یک مسئله خیلی واضحه که کل داستانت چرته با قبول تموم توهماتت و خاری دوتا مرد موندم شما خرج زندگیتون رو با کدوم درامد تامین می کنید.وقتی سگاتون همه ی کارهای خونه رو انجام میدن و سرکارم نمیرن وشمام درامدی ندارید
ادامه بده دمت گرم. من خودم دوست دارم رو جنده شدم زنهای داستان کار کنی. خیلی حال میده. یا حتی پی پی رو لباس زنونه تنش کنه. براش لباس زنونه بخره و اجازه بده بعضی از ادما بهش تجاوز کنن. یکی هم اینکه پی پی رو ببره بیرون از خونه و تو جاهای دیگه تحقیرش کنه. مثلا مسافرت یا حتی سرکار
این داستان-هنوز طرفداراشو داره-خیلی خوبم نوشته شده.ولی نویسندهش داستان بیخیال شده.و به نظرات دیگران توجه نداره
این همه قسمت داستان نوشتم وحس وحالمو و علایقمو توداستانم آوردم ولی یه میسترس واقعی برای خودمپیدا نکردم ادامه این داستان رو هنوزم دارم برنامه های پی پی با میسترس نسترن و تحقیراش و ماجراهای فوق العاده نازنین و پی پی که براشون اتفاق میفته همش رو نوشتمامادست ولیدیگه خسته شدم تا یه میسترس واقعی برای خودم پیدا نکنم داستانرو ادامهنمیدم یعنی انگیزشو ندارم ،لطفا یه میسترس واقعی پیامبدهبهم
خوب میرسیم به دو قسمت پایانی داستانقسمت هفدهمموقع شام انقدر از دست پی پی ناراحت بودم که نفهمیدم شام رو چجوری خوردم ولی به روی خودم نیاوردم که نسترن و نیکی چیزی از حالم بفهمنبعد شام هم نسترن و نیکی زیاد نموندن و خداحافظی کردن و رفتن منم انقدر ناراحت و خسته بودم که فقط میخواستم بخوابممن:توله کجایی ؟پی پی بدو بیا اینجا ببینمپی پی هم سریع از ترسش چهار دست و پا از تو اتقش سریع اومد جلوی پاهام و همونجوری که یاد داده بودم بهش له له میزدمن:گوش کن ببین چی میگم خونه رو قشنگ تمیز یکنی ظرفای تو اشپزخونه رو هم میشوری حمام و دستشویی هم برق میندازی بعد میگیری میخوابی فردا صبحونه هم یادت نره وای به حالت فردا صبح بیدار بشم و کوچکترین ایرادی ببینم روزتو سیاه میکنم الانم اگه خسته نبودم چنان تنبیه ات میکردم که یاد بگیری ابروی اربابتو نبری حالا گمشو از جلو چشماماین حرفا رو چنان بلند بلند و از روی عصبانیت میگفتم که هرکی جای نیکی همسایه امون بود فکر میکرد دعوامون شده فکر کنم صدام تا طبقه پایینم میرفت پی پی هم از روی ترس یه پارس کرد و سریع رفت مشغول کار بشه ممنم گوشیمو از روی میز برداشتم و رفتم سمت اتاقم تو راه که میرفتم تو همون حال سوتینمو دراوردم انداختم وسط حال میدونستم پی پی خودش جمع میکنه و میدونه که باید بشوره و مرتب کنه رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم رو تخت چند دقیه نگذشته بود که تلفنم زنگ خورد شماره رو دیدم مال خارج کشور بود فهمیدم نیما هستش با خوشحالی گوشی رو گرفتم من:سلااام عزیز دلم .دلم برات یذره شده نیما جوونمنیما:سلام نازی جانم خوبی عزیزم؟من:خوبم تو خوبی؟کی میای پیشم پس؟ الان تو اتاقم تنها ولی تو نیستینیما:ای جان اتفاقا واسه همین زنگ زدم خواستم بگم من فردا بعد از ظهر پیشتماینو که نیما گفت قند تو دلم اب شد خیلی وقت بود نیما رو ندیده بودم و دلم لک زده بود برای یه سکس درست حسابی با نیما فکر کیر کلفت و بزرگش و میکردم کسم خیس میشد خلاصه یکم صحبت کردیم و چون دیر وقت بود نیما سریع خداحافظی کرد و گفت ادامه حرفا باشه فرداتلفن رو قطع کردم و دوباره دراز کشیدم رو تخت که یه فکر عجیبی افتاد تو سرمخیلی فکر عجیبی بود اولش خودم در برابرش مقاومت کردم ولی نمیشد حس لذتشو ندید گرفت نمیدونم اصلا چی شد همچین فکری زد تو سرم و از کجا اومد ولی ایده خیلی گنده وحتی تا درجه ایی خطرناک میومد فکر خوبی بود ولی باید تمام جوانب رو میسنجیدم بعد عملیش میکردم مخصوصا که در ارتباط با پی پی بود در واقع از زندگی این شکلیم راضی بودم و حس خوبی داشتم ولی میخواستم کامل ترش کنم در واقع پی پی که پذیرفته بود جز یه سگ چیز دیگه ایی تو یه این خونه نیست ولی اگه یک درصد پیش خودش فکر میکرد که هنوز شوهرمه با عملی شدن این ایده دیگه اون یه درصدم از بین میرفت و همین بود که منو حسابی تحریک میکرد تا چند ساعت به این فکر و ایده فکر میکردم که تا خوابم بردصبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم و همونجور خواب الود رفتم سمت دستشویی که دیدم پی پی زودتر از من چهار دست و پا جلوی دستشویی منتظرمه فهمیدم که میخواد التماس کنه برای شاش ولی خوب جرف زده بودم و گفته بودم خبری نیست از جیش تا دوماهمن:چی سگه کثیف چی میخوای اینجاپی پی:هاپ هاپمیدونستم چی میخواد بگه واسه همین اجازه حرف زدن بهش ندادممن:مگه نگفتم تا دوماه از جیش خبری نیست هان؟چرا انقدر تو نفهمی اخه؟بعد ابرو ریزی دیشب جایزه هم میخوای؟گمشو برو تردمیل رو روشن کن ورزش داریم سگ خپل چاقالو یک کلمه دیگه چیزی بگی جریمه ات میشه سه ماه گمشوپی پی هم سشو انداخت پایین و با یه حالت ناراحتی رفت سمت حالخیلی احساس عجیبی بهم دست داد سر صبحی که میدیدم اینجوری مطیع من شده و واسه یه قطره شاشم حاضزه هر کاری بکنهدستشوییمو کردمو ورزشمو هم انجام دادم و با پی پی رفتیم حموم اول پی پی رو شستم و گفتم بره بیرون بعدم سریع خودم دوش گرفتم و اومدم بیرون که دیدم پی پی همونجوری جلو در حمامهمن با عصبانیت:عجب سگ نفهمی هستی تو اینجا چه غلطی میکنی هنوز باید بهت بگم کارت چیه؟برو میز صبحانه رو ردیف کن عجب نفهمی تو اخه تولهپی پی هم سریع رفت سمت اشپزخونه منم رفتم تو اتاقم و لباس بیرونمو پوشیدم و کمی ارایش کردم کلی کار و خرید داشتمرفتم صبحونه ام رو خوردم و پی پی رو صدا کردممن:پی پی گوش کن امروز کلی کار داریم مستر نیما داره میاد منم باید برم خرید برای خونه غذاتم که تمام شده باید برم بگیرم برات خونه رو قشنگ مرتب کن همه جا رو دستمال بکش برق بنداز تا من بیام فهمیدی؟پی پی:هاپ هاپمن:افرین توله خوبم برو سر کارتمنم در خونه رو قفل کردم و رفتم حدود ساعت یازده یازده و نیم بود که رسیدم خونه از پله ها اومدم بالا که باورم نمیشد چی میدیدم نیما بود که با چمدونش جلو در منتظر ایستاده بودمن:وااای نیما جوونم کی اومدی تو؟مگه نگفتی بعد از ظهر میای؟همیشه منو سوپرایز میکنیاصلا نذاشتم نیما چیزی بگه سریع وسایلی که خریده بودمو گذاشتم زمین و پریدم بغل نیما و لبمو گذاشتم رو لبش و بوسیدمش یه سی ثانیه ایی لباشو میخوردم فقط نیما:خیله خوب نازی جان کافیه حالا امشبی هم هستامن:الهی من فدات شم شوهر عزیزم چه شبی بشه امشب.چرا نرفتی پایین تا من بیام؟