با انگشتاش لای کسم دست میکشید و باهاش ور میرفت.آههههههه میکشیدم ودر امر لب گیری با احسان مشارکت میکردم.منم لباشو میخوردم و اونم دیگه کاملا انگشتاشو لای کسم میکشید و آروم آروم با چوچولم بازی میکرد.یه لحظه جای احسان اون دختره شیمیل رو درذهنم تصور کردم که داره این جوری ازم لب میگیره و کسمو برام میماله.دیوانه و تشنه لز بودم ولی اون دختر شیمیل شاید یه لزبین نبود ولی همین خاص بودن و متفاوت بودنش کار رو جذاب تر میکرد.به عنوان یک دختری که کیر داشت هم میشد به عنوان یک شریک در لز و هم یه بکن خیلی خوب روش حساب کرد.به طرز بسیار عجیبی هنوز ندیده و نشناخته بهش علاقمند شده بودم و حالا حتی توی سکس با دوست پسرم هم اونو به جای احسان تصور میکردم.احسان دیگه لبامو ول کرده بود و حالا سرش لای پاهام قرار داشت و زبون داغش داشت لا به لای جداره های کسم بازی میکرد.ترشحات کسم راه افتاده بود واحسان هم بدون توجه به این موضوع داشت برام کس لیسی میکرد.پاهامو کامل از هم باز کرده بود و زبونش رو با مهارت خاصی لای کسم میکشید و برام میلیسید.همزمان با لیسیدن سطح داخلی کسم با انگشتاش با چوچولم بازی می کرد و این درست زمانی بود که من دیگه از شدت خوشی و لذت در حال جیغ کشیدن بودم.یکسره آهههههه میکشیدم واحسان هم با جوووووون گفتن ها و البته با خوردن کسم منو بیشتر و بیشتر از خود بی خود میکرد.ترشحات کسم بی وقفه جاری بود ولی احسان دست بردار نبود.کم کم انگشتای دستش به سراغ سوراخ کونم رفتن ولی زبونش همچنان با ولع داخل کسم گردش میکرد.با انگشتاش آروم سوراخمو میمالید وباهاش بازی میکرد.من دیگه تموم تنم خیس عرق شده بود و احسان هم میخواست منو بیش از پیش داغ و داغ تر کنه.اگه همین جوری به خوردن کسم ادامه میدم به زودی ارگاسم میشدم ولی انگار خیال نداشت که بذاره به این زودیا ارضا بشم.زبونشو از کسم در آورد و آروم چسبوند به سوراخ کونم وشروع به لیسیدن سوراخ کونم کرد.مجددا آههههههه عمیقی کشیدم واحسان جووووون گفت.با حرارت شروع به لیسیدن سوراخ کونم کرد و در کنارش هم همزمان انگشتاشو آروم توی کسم فرو کرد و مشغول انگشت کردن کس داغ و خیسم شد.با انگشتاش توی کسم تلمبه میزد و منم از سر خوشی جیغ میکشیدم.از طرف دیگه زبونش رو هم کامل تو سوراخ کونم کرده بود و داشت حسابی مقعدمو میلیسید.دیگه توی اوج آسمونا بودم.حسابی از خودم بی خود شده بودم.با اینکه خودم ازش خواسته بودم که فقط برام بخوره ولی الان احساس می کردم که ازش چیزای دیگه هم میخوام.-:احسانی؟احسان:جونم عزیزم؟-:کیرمیخوام.احسان:کیر میخوای چیکار؟-:میخوام منو بکنی.میخوام باهاش جررررم بدی.احسان:جنده خوشگل خودمی دیگه...ادامه دارد......
قسمت دومحسابی با زبون داغش سوراخ کونمو سرحال آورده بود و با انگشت کردناش توی کسم منو برای گاییده شدن لحظه به لحظه تشنه تر میکرد.تا به خودم اومدم پاهامو روی شونه هاش گذاشته بود و برای گاییدنم آماده میشد.توی چشمای خمارم نگاه کرد وگفت زوده که از حال بری جنده خانوم.طبق خواسته خودت قراره که اساسی جررررر بخووووری.پس بیدار بمون که امشب حالاحالاها خیال صبح شدن نداره.با همون چشمای خمارم نگاهش کردم وگفتم:من تشنه جررررر خوردنم احسان.یه فشارآروم کافی بود تا سر کیرش خیلی نرم وارد کس خیس و داغم بشه.به قدری ترشحات کسم زیاد بود که سرکیرش بی هیچ زحمتی وارد کسم شد.یه آههههههه کشیدم و چشمام برای لحظه ای کامل بسته شد.دیگه بهم امون نداد و فشار بعدی رو محکم تر واردکرد و این بار کیرشو تا دسته توی کس نرمم فرو کرد.آههههههه.یه درد خفیف و لذت وصف نشدنی در تموم وجودم پیچید.پشت سر هم آهههههه میکشیدم و احسان هم با هر بار آهههههه کشیدن من جوووووون میگفت و قربون صدقه کسم میرفت.رفته رفته سرعت تلمبه زدن های احسان توی کسم بیشتر و بیشتر میشد و من هم بیش از پیش آهههه می کشیدم.ترشحات مثل چشمه ای جوشان از کسم جاری بود وبا هر تلمبه ای که احسان میزد این ترشحات هم بیشتر میشد.توصیف حالی که داشتم و لذتی که می بردم هم بسیار سخته.همزمان با گاییدن کسم یکی از سینه هام رو توی مشتش گرفته بود و اونو میمالید.چشمای خمارم گاه بسته و گاه باز میشد و با دیدن مردانگیش و تسلطی که روم داشت غرق لذت میشدم.با دست دیگرش دو سه تا از انگشتاشو توی دهنم کرد و منم شروع به میک زدنشون کردم.انگشتاشو میک میزدم وازگاییده شدن کسم لذت میبردم.احسان همون طور که کسم رو میگایید سینه ام رو محکم فشار می داد و می مالید.انگشتاشو از دهنم در اورد و با اون دستش هم سینه دیگرم رو گرفت و حالا هر دو تا سینموبه طور همزمان می مالید.احسان:درچه حالی عزیزم؟درحالی که براثرمستی و شهوت زیاد به سختی قادر به صحبت کردن بودم گفتم:راضیم ازت احسان.تو حرفه ای ترین وبهترین دوس پسری هستی که در تموم عمرم داشتم.احسان:نظر لطفته عزیزم.تو هم داغ ترین و خیس ترین دوس دختری هستی که من داشتم.-:خیس ترین؟احسان:اوهوم.دخترای زیادی رو گاییدم ولی هیچ کدومشون حشری شدنشون ، ترشحات کسشون ، آب بهشتشون به اندازه تو زیاد نبوده و نیست.با همون حال خمارم لبخندی زدم و گفتم:پس میدونی چقدرتشنه گاییده شدنم؟احسان:معلومه که میدونم.تعجب میکنم با این شدت حشربالایی که داری چرا جنده نشدی.کاملا پتانسیلشو داریا.-:وقتی بکن به خوبی تو دارم چرا باید برم با این و اون؟البته باید بدونی که برای جنده شدن هیچ وقت دیر نیست.شاید یه روزی بشم.احسان:پس بدت نمیاد که به دیگران هم بدی؟این سوالی بود که همیشه از خودم هم می پرسیدم و حالا با ظهور این شیمیل این سوال در ذهنم جدی تر هم مطرح شد.اگر منظور از دیگران این دوست دختر شیمیل ایمان بود بله با کمال میل حاضر بودم که انجامش بدم.تلمبه های احسان توی کسم شدت می گرفت و من هنوز جواب سوالش رو نداده بودم.کس خیس و داغم انگار که کیر احسان رو می بلعید و با تموم وجود ازش پذیرایی می کرد.گاییدن های احسان و مالیده شدن سینه هام دیگه داشت منو به نقطه ای می رسوند که در یک حالت خلسه و معلق بودن قرار بگیرم.یکسره آههههه می کشیدم و حجم آب زیادی که از کسم خارج میشد حکایت از به ارگاسم رسیدنم داشت.چقدر این حس و حال فوق العاده بود و چقدر بی حال شده بودم.احسان هم که میدونست دیگه بعد ارگاسمم خیلی حس و حال گاییده شدن ندارم اومد روی سینم نشست و کیرشو گذاشت لای سینه هام.با دستاش محکم سینه هامو به هم جفت کرده بود و تند تند لای سینه هام کیرشو عقب و جلو می کرد.اون قدری این کارو تکرار کرد که کم کم از حالات چهره اش و ناله کردناش فهمیدم که نزدیک ارضا شدنشه.کیرشو از لای سینه هام در اورد و سمت صورتم گرفت و منم دهنمو براش باز کردم.همیشه نشانه گیری دقیقی داشت و این بار هم مثل همیشه با حداکثر دقت و مهارت و با حداقل میزان هدر رفت دهنمو از آب کیرش پر کرد ومنم مثل همیشه با اشتیاق آب کیرشو خوردم و با زبونم دور لبم رو هم تمیزکردم.هر دو بی حال کنار هم ولو شدیم ومنم رفتم و سرم رو روی آرنجش گذاشتم وخودمو در آغوشش جا دادم.جفتمون خیس عرق بودیم.ولی این هم آغوشی در همین حالت هم لذت بخش بود.به ساعت دیواری اتاق که نگاه کردم گفتم:من گشنمه احسان.ادامه دارد......
