الان بیشترین آمار بازدید داستان سکسی برای خاطرات بهرام و طاهره و سحر هستشحالا حساب کنید خاطرات سحر و شهریار که بعد انقلاب 57 هست رو شهره خانم بزاره که دیگه داستانش تو سایت لوتی رقیب پیدا نمیکنه به گردش هم نمیرسه هیچ داستانی
Nanamagikcنقاب زدن سحر میتونه سوژه کارهای جدیدی بشه مثلانقاب زده با مهران شیطونی بکنه یا با بهرام شیطونی بکنه چون این دو تا مثلا نمیدونن که فرد که نقاب داره سحر هست میتونه سحر شیطونی یا بمال بمال یا سکسی بکنه بدون اینکه اونا متوجه بشن و غرورش مثلا خورد بشه پیش اونا کوچیک شه در حالی که نقاب داره و نقابش رو هم در نیاره اگه اصرار کردن مهران و بهرام پیشنهاد خوبیه ایده برای خط داستانی البته اول آخر تصمیم گیرنده نویسنده که چه بنویسه
azadmaneshianاگه امروز ادامه داستان رو بزاری میشه طبق معمول دوشنبه ها و پنجشنبه ها که همیشه داستانها رو تو این روزا میزاشتی
سحر شیطونی ها شو علنی با چادری که روی سرو کول تورج پرت کرده بود شروع کرد و با قدرت و توان و برتری و جوونیش که در قبال تورج ...با سن و سال و کهولتی که داشت بهش نزدیک شد وبا ناز و کرشمه گفت .....تورجی دوس داری با همچین لعبتی هم رقص بشی .....جیگر چرا نخام من غلط بکنم وبه گور هفت سهله هفتاد جد و ابا و اجدادم می خندم که نه بگم ...اوکی پیری ولی شرط داره ....چه شرطی هر چی بگی قبوله حتی عنتو هم می خورم فقط با تو رقصیدن منو به عرش میبره خصوصا چشم اون زنیکه مرجانو من باید کور بکنم ......هههه نمی خاد عنمو بخوری فقط کافیه این چادرو سرت کنی و با چادر در واقع باهات میرقصم چون جوونی هوس کردم با یک پیرمرد چادری برقصم ههههههه....اخه تا حال نشده یک پیرمرد چادر سرش کنه حالا نمیشه شرطو عوض کنی به جون خودم خیلی برام افت داره ولی بدرک شکستن غرورم واسه چند دقیقه رقصیدن با جیگری مثل تو ارزششو داره اوووخ جون چه تن بدتی داری تومی ارزه حتی با چادر بغلت کنم قبوله جیگر....پس پیری چادرو سرت کن ولی صورتت بیرون باشه که همه ببینن و دست منو بگیر و بریم وسط میدونه هههه...و سحر با بلوز و شلوار براق سفید برفی کاملا بدن نمایش و با ماسکی که به صورتش زده بود دست در دست پیرمردی جاافتاده و لی چادر به سر و حشری قدم زنان و بطور علنی و رسمی وارد جمع حضار در حال رقص شدند به استثنای چند زوج همه متوجه این صحنه ورود عجیب و جالب وکمیک و مهیج و هوس ناک شده بودند هوس ناک از اون لحاظ که برجستگی های اندام سحر کاملا مشخص ونمایون بود ودر حین راه رفتناش کلیه نرمی و ماهیچه هاش از پستوناش تا روناش به اصطلاح معروفش یک دوهاشو میزد و به طرز شهوت انگیزی به چشمای حشری و هوس ناک مشتاقینش میخورد یکی از چند زوجی که غرق در عشق و نوش ورقصشون بودند و متوجه ورود سحر و تورج پیری نشده بودند طاهره و شهریار بودند که در این لحظات کاملا مسخ و مدهوش احساسات همدیگه شده بودند و حواسشون به اطراف و پیرامونشون نبود طاهره سرشو با چشمای کاملا خمارش بر روی سینه شهریار گذاشته بود و یکی از دستاش هم اسیر دست دومادش شده و با تکونا و نوازش های شهریار به ناچار از بالای کمرش گرفته و تا روناش هم گام شده بود در واقع طاهره با کمک و همکاری یکی از دستای شهریار خودشو دست مالی می کرد و دست دیگه شهریار جایی رفته بود که دیده نمیشد چون از کنار پهلوهاش و از لابلای چاک بین دگمه های بلوزش خودشو به یکی از پستونای طاهره رسونده بود و از شانس خوب شهریار....