قسمت هفتادممنم دلم برات تنگ شده عزیز دلم ولی گفتم که کارم یه خرده بیشتر طول میکشه دو سه روز دیگه بر می گردم تهران.میترا با یه لحن گلایه مند گفت:قرار بود 2-3 روزه بری و بیای الآن شده نزدیک دو هفته.-:الهی که من فدای تو بشم قول میدم دو سه روز دیگه حتما میام تهران.میترا:تو این مدت که نبودی یه سری اتفاقات افتاده که فکر می کنم لازمه بدونی.-:چی شده؟چه اتفاقی؟میترا:حالا اومدی تهران میگم بهت.-:عه میترایی اذیت نکن دیگه.بهم بگو چی شده؟میترا با لحن جدی تری گفت:گفتم که وقتی برگشتی تهران بهت میگم.خب دیگه من فعلا باید برم خداحافظ.و در عین ناباوری خیلی سریع گوشی رو قطع گرد.باورم نمیشد که تماسش رو با من این جوری به پایان رسونده باشه.انگار واقعا از دستم ناراحت بود.باید حتما از دلش در می آوردم.گوشیم رو که روی میز توالت اتاق گذاشتم سیمین رو دیدم که لبه تختش نشسته و با چشمان حریصش داره بهم نگاه میکنه در حالی که فقط یه شورت و سوتین تنشه.با ناز قدم برداشتم و به سمتش رفتم و لبه تخت کنارش نشستم و اونم دستشو دورم انداخت و منو تو بغلش کشید و منم بی هیچ مقاومتی خودمو تو آغوشش ول کردم.منم فقط یه تاپ و شورت تنم بود و حتی سوتین هم نبسته بودم.روی تختش تو بغل هم دراز کشیدیم وسیمین در حالی که از روی تاپم سینه هام رو می مالوند گفت:کی بود که این قدر عاشقونه باهاش صحبت می کردی؟-:یکی از دوستام.اسمش میتراست.سیمین:جنده است؟مثل خودت از همکارامونه؟-:نه در واقع اگه تعجب نمی کنی باید بگم که اون دوجنسه است.هم کون میده و هم میکنه.توی شرایط مختلف میتونه مدلای مختلف سکس رو انجام بده.سیمین:واقعا؟تو یه دوست دوجنسه داری؟واقعیه؟-:معلومه که واقعیه.سیمین:میشه دیدش؟-:چیه میخوای که بهش کس بدی؟سیمین:اگه بشه چرا که نه.هم کس هم کون.هرچی که ازم بخواد.به شرطی که واقعی باشه.اخمی ساختگی کردم و گفتم:واقعی نباشه؟اون این همه مدت منو گاییده.سیمین:پس باید حتما منو بهش معرفی کنی.-:حالا وقتی برگشتیم تهران آشناتون می کنم.سیمین:تو مشکلی نداری من بخوام هووت بشم؟-:نه اصلا.من که فقط متعلق به میترا نیستم.اگر بودم آره.اصلا اجازه نمی دادم کسی دیگه بهش نزدیک بشه ولی اون منو می کنه با دیگران هم هست درست مثل من که با خیلیا بودم و هستم.سیمین:خوبه.چون میخوام اگه جور شد جای پامو تو زندگی این رفیقت محکم کنم.همچین آدمی با این شرایط واقعا استثنایی و خاصه.-:اصلا وقت می کنی با شوهرت سکس کنی؟سیمین:اگه منظورت از شوهر بابای سهیله که باید بگم اون شاید ماهی دو بار منو بکنه.به نظرت برای منی که این قدر تشنه سکسم ماهی دوبار راضی کننده است؟همین سیروس خیلی بیشتر از شوهرم برام شوهری کرده.-:تو هم تعداد بکن هات دارن زیاد میشنا.سهیل پسرت ، سیروس ، اگه میترا هم جور بشه ...... حرفم رو قطع کرد و گفت:اینا بکن های ثابتم هستن.بعضی وقتا هم گذری پری برام مشتری هایی رو جور میکنه که البته یه چند وقتیه تصمیم گرفتم کمتر با غریبه ها سکس کنم.تو چطور؟در حال حاضر با کیا سکس می کنی؟-:من تقریبا یه بکن ثابت دارم که اونم همین دوستم میتراست.توی این یکی دو ماه گذشته بیشتر سکسام با اون بوده وبه جز این دو هفته ای که شمال بودم و سیروس تقریبا یه جورایی تبدیل به بکن ثابتم شد دیگه بکن ثابت ندارم.سیمین:برای تویی که خیلی اهل تنوع هستی این یه جورایی عجیبه.