قسمت سوم-:به ساعت دیواری اتاق نگاه کردم و گفتم:من گشنمه احسان.احسان:الان این همه پروتویین خالص ریختم تو حلقت که.-:لوس نشوبابا من شام میخوام.ساعت یازده شبه.از غروب تاحالا داری میکنی بعد شام نمیدی بهم؟جنده نیاوردی که فقط بکنیش بعدش بفرستیش برهاحسان:خودت گفتی که شاید در آینده جنده بشی.-:هنوز که نشدم.احسان:دوس داری بشی؟دوس داری به دیگران هم بدی؟باز هم بحثش را پیش کشیده بود و همان سوال قبلش رو تکرار کرده بود.باید چه جوابی بهش می دادم؟-:نمیدونم.شاید.خودت گفتی که من چقدر داغ و حشری هستم.البته تا زمانی که با تو هستم به جنده شدن فکر هم نمیکنم.میخوام بهت وفادار بمونم.اصلا چرا داری در این مورد می پرسی؟ما الان یک ساله با همیم و الان بعد یک سال چرا به این موضوع فکر میکنی؟به جای جواب دادن به سوالم گفت:مرسی که میخوای بهم وفادار بمونی ولی برفرض مثال اگر من موافق بودم و مشکلی با این قضیه نداشتم چی؟وای یک لحظه احساس کردم مغزم سوت کشید.انتظار شنیدن چنین چیزی رو نداشتم.-:یعنی تو موافق جنده شدنم هستی؟یعنی از نظر تو ایرادی نداره دوس دخترت جنده باشه و همه بکننش؟احسان:من همچین چیزی نگفتم که.گفتم اگه مثلا من موافق باشم.فقط خواستم نظرتو بدونم.من زن احسان نبودم و حتی عاشقش هم نبودم ولی خب به عنوان کسی که یک ساله دوست پسرمه و باهاش سکسای زیادی داشتم بهش علاقه داشتم و به احترامش در مدت دوستیم باهاش با کس دیگری هم نبودم ولی حالا اگه خودش این طور میخواد و مشکلی با این قضیه نداره من چرا باید مخالف باشم؟پس بدون معطلی گفتم:ببین احسان تو دوس پسرمی و تا زمانی که با هم هستیم تموم بدنم متعلق به خودته و خودتم اینو میدونی ولی اگه خودت مشکلی نداری و موافقی که این بدن منو با دیگران تقسیم کنی من با این قضیه مشکلی ندارم.تو اگه بخوای من حتی جنده هم میشم.احسان:ممنونم ازت که صادقانه جوابمو دادی.-:حالا میشه بپرسم هدفت از طرح این سوال چی بود؟احسان:میخواستم فقط بدونی که اگر اگر اگر هم خواستی یه روزی جنده بشی و به دیگران هم بدی به هر کسی و درهرجایی نده.اون موقع من میتونم افراد خوب و محترم و مورد اعتمادی رو بهت پیشنهاد کنم.-:پس خیال داری واس دوس دخترت بکن جور کنی؟احسان:اوهوم ولی نه هرکسی رو.فقط بکن های حرفه ای و مورد اعتماد.-:برای این کار شخص خاصی رو هم در نظر داری؟احسان:نه هنوز که نه.شاید اگه خودت بتونی انتخاب کنی بهتر باشه.-:کیو باید پیدا کنم؟ازکجا؟احسان:خب تو کم و بیش دوستای منو میشناسی و با بعضیاشون خیلی راحتی و با بعضیام خب کمتر.اگه از هر کدومشون خوشت میاد بهم بگو.از لا به لای حرفاش میتونستم این طور برداشت کنم که احسان از قبل نقشه این کار رو کشیده و حتی یه جورایی مطمئن بودم که فرد مورد نظرش رو هم انتخاب کرده ولی نمیتونستم حدس بزنم که نقشه اش چیه یا احیانا اون فرد احتمالی کی میتونه باشه.-:حالا چرا دوستات؟ببینم احسان یکی از دوستات منو میخواد و ازتو هم خواسته که منو براش جور کنی درسته؟احسان:نه عزیزم.دوستام خیلی غلط میکنن بخوان همچین کاری کنن.من فقط گفتم اگه طرف آشنا باشه من خودم خیالم راحت تره.با اینکه حرفش رو باور نکرده بودم ولی ترجیح دادم که بحث رو ادامه ندم.-:خب من نظر خاصی در مورد هیچ کدوم از دوستات ندارم.برام هم فرقی نمیکنه.هرکدومو بخوای بیاری من مشکلی ندارم.تاجایی که من میدونم بیشتر دوستات آدم حسابین دیگه.احسان:آدم حسابی تریناشو برات پیدا میکنم عزیزم.-:تو نظر منو در مورد جنده شدن پرسیدی حالا من میخوام بپرسم.تو دوس داری دوس دخترت جنده بشه و جندگی کنه؟دوس داری دیگران بکننش؟ازش لذت می بری؟احسان:خب این چیزیه که به عنوان یه فانتزی سکسی برام جذابه.تماشای سکس کردنت با یه نفر دیگه میتونه برام لذت بخش باشه.-:تماشا؟یعنی میخوای وقتی من دارم با یه نفر دیگه سکس میکنم تو هم اونجا باشی و تماشا کنی؟احسان:نه تنها تماشا بلکه میخوام توی سکس هم باهاش شریک بشم.خلاصه کلام اینکه میخوام گروهی بکنیمت و سکس گروهی انجام بدیم.این فانتزی منه.-:پس آقا دلشون گروپ سکس میخواست.این همه جنده شدن من و اینا رو وسط کشیدی که به این برسی؟خب همون اولش می گفتی دلم سکس گروهی میخواد دیگه.احسان:اگه اول میگفتم چی میشد؟تو جوابت چی بود؟-:خب وقتی تو مشکلی نداری معلومه که منم مشکلی ندارم.تازه همیشه دلم میخواسته که سکس گروهی هم تجربه کنم و حالا به لطف تو این اتفاق میخواد بیفته.احسان:خوبه.خوشحالم که تو هم موافق این قضیه هستی.پس اگه از نظر تو ایرادی نداره بگردم برات یه بکن خوب پیدا کنم.از همین فردا شروع میکنم ببینم کیو میتونم پیدا کنم.-:مرسی عزیزم..راستی در خصوص اون دختره.... همون دوس دختر شیمیل ایمان.... اون رو چطوری پیداش کرد؟احسان:خیلی اتفاقی توی یه داروخانه پیداش کرد.دختره تو داروخانه کار میکنه.-:آها که این طور.ببینم اسمش چیه؟احسان:میترا.میترا.... میترا.... یکی دو بار اسمش رو زیر لب زمزمه کردم.بی نهایت کنجکاو و مشتاق دیدن این میترا خانوم بودم.ادامه دارد......
