قسمت یازدهمخیلی خسته شده بودم و بدنم حسابی عرق کرده بود رفتم توی پذیرایی و روی مبل جلوی تلویزیون نشستم یه چند دقیقه ایی گذشت که دیدم پی یی اروم چهار دست و پا اومد طرفم از راه رفتنش معلوم بود درد داره خندم گرفته بود اومد جلو درست زیر پاهام بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتمببین پی پی یکم باید روی پارس کردنت کار کنیم تو اصلا مثل یه سگ پارس نمیکنی و این خیلی بده باید روی بقیه رفتارتم کار کنم تو یه سگی و باید تمام رفتارت مثل یه سگ باشه حالا هم برو اون استخوانی پلاستیکی که مستر نیما برات اورده رو بردار بیار بدواخه نیما همراه اون وسایل سفارشی یه استخوان پلاستیکی که مخصوص بازی سگهاست هم برام اورده بود پی پی سریع یه پارس کرد و رفت سمت اتاقش و استخوان رو اوردمن:خوب پی پی الان میخوام صدای پارس کردنتو بشنوم پارس کن ببینم پی پی هم با هر دستور من شروع میکرد مثل یه سگ پارس کردن یه چند دقیقه ایی تمرین کردیم درست صداش شده بود مثل یه سگ خیلی خوشم اومده بود من:خیله خوب بلند شو بریم تو حیاط کارت دارماستخونش گرفتم دستم چون با شرت و سوتین بودم یه پالتو و دامن پوشیدم غلاده پی پی رو گرفتم دستم و رفتم سمت حیاط پشتی خونه رفتم روی تاب نشستم و پی پی هم اومد اروم زیر پام نشست از لرزش بدنش میفهمیدم که سردشه ولی از این زجرش لذت میبردم و دوست داشتم بیشتر زجر بکشه تا قدر جای گرمشو بدونهمن:میبینی پی پی هوا چقدر سرده؟از این به بعد کوچکترین اشتباهی بکنی میارمت تو حیاط و قلادتو میبندم به درخت تا صبح یخ بزنی اینجا فهمیدی؟پی پی:هاپ هاپخوبه حالا میخوام باهم بازی کنیم حوصلم سر رفته ببین استخونو میندازم سریع میری میاریش استخونو پرت میکردم و پی پی هم درست مثل سگ سریع چهر دست و پا میرفت و با دهن میاوردش منم فقط میخندیدم دیگه لبخندهام تبدیل به قهقه شده بود من:کافیه مردم از خنده پی پی خدا نکشتت دلم درد گرفت از بس خندیدم واقعا که سگ بدرد نخوری هستیدیدم پی پی از ذوقش سریع مثل یه سگ به پشت خوابید و دستاشو پاهاشو تکون میدادمنکه خندم گرفته بود از رفتارش گفتم خوبه میبینم که خوب بلد شدی مثل یه سگ رفتار کنی افرین تو همین حال بودم متوجه شدم نیکی بند قلاده پاپی دستشه و از پشت شیشه دارن مارو نگاه میکنن یه دست براش تکون دادم من:ببین پی پی کی داره نگات میکنه نگاه کن پاپی رو تا اسم پاپی رو اوردم پی پی سریع خودشو جمع و جور کرد و چسبید به پاهام من:چیه تا اسم پاپی میاد هول میش ها؟پی پی وای به حالت بفهمم کاری کیردی میدونی که من از سگهای بی ادب بدم میاد فهمیدی؟پی پی :هاپ هاپخوبه حالا پاشو بریم برای امروز کافیه بلند شدم و بند قلادشو گرفتم که بریم دیدم پی پی تکون نمیخوره من:چته چرا نمیای حیوون؟