-:اوهوم.سیمین:از سکس کردن با سیروس لذت می بری؟-:اوهوم.خیلی.اون قدر که به خاطر خوابیدن زیرش و گاییده شدن با اون کیر وحشتناکش خودم پا شدم از تهران اومدم شمال.سیمین:منم همین فکرو می کنم.به نظرم بین تموم بکن هایی که داشتم سیروس یه چیز دیگه است.یه مرد قدرتمند و وحشی توی سکس.-:و چی میتونه برای یه جنده داغی مثل تو بیشتر از یه مرد وحشی هیجان و لذت داشته باشه.یه پوزخندی زد و گفت:نه بابا مریم مقدس.یه جوری داری به من میگی جنده انگار خودت قدیسه ای.-:به پای شما نمیرسم سیمین خانوم.حالا حالاها باید پیش شما استاد هنرهای سکسی درس پس بدم و ازتون یاد بگیرم.سیمین:کافیه دیگه.بلبل زبونی نکن.بیا یه کم کسمو برام بخور ببینم جنده.-:میشه بذاریمش برای فردا سیمین جون؟سیمین:نه نمیشه.-:من می خواستم امروز برگردم تهران ووقتی سیروس گفت که میخوای بیای به خاطر تو این جا موندم.الآنم تصمیم دارم توی این دو سه روزی که این جایی منم این جا بمونم و سه نفری با هم خوش بگذرونیم.الآنم که ساعت از یک گذشته دیروقته.من خیلی خوابم میاد.بخوابیم فردا کامل من در اختیارتم.سیمین:خیلی خب باشه.ولی به یه شرط.-:هرچی باشه قبوله.سیمین:پس پاشو بیا بریم تو حموم.-:تو که هنوز نگفتی شرطت رو.سیمین:مگه نگفتی هر چی باشه قبوله؟-:چرا گفتم.سیمین:بیا بریم تو حموم اون جا می فهمی.کاری نیس که قبلا انجامش نداده باشی.جنده تر از این حرفایی تو دختر.یه لبخندی زدم و گفتم:جیش قبل خوابه؟اونم یه لبخند زد و گفت:من میگم تو از همه جنده های دنیا هم جنده تری تو میگی نه.دستمو گرفت و با هم وارد حموم ویلای مجلل و بزرگشون شدیم.سیمین ازم خواست تا کامل لخت بشم و منم همین کارو کردم.خودش هم شورتش رو درآورد ولی سوتینش رو دیگه باز نکرد.از من خواست تا کف حمام به پشت دراز بکشم.منم دراز کشیدم و از سرمای کف حموم برای لحظاتی همه وجودم سرد شد.هنوز کاملا در جای خودم آرام نگرفته بودم که سیمین اومد بالای سرم و با کس روی صورتم نشست . دهنم رو باز کردم تا توی دهنم بشاشه.همون لحظه سیمین یه چنگی تو موهام زد و گفت:منتظر چی هستی جنده؟زود باش کسمو لیس بزن.-:نه.دهنم بازه تا جیش کنی دهنم.سیمین:فعلا جیشم نمیاد.فعلا میخوام کسمو لیس بزنی.-:ولی این قرارمون نبود قرار بود ما.... موهامو محکم کشید و گفت:خفه شو جنده.تو الآن فقط باید یه کار انجام بدی اونم اینه که کسمو لیس بزنی.پس معطل نکن وکسمو بلیس.این جور که معلوم بود گولم زده بود و با نامردی داشت بهم تجاوز می کرد.مهم نبود که من جنده بودم یا نه کاری که اون داشت باهام انجام می داد مصداق بارز تجاوز بود.با 90 کیلو وزن روم خیمه زده بود اصلا تکون نمی تونستم بخورم و به خاطر همین شروع به لیسیدن کسش کردم.زبونمو درآوردم و مشغول لیسیدن کس سیمین شدم.اونم آاااااههههههه می کشید و کسش رو روی دهنم حرکت می داد.لای کسش رو لیس میزدم و چوچولش رو می مکیدم و اونم یکسره ناله می کرد و بهم فحش می داد.خوب که کسشو لیسیدم از روی صورتم بلند شد و گفت:همین جا می مونی تا برگردم.تکون خوردی می گیرم جرررت میدما جنده.اون رفت و منم که دیگه کار از کار گذشته بود همون جا بی حرکت موندم و سیمین خیلی زود در حالی که دیلدوی کلفت وسیاه رنگی رو به کمرش بسته بود مجددا وارد حموم شد.اومد بالای سرم و کف پاش رو روی صورتم گذاشت وگفت:خودت میدونی باید چیکار کنی جنده.