قسمت چهارمدرحالی که مانتومو از تنم خارج میکردم گفتم:خودت چه خبرا الهام؟فرشاد چطوره؟الهام:خبرخاصی نیس.فرشاد هم خوبه.امشب شیفت شبه و.... به سمتش رفتم و لبم رو روی لبش گذاشتم و یه بوسه کوتاهی ازش گرفتم و گفتم:امشب شیفت شبه وزنش قراره مال من باشه.مال خوده خودم.الهام در حالی که با لذت چاک سینه ام رو برانداز می کرد گفت:دیشب تلفنی با خاله صحبت می کردم.-:مامانم؟حالشون خوب بود؟الهام:اوهوم خوب بودن.خیلی وقت بود باهاش صحبت نکرده بودم زنگ زدم حالشو بپرسم.تو آخرین بار کی با مادرت صحبت کردی؟-:سه روز پیش بود فکر میکنم.خونه احسان بودم که بهش زنگ زدم.اونم این قدر این پسره شیطونی کرد که اصلا نذاشت دو کلام با مامانم راحت صحبت کنم.الهام:راستی احسان چطوره؟اوضاعتون رو به راهه؟-:اوهوم همه چی خوبه.فقط اینکه فکرم یه خرده درگیره.الهام:درگیرچی عزیزم؟اتفاقی افتاده؟-:هنوز نه ولی قراره به زودی وارد روابط گروهی بشم.سکسای گروهی.با تعجب نگاهم کرد و گفت:سکسای گروهی؟چی داری میگی نگین؟موضوع چیه؟-:خودمم نمیدونم پشت پرده چه اتفاقاتی داره میفته فقط میدونم که آقا دنبال تنوع و فانتزیه در سکس و میخواد یه نفر سومی رو وارد رابطمون کنه.بهم پیشنهاد انجام سکس گروهی رو داد.الهام:خب تو چی جواب دادی؟-:چی میخواستی بگم؟قبول کردم دیگه.الهام با چشمانی که از حدقه داشت بیرون میومد گفت:قبول کردی؟-:اوهوم وقتی خودش راضیه و مشکلی با این قضیه نداره من چرا مشکل داشته باشم؟من چرا مخالف باشم؟الهام:یعنی تو هم راضی هستی که با افراد دیگه هم سکس داشته باشی؟-:اوهوم.منم دلم یه تجربه خاص و متفاوت میخواد.الهام:این کار آخر و عاقبت خوبی نداره ها نگین.احسان امروز رفیقشو برات جور میکنه فردا فامیلشو میاره پس فردا پدرشو میاره و تا تو به خودت بیای میبینی شده یه جنده تمام عیار که نصف مردای شهر گاییدنش.این چیزیه که دلت میخواد؟سرمو انداختم پایین و به آرامی گفتم:اگه این چیزی باشه که من میخوام دعوام میکنی؟الهام:یعنی واقعا تو دلت میخواد جنده بشی؟به همین راحتی؟-:اسمش رو نمیدونم ولی میخوام این کارو تجربه کنم.حالا که دوس پسرم همچین چیزی میخواد منم میخوام که انجامش بدم.الهام:دوس پسرت خیر و صلاح تو رو نمیخواد.اون حتی بهت علاقه نداره.تنها چیزی که براش مهمه ارضای نیازهای خودش و برآورده کردن تنوعات و فانتزیای سکسی خودشه-:میدونم الهام ولی خودت میدونی که از هرچی مرده متنفرم.دیگه هر گونه عشق و احساس و محبت در وجودم نسبت به جنس مخالفم مرده.یه مرد برام تا زمانی جذابه که بتونه نیازای جنسیمو برطرف کنه.من و تموم مردای کثیف این شهر یه وجه مشترک داریم الان اونم اینه که جفتمون همدیگرو فقط و فقط برای یه هوس زودگذر میخوایم و برای یک ارگاسم.الهام:تو نمیتونی یه جنده باشی نگین.تو هنوز یه خانواده نجیب و اصیل داری.درسته که اون مرتیکه چلغوز تو رو از هرچی مرده بیزار کرده ولی تو یه خانواده داری.میتونی دوباره ازدواج کنی دوباره تشکیل خانواده بدی.این وضعیت که نمیتونه همیشه ادامه داشته باشه.-:من دیگه برنمی گردم شمال.واس خانوادم خوشبختی و سلامتی آرزو میکنم و خودشون هم میدونن که چقدر دوستشون دارم ولی میخوام بقیه زندگیمو همین جا بگذرونم.اون طور که دلم میخواد.با جندگی با هرزگی با هر چیزی که باعث لذت بردنم از این زندگی میشه.و در حال حاضر این حسه که برام خوشاینده.الهام:بسیارخب.حالا که این تصمیمیه که گرفتی من بهش احترام میذارم.فقط میخوام بدونم که این جنده شدنت قراره توی رابطه ما هم تاثیر بذاره؟اصلا وقت میکنی که به من هم برسی؟-:هر اتفاقی که بیفته هیچ چیزی نمیتونه رابطه بین ما رو تحت الشعاع قرار بده.تو قدیمی ترین شریک سکسی منی.قبل از هر دوس پسری قبل از اون ازدواج لعنتی این تو بودی که رابطمو باهاش شروع کردم.لبخندی روی لبش نقش بست و با لذت نگاهم کرد.برای لحظه ای نگاه هامون توی هم قفل شد و طولی نکشید که لبهامون روی هم رفتن.من لب های اونو میخوردم و اونم لبهای منو.غرق در حال خوشمون بودیم که صدای زنگ گوشیم بلند شد.به صفحه اش نگاه کردم و متوجه نام احسان شدم.-:دلم نمیخواد از لبات دل بکنم.الهام:ما امشبو تا صبح با همیم و به اندازه کافی وقت داریم.جوابشو بده.برخلاف میل باطنیم جواب تماسش رو دادم:-:سلام احسان.احسان:سلام عزیزم.خوبی؟-:مرسی خوبم.تو چطوری؟احسان:منم خوبم.کجایی نگین جونم؟-:اومدم پیش دخترخالم الهام.شوهرش سر کاره امشب اومدم پیشش تنها نمونه.کاری داشتی حالا؟احسان:کار که داشتم ولی حالا که اونجایی دیگه باشه واس بعد.-:خب حداقلش اینه که میتونی بگی چیکار داشتی که.احسان:میخواستم بیام دنبالت بریم پیش من.یه سورپرایز هم داشتم برات.-:سورپرایز؟چی هست حالا این سورپرایزت؟احسان:واست یه بکن خوب پیدا کردم.اگه آماده باشی به زودی جنده شدنت شروع میشه.پوزخندی زدم و گفتم حالا کی هست اون طرف؟احسان:عجله نکن عزیزم.به زودی می فهمی.-:خب الان میخوام بدونم اون کیه؟احسان:نه برنامه این طوریه که تا لحظه آخر نفهمی که اون شخص کیه.دیگه هم اصرار نکن که بدونی چون تا لحظه آخر بهت نمیگم.فقط این قدر بهت بگم که تو اونو خیلی خوب میشناسی.خب دیگه مزاحمت نمیشم.واس دخترخالت سلام برسون.فعلا.تماسش که به پایان رسید منو با دنیایی از فکر و خیال به جا گذاشت.یعنی اون شخص کی میتونست باشه؟خیلی دلم میخواست بدونم که پروژه جنده شدنم قراره با چه شخصی شروع بشه و کلید بخوره...ادامه دارد......
قسمت پنجمچیکارت داشت؟با طرح این پرسش منو از افکارم خارج کرد.بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم به قول خودش برام سورپرایز داشت.ظاهرا برام یه بکن خوب پیدا کرده بود.میخواست بیاد دنبالم منو ببره و دونفری ترتیبمو بدن که وقتی گفتم امشب پیش تو هستم دیگه بیخیال شد.الهام:اگه امشب تو هم میخواستی بری من اجازه نمیدادم که بری.-:نه بابا کجا بخوام برم قربونت برم؟من بعد یک هفته انتظار به دستت آوردم.هرگز به خاطر هیچ مردی از دستش نمیدم.این حرف رو که زدم الهام بلند شد و دست منم گرفت و با خودش به طرف اتاق خوابش برد.روی تخت خواب دونفره هولم داد و خودش هم روم افتاد.تقریبا بیست کیلویی وزنش از من بیشتر بود ولی من قرار گرفتن زیرش رو دوست داشتم.در حداقل زمان ممکن لباس های همو از تن درآوردیم و خیلی زودلخت شدیم.لبهامون روی هم رفت و با آرامش شروع به خوردن لبهای همدیگه کردیم.الهام رژ لب صورتی داشت و منم رژم قهوه ای بود ولی بعد از گذشت دو سه دقیقه نه رد رژ صورتی رو لبای الهام بود و نه رنگ قهوه ای رو لبای من.سینه هامون به هم چسبیده بود و با ولع از هم لب می گرفتیم.