پی پی:هاپ هاپ میتونی حرف بزنی بگو ببینم دردت چیه کار دارمپی پی:جیش دارم بانوی من من:خیله خوب سریع برو تو همین باغچه کارتو بکن بیا جلو قفل دولتو باز کنم یادتم نره موقع شاشیدن مثل سگ پای راستتو میبری بالا و همونطوری چهار دستو پا میشاشی جز این جور دیگه باشه من میدونم با تو سریع قفلشو باز کردم رفت تو باغچه و همونطوری که گفته بودم کارشو کرد واقعا دیگه از انسان بودن درش اورده بودم درست تمام رفتارش مثل سگا شده بود خیلی خوشم اومده بود کارش که تموم شد قفل دولشو دوباره زدم و حرکت کردیم سمت خونه
جالبه مدیران تا یه عکس زن نشون میدن صورتش پوشیده نیست برخورد میکنن یا کاربرا نمیتونن ب کسی پیشنهاد بدن ولی درمورد داستان ها اصلا مدیریت نمیکنن بارها گفقته شده مدیران اگر داستانی میخواد زده بشه کل داستانو ازش بگیرن و بعد نویسنده خودش قسمت قسمت بذاره ک اون نیومد مدیر بخش داستانش رو بذاره
خوبه.ادامه بده.اما یه خورده بیشتر از ذهن خلاق خودت استفاده کن.این قسمت کاملا شبیه یکی از قسمتهای داستان دختری بنام ایناز و برده ش است.انگار با کمی تغییر جزئی کپی کردی.درهرصورت ممنون از زحمتت.فقط خواهشا زود به زود اپ کن.
دوستان عزیز ببخشید دیر شد یه چند وقتی نبودم بابت کم بودن قسمت قبلی هم عذر میخوام در عوض این قسمت جبرانش کردم طولانی و جذاب منتظره ادامه داستان و اتفاقهای جالبش باشید بازم ممنون و شرمندهقسمت دوازدهمرفتیم خونه حسابی دستشوییم گفته بود من:پی پی بدو برو دستشویی جیش دارمپی پی که انگار دنیار رو بهش داده بودی سریع بدو بدو رفت تو دستشویی منم کاپشن و دامنم رو در اوردم و رفتم دستشویی من:دهن باز پی پی دهن باز یه قطره اش بریزه میکشمت رفتم بالا سرش و شروع کردم شاشیدن من:افرین سگ خوبم خوشمزه بود؟خوشت اومد؟پی پی:هاپ هاپزبونت رو بیار بیرون سریعنشستم رو زبونش و چند باری کسم رو مالیدم بهش خیله خوب دستشویی خیلی وقتته تمیز نشده قشنگ برق بندازش بعد بیا بیرون فهمیدی؟پی پی :هاپ هاپاز دستشویی اومدم بیرون که تلفن شروع کرد زنگ خوردنمن:بلهنیکی بود که زنگ زده بود نیکی:سلام نازنین جان خوبی من:سلام عزیزم خوبم تو خوبی؟چی شد زنگ زدی نیومدی بالا؟نیکی:یه خبر خوش دارم برات به شرطی که ذوق مرگ نشیمن:مسخره بگو ببینم چیهنیکی:نیما داره میاد فردا میرسهراستش نیکی راست میگفت ذوق کرده بودم تو دلم خوشحالی موج میزد ولی بروی خودم نیاوردم خیلی اروم گفتمخیلیم عالی پس فردا نهار منتظرتونمنیکی :حتما پس تا فرداتلفن رو قطع کردم خیلی خوشحال بودم واقعا فکر نمیکردم نیما با همون برخورد اول اینجوری منو مجذوب خودش کنه که با خبر اومدنش اینجوری ذوق کنم رفتم سمت دستشوییی در دستشویی رو باز کردم دیدم پی پی مشغوله شستنه من:پی پی یه خبر خوش دارم برات مستر نیما داره میاد فردا نهار هم مهمونه ماست خوشحال شدی مگه نهپی پی که دیگه جرات هیچ مخالفتی با حرفهای من نداشت شروع کرد سر تکون دادن و پارس کردنمن:عالیه حیوون