حقیرانه شروع به لیسیدن کف پای سیمین کردم و اونم همون طور که آاااهههه می کشید پاشو قشنگ روی صورتم فشار می داد و جا به جا می کرد تا قسمت های مختلفش رو بلیسم.بعد از کف پاهاش انگشتای پاشو تو دهنم فرو کرد و منم با زبونم انگشتاشو می لیسیدم و می مکیدم.احساس حقارت عجیبی می کردم و از اینکه سیمین داشت با حیله و فریب بهم تجاوز می کرد حالا دیگه راضی بودم.اولش از اینکه با نامردی خفتم کرده بود ناراحت بودم ولی الآن دیگه راضی بودم و خودم هم دلم می خواست تا هرکار دوس داره باهام انجام بده.حسابی که انگشتای پاشو لیسیدم دوباره اومد و روی سینه هام نشست و دیلدوی کلفتش رو جلوی صورتم گرفت.قبل از اینکه سیلی رو بخورم خودم دهنمو باز کردم و اونم یه لبخند پیروزمندانه زد و دیلدوش رو با یه فشار تا ته تو حلقم فرو کرد.نزدیک بود بالا بیارم ولی به سختی جلوی خودمو گرفتم.سیمین شروع به تلمبه زدن تو دهنم کرد و هر بار دیلدوی کلفتش رو با سرعت و قدرت تو حلقم فرو می کرد.یکسره بهم فحش می داد و دهنم رو می گایید.با دستاش سرم رو گرفته بود و همون طور که تحقیرآمیز به من و حقارتم نگاه می کرد بهم فحش می داد وداشت دهنم رو جرررر می داد.تقریبا پنج دقیقه ای به همین منوال گذشت و دهنم به معنای واقعی کلمه با دیلدوی کلفت سیمین گاییده شد.بالاخره سیمین رضایت داد و دیلدوش رو از دهنم درآورد و از روم بلند شد.اومد و بین پاهام نشست ویه سیلی روی رانم زد که دردم اومد و آاااخخخخ گفتم.بلافاصله یه سیلی دیگه طرف دیگه رانم رو زد وگفت:خفه شو جنده.خوب گوش کن ببین چی میگم.پاهاتو کامل باز می کنی و میدی بالا بعدش با دستات دو تا مچ پاتو می گیری و تا جایی که ممکنه عقب می کشی که قراره اساسی جرررررت بدم.فهمیدی کونی؟سرم رو به نشان تایید تکون دادم و گفتم:بله فهمیدم.پاهامو کامل باز کردم و بالا دادم و سیمین هم اومد وبر خلاف انتظارم دیلدو رو کنار سوراخ کونم قرار داد و تا اومدم حرفی بزنم یا مخالفتی بکنم یه فشار نسبتا محکم داد و دیلدوی کلفتش به سختی راه کون تنگمو شکافت وبا درد وحشتناکی وارد کونم شد.آاااااخخخخخ بلندی گفتم و لبم رو گاز گرفتم ولی سیمین بهم امون نداد و با بی رحمی تمام ذره ذره دیلدوی کلفتش رو وارد کونم می کرد و من یکسره آااااخخخخخ می گفتم.احساس می کردم که مقعدم کاملا قاچ شده وداره پاره میشه.احساس جرررر خوردگی می کردم.چشمام بسته بود و لبام رو یکسره گاز می گرفتم ولی واقعا دردش وحشتناک بود.سیمین هم بی توجه به درد کشیدنای من دیگه کامل دیلدوش رو تا ته تو کونم فرو کرد.یه سیلی تو گوشم زدو گفت:چشماتو باز کن کونی.میخوام تو نگاه جنده و حقیرانت تحقیر شدنتو ببینم.تسلیم شدنت رو ببینم کونده.چشمام رو باز کردم و نگاه بی حالم رو بهش دوختم.اونم همون طور که تو کونم تلمبه میزد با نگاه فاتحانه و لبخند پیروزمندانه تو چشمام نگاه می کرد.از تحقیر کردنم داشت لذت می برد.کاملا تسلیمش بودم.و این تسلیم شدن و حقارت رو دوست داشتم.کم کم درد کونم کم شده بود و لذت داشت جاش رو می گرفت.لذتی که لحظه به لحظه بیشتر میشد.ده دقیقه ای سیمین توی کونم تلمبه زد ووقتی حسابی از گاییدن و تحقیر من لذت برد دیلدوش رو از کونم بیرون کشید و از کمرش باز کرد و گوشه حموم انداخت.پاهامو انداختم پایین و اونم اومد و روی صورتم نشست و یه چنگی توی موهام زد وگفت:وا کن دهنتو کونی پتیاره که میخوام شاش داغمو بریزم تو حلقت.