سینه های سایز 85 الهام در مقابل سینه های سایز 70 من برتری چشم گیری داشتن.مالیده شدن سینه هامون به هم و خوردن همزمان لب های همدیگه بسیار حس خوبی بهمون می داد.الهام همزمان به بدنم خیلی نرم دست میکشید و نوازشم می کرد و منم که زیرش افتاده بودم کون قلمبه اش رو از پشت گرفته بودم و میمالیدم.گاهی لای چاک کونش میبردم و با سوراخ کونش ور میرفتم.الهام حالا به سراغ سینه هام اومده بود.یکی از سینه هامو به دهن گرفته بود و مشغول مکیدنش بود و با دست دیگرش سینه دیگرمو تو مشتش گرفته بود و می مالوند.آهههههه کشیدنای ریز من الهام رو حشری تر میکرد.نوک سینه هامو محکم به دهن گرفته بود و میک میزد.گاهی اوقات یه گاز ریز میگرفت که جیغ کوچیکی می کشیدم و این بیشترالهام رو برای خوردن تحریک میکرد.بعد از چند دقیقه که حسابی سینه هامو خورد همین جور پیش روی خودشو به سمت پایین ادامه داد.لای چاک سینه هامو حسابی لیسید و بعد از لیسیدن شکمم و دور نافم به نزدیکی های کسم رسید.سرشو با دستام گرفتم و محکم به داخل کسم فشارش دادم و اونم که انگار غافلگیر شده بود با ولع زیادی شروع به خوردن کسم کرد.اولین لحظه ای که زبونشو لای کسم کشید و اولین لیسی که زد یه آهههههههه از عمق وجودم کشیدم و الهام هم جوووووون گفت و با حرارت بیشتری مشغول خوردن و مکیدن کسم شد.چوچولمو با انگشتش بازی میداد و زبونشو تا ته تو کسم فرو میکرد و داخل کسم رو حسابی میلیسید.چشمای خمارم دیگه بی اختیار بسته شده بود و منم یکسره آههههههه می کشیدم و ترشحات کسم بی وقفه مثل آبشار جاری بود.الهام با زبونش آب کسمو جمع میکرد و باهاش سوراخ کونمو لیس زد.زبونش که به سوراخ کونم خورد دوباره داغ تر شدم.آههههه میکشیدم و اونم با خیسی آب کسم حالا داشت سوراخ کونم رو میلیسید.چشمه جاری کسم به طرز شگفت انگیزی فعال بود و من انگار در آسمان ها پرواز می کردم.نمیدونم چقدر گذشت که یهو به خودم اومدم و دیدم که الهام از داخل کشوی کمدش دیلدوی کلفت و دراز و مشکی رنگشوبه کمرش بسته و آماده انجام فاز بعدی عملیاتشه.پاهامو کامل از هم باز کرد و بالا داد وخودش اومد و بین پاهام قرار گرفت و گفت:پس میخوای جنده بشی.امشب میخوام جررررت بدم جنده خانوم.همچین بکنمت که هیچ مردی تاحالا تو رو این طوری نکرده باشه.ازمنم دلگیر نشو چون این کاریه که با یه جنده میکنن.جنده رو جررررررر میدن و منم میخوام جرررررت بدم.با زدن این حرفا منو داغ تر و حشری تر میکرد.دستشو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش و گفتم:از خدامه که با کیر تو جرررر بخورم عزیز دلم.هرکاری دوس داری باهام بکن.یه لبخند شیطانی زد و دیلدو رو کنار کسم گذاشت و با یه فشار محکم تقریبا نصفشو توی کسم فرو کرد.آااخخخخ.آییییییییییی.احساس کردم برای لحظه ای تا مغز استخوانم تیر کشید.درد توی تموم وجودم پیچیده شد و این درحالی بود که هنوز فقط نصف دیلدو توی کسم فرو رفته بود.الهام:جووووووون.گفتم که خیال دارم جرررررت بدم جنده خانوم.حالاحالاها باهات کار دارم.اینو گفت و دیگه اصلا بهم امون نداد تا دردم کم بشه و با یه فشار محکم دیگه این بار دیلدو رو تا ته داخل کسم فرو کرد.آاااخخخخخخخخخ.دردش وحشتناک و غیرقابل تحمل بود.آییییییییی.به معنای واقعی داشتم جررررررر میخوردم.الهام پاهامو گذاشت رو شونه هاش و با قدرت شروع به تلمبه زدن توی کسم کرد.هر بار که دیلدو رو تا ته تو کسم عقب و جلو میکرد یه درد ناخوشایند تو وجودم می پیچید.دیلدو رو تا داخل شکمم حس میکردم ازبس که دراز و کلفت بود.ناله کردنای من اونو حشری تر می کرد و باعث میشد که با خشونت بیشتری تو کسم تلمبه بزنه.منم داشتم کس می دادم و به وضوح جرررررر خوردنمو تماشا میکردم.رفته رفته دردش کمتر و کمتر میشد و لذت داشت جایگزینش میشد.ترشحات کسم باعث شده بود که دیگه خیلی نرم و راحت دیلدو تو کسم عقب و جلو بشه.حالا دیگه از سر لذت فقط آاهههههه می کشیدم و الهام هم با جووووون گفتناش همراهیم میکرد.کسم کاملا قالب اون دیلدوی کلفت شده بود و دیگه فقط لذت و لذت وصف ناشدنی بود که به وجودم منتقل میشد.چند دقیقه ای که کسم رو گایید دیلدو رو از کسم خارج کرد و اومد نشست روی سینم و دیلدو رو مقابل صورتم گرفت.یه سیلی آروم زد توگوشم و گفت:دهنتو وا کن جنده که میخوام دهنتو بگام.از سیلی که زد یه کوچولو دردم اومد ولی خشونتش و حس زیر سلطه بودنش رو دوست داشتم.تاحالا هیچ وقت تو سکسامون باهام خشن رفتار نکرده بود هیچ وقت جنده خطابم نمیکرد هیچ وقت دستوری و آمرانه صحبت نمی کرد ولی امشب به طرز عجیبی داشت این کارو انجام میداد و از اون عجیب تر هم اینکه منم نه تنها اعتراضی نمی کردم بلکه از درون نسبت به این قضیه راضی بودم.همین فکر باعث شد که برای لحظه ای کوتاه به انجام سکس های خشن و سفت و سخت فکر کنم.سکس هایی که تا کنون انجامش نداده بودم.همیشه در تمام سکس ها و لز هایی که کرده بودم آرامش موج میزد ولی به خوبی شاهد بودم که در این شب غیر عادی دارم به طرزی غیر عادی مورد یک سکس خشن و سخت واقع میشم وعجیب تر اینکه از این نوع سکس راضی به نظر می رسیدم.نمیدونم شاید الهام به خاطر اینکه میخواستم جنده بشم از دستم ناراحت بود و باهام در سکس خشن رفتار میکرد و شاید هم این طور نبود ولی هردلیلی که داشت برام مهم نبود.چیزی که برام مهم بود این بود که داشت از این نوع سکس خوشم میومد ، از سلطه پذیری داشت خوشم میومد و این مسئله میتونست یک موهبت بزرگ برای من باشد و یا یک چالش تاثیرگزار در زندگی من ولی هرچه که بود احساس می کردم که میخواهم در این وادی ماجراجویی کنم.میخواستم بیشتر از این مدل سکس سر دربیاورم و وارد دنیای بزرگ و پرپیچ و خم و پر از ابهامش بشم.به خصوص حالا که میخواستم جنده بودن رو تجربه کنم احتمالا بیشتر با چنین وضعیت هایی مواجه می شدم و لازم بود که بیشتر در خصوص انجام سکس های خشن و سلطه گونه سردربیارم.شاید همین انتخاب جنده بودن و جنده شدن به نوعی پذیرش این حقیقت بود که مایلم تحت نفوذ و سلطه طرف مقابلم باشم.آیا به راستی معنای جندگی غیر از این بود؟ادامه دارد......
