قسمت شصت و چهارمهمه چیز به خواب شباهت داشت.اصلا باور کردنی نبود که من و بابا لخت روی یک تخت در کنار هم حضور داشته باشیم.کیر بابا که توی دستای من به اوج بزرگی و عظمتش رسیده بود حالا با شوکی که بهش وارد شده بود کاملا به خواب رفته بود.بعد از اون سکوت طولانی و طاقت فرسا وقتی به خودم اومدم و متوجه اون موقعیت شدم از جا بلند شدم و خواستم که از روی تخت پایین برم که همون لحظه بابا مچ دستمو گرفت و نگهم داشت.به سمتش برگشتم و نگاهش کردم.از اینکه با شورت و سوتین توی نیم متریش بودم خجالت می کشیدم.سرمو پایین انداخته بودم وسکوت کرده بودم.بابا همون طور که دستمو گرفته بود منو آروم آروم به سمت خودش کشید و منم مثل مسخ شده ها بی هیچ مقاومتی خودمو در اختیارش سپردم.زمان زیادی طول نکشید که کاملا تو بغلش بودم و بدن های لختمون با هم گره خورده بودند.بی نهایت از هم خجالت می کشیدیم و در عین حال بی نهایت دلمون می خواست حالا که کاملا اتفاقی توی این شرایط قرار گرفتیم تا تهش رو بریم.دیگه کاری که نباید میشد شده بود و پرده های حیا و احترام کنار رفته بود و من وبابا لخت تو آغوش هم بودیم.حالا که دیگه کار از کار گذشته بود ومن فهمیده بودم که در تمام این سال ها بابا هم مثل خیلی از مردای دیگه این شهر، این کشور دنبال عشق و حال با امثال منه و بابا هم فهمیده بود که دیگه من تبدیل به یک جنده همه چیز تمام شدم نیازی نبود که بیشتر از این مقاومت کنیم.هر دو سکوت کرده بودیم و صدایی از هیچ کدوممون بلند نمیشد.تو بغل هم بودیم ورو در رو و چشم در چشم هم خیره شده بودیم.کمی از استرسم کم شده بود ولی هنوز در شوک بودم.بابا هم وضعیت مشابهی داشت با این تفاوت که کمی آرام تر به نظر می رسید.حرف برای زدن زیاد داشتیم ولی اون جا و اون زمان و اون شرایط برای حرف زدن مناسب نبود.جفتمون می دونستیم برای چه کاری الان در اون وضعیت هستیم و شاید بهتر بود می رفتیم سراغ کارمون.وقتی گرمای لب بابا رو روی لبام حس کردم بی اختیار چشمام رو بستم.گرمای لباش همه وجودم رو داغ کرد.چشمامو که باز کردم باز نگاه بابا بود که تو چشمام خیره بود.دوباره لبم رو بوسید.برای بار سوم لبم رو بوسید.بار چهارم بار پنجم و بعد از پنجمین بوسه اش بود که بالاخره منم باهاش همراه شدم.منم بوسیدمش.بوسیدمش و معاشقه آغاز شد.دست بابا از روی سوتینم روی سینه هام حرکت می کرد و همزمان لبامو می بوسید.منم دیگه موتورم روشن شد و راه افتادم.می بوسیدمش و توی این عشق بازی باهاش همراه شدم.بابا با اشتیاق لبامو می خورد و منم همین طور.زبونمو تو دهنش بردم واونم زبونمو می مکید و می خورد.چقدر بودن تو آغوشش و عشق بازی باهاش لذت بخش بود.سوتینم که از جلو باز میشد خیلی راحت با دستای بابا باز شد و حالا سینه های سفیدم جلوی چشمای بابا خودنمایی می کردن.با دستش یکی از سینه هامو توی مشتش گرفت و آروم آروم شروع به مالیدن کرد.یه آاااااهههه آرومی کشیدم و همون لحظه لبهام با لبهای بابا بسته شد.بابا همون طور که سینه هام رو می مالوند لبا و زبونمو می خورد و منم کم کم داشتم داغ می شدم.بابا سینه هامو توی دستش عوض می کرد و اونا رو نوبتی می مالید.زیر چشمی داشتم نگاه می کردم که کیر بابا هم رفته رفته داره جون می گیره و قد می کشه.تصور اینکه این کیر قراره توی کس وکون و دهنم بره هم تنم رو از شدت هیجان داغ می کرد.چطور می تونستم بعدش توی چشمای بابا نگاه کنم؟بابا خوب که سینه هام رو مالوند منو کامل روی تخت خوابوند و فعلا از لبام دست کشید.سرشو برد سمت سینه هام و نوک سینمو به دهن گرفت وشروع به مکیدن کرد.بی اختیار آااااااهههههه کشیدم وچشمام رو بستم.بابا هم دیگه افتاد به جون سینه هام و حسابی اونا رو برام می مکید.با ولع سینه هام رو می خورد و هر چند لحظه یه بار نوبتی اونا رو عوض می کرد.دیگه کاملا یخ هر دومون باز شده بود و راحت تر داشتیم کاری که توش عالی بودیم رو انجام می دادیم.بابا با ولع سینه هام رو می خورد و منم یکسره آااااههههه می کشیدم.هیچ کلامی حرفی بر زبانمون جاری نمیشد و فقط صدای آااااااهههه کشیدنای من به گوش می رسید.بابا بعد از اینکه حسابی سینه هام رو خورد پایین تر اومد و رسید به شورتم.به آرومی شورت توریمو از پام درآورد و یه گوشه انداخت و با لذت مشغول تماشای کس سفید و نازم شد.یه لحظه خجالت کشیدم وچشمامو بستم.باز که کردم همچنان داشت با لذت به کسم نگاه می کرد.پاهامو بازتر کردم ودستمو روی کسم گذاشتم و آروم آروم شروع به مالوندن چوچولم کردم.همون لحظه دستشو گذاشت رو دستم و دست منو از رو کسم برداشت وسرشو آورد سمت کسم.زبونشو درآورد و کشید لای کسم و شروع به لیسیدن کسم کرد.آااااااههههههه.از عمق وجودم آاااااهههههه کشیدم.بابا با اشتیاق و حرارت بیشتری به کس لیسی ادامه داد و من یکسره آااااههههه می کشیدم.با دستاش لبه های کسمو از هم باز کرده بود و لای کسم رو می لیسید.با نوک زبونش چوچولمو تحریک می کرد ومنم داشتم دیوونه می شدم.خیلی وقت بود این قدر عاشقونه و زیبا و آرام سکس نکرده بودم.بابا خیلی مراعات حالمو می کرد و داشت با آرامش پیش می رفت.ترشحات کسم راه افتاده بود و بابا هم با ولع کسم و آب کسم رو با هم می خورد.بعد از اینکه حسابی کسم و چوچولم رو لیسید سرش رو از روی کسم بلند کرد و این بار خودش اومد و لای پاهام مستقر شد و به نظر برای گاییدنم آماده میشد.دیگه همه خط قرمز ها و موانع از بین رفته بود و فقط مونده بود گام نهایی و دخول و یکی شدنمون.کیرشو با کسم تنظیم کرد و منم پاهامو بیشتر از قبل باز کردم.توی چشمام نگاه کرد ووقتی رضایت رو توی چشمام دید دیگه بیشتر از این معطل نکرد و کیرشو با یه فشار نسبتا محکم تو کسم فرو کرد.آااااااهههههه.کس خیسم دیوانه وار کیر بابا رو تو خودش بلعید بدون اینکه کوچکترین دردی رو احساس کنم.بابا بالاخره تموم وجودمو با همه وجودش فتح کرد.کیرشو تا ته تو کسم فرو کرده بود و مشغول تلمبه زدن شده بود.پاهامو کاملا بالا داده بود و توی کس خیس و داغم تلمبه میزد.منم درحال لذت بردن بودم و یکسره آاااااههههه می کشیدم.با هر تلمبه ای که بابا روانه کسم می کرد لذت زیادی به وجودم تزریق میشد.خودش هم یکسره آااااههههه و ناله می کرد.همزمان با گاییدن کسم سینه هام رو تو مشتاش گرفته بود و می مالوند.منم لحظه به لحظه خمارتر می شدم.حس مالیده شدن سینه هام همزمان با گاییده شدن کسم فوق العاده بود.همزمان با کس دادنم مشغول مالوندن چوچولم با انگشتم شدم که خیلی زود بابا بعد از دیدن این صحنه دستمو از روی چوچولم برداشت و خودش با انگشتاش شروع به مالوندن چوچولم کرد.