سوتین هم نزده بود و با شرایط و وضعیتی که شرح داده شد طاهره و شهریار در دنیای شیرین تر از عسلشون غرق شده بودند ...و سحر باز همه این اتفاقات و صحنه های شوهرش و مامانشو میدید و در درونش با کوهی از احساسات اشفته و درهم و برهم مواجه و مقابله می کرد به عینه میدید که عشقش شهریار زنیو در اغوشش گرفته بود و دست مالیش می کرد ولی این اشی بود که خودش پخته بود و پیشنهاد از خودش بود و خانمی که دل از کف شوهرش برده بود در واقع کسی بود که با همه وجودش دوستش داشت و بهش عشق میورزید ..یعنی طاهره مامانش ....و حاضر بود واقعا جونشو واسش فدا کنه و اگر غیر از این صورت میبود براستی حتی یک ثانیه تحمل نمی کرد و با دستاش چشای زنی که شهریار در اغوشش گرفته بود رو در میاورد و به خورد خودش و شوهرش می داد ....ولی فعلا نمی تونست کاری بکنه و ترجیح داد که ادامه و عاقبت این رابطه رو دنبال بکنه ....تورج در فرم و حس و حال ذوق زده خودش دستاشو دور کمر سحر حلقه کرده بود و چادر رو به شکل و حالت خیلی مضحکانه ای نگه داشته بود و کیرش چنان سفت و راست شده بود که فکرشو خودش می کرد سال ها بود که چنین شق نشده بود و تخماش هم با انبساطی که به خودش گرفته بود باعث شده بود که از زیر شکمش هم دردیو احساس کنه ولی درد رو حاضر بود به زعم خودش تا قیام قیامت داشته باشه ولی در قبالش اغوش و اندام سحر رو در مالکیت فقط خودش داشته باشه ...تورج روی ابرها و در عرش خیالاتش سیر می کرد وکیرشوبه روی کوس و رونای سحر میزد و از اخ و اوخ و جون جون گفتن حتی یک لحظه نمی افتاد و سحر که یک گوشه حواسش به شهریار و مامانش بود کیر شق شده تورج رو حس می کرد و کم کم شهوتش به شیطونیاش و عصبانیتی که داشت اضافه شده بود و خیسی کوسشو حس می کرد ..در این لحظات صحرا و نوشین چند نفر از پسرا و حتی دخترا متوجه سحر و اوضاع تورج چادر به سر شده بود ند و پیرامون و اطراف شو گرفته بودند و منتظر فرصت و تنفس اهنگ موسیقی شده بودند که رقص رو ازتورج بگیرند و جگیر خودم ..چیگر جان چی ازم میخای که قیمت کردن کوس تو رو داشته باشه تخمای کیرم هر ان ممکنه از شدت حشریتم منفجر بشه و دیگه از کیرم نمیگم که شده یک لوله سنگ .....ههههه اخه پیری میترسم از شدت خوشی و لذت کوس و کونم سکته رو بزنی و مرجان جونتو بیوه کنی اونوقت من بیچاره یه عمر به اون عفریته باید عشق و حال بدم ...نمی زنم جیگر اصلا چطوره زیر این چادره و ایستاده و در حال رقصمون بکنمت ...ها حاضرم خونه مو به نامت بزنم خونه ام 1000متریه و خودش یک قصره یک عمر میتونی توش خانومی کنی و فقط شبای جمعه و به خاطر شادی روح امواتت میتونی در اتاق خوابش کوستو مهمون کیرم کنی چطوره موافقی ؟.....ههههه ..اول بنامم کن و بعدش بهت میدم این جوری نمیشه پیری جووون.....ههههه....فقط نیگاه اطرافم کن ببین چند نفر منتظرن باهام برقصن ..می بینم پس بزار خوب دست مالیت کنم برات خیلی زحمت کشیدم اگه من نبودم نمی تونستی داخل مراسم بشی مزد زحمتم میشه مالوندن تو ....اوکی تورج پیری باسنمو برای 30ثانیه فقط واسه مالش بهت میدم و شرط می بندم و میدونم نرسیده به شماره 25 اب از کیرت میاد و گند بالا میاری ...شروع شد باسنم مال توووو....ههههه..اوووخ جووون جانم جان ....لامصب چیگررررر جوون چه باسن معرکه ای داری ...وایییی مرجان کجایی ببینی و این باسن رو لمس کنی تا بدونی باسن یعنی این ..نه مال تو که اون همه ازش تعریف می کردی ...