مطیعانه طبق خواسته اش عمل کردم و دهنم رو باز کردم و لحظاتی بعد سیمین شروع به شاشیدن کرد وشاش داغ و پرحجمش توی دهنم و روی صورتم خالی شد.چشمام رو بستم تا توی چشمام نریزه واونم با هیجان تقریبا سی ثانیه ای شاشید و بیشترش توی دهنم خالی شد و منم چاره ای جز خوردنش نداشتم و مقداری از شاش داغش هم روی صورتم و موهام و حتی گردنم رو خیس کرده بود.شاشیدنش که تموم شد از روم بلند شد و رفت زیر دوش و شروع به شستن خودش کرد و منم بلند شد و با هم رفتیم زیر دوش.همون زیر دوش دوباره با هم لب گرفتیم ووقتی همدیگرو شستیم با هم اومدیم بیرون.همدیگرو خشک کردیم و بدون اینکه لباس بپوشیم همون طور لخت توی تختش رفتیم و در حوالی ساعت 3 بامداد لخت تو آغوش هم به خواب رفتیم.ادامه دارد......
با سلام وادب واحترام خدمت همه دوستان و عزیزان وخوانندگان عزیزی که بهم محبت داشتن و دراین مدت پیگیر داستان بودم.واقعا از صمیم قلبم شرمنده وناراحتم بابت این تاخیر در نوشتن ادامه داستان وشرمندم بابت انتظاری که کشیدین.چند ماهی درگیر مشکلات شخصی وخانوادگی زیادس بودم وامکان حضور در سایت و نوشتن ادامه داستان برام مقدور نبود اما الان خدا رو شکر موقعیتی دارم که میتونم داستان رو ادامه بدم واین قسمت های باقی مونده رو هم به سرانجام برسونم.مرسی که تا این جا صبر وحوصله کردین.اگر لایق بدونین به زودی با ادامه داستان خدمتتون میرسم وتلاش میکنم داستان رو به زیبایی ادامه بدم و به پایان برسونم.با تشکر از همگی شما عزیزان
چقدر زشته که ی نویسنده هیچ احترامی برا خواننده هاش قائل نباشه اگه نمیتونی و مشکلات داری خوب اصلا شروع نکن یا اول تا آخرشو بنویس بعد کم کم بزار
قسمت هفتاد و یکمساعت از10 شب گذشته بود که همراه با سیمین پشت در خونه میترا رسیدیم.میترا به محض بازکردن در ابتدا محکم منو در آغوش کشید وبعدش با سیمین احوال پرسی گرمی کرد.سیمین خریدارانه میترا رو برانداز کرد وگفت:واقعا همون قدر که این جنده تعریفتو می کرد برازنده هستی.یه لبخندی زدم و گفتم:حالا باید ببینی داخل تخت چقدر جذاب و برازنده است.میترا هم خندید و هر دو ما رو به داخل دعوت کرد.لباس هامون رو در آوردیم و روی مبل نشستیم که میترا به من نگاه کرد وگفت:چه خبر جنده خانوم؟سفر خوش گذشت؟یه نگاه به سیمین انداختم و با لبخندی گفتم:با همسفر خوبی که داشتم مگه میشه خوش نگذره؟تو چه خبرا؟گفته شده یه خبرایی شده این جا و یه سری اتفاقاتی افتاده؟میترا:حالا بعدا بهت میگم.با اصرار گفتم:نه الآن میخوام بدونم.میترا کمی مکث کرد و سپس گفت:اول از همه اینکه ایمان از کشور خارج شد و از ایران رفت.آه از نهادم بلند شد.قبل از اینکه حرفی بزنم خودش ادامه داد وگفت:میدونم که میدونی ایمان در طی این سالها همیشه بهت علاقه داشت و میدونم که تو هم حس خوبی نسبت بهش داشتی.درحالی که حسابی ناراحت شده بودم گفتم:یکی از بزرگترین افسوس های زندگیم اینه که چرا قبل از احسان با ایمان آشنا نشدم.اگر می تونستم دوس دختر ایمان باشم شاید اتفاقات قشنگ تری برام می افتاد ولی دوس دختر احسان شدم وبه مرور تبدیل به این جنده و برده ای شدم که الآن هستم.سیمین سری تکان داد و گفت:ولی من فکر میکنم این جنده شدن سرنوشت تو بوده.چیزی که براش ساخته شده بودی.