حسابی با انگشتاش چوچولم رو نوازش و تحریک می کرد.کسم دیگه حسابی آب انداخته بود.فک نمی کردم بابا توی این سن و سال هم این قدر خوش سکس و حرفه ای باشه.بعد از اینکه حسابی چوچولم رو مالید دیگه انگشتاش با آب کسم کاملا خیس شده بودن.دستشو آورد جلوی دهنم و با انگشتاش با لبام بازی می کرد.متوجه منظورش شدم و دهنمو باز کردم و اونم انگشتاشو توی دهنم کرد و منم شروع به لبسیدن انگشتاش کردم.آب کس خیسم رو از روی انگشتاش می لیسیدم و اونم آروم آروم با انگشتاش تو دهنم تلمبه میزد.نگاهش رو حتی برای لحظه ای از چشمام نمی گرفت و در تک تک لحظاتی که زیرش در حال گاییده شدن بودم چشمامون تو هم خیره بود و چیزی به زبان نمی آوردیم.تلمبه هاش لحظه به لحظه تو کسم عمیق تر و محکم تر میشد.من که دیگه تقریبا از شدت خوشی از حال رفته و شل شده بودم.بابا هم که فهمیده بود یه ارضای درست و حسابی داشتم در حال تلاش بود تا خودش رو ارضا کنه.اون قدری با حرارت و قدرت تو کسم تلمبه زد که بالاخره ارضا شد وبدون اینکه چیزی بگه یا ازمن چیزی بپرسه همه آبشو تا ته تو کسم خالی کرد.توی یک سکس ملایم و نسبتا عاشقانه بابا رو ارضا کرده بودم و اون بعد از اینکه همه آبشو تو کسم خالی کرد حوله اش رو برداشت و رفت تا دوش بگیره.ادامه دارد......
قسمت شصت وپنجمهنوز اتفاقات یک ساعت اخیر رو باور نمی کردم.همه چیز به یک خواب شباهت داشت.عجیب و غیر ممکن به نظر می رسید.کاری که نباید انجام میشد شده بود و من این تابو رو شکسته بودم.دیگه چطور می تونستم بهش نگاه کنم؟حالا اون می دونست من یه جنده ام.پس شاید بهتر بود که از اون جا برم تا دیگه مجبور نباشم باهاش چشم تو چشم بیفتم.به همین خاطر از غفلتش استفاده کردم تا توی حمام بود سریع لباس پوشیدم و به طبقه پایین رفتم.کیوان همون پسر جوان سرایدار ویلا طبقه پایین جلوی تلوزیون نشسته بود و با گوشیش ور می رفت که منو دید.با کنجکاوی نگاهم کرد و گفت:داری میری؟به جای جواب دادن به سوالش پرسیدم:اینجا یه لیوان آب پیدا میشه؟از جاش بلند شد ودرحالی که به طرف آشپزخانه حرکت می کرد گفت:دنبالم بیا.با هم وارد آشپزخانه شدیم و تا اون یه لیوان آب برام بریزه منم قرص اورژانسی رو که جهت احتیاط معمولا همراه خودم دارم رو از کیفم درآوردم.قرصو که خوردم کیوان با یه لبخندی نگاهم کرد و گفت:خب مگه مجبوری؟می گفتی به حاج رضا که جای دیگه بریزه.از دقت و نکته سنجیش یه لبخندی زدم وگفتم:دیگه دیر شده بود.یه خرده زمان بندیمون به هم ریخت.کیوان:بهتره دفعه بعد مراقب باشی.میدونی که قرص اورژانسی چقدر عوارض داره.-:اوهوم.خودم میدونم.کیوان:تو این مدت که تو اون بالا بودی خیلی فکر کردم و بالاخره فهمیدم که تو رو از کجا می شناسم.متوجه شدم که عکستو توی آلبوم خانوادگی حاج رضا اینا دیده بودم.-:دیگه کافیه.ادامه نده.من باید برم.کیوان:احساس می کنم به حاج رضا نگفتی که داری میری.داری بی خبر میذاری میری درسته؟بنده خدا رو فرستادی حموم داری فلنگو می بندی؟-:من باید برم.خیلی دیرم شده.هنوز قدم از قدم برنداشته بودم که مچ دستمو گرفت و نگهم داشت.از جیبش یه خودکار در آورد و کف دست چپمو باز کرد و شمارشو با خودکار کف دستم نوشت و گفت:قبل از اینکه جوهرش پاک بشه تو گوشیت سیوش کن.هر زمان خواستی صحبت کنیم باهام تماس بگیر.من همیشه در دسترسم.بدون اینکه حرفی بزنم سریع از ویلا خارج شدم.یه دربستی گرفتم و به طرف مرکز شهر حرکت کردم.هنوز گیج و منگ بودم.من و بابا با هم سکس کردیم و این چیزی بود که هیچ جوری نمی تونستم هضمش کنم.نمی دونستم باید چیکار کنم.نمی دونم چقدر توی شهر بی هدف چرخیده بودم ولی وقتی به خودم اومدم که هوا تقریبا تاریک شده بود و منم پشت ویلای سهیل اینا بودم.زنگ درو زدم و چند لحظه بعد در باز و قامت سیروس در چارچوب در نمایان شد.با چشمان متعجبش بهم نگاه کرد و گفت:تو این جا چیکار می کنی نگین؟فکر می کردم الآن باید تو ویلای حاج رضا باشی.-:من رفتم ویلای حاج رضا و گاییده شدم و الآن هم اومدم اینجا.حالا راهم میدی بیام تو یا از این جا برم؟درحالی که از جلوی در کنار می رفت گفت بیا تو.وارد حیاط شدم و خودش هم درو بست و پشت سرم اومد.وارد خونه سرایداریش شدم و اونم اومد داخل و گفت:به نظر ناراحت میای.شالمو از سرم برداشتم و در حالی که مانتومو از تنم در می آوردم گفتم:چرا به من نگفته بودی کسی که قراره منو بکنه حاج رضا قربانی.سیروس:خب چه فرقی می کرد که کی قراره تو رو بکنه؟من یه جنده رو فرستادم پیش حاج رضا که بگادش دیگه.یه جنده هم قرار نیس که همه مشتریاش رو بشناسه که.حالا چی شده مگه؟-:چی شده؟دیگه چی میخواستی بشه سیروس؟من به پدرشوهرم کس دادم سیروس.می فهمی؟من به وسیله پدرشوهرم گاییده شدم.وقتی نگاهش رو به چشمام دوخت وقتی دید که عروسش به یه جنده پولی بی ارزش تبدیل شده دلم می خواست از خجالت بمیرم.سیروس که چیزایی رو که می شنید باور نمی کرد با کنجکاوی پرسید:نمی فهمم چی میگی دختر.پدرشوهر؟پدرشوهردیگه چه صیغه ایه؟تو اصلا شوهرت کجا بود که پدرشوهر داشته باشی؟درحالی که از شدت ناراحتی حالم خیلی خراب بود گفتم:لعنت به تو سیروس.باید بهم می گفتی اون کیه.باید می گفتی حاج رضا کیه.من نباید اون جا می رفتم.سیروس:دختر چرا مثل آدم حرف نمی زنی ببینم چی شده؟این جریان شوهر و پدرشوهر دیگه چیه؟-:من قبل از اینکه تبدیل به این جنده ای که الآن هستم بشم چند سال پیش عروس حاج رضا و خانواده قربانی شدم.با پسرش مجید تو دانشگاه آشنا شدم و از همون زمان به هم علاقمند شدیم و بعدش هم که ازدواج کردیم و زندگیمون خوب پیش نرفت و جدا شدیم.اصلا چه اهمیتی داره گفتن این حرفها اونم الآن که من در نظر پدرشوهرم تبدیل به یه هرزه بی ارزش شدم؟وای خدایا دارم دیوونه میشم.سیروس رفت و یه لیوان آب برام آورد.آب رو یک نفس سر کشیدم و گفتم:تو این خونه چیزی برای خوردن پیدا میشه؟یه لبخندی زد و گفت:به جز کیر کلفت و دراز آقا سیروس؟-:تو رو خدا سیروس الآن وقت مسخره بازی نیست.چیزی واس خوردن داری یا نه؟سیروس:یه استراحتی بکن الان برات یه چیزی ردیف می کنم.منم لباسای بیرونم رو درآوردم و با یه تاب و شلوارک نخی زیر همون پتوی رنگ و رو رفته و بو گندوش خزیدم.به کف دستم که نگاه کردم متوجه شماره کیوان شدم.اون به خاطر نزدیکی به حاج رضا و خانوادش حتما خبرهای زیادی در مورد اونا داشت و منم برای دونستن خیلی چیزا کنجکاو بودم.احتمالا می تونستم جواب یک سری سوالامو به وسیله اون به دست بیارم.