اوووف چیگر چاکتو جمع نکن لطفا ..شلش کن تا انگشتای دستم تا تهش بره و حس کنم سوراخ هاتو ...جون تورج و این تن بمیره فقط یک ذره بازش کن ....ممنونم شلش کردی ..وای وای اخ جووون باور کن این چند ثانیه ای که انگشتام مابین ماهیچه کونت بود ارزش کردن کونتو داشت ....اومد اومد خیس شدم کیرم ازش اب اومد ...اوووووخ اوووخ سرم داره گیج میره منو بگیر سحر نیفتم ...خیلی اب از م اومد ...تا حال این همه از کیرم اب نیومده بود ....هههههه پیری جوون در شماره 23 خلاصت کردم حالا برو میدونو واسه سحر جونت خلوت کن تا ببینم نفر بعدی کیه ..تورج چادرو دور کمرو شلوار خیس شده اش گرفت که کسی متوجه اش نشه ولی بدتر از اون با زنش مرجان مواجه شد و دو تا سیلی ابدار ازش نوش جون کرد وبعد از اینکه مچ دستش گرفتار دست زنش شد کشون کشون از صحنه سالن رقص خارج شد و میدونست که دیگه با ید جوابگوی اشتباهات و حرکات زننده خودش به مرجان جوونش باشه .....پسری که مثل یک دختر به خودش رسیده و ارایش زده بود زرنگ تر از بقیه کارشو کرد وبه سحر نزدیک شد و با تعظیم و اکرام خاص و مودبانه اش ازش درخواست رقص کرد .سحر نیم نگاهی به شهریار و مامانش کرد و دعوتشو با لبخند پذیرفت وکمرش در یکی از دستای پسرارایش کرده بلافاصله حلقه خورد ..دست دیگه پسرره کم کم پشت گردن و موهای سحر رو نوازش می کرد و با مهارت خوبی کناره انگشتاشو به پستونش میزد ......جوونی اندامت ادمو مست می کنه میتونم بپرسم چرا نقاب زدی ....هههه مرسی واقعا راس میگی نقاب زدم چون صورتم زشته و نمی خوره به اندام قشنگم ...ولی جوونی من باور نمی کنم ..علتی داره که زدی چون بوی قشنگی چهره تو حس می کنم فاصله ام تا صورتت یک وجبه جوونی میتونم زیر گردنتو بو کنم ...بو کن پسرجوون ..اه قرار نبود بخوریش ...اخه جوونی خوردنیه و خوش بو ... بخورش فقط پوستم خیلی لطیفه و کاری نکن کبود بشه ..افرین اگه پسر خوبی باشی و چون خوشکلی و مثل دخترا ارایش کردی بهت کمی حال میدم .......اووووف عشقم جوونی از رقصم راضی هستی ؟...اررره پسر قشنگه خوب بلدی دختری مثل منو اندکی رام کنی میدونی تو منو یاد کی میندازی ....نه نمی دونم جووونی...یاد پسری بنام مهران که ماه هاس در کف رسیدن به کوس و کونم مونده و الان هم در همین سالن مثل دیوونه ها و خل و چلا گیج و منگا این ور و اون ور میگرده و نمی دونه چیکار کنه از لج من فوری و هولکی ازدواج کرد و هر ساعت زن بیچاره شو می کنه تا زودتر حامله اش کنه ...چون من بهش میگم از بس خوشکلی که مرد نیستی و اصلا کیری تو پاهات نیس تا زنیو بار دار کنی و حالا توم چه بسابدونه کیر باشی ....خخخخخ ..اتفاقا کیر دارم و مثل شیر کار شو می کنه میخای بهش دست بزنی تا باورش کنی و تازه به احترام خوشکلی و جذابیت شما راست و سفت هم شده .....سایز کیرت تو بگو لازم نیس ببینم چون حسش می کنم ناقلا خوب بلدی که بهم میزنیش ....خخخخخخ جوونی ناقابله بدونه دوز و کلکی 13 سانته خیلی دراز و کلفت نیس ولی بجاش کمر سفتی دارم و قول میدم یک ساعت بکوب و یک نفس بکنمت .....واه واه پسر جوون مهران خودمون که اون همه بهش توپ و تشر میزنم کیرش بالای هیجده س و اگه ببینیش باور نمی کنی بازم کیر 18 سانتیشو اینجانب به رسمیت نمی شناسم ...شیر فهم شد جووونی ههههه...عشقم پس شماره تو بهم بده باهات تماس بگیرم عاشقت شدم خیلی خوشکلی ...باهام ازدواج می کنی ؟......من متاهلم و الان هم شوهر جوونم در همین نزدیکی هام هست و با یکی در حال رقصه باور کن راستشو میگم ...