میترا هم سری به نشان تایید تکان داد و گفت:موافقم.یه اتفاق دیگری هم افتاده که فکر میکنم باید بدونی.دخترخالت الهام از همسرش طلاق گرفت و جدا شد.با ناراحتی به میترا نگاه کردم و گفتم:بالاخره کار خودشو کرد.شوهر به اون خوبی رو با بی لیاقتی خودش از دست داد.واقعا برای اون مرد خوشحالم که از دست اون جنده عفریته نجات پیدا کرد.میترا:ولی این همه ماجرا نیست نگین.درست از فردای روزی که از شوهرش جدا شد رسما تبدیل به دوس دختر احسان شد.دوس پسر سابق تو.وااااای.نهههههه.اینو دیگه باورم نمیشد.احتمالا احسان ، الهام رو اغفال و به طلاق از شوهرش تشویق کرده بود و الهام هم که دیگه جندگی زیر زبانش مزه کرده بود از همسرش جدا شد وبه جنده شدن برای احسان روی اورد.-:تو که میدونی احسان میخواد از الهام یه نگین جنده جدید بسازه.اون حتما تلاش میکنه حالا که منو دیگه نداره ، الهام رو به یه جنده بی ارزش احتمالا با قابلیت های بردگی تبدیل کنه.الهام کسیه که با انتشار اون فیلم رابطه من و احسان رو خراب کرد و حالا خودش اومده وجای منو توی زندگی احسان گرفته.میترا:الهام نمیتونه در زندگی احسان جایی داشته باشه چرا که اون یه جنده است که این جایگاه رو از تو دزدیده و احسان هم بیشتر از یک جنده بی ارزش بهش نگاه نمیکنه.همین دو سه روز پیش بود که به اتفاق احسان دو نفری دخترخاله جندتو گاییدیم و آبمون رو تا ته توی حلقش ریختیم.خدا میدونه چند نفر دیگه رو احسان برای گاییدن الهام به خونه بیاره و اونا هم جلوی احسان و همراه با احسان دخترخالتو بگان و بیشتراز قبل بی آبرو و بی ارزش کنن.چیزی که الهام نمیدونه یا خودشو به ندونستن میزنه اینه که احسان میخواد از الهام یکی مثل تو بسازه ولی منی که جفتتون رو بارها گاییدم ، باور دارم که الهام توی این کار هرگز به خوبی تو نمیشه.شام رو سه نفری در کنار هم خوردیم و این درخالی بود که من هنوز از شوک خبرهای جدیدی که شنیده بودم خارج نشده بودم.آخر شب بود که برای کارمون آماده شدیم.هر سه نفرمون می دونستیم که این دورهمی برای چیه و برای همین خیلی معطل نکردیم.میترا دست سیمین رو گرفت و با خودش به اتاق خوابش برد و به منم گفت:پاشو بیا که قراره حسابی خوش بگذرونیم.منم پشت سرشون وارد اتاق شدم.همون طور ایستاده بودم که اول از هرچیزمیترا به سمتم اومد ولبش رو روی لبم گذاشت ومنم باهاش همراه شدم و شروع به خوردن لب هم کردیم و همون لحظه هم سیمین اومد و شلوار و شورتم رو از پام درآورد و تاپ و سوتینم رو هم میترا خودش درآورد وخیلی سریع به وسیله اونا کاملا لخت شدم درحالی که اونا هنوز لباس تنشون بود.میترا دستم رو گرفت و به سمت تخت دونفره برد و روی تخت خوابوند.نگاهی به سیمین کرد و گفت:شالتو بده به من.اون یکی شال رو هم از روی رخت اویز برایم بیار.سیمین همین کار رو کرد و لحظاتی بعد سیمین و میترا مشغول بستن دست و پاهای من به لبه تخت بودند.خیلی زود کارشون به پایان رسید ومن دست و پاهام کاملا بسته بود.نمی دونستم توی ذهنشون چی میگذره ومیخوان چیکار کنن ولی مطمئن بودن خوابای خوبی برام ندیدن.خیلی هیجان زده و کنجکاو بودم.همون طور لخت و دست و پا بسته به اونها نگاه می کردم که در برابر من به هم چسبیدن و مشغول بوسیدن و لب گرفتن از هم شدن.خیلی جذاب همدیگرو می بوسیدن و به بدن هم دست می کشیدن.منم فقط داشتم نگاهشون می کردم.