اینو گفتم از چشمای نیما یکم تعجب رو میخوندم اولین بار بود که نیما رو با لفظ شوهر صدا میکردم بعد یه چند ثانیه سکوت نیما:نمیدونی نیکی هم مثل تو عاشقه خریده؟هرچی در زدم فقط صدای پارس کردن پاپی میومد؟هردو یه لبخند زدیمو در رو باز کردم و رفتیم تو من:پی پی کجایی بدو بیا ببین کی اومدهپی پی هم سریع اومد جلو پاهامون و با یه پارس شروع کرد به بوسیدن پاهای منو نیمانیما هم یه دست کشید رو سر پی پی و گفت :چطوری پی پی؟سگ خوبی بودی این مدت که نبودم؟اذیت که نکردی نازی خانمو؟پی پی:هاپ هاپ نیما:افرینمن خیله خوب توله کافیه خوش امد گویی وسایل که خریدمو بردار ببر اشپزخونه مرتب کننیما جان تو هم بیا بریم لباساتو عوض کننیما:باشه عزیزم بزار اول برم حموم بعدمن:باشه گلمنیما رفت سمت حموم و منم رفتم تو اتاقم لباسامو دراوردم و شرت و سوتین سبز فسفری که نیما اخرین بار که همو دیدیم برام خریده بود رو پوشیدم و نشستم یکم ارایش کنم دودل بود فکر دیشبمو الان بهش بگم یا بزارم بعد ناهار تو همین فکر بود که دیدم یکی از پشت با دستاش سینه هامو گرفت و پیشونیمو بوسیدنیما:جوون عزیزم میبینم که شرت سوتین قشنگه ایی که من برات خریدمو پوشیدی من:اهووم فقط برای تو عزیز دلممن:نیما جانم بشین کارت دارم یه چیزی باید بهت بگمنیما:چیزی شده:من :نه چیز خاصی نیستنیما نشت رو تخت خوب بگومن:نمیدونم چجوری بگم نیما جان در واقع این فکر دیشب به سرم زد ولی دوست دارم عملیش کنم بزار سریع برم سر اصل مطلب نیماکبگو دیگه جون به لبم کردیمن دیگه باید مگفتم یا زنگی زنگ یا رومی روممن:ببین نیما من میخوام ازت بچه دار بشماینو که گفتم یه سکوتی بین منو نیما برقرار شد تعحب رو میشد از تو چشمای نیما خوند انتظارشو اصلا نداشت همچین پیشنهادی رو من بهش بدم بعد یه سکوت طولانی نیما بلاخره به حرف اومد و گفتمتوجه ایی پی میگی نازی به همه جوانبش فکر کردی این تصمیم بزرگیهمن:میدونم عزیزم ولی من این تصمیمو گرفتم و میخوام عملیش کنم خودت میدونی درسته اسم پی پی تو شناسنامه من به عنوان شوهر ثبته ولی شوهر اصلی من تویی تویی که منو از باکرگی دراوردی تو تنها مردی هستی که من بعد عروسیم باهش خوابیدم پس شوهر اصلیم واقعیم تویی منم فکر همه جای کار رو کردم فقط میخوام تو پشتم باشی و کمکم کنی مثل همیشهنیما:الهی من فدات شم عزیزم من که تا اخرش پشتت هستم فقط بگو چجوری؟من:ببین نیما قضیه گفت به پی پی که به عهده من خودم بهش میگم غلط میکنه قبول نکنه بعدم که حامله شدم تمام دوران حاملگیمو میمونم اینجا یه ماه اخر بارداریمو هم میام خارج پیش تو و به همه ی اونایی هم که مارو میشناسن میگیم منو پی پی رفتیم خارج برای به دنیا اومدن بچه امون بعدم که بچه به دنیا اومد میام ایران بد فکریه؟:نیما که از این همه فکر من تعجب کرده بود گفت:باورم نمیشه فکر همه جاشو کردی اگه اینجوریه و تو قبول داری باشه من که از خوشحالی قند تو دلم اب میکردن گفتم میخوامبرات یه دختر کوچولو میسترس به دنیا بیارم بعدم پریدم بغل نیما شروع کردم ازش لب گرفتنمن:امشب شب رویاییه میشه واسه منتو همین حس لب گرفتن بودیمکه صدای پارس کردن پی پی از تو حال اومدمن:فکر کنم ناهار امادست بریم ناهار؟نیما :بریم عزیزم من که حسابی گرسنه امهدستمونو گذاشتیم تو دست هم و رفتیم سمت میز نهار خوری تو اشپزخونه