اهان پس دلیل نقاب زدنتو فهمیدم ...اوکی یکی از دلایلش همونه که تو میگی ...خوش به حال شوهرت از لحظه ای که گفتی متاهلم شهوتم دو برابر شد ه نمی دونی چه فشاری به کیر بیچاره ام میاد کاری براش بکن خوشکله ..راحتم کن رقصیدن و حال کردن با یک خانم خوشکل و اونم در نزدیکی شوهرش خیلی منو شهوتی کرده ...نمیشه پسرر جون چیکارش کنم کیرت اون زیره و جلو این همه ادم نمیشه کاریش کنم .....پس لطفا اجازه بده بیشتر نوازشت کنم تا بلکه اتوماتیک ارضا بشم .....اوکی فقط زیادی شیطونی بازی درنیاری ..نه جووونی فقط من زیر گردن و پشت گوش خوردنو دوس دارم و کمی هم دست مالی باسنتو .همین برام کافیه ..اوکی پسرر خوشکله و بهتره از این لحظه بهت بگم مهران ...ولی جوری کار کن که تابلو نشه اخه شوهرم نزدیکمه ....اوووف ناز تو برم من جووونی چه با ناز و ادایی میگی اخه شوهرم نزدیکمه ....کیر 13 سانتیم تو دهنت ...اهای مهران از این حرفا خوشم نمیاد ...بار اخرت باشه ...چشم جوونی ....اه جوونی چه بویی داری بوی تنت مست کننده س اه خوش به حال شوهرت کاش من شوهرت بودم ..ورزش می کنی چون ماهیچه های کونت کاملا ورزیده س ....اررره مهران جوون باسنم ورزشیه و ماهیچه ای اصل ..اونی که هر مردی دلش میخاد ...چنگش نزن فقط لمسش کن اهان افرین ...من که تحمل ندارم ابم اومد ...اووووییی.....اووووی...واه واه زیاد بهم نچسپ مهران ...ببخشید عزیزم دست خودم نبود داشتم ارضا میشدم فقط اسم قشنگتو بهم نگفتی ...ههههه اسممو میخای چیکار اگه هوس کردم و باهات تماس گرفتم اسممو بهت میگم و گرنه اینو یک خیال شیرین تصور کن و رسیدن به منو فراموش کن ...پس عزیزم به یاد و افتخار بودن با شما و اینکه بهترین لحظاتی که با تو داشتم از این لحظه اسممو که امیر رضا هست رو با مهران عوض می کنم ...قربون تو مهران جوون منم تا حدودی بهم خوش گذشت بهتره زودتر بری دستشویی و به کیرت برسی چون خیلی تابلوه و حسابی خیس کردی بیا این دستمال کوچیکو روی شلوارت بگیر که ابروت نره و میدونو واسه نفر بعدی خلوت کن .....نفر بعدی که اواخر رقص میشد و اهنگ موسیقی کم کم به پایانش نزدیک میشد نصیب صحرا شد ....عزیز دل میشه باهات برقصم ....بعد از رقصیدن با دو نفر مرد بد نیس با یک خانم هم رقص بشی ....موافقم چرا نمیشه ....عزیز دل چرا نقاب به خودت زدی جیف این همه خوشکلی و اندام رعنات نیس که با این نقاب خرابش کردی .....دلیلش خصوصیه جوونم ..به خودم مربوطه ...ببینم عزیزدل صحرا صدات کمی اشناس اخ اخ باید فکر کنم این مشروب لعنتی پاک هوش و حواسمو گرفته من صدای تو رو می شناسم ولی یادم نمیاد ....ههههه زیادی به خودت فشار نیار خانم میزبان ..تو که صاحب مراسم هستی و نمیدونی مهمونات کین دیگه باقیشو تفسیر کن و در ضمن خودتو خیلی مهم و زرنگ قلم داد نکن ...خودت منو دعوت کردی و حالا منو نمی شناسی ...هههههه...تولدت مبارک دخترره هفت رنگ .....ههههه.....هنوز نمی دونم کی هستی ولی هر کی هستی بوی دو نفرو میدی ..هم بوی بدنت و هم صدات .....منظورت کیه ؟.....منظورم طاهره و سحره ....هر چند افتخار هم اعوشی با طاهره رو هنوز کسب نکردم ولی یببینم دختر اونی که با شهریار میرقصه مگه سحر نیس و طاهره هم گفتن نیومده نکنه تو طاهره هستی و یا اصلا اون دخترره با شهریار چه بسا طاهره باشه ...اه پاک گیج شدم میشه این نقابو از صورتت دور کنی ...نوچ نوچ نمیشه ..چرا نمیشه عزیز دل صحرا ..