قسمت ششمدهنمو واکردم و الهام هم با خشونت تمام دیلدو رو تا ته توی حلقم فرو کرد که نزدیک بود عوق بزنم.دوباره یه سیلی تو گوشم زد و گفت بخوووورش جنده.انگار وقتی سکوتمو بعد از زدن سیلی اولش دیده بود حس اعتماد و اطمینانش بیشتر شده بود و فهمیده بود که شاید بتونه به این رفتارای خشن سکسیش ادامه بده و منم در حقیقت با سکوتم و همراهیم باهاش این اجازه رو بهش می دادم.دیلدوش رو تا ته تو حلقم فرو کرده بود و داشت با شدت زیادی توی دهنم تلمبه میزد و منم گاهی اوقات نزدیک بود عوق بزنم.دهنم به معنای واقعی کلمه در حال جر خوردن بود.موهامو تو مشتش گرفته بود و نسبتا محکم میکشید ومجبورم میکرد که دیلدوش رو بخورم و براش ساک بزنم و منم با اینکه دردم میومد ولی از رفتاری خشونت آمیزش خوشم میومدو هرکاری میخواست براش انجام میدادم.خوب که با دیلدوش دهنمو گایید از روی سینم بلند شد و منو هم بلند کرد و ازم خواست تا براش قمبل کنم.منم مطابق خواسته اش عمل کردم و اونم اومد پشتم و یه تف گنده تو سوراخ کونم کرد که فهمیدم میخواد کونمو بکنه.میدونستم اگه کونمو با این دیلدو بکنه حتما جررررر میخورم واس همین گفتم نه تو رو خدا از کون نه.یه سیلی به یکی از قمبلام زد و گفت:خفه بابا جنده.جنده ای که کون نده و جر نخوره که جنده نیس.اگه میخوای جنده خوبی باشی باید مشتری هاتو راضی نگه داری و اکثر مشتریات ازت کون میخوان.در حقیقت من از کون دادن نمی ترسیدم چون قبلا بارها کون داده بودم ولی با این دیلدوی کلفت و درازسابقه نداشت وبرای همین کمی می ترسیدم.سرمو به پایین خم کرد وخودش هم اومد و روم سوار شد.باز هم نتونستم جلوش مقاومت کنم.دیلدو رو روی سوراخ کونم حرکت می داد تا اینکه با یه فشار نسبتا محکم سر کیرشو به سختی وارد کونم کرد.آااخخخخخ.باز دوباره تا مغز استخوانم تیر کشید.دردش غیرقابل تصور بود.و به خوبی میدونستم که این تازه آغاز راه جرررر خوردن منه.توی همین فکر و خیالا بودم که یه فشار دیگه به دیلدو وارد کرد و این بار تقریبا تمام دیلدوی کلفت و درازش به شکل فوق العاده دردناکی تا ته وارد کونم شد.آااااخخخخخخخ.آاااییییی فکر میکنم صدای جیغ و دادم رو کل همسایه ها شنیده بودن.درد وحشتناکی توی تموم تنم پیچیده بود و من احساس کردم که نفس کم آوردم و دارم از وسط قاچ میشم.دیدن ناله های جگرسوز من به نظر برای الهام خوشایند و رضایت بخش بود چرا که یکسره جووووون میگفت وجنده و فاحشه خطابم میکرد وبا این حرفا مورد تحقیر قرار می داد.الهام رفته رفته شروع به تلمبه زدن کرد و با هر بار عقب و جلو شدن دیلدو در کونم من به طرز وحشتناکی درد میکشیدم و ناله می کردم و الهام هر بارجووووون میگفت و بیشتر و محکم تر کونمو میگایید.خودمم از همون زیر شروع به مالیدم چوچولم و ور رفتن با کسم کردم تا این طوری کمتر دردکون دادن رو حس کنم و واقعا هم این طور شد وتاثیرگذار بود.رفته رفته کونم به حضور اون دیلدوی کلفت درخودش عادت کرده و دردش کم و کمتر میشد.کم کم حس می کردم که دارم از گاییده شدن کونم لذت می برم.الهام هم با قدرت تو کونم تلمبه میزد و لابه لای گاییدنش هم با دست به باسنم ضربه میزد.حس میکردم که دو تا باسنم بر اثر سیلی هایی که الهام بهشون زده بود حتما باید سرخ شده باشن ولی برام مهم نبود چون من داشتم از زیرسلطه بودن الهام لذت میبردم.خواسته یا ناخواسته شبیه یک برده جنسی شده بودم که الهام هرکاری دلش میخواست باهام میکرد ومنم نه تنها مخالفتی نمی کردم بلکه رضایت هم داشتم.ولی به راستی آیا این چیزی بود که دلم میخواست؟قبلا راجع به روابط ارباب و برده چیزهای زیادی خونده بودم ولی هیچ وقت به طور جدی بهش فکر نکرده بودم.درفانتزی هام این رابطه رو گاهی اوقات و نه همیشه مرورمی کردم و تمایل به انجامش داشتم و حالا به صورت کاملا تصادفی وارد همچین رابطه ای شده بودم و جالب اینجاست که از انجامش راضی هم بودم.اگر انجام بردگی در سکس برای یک زن که همجنس خودم بودم این قدر لذت داشت آن وقت انجام بردگی برای یک جنس مخالفم چقدر می تونست لذت بخش باشه؟برای لحظه ای تصور کردم که دارم با احسان یک سکس سخت و خشن رو انجام میدم و به نوعی براش بردگی میکنم.از تصور این فکر هیجان زیادی در من به وجود اومد ولی آیا احسان هم همچین رابطه ای رو میخواست؟خب اصولا پسرها انجام سکسای خشن رو دوست دارن ولی آیا احسان هم همین طوری بود؟حالا بر فرض اگر بود چطور باید بهش میگفتم که میخوام باهات سکس خشن انجام بدم؟چطور باید بهش میگفتم میخوام براش برده بشم و در سکس زیرسلطش برم؟ نه من نمیتونستم بهش بگم.پس باید چیکار میکردم و چطوری بهش می فهموندم که دلم چی میخواد؟اون خیلی راحت اومده بود و گفته بود که فانتزی سکسیش گروپ سکسه و از من هم پرسید که حاضرم این رابطه رو انجام بدم یا نه که من قبول کردم پس من هم میتونستم در مورد فانتزیم با دوس پسرم صحبت کنم و نظرش رو بدونم ولی نه این کار سختی بود.غرورم بهم اجازه نمی داد که بخوام بهش بگم که به عنوان دوس پسرم اربابم بشه و منو زیر سلطه خودش دربیاره.پس برای فهموندن این موضوع بهش باید چیکار میکردم؟فکری مثل برق و باد از مقابل ذهنم گذشت.به نظرم راهی پیدا شده بود که بدون اینکه نیاز باشه حرفی به احسان بزنم و چیزی ازش بخوام خودش متوجه تمایلم به بردگی بشه و موضوع رو درک کنه و اون راه هم کمک گرفتن از الهام بود.الهام با دیلدی کلفتش محکم تو کونم تلمبه میزد و منم که این قدر کسمو مالیده بودم تموم کسم و دستم از ترشحاتم خیس شده بود.الهام از زیر دستشو به کسم رسوند و دو تا از انگشتاشو تو کس خیسم فرو کرد.انگشتاشو تو کسم عقب و جلو می کرد وهمزمان هم تو کونم تلمبه میزد.به طرز غیرقابل تصوری غرق در لذت بودم و از اینکه از کس و کون دارم گاییده میشم لذت می بردم.الهام این قدر کونمو با دیلدو گایید و همزمان کسمو انگشت کرد که من دیگه نتونستم بیشتر از این خودمو کنترل کنم و با یه جیغ نسبتا بلند ارگاسم شدم و بی حال روی تخت ولو بشم.ارگاسم فوق العاده دلچسبی رو پشت سر گذاشته بودم.الهام دیلدو رو از کونم در اورد و از کمرش باز کرد و روی تخت انداخت و گفت:یه استراحتی بکن حالت که جا اومد دوباره شروع میکنیم.-:دوباره؟لبخندی شیطانی زد وگفت:بله دوباره.فکر کردی تموم شد جنده خانوم؟حالا حالاها باهات کار دارم.-:فکر می کردم نوبت من باشه بکنمت.دوباره پوزخندی زد و گفت:نه دیگه بیخود به دلت صابون نزن.تو یه جنده ای و یه جنده هرگز نمیکنه.یه جنده میده جرررر میخوره و طرفشو ارضا میکنه.دیگه از این به بعد فقط من میکنمت و تو فقط با لب و زبون و دهنت بهم سرویس میدی.این دیلدو هم فقط و فقط واسه گاییدن تو استفاده میشه.به قدری لحنش قاطعانه و سلطه گرانه بود که کاملا رام و تسلیم شدم.کوچکترین اعتراضی نکردم واز درون حتی راضی هم بودم.زیر سلطه بودن با گاییدن همخوانی نداشت.گاییدن یک حس برتر بودن به آدم انتقال می داد ولی من دنبال این حس برتری نبودم.من زیر سلطه بودن رو طلب می کردم و برای همین حرفش رو قبول کردم.الهام هم به نظر کاملا فهمیده بود که من موافق تمام اتفاقاتی هستم که امشب افتاده بود یا احتمالا در آینده قرار بود بینمون اتفاق بیفته.ادامه دارد......