میترا یکی یکی لباس های سیمین رو از تنش درآورد و سیمین هم همین کار رو با میترا کرد و به محض دیدن کیر خوش فرم وخوش تراش میترا با ذوق زدگی یه لبخندی زد و گفت:پس این جنده راست می گفت.تو واقعا یه کیر سرحال داری.میترا هم یه چنگ توی سینه های سیمین زد وگفت:وقتی کس و کونتو باهاش فتح کردم می فهمی چقدر سرحاله جنده خانوم.سیمین یه جوووون گفت و با غرور به من که دست و پا بسته تماشاش می کردم نگاه کرد.میترا سیمین رو روی تخت خوابوند و خودش برای لحظاتی از اتاق خارج شد و لحظاتی بعد با چند گیره لباس در دست وارد شد.به محض دیدن گیره های توی دستش خودم فاتحمو خوندم.ادامه دارد......
قسمت هفتاد و دومخیلی زود میترا به سمتم اومد و گیره های لباس رو به نوک سینه ها و لبه های کسم زد و این وسط فقط درد بود و در که به وجود خسته و بی حال من منتقل میشد.به راستی این بردگی و حقارت و شکنجه منتهای آرزوهای من بود.از شدت درد ناله می زدم و لبم رو گاز می گرفتم ولی اون دو تا اصلا عین خیالشون نبود و با هم مشغول بودن.میترا سینه های سیمین رو به دهن گرفته بود و میک میزد و سیمین هم با دستش کیردراز میترا رو می مالید و بزرگ می کرد.در حال درد کشیدن بودم که میترا یه سیلی تو گوشم زد و نگاهم رو به سمت خودش برگردوند.وقتی نگاهش کردم یه تف گنده تو صورتم انداخت و گفت:دست و پاهاتو نبستم که اینجا ادای تنگا رو در بیاری و الکی اه و ناله کنی.جفتمون میدونیم که تو جنده تر از این حرفایی.فقط دارم کس و کون این پتیاره رو جرررر میدم میخوام تو هم نگاه کنی و فقط حسرت بخوری که چرا نمیتونی جای این باشی و این جوری گاییده بشی؟فهمیدی چی گفتم جنده؟تازه فهمیده بودم نقشه چی بود.کلا توی این سکس من هیچ کاره بودم و فقط باید تماشا می کردم و تحقیر میشدم و اون دو تا با هم عشق و حال می کردن.شاید اگه خوش شانس بودم یه سیلی تو گوشم میخورد و یه تفی هم سمتم پرت میشد.چاره ای نداشتم.اطاعت کردم و طبق گفته میترا مشغول تماشای اونا شدم.میترا به صورت برعکس و69 روی سیمین دراز کشید و کیر درازش رو یک ضرب تا ته تو حلق سیمین فرو کرد وسیمین هم نه نگفت و با تمام ولع کیرمیترا رو توی حلقش جا داد.میترا یه آااااههههه عمیق کشید و گفت:دهنتو گاییدم.تو دیگه چه جنده ای هستی لعنتی.سیمین یه لحظه کیر میترا رو از تو حلقش دراورد و گفت:جنده ای که زیرت خوابیده و میخواد که جررررش بدی.دوباره شروع به ساک زدن کرد ومیترا هم گفت:این آرزوتو امشب برآورده میکنم جنده خانوم.با قدرت شروع به تلمبه زدن تودهن سیمین کرد.همزمان زبونشو درآورد و داخل کس سیمین چرخوند و شروع به لیسیدن کس چاق و خیسش کرد.سیمین که دهنش با کیر میترا پر شده بود نمیتونست ناله ای کنه و فقط یه صدای اوووم اووووم گفتنی ازش شنیده میشد.میترا انگار می خواست حلق سیمین رو بشکافه چرا که محکم ترین وخشن ترین تلمبه های ممکن رو تو حلق سیمین میزد ولی اون لعنتی مگه از رو می رفت؟واقعا جنده تر از اونی بود که یکی مثل من حتی بتونه به رقابت کردن باهاش فکر کنه.از اون مدل جنده هایی بود که از پسر 18 ساله تا مرد 40 ساله و پیرمرد 75 ساله رو شیفته و دیوونه می کرد بس که حرفه ای و حشری بود.و حالا طبیعی بود که میترا با بودن اون دیگه اصلا توجهی به من نداشته باشه.اون قدر توی دهنش تلمبه زد و وقتی که کیرش کاملا سیخ و سنگ شد از روش اومد پایین و برای گاییدنش آماده شد.