یه احمق بیمار که اجازه یافته هر چرندی رو بنویسه.رفیق برو پیش یه روانپزشک تو کسور ازادی مثل فرانسه هم امثال شمارو معرفی روانپزشکان میکنند خودت رو ببر درمان کن و سعی کن به عنوان یه انسان برای خودت ارزش قاعل باشی
من که اصلا از این داستانا خوشم نمیاد چیه بابا این اراجیف . اگه حتی حقیقت هم باشه بازم آدم از خوندنش چندشش میشه
قسمت ششمدر زدم نیکی در رو باز کرد و رفتم داخل رو مبل نشستیم نیکی هم پاپی رو فرستاد شربت درست کنه براموننیکی:چه خبر شده بود سر صدا میومد از خونتونمن:اره پی پی یکم نیاز به ادب کردن داشت ادبش کردم نیکی:اها که اینطور داری راه میوفتی من:ارهنیکی:راستی یادته گفته بودم برادرم خارج از کشوره؟امشب داره میاد وسایلی که سفارش داده بودی هم برات داره میارهمن:واقعا؟ممنونم نیکی جون خیلی به این وسایل احتیاج داشتمنیکی:خواهش میکنم عزیزم البته یه چیز دیگه هم هست که باعث شده برادرم زودتر از موعد بیادمن:چی؟نیکی :میگم بهت ولی به شرطی که نه نیاری قبول ؟من:باشه بگو حالا مردم از هیجاننیکی:راستش من عکس تورو واسش فرستادم اونم دید خیلی ازت خوشش اومده در واقع اصلش اینه که به خاطر تو داره میاد که باهات صحبت کنهمن:واای چرا این کارو کردی نیکی جون تو که میدونی من شوهر دارم نیکی:الکی واس خودت شوهر نتراش تا جایی که من میدونم تو یه خانم تنهایی که با سگش زندگی میکنه درسته؟من:اره ولی به پی پی چی بگم که قبول کنهنیکی:اون سگ تو هستش مگه اون باید قبول کنه ؟هرچی تو خواستی اون باید اطاعت کنه اصلا حالا که اینجوری شد حتما باید تو و داداشمو به هم اشنا کنم با این حرفهای نیکی غرور خاصی بهم دست داده بود دوست داشتم عکس العمل و حقارت پی پی رو از اینکه منو با یه مرد دیگه میبینه ببینممن:باشه حالا عکسی ازش داری؟نیکی:اره تو گوشیم هست عکسشو که دیدم واقعا جا خوردم واقعه مرد خوشتیپ و جنتلمنی به نظر میرسید یه جورایی با همون عکس شیفتش شدم خوب حالا کی قراره بیاد؟نیکی:فردا صبح میرسه راستی چرا داشتی پی پی رو تنبیه میکردی؟من:باورت نمیشه نیکی جون داشت با خودش ور میرفت اونم بدون اجازه مننیکی:واقعا؟نباید بزاری بدون اجازت این کارها رو بکنه میدونم گلم برای همین در نظر دارم براش یه برنامه بچینم و اگه سگ خوبی بود طبق اون برنامه براش جلو برم نظرتو چیه؟نیکی:خوبه اتفاقا اینجوری بهترم هست میفهمه که اگه حیوون خوبی باشه جایزه داره من: اره خوب یواش یواش باید برم کاری نداری عزیزمنیکی:چقدر زود داری میری ؟من:نه دیگه برم شام پی پی رو هم بدم در باره این برنامه هم بهش بگم بعدم خسته ام یکم بخوابمنیکی:باشه مواظب خودت باشبعد از خداحاظی با نیکی همش تو فکر حرفاش و برادرش بودم باید این قضیه رو یه جوری به پی پی هم میگفتم ولی چجوری؟با همین افکار رسیدم جلو در اپارتمان کلید انداختم و رفتم تو من:پی پی؟پی پی؟کجایی؟دیدم پی پی سریع چهار دست و پا اومد جلو پام من:افرین سگ خوبم رو دو زانو نشستن وله له زدن رو هیچوقت یادت نره روش حساسم فهمیدی؟پی پی:هاپ هاپحموم رو خوب برق انداختی ؟پی پی:هاپ هاپشام رو میزه؟پی پی:هاپ هاپلابد خیلی گرسنه هستی اره؟پی پی:بله خانمقبل شامت میخوام یه چیزایی رو بهت بگم خوب گوش کن رفتم رو مبل نشستم و پی پی هم اومد کنار پام چهار زانو نشست خوب پی پی گوش کن امروز که فهمیدی چه اشتباهی کردی درسته؟