شمارش رو توی گوشیم سیو کردم ولی به خاطر حضور سیروس فعلا بهش زنگی نزدم.اون شب شام مختصری که سیروس تهیه کرده بود رو خوردیم وبا وجود ابراز علاقش برای گاییدنم من بهش اجازه نزدیک شدن ندادم وبه خواب رفتم.صبح که از خواب بیدار شدم آفتاب تقریبا وسط اتاق بود و ساعت به نظر از 10 هم گذشته بود.همون توی جام یه خمیازه ای کشیدم که صدای غریبه ای منو به خودم آورد.تونستی خوب بخوابی؟به طرف منبع صدا برگشتم و دیدم که کیوان همون پسر سرایدار ویلای حاج رضا داخل اتاق نشسته و داره بهم نگاه میکنه.با کنجکاوی در حالی که بدن نسبتا برهنه ام رو زیر پتو پنهان کرده بودم گفتم:تو این جا چیکار می کنی؟یه لبخندی زد و گفت:دیدم شمارمو که بهت دادم ازش استفاده نکردی این شد که خودم مستقیم اومدم سراغت.-:حالا کی بهت گفت من اینجام؟آدرس اینجا رو چطوری داری؟کیوان:حاج رضا با سیروس صحبت کرده بود و اون بهش گفت که تو این جایی.حاج رضا هم منو فرستاد دنبالت.-:میشه فعلا لطف کنی از اتاق بری بیرون من لباس بپوشم؟درجوابم یه لبخندی زد و گفت:ولی من فکر می کنم این طوری جذاب تر به نظر می رسی.-:میدونم.ولی ترجیح میدم وقتی دارم با یه غریبه صحبت می کنم لباس تنم باشه.کیوان:این همه غریبه گاییدنت برات مشکلی نبود من که فقط میخوام نگات کنم.-:یعنی فقط با یه نگاه سیر میشی؟یه لبخندی زد و گفت:خب همچین قولی نمیدم ولی میشه با یک نگاه شروع بشه.پتو رو از مقابل خودم کنار زدم و بدنم در داخل لباس خواب نازکم جلوی چشماش نمایان شد.یه برق خاصی تو چشماش دیدم.یه لبخندی زد و گفت:آفرین.حالا شد.-:خب حالا اگه دید زدنتون تموم شد میشه بگی چرا حاج رضا تو رو فرستاده دنبالم؟کیوان:ازم خواسته تو رو برگردونم پیشش.ظاهرا از سرویسی که بهش داده بودی خیلی راضی بوده و میخواد بازم باهات باشه.-:برو پیش حاج رضا و بگو که من دیگه تمایلی ندارم.کیوان:احتمالا از این جواب اصلا خوششون نمیاد.حاج رضا ازم خواست تا هر طور شده تو رو برگردونم.-:خیلی خب.تو تلاشتو کردی ولی من دیگه نمیخوام با حاج رضا بخوابم.کیوان:چرا؟مشکل چیه مگه؟از سکس با حاج رضا خوشت نیومد؟تاجایی که من می دونم حاجی کارش خیلی درسته.-:چرا داری خودتو به کسخلی میزنی؟مگه نگفتی عکس منو توی آلبوم عکسای خانوادگی حاج رضا دیده بودی؟کیوان:البته که دیدم و میدونم که تو یه زمانی عروس اون خانواده بودی.-:پس اگه میدونی من عروس اون خانواده بودم نباید با پدرشوهرم رابطه داشته باشم.کیوان:تو یه زمانی عروس اون خانواده بودی.چیزی که الان هستی و من دارم می بینم فقط یه جنده حرفه ای و طنازه.-:آره من جنده ام ولی اون مرد پدرشوهر منه.مهم نیس که من از پسرش طلاق گرفته باشم اون در هر حال هنوز هم به عنوان پدرشوهر محرم منه.میدونی یعنی چی؟یعنی من دیشب با یکی از محارم خودم سکس کردم.کیوان:حالا لازم نکرده حرف از محرم و نامحرم بزنی.جنده رو چه به این حرفا؟تو مثلا به این چیزا اعتقاد داری؟برات مهمه؟به حلال و حرام بودنش اهمیت میدی؟-:کاری به مسائل دینی و احکامیش ندارم.سکس من و پدرشوهرم از نظر اخلاقی اشتباهه.ما کاری رو کردیم که نباید می کردیم.کیوان:آره خب قبول دارم که اشتباهه ولی آب که از سر گذشت چه یه وجب چه صد وجب.شما که یه بار با هم سکس کردین دیگه چه اهمیتی داره؟کاری که نباید میشد شد پس حداقل سعی کنین در آینده بیشتر انجامش بدین و لذت ببرین.خب از جهتی راست می گفت و آب از سرمون گذشته بود ولی من همچنان ازش خجالت می کشیدم.-:برفرض بخوام حرفتو قبول کنم چطوری باید تو چشماش نگاه کنم؟کیوان:خب اولش احتمالا سخته ولی کم کم روتون به هم باز میشه و راحت ارتباط برقرار می کنین.-:تو این وسط چه نفعی می بری؟این همه اصرار و تلاش تو برای چیه؟کیوان:خب من و حاج رضا با هم حساب و کتاب داریم.درسته که اون رییس منه ولی رابطمون خیلی خوبه و یه جورایی جفتمون به هم نیاز داریم.-:چند سالته؟کیوان:من 30.تو چندی عروس حاج رضا؟-:نگین.بهم بگو نگین.کیوان:بسیار خب نگین تو چند سالته؟-:25.کیوان:خب حالا قبول می کنی که با من بیای پیش حاج رضا؟-:یه شرط داره.کیوان:چه شرطی؟هرچی باشه حاج رضا قبول میکنه.-:این شرط منو تو باید قبول کنی.با کنجکاوی نگاهم کرد و گفت:مرموز حرف میزنی.چی میخوای؟یه لبخندی زدم و گفتم:من ازت خوشم میاد.میخوام منو بکنی.درحالی که حسابی متعجب به نظر می رسید گفت:خب اعتراف میکنم که منم دلم میخواد بکنمت اما من و حاج رضا یه توافقی با هم داریم که من به جنده های حاج رضا کار نداشته باشم و وقتی اون کسی رو برای گاییدن میاره شرایط و وسایل مورد نیازشو فراهم کنم براش و درعوض وقتی خودش این جا نیست و تهرانه منم آزادم تو این ویلا هر کاری میخوام بکنم ، مهمونی ، پارتی ، انواع و اقسام جنده و اینا.-:من کاری به قرار و مدار تو با حاج رضا ندارم.میخوای من بشم سوگولی حاج رضا یا نه؟کیوان:من قبول نمی کنم.-:پس منم دیگه سوگولی حاج رضا نمیشم.کیوان اومد سمتم و کنارم نشست.توی چشمای پر از شهوتم نگاه کرد و گفت:پس حالا که سوگولی حاج رضا نیستی مثل سابق یه جنده آزادی.سرمو به نشان تایید تکان دادم و گفتم:اوهوم.اونم یه لبخندی زد و گفت:پس منم به عنوان یه جنده آزاد می کنمت نه به عنوان کسی که قراره بشه سوگولی حاج رضا.یه لبخند زدم و گفتم:من که آمادم.ادامه دارد......
قسمت شصت و ششمتوی همون وضعیت منو کشید تو بغلش و لبامو به دهن گرفت و مشغول خوردن شد و منم لبای اونو می خوردم.لب و زبونم رو به دهن گرفته بود و می خورد و منم زبون اونو می خوردم.همزمان با دستاش روی سینه هام کار می کرد و اونا رو از روی لباس خوابم می مالوند.منم با صدای ریزی اوووم اوووم می کردم.در همون بین که مشغول عشق بازی و خوردن لب همدیگه بودیم در باز و سیروس وارد شد و بعد از دیدن ما توی اون وضعیت گفت:خیلی نامردین.حالا دیگه تنها تنها؟وایسین منم بیام.سیروس خیلی سریع بهمون ملحق شد و با کمک کیوان به راحتی لباس خوابمو از تنم درآوردن و کامل لختم کردن.خودشون هم خیلی زود لخت شدن.کیوان هم کیر نسبتا سرحال و خوبی داشت ولی بزرگیش قطعا به انداره کیر سیروس نبود.کیوان همچنان لبام رو می خورد و سیروس هم سینه هام رو نوبتی به دهن می گرفت و نوکشون رو می مکید.حال خیلی خوبی داشتم.سیروس همزمان با خوردن سینه هام با انگشتاش لای کسم دست می کشید و با چوچولم هم ور می رفت و منو لحظه به لحظه داغ تر می کرد.چند لحظه بعد جفتشون جلوم راست وایسادن ومنم جلوی پاشون زانو زدم و اول کیر کیوان رو به دهن گرفتم وشروع به خوردن کردم.تموم کیرش رو توی دهنم می کردم و براش می خوردم و همزمان با دستم کیر سیروس رو گرفته بودم و براش می مالیدم.