میترا لای پاهای سیمین قرار گرفت وگفت:هی جنده زود باش لنگاتو بده بالا.سیمین کاملا مطیع لنگاشو بالا داد و میترا هم لای پاهاش حاضر شد و کیرشو با یه فشار محکم تا ته تو کس داغ سیمین فرو کرد.سیمین یه آاااهههههه از عمق وجودش کشید و چشماش رو بست.میترا هم جوووون گفت و با تمام قدرت شروع به گاییدن کس سیمین کرد.با هر تلمبه ای که میزد سیمین روی تخت عقب و جلو می رفت و سینه های بزرگش به این طرف و اون طرف تکون می خوردن.تلمبه های محکم میترا روانه کس سیمین میشد وهر دو فقط یکسره آااااههههه می کشیدن و غرق در لذت بودن.منم که دیگه کارم از ناله کردن گذاشته بود.با دست و پاهای بسته و گیره هایی که به سینه ها و کسم آویزان بودن چاره ای جز تسلیم نداشتم.با صدای ریزی ناله می کردم ولی ناله های ریز من در مقابل صدای شالاپ و شلوپ ناشی از برخورد کیرمیترا به ته کس سیمین و همچنین صدای آااااهههههه کشیدنای جفتشون کاملا گم شده بود.چقدر دلم کیر می خواست.چقدر دلم میخواست گاییده بشم.آخ که ای کاش پیش سیروس می موندم و هرگز به تهران نمی اومدم.کاش جنده اختصاصی اون مرد دهاتی بوگندو می شدم ولی این جوری در نیم متری یه کیر دراز و سر حال این طوری در حسرت کیر نمی موندم.غرق افکارم بودم که میترا منو خطاب قرار داد و گفت:هی جنده.کس این جنده پتیاره به تنگی کس تو نیس ولی لامصب نمیدونم چرا این قدر داغه.انواع جنده به سن و سال مختلف در طی این سالها گاییدم ولی هیچ کدوم کسی به ابن خیسی و ئداغی نداشتن.وقتی کیرم تو کسشه انگار ورودی دروازه جهنمه.سیمین:اون خودش همه اینا رو میدونه.اونم مثل تو این جهنم رو تجربه کرده.هم خود جهنم رو هم موادمذابشو که ریخته شده تو حلقش.میترا:پس تو هم شاشیدی تو دهن این جنده؟سیمین:فک کنم فقط خواجه حافظ شیرازی نشاشیده تو دهنش.این جنده خوراکش شاش منه.با شاش من دوش میگیره.میترا:چه عالی.پس فکر کنم امشب میتونیم با همدیگه یه دوش آب داغ واسه این پتیاره ردیف کنیم.منی که تا اون لحظه ساکت بودم به سختی گفتم:با کمال میل.بعد از گذشت ده دقیقه میترا بالاخره کیرش رو از کس سیمین بیرون کشید وخطاب به سیمین گفت:پاشو با کون برو روی دهن اون جنده بشین تا برات بلیسه وبرای گاییدن آماده اش کنه.سیمین اومد وبا کون روی دهنم نشست و گفت:چشم حتما.هی جنده بلیس ببینم چیکارش میکنی دیگه.بی هیچ حرفی شروع به لیسیدن سوراخ کون سیمین کردم و اونم شروع به آاااهههه کشیدن کرد.میترا:ببینم این جنده از مواد مذاب کونت هم مزه کرده تا حالا؟سیمین خندید و گفت:تاحالا که نه ولی به زودی مزه میکنه.یه لحظه ترسیدم.این تنها خط قرمز من در بردگی بود وهرگز اجازه نمی دادم کسی با من این کارو بکنه.البته می دونستم که اونا شوخی میکنن.دو سه دقیقه ای سوراخ کون سیمین رو لیسیدم که میترا گفت:بسه دیگه کافیه.حالا تو پاشو بیا این جا که کونتو پاره کنم.سیمین هم اومد و به حالت داگی استایل برای میترا قمبل کرد ومیترا هم پشت سر سیمین قرار گرفت وکیر درازش رو با یه فشار تا ته تو کون گنده سیمین فرو کرد.سیمین آااااخخخخخ بلندی گفت و دیدم که چشماش بسته شد.میترا دیگه بهش امون نداد و با قدرت شروع به گاییدن کون سیمین کرد.سیمین دیگه آااااهههه می کشید فقط و به نظر داشت لذت می برد.میترا پهلوهای سیمین رو گفته بود و از پشت محکم تو کونش تلمبه میزد.