قسمت هفتمنمیدونستم چطور باید موضوع رو با الهام در میون بذارم و نگران عکس العملی بودم که ممکنه نشون بده.درسته که الهام به دوراز چشم شوهرش با من رابطه جنسی داشت ولی هرگز با مردی غیر از شوهرش رابطه ای نداشت و از این حیث به همسرش وفادار بود.از همین رو راضی کردنش برای انجام یک سکسی گروهی با حضوراو واحسان همراه با من بسیار سخت و شاید غیرممکن به نظر می رسید ولی من می بایستی تلاش خودمو میکردم.شاید اگه الهام در حضور احسان هم همین سکس خشن و بردگی رو بهم تحمیل می کرد و احسان هم زیرسلطه رفتن من به وسیله دخترخالم رو می دید نگاهش به من عوض میشد و من می بایست که الهام رو راضی می کردم تا در یک سکس گروهی با من و احسان شرکت کنه.مطمئنا احسان از این قضیه استقبال می کرد ولی الهام چی؟راضی کردنش به نظر کار حضرت فیل بود.توی افکارم غرق شده بودم که سرو کله اش پیدا شد.-:کجا رفته بودی؟الهام:زنگ زدم یه چیزی واس شام برامون بیارن.-:فکرکردم گفته بودی که میخوای دوباره شروع کنیم.لبخندی زد و گفت :دوباره شروع میکنیم جنده خانوم منتها بعد از شام.تا صبح باهات کار دارما.امشب فکر خوابیدن رو از سرت بیرون کن.-:تا صبح میخوای منو بکنی؟الهام کنارم روی تخت دراز کشید و گفت:اوهوم.تقریبا.به غیر از اینکه گاهی اوقات فقط تو با لب و دهنت بهم سرویس میدی سایر اوقات رو من میفتم به جونت.-:چرا یهویی این جوری شدی الهام؟الهام:خشن شدم؟سلطه گرشدم؟-:اوهوم.الهام:خب الان ناراحتی؟به نظر میومد که تو هم خوشت اومده از خشونت من.در حالی که سعی میکردم به چشماش نگاه نکنم تنها سرمو به نشان تایید تکون دادم.الهام:اگه بخوای از این به بعد همیشه همین جوری باهات سکس میکنم.توی چشماش نگاه کردم و لبمو روی لبش گذاشتم و یه بوسه ازش گرفتم.-:از نظر من این نوع سکس یه ماجراجویی عجیب و خاصه.یه کنجکاوی و هیجان خاصی داره که آدم دلش میخواد انجامش بده و هی بیشتر و بیشتر ازش سردربیاره.الهام:وقتی اولین سیلی رو زدم تو گوشت وقتی جنده خطابت کردم وقتی باهات دستوری صحبت کردم وقتی به باسنت ضربه میزدم و تو همش سکوت می کردی و باهام همراه بودی فهمیدم که تو هم خوشت اومده و مایلی که انجامش بدی.-:راستش برای خودمم عجیبه که چرا خوشم اومده.یه چیزایی در موردش تو اینترنت خونده بودم.راجع به کارایی که صورت میگیره.فانتزیش به نظرم جذاب بود ولی فکر نمی کردم که در واقعیت هم برام جذابیت داشته باشه.الهام:ولی داشت و الان تصمیم گرفتی که دوباره و چندباره تکرارش کنی و حتی چیزای جدید از این رابطه کشف کنی.-:اوهوم.همین طوره.الهام:بهم بگو ببینم توی اینترنت چه چیزایی خوندی؟-:درمورد روابط ارباب و برده خوندم.در اصطلاح بهش میگن مستر و اسلیو.الهام:خب چه چیزایی در موردش میدونی؟چیا دستگیرت شده؟-:یک سری اطلاعات پایه و ابتدایی.این قدری میدونم که ارباب و برده میتونن همجنس یا از دو جنس مختلف باشن.برای روابطشون یک سری قوانین و مقررات میذارن.شخص برده محدودیت هاش رو میگه وارباب هم انتظاراتش از برده رو بیان میکنه.توی رابطه سکسی خودشون یک سری رفتارای خاص و بعضا شاید سخت و حتی چندش آور و منزجر کننده انجام میدن.بعضی قسمتای سکس مثل ساک و گاییدن با همه سکسای افراد عادی مشترکه ولی بخش عمده کارای سکسی بین اونا غیرعادی و غیر معموله.اونم بسته به علایق و سلایق افراد مختلف میتونه متفاوت باشه.به عنوان مثال ممکنه یه برده ای موافق با کتک وضربات فیزیکی باشه و یه برده براش این یه محدودیت باشه.ممکنه یه برده ای موافق با کثیف کاری در سکس و کارای چندش آور باشه ولی برده دیگر نباشه.ولی چیزی که مشخصه اینه که همه چیز در یک رابطه ارباب و برده ای به توافق طرفین بر میگرده.الهام:نه خوشم اومد.خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم اطلاعات داری و این عالیه.پس کارمون یه خرده راحت تر شد چون تو از پایه با این دنیای رابطه ارباب و برده آشنایی داری.-:این مقدمه چینیا برای چیه؟الهام:برای ارایه یک پیشنهاد به تو.-:چه پیشنهادی؟قبل از اینکه جوابمو بده زنگ خونش به صدا دراومد.به نظر شاممون رسیده بود.شاممون که تموم شد دوباره برگشتیم به اتاقمون و رو تخت دراز کشیدیم.سرمو روی سینش گذاشتم وگفتم:چه پیشنهادی میخواستی بهم بدی؟الهام:ممکنه تصمیم گیریش برات سخت باشه.ممکنه نیاز به فکر کردن داشته باشی پس خوب فکراتو بکن و تصمیم بگیر.من عجله ای ندارم.-:باشه حتما.حالا پیشنهادت چیه؟-:اگه ازت بخوام برده من بشی قبول میکنی؟چقدر سوالش غافلگیرکننده بود.برده بودن با انجام سکسای سخت و خشن متفاوت بود.من از انجام سکسای خشن خوشم اومده بود.میخواستم بازم تکرارش کنم ولی پذیرش برده شدنم چندان موضوع ساده ای نبود.برای برده شدن باید خیلی چیزا رو زیرپا میذاشتم.باید بعضی کارای دشوار و منزجر کننده و غیرقابل تحمل رو انجام می دادم.کارایی که افراد عادی انجامش نمیدن.آیا برای انجام این کار آماده بودم؟من ذاتا ماجراجویی رو دوست داشتم خصوصا در دنیای سکس وحالا هم بردگی.خودم به خوبی میدونستم جوابم چیه.من موافق بودم ولی تنها تردیدم به این خاطر بود که آیا الان آمادگیش رو دارم یا نیازبه زمان دارم؟من توی سکس اول همین شبمون یه تجربه بردگی در مقیاس خیلی کوچیک رو داشتم.-:راستش نمیدونم باید چی بگم.الهام:میدونم غافلگیر شدی عزیزم ولی بذار برات توضیح بدم.چیزی که من ازت میخوام فقط و فقط بردگی در زمان انجام سکسه و خارج از تایم و محل مورد نظر سکس ما دوتا دخترخاله و دوست صمیمی هستیم همون طور که همیشه بودیم.-:من میخوام رابطم با احسان ادامه داشته باشه.الهام:نگران اون نباش.من مشکلی با این قضیه ندارم.تو میتونی با احسان و هر مرد دیگه ای که میخوای رابطه داشته باشی ولی وقتی با منی و میخوای باهام سکس کنی نمیخوام شریک سکسیم باشی.میخوام برده سکسیم باشی.قدری مکث کردم و سپس گفتم:واس اینکه من موافقت کنم حاضری چیکارکنی؟اصلا چقدر برات مهمه این موضوع؟الهام:خیلی زیاد.خیلی دلم میخواد این اتفاق بیفته.حاضرم هرکاری که میتونم انجام بدم تا رضایت تو رو به دست بیارم.-:خب من یه شرطی دارم اگه قبولش کنی من مشکلی ندارم و از همین امشب بردگیتو شروع میکنم.ادامه دارد......
قسمت هشتمالهام:شرطت چیه؟-:چیزی که میخوام بگم ممکنه به نظرت سخت بیاد ولی اگه میخوای من برده ات باشم باید قبولش کنی در غیر این صورت ....... حرفم رو قطع کرد و گفت:بگو شرطت چیه؟-:احسان بهم پیشنهاد سکس های گروهی رو داد و خیلی هم صراحتا گفت که میخواد من با افرادی که محترم و مورداعتماد وآشنا باشن سکس کنم.شرط من اینه که تو، من و احسان با همدیگه یک سکس گروهی رو انجام بدیم.الهام:نمیتونم قبولش کنم نگین.درسته که من به دور ازچشم شوهرم باهات رابطه دارم ولی توهمجنس خودمی نه یه مرد.من هرگز با یه مردغریبه نخوابیدم و به شوهرم خیانت نکردم.-:قرار هم نیست خیانت کنی.لطفا زود قضاوت نکن الهام.تو و احسان قرار نیس با هم سکس کنین که.هدف جفتتون منم.احسان منو با کیرش و تو هم با دیلدوت میکنی.این چیزیه که قراره اتفاق بیفته.تو با احسان سکسی نمیکنی یعنی من نمیذارم که این اتفاق بیفته پس خیالت راحت باشه.الهام:حتی اگه حرفت درست هم باشه باز برای سکس گروهی باید لخت بشیم باز تن و بدنم رواحسان میبینه.چه تضمینی وجود داره که بتونه سرحرفش بمونه؟-:من بهت اطمینان میدم تا زمانی که خودت از احسان نخوای اون هیچ کاری انجام نمیده.یعنی من بهش اجازه نمیدم.تو در حضورش لخت میشی ، دیلدوتو به کمرت میبندی ومنو میکنی.الهام:من هرگز ازش نمیخوام که بخواد کاری با من انجام بده.-:اگه از خودت مطمئنی پس دیگه جایی برای نگرانی وجود نداره.الهام:باشه قبوله.شرط دیگری هم هست؟-:اوهوم.یه شرط دیگه است که خیلی آسونه.وقتی شرط اولی که این قدر سخت بود رو قبول کردی این یکی رو حتما قبول میکنی.الهام:خب بگو میشنوم.-:میخوام درحضوراحسان اون کارای سکسی خشن و اون جنبه های ارباب گونتو نشون بدی.میخوام احسان تمایلات بردگی رو در وجودم ببینه.ببینه که از این مدل سکس خوشم میاد.