کیوان چشماش رو بسته بود و داشت لذت می برد.سرم رو با دستاش گرفته بود و محکم تو دهنم تلمبه میزد.هر بار کیرشو تا ته تو حلقم فرو می کرد ومنم با تموم وجود براش می خوردم و اونم دیگه یکسره آااااههههه می کشید و ناله می کرد.چند دقیقه بعد کیر گنده سیروس رو به دهن گرفتم و شروع به ساک زدن کردم.کیر کلفتش کامل تو دهنم جا نمیشد ولی هرچقدرش که راه می داد و در توانم بود رو تو دهنم جا می کردم.اونم دیگه از همون اول با دستاش سرمو گرفته بود و محکم تو حلقم تلمبه میزد.همزمان با دستم کیر کیوان رو گرفتم و مشغول مالیدنش شدم.از کیوان خوشم میومد و دلم می خواست اولین سکسم رو باهاش تنهایی انجام بدم ولی سیروس هم اتفاقی اومد تو سکسمون و در عمل انجام شده قرار گرفتیم.با ولع داشتم برای سیروس ساک میزدم و اونم دیگه حسابی سر و صداش در اومده بود و داشت ناله می کرد.کیوان هم با دستاش موهامو بالای سرم جمع کرد و تو مشتش گرفت وسرمو بیشتر و بیشتر به سمت کیر سیروس فشار می داد.به معنای واقعی کلمه دهنم در حال گاییده شدن بود.خلاصه چند باری براشون نوبتی ساک زدم تا اینکه کیوان اومد پشت سرم و منو به حالت داگی استایل رو به روی کیرسیروس نشوند و خودش هم پشت سرم قرار گرفت.سر کیرشو کنار کسم گذاشت و تا به خودم اومدم با یه فشار نسبتا محکم کیرشو تا نصف تو کسم فرو کرد.همون لحظه یه آاااخخخ گفتم که بلافاصله سیروس یه سیلی زد تو گوشم و گفت:خفه جنده.بیا کیرمو بخوور.این حرف رو زد وخودش موهامو تو مشتش گرفت و سرمو به سمت کیرش هدایت کرد وکیرشو تا دسته تو حلقم فرو کرد.همون لحظه کیوان تلمبه های بعدی رو یکی پس از دیگری روانه کسم می کرد.کیرش خیلی کلفت و وحشتناک نبود ولی از اون جایی که کسم خیلی تحریک نشده بود و خیس نبود ورود کیرش تو کسم یه خرده برام تولید درد می کرد.کیوان بدون ملاحظه خشک بودن کسم داشت تلمبه میزد و سیروس هم با خشونت داشت دهنمو می گایید.به نظر سکس گروهی خیلی سخت و خشنی میومد و کیوان هم به نظر طالب همچین خشونت هایی در سکس بود.خب چی می تونست برای من بهتر از این باشه؟سیروس و کیوان دو نفری با قدرت تو کس و دهنم تلمبه میزدن و منم یه تیکه گوشت بودم زیر دست و پاشون وهر کار که دوس داشتن باهام می کردن.کیوان پهلوهام رو با دستاش گرفته بود و محکم تو کسم تلمبه میزد.کم کم داشتم داغ می شدم و کم کم ترشحات کسم داشت راه میفتاد.سیروس هم با خشونت تموم کیرشو تا ته حلقم فرو کرده بود وسرمو محکم گرفته بود و یه حالت خفگی داشت بهم دست می داد.چند ثانیه بعد کیرشو از تو حلقم درآورد و وقتی دهنم باز بود جلوی چشمای کیوان یه تف گنده تو دهنم انداخت و گفت:بخووورش پتیاره.منم تفش رو خوردم و بلافاصله سیروس دوباره کیرشو تا دسته تو حلقم فرو کرد.کیوان که دید من چطوری تف سیروس رو با ولع خوردم شروع کرد با دستاش به باسنم سیلی زدن.چپ و راست محکم سیلی میزد به باسنم و منم هی آاااخخخخ می گفتم و هی سیروس با فرو کردن کیرش ته حلقم ناله های منو خفه می کرد.به سختی داشتم گاییده می شدم.خیلی سخت تر از خیلی از سکسای دیگم.سیروس که حسابی دهنمو گاییده بود کیرشو از دهنم درآورد و گفت:حالا نوبت منه این پتیاره رو بکنم.کیوان همون طور که تو کسم تلمبه میزد گفت:مجبور نیستیم که نوبتی بکنیمش.این جنده ای که من دارم می بینم گنجایش داره دو تا کیرو همزمان در خودش جا بده.مگه نه جنده خانوم؟منم همون طور که گاییده می شدم گفتم:اوهووم.گنجایش دارم.اونم یه سیلی محکم دیگه زد رو کونم و گفت:دیدی گفتم سیروس خان.سپس کیرشو دراورد از تو کسم وگفت:کسشو برات باز کردم.حالام میخوام برم سراغ کونش.سیروس:نمیخوام.من میخوام برم سر وقت کونش.-:نه سیروس.کیر تو کون منو جررررر میده.سیروس هم یه پوزخندی زد وگفت:خب تو هم این جایی که ما کس و کونتو جررررر بدیم دیگه پتیاره.-:پس بذار لااقل اول کیوان کونمو بکنه بازش کنه بعد تو کونمو بکن.کیوان:موافقم.تازه من این جا مهمانم و رسم مهمان نوازی هم میگه که اول من کون این جنده رو بکنم.سیروس:ببینم آقا کیوان مثل اینکه دلت میخواد حاج رضا بفهمه که تو عروسشو گاییدی.کیوان:نه سیروس تو همچین کاری نمی کنی.سیروس:درسته همچین کاری نمیکنم ولی تو هم میذاری اول من کون این جنده رو پاره کنم.بعدش تو میتونی بکنیش.چه فرقی برای تو میکنه؟-:باورم نمیشه که شما دارین سر گاییدن کون من این طوری معامله می کنین.کیوان:خب مثل اینکه دیگه چاره ای نیس.بفرما سیروس خان.این شما و این کون این جنده خانوم.واااای نه.تصور اینکه کیر اژدهایی سیروس بخواد کونمو باز کنه هم وحشتناک بود.کیوان خودش دراز کشید و یه چنگ تو موهام زد وگفت:پاشو بیا رو کیرم بشین جنده خانوم.منم رفتم و با کس روی کیر کیوان فرود اومدم و کیرش تقریبا به راحتی وارد کس خیسم شد.سیروس هم از پشت یه سیلی به کونم زد و گفت:رو کیرش بالا پایین کن کس خانوم.شروع به بالا و پایین رفتن روی کیر کیوان کردم واونم کامل سرمو گرفت و به سمت صورتش برد.لبشو چسبوند به لبم و شروع به خوردن و مکیدن لبام کرد.لب و زبونم رو می خورد و منم زبون اونو می مکیدم.روی کیرش بالا و پایین می رفتم و همزمان بهش لب می دادم و لباشو می خوردم.اوووم.سیروس هم دیگه داشت برای گاییدن کونم آماده میشد.اومد پشتم و اول انگشتشو کمی خیس کرد وآروم تو سوراخ کونم فرو کرد.انگشت اولش خب خیلی اذیتم نکرد ولی وارد شدن انگشت دومش کم کم درد رو بهم منتقل کرد.با دو انگشت تو کونم می کرد و منم همزمان روی کیرکیوان بالا و پایین می شدم.خیلی زود انگشتاشو از کونم درآورد و کیرشو جایگزین انگشتاش کرد.سر کیرش رو کنار سوراخ کونم گذاشت.احتمالا باید دردناک ترین لحظات سکسی زندگیم رو تجربه می کردم.سیروس یه سیلی روی کونم زد و گفت:آماده ای کونی؟آماده ای کونتو جررررر بدم پتیاره کونده؟هنوز جوابش رو نداده بودم که یه فشار به کیرش وارد کرد وسر کیرش با قدرت وحشتناکی ورودی مقعدم رو شکافت و به سختی وارد کونم شد.تقریبا از شدت درد جیییغ کشیدم که همون لحظه کیوان سری با دستش سرمو گرفت و لبامو به تسلط لباش در آورد.دیگه نمی تونستم با کسم روی کیر کیوان حرکت کنم و همون طور بی حرکت مونده بودم و کیوان هم فقط لبام رو می خورد.سیروس هم نمی خواست بهم امون بده تا یه نفسی بگیرم واصلا اجازه نداد که نفسم بالا بیاد و یه فشار دیگه وارد کرد و من حرکت سانت به سانت کیر وحشتناکش رو ذره ذره با درد زیادی حس می کردم.تا مغز استخوانم تیر می کشید.تک تک سلول های بدنم بند بند وجودم درد می کرد.کیوان کمی مهربانانه تر داشت باهام بر خورد می کرد.با دستاش به آرامی پوست صورتم رو نوازش می کرد و حتی برای ثانیه ای از لبام غافل نمیشد.یکسره لب و زبونم رو می خورد و این طوری صدا رو در درونم خفه می کرد.بر خلاف کیوان ولی سیروس داشت محکم و وحشیانه کیرشو توی کونم فرو می کرد.قبلا چند باری با سیروس سکس داشتم ولی بهش کون نداده بودم و اون اولین بار بود که داشت کونمو می گایید.توی همون لحظات گاییده شدنم با خودم عهد کردم که اگر از توی این سکس زنده بیرون اومدم دیگه هرگز به سیروس کون ندم.کیوان کم کم از همون زیر کیرشو توی کسم عقب و جلو می کرد وسیروس هم دیگه تقریبا کیرشو تا دسته تو کونم فرو کرده بود.از شدت درد دیگه اصلا متوجه هیچ چیز و هیچ کس نبودم.نمیدونم چرا احساس می کردم چشمام داره تار میشه و دیگه صداها هم واضح نبودن.اتفاقی که افتاده بود این بود که من داشتم از حال می رفتم...ادامه دارد......