میدونستم خوشحال میشی خلاصه اون شب گذشت صبح که از خواب بیدار شدم سریع رفتم یه دوش گرفتم صبحانه ایی رو که پی پی مثل هر روز اماده کرده بود رو خوردم لباسام رو پوشیم برم بیرون برای خریدپی پی بیا اینجا ببینم پی پی مثل یه سگ چهار دست و پا اومد جلوی پام من:گوش کن پی پی امروز نهار مستر نیما و میسترس نیکی مهمون ما هستن قشنگ خونه رو مرتب کن غذای نهار رو اماده کن برگردم ببینم خونه نامرتبه و کثیفه وای به حالت اتق خودم قشنگ دستمال بکش تمیز کن برق بزنه فهمیدی حیوون؟با اشاره سر و پارس کردن پی پی فهمیدم که متوجه حرفام شده در رو قفل کردم و رفتم بیرون نزدیک های ظهر بود که رسیدم خونه کلی خرید کرده بودم از میوه بگیر تا تنقلات در رو باز کردم اومدم داخل که دیدم پی پی داره کف سالن پذیرایی رو دستمال میکشه من:پیپی بیا اینجا سریع این وسایل رو ببر اشپزخونه و مرتبش کن زود باش دیگه وقت نداریماینو گفتم و سریع رفتم سمت اتاقم لباسام رو در اوردم و یه سوتین صورتی با یه تاب و دامن صورتی کوتاه که تا بالای زانوم بود پوشیدم یه نگاه به ساعت کردم تا وقت نهار حدود یه یک و نیم ساعتی مونده بود نشستم پشت میز ارایش و حسابی به خودم رسیدم اخرم یه رژ قرمز رنگ به لبام زدم موهام رو هم از پشت بستم لعبتی شده بودم که واقعا میتونست چشم هر مردی رو چهارتا کنه تو همین افکار بودم که چجوری با نیما برخورد کنم که یادم اومد اصلا به پی پی نرسیدم و پی پی هنوز مونده سریع بلند شدم از اتاق رفتم بیرون و پی پی رو صدا کردم که دیدم پی پی از تو اشپزخونه اومد بیرون و اروم اروم چهار دست و پا داره میاد سمت منمن:بدو حیوون سریعتر کار دارم پی پی یکم سرعتشو زیاد کرد و رسید زیر پاهای من بیچاره با دیدن من خشکش زده بود و حرکتی نمیکرد یه چرخ جلوش زدم و گفتم چطور شدم پی پی؟ خوشگل شدم؟دیدم پی پی همینجوری چشماش به منه و هیچی نمیگهبا نوک کفش پاشنه بلندم که تازه خریده بودم یه لگد به نوک سینه اش زدم به خودش اومد چته حییون؟چرا لال شدی ؟جواب سوالمو بده میتونی حرف بزنی لازم نیست پارس کنیپی پی:شما همیشه خوشگل بودید بانوی منیه خنده ریزی کردم و گفتمای سگ چابلوسه پاچه خوار بیا بریم کارت دارمبند قلادشو که چرمی بود گرفتم و بردمش داخل اتاق در کشوی قلاده هارو باز کردم و یه قلاده بنفش با یه زنجیر طلایی رو بستم گردنشمن:خوبه اینجوری بهتر شد گوش کن پی پی امروز میدونی که کی میخواد بیاد؟پی پی:هاپ هاپمن:وای به حالت کار اشتباهی کنی وای به حالت بی ادبی کنه یا نافرمانی کنی بدون اجازه من حتی پارس هم نمیکنی وای به حالت با پاپی شوخی کنی یا کاری ازت سر بزنه چنان بلایی سرت میارم اون سرش ناپیدا تو همین باغچه حیاط دفنت میکنم فهمیدی حیوون؟