لطفا برش دار تا صورت ماهتو ببینم ...نکنه دوس داری ببرمت تو اتاق و دو تایی خلوت کنیم ...ها ...نمیدونم صحرای تولدباز ..ههههه...صدات خیلی خیلی اشناس و بوی گردنت و بدنت و سینه هات تم صدات ..اوووف شبیه فقط یک نفره و اونم سحره ...تو سحر هستی درسته ؟......هههههه اخه صحرای خل و چل من سحر باشم پس اون کیه در اغوش شهریار نیمه بیهوش افتاده و حسابی دست مالی میشه به فرض مثال ایا میتونه طاهره باشه و شدنیه مگه ....اره حق با توه نمیشه ...پس تو کی هستی ...اینو دیگه باید خودت جواب بدی اصلا به تو چه من کی هستم هر کی هستم به خودم مربوطه و نقاب هم زدم چون عشقم کشیده ...حالیته صحرای مار مولکی ...بهتره میزبان خوبی باشی و حالمو نگیری ....صحرا خانم ..بله اقا مهران چیزی شده خیلی نگران به نظر میاین ....نگرانیم واسه نازنینه کمی حالش خوب نبود فقط یک موضوعی پیش اومده من دنبال یک متهم می گردم که متاسفانه امشب در مراسمه و از دور دیدمش نشونه اش هم دست بند نقره ای هست که در مچ دست چپش زده تو که میزبان این مراسم هستی قاعدتا باید مهمونای خودتو بشناسی ..ایا میتونی کمکم کنی که دستگیرش کنم ....نه همچین شخصیو با این مشخصات نمی شناسم و مهمونای من همه شون از ادمای باشخصیت و سالم جامعه هستن و اشتباه تصور می کنی غیر ممکنه ....چرا ممکن هم میشه و من اشتباه نمی کنم .....اوه این خانم با این نقابشون کی میتونه باشه ....نکنه اقای محترم منو با متهمتون تصور کردین ...نه خانم خوشکله بنده غلط بکنم چنین تصوری رو برای فرشته ای مثل شما داشته باشم صحرا خانم خودمونیم با خوب تیکه ای هم رقص شدی حیف پای دستگیری این متهم عوضی در میونه وگرنه نمیزاشتم چنین خوشکل بلایی از سرناچاری با یک خانم هم رقص بشه البته با کسب اجازه و عذر خواهی از شما صحرا خانم .....اوووه مهران اقا منودست کم نگیر ما هم خودمون میتونیم نقش یک مرد رو هم داشته باشیم ...این خوشکله فعلا مال خودمه و ول کنش نیستم وشما هم بهتره برید به متهم تون برسی ......عزیز دل صحرا خسته نشدی از این همه رقص .تا حالا با سه نفر رقصیدی من که خسته شدم موافقی بریم اتاق و کمی استراحت کنیم ....اوووه بریم بدنم درد می کنه ولی به یه شرط ..نازتو برم چه شرطی .....ببین صحرای مکار من خوب می شناسمت و میدونم در مغزت چیا میگذره و هرچند که تو فعلا منو نمی شناسی ولی خوب میدونم دلت میخاد با سحر که الان در بغل شوهرشه لز داشته باشی ....و منم راستش در این زمینه باهات موافقم و دوس دارم با سحر لز کنم ..چطوره من و تو و سحر سه تایی لز داشته باشیم ....عالیه گل گفتی چی از این بهتر قربون تووو خوشکل نقاب به چهره ...من از خدامه و کاملا موافقم فقط شوهر تن لشو چیکار کنم ..خب صحرا تو با این همه ادعای زرنگی و جسارتت راهی پیدا نکردی ...ای بابا فعلا پیشنهاد می کنم اونا رو هم به اتاق بیار تا با هم فکرامونو روی هم بزاریم که بلکه شوهر جونشو تمبر دو هزاری بزنیم و دکش کنیم ..افرین دختر خوشکله پیداس مغزت کار می کنه و شاید بهتر ازمن ..ولی به جوون خودم صدات خیلی اشناس ...اه خدای من این دختر خوشکله کی میتونه باشه ...ولی به جای این حرفا بهتره من برم دعوتشون کنم به داخل اتاق و توم .......با من میمونن صحرا جوون تو برو اونا رو به اتاق ببر و خودم پیش این خوشکله میمونم که تنها نباشه مگه نه خوشکله عزیزم من نوشین هستم رفیق جوون جونی و فابریک صحرا.....شما معرفی نمی کنین ...