قسمت شصت و هفتمنمیدونم چقدر گذشت و چطور گذشت ولی وقتی به خودم اومدم هنوز تو همون پوزیشن بودیم.هنوز کیوان کیرشو تو کسم عقب و جلو می کرد و هنوز هم سیروس از پشت محکم تو کونم تلمبه میزد.داشتم دو کیره گاییده می شدم و این در حالی بود که دیگه حتی احساس درد نمی کردم.ازآخرین باری که دو کیره گاییده شده بودم زمان زیادی می گذشت.چشمام که باز شد و نگاهم به چشمای کیوان که زیرم بود افتاد یه لبخندی زد و گفت:ببین سیروس خان مرده زنده شد.-:من تقریبا زیر کیرتون داشتم می مردم و شما اصلا عین خیالتون نبود؟؟؟یکسره داشتین منو می گاییدین به جای اینکه منو سر حال بیارین؟سیروس همون طور که کونمو می گایید گفت:خودت انتخاب کردی که یه جنده باشی و یه جنده رو باید گایید در هر حالت و وضعیتی که باشه.-:من دیگه بهت کون نمیدم سیروس.سیروس:تو خیلی غلط میکنی پتیاره.من تازه راهشو یاد گرفتم.مثل اینکه یادت رفته خودت با پای خودت اومدی اینجا گاییده بشی.خب راست می گفت.خودم داوطلبانه برای گاییده شدن رفته بودم اونجا.دو نفری توی کس و کونم تلمبه میزدن ومنم دیگه داشتم داغ میشدم.دیگه فقط لذت بود و لذت که اون دو مرد داشتن بهم منتقل می کردن.سیروس همون طور که از پشت کونمو می گایید با دستش موهامو از پشت کشید و سرمو به طرف عقب کشید وهمون طور عقب نگه داشت.کیوان هم به تبعیت از سیروس همون طور که تو کسم تلمبه میزد با دستاش گلومو گرفت وآروم فشار می داد.کس و کونم خیلی محکم در حال گاییده شدن بود وهمزمان سیروس موهام رو محکم می کشید و کیوان هم گلومو فشار می داد.سیروس همزمان با گاییدن کونم با یه دستش موهامو می کشید و با دست دیگش به کونم سیلی میزد.هر دو طرف کونمو نوبتی سیلی میزد.در همون بین که داشتم به وسیله کیراشون گاییده می شدم صدای زنگ موبایلم بلند شد.دست دراز کردم تا گوشیم رو بگیرم ولی دستم بهش نمی رسید و کیوان که به گوشیم نزدیک تر بود دست دراز کرد و گوشیم رو گرفت و گفت:میترا؟این میترا خانوم کی باشن؟-:یکی از دوستامه.سیروس:احتمالا یکی از دوستای جندشه.درسته؟میترا هم مثل تو جنده است مگه نه؟-:نه اون جنده نیست.سیروس:جنده هم نباشه ما جندش میکنیم.تو اونو میاری پیش ما و ما هم ترتیبشو میدیم.مگه نه جنده؟-:نه مسئله این جاست که اون خودش بکنه.کیرشم خیلی دراز و خوشگله.اصلا گوشیمو بده ببینم.کیوان هم که حسابی متعجب به نظر می رسید گفت:نمیدم.درست صحبت کن ببینم چی میگی؟با کلافگی گفتم:بابا این دوست من دوجنسه است.خودش کیر داره.به وضوح یه برق خاصی رو تو چشمای کیوان دیدم و مطمئنم که سیروس هم وضعیتش همین طوری بود.همون لحظه گاییدنم رو متوقف کردن و سیروس کیرشو از کونم دراورد و کیوان هم منو از روی کیرش بلند کرد.در یک لحظه کس وکونم از کیر خالی شد.گوشیم یکسره زنگ می خورد و اون دو تا متعجب به من نگاه می کردند.بالاخره سیروس به حرف اومد و گفت:تو واقعا با یه دوجنسه دوستی؟باهاش رابطه داری؟همون لحظه زنگ خوردن گوشیم متوقف شد.-:اوهوم.کیوان:همیشه فک می کردم ما این جا تو ایران دوجنسه نداریم و اینا همش واس فیلمای پورنو خارجیه.-:خب حالا که می بینی وجود دارن و من با یکیشون دوستم.کیوان:پس گفتی که جنده نیست و خودش کیر داره و میکنه؟-:خب یه جورایی هم میده و هم میکنه.یه دوس پسر داره که بهش میده.ولی از طرف دیگه منو میکنه.سیروس:پس میشه ما هم بکنیمش مگه نه؟-:احتمالا ولی خب باید راضیش کنین دیگه.سیروس:زحمت راضی کردنش رو باید خودت برامون بکشی.باید اون رفیق دو جنستو جنده ما بکنی.-:خب من باهاش صحبت می کنم.البته اگه تا این حد مایل به گاییدنش هستین.کیوان:معلومه که مایلیم.دیگه از کجا میشه یه همچین موردی پیدا کرد؟حتما برامون ردیفش کن.همون لحظه مجددا گوشیم زنگ خورد.بازم میترا بود واین بار جواب دادم و به اصرار سیروس و کیوان که می خواستن صداش رو بشنون روی بلندگو گذاشتم.با میترا صحبت کردم وتمام مدت سیروس و کیوان مست و حشری صداشو می شنیدن و به وضوح می دیدم که براش راست کردن.میترا بدجوری برام دلتنگی می کرد و می خواست تا زودتر برگردم تهران.حتی یکی دوبار گفت که دلش برای گاییدن کس و کونم تنگ شده و میخواد که جررررم بده و این باعث شد سیروس و کیوان بیشتر براش راست کنن.منم گفتم معلوم نیس کی برگردم و ممکنه چند روزی بیشتر بمونم.تماسم که به پایان رسید سیروس و کیوان با کیرای راست شدشون جلوم بودن.چقدر ترسناک و تشنه به نظر می رسیدن.سیروس یه چنگ تو موهام زد و گفت:به زودی باید این رفیق جندتو برامون جور کنی.الآنم بخواب که کارمون باهات تموم نشده.خودش زیر خوابید واز من هم خواست تا با کس روی کیرش بشینم.منم روی کیر گنده اش فرود اومدم و این بار راحت کیرش تا دسته تو کسم جا گرفت.یه سیلی روی باسنم زد و گفت:رو کیرم بالاپایین کن جنده.شروع کردم روی کیرش بالا و پایین کردن و کیوان هم اومد پشت سرم و کیرشو با سوراخ کونم تنظیم کرد و با یه فشار کیرشو تا دسته تو کونم جا کرد.کیراژدهایی سیروس راه کونمو باز کرده بود و کیر کیوان خیلی راحت تا دسته تو کونم نشست.احساس لذت فوق العاده ای تموم وجودم رو احاطه کرده بود.دو تا کیر توی کس و کونم عقب و جلو می شد و من یکسره آاااهههه می کشیدم.کیوان پهلوهامو با دستاش گرفته بود ومحکم تو کونم تلمبه میزد و سیروس هم درحالی که صورتامون به هم چسبیده بود کیرشو تو کسم عقب و جلو می کرد.در شرایط عادی از لب بازی با سیروس خیلی خوشم نمی اومد ولی اون قدری مست و حشری بودم که با لذت ازش لب می گرفتم و اونم حسابی لب و زبونم رو می خورد.تموم وجودم داغ شده بود.