میخوام تحریک و تشویق بشه.الهام:پس میخوای برده اونم بشی؟-:اوهوم.الهام:چرا مستقیم نمیری به خودش بگی؟-:چون نمیخوام غرورم خرد بشه.الهام:غرور؟وقتی یه برده بشی دیگه غروری برات نمیمونه.فقط حقارت و سلطه پذیری برات میمونه.-:بعدش شاید ولی من نمیخوام اول غرورم از بین بره.میخوام که اون بیاد اول پیش قدم بشه.میخوام اون شروع کننده باشه.الهام:باشه از نظر من ایرادی نداره.انجامش میدم.-:خوبه.حالا که موافقت کردی منم بهت میگم که پیشنهادتو قبول میکنم.از همین امشب از همین لحظه بردگی من برات شروع میشه.الهام:مرسی عزیزم ولی هنوز بردگیت شروع نمیشه تا زمانی که در مورد شرایط و قوانین وفانتزی ها و محدودیت ها صحبت کنیم.برای شروع رابطه باید به توافق برسیم همون طور که خودت گفتی.-:اوهوم.موافقم.پس شروع کنیم.الهام:ببین عزیزم اینکه یه برده بخواد محدودیتی داشته باشه اصلا اشکالی نداره میتونه یکی دوتا محدودیت داشته باشه ولی اگه برده ای بخواد نسبت به انجام همه کارای فتیشی و سخت و منزجرکننده مشکل داشته باشه و به عنوان محدودیت مطرحش کنه اسم اون رابطه دیگه ارباب و برده ای نیست.چون باید توی رابطه ارباب و برده ای کارای سخت و غیرمعمول و منزجرکننده باشه.کثیف کاریای سکسی و خشونت سکسی باید باشه و اگه غیراز این باشه کل رابطه از بین میره.اینا رو گفتم که بدونی اگه فکر میکنی از پسش برنمیای مجبور نیستی به این رابطه تن بدی و اگر هم میخوای انجامش بدی و برای خودت محدودیتی داری نباید تعداد محدودیتات زیاد باشه.یکی دوتا یا سه تا قابل قبوله ولی بیشتر اگه باشه اساس اون رابطه میره زیر سوال.-:متوجه منظورت شدم.من میخوام این رابطه رو انجام بدم.میخوام اون کارای غیرمتعارف اون فتیش های جنسی و اون کارای منزجرکننده رو برات انجام بدم.الهام:خب خوبه.حالا بگو ببینم چه محدودیت هایی داری؟-:نمیشه اول تو بگی چه چیزایی ازم میخوای تا من بگم که آیا از پس کار برمیام یا نه؟الهام:چیزایی که من میخوام خیلی واضحه.من اگه تو موافق باشی ومشکلی نداشته باشی تا ته ته این بازی هستم.هرکاری که فکرشو بکنی رو میخوام روت پیاده کنم.-:یعنی چیا مثلا؟الهام:خب همه چیز.سخت ترین و منزجرکننده ترین کارای ممکن.توی کثیف کاریای سکسی ، کثیف ترین حالتشو تصورکن ، توی خشونت جنسی خشن ترین حالتش رو درنظر بگیر، توی فتیش های جنسی منزجرکننده ترین فتیش رو درنظر بگیر.من در هر قسمت کاربرای انجام سخت ترین حالتش آمادم به شرطی که تو هم پایه باشی.-:خب تو همه اینایی که گفتی رو تک تک بگو تا من نظرمو بگم.الهام:باشه.ببین توی قسمت خشونت جنسی کارای مختلفی انجام میشه.اینایی که میگم چیزایی هستن که من میخوام وتو باید بگی که قبولشون میکنی یا نه.-:باشه بگو.الهام:خشونت جنسی یه بخشش خشونت سکسیه و یه بخشش خشونت فیزیکی.خشونت سکسی خب مشخصه.اینکه کست و کونت رو با دیلدوم خیلی خشن بکنم.تو دهنت خیلی خشن تلمبه بزنم.سینه هاتو گاز بگیرم و از این جور چیزا.-:خب تا اینجاش که خوبه مشکلی نیست.قبوله.الهام:خب خوبه.قسمت دوم خشونت فیزیکیه.شامل خیلی چیزا میشه ولی من درمورد چیزایی که خودم میخوام میگم.میخوام موقع کردنت دست و پاهاتو ببندم.مثل امشب تو گوشت سیلی بزنم ، روی باسنت سیلی بزنم ، موهاتو بکشم ، گلوتو بگیرم وبکنمت ، با کمربند به بدنت و باسنت ضربه بزنم ، بدنتو با ابزارهای مختلف داغ کنم و بسوزونم واز این جور چیزا.-:خب از بسته شدن دست و پاهام خوشم میاد.باعث میشه بیشترحس تسلیم بودن و زیرسلطه بودن پیدا کنم.با سیلی و ضربه به باسن و کشیدن مو و گرفتن گلوم و اینا مشکل ندارم.ولی ضربات با کمربند و سوزوندن بدن رو نیستم.شرمنده.الهام:اشکال نداره.خب پس اولین محدودیتت مشخص شد.حالا میریم سراغ قسمت دوم که فتیش های جنسیه.یه چند تا چیز هست که ازت انتظار دارم و میخوام که انجام بدی برام.-:اگه بتونم حتما.لطفا بگو بهم.الهام:ازتحقیرکردنت لذت می برم.میخوام با الفاظ تحقیرآمیز خطابت کنم وتحقیرت کنم.-:از نظر من مشکلی نداره.میتونی تحقیرم کنی.الهام:خب خوبه.مورددیگه اینه که دلم میخواد قسمت هایی از بدنم که عرق زیاد جمع میشه رو برام بلیسی و پاکش کنی.عرقمو با زبونت بلیسی و بخوری.این قسمتا شامل زیر سینه ها ، چاک سینه ها و مهمتر از همه اینا زیربغل میشه.میخوام زیربغلمو بو بکشی و حسابی برام بلیسی وعرقشو با زبونت پاک کنی.-:خب با زیر سینه و چاک سینه هات مشکلی ندارم ولی درخصوص زیربغل خب نمیدونم.نمیدونم از پس کار برمیام یا نه.الهام:الان باید تصمیمتو بگیری.باید زود شروع کنی به بردگی و زود یاد بگیری و پیشرفت کنی.-:اگه زیربغلت مونداشته باشه انجامش میدم.میلیسمش و عرقتم پاک میکنم برات.یه لبخند پیروز مندانه زد و گفت:خب خوبه.خوشم اومد.میزنم برات موهاشو نگران نباش.مورد بعدی در خصوص پاهامه.ازت میخوام تموم پامو مخصوصا کف پا و انگشتای پامو حسابی برام بلیسی و بخوری.-:خب این آسونتر از قبلیه به نظر میاد.قبوله.از پسش برمیام.الهام:خوبه.پاخوری یکی از مهمترین قسمتای کارمونه که همیشه تحت هر شرایطی انجام میشه و باید تمرکز وانرژی زیادی روی این قسمت بذاری.-:تموم تلاشمو میکنم.الهام:آخرین چیزایی که درقسمت کارای فتیشی ازت میخوام در واقع ساده است.خیلی دلم میخواد با کس و کون روی دهنت بشینم ومجبورت کنم سوراخ کونم و کسمو حسابی بلیسی و بخوری برام.تو که قبلا کس و کونم رو خوردی این همونه با این تفاوت که یه خرده خشونت داره و قراره من بشینم رو دهنت همین.-:قبوله.انجامش میدم.الهام:ظاهرا تو قسمت کارای فتیشی امتیاز کامل گرفتی وهیچ محدودیتی نداشتی.حالا میریم سروقت قسمت اخر که شامل کثیف کاریای سکسی میشه.این جاست که عیار واقعی یه برده خوب مشخص میشه.سخت ترین قسمت کار همینه ولی باید تلاشتو بکنی از پسش بربیای.من توی این قسمت سه تا بحث کلی رو مطرح میکنم.اولیش اینکه خیلی دلم میخواد توی دهنت تف کنم وتو هم تو چشمام نگاه کنی وتفمو تو دهنت مزه مزه کنی و بعدش قورتش بدی.این شامل خلط سینه هم میشه.قدری مکث کردم.میدونستم که به غیر از تف چه چیزای دیگه ای رو میخواد مطرح کنه و میدونستم که انجام اونا به مراتب سخت تر میتونه باشه برای همین بدون چون و چرا قبول کردم.-:باشه قبوله.الهام:خوبه.داریم خوب پیش میریم.فقط دو قسمت مونده.اگه از دو قسمت باقی مونده هر دوتاش رو انجام بدی و بتونی انجام بدی میشه کامل تو رو یه برده فول و ماهر قلمداد کرد ولی اگه حتی یک کدوم از اون دوتا رو هم انجام بدی باز قابل قبوله و بسیار ارزشمنده.چیزی هم که من ازت انتظار دارم اینه که حداقل یک موردش رو انجام بدی.به خوبی میدونستم که اون دومورد چیا هستن ولی با این حال گفتم:باشه بگوچی میخوای ازم؟الهام:احتمالا خودت حدس میزنی میخوام چی بگم.ممکنه بسیار سخت ، منزجرکننده و چندش اوربشه.اما میخوام نظرتو در مورد شاشیدن و ریدن بدونم.پس چیزی که حدس میزدم درست بود.-:باور کن هیچ جوره نمیتونم با اون بخش ریدن کنار بیام.غیرممکنه برام ولی در خصوص شاشیدن احتمال داره که بتونم انجامش بدم.الهام:میدونم عزیزم.منم درخصوص ریدن انتظاری ازت ندارم ولی انتظار دارم که حداقل درخصوص شاشیدن باهام همراهی کنی و انجامش بدی.-:درخصوص شاشیدن چی ازم میخوای؟الهام:میخوام روی بدنت ، روی صورتت و تو دهنت بشاشم.البته اینکه بشاشم توی دهنت به معنی این نیس که تو بخوای بخوریش.تو مجبوری نیستی این کارو بکنی.البته اگه خودت بخوای و بخوری که نوش جونت ولی اگر هم نخوردی مشکلی نیس میتونی تف کنی بیرون همشو ولی من دلم میخواد بشاشم تو دهنت.-:خب کار سختی به نظر میاد ولی احساس میکنم میتونم انجامش بدم.البته امکان داره نتونم به همین زودیا این یه مرحله رو انجام بدم.چیزای دیگه رو حتی از همین امشب هم میتونم شروع کنم ولی درخصوص شاشیدن یه خرده به زمان احتیاج دارم.الهام:مراعاتتو میکنم عزیزم.کم کم انجامش میدیم و توی رابطمون پیشرفت میکنیم.اون قدرام ارباب بد و سخت گیری نمیشم برات.خیالت راحت.لبخندی به روش پاشیدم ولبم رو روی لبش گذاشتم.ادامه دارد......