پی پی:هاپ هاپمن رو این قضیه خیلی حساسم و دوست ندارم دیگه تکرار بشه دفعه بعدی ببینم بلایی سرت میارم که از زنده بودنت پشیمون بشی فهمیدی؟پی پی:هاپ هاپولی از اونجایی که من دوست ندارم سگم اذیت بشه برات یه برنامه چیدم که طبق اون جلو میریم اول اینکه در هفته چهار بار شکنجه با دیلدو(کیر مصنوعی که قرار بود برادر نیکی برام بیاره) رو داریم البته شکنجه که نیست برای همین من بهش میگم بازی با دیلدو چون مطمئنم تو هم دوستش داری مگه نه؟پی پی:هاپ هاپخووبه زمانشم هم دوساعت هست روزهای زوج به علاوه جمعه ها از ساعت سه تا پنجدوم اینکه روزهای فرد هم که میشه سه بار در هفته بازی با شلاق و اسپنک و غیره رو داریم که یادت بمونه اربابت کیه و اما اصل قضیه و جایزت اینه که بهت اجازه میدم در ماه یک بار با خودت ور بری و خودتو تخلیه کنی البته این همیشگی نیستا بستگی به رفتارت در طول اون یک ماه داره اگه سگ بدی باشی و ازت راضی نباشم اجازه این کار رو بهت نمیدم و فرصتت میسوزه و میره برای یه ماه دیگه ولی اگه سگ خوبی باشی و من ازت راضی باشم اجازه این کار رو بهت میدم اگه هم خیلی خوب باشی حتی اجازه میدم برای تخلیه شدنت با سگ نیکی جون پاپی نزدیکی کنیاینو که گفتم پی پی سریع شروع کرد پارس کردن و پاهام رو بوسیدن منم زده بودم زیر خندهچیکار میکنی سگ حشری ؟هنوز صحبتام تموم نشده تا اسم پاپی اومد حشری شدی؟پی پی:هاپ هاپ هاپ هاپخیله خوب بخشیدمت این چیزایی که گفتمو برات مینویسم رو یه کاغذ و میچسبونم رو دیوار اتاقت درست مثل یه برنامه روزانه کلاسی نکته ایی که باید دقت کنی پی پی اینه که اگه من تو روز سرم شلوغ بود و برنامه رو یادم رفت تو باید بهم یاداوری کنی وای به حالت من یادم بره و تو هم نیای و چیزی بهم نگی خوب حرفامو متوجه شدی؟اگه سوالی داری میتونی حرف بزنی و بپرسیپی پی:هاپ هاپبا این پارس کردنش فهمیدم همه چیز رو فهمیده و سوالی براش نمونده حالا هم برو تو اتاقت تا بیام غذاتو بدم با این حرفم سریع یه پارس کوچیک کرد و رفت تو اتاقش منم غذاشو از تو کابینت گرفتم و رفتم سمت اتاق ظرفتو بیار جلو پی پیغذا رو ریختم تو ظرفشدوست داری برات خیسش کنم یا همینجوری خشک دوست داری؟پی پی:ارباب اگه میشه یکم خیسش کنید برامبا این حرفش یه خنده ریزی کردم و با شاشم یکم غذاشو خیس کردم ظرف ابت رو بیار جلو بقیه شاشمو هم ریختم تو ظرف ابش بخور اینم شام امشبت امروز چون دلم برات سوخت بهت قبل از اینکه خودم شام بخورم شام دادم پرو نشیاپی پی:ممنونم خانم من غلط بکنم خوبه بعد غذا هم میز شامم رو جمع کن ظرفها رو هم بشور خونه رو هم قشنگ مرتب کن بعد بگیر بخواب صبحونه فردا یادت نرهپی پی:چشم خانم
قسمت هفتمشامم رو خوردم و بدون توجه به پی پی رفتم تو اتاقم یه خودکار و کاغذ گرفتم و برنامه ایی که برای پی پی گفته بودم رو شروع کردم به نوشتن حدود بیست دقیقه ایی طول کشید تا تموم شد بلند شدم و سو تینم رو در اوردم انداختم رو میز ارایش آخه از صبح اصلا در نیاورده بودمشون و اینکه شبها عادت دارم بدون سوتین بخوابم اینجوری راحتترم همونجوری لخت فقط یه شرت پام بود رفتم زیر پتو یه چند دقیقه ایی گذشت که دیدم اصلا خوابم نمیبره احساس سنگینی خاصی تو پاهام احساس میکردم تصمیم گرفتم پی پی رو صدا کنم یکم پاهامو ماساژ بده پی پی؟ پی پی بدو بیا اینجا کارت دارم سگ خوبمبه یک دقیقه نرسید پی پی چهار دست و پا اومد تو اتاق پای تختم پی پی:هاپ هاپسگ خوبم ارباب نازنین یکم تو پاهاش احساس خستگی میکنه نمیخوای ماساژشون بدی؟اینو که گفتم پی پی سریع رفت سمت پایین تخت منم پاهامو از زیر پتو اوردم بیرون و پی پی شروع کرد به ماساژ دادن پاهام واای واقعا احساس عالی داشتم خیلی حس خوبی بود خودمم از زیر پتو با سینه هام ور میرفتم و چشمهام رو بسته بودم که بعد چند لحظه احساس کردم پی پی یکم تو ماساژ دادن پاهام شل شده یواشکی یکم چشمهامو باز کردم دیدم پی پی متوجه مالوندن های سینه ام شده یه لبخند زدم چشمهامو باز کردم گفتم:پی پی شل شدیا بهتر ماساژ بده دیگه سگ بی عرضه پی پی هم با یه پارس که نشانه چشم گفتن بودن شروع کرده تندتر ماساژ دادن من:چیه پی پی فکر نکن نفهمیدم داشتی به چی نگاه میکردی دوست داری سینه های اربابتو ماساژ بدی هان؟پی پی:هاپ هاپپارس نکن اجازه داری حرف بزنی پی پی:هرچی شما دستور بدید اربابهرچی من دستور بدم؟پس چرا شل شده بودی هان؟پتو رو از روی سینه هام کنار زدم و بلند شدم و جلو پی پی ایستادم اونم چهار دست و پا زیر پاهام بودخوابم نمی برد و گفتم بزار یکم تحقیر و بازی کنم باهاش سرتو بالا کن ببینم دوستشون داری سینه های اربابت رو؟ همزمان هم با دستام سینه هام رو میمالوندم پی پی :هرچی شما بگید ارباب با این حرفش عصبی شدم و داد زدم سگ اشغال جواب منو بده چرت و پرت نگو میگم دوستش داری یا نه جوابش یک کلمه هستپی پی سریع به خودش اومد و گفت بله ارباب دوستشون دارم ارباببا خنده و تمسخر گفتم تو حتی لیاقت نگاه کردن به اینها رو هم نداری چه برسه ماساژدادنشون تو یه سگی فقط یه سگ و فقط میتونی تو بهترین حالت به سینه های یه سگ دیگه دست بزنی مثل سگ میسترس نیکی پاپی اونم اگه من اجازه بدم ببینم سینه های پاپی رو دوست داری اره؟با این سوالات کاملا حشری شد بود و من لذت میبردمپی پی:بله اربابتو غلط کردی سگ اشغال تو سگ منی سگ میسترس نازنین بدون اجازه من هیچ غلطی نمیکنی فهمیدی؟ پی پی:بله اربابخوبه حالا کارتو ادامه بده او دول کوچیکتم جمع کن تا نبریدمش اخه با این حرفام یکم راست شده بود دولش بیچارهنشستم رو تختم و پی پی هم شروع کرد به ماساژ دادن که گوشیم شروع کرد زنگ خوردنمگه کری صدا زنگ تلفن رو نمیشنوی برو گوشیم رو از رو میز بیار سریع رفت تلفن رو اورد بفرمایید اربابمن: کارتو ادامه بده میخوام بخوابم شماره تلفن نااشنا بود و نمیشناختم من:بله بفرمایید-سلام خانم خوب هستید ؟من:ممنونم شما؟-نادری هستم خانم همون نجاری که یه هفته پیش اومده بودید و وسایل سفارش داده بودید خواستم بگم وسایلتون سه چهار روزی هست که امادست نمیایید ببرید؟اصلا حواسم به لونه سگ و وسایلی که برای پی پی سفارش داده بودم نبود پاک یادم رفته بود به نجار گفتم که فردا برای بردن وسایل میام و تلفن رو قطع کردم من:میبینی پی پی سگ خوش شانسی هستی خونه ات هم اماده شد از فردا شب میتونی تو خونه خودت بخوابی الانم کافیه برو کارهایی که گفتم رو انجام بده بعدم بگیر بخواب که فردا خیلی کار داریمپی پی همونجور چهار دست و پاداشت می رفت بیرون که صداش کردم پی پی؟ تو سگ کی هستی؟پی پی:من سگ شمام ارباب سگ بانو نازنینزدم زیر خنده خوبه حالا برو میخوام بخوابم سر صدا هم نشنوم بعدم دراز کشیدم رو تخت و اصلا نفهمیدم کی خوابم برد از خستگی