صدای شالاپ و شلوپ ناشی از برخورد دو تا کیر گنده به ته کس و کونم تمام فضا رو پر کرده بود و منم که یکسره آااااهههه می کشیدم و اونام که قربون صدقم می رفتن.بوی شهوت و عرق و مستی تموم فضا رو پر کرده بود.اونام یکسره تو کس و کونم تلمبه میزدن.لا به لای تلمبه زدناشون خیلی زیبا و هیجان انگیز به ارگاسم رسیدم.ارگاسم همزمان از کس و کون.اونا هم به نظردیگه در آستانه ارضا شدن بودن.در یه اقدام هماهنگ همزمان کیراشون رو از کس و کونم خارج کردن و من رو خوابوندن و خودشون هم اومدن بالای سرم و مشغول جق زدن شدن.سیروس یه چنگ تو موهام زد و گفت:وا کن دهنتو جنده.دهنمو باز کردم و اونم کیرشو سمت دهنم گرفت و چند ثانیه بعد با ناله های زیادش آب داغ و پرفشارش توی دهنم پمپاژ شد و کمی هم روی صورتم ریخت و بیشترش توی دهنم خالی شد.آبش رو مزه مزه کردم و خوردم ومنتظر اومدن آب کیوان شدم.ولی اون انگار آبش نمیومد.کیوان اومد و روی شکمم نشست و کیرشولای سینه هام گذاشت.با دستاش سینه هام رو گرفت و به هم فشار می داد و کیرشو لای سینه هام عقب و جلو می کرد.دو سه دقیقه ای همین طور کیرشو لای سینه هام عقب و جلو کرد تا بالاخره در آستانه ارضا شدن قرار گرفت.کیرشو جلوی صورتم گرفت و منم دهنم رو باز کردم و ثانیه هایی بعد آب داغ و پرفشارش توی دهنم و روی صورتم خالی شد.حجم آبش خیلی بیشتر از سیروس بود و این برام جالب بود و مقدار زیادی از منیش توی دهنم ریخت که منم اونو مزه مزه کردم و خوردم.صورتم هم که کمی از آب کیر سیروس و کیوان روش ریخته بود رو پاک نکردم.سیروس و کیوان دو طرفم ولو شدن ومنم خودمو توی بغل کیوان ول کردم.خیلی بی حال بود ولی با این وجود توی چشمام نگاه کرد و گفت:با این آب کیری که روی صورتت ریخته شده جنده تر به نظر می رسی.منم یه لبخندی بهش زدم و گفتم:من خیلی جنده تر از اونی هستم که حتی فکرش رو بکنی.یه بوسه ای روی لبم گذاشت و گفت:هنوز خیلی چیزا هست که میخوام با تو تجربه اش کنم.ادامه دارد......
قسمت شصت و هشتمپاشو خودتو جمع و جور کن که مهمون داری؟در حالی که با کنجکاوی به سیروس نگاه می کردم گفتم:مهمون؟سیروس:اوهوم.زود باش یه چیزی تنت کن.البته اگه خجالت می کشی؟منی که بعد از سکس همزمان با سیروس و کیوان کاملا لخت بودم بدون اینکه شورت و سوتینم رو بپوشم و اصلا وقت پیدا کنم برای پوشیدنشون سریع تاپ و شلوارکم رو پوشیدم و همون لحظه در اتاق سرایداری باز شد و بابا وارد اتاق شد.اصلا انتظار دیدنش رو اون هم اونجا نداشتم.یه نگاه به سیروس انداخت و گفت:میخوام با عروسم.... میخوام با دخترم تنها باشم.سیروس هم سری تکان داد واز اتاق خارج شد.کمی بهم نزدیک تر شد و منم همون طور که سرم پایین بود سلام کردم.اونم به فاصله کمی کنارم نشست و گفت:سلام دخترم.حالت چطوره؟بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم:ممنونم.خوبم بابا.بابا:کیوان رو که فرستادم دنبالت انتظار داشتم باهاش برگردی خونت.-:خونم؟بابا:درسته.جایی که بهش تعلق داری.-:من دیگه به اون خونه تعلقی ندارم بابا.من دیگه عروستون نیستم.بابا:منم ازت انتظار ندارم که به عنوان عروسم بیای اون جا.-:پس به چه عنوانی می خواین بیام اونجا؟به عنوان یه جنده بی ارزش که بیام ارضاتون کنم و بهتون سرویس بدم؟بابا:این حرفو نزن نگین.من این طور فکر نمی کنم.-:مهم نیست شما چطور فکر می کنین بابایی.من دیگه اون عروس نجیب و پاک وبا وقار شما نیستم.من یه جنده بی ارزشم که نصف مردای شهر منو گاییدن.بابا:من نمی خوام به چشم یک جنده بهت نگاه کنم.-:پس چرا ازم میخواین که دوباره به اون جا بیام؟بیام که منو بذارین یه گوشه و هر روز فقط تماشام کنین؟خب شما منو برای گاییدن می خواین.برای هم خوابی ونه هیچ چیز دیگه.باورم نمیشد که دارم با پدرشوهر سابقم این جوری صحبت می کنم.بابا:معلومه که میخوام بکنمت ولی نه به عنوان یه جنده.میخوام برام سوگولی باشی ، یه دلبر عزیز دردونه وحشری.میخوام باهام باشی برای مدت طولانی.برای همیشه.-:من به اون آقای جوان هم گفتم که نمیتونم و نمیخوام که به اون جا برگردم.بابا:و منم برای همین اینجام که اصرار کنم.که هر طور شده راضیت کنم که قبول کنی.-:متاسفانه من قبول نمی کنم.بابا:ولی ما قبلا با هم سکس کردیم.من همین دیروز تو رو گاییدم.-:آره بابا گاییدی ولی به عنوان یه جنده نه به عنوان یه سوگولی.نه به عنوان یه همدم و همراه همیشگی.تو بازم میتونی با من باشی و منو بکنی ولی فقط وفقط به عنوان یه جنده.من نمی خوام و نمی تونم سوگولی کسی باشم.بابا:پس میخوای که جندگی کنی و جنده بمونی؟-:اوهوم.کاملا.بابا:باشه.حالا که این طور می خوای منم به تصمیمت احترام میذارم.الآن هم پاشو لباساتو بپوش و سوار ماشینم شو.میخوام ببرمت خونه و به عنوان یه جنده بکنمت.مثل یه جنده واقعی.سری تکون دادم و گفتم:نه شرمندم.الآن دیگه کم کم باید جمع و جور کنم برگردم تهران.حالا در یه فرصت دیگه می تونی با من باشی.بابا:وقتی برگشتم تهران چطوری پیدات کنم و باهات در ارتباط باشم؟شماره ام رو بهش دادم و گفتم:بهم زنگ بزن.هر وقت وقتم آزاد بود باهات هماهنگ میکنم میام پیشت.بابا:هیچ وقت فکرش رو هم نمی کردم که یه روزی به این جایی برسی که الآن هستی.-:منم فکرشو نمی کردم بابا.سرش رو به سرم نزدیک کرد و آرام لبم رو بوسید واز جاش بلند شد و در حالی که به سمت در خروجی می رفت گفت:بهت زنگ میزنم.بعد از رفتن بابا سیروس وارد اتاق شد و گفت:قبول نکردی که سوگولیش باشی نه؟-:تو که میدونی من نمی تونم مال یه نفر باشم.با یه نفر باشم.سیروس:خوبه که همچین آدمی هستی.چرا که اگر قرار بود فقط و فقط برای یک نفر باشی قطعا اون یه نفر من نبودم.ولی همین که خودتو وقف عام کردی باعث میشه تا یکی مثل منم بتونه باهات باشه و ازت لذت ببره.-:تو واقعا ازم لذت می بری؟سیروس:بدون اغراق بگم که من زنای زیادی رو گاییدم ولی هیچ کدومشون مثل تو نبودن و نتونستن که منو ارضا کنن.-:ممنونم.سیروس:حالا واقعا میخوای برگردی تهران؟-:اوهوم.بر نگردم؟سیروس:خب راستش امیدوار بودم که یه کمی بیشتر بمونی اینجا.-:نگران نباش سیروس خان.من مزه کیرتو دوس دارم.بازم میام پیشت و حتما به خودت و کیرت حال میدم.سیروس:مطمئنم که بر می گردی.تو دیگه کفتر جلد خودمی.فقط کاش میشد که حداقل یه امشب رو اینجا بمونی.-:این همه اصرارت برای چیه؟مگه امشب چه خبره؟من که گفتم به زودی دوباره میام پیشت.سری تکان داد و گفت:امشب یه نفر داره میاد اینجا.فکر کردم اگه تو هم باشی بیشتر خوش میگذره.-:کی داره میاد؟نگو که بازم برام بکن آوردی؟سیروس:نه در واقع اونم یه جنده است مثل خودت.سیمین داره میاد شمال یه دو سه روزی بمونه.