قسمت نهمتازه وارد خونم شده بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد.کیفمو یه گوشه ول کردم و خودمو روی مبل انداختم وبه صفحه گوشیم نگاه کردم.بازم احسان پشت خط بود.-:سلام احسان.احسان:سلام عزیزدلم.خوبی؟-:هی بد نیستم.تو خوبی؟احسان:منم خوبم.چه خبرا؟کجایی نگین؟-:همین الان رسیدم خونه.تازه کلاسم تموم شد اومدم.احسان:خب خسته نباشید.ببینم عزیزم امشب برنامت چیه؟اگه کار نداری بیام دنبالت؟-:قضیه همون سورپرایز دیشبته؟احسان:اوهوم.بیام دنبالت؟به ساعت دیواری داخل هال که نزدیک چهار بود نگاه کردم و گفتم:خیلی خستم احسان.بذار یه خرده بخوابم بیدار شدم بعدا.احسان:خب اشکالی نداره هرچقدر میخوای بخواب شب میتونم دیرتر بیام دنبالت.از اونجایی که قراره شب تا دیروقت شایدم تا صبح بیدار بمونی پس اشکالی نداره اگه دیرتر شروع کنیم.حسابی استراحت کن که امشب قراره خیلی خوش بگذره.پوزخندی زدم و گفتم:هنوزم نمیخوای بگی که قراره کی منو بکنه؟احسان:همین الان صدات رو بلندگو داره میشنوه.-:خب آقای محترمی که قراره امشب ترتیب منو بدی و صدام رو هم داری میشنوی این دوس پسر ما که حرفی نمیزنه نمیشه خودت خودتو معرفی کنی؟من مردم از کنجکاوی خب.زود باش بگو ببینم کی هستی؟احسان:میدونی چی میگه نگین؟میگه یه کس و کونی ازت امشب بکنم که توی تاریخ بنویسن.با کلافگی گفتم :میخوای کلا نیام امشب و یه ضدحال اساسی به کیرای جفتتون بزنم؟با من موش و گربه بازی درمیارین حالا؟احسان:آخه این جوری هیجانش بیشتره عزیزم.خودت بیای ببینیش خیلی بهتره-:اووم.باشه.حالام قطع کن که میخوام بگیرم بخواب.احسان:کی بیام دنبالت جنده من؟-:آماده باش حالا بهت میگم.احتمالا ساعت نه به بعد.در ضمن به این رفیقت بگو تا تو میای دنبال من اونم بساط شامو آماده کنه که تا شام نخورم اجازه نمیدم حتی دستمو لمس کنین.از الان گفته باشما.خندید و گفت باشه عزیزم.به افتخارت قراره کباب درست کنیم.-:لطف میکنین آقا.خب من دیگه فعلا برم.تا شب.تماسم رو که به پایان رسوندم لباسامو از تنم درآوردم و با یه رکابی و شلوارک توی تختم خزیدم.هنوز اتفاقات دیشب جلوی چشمام رژه می رفتن.ساده تر از اونی که فکرش رو میکردم از یک شریک جنسی ساده به یک برده جنسی تبدیل شده بودم.چیزی که در تصوراتم دوستش داشتم ولی برای انجام عملیش هیچ آمادگی قبلی نداشتم ولی همون علاقه درونی که داشتم تشویقم کرد که وارد این وادی و این دنیا بشم.هنوز هم وقتی به این فکر میکردم که ارباب الهامم شب گذشته 4-5 ساعت رو صرف انجام آموزش های لازم به من کرده بود ومنم ناشیانه اونا رو انجام می دادم به وجد می اومدم.لیسیدن زیر بغل عرق کردش چندان برام خوشایند نبود ولی حس تحقیری که پیدا میکردم رو دوست داشتم و همین انگیزه ای بود برای ادامه دادنم.لیسیدن کف پا و انگشتای پاش خب نسبتا بهتر بود.پاهای سفید و ظریف و لاک قرمز خورده اش حس خوبی بهم داد و با عشق و علاقه بیشتری براش خوردم و لیسیدم و این کارم رضایت ارباب رو در پی داشت.تف کردن هاش توی دهنم رو دوست داشتم.حس تحقیر و ذلتی که این حرکت برام ایجاد می کرد برام بسیار خوشایند بود.از اون بهتر زمانی بود که خلط سینه اش رو کف سرامیک حمام میریخت و مجبورم میکرد بلیسم و بخورمش و منم با لذت این کار رو براش انجام میدادم.در کل ارباب الهام به عنوان یک برده ناشی از عملکردم در بار اول رضایت داشت و کلی هم تعریف و تمجیدم کرد و البته منم ازش ممنون بودم که بار اول مراعاتم رو کرده بود و خیلی مهربون باهام رفتار کرده بود.البته بهم گفت که از دفعه بعد مثل یک ارباب واقعی باهام برخورد میکنه ومن باید خودمو آماده شرایط سخت تری هم بکنم.ازخواب که بیدارشدم ساعت کمی از هشت شب گذشته بود.رفتم حموم و یه دوش گرفتم و زودی اومدم بیرون و یه لباس خوشگل و سکسی و یه آرایش جیغ کردم و منتظر اومدن احسان شدم.بی صبرانه منتظر رویارویی با بکن جدیدم بودم.توی ماشین هم هرچقدر به احسان اصرار کردم نامرد بازم بروز نداد و گفت که به زودی انتظارم به سر میرسه و من اون شخص رو میبینم.ساعت تقریبا 10 شب بود که به خونه احسان رسیدم.پدر و مادرش بیشتر ایام سال ایران نبودن و خودش بود و این خونه تقریبا مجردی ومنی که بارها و بارها در جای جای این خونه به شکلای مختلف گاییده شده بودم و حالا داشتم می رفتم تا متفاوت ترین گاییده شدنم رو در این خونه سپری کنم.وارد خونه که شدم از همون اول سرم رو به اطراف چرخوندم تا شاید بتونم بکن جدیدم رویه گوشه ای از این خونه بزرگ پیدا کنم.در نگاه اول متوجه کسی نشدم و داشتم به نقاط دیگر می رفتم که ناگهان صدایی از پشت سرم منو در جا میخکوب کرد:داری دنبال من می گردی خانوم خوشگله؟صدایش برام کاملا آشنا بود.به خوبی صاحب صدا رو می شناختم.بدون اینکه به سمتش برگردم گفتم:حدس زدنش نمیتونست کار خیلی سختی باشه.باید می فهمیدم که احسان از صمیمی ترین دوستش شروع میکنه.بهت تبریک میگم ایمان که این افتخار نصیبت شده که اولین نفری.ایمان:البته که باعث افتخارمه.حالا تو نمیخوای برگردی رخ زیباتو نشونم بدی؟به آرومی برگشتم وبهش نگاه کردم.با یه رکابی و شلوارک درحالی که دست به کمر وایساده بود با لذت داشت نگاهم می کرد.شهوت از بند بند وجودش می بارید.لبخندی به روم پاشید و آروم آروم به سمتم گام برداشت و وقتی به چند سانتیم رسید متوقف شد.دستمو توی دستش گرفت و به آرامی پشت دستم رو بوسید و تعظیم کوتاهی کرد.ایمان:نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم.وقتی احسان موضوع رو باهام مطرح کرد شوکه شده بودم.باورم نمیشد که میتونم تو رو داشته باشم.-:پس خیلی وقته که دنبالمی.ایمان:درست از همون اولین باری که دیدمت ولی چه کار میشد کرد وقتی تو دوس دختر صمیمی ترین رفیقم بودی.هرگز فکرش رو نمی کردم که یه روزی بتونم باهات باشم.-:حالا پشت تلفن واس من خط و نشون میکشی و تهدیدم میکنی؟ایمان:من غلط بکنم خانوم.فقط قصدم شوخی بوده.-:امیدوارم شوخی نبوده باشه چون واقعا دوس دارم چیزایی که پشت تلفن وعده داده بودی روانجامش بدی.یه برق خاصی تو چشماش زد و با لبخندی گفت:فقط منتظر اجازه شما بودم خانوم خانوما.آمادم تا چیزایی که گفته بودمو برات انجام بدم.-:ببینم کبابتون آماده است یا نه؟من که خیلی گرسنمه.احسان:تا تو لباساتو عوض کنی ما هم سفره رو انداختیم.ادامه دارد......