چه لذتی می بردن هردوتاشون.سیمین همزمان با کون دادن با انگشتاش چوچولش رو می مالوند وآاااههههه می کشید ومیترا هم همچنان با قدرت تو کون سیمین تلمبه میزد.درحین گاییدن کون سیمین رو به من گفت:این جنده لعنتی کونش هم دقیقا مثل کسش دروازه جهنمه.جدا فکر میکنم که برات خوب باشه مواد مذاب کونشو هم یه مزه ای بکنی.اینو گفت و دوباره با قدرت مشغول گاییدن کون گنده سیمین شد.آاااااهههههه و ناله های جفتشون لحظه به لحظه بیشتر میشد.اول آب سیمین اومد و پس از تحریک حسابی چوچولش ارضا شد و دو سه دقیقه بعد هم میترا در آستانه ارضا شدن قرار گرفت.کیرشو سریع از کون سیمین بیرون کشید و اومد روی سینه من نشست و گفت:وا کن دهنتو جنده.دهنمو باز کردم و اونم کیرشو که تا ثانیه هایی قبل تو کون سیمین بود تا ته تو حلقم فرو کرد ولحظاتی بعد آب داغ و پرحجمش ته حلقم خالی شد و منم برای اینکه خفه نشم سریع همش رو قورت دادم و اونم همون جا کنارم ولو شد.یه نگاهی به سیمین انداخت و گفت:لعنتی گاییدنت فوق العاده بود.سپس رو به من کرد و گفت:نگین اگه بدونی چقدر شاش دارم.سیمین:حالا خبر نداره من چقدر شاش دارم.دو نفری خندیدن و دست و پای منو باز کردن و گیره هایی که بهم بسته بودن رو هم درآوردن.دستمو گرفتن و سه نفری با هم وارد حموم شدیم.طبق درخواست میترا جلوی پاشون روی زمین زانو زدم.میترا کیرشو سمت صورتم گرفت و منم دهنم رو باز کردم و اونم شروع به شاشیدن کرد و همه شاش سفید رنگش رو توی دهنم ریخت و منم بیشترشو خوردم ویه کمی هم روی سر و صورتم ریخت.بعدش سیمین جلوتر اومد واول کف پاشو آورد بالا وروی صورتم گذاشت وگفت:بلیسش هرزه.کف پاشو لیسیدم و بعدش انگشتای پاشو کرد تو دهنم و اونا رو هم یکی یکی براش لیسیدم.یه تف گنده تو دهنم انداخت که خوردم و مثل یک ربات بی احساس اونجا موندم تا کارش تموم بشه.کسشو جلوی دهنم گذاشت و آروم آروم شروع به شاشیدن کرد.شاش داغ و زرد رنگش بیشتر توی دهنم خالی شد وکمی هم روی صورتم ریخت ومنم بی هیچ حرفی طبق عادت شاش اونو هم خوردم.وقتی شاشیدنش تموم شد ازم خواست تا با زبونم کسش رو براش پاک کنم.منم طبق خواسته اش عمل کردم و کسش رو حسابی با زبونم پاک کردم و در همون بین یه دفعه متوجه شدم که سوراخ کون سیمین کمی باز شد ومقدار کمی مدفوع از کونش بیرون اومد.من که اصلا انتظار چنین چیزی رو نداشتم سریع دهنم رو بستم و سعی کردم از زیرش خارج بشم ولی اون با هیکل گنده اش محکم منو گرفت و اجازه نداد در برم ومدفوعش اومد و روی لبم و صورتم نشست.شانس اوردم که به موقع دهنم رو بستم.دوباره یه زور دیگه زد و یه حجم بیشتری از مدفوعش اومد و بازم روی صورتم ریخت.حالم داشت به هم میخورد.نمیتونستم دهنمو بازکنم تا کمک بخوام چون همش می ریخت توی دهنم و سعی کردم با مشت زدن بهش خودمو نجات بدم.میترای لعنتی هم فقط نگاه می کرد و هیچ تلاشی برای نجات من انجام نمی داد.من همچنان دست و پا میزدم و اون همچنان داشت روی صورتم میرید.حالم داشت از همه چیز و همه کس به هم می خورد.کارش که تموم شد خودش منو یه گوشه هول داد و منم همون جا بالااوردم و تمام حمام رو کثافت برداشت.اون دو تا جنده می خندیدن و من زیر دوش داشتم سر و صورتم رو چندین و چند بار می شستم.شب فوق العاده بد و حال به هم زنی بود......ادامه دارد.......