-:سیمین؟مامان سهیل؟سیروس:آره.شوهرش باز رفته ماموریت و این جنده خانومم از فرصت استفاده کرده و داره میاد شمال جندگی کنه.دلش واس کیر سیروس خان تنگ شده.-:که این طور.سهیل هم هست؟سیروس:نه نیست.خیالت راحت.میخوام تو هم باشی سه نفری با هم خوش بگذرونیم.-:راستش مطمئن نیستم موندنم کار درستی بوده باشه.من چند ماه پیش تصمیم گرفتم که برای سیمین و پری کار کنم و اونام برای من مشتری جور می کردن.ولی بعد یه مدت بنا به دلایل شخصی نتونستم باهاشون ادامه بدم و خودمو کنار کشیدم.سیروس:الان احساس شرمندگی می کنی؟-:شرمندگی که نه ولی فکر می کنم میشد اون طوری نرم.سیروس:به نظر من که اصلا موضوع مهمی نیست.تو دوباره می تونی با سیمین باشی و حتی با پری.-:و اونا احتمالا ازم میخوان که دوباره براشون کار کنم.سیروس:خب براشون کار کن.همین چند دقیقه پیش خودت گفتی که تو نمیخوای و نمی تونی که فقط با یک نفر و مال یک نفر باشی.سیمین و پری مشتری های زیادی دارن وافراد مختلفی رو می تونن برات ردیف کنن.این طوری تو به اون تنوعی که دنبالشی می رسی و علاوه بر اون از نظر اقتصادی هم خیلی به نفعته.-:نمیدونم.نمیدونم باید چی بگم.سیروس:حالا بعدا می تونی راجع بهش فکر کنی.ولی فعلا بگو ببینم امشب رو این جا می مونی؟-:اوهوم.گفتی سیمین میخواد چقدر این جا بمونه؟سیروس:احتمالا دو سه روز.-:پس منم احتمالا دو سه روز می مونم وهمراه با سیمین بر می گردم تهران.گل از گل سیروس شکفت و با یه لبخندی گفت:خیلی عالیه.ادامه دارد......
قسمت شصت و نهم[b][/b]تازه از حموم بیرون اومده بودم و داشتم موهامو خشک می کردم.فقط یه شورت و سوتین تنم بود که سیروس وارد اتاق سرایداری شد و گفت:همین الآن سیمین اومد.-:خب الآن کجاست؟سیروس:رفت داخل ویلای اصلی دیگه.-:کی میری بکنیش؟سیروس:من نمیرم بکنمش اون خودش میاد اینجا گاییده بشه.-:چرا وقتی ویلای به اون بزرگی و زیبایی با اون همه امکانات هست میاد و این جا رو ترجیح میده واسه گاییده شدن؟سیروس:خب شاید اونم مثل تو یه جورایی دوس داره تحقیر بشه.-:بهش گفتی من این جام؟سیروس:هنوز نه.میخوام که خودش بیاد و تو رو ببینه.مطمئنا حسابی سورپرایز میشه.-:نمی خوای براش شام اماده کنی؟ساعت از 9 هم گذشته ها.سیروس:اون نیومده این جا شام بخوره.اومده کیر بخوره.کیر.جنده خانوم.خودش گفت که سریع لباساشو عوض میکنه و میاد.همون لحظاتی که مشغول صحبت بودیم در اتاق سرایداری باز شد و سیمین که تنها یه تاپ و شلوارک ست مشکی تنش بود وارد اتاق شد و به محض دیدن من برای چند لحظه شوکه شد.منی که با یه شورت و سوتین تنها در مقابلش حضور داشتم.چیزی رو که می دید باور نمی کرد.بعد از چند لحظه که از شوک بیرون اومد گفت:نگین خودتی؟سرمو به نشان تایید تکون دادم و گفتم:اوهوم.خودمم.سیمین:تو این جا چیکار میکنی؟-:دقیقا به همون خاطری اینجام که تو الآن این جایی.سیمین رو به سیروس کرد و گفت:لعنت به تو سیروس کی می خواستی بهم بگی که جنده کوچولوی من این جاست؟سیروس:خب باید تا این جا میومدی و خودت سورپرایز می شدی.می دونستم که حسابی خوشحال میشی.سیمین به طرفم حرکت کرد و گفت:معلومه که خوشحال میشم.خودشو بهم رسوند و بلافاصله لبشو روی لبم گذاشت و شروع به خوردن لبام کرد.هولم داد و فوری منو روی زمین خوابوند و خودش هم افتاد روم و دوباره مشغول مکیدن لبام شد.منم باهاش همراه شدم و همزمان لبش رو می خوردم.سیروس فعلا یه گوشه مونده بود و ما رو تماشا می کرد.سیمین با ولع لب و زبونم رو می خورد و منم زبون اونو می مکیدم.سیمین همزمان با خوردن لبام با دستاش سوتینم رو از جلو باز کرد و از تنم در اورد و وقتی چشمش به سینه هام افتاد بیخیال لبام شد و با ولع به سمت سینه هام حمله ورشد.نوک سینمو به دهن گرفت و مشغول مکیدن شد و همزمان با دستش اون یکی سینمو توش مشتش گرفته بود و می مالید.آاااههههه کشیدم و چشمام رو بستم و خودمو سپردم دست سیمین.اونم کاملا روم مسلط شده بود و داشت با ولع سینمو میخورد.غرق در لذت بودم که همزمان سینه دیگرم هم مکیده شد.چشمام رو باز کردم و دیدم سیروس اومده و اون یکی سینمو به دهن گرفته و داره میمکه.دو نفری به جون سینه هام افتاده بودن و هر کدوم یکی از سینه هامو می مکیدن و منم غرق در لذت بودم.بعد از گذشت چند لحظه مکیده شدن سینه هام متوقف شد.چشم که باز کردم دیدم سیروس و سیمین دارن لب همو می خورن.دلم می خواست بازم سینه هام رو بخورن ولی اونا مشغول لب گرفتن از هم بودن.همون لحظه سیروس سیمین رو روی زمین خوابوند و سریع لباسای سیمین رو یکی پس از دیگری از تنش دراورد و کامل لختش کرد.بلافاصله خودش هم لخت شد و روی سینه های سیمین نشست و کیر اژدهاییش رو جلوی صورت سیمین گرفت و گفت:وا کن دهنتو جنده.سیمین هم مطیعانه دهنش رو باز کرد و سیروس هم با خشونت تمام کیرشو تو حلق سیمین فرو کرد و گفت:بخووورش جنده.کیری رو که این همه براش له له میزدی رو بخووور کونده خانوم.سیمین هم با ولع شروع به خوردن کیر سیروس کردسیروس هم از همون اول سر سیمین رو با دستاش گرفته بود و محکم تو حلقش تلمبه میزد.هر بار کیر اژدهایی سیروس تا ته تو حلق سیمین فرو می رفت ولی اون جنده اصلا خم به ابروش هم نمی آورد.واقعاعشق به کیر ، عشق جندگی و هرزگی از بند بند وجودش می بارید.همون زمان که سیروس مشغول گاییدن دهن سیمین بود منم رفتم و لای پای سیمین قرار گرفتم و سرمو سمت کسش بردم.آخ که بوی کسش همون اول کار دیوونم کرد.واقعا اون جنده سن بالا خوب مالی بود.بدون کوچکترین درنگی شروع به خوردن کسش کردم.زبونمو به سطح کسش رسوندم و مشغول لیسیدنش شدم.سیمین هم همون طور که کیر سیروس رو می خورد با صدای خفه و ریزی اوووم اووووم می کرد.از اون جایی که کیر گنده سیروس تموم فضای دهنش رو پر کرده بود احتمالا حتی نمی تونست آااااههههه بکشه و تنها یه صدای اوووم اووووم گفتن ریزی ازش شنیده میشد.این قدر حشری و تشنه بود که خیلی زود کسش خیس شد و ترشحاتش راه افتادن.منم با ولع و اشتهای زیاد کسش و ترشحاتش رو با هم می خوردم.همون طور که لای پاهاش بودم و کسش رو براش می خوردم اون در یه حرکت ناگهانی جفت پاهاش رو از دو طرف دور گردنم حلقه کرد و محکم و پرقدرت سرم رو به کسش فشار داد.برای یه لحظه کاملا احساس خفگی کردم.پاهاش دور گردنم حلقه شده بود و تموم صورتم هم داخل کس تپل و گنده اش محو شده بود.حتی نمی تونستم نفس بکشم.سیمین یکسره ناله می کرد و با فشار دادن سر من با پاهاش به کسش ازم می خواست تا بیشتر و بیشتر کسشو بخووورم.