پی پی:هاپ هاپتو همین حرفا بودم که زنگ در به صدا دراومد من:خیله خوب مهمونا هم رسیدنزنجیر قلاده پی پی رو با دست راست گرفتم و حرکت کردم پی پی هم درست مثل یه سگ سمت راستم چهار دست و پا میومد رسیدم جلو در و با کم استرس که سعی کردم نشونش ندم زیاد در رو باز کردماولین کسی که چشمم بهش خورد نیما بود با یه کت و شلوار مشکی که حسابی خوشتیپش کرده بود نمیدونم غریزی بود یا برای حرص دراوردن و تحقیر پی پی همی که سلام کرد رفتم تو بغلش یه رو بوسی کردیم بعدم با نیکی و پاپی یه احوال پرسی کردم من:بفرمایید داخل نیما جان اینم سگ خونگیم پی پیپی پی به مستر نیما سلام کن پی پی مثل این سگهای تربیت شده دست راستش رو مشت کرده اورد بالا و یه پارس کوچیکم کردنیما:چطوری پی پی؟چه سگ خوب و تربیت شده ایی افرینخلاصه بعد برخوردهای اول همگی رفتیم سمت پذیرایی و روی مبل نستیم من:پی پی سریع برو چایی بیاریه بیست دقیه ایی صحبت و بگو بخند کردیم که با پارس کردن پی پی فهمیدم میز نهار امادستمشغول نهار خوردن بودیم و پی پی و پاپی هم زیر پای من نیکی مثل یه سگ اروم نشسته بودن نیما:نازنین زودتر ناهارتو بخوور میخوام ببرمت بیرون گردش البته اگه دوست داشته باشیمن که از خدام بود قبول کردم بعد نهار بود که لباسام رو پوشیدم که با نیما برم بیروننیکی:خوب منم میرم خونه امیدوارم بهتون خوش بگذرهمن:چرا نیکی جون؟خوب تو هم بیا با ما بریمنیکی:نه عزیزم دوتایی بیشتر بهتون خوش میگذره منم یه کارایی دارم باید انجام بدم با خداحافظی نیکی فقط من مونده بودمو نیما نیما: خوب بریم نازنین؟من:یه لحظه نیما جان امروز نهار پی پی رو ندادم بهش نهارشو بریزم تو ظرفش بریمرفتم سمت اتاق دیدم پی پی تو لونش مثل یه سگ اروم نشسته با دیدن من سریع از جاش بلند شدمن:گرسنه هستی اره؟ظرف غذاتو بیار جلو غذاشو ریختم تو ظرف ناهارتو بخور بعدم خونه رو تمیز کن بلند شدم که برم دیدم پی پی پارس میکنچیه؟پی پی:خیلی خشکه بانوی من ظرف غذاشو گرفتم و دو سه تا تف بزگ انداختم تو غذاش من:بیا اینم از خیسیش دیگه وقت ندارم بیشتر از این برات خیسش کنم اینو گفتم که دیدم نیما که جلوی در اتاق بود گفتنازنین جان اگه بخوای من میتونم غذاشو براش خیس کنم البته اگه پی پی دوست داشته باشهبدم نمیومد تحقیرش کنم پی پی رو از هر فرصتی که برای تحقیر پی پی بدست میومد استقبال میکردممن:واای ممنونم عزیزم لطف میکنی پی پی غلط میکنه بدش بیاد مگه نه پی پی ؟دوست داری مستر نیما غذاتو خیس کنه؟پی پی که انتظار همچین حرکتی رو نداشت با تردید شرو کرد پارس کردنمن:خوبه پس ظرف غذا و ابتو بیار جلو نیما هم سریع زیپ شلئارشو کشید پایین و یکم تو ظرف غذای پی پی شاشید و بقیشو هم ریخت تو ظرف ابشمنم روم اونور بود که نیما خجالت نکشه ولی حس کنجکاویم اجازه نمیداد نگاه نکنم زیر چشمی یه نگاه به کیر نیما انداختم که جا خوردم خیلی بزرگ و کلفت بود اونم تازه تو حالت خوابیده حالت خوابیدش اندازه راست شده دول پی پی بود سریع رومو برگردوندم یکمم هم تو دلم شیطنت داشت موج میزد خلاصه کار نیما که تموم شد من:خوب پی پی تشکر یادت رفته؟