اووه نوشین خانم خوشوقتم ...من فعلا بدونه اسمم و ناشناس ..اخه چرا خوشکله ..خب عشقم می کشه دوس دارم ناشناس بمونم ...حالا به من اسمتو بگی شیطون بلا به هیشکی نمیگم ..قول مردونه میدونم به جون خودم و اونی که تو پاهامه ....واه تا حال نشنیدم که دختری به کوسش قسم بخوره تو دیگه کی هستی بابا .....اخه خوشکله اونی که تو پاهامه طلاس و از اون چیزاس که ببینش عاشقش میشی کوس مخصوصیه ....مخصوص مخصوص .خیلی دیدنیه به کار یکی مثل تو خیلی میخوره ...نه بابا نوشین جوون تو انگار مستی و حالت خوب نمیگه ؟....کوس کوسه مخصوص و غیر مخصوص نداره .....بهتره به اسم من کاری نداشته باشی شیر فهم شد ...چشم خوشکله شوخی کردم به دل نگیر میگم تا وقتیکه صحرا داره مخ سحر و شو هرشو میزنه دوس داری ما دو تایی زودتر بریم تو اتاق تا حالی بهم بدیم من که خسته هستم و توم از من خسته تر ....نمی دونم نوشین جوون این جوری که تو از کوست حرف زدی منو ترسوندی نکنه چیزی اونجا پنهون کردی و بخای بهم بزنی .....اخ جووون جوونم اخه من چه جور دلم رضا میده تو رو بترسونم تو فقط باید نوازش بخوری و بشی و بس ...این لباس سفیده خیلی بهت میاد ..دوس دارم اگه موافقت کردی خودم از تنت در بیارم ...واه چرا لخت ..مگه قراره تو اتاق چی بشه ..جونم من شنیدم که چیو به صحرا می گفتی تو و صحرا و سحر قراره با هم لز کنین و منم شریکم و میشیم چهار نفر اینجوری بیشتر خوش می گذره ..و منظورم اون بود که بهم قول بدی فقط من لختت کنم و نه کسی دیگه ...قولشو به نوشینت میدی ها؟...نمیدونم اخه مگه دست خودمه وقتیکه چهار نفر با هم معاشقه می کنن اختیار کاملی ندارن شاید نزاشتن که تو نزدیکم بشی ...تو همکاری بکنی شدنیه من و تو با هم یکی بشیم صحرا هیچ غلطی نمی کنه ....تا ببینم چی پیش میاد ....اووه از شانس نحس من موسیقی رقص هم تموم شد و گرنه میتونستیم کمی هم اغوش بشیم سحر در درونش اشوب و غوغایی بر پا شده بود و اینک از ادامه و انتهای این بازی خطرناکی که شروع کرده بود کم کم اظهار نگرانی می کرد و نمی دونست چه اتفاقاتی در شرف انجامه و ایا چه خواهد شد و اینکه از صحرا خواسته بود که شهریار و مامانشو به اتاق بکشونه فقط به خاطر رصد کردنشون بود و می خواست تا اخرین لحظه حرکاتشونو مشاهده بکنه و هم اینک صحرا رو می دید که در حال گفتگو وکسب رضایت شون برای اومدن به اتاق هست و مامانشو می دیذ که چه با خیال راحت و ریلکس خودشو به شوهرش چسپونده بود ...از شهریار دلگیر و تا حدودی ناراحت شده بود ولی باید قبل از همه خودشو ملامت و سرزنش می کرد و در واقع شهریار و مامانش اصلا راضی به این بازی نبودند و پشیمون بود که چرا دست به چنین بازی گوشی و شیطونی و نمایش خطر ناکی زده بود ولی راهی برای گریز و خروج از این بازی نداشت و به زعم خودش باید ادامه می داد..و اگه هم قصد بهم زدنشو داشت ایا چه توجیه و جواب قانع کننده ای برای شهریار میتونست داشته باشه ..برای مامانش چه بسا و شاید موفق میشد قانع و توجیهش کنه ولی شهریار هیچ دلیلی رو ازش قبول نمی کرد ...سحر باید فکراشو بکار می نداخت تا بهترین اتفاق ها شکل بگیره نوشین هنوز روی مح دختر نقاب پوش کار می کرد تا بلکه اونو به اتاق بکشونه و باهاش عشق بازی کنه تناسب و قشنگی اندامش براستی چشاشو گرفته بود و خیلی مایل بود کیر شق شده شو که زیر دامنش مثل اونگ ساعت چپ و راست می کرد رو به یکی از سوراخ های این دختر بکوبونه ...نوشین امشب خیلی حشری شده بود و به خودش می گفت اگه امشب یکیو ترتیب ندم سکته می کنم و شاید هم تحت تاثیر معجون صحرا قرار گرفته بود چون دو پیک رو تا این لحظه نوش جون کرده بود ...در لحظاتی که صحرا سراغ شهریار و طاهره میرفت فکری به نظرش رسید اون حدسایی میزد که ممکنه با پیشنهادش مخالفت کنن چون ساعت ها از نوشیدن معجونشون گذشته بود و اثارو تاثیراتش بالطبع ضعیف تر شده بود لذا به مستخدم گوش زد کرد که مقداری از معجون شراب رو براش بیاره ...قصد و نیت صحرا خوروندن یک الی دو پیک معجون شراب به شهریار و طاهره بود و اگر موفق میشد احتمال تحقق نقشه هاش به صد در صد میرسید ....مراسم به اواخرش نزدیک شده بود ولی اصل مراسم صحرا هنوز شروع نشده بود و کم کم مدعوین سالن و جشن رو با گفتن تبریکات و کادو هاشون به صحرا ترک می کردند و در واقع مراسم رفته رفته فرم و شکل خودمونی به خودش گرفته بودطاهره و شهریار هم قصد رفتن در پیش گرفته بودند که با مخالفت شدید صحرا روبرو شدند ......واه واه اصلا نمیشه جشن رو ترک کنید خصو صا طاهره جوون که اولش فکر می کردم سحر جوون هستین واشتباه تصور می کردم که همش ناشی از شرابیه که خورده بودم خب چون اولین باره که افتخار میزبانیشو دارم با اجازه تون خودی ها رو نگه داشتم و شماها هم باید بمونین که یک جشن کوچیک و خودمونی دور هم داشته باشیم ...و شما اقا شهریار نگران همسرتون نباشین چه بسا خودشو به اینجا برسونه چون من سحر جونو بشناسم از این جشن ها شونه خالی نمی کنه ....راستی خوب به اون خانمه نقاب پوش نیگاه کنید ببینید سحر جونتون نیس ؟......نمی دونم طاهره خانم شما هم خوب نگاش کن خیلی به همسرم می خوره ایا ممکنه خودش باشه ؟..تظر شما چیه ؟.....نه گمون نکنم دخترم باشه سحر من از این کارا بلد نیس ..نه نه سحرمن نیس و نمی تونه اون باشه طاهره کاملا دروغ می گفت و میدونست که دختر نقاب پوش .... سحر هستش چون اندام و شکل و ریخت دخترشو روکاملا می شناخت و تا حدود زیادی مستی از سرش پریده بود ولی بر مبنای توصیه هایی که سحر قبلا بهش کرده بود باید هویتشو فعلا انکار می کرد طاهره با هوشی که داشت حدس هایی میزد که سحرلابد اهداف و دلایلی برای اینکاراش داره و خودشم از این لحظه بی میل نبود که در این بازی و فیلم های دخترش همکاری و مشارکت کاملی داشته باشه و فقط اینک شهریار در مسلخ تشخیص دختر نقاب پوش مونده بود و یک باره اراده کرد که سراغش بره و از نزدیک مطمئن بشه که ایا میتونه همسرش سحر باشه و یا نه ...ولی صحرا در این لحظه مانع رفتنش شده بود چون پارچ شراب معجونشو اورده بود که مجددابهر شکل و سیاستی بهشون بخورونه .......اوووه اقا شهریار کجا تشریف میبرین لطفا و خواهشا وایسین من به خاطر گل روی طاهره جوون و شما که شوهر بهترین دوستم هستین شخصا براتون شراب اوردم واقعا بدونی که برای من عزیز و باارزش هستین که این چنین ازتون پذیرایی می کنم لطفا دستمو رد نکنید و از این معجونی که خودم درست کردم بنوشید باور کنید از ظهر چندین بار خوردم و ازش سیر نمیشم لامصب شراب شرابه ....نظر شما چیه طاهره خانم ...میل دارین بخورین من که اصلا اهل مشروبات الکی نیستم و نمی دو نستم که شرابه وگرنه دم در ورودی لب بهش نمیزدم ولی اگه شما مایل باشین بخورین به خاطر شما می خورم ...نمی دونم اقا شهریار چی بگم دست گل صحرا جوون درد نکنه شراب خوبی درست کرده راستش از شماها چه پنهون ازش خوشم اومده بد نیس بازم امتحانش کنم ولی یک پیک برام کافیه ....پس بریزید خواهیم خورد ...اووه خیلی خوشحالم کردین ....بفرمائید نوش جونتون ..میشه طاهره جوون خودم به دهنتون بریزم ..اخه خیلی برام عزیز و گرامی هستین ..اووه صحرا جوون خودم دست دارم زحمت بهتون نمیدم ..واه زحمت چیه رحمته پس یه کاری می کنیم چطوره من پیکو به دهن شما طاهره جوون بگیرم و شما هم پیک اقا شهریار دوماد خوش تیپ تونو به دهنش بگیرین و اقا شهریار هم زحمت بکشن پیک منو با دست مبارکشون به دهنم بریزند اینجوری همه ما یک ضرب و در یک لحظه شرابو بالا می کشیم و نوش جون می کنیم ...موافقین ؟.....چی میگی دوماد ..نمی دونم چی بگم طاهره خانم حرفی ندارم ..فقط به خاطر شما طاهره خانم موافقم .....اووخ جوون پس اگه خوشتون اومد به همین روش پیک دومو میزنیم که بهتر شبمون رنگین بشه ...خب نوش جونتون ناگفته نمونه و طاهره جوون بدتون نیاد پیک شرابی که با دست مبارک شهریار جون به دهنم ریخته شد باور کنید چنان لذتی بهم داد که قابل توصیف نیس ..ولی اگه سحر جوون اینو می دید چشامو از کاسه درمیاورد ...ههههه....پس پیک دومو بریزم موافقین دوستان ؟....اوه من که نمی خورم کشش پیک دومو ندارم ..خب طاهره جوون که فرمودن نمی خورن و من اصرار ازشون نمی کنم ولی شما شهریار جوون دیگه نه نگین چون هم ورزش کارین و نیرو مند و خوش قد و بالا و قوی هیکل هستین و براتون افت داره دومیو نخورین منم باهاتون می خورم که تنها نباشین ...ولی به همون روش خودم به دهن همدیگه میریزیم ...من که می خورم به سلامتی همسر خوشکلتون سحر جوون و شما چی به سلامتی چه کسی می نوشین ...بگید شهریار جوون تعارف و دور بریزین مجلس خودمونیه ....نمی دونم چی بگم منم به سلامتی همسرم می نوشم ...نمیشه سحر و من گفتم و مال منه پیشنهادم اینه که به سلامتی طاهره جوون بخورید هر چی باشه دقایق زیادی در کنار هم بودین ..مگه نه ....باشه موافقم طاهره خانم برام محترم و عزیزن و می نوشم به سلامتی بهترین مادر زن خودم یعنی طاهره خانم ...پس بخوریم نوش جونمون ......اخیش چه لذتی داشت ...بازم از پیک شرابی که به دهنم ریختین خیلی عشق کردم ...بفرمائید بریم به اون اتاق کناری اونجا جشن خودمونی قراره برگزار بشه ..............بودن نوشین و صحبت های اتشینش و از سر هوسیکه مرتب با سحر می کرد باعث شده بود که حواسشو از دیدن شراب خوری های مامانش و شوهرش و صحرای مکار دور و پرت کنه وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی میفتاد چون براستی اگه میدید جنگ واقعی به پا می کرد نوشین مرتب و به بهونه های محتلفی دستاشو به اندام سحر می کشید و تلاش می کرد سحر روهر چه زودتر به اتاق کناری بکشونه اتاقی که بزرگ و اندازه اش به مساحت حدود 80مترمربع میشد و دارای دو تخت خواب و چندین مبل راحتی تک نفره تا سه نفره بود و برای چنین شبی کاملا به درد می خورد و بالاخره سجر تسلیم شد و دست دردست نوشین وارد اتاق شدند ......قابل توجه حواننده های گل و عزیز و محترم ..این تاپ هم علیرغم ترافیک کارام و به خاطر جبران مافات نبودنم و مسافرتم تقدیم شما شد امیدوارم خوشتون اومده باشه و تونسته باشم لحظات خوبیو براتون تداعی کرده باشم ارزوی سلامتی و بهروزی رو برای همه شماها از الله متعال خواستارم ...تاپ بعدی انشالله شب ادینه ...
azadmaneshianممنون از اینکه امروز تاپ جدید رو گزاشتید خیلی عالی شد طبق روال معمول دوشنبه و پنجشنبه شد دوبارهداستان هم حرف نداشت دستتون درد نکنه