منم با وجود اینکه به وسیله پاهاش تحت فشار شدیدی بودم ولی همچنان با ولع کسش رو می خوردم و چوچولش رو می مکیدم.ترشحات کسش هم یکسره جاری بود و یه مقدارش توی دهنم می ریخت که می خوردم و بقیه اش هم روی سر و صورتم و حسابی خیس کرده بود.دو سه دقیقه ای به همین منوال گذشت که سیروس کیرشو از دهن سیمین بیرون کشید و از روی سینه هاش بلند شد.یه چنگی تو موهام زد و در حالی که منو از بین دست و پای سیمین خارج می کرد بلندم کرد و گفت:پاشو جنده که حالا نوبت توئه.منو همون جا کنار سیمین روی زمین خوابوند وخودش هم اومد و این بار روی سینه من نشست.کیرش که تا الآن تو دهن سیمین بود حالا مقابل صورتم بود.سیروس یه سیلی زد تو گوشم و گفت:منتظر دعوتنامه ای جنده؟وا کن دهنتو ببینم.دهنمو که باز کردم اونم با یه فشار کیرشو تا دسته تو حلقم جا کرد.عوقم گرفته بود و نزدیک بود بالا بیارم ولی با هر بدبختی بود جلوی خودمو گرفتم.سیروس سرمو با دستاش گرفت و شروع به گاییدن دهنم کرد.همزمان سیمین هم اومد بین پاهای من و سرشو برد سمت کسم و شروع به لیسیدن کسم کرد.زبونش که به سطح کسم خورد دیوونه شدم.می خواستم آااااهههه بکشم ولی نمی تونستم یعنی کیر کلفت سیروس بهم اجازه نمیدم و منم مثل سیمین تنها یه صدای ضعیف اوووم اووووم ازم خارج میشد.سیمین مثل قحطی زده ها کسمو با ولع می خوورد و چوچولم رو می مکید.تموم تنم داغ شده بود وترشحات کسم هم کم کم داشت راه می افتاد.سیروس هم یکسره تو حلقم تلمبه میزد و داشت دهنم رو می گایید.بعد از گذشت چند دقیقه سیروس کیرشو از دهنم بیرون کشید و از روی سینه هام بلند شد.بلافاصله بعد از بلند شدن سیروس ، سیمین خودش رو کاملا روم انداخت ولبشو روی لبم گذاشت.مشغول خوردن لب و زبونم شد و منم لب و زبون اونو می خوردم.سینه هامون به هم مالیده می شدن و کس هامون هم به هم چسبیده بودن.زبونم رو توی دهنش کرده بودم و اونم داشت با ولع زبونم رو می مکید.کاملا سنگینی تنش روم بود ولی من این زیر فشار بودن رو دوس داشتم.همون طور که چشم تو چشم هم بودیم سیمین به آرامی گفت:دهنتو وا کن نگین.می دونستم میخواد چیکار کنه برای همین چیزی نگفتم و بلافاصله دهنم رو باز کردم و اونم یه تف گنده تو دهنم انداخت و منم بی هیچ حرفی تفش رو خوردم.دوباره لب و زبونمو به دهن گرفت و با لذت مشغول خوردنشون شد.منم همچنان لب و زبونش رو می خوردم.همون زمان که ما مشغول معاشقه بودیم سیروس اومد وپشت سیمین قرار گرفت و کیرشو با یک ضرب تا ته تو کس تپل سیمین فرو کرد که سیمین یه آااااههههه از سر لذت کشید.سیروس هم یه جووووون گفت و شروع به گاییدن سیمین کرد.سیمین داشت گاییده میشد و همزمان لب و زبون منو می خورد و منم باهاش همراهی می کردم.سیروس کیرشو با قدرت تو کس سیمین عقب و جلو می کرد و با هر تلمبه ای که میزد سیمین هم روی من عقب و جلو میشد و این کار باعث میشد سینه های بزرگش به سینه های من بیشتر و بیشتر مالیده بشن.جفتمون از شدت لذت آااااهههه می کشیدیم ولی یک لحظه هم از لب و زبون هم غافل نمی شدیم.سیروس هم همزمان با گاییدن کس سیمین با دست به لمبرهای کونش سیلی میزد.پهلو های سیمین رو گرفته بود و محکم تو کسش تلمبه میزد.آاااااهههه کشیدنای سیمین تمومی نداشت.ما هم یکسره لب و زبون همو می خوردیم و مقدار زیادی بزاق تو دهن هم رد و بدل می کردیم.بعد از گذشت چند دقیقه سیروس کیرشو از کس سیمین بیرون آورد و یهویی موهاشو کشید و گفت:پاشو جنده.پاشو بیا این ور که میخوام این جنده کوچولو رو جرررر بدم.سیمین رو کنار زد و اومد سراغ من و ازم خواست که به شکم دراز بکشم.منم طبق خواسته اش عمل کردم و به شکم خوابیدم.سیروس هم اومد پشت سرم و کیرشو کنار کسم قرار داد و با یه فشار خیلی محکم کیرشو تا دسته تو کس خیسم جا داد و من یه آاااخخخخ گفتم که سیروس گفت:جووووون.دردت اومد جنده؟-:آاااااخخخخ.اوهوم ولی تو توجهی نکن.میخوام منو بکنی.سیروس:میکنمت جنده من.جررررت میدم کونی من.تلمبه هاش توی کسم شروع شد و با قدرت کیرشو توی کس خیسم عقب و جلو می کرد.کیرش تمام فضای کسم رو پر کرده بود واونم وحشیانه داشت کسم رو می گایید.سیمین هم که بیکار یه گوشه مونده بود اومد و پاهاش رو جلوم دراز کرد وگفت:میخوام پاهامو بلیسی جنده کوچولوی من.یه نگاهی به پاهای خوشگل وسفیدش که مثل جنده ها یه لاک خوش رنگ آبی به ناخوناش زده بود انداختم و با زبونم شروع به لیسیدن کف پاهاش کردم.سیروس همچنان تو کسم تلمبه میزد و منم داشتم برای سیمین پالیسی می کردم.کف پاهاشو می لیسیدم و کم کم سراغ انگشتاش میومدم.انگشتاشو تو دهنم می کردم و می مکیدم و سیمین هم آاااهههه می کشید.خودش هم کمک می کرد و پاهاشو به صورتم می مالوند وانگشتاشو تو دهنم فرو می کرد.منم همزمان با گاییده شدن حسابی برای سیمین پا لیسی کردم.کسم حسابی خیس شده بود و آب انداخته بود.داشتم به ارضا شدنم نزدیک می شدم و سیروس هم انگار تلمبه های آخرش بود و این قدر محکم کسم رو گایید که تقریبا همزمان جفتمون ارضا شدیم.سیروس چند تا تلمبه آخرو خیلی محکم تو کسم زد وبالاخره کیرشو از کسم بیرون کشید و رفت سمت سیمین و کیرشو سمت پاهای سیمین گرفت و لحظاتی بعد آب داغ و پرفشارش روی پاهای سیمین و انگشتاش خالی شد.انگار سیروس هم مثل من حسابی با پاهای سیمین حال کرده بود.بعد از اینکه همه آبشو خالی کرد یه چنگ تو موهام زد و سرمو گرفت و به طرف پاهای سیمین هدایت کرد و گفت:نمیخوام حتی یه قطره از آبم هم روی پاهای این جنده باقی بمونه.پاهاشو تمیز کن.قند تو دل سیمین آب شد و خودم هم خیلی خوشحال شدم.با ولع دوباره به پاهای سیمین حمله کردم وبا زبونم حسابی پاهاش و انگشتاشو لیسیدم و همه آب سیروس رو از روی انگشتای پاش خوردم.سیروس یه گوشه ولو شده بود وسیمین هم بغل دستم دراز کشیده بود.سیمین:سیروس فک کنم الآن دیگه گرسنه ام شده و میخوام شام بخورم.پاشو یه چیزی ردیف کن دور هم بخوریم.سیروس:بله خانوم.حتما.-:چقدر مودب.چقدر باشخصیت.تا چند دقیقه پیش که جنده اش بودی.سیمین لبخندی زد و گفت:من هنوز و همیشه جنده سیروسم.ولی خارج از زمان سکس اون میدونه که خدمتکار این خونه است و منم خانوم این خونه.سیروس:حتما همین طوره خانوم.سیمین:در ضمن در جریان باش که امشب من و نگین تو ویلا می خوابیم و تو باید همین جا تنها بخوابی.سیروس:میشه نگین همین جا بمونه؟اون این چند شب رو این جا خوابیده بیاد توی ویلا جای خوابش عوض میشه بدخواب میشه.در ضمن شما هم تازه از راه رسیدین و حتما خسته این.بهتره استراحت کنین.سیمین:لازم نکرده.همین که گفتم.امشب نگین تا صبح مال منه.ادامه دارد......