پی پی:ممنونم مستر نیما که غذای منو خیس کردیدنیما هم زد زیر خنده و با خنده گفت خواهش میکنم پی پی قابلی نداشتبا این حرفش منم زدم زیر خنده بعدم جلوی پی پی دست همدیگرو گرفتیم و رفتیم بیرونتا شب بیرون بودیم و حسابی با نیما خوشگذرونی کردیم موقع برگشتن هم دوتا پیتزا خریدیم و برگشتیم خونه از راه پله ها که بالا میومدیم صدای خنده هامون کل اپارتمان رو برداشته بود رسیدیم جلو در خونه نیکی که نیما گفتخوب نازنین جان خیلی خوش گذشت کاری نداری عزیزم؟من که حسابی شیفته نیما شده بودم انتظار نداشتم همچین حرفی بزنهمن:کجا عزیزم؟دوتا پیتزا خریدم یکی دیگشو چیکار کنم؟نیما:گفتم شاید برای پی پی خریدیمن که حسابی شیطنتم گل کرده بود مخصوصا با دیدن کیر بزرگ نیما اصلا دوست نداشتم امشبو تنها بخوابم برای همین سعی کردم تو حرفام به نیما بفهمونم که میخوام امشبو پیشم باشهمن:واا مگه سگا هم پیتزا میخورن بعدش هم یعنی انقدر دلتو زدم که نمیخوای شب پیشم بمونی؟نیما که انتظار نداشت من یه همچین چیزی بگم اونم انقدر زود تو شکل گیری رابطه امون گفتاین چه حرفیه عزیزم باشه بریم بالادستشو گرفتم و با هم رفتم طبقه بالا خونه من در رو باز کردم و رفتیم داخل من:تا تو یکم استراحت کنی من شام پی پی رو بدم لباسمو عوض کنم الان میامنیما:راحت باش عزیزمرفتم سمت کابینت غذای پی پی رو برداشتم رفتم تو اتاقش که دیدم داره با استخوان اسباب بازیش بازی میکنه تا منو دید سریع اومد زیر پام و شروع کرد بوسیدن پاهاممن:خیله خوب میدونم دلت برام تنگ شده بود حیوون ناهارتو خوردی؟پی پی:هاپ هاپافرین بیا شامتم بدم بهتسریع رفت و ظرف غذاشو به دندونش گرفت و اورد گذاشت زیر پای منظرف غذاشو پر کردم شلوارم هم به هر سختی بود کشیدم پایین و غذاشو خیس کردم و گذاشتم جلوشمن:بیا پی پی بخور بعدم رفتم تو اتاق و لباسام رو در اوردم طوری که فقط یه شرت سوتین تنم بود دوست داشتم عکس العمل نیما رو ببینم و حسابی تحریکش کنم از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت پذیرایی که دیدم نیما نشسته رو میل و مشغول تماشای تلویزیونهمن:نیما حان نمیخوای بیای پیتزا هارو بخوریم سرد شدنیما تا چشش یه من خورد تعجب کرد انتظار همچین لباس پوشیدنی رو از من نداشتچیه؟جن دیدی؟نیما:نه پری دریایی تا حالا ندیده بودم چه سکسی شدی نازنین جانمن:لوس نکن خودتو بعدم لطف کن از این به بعد منو نازی صدا کن حالا هم بیا شامنیما:چشم نازی خانمبلند که شد بیاد سر میز شام یه نگاه به شلوارش انداختم حسابی باد کرده بود خندم گرفته بود ولی خودمو جمع و جور کردم خلاصه شام رو خوردیم و هردو با هم رفتیم نشستیم جلوی تلویزیون کنار هم نشسته بودیم که خودمو یواش یواش ول کردن تو بغلش دیگه قشنگ خوابیده بودم تو بغل نیما و داشتم تلویزیون تماشا میکردم نیما هم دست میکرد تو موهام و نوازششون میکرد حس حشریتم خیلی زده بود بالا بلند شدم و دست نیما رو گرفتم و گفتمنمیخوای بیای بریم تو اتاق خواب؟نیما که از چمای خمار و حشری من همه چیز رو فهمیده بود بلند شد و تلویزیون رو خاموش کرد وگفت چرا که نه خانم رفتیم تو اتاق خواب سریع در رو بستم و نیما رو هلش دادم روی تخت خیلی حشری شده بود سریع پریدم بغلش و شروع کردم لب گرفتن از نیما تو همون حالم نیما یواش یواش لباساشو در اورد خیلی تو لب گرفتن و سکس حرفه ایی بود بدون مقدمه با لیس زدن سیهنه هاش رفتم سمت شلوارش زیپشو باز کزدم شلوارشو در اوردم کیرش حسابی باد کرده بود و داشت شرتشو پاره میکرد یه گاز از روی شرت از کیرش گرفت و گفتمجوون همش مال خودمه شرتشو کشیدم پایین که کیرش مثل فنر زد بیرونکیرش حدود نوزده سانتی میشد و خیلی هم کلفت بودخندم گرفتمن:وای چه کیر بزرگی جووونیه تف بزرگ انداختم روش و شروع کردم به ساک زدم تمام کیرش تو دهنم جا نمیشد از بس بزرگ بود یه دو سه دقیقه ایی ساک زدم که دیدم نیما گفت وایسا بلند شم بلند شد ایستاد منم نشستم شروع کردم براش ساک زدن حسابی حشری شده بودمو نیما هم حسابی آه و ناله میکرد چند دقیقه ای که خوردم نیما زیر بغلمو گرفت و بلندم کرد وشروع کرد ازم لب گرفتن همونطوری ایستاده تو بغل هم داشتیم لب میگرفتیم که نیما از پشت سوتینم رو باز کرد و شروع کرد خوردن سینه ها و گردنم منم چشمامو بسته بودم و فقط آه اووو میکردم یواش دم گوش نیما گفتم برات یه سوپرایز دارم بعد هم رفتم سمت در در رو باز کردم و پی پی رو صدا کردم بعدم برگشتم و نشستم رو دو زانوم و شروع کردم به ساک زدن برای نیما چند ثانیه ایی گذشت که دیدم پی پی چهار دست و پا جلو در هستش و همینجوری با تعجب داره ما رو نگاه میکنه کیر نیما رو گرفتم دستم من:شامتو خوردی پی پی؟دیدم پی پی جواب نمیده و خشکش زده ایندفعه داد زدم شامتو خوردی پی پی ؟به خودش اومد و شروع کرد پارس کردن هاپ هاپمن:خوبه بیا پی پی بیا خجالت نکش بیا اینجا پی پی بیچاره که جرات مخالفت نداشت اروم اروم و با تردید اومد کنار من وزیر پاهای نیمامن:میبینی پی پی کیر مستر نیما چه بزرگه؟به این میگن کیر نه به اون چیزی که تو داری خاک برسرت کنن سگ اشغال دیدم پی پی سرشو انداخت پایین من:آخی خجالت کشیدی سرتو بگیر بالا حیووننیما هم فقط داشت مارو نگاه میکرد انتظار نداشت پی پی هم تو سکسمون شرکت کنهجلو پی پی یه دوتا سکا برای نیما زدم بعد کیر نیما رو گرفتم دستم و سرپی پی رو فشار دادم سمتشمن:بخورش پی پی بخورش برای مستر نیما ساک بزن زود باش وای به حالت از ساک زدنت نیما جانم ناراضی باشه سریع باش حیوونپی پی هم بیچاره با یه حالته چندش گونه ایی چشماشو بست و کیر نیما رو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن منم از پشت سر سرشو حل میدادم تا بیشتر بره تو دهنش و اونم هی سرفش میگرفتمن:جووون بخورش حیوون دوستش داری مگه نه؟پی پی هم که دیگه کم کم عادت کرده بود و چشماشو باز کرده بود سرشو به نشانه رضایت تکون میداد تو همون حال که پی پی داشت ساک میزد منم بلند شدم و شروع کردم لب گرفت از نیما من:از سوپرایزم خوشت اومد عزیزم؟نیما:معلومه گلم ولی سوپرایزت یکم بد داره ساک میزنهمیدونستم این حرف نیما از روی بدجنسیه تا من بیشر پی پی رو جلوش خورد کنم منم عصبی شدم نشستم سر پی پی رو از روی کیر نیما کشیدم عقب و شروع کردم به چک زدن تو صورت پی پی من:حیوون کثیف یه ساک زدن بلد نیستی اشغال خوب ساک میزنی وگرنه میکشمت حیوون دوباره کیره نیما رو فرو کردم تو دهنش خودمم مشغول لب بازی با نیما شدم یه ده دقیقه ایی همینجوری بود که دیدم نیما گفت کافیه رفتم روی لبه تخت نشستم و پاهامو دادم بالا و نیما هم اروم اومد و کیرشو فرو کرد داخل کسم وایی حس فوق العاده ایی داشتم خیلی وقت بود که سکسی نداشتم با هر تلمبه نیما تا اسمونا میرفتم و آه آه میکردم به پی پی هم گفتم بودم زیر کونم باشه و سوراخ کونمو لیس بزنه بعد ده دقیقه نیما کیرشو از کسم کشید بیرون و به پی پی دستور داد کسمو لیس بزنه پی پی هم از خدا خواسته شروع کرد درست مثل یه سگ کسمو لیس زدن منم سرشو فشار میدادم رو کسم یه یه دقیقه ایی که گذشت نیما خوابی روی تخت منم بلند شدم و نشستم روی کیرش و بالا پایین میکردم من :پی پی گمشو تخم های مستر نسما رو لیس بزن حیوون بیکار نباشپی پی شروع کرده بود به خوردن تخمهای نیما تو بالا پایین کردن بودم که نیما منو کشید سمت خودش و اروم دم گوشم گفت داره ابم میاد چیکارش کنم ؟منم که حسابی از تحقیر پی پی تو سکسمون لذت برده بودم بلند گفتم پس پی پی چیکاره هست اینجا بده بخوره ابتو خیلی هم دوستش داره مگه نه پی پی؟پی پی:هاپ هاپ سریع از جام بلند شدم نیما هم ایستاد و شروع کرد با دستش جق زدن منم از پشت دو طرف دهن پی پی رو گرفته بودم و باز کرده بودم که دیدم نیما با یه آه بلند تمام ابشو ریخت تو دهن پی پی یکمم هم ریخت رو دستم که کردم داخل دهن پی پی و شروع کرد به میک زدن پی پی رو ول کردم و رفتم سمت نیما شو شروع کردم ازش لب گرفتن من:کوری پی پی یکمم روی زمین ریخته سریع تمیزش کن گمشو برو بگیر بخواب فردا صبحونه هم یادت نره منو نیما هم رفتیم رو تخت تو بغل همدیگه مشغول لب گرفتنو عشق بازی نیما:خوب بود عزیزم دوست داشتی؟من:عالی بود عشقن تو بینظیری تو همین حسو حالا بودیم که تو بغل هم خوابمون برد
افرین .عالی بود.اما یه خورده عجله کردی و پی پی رو خیلی زود وارد سکس خودت و مستر نیما کردی.اینجوری از جذابیت داستانت کم میکنی.اما در کل خوبه ادامه بدهاز انتقادهای من ناراحت نشو.چون قصدم کمک به تو برای نگارش بهتره.فقط یه خورده سریعتر اپ کن .ممنون