ادامه از طاهره........از حرکت شاهین عصبی و ناراحت شده بودم اون جلو چشای فرانک منو تو اغوشش بوسیده بود ....اخه این چه معنی داره ..این در حالی هست که بهش قول ازدواج داده ......انگار با این کاراش میخواد فرانک باز در رنج و عذاب باشه .....نه نه من نمی خام این شرایط ادامه داشته باشه ......شاهین دستمو گرفته بود و در صدد بود منو به اتاق ببره .....نزدیک در اتاق وایسادم و باهاش نرفتم .......شاهین می خام باهات حرف بزتم لطفا همین جا وایسا .......باشه طاهره جون گوشم باتوه ولی بزار بریم تو اتاقمون ...واونجا راحت باهم می شینیم و ضمن حرفات می خام باهات حال کنم ......سرمو کمی به طرف اتاق فرانک بردم ....طفلکی اون گوشه پرده پنجره اتاقش مارو نگاه میکرد .....میدونستم الان تو دلش داره غصه میخوره و چی میکشه......قصد نداشتم حرفامو تو اتاق بهش بزنم .....نه نه شاهین تو اتاق نمی خام صحبت کنم ودلیلشو اخر حرفام خودت می فهمی ........بیا بریم داخل طاهره برام ناز نکن ....ولی براستی نازم برام بکنی بیشتر خوردنی میشی .....قربونت برم بیا ببرمت داخل اتاق که کیرم برات سیخ شده.......اگه منو دوست داری دیگه اصرار نکن بزار همین جا حرفمو بزنم ....خیلی خب من تسلیمت شدم .....بنال ببینم می خای چی بهم بگی......ببین شاهین برای اخرین بار ازت میخام منو ول کنی و بزاری منم به زندگیم برسم ودیگه به من و برادرم کاری نداشته باش تو که دو بار تونستی منو بکنی و به کامت هم رسیدی .........ولی طاهره قبلا بهت گفتم من خاطر خات شدم و نمی تونم ولت کنم و دیگه این حرفا تکراریه و بحثشو نکن .....و لی شاهین در واقع اون زنی که تو اون اتاق داره من و تو رو نگاه می کنه نامزد توه و زن اینده ات و شکر خدا تصمیم گرفتی با فرانک ازدواج کنی ..اونوقت تو داری دست منو می کشی و جلو چشم اون .زن بیچاره می خای باهام عشق بازی کنی ...اخه این چه معنی میده و این همه ادعای مردی و مردو نگی داری وسینتو میدی جلو و مدعی هستی که به کسی ظلم نمی کنم و حقیو ناحق نمی کنم ......ولی این طور نیست ...تو داری علنی و بدونه اینکه خودت درک کنی به فرانک ظلم و جفا می کنی ....مگه خودت بهم نگفتی که فرانکو دوست دارم و عقدش می کنم ...اخه این چه عشقیه که باید تو دو نفرو باهم دوست داشته باشی .....اصلا شاهین تو از گذشته تلخ و غم بار فرانک اطلاع داری و می دونی حتی یه روز رنگ خوشی و خوشبختی به خودش ندیده........لطفا اگه منو دوست داری وبه اون زن هم علاقه مند هستی و واقعا میخای اونو خوشبخت کنی ...بی خیال من شو و عشقتو برای فرانک خرج کن ..........نه نه طاهره امکان نداره اصلا حرفشو نزن من هم تورو ول نمی کنم و هم تصمیم گرفتم با فرانک ازدواج کنم و باهردو تون می خام عشقمو تقسیم کنم ........ضمنادر مورد علاقه ام به تو با فرانک هم حرف زدم و اون.مخالفتی با این کارمون نداره .....انگار شاهین تو ازم دل نمی کنی درکی از این حرفام نداری ... ...باشه ولی ازت می خام یه قول مردونه بهم بدی واین خواستمو قبول کنی و زیر قولت نزنی ......چی میخای بهم بگی ..........شاهین بجون خودم اینو جدی میگم اگه الکی بهم قول بدی و زیر قولت بزنی حتی به قیمت مرگم شده باشه ولت می کنم و جوابتو نمی دم .......باشه طاهره جون بهت قول مردونه میدم ......ازت میخوام در حضور و پبش فرانک باهام عشق بازی نکنی و حتی الان هم کهاون تو خونه حضور داره نباید بهم نزدیک بشی ...راستش من نمی خام فرانکو شکنجه رو حی بدم از زندگیش به اندازه کافی زجر کشیده و دیگه کافیه من و تو با عشق بازیمون غم وغصشو بیشتر کنیم ....لطفا اینو حتما درک کن ........باشه طاهره حرفات همش حقه و من قبولش دارم فرانک گذشته غم باری داشته ومن وظیفه دارم اونو خوشبختش کنم و این کاروهم اگه زنده بودم حتما انجامش میدم چون اونم خیلی دوست دارم .........اتفاقا شاهین اونم خیلی تو رو دوست داره و حتی حین حرفاش بهم گفت که من به خاطر خوشحالی شاهین حاضرم عشق طاهره و شاهینو بجونم بخرم ....فرانک واقعا زن جنتلمن و با شخصیتیه ازت می خام خوشبختش کنی و قدرشو بدونی .........طاهره با این قولی که بهت دادم انگار باید در این اتاقو قفل کنم و بی خیال اینجا بشم .......وقتش شده بود که بر گردم خونه ........خواستم خونشونو ترک کنم شاهین نزاشت تنهایی برم ........طاهره نباید تنها بر گردی می خام همراهیت کنم .....قصد دارم ببرمت خونه مادرم و با اون اشنات کنم .......شاهین در فاصله ۵متریم راه میرفت و ملا حظمو می کرد ......به خونه مادرش رسیدیم ...خونه شون با حیاط بزرگش دل نشین . وقشنگ بود مادرش داشت تو اتاق نماز می خوند ......شاهین منو اتاق دیگه برد و فرصت کرده بود که باهام سکس کنه ...انگار به همین منظور منواینجا اورده بود چون حتی اگه مادرش هم درگبر نماز نمی بود فرصت می کرد تو یکی از اتاقا منو ترتیب بده .......اخ جون طاهره اگه من الان تورو ترتیب ندم باور کن امشب خوابم نمی بره .......اخه زسته صورت خوشی نداره ......نکن ...شاهین منو نکن از مادرت خجالت بکش اون مشغول نماز و عبادته ..........وای طاهره بس کن بزار حالمو بکنم ....اون سرش به نماز مشغوله و منم بزار به تو مشغول باشم ......وای وای وای شاهین ارومتر....لباسامو داری پاره پوره می کنی ........شاهین مثل ندید بدیدها لباسامو از تنم خارح و اونو هر کدوم به گوشه ای پرت می کرد .......فقط شورتم مونده بود ........طاهره می تونی توم مثل من وبا همین مدل لختم کنی ....وای شاهین امروز تو تا بلایی سرمن نیاری اروم نمی گیری .......منم داشتم مثل اون می کردم ولی سرعت عملم خوب نبود و زورم هم نمی زسید که خوب و فوری لختش کنم .......شاهین بهم می خندید و ......شاهین داری منو مجبور به چه کارایی می کنی و بهم هم می خندی .....کیرشو گرفتم سفت و سیخ شده تو دستم بود ...می خای تخماتو خوب فشاربدم تا دیگه کیرت بلند نشه و اذیتم نکنی .....ها .....اوه اوه طاهره جون نکن .....من تسلیمم.......خیلی دلم می خواست کیرشو تو دهنم کنم و بخورمش ....ولی احساس کردم تمیز و بهداشتی نیست و تو دهنم مزه نمی داد ..اون انگار مدتی بود که حموم نرفته بود چون بوی عرق تنش میومد .......شاهین چرا حموم نرفتی تنت بوی عرق میده ........عزیزم تازه از سفر برگشتم وقت نکردم ....حالا تو بی خیال عرقم شو و به کیرم برس .....شاهین منو به پشت خوابوند و پاهامو به شونه هام کشوند و با زبونش سوراخ کونمو می خورد دستامو به پاهام گیر داد و با دستاش دو طرف ماهیچه باسنمو از هم سوا کرده بود و زبونشو تا اونجا که راه داشت تو کونم می کرد و با اشتهای تموم نشدنی لیس میزد ...ابتدای کارش من قلکلکم شده بود و حالت خنده بهم دست داده بود ولی کم کم این خنده داشت تبدیل به لذت و شهوت می شد از این کارش من حال می کردم و دلم می خواست همین جور ادامش بده .......قربون سوراخ کونت برم ...اوف اوف طاهره سوراخ کونت خیلی کو چولوه... من تو ش موندم این سوراخ کوچیک چه جوری می تونه این کیر منو راه بده .........اه اه اه شاهین کارتو ادامه بده دارم کیف می کنم حرفاتو بزار برای بعد........به من برس .......اوخ جون قربون کونت برم .........از خوشی و لذت کون خوریم داشتم مثل مار به خودم پیچ می زدم ......شاهین که می دید که من از کارش لذت می برم ....این کارشو ادامه می داد واون خسته شده بود و حالتو عوض کرد و کیرشو رو سوراخ کونم گرفت و با یه تکون نصف التشو تو کونم فرو کرد .......اوخ اوخ .....ای ای شاهین اروم تر ...نزار درد بکشم ......شاهین زورشو بیشتر گرد و تا ته کیرشو تو کونم برد دیگه اون لحظه من فقط تخماشو رو باسنم حس می کردم ......اون بدونه حرکت وایساده بود و تحرکی نداشت .......شاهین چی شده چرا کیرتو تکون نمی دی ...لطفا کارتو زود تموم کن ....ولی طاهره من دارم اب کیرم تخلیه میشه ...از بس کونت تنگه لازم نبود تلمبه بزنم ....تنگی کون تنگت زحمتمو کم کرد و ابم الان خالی شده .......شاهین پس من چی ....من که ارضا نشدم .......چکارت کنم که توم راضی بشی ....کوسمو با دهنت بخور و منو اروم کن ........شاهین کیرشو از کونم خارج کرد چکه های اب منیش داشت رو کف اتاق می ریخت ....اون با زبونش افتاد به جون کوسم .........شاهین تا ارضام نکنی حق نداری کارتو ول کنی تا فردا صبح هم طول بکشه من ولت نمی کنم .........شاهین با تموم زورو هنرش داشت کوسمو می خورد و من هم لذت وحال می کردم می خواستم نفسشو بگیرم و یه جورایی شخصیت و اقتدارمو بهش تحمیل کنم .....شاهین از بس مشغول کوس خوریم بود و می خواست زودتر از این کار خلاص بشه حتی اب کیر خودشو که از کونم خارج شده بود نا خواسته خورده بود .....در واقع من ابشو به خوردش داده بودم ......اوه اوه افرین به خودم ........راستش من ارصا شده بودم و اب کوسم هم تو معده شاهین رفته بود ولی هیچی نگفتم وخواستم هم چنان کارشو ادامه بده .....باید یه جورایی شاهینو جریمه و ادب می کردم ..به همین روال من برای بار دوم ارضا شدم .....بیجاره شاهین حسابی از نفس افتاده بود و اب دهنش از چونه اش اویزون شده و چکه چکه رو کف اتاق می ریخت .......اه طاهره من خسته شدم دیگه جونی برام نمونده ......بسمه .......شاهین اگه یه ذره دیگه ادامه بدی منم راضی مشم ....زود باش بجنب ......ولی طاهره من خسته شدم ......شاهین پس اون همه ادعا و زور و تعریف از خودت این بود .......بخدا من تسلیم تو شدم ....ولی منو راضی نکردی ......پس الان چکار کنم که تو کوتاه بیای .....از نوک پام تا دستمو خوب لیس می زنی و بعدش زانو میزنی و بهم التماس می کنی که ببخشمت ...فهمیدی .......باشه طاهره قبول .......از کارم و خورد شدن هیبت و شخصیت شاهین به خودم می بالیدم ...باید کمی شاهینو تو مچم می گرفتم و خودمو بهش تحمیل می کردم .....اون داشت کارشو می کرد پاهامو تو دهنش کرده بودم و اونو برام می خورد.....شاهین این روز و امروز رو همیشه یادت باشه دیگه برام دم تکون ندی و بهم امر و نهی نکنی .......باشه طاهره .......به نظر م اون از اینکه نتو نسته بود خوب باهام سکس کنه و ابشو زود تخلیه کرده بود شرمنده و سر افکنده شده بود .....خلاصه شاهین بیچاره از نوک پام تا دستامو خوب لیسد و خسته و وامونده ونیمه جون به زانو م افتاد و ازم درخواست بخشش کرد ......شاهین تو منو ارضا نکردی و کار خودتو فقط کردی ..این بار می بخشمت واینم شاید به خاطر مادرت باشه که الان تو اتاق رو برو نماز می خونه ......ولی اگه بخوای بعدا همین جوری باهام عشق بازی کنی از این بدتر سرت میارم .......کارمون با هم تموم شده بود و لباسامون رو تنمون کردیم و اومدیم پیش مادرش .........ننه می خوام زن دوستمو بهت معرفی کنم ......مادرش با گرمی و محبت باهام برخورد کرد و تو چشام خیره شده بود .......شاهین من این خانم رو تا حالا ندیدم اشون زن کدوم رفیقته .......ننه جون با شوهرش تو شهر دیگه بوده و تازه گی اومدن اینجا ......شوهرش رفته یه کم خرید کنه این خانمش هم کمی خسته بود و سرش درد گرفته بود خواستم بیاد خونه تا کمی حالش خوب بشه ........بزار من معاینت کنم .......طاهره خانم ننم قابله است و تو کارای مربضی زنونه خیلی وارده بزار مادرم معاینت کنه .........خانم بزرگ بهتون زحمت نمی دم سردردم خودش خوب میشه .......نه طاهره خانم لطفا بزار خوب معاینت کنم چون حدس میزنم که ........اون حرفاشو ادامه نداد ....شاهین تو از اتاق برو بیرون تا من به کار طاهره خانم برسم .......شاهین اتاقو ترک کرد و من و مادرش موندیم ........طاهره خانم من حدس میزنم که تو بار داری و میخام اینو مطمین بشم پس دراز بکش .و بزار کارمو بکنم اون ابتدا نبض مچمو گرفت و بعد دامنمو بالا کشید و شورتمو تا سر زانوام پایین کشید ......اوه اوه داشت ابروم میرفت اصلا حواسم به شورتم و رو کوس وکونم نبود همش از اب دهن شاهین و اب کوس خودم خبس خیس بود ....کار از کار گذشته بود و مادرش متو جه خیسی شورت و اونجام شده بود از شرمندگی خودم دستامو رو صورتم گرفته بودم .....لعنت به این حواس پرتم .....اخه چرا فکرشو نکرده بودم .....حالا چه به این خانم بگم و چه جوری اینو توجیه کنم ....اون دو لبه چوچوله کوسمو از هم باز کرده بود و داخلشو نگاه می کرد ...من داشتم از خجالت اب می شدم .....ویه کوچولو هم انگشتش به سوراخ کونم خورد و کمی اونو مالوند .......اون بلند شد و منم خودمو جمع و جور کردم .......روم نمی شد ازش بپرسم....منتظر شدم خودش حرف بزنه //اون وایساد تا من خوب بشینم .......طاهره خانم منو ببخش که الان می خام رک باهات صحبت کنم ......اولا حدسم درست بود شما حامله هستین و فکر کنم تو یه ماه بار داری قرار گزفتین ثانبا انگار شما امروز و به یقین همین یه دو ساعت قبل با شوهرت نزدیکی کردین و یادت رفته بعد از کارت خودتو تمیز کنی ...این کارت خیلی اشتباهه و داری به سلامتی و بهداشت دستگاه تناسلیت لطمه می زنی تو باید حنما بعد از خاتمه کارت با شوهرت اونجاتو حتما بشوری و خوب تمیزش کنی تا مریضی زنونه نگیری تو جوونی و خیلی زیبا هستی حیفه که به خودت لطمه میزنی و یه چیز دیگه هم می خام بهت بگم و لی لطفا ازم دلگیر نشو ...تو انگار اجازه میدی که شوهرت از عقب باهات کار کنه ..واینو من وقتی که اونجاتو دبدم متوجه شدم چون هم داخلش خیس بود و هم معلوم بود که دست نخورده نیست ..اینو ازمن بشنو دیگه نزار از عقب باهات اون کارو انجام بده چون هم بهداشتی نیست و هم گناه داره و دین اونو قبول نداره ....تو زن شهوتی و هاتی هستی و شوهرت باید خیلی توانایی و قدرت کافی داشته باشه تا تو رو خوب راضی کنه ...و ارزو می کنم که این کار از عهده شوهرت خوب بر بیاد تا خدای نکرده توم شیطون به سراغت نیاد و منحرف نشی....اون خبر نداشت که حیلی وقته شیطون لعنتی کارشو باهام کرده و منو منحرف کرده و همین نیم ساعت قبل پسرش کبرشو تو کونم کرده بود ......دیگه هوا داشت تاریک میشد و من باید برمی گشتم خونه ....از خونه مادرش بیرون اومدیم .......طاهره بزار تا دم خونه تون همرات باشم ........شاهین نمیشه اگه کسی ما رو باهم ببینه خیلی بد میشه ...نترس کنارت حرکت نمی کنم فاصله مو باهات جوری می گیرم که کسی مشکوک نشه ........طاهره منو ببخش من شرمنده تو شدم امروز خوب نتو نستم راضیت کنم ...اینو دفعه دیگه تلافی میکنم برای جا و مکان کار مون باهم یه فکر خوبی کردم و اینو وقتی مادرم داشت تو رو معاینه می کرد به ذهنم خطور کرد .....خب چه فکری کردی ....می خام وقتی فرانکو عقد کردم بیرمش پیش مادرم و جای فعلی فرانکوبه جمیله و شوهرش میدم ..با این کارم هم مادرم از تنهایی در میاد و هم جمیله اواره این خونه و اون خونه نمی شه و هم من وتو دیگه می تونیم تو همون اتاق باهم عشق بازی کنیم ......طاهره نظرت چیه .......اره شاهین فکر بسیار خوبی کردی ....حالا کی میخای فرانکو عقدش کنی ......تصمیم گرفتم در یه روز و باهم عقد جمیله و فرانکو برگزار کنم و اینم میفته هفته بعد که از سفر بر می گردم .....دیگه نتونستم باهاش حرفی بزنم چون نزدیک خونه شده بودیم و اون ازم فاصله گرفته بود ........شاهین قبل از خداحافظی نزدیک در خونمون شد ...کسی تو کوچه نبود و اون اشاره به گوشه بالای در چوبی کرد ....بین طاهره اون گوشه رو در نظر بگیر و هرروز اونو با دستت لمس کن هر گاه سه تا سنگ کو چیکو روش لمس کردی و دیدی بدون که من باهات کار دارم و این میشه علامتی که بیای پیشم .....خب طاهره جون من میرم .....شاهین نگاهی به اطراف کرد و بعد از اطمینان منو بغل کرد و بوسید و ازم دور شد ........دیگه مطمین شده بودم که حامله هستم و اون یه ذره شک و تردیدو هم دیگه نداشتم ...شاهین بعد از اونکاری که باهاش کرده بودم باهام ارو متر و محتاط تر شده بود .....لازم بود باید به خاطر فرانک یه کمی ادبش می کردم .....ولی کم کم داشتم ازش خوشم میومد شخصیت منحصر بفرد و جالبی داشت و می تونست هیجان کافی بهم بده ولی کیرش منو خوب سیر نمی کرد .......خسته شده بودم و تو اتاقم دراز کش به سقف خونه نگاه می کردم و به اینده ام فکر می کردم ......روزها و شبها ی اون هفته بسرعت می گذشت و واتفاق خاصی نبود که براتون شرح بدم تنها یه بار شرافت اومد پیشم و خواست باهاش برم پیش فرهاد من بهونه اوردم و باهاش نرفتم جالب اینکه اونم منصرف شد ...راستش کمی عذاب وجدان گرفته بودم و اینکه فرهاد منو بار دارکرده بود از خودم و شوهرم خجالت می کشیدم ولی کاریش نمیشه کرد و حقیقت اینو بهم می گفت که الان یه بچه حروم زاده تو شکممه و من چه جوری باید با این عذابم راه بیام ........یادمه روز چهارشنبه بود و رعنا و مادرش رفته بودند خونه هاشم و زنش ومن تنها بودم که صدای در خونه به گوشم خورد ......رفتم درو باز کردم ......نگار اومده بود ....اون مضطرب و ناراحت به نظر میرسید .........سلام طاهره ....سلام نگار خانم .......بفرما بیا داخل ......منم تنهام کسی خونه نیست ......اومدم کاری با رعنا و مادرش داشتم ...حالا که نیستند من میرم ......اون دستشو رو پایین شکمش گرفته بود و انگار درد می کشید ....نگار مثل اینکه حالت خوب نیست لطفا بیا داخل و بزار کمکت کنم ......اه طاهره درسته حالم خوب نیست ونمی دونم با این درد م چکار کنم .....دستشو گرفتم و اوردم داخل خونه وبردمش اتاق خودم و اونو خوابوندم تا اروم بگیره ...وبدو رفتم یه اب قند داغ براش درست کردم وبهش دادم ......نکار جون اینو بخور تا خوب بشی ..لابد سردی کردی .........نه طاهره سردی نکردم جای دیگم درد می کنه ......کجاته بهم بگو من که غریبه نیستم و مثل خودت یه زنم .....طاهره خیلی . خنده داره کوسم سوزش داره و مدتیه منو اذیت می کنه ...خب می خواستی بری پیش قابله .....اخه قبلا که مریض می شدم فوری میومدم پیش مادر رعنا و اون برام جوشونده و دوایی درست میکرد و اونو می خوردم و خوب میشدم و قبل قبلش هم با عذرا پیش شوهرش میرفتم ولی اون نامرد باهام بد رفتاری کرد و دیگه سراغش نرفتم و الان هم این درد مدتیه منو گرفتار کرده .......اخه نگار هر دردی علتی داره ...برای چه اینجوری شدی ......طاهره از تو چه پنهون راستش مدتی قبل هاشم برادر شوهرت مزاحم من شد و منو یه بار تو مغازش اذیت کرد و باردوم اومد تو خونمون و منو بزور برد تو مستراح و بهم تجاوز کرد و از اون موقع من کوسم سوزش گرفته و داره منو می کشه ....هز خدا می خام هاشمو نبخشه و خیر از زندگیش نبینه .......ولی نگار چرا مگه تو مستراح چکارت کرد که سوزش گرفتی ....بخدا طاهره از ابروم و شوهرم می ترسم وگرنه از هاشم شکایت می کردم و رعنا و مادرش هم خیلی ازم خواهش کردند و نزاشتن کاری کنم و روم نمیشه برم پیش قابله ...اخه برم بهشون چی بگم ....برم خودمو نشون هر کی بدم می دونن که از کوس و کونم بهم تجاوز شده ......من تو این مشکلم موندم .....نگار داشت گریه می کرد .......خدا لعنت کنه هاشم رو که منو به این درد مبتلا کرد ........طاهره اون کثافت و بی شرف اون روز تو مستراح کیرشو تو کونم می کرد و با همون کیرکثیف و الوده اش کوسمو هم می کرد و باعث شد که کوسم الوده بشه و مریضم کنه ......یهو یاد اون مایع دارویی اخوند حیدر افتادم ......اون مایع می تونست شفای درد نگار باشه .......نگار جون اگه موافقی من یه داروی خوب و عالی پیشم دارم و می خام برات استفاده کنم ...اگه می خوای تابیارمش ........طاهره راست میگی اگه خوبه برام بیار .......اونو اوردم و کف اتاق خابوندم ...نگار جون لازم این مایعو با چیزی تو کوست بمالم پس راحت دراز بکش و اینو بسپار به من .......رفتم بیرون که چیزی مثل خیار و ....رو گیر بیارم .....چشمم به یه هویج کشیده و کلفت و صاف و صوفی افتاد که شسته شده لب حوض داشت بهم چشمک میزد از این بهتر گیرم نمیومد حد و اندازه اش مثل کیر کلفت فرهاد میشد ......بلندش کردم و از خوشحالی بوسیدمش و اونو با خودم پیش نگار بردم.....دامنشو بالا زدم و شورتشو پایین زدم ......اوه اوه کون و دم و دستگاه سفید و هوسناکی داشت کوسش گوشتی و مثل یه گل خوشبو جلوم قرار گرفته بود هوس کردم خوب کوس و کونشو ببینم....... از مال شرافت گوشتی تر و پهن تر به نظر میرسید و سوراخ کونش کمی اضافه گوشت داشت و اینو نشون می داد که انگار خیلی کون داده ....لپای دو طرف باسنش که حرف نداشت و هر کیرو در زیر ده ثانیه بلند می کرد .....اوخ جون کاشکی الان من کیر داشتم و یه دل سیر نگارو می کردم ....ولی خب حالا با استعمال این هویج هم تو کوس گوشتیش دست کمی از کردنش نمی تونه داشته باشه .....کمی کف دستمو رو کوسش مالوندم ....نگار به اخ و اوخ افتاده بود و کم کم شهوتی شده بود ...انگار درد کوسشو فراموش کرده بود....مالشو ادامه دادم ....اون داشت با دستاش سینه هاشو می مالوند و چشاش خمار شده بود ...کمکش کردم و پستوناشو بیرون زدم ....اوف اوف چه پستونای درشت و تپلی داشت مثل مال عذرا اویزون وشل نبود ...تقریبا سفت و برامده و برجسته بودش و ادمو مجبور می کرد که اونو بی مالش ول نکنه .....اه اه طاهره با این کارات دردمو فراموش کردم و دیگه سوزش ندارم ....اه اه لطفا ادامش بده ......کوسش خیس شده بود و دستمو خیسونده بود نگار لباشو با دندونش گاز می گرفت و حسابی شهوتی شده بود لبامو به لبش رسوندم و اونو خوب بوسیدم دیگه داشتیم یه جورایی باهم لز می کردیم منم داشتم هوسی میشدم ....نگار تکونایی به خودش داد و یه کم لرزید و زیر دستام اروم شد ....اون ارضا شده بود .....دیگه وقتش بود که هویجو تو کوسش فرو کنم ومایعو به هویج خوب مالوندم پاهای نگار رو از هم باز کردم و هویج رو به ارومی تو کوسش فرو کردم ...هویجه تا تهش تو کوسش میرفت و نگار عین خیالش نبود و با وجود اینکه هویج هم کلفت بود ..اخ هم نمی گفت ......وای طاهره کوسم داغ شده ...داره میسوزه .......نگار جون خوبیش و نفعش تو همون داغیشه ...تحملش کن وبزار خوب ضد عفو نیت کنه ....ضمن تلمبه هام رو کوسش با دست دیگه ام با پستو ناش کار می کردم ......اون باز شهوتش زنده شده بود و ناله هاش دیگه فضای خونه رو گرفته بود ....اینکارو ادامش دادم تا اینکه باز نگار لرزید و به ارگاسم رسید .....منم مچ دستم خسته شده بود و این کارو کافی می دونستم ووهویجو از کوسش بیرو ن کشیدم و و بلندش کردم و بعدش همدیگرو ماچ کردیم .........نگار جون الان در چه حالی هستی .......وای وای طاهره انگار درد م کم شده و سوزشم نمونده ......خیلی ازت ممنو نم .....نمی دونم چه جوری ازت تشکر کنم .....نگار جون اینجوری ازم تشکر کن .....لبمو رو لبش گذاشتم و اونو باز بوسیدم ........نگار جون می خام یه چیزی بهت بگم و حسابی خوشحالت کنم ......من داستان هاشم و کردن کونش با چنگالو براش شرح دادم ...البته با یه کم سانسور کیر خوریهاش ...چون نمی خاستم خودمو سبک جلوه بدم ......ولی حسابی نگارو خوشحال کردم و اونو شاد و شنگول روانه خونه اش کردم ...........
ادامه از طاهره.......نگار از بلایی که سر هاشم اورده بودم خوشحال شده و دلش خنک شده بود .......اونو شش دونگ سر حال کرده بودم ......ولی خودم زیاد سرحال نبودم ....وراحت نبودم این بچه ای که داشت تو شکمم رشد می کرد از شوهرم نبود ...... الکی خودمو دلداری می دادم که از صالح حامله شدم ......ولی عاقلانه فکرشو می کردم بچه ام پدرش فرهاد بود .......اه اه این چه راهی بود که من انتخابش کردم .......صالح از ماموریتش برگشته بود و واز اینکه بقول خودش پدر شده بود شاد و خوشحال بود و کبکش خروس می خوند ....و مرتب میومد دستی به شکمم می زد و اونو ماچ می کرد ....شب جمعه کنارم بود و داشت باسنمو می مالوند می دونستم لابد دلش می خاد کونمو بکنه ..ولی واقعا حال و حوصله هیچیو نداشتم ....من داشتم سقف خونه رو میدیدم و اون برام حرف میزد حرفاش تکراری و همشیگی بود و برام جذابیتی نداشت فقط وقتی به قضیه رفتنش به خونه همکارش صحبت می کرد گوشم براش تیز شد ........طاهره اون شب همکارم منو برای شام دعوت کرده بود اونجا همه چی خوب بود و عادی و یه مهمونی ایده الی برام تدارک دیده بودند شبش خواستم به خوابگاه برگردم خودشو زنش اصرارکردند که خونشون بخوابم ...خب منم حوصله برگشتن به خوابگاه رو نداشتم ......البته فقط من تنها مهمونشون نبودم یکی از فامیلای هم کارم هم اون شب بامن موند ...و تو هال خونه برامون تشک و پتو گذاشته بودندنصفه شب شده بود و من کار دستشویی داشتم بلند شدم برم کارمو بکنم ...سرو صدا و اه وناله ای به گوشم خورد ...به خودم گفتم لابد زن و شوهر دارند باهم عشق بازی می کنند و این یه امر طبیعیه و به من چه مربوطه بزار باهم خوش باشند ولی نگاه به جای خواب اون مرد فامیلش کردم دیدم خالیه و اون نیست .....خب لابد اونم رفته دستشویی .....کمی منتظر شدم دیدم بر نگشته همچنان صدای اه ناله زنه ادامه داشت ....راستش من نمی تونستم خودمو نگه دارم و مجبور شدم که برم دستشویی و منتظر نمونم ...با کمال تعجب تو دستشویی کسی نبود و این منو متعجب کرد پس این مرد کجا رفته ....برگشتم اون هنوز اثری ازش نبود .....نکنه من خواب بودم و اون خداحافظی کرده و رفته باشه ...دیگه من داشتم زیادی به این مرد اهمیت میدادم ...خب رفته که رفته باز به من چه مربو طه ووخواستم بخوا بم و پتو رو سرم کشیدم که صداشون اذیتم نکنه ولی طاهره دیگه صدا فقط صدای زن نبود بلکه سرو صدای اروم دو مرد رو هم با اه وناله زنه من می شنبدم ....واقعا نمی تونستم اینو قبول کنم .....یعنی چه این مرد با اون زن وشوهر دارند چه غلطی می کننددلم می خواست از کارشون سر در بیارم این قضیه برام عجیب و باور نکردنی بود .....اونا دراتاقو بسته بودند ولی یه پنجره کوچک رو به اتاقشون بود که می بایستی چیزی پیدا می کردم و روش برم تا از پنجره نگاشون کنم ...چیزی نبود.....از کنجکاوی داشتم کلافه میشدم ....یهو چشمم به پشتی توی هال افتاد فوری رفتم سراغشون و سه تاشو اوردم و رو هم گذاشتم و بالاش رفتم ....دیگه می تونستم اتاقوشون رو ببینم ......وای وای طاهره خدا یا من داشتم چه می دیدم ...واقعا می گن که اخر زمان نزدیکه و فساد و تباهی و بی دینی زیاد میشه ...پس اینه ...زنه بین شوهرش اون مرده مثل ساندویچ شده بود .....صالح منظورت از ساندویچ یعنی چه ......چه جوری بگم زنه رو شوهرش ولو شده بود و اون مرد افتاده بود رو زنه و داشتند کوس و کونشو می کردند .......بخدا من داشتم از تعجب شاخ در می اوردم اون مرد که مثل من مهمون بود کیرشو تو کون زنه کرده بود و داشت به شدت اونو می گایید و شوهر بی غیرتش هم زیر زنش با کیرش مشغول کردن کوسش بود ....ای تف به غیرتت ..اخه به اون هم میگن مرد ......اونا هم چنان زنه رو می کردند و من مات و متحیر نگاشون می کردم اونا بلند شدند و جاشونو عوض کردند و مرد ه کوسشو می کرد و اون شوهر بی شرفش هم با کون زنش کار می کرد .....راستش طاهره اون موقع من اعتراف می کنم کیرم سیخ شده بود و دوست داشتم اونو با دستام بمالم من تا حالا از این کارها هیچوقت نکردم ولی ناخوداگاه مشغول مالش کیرم شدم و موفق شدم که خودمو ارضا کنم اونا هم کارشون تموم شده بود و زنه بیحال رو تشک ولو شده بود و اون دو تا نامردهم داشتند باهم یواشکی حرف میزدند...من فوری از رو پشتی پایین اومدم و اونا رو سر جاشون گذاشتم و رفتن زیر پتو و خودمو به خواب زدم ....اون مرد هم به ارومی اومد رو تشکش و خوابید ......صد بار به خودم فش دادم که چرا با کیرم کار کردم و واجب به غسل شدم ....... من تا صبح خوابم نبرد و داشتم به اون ماجرای عجیب فکر می کردم .......صبحش من و شوهرزنه بیدارشدیم که بریم تو پادگان ....زنش هم لاید شده بود که برامون صبحونه درست کنه ....حقیقتش من اصلا بلد نیستم که تظاهر کنم که انگار نه انگار دیشب چه دیدم اخمام تو هم بود و بهشون بی محلی کردم و حتی صبحونشونو هم نخوردم ....حدس زده بودند که من همه چیشونو می دونم ......همکارم هول شده بود و نمی دونست چکار کنه و زنشو هم دیگه ندیدم اون خودشو ازم پنهون کرده بود ....اون مرد دیگه هم عین خیالش نبود و خوابیده بود ....بلند شدم که برم سر کار ......همکارم که غلامی بهش می گفتم پشت در اومد دستمو گرفت و التماسم کرد که این جریانو به کسی نگم .......غلامی نمی دو نستم تا این حد نامردهستی و ناموست برات مهم نیست بخدا اگه مجرد باشی ارزشت بیشتره تا اینکه مثلا بهت میگن غلامی زن داره و صاحب ناموسه .....تف به شرف و غیرتت ....خیلی خب صالح درسته من من هیچی نیستم و اصلا مرد نیستم ولی می خام بدونی واقعا من نمی تونم زنمو بار دار کنم . و زنم و خونوادش و همه ازمون بچه می خان و توش مونده بودم که چکار کنم و این در حالیه که من زنمو دوست دارم و نمی تونم طلاقش بدم ......زنم مدتی بود با همین مرد که از فامیلای منه رابطه پیدا کرده بود و اینو من فهمیدم و خواستم برم با هاش در گیر بشم ولی زنم تهدیدم کرد که اگه باهاش دعوا کنی هم ابروتو می برم و هم ازت طلاق می گیرم همه چی بر علیه من بود چون کسی نمی دونست باعث حامله نشدن زنم من هستم .......باید چکار می کردم ...زنم ازم درخواست کرد که بزاره بااین مرد رابطه داشته باشم تا بلکه با کمک این شخص مشکلمون حل بشه ....خیلی برام سخت بود که اینو قبول کنم ....زنم گفت اگه برات سخته اون ساعتی که من باهاش سکس می کنم تو خونه نباش و برو یه جوری خودتو سرگرم کن .....ولی من طاقتشو نداشتم که زنمو باهاش تنها بزارم ....بهش گفتم به شرطی حزفتو قبول می کنم که خودم هم باهاتون باشم ....دیشب هم اصلا قرار نبود که مهمونمون باشی اون سورو ساتو برای همین مرد تهیه کرده بودیم ولی دیروز صبح اون بهمون پیغوم داد که من نمی تونم بیام کاری برام پیش اومده ....خب منم اون لحظه فکری به نظرم رسید یاد تو افتادم که اینجا غریبی و هنوز نتونسته بودم دعوتت کنم لذا دیشب اومدی و مهمونم شدی و از شانس بدم اون مرد هم انگار کارشو انجام داده بود و سرزده اونم دیشب اومد........ و نصف شب اومد تو اتاقمون و خواست با زنم سکس کنه من خیلی ازش خواهش کردم که دیشب کاری با زنم نداشته باشه چون نمی خواستم تو از این جریان بویی ببری ولی اون نامرد بالاخره به هدفش رسید و........وحالا صالح ازت خواهش می کنم ابرومو حفظ کن و این رازو فقط تو دلت نگه دار و به هیچ کسی نگو ......غلامی مثل سگ داشت التماسم می کرد ........خب صالح الانه که این حرفو به من گفتی پس تو امانت دار خوبی نباید باشی.....ولی طاهره تو فرق می کنی من همه چیم مال توه .......خواستم کمی سربسر صالح بزارم .........راستی صالح اگه اون شب غلامی ازت می خواست که با زنش بخوابی قبولش می کردی .....نه نه اصلا ....طاهره تو که بهتر منو می شناسی...ایا ممکنه ازاون مرداباشم ......ولی تو که به قول خودت وقتی داشتی سکسشون رو می دیدی خیلی راحت با کیرت ور می رفتی و در واقع یه جورایی در کارشون شراکت داشتی ....این که با ادعات نمی خونه ......طاهره من که گفتم صد بار به خودم دشنام دادم که چرا اون کارو با کیرم کردم و اظهار پشیمونی کردم ......ولی صالح تو از باور و ایمانت دچار لغزش شدی و اینو تا حالا دو بار ازت دیدم ...یکیش اون هفته بود که کونمو کردی و دومیش همین مالش کیرت بود که داشتی گناه سه نفرو می دیدی ........وای خدا منو ببخش ..توبه توبه .....صالح غمگین شده بود و مرتب استغفار می کرد با این ماجرایی که برام شرح داد هوس کیرشو کردم ولی من که منتظر یه سکس خوب با هاش بودم باعث شدم که اون تمایلی به این کار نداشته باشه ......کیرشو گرفتم ...شل و بی حال و به این زودیا بیدار نمی شد .باید امشب بی خیال سکس می شدم .....روز جمعه رو به خاطر رفتن به حموم و دیدن نحس اون پسره بی ادب تازه گی دو ست نداشتم ....اه کاشکی جور میشد امروز و حموم نرم ...ولی رعنا برخلاف من برای رفتنش بی تابی می کرد انگار مزه دستمالی هفته قبل زیر دندوناش مونده بود .........رعنا به خودش رسیده بود و یه کم ارایش کرده بود .....تو حمومی اون پسره انگار منتظر مون بود ....من باز بهش محل نزاشتم ..اون پسره این بار حواسش به رعنا بود و بی خبال من شده بود ......مارو خیلی منظر نزاشت و اون نمره ای که در انتهای راه رو بود رو بهمون تحویل داد .......قبل از رفتنش بهم نگاه کرد .وگفت .......طاهره خانم عذرا رو سراغم فرستاده بودی که منو انگاری ادب کنه ولی ........ولی چی......نکاهش به رعنا بود و نمی خواست اون بفهمه ......رعنا خودش متو جه شد .......طاهره من میرم تا دستشویی .......قبل از رفتن رعنا اومدم وسط.راه رو که رعنا در مورد من و این پسره فکرای بدی نکنه .......خب اقا پسر بنال ببینم می خواستی چی بگی ......می خواستم بگم بجا ی اینکه اون منو ادب کنه با اجازت من عذرا رو ادبش کردم ........منظورت از ادب چیه .....یعنی خوشکله عذرا ازم خواهش کرد که مزاحم تو نشم و لی من باهاش شرط گذاشتم ...چه شرطی .......یعنی بهش گفتم کونتو می خام یا بهم کون بده و یا دست از سر طاهره بر نمی دارم ......تو خیلی عوضی و کثافتی خاک توسرت ......هر چی میخوای بگو برام مهم نیست ......عذرا شرطمو قبول کرد ...و تو همین نمره ای که الان بهتون دادم و رو همین سکو که روش لخت میشی خودش شلوارشو داد پایین . منم کونشو کردم ولی حیف اون شلوارشو تا بالای زانوش اورده بود و هر چی تلاش و اصرارش کردم که خوب لخت بشه ...قبول نکرد ..نمی دونم به چه دلیلی خوب واسم لخت نشد ولی بهر حال کونشو کردم ........حالام واسه تو یه شرط دارم .......من زیر بار هیچ شرطی نمی رم اینو بفهم پسره عوضی .........ولی بزار برات بگم برای تو که زحمتی نداره .....من ازت می خام تو بزاری من با رعنا عشق و حال کنم و مزاحم من و رعنا نشی اون خودش مایله باهاش حال کنم و دیگه مخالفت تو معنی نداره و تازه من بهت قول میدم که دیگه مزاحمت نشم ........ولی رعنا یه دختره و تازه نامزد هم داره تو اینارو می دونی ......گفتم که رعنا خودش دلش میخاد باهام باشه و هی تو داری نقش مادرشو بازی می کنی ...بزار کمی قبل از عروسیش بهش خوش بگذره و یه حالی بکنه ......باشه می دونم که میخوای بگی که تو کوسش نزارم و پردشو نزنم .....من حواسم هست وکاری به کوسش ندارم و حتی اگه هم دلش نخواست کونشو هم نمی کنم فقط دستمالیش می کنم .......پیش خودم فکر کردم به من چه مربوطه که دارم جلو کار رعنا رو میگیرم اون که خودش کرم داره و مایله باپسره حال کنه ..من چرا خودمو درگیر کنم ....به درک بزار هر کاری دلش میخاد بکنه .........من کاری باهاتون ندارم ولی یادت باشه بهم قول دادی که مزاحمم نشی ......طاهره خانم پس با اجازت منم میرم دستشویی که کمی رعنا خانمو مالش بدم ......شما برید داخل نمره تون ........یه ربع شده بود که رعنا و پسره تو دستشویی باهم بودند و حالا باهم چه کاری کردند من نفهمیدم و ندیدم ..اینو دیگه شما که این داستانو می خونین حدس بزنین ...چون جریان رو رعنا برام تعریف نکرد ......رعنا سرحال و شاداب اومد تو نمره و تا پایان کارمون کیفش کوک بود .......
ادامه از طاهره......رعنا کم کم داشت مزه و لذت جنسی رو تجربه می کرد و این باعث شده بود خندون و شاداب به نظر بیاد اینم تا کاری دست خودش نداده باید هر چه زودتر شوهرش می دادند .......من قصد نداشتم فعلا با فرهاد تماس داشته باشم وشرافت هم دیگه بهم اصراری نمی کرد اونم راضی کرده بودم که فعلا با هاش کاری نداشته باشیم بزار مدتی تو کف من و شرافت بمونه ولی یه حس نامعلوم و بی هدف منو وادار می کرد با شاهین در تماس باشم با وجود اینکه کیرش منو راضی نمی کرد ولی اون منو بخود می کشید شاید شخصیت فرانک هم در این حسم تا اندازه ای تاثیر داشت من هر روزبالای در خونه رو چک می کردم تا ببینم شاهین برام پیغوم نداشته .....فعلا ازاون هم خبری نبود ......همه چه تو خونه داشت روال طبیعی خودشه میرفت و شکم منم کم کم داشت بلند میشد ....چند روز از اتفاق من و نگار گذشته بود و من اونو ندیده بودم ...یهو سرو کله اش تو خونه مون پیداشد ........سلام طاهره خوبی ........قربونت نگار بد نیستم .......تو چطوری ...اونجات خوب شده ......اوه طاهره جون خوبه خوب که نه ولی درد و سوزشش خیلی کم شده و فکر کنم یاید یک ویا دو دفعه دیگه اگه اونو برام بزنی خیلی بهتر میشم ........نگار جون چشم من در خدمتت هستم فقط الانه وضعیت تو خونه مناسب نیست چون رعنا و مادرش هستند و بزار برای وقت دیگه .......ولی طاهره خونه ما خلوته ..چطوره تو بیای ....باشه نگار جون بزار من به شون بگم الانه باهات میام .......من مادرشوهرمو از رفتنم به خونه نگار مطلع کردم و باهاش رفتم .......قبلا چند باری من به خونه نگار رفته بودم ولی این بار فرق میکرد .....حیاطشون زیاد بزرگ نبود ولی حوض قشنگ و زیبایی توش بود که ادمو هوسی می کرد بره توش یه ابتنی خوب بکنه چون وضعبت اطراف حیاطشون خیلی مناسب و دور از دید اشخاص بود و با خبال راحت می تونستی حتی تو حیاط لخت و عریان رفت وامد کنی ........نگار جون چه حوض باحالی دارین انگاری منو مجبور می کنه که برم توش و ابی به تنم بزنم ......اره خیلی ها این حرف تورو می زنن...چون حتی کسی نمی تونه مارو تو حیاط ببینه ......چطوره باهم بریم تو حوض ...موافقی طاهره .......اخه نکنه شوهرت یهو بیاد خونه اونوقت خیلی بد میشه ......نگرون نباش خیلی مونده شوهرم بر گرده ......بیا زودتر لخت شیم و اگه جور شد تو حوض مایعه رو به اونجام بزن ....ولی نگار تو اب نمیشه چون اثرش تو کوست نمی مونه و اب اونو می شوره و کارمون بی فایده میشه بزار اول ابتنی کنیم و بعدش تو اتاق اونو برات میزنم .......باشه طاهره جون ....حق با توه .....من هنوز با احتیاط بودم و فکر می کردم الانه چشم و یا چشمایی ما رو از پشت بوم همسایه می بینند ....ولی کار از کار گذشته بود و لخت شده بودم نگار شاید نزدیک پونزده۰کیلو ازم سنگبن تر بود ومنو از سر ذوق با دستاش بلند کرد و تو حوض انداخت ....اوف اوف گرمای ساعت ده تابستون و حرارت نور خورشید که باعث شده بود بدنم داغ بشه با داخل شدن به اب حوض بهم شور حال خوب و لذت بخشی داده بود اولین بار بود که با این حس اب تنی می کردم نگار اومد تو حوض و داشتیم با دست بهم دیگه اب پرت می کردیم و با خنده و شوخی حسابی خوش می گذروندیم نگار دستمو گرفت و منو به طرف خودش کشید و لحظاتی بعد لبامون رو هم بود و همدیگرو می بوسیدیم ...دستامون رو نقاط حساس همدیگه کار می کرد من با سینه های درشت و نرمش مشغول بودم و اون داشت با کوس و کونم کار می کرد ......شهوتم بشدت داشت اوج می گرفت و نگار سوراخ کونمو ول نمی کرد و با یه انگشتش تو کونم می کرد و کوسمو هم بی نصیب نمی زاشت و اونم هم انگشت می خورد ...اوخ جون چه لذتی داشتم تجربه می کردم ........طاهره بدن تو مثل یه دختر نو جوون می مونه اصلا بهت نمی یاد که شوهر کردی و بار دار هم هستی ...تو مثل هلو خوردنی هستی و ای وای قربونت برم .....می تونم تو اب حوض کوستو بخورم ....اه نگار من که دارم تو دستات اب می شم و اگه بهم خوب نرسی تو اب حوض حل میشم و هیچیم نمی مونه ...زودباش .....هر کاری دلت می خاد باهام بکن ......نگار با یه تکون منو رو لبه حوض نشوند و پاهامو باز کرد و با لباش مشغول خوردن کوسم شد اون همه جای اطرافشو بی نصیب نمی کرد سوراخ کونم هم شاملش شده بود .....من با دستام پستونامو می مالیدم بدونه توجه به وضعیت اطراف اه و ناله ام بلند شده بود دست خودم نبود شهوتی شده بودم در اون لحظات بیاد کیر کلفت فرهاد که منو حامله کرده بود حسابی زیر دستای نگار داشتم ارضا میشدم با چند تکون و لرزبه بدنم راحت شدم .....اه چه لز باحالی داشتم ....نگار هم باید ارضا میشد دیگه نوبت من بود ولی بهش گفتم سهم تو رو داخل اتاق و موقع کار مایعه میدم......رفتیم تو اتاق ...نگار قبلش یه دونه خیار درشت اماده کرده بود که بااون کارشو بسازم ....اوه اوه من که حسابی می ترسیدم که این خیارو تو کوسم فرو کنه ولی نگار انگار کار کشته بود و لابد می دونست که از عهده خیار بر می یاد .....کلفتیش کمی از کیر فرهاد بیشتر بود ......نگار جون این خیاره خیلی بزرگه ...باهاش اذیت نمیشی نکنه کوستو پاره کنه .....نه طاهره خیالت تخت باشه .....اونو تو کوسم کن .....نگار خودش رفت سراغ مایعه که اونو باخودم اورده بودمش و مقدار کمیشو به خیاره زد و خواست اونو دهنش ببره که من مانعش شدم ....نه نه نگار اون دارو خوردنی نیست نباید تو دهنت ببری ......اگه خیلی دلت میخاد تو دهنت چیزی لیس کنی من یه دونه خیار دیگه واسط میارم .....اره عزیزم برو از اونجا بیار ...نگار خودشو کف اتاق ولو کرده و باسن درشت و گوشتیشو برام قلمبه کرده بود اون براستی خیلی هوس انگیز به چشم میومد ....رفتم یه دونه خیار درشتشو اوردم و خودم تو دهنش گذاشتم و.....نگار جون بیا عزیزم دهنتو واز کن و خوب بخورش و خیال کن که یه کیر تو دهنت کردی ......نوش جونت ....خودم رفتم سراغ کوس تپل و گوشتیش و با دهنم بجون کوس و کونش افتادم ...واقعا همه جای بدن نگار پر و گوشت دار و حالت تپل مانندی داشت انگار تو بدنش استخونی وجود نداشت ......با انگشتای دستم کوس و کونشو می کردم و سینه هاشو با دهنم و زبونم خوب لیس می زدم نگار هم با خیار ی که تو دهنش کرده بود بدنشو مثل مار حالت می داد و هوس و شهوت تموم وجودشو گرفته بود نوبت خیاره شده بود اونو با دستم گرفتم و تو کوسش فرو کردم .......ای ی ی ی ی طاهره جونم قربونت برم کوسم داره میسوزه ..اوووووی اون خیاررو از دهنش در اورده بود و ضمن اه و ناله هاش برا م عشوه میومد ....تور و جون مادرت طاهره تندتر و بیشتر اونو فرو کن ......شهوت داشت اونو دیوونه می کرد ...تکوناش بیشتر شده بود و یه دستمو که ازاد بود گرفته بود و با دستای خودش رو سینه هاش می مالوند ...لامصب خیاره داشت تو کوسش گم میشد و در واقع همشو کلا تو کوسش تپونده بودم .....وای وای نگار چه کوس خوب و جادار و معرکه ای داشت ...شاید می تونست کیر یه الاغو به خودش بگیره .......اه اه طاهره دارم میسوزم داغ کردم الانه می خام برم تو حوض تا خنک بشم ......نه نه نگار مایعه تو کوسته بزار خوب اونجات بمونه تحملش کن ....طاهره کاشکی تو مرد بودی و با کیرت منو می کردی دلم یه کیر خیلی کلفت میخاد......نگار انگاری خیاره سیرت نکرده ......وای وای صد تا خیار مثل یه کیر کلفت و اب دار نمیشه .......نگار جون .....جونم طاهره میخای اون دونه خیار ی که تو دهنت کردی رو بزارم تو کونت تا بیشتر راضی بشی ......اره اره طاهره لطفا همین کارو بکن ......خیاره اولی هنوز تو کوسش بود و با یه دستم اونو براش عقب جلو می کردم اون با دستاش پاهاشو جمع کرد و رو شونه هاش کشوند و کونشو برام اماده کرد که اونم با خیار ترتیب بدم .....وای وای چه صحنه شهوت ناکی شده بود من با دو دستام دو تا خیارو تو کوس و کون نگار فرو کرده وو باهاش تلمبه میزدم ....دیگه این نهایت کاری بود که باید برای ارضا کردن نگار جون می کردم ......اوخ جون و اه وناله و فریاد شهوت ناک نگار داشت حسابی اوج می گرفت ......بیچاره شوهر ش چه جوری می تونست نگار و سیراب کنه اون واقعا جون به لب میشد تا ارضاش کنه .......نگار بدنش به لرزه افتاده بود و انگار داشت ارضا میشد ....منم دستام خسته شده بود و حسی برم نمونده بود .....با تموم توان باقی مونده ام تو کوس و کونش ضربه میزدم تا اونو به ارگاسم برسونم ......تموم شد نگار رو راحت کرده بودم اون نیمه بیهوش رو اتاق افتاده بود و منم خسته و تشنه سرمو رو شکمش گذاشتم تا نیرو بگیرم .....
ادامه از طاهره....لز خیلی خوبی بانگار داشتم ...اون از دارویی که براش دوبار تو کوسش زده بودم راضی بود دیگه سوزش و دردی نداشت .........طاهره جون ازت ممنونم من دو شبه درد نمی کشم و این داروواقعا منوخوب کرد ..این کارتو فراموش نمی کنم ...فقط از وقتی اینو تو کوسم زدی شهوتم زیاد شده وباعث شده که شوهرم ازم فراری بشه همین دیشبی ازش سه بار خواستم منو بکنه ولی فقط یه بارش کیرش بلند شد و راضیم کرد ...دو بار دیگش طفره رفت و جوابگوم نبود و امروز هم باهات اگه عشق بازی نداشتم براستی دیوونه میشدم .....من کلا زن هات و گرمی هستم . حالا با این دارو دیگه مگه خدا بدادم برسه ........ولی نگار لازمه یه بار دیگه اینو تو کوست بزنم تا خوب خوب بشی بهر حال بیشتر شدن شهوتت از درد کشیدنت خیلی بهتره .....حالا نگرون هوست نباش .....من کنارتم و منم یه جورایی مثل توم و این دارو هم منو هم این جوری کرده ......هر موقع هوسمو کردی بیا دنبالم تا مثل امروز همدیگرو راضی کنیم .....طاهره.اینو جدی میگی ....وای وای اوخ جون چی از این بهتر ..باور کن تو مثل یه مرد کامل وقوی برام هستی و با این زیبایی و قشنگیت منو خیلی شهوتی می کنی فقط یه کیر کلفت کم داری اونم در برابر این همه امتیازی که داری .....کمبودشوحس نمی کنم .......طاهره پستونات خیلی ترو تازه و مثل یه اناره ......چرا انار ...اخه من خیلی انارو دوست دارم ......بزار کمی پستوناتو بخورم ......نگار انگار داشت بازم منو هوسی میکرد...اون با لباش افتاده بود به جون سینه هام واونومی خورد اوه اوه اه اه بسه نگار لطفا ....ای ای ای نوکشو ول کن ....اوی ی ی ی ارومتر ......نگار یه دستشو رو کوسش گرفته بود و با انگشتاش تو کوسش میزد و با یه دست دیگش و لباش پستونامو حریصانه می مالوند و می خورد ...من دیگه داشتم از دستش فرار می کردم اون خیلی شهوتی شده بود و سینه هام قرمز شده و با دستام داشتم از خودم دفاع میکردم ......اه اه اخ اخ نگار جون بسمه بسمه لطفا .......طاهره بیا کمک به کوسم برس......اون سینه هامو ول کرد و من از دستش موقتا راحت شدم ولی باید می رفتم باز کوسشو بمالم ......می خواستم خیلی سریع راضیش کنم و بر گردم خونه ......چون حس می کردم شوهرش سر می رسه و........به یه دستم سینه هاشو مالش میزدم و انگشتای دست دیگه ام تو کوس و سوراخ کونش کار می کرد و اونو یا سرعت انجام می دادم .....نگار جون دستاشو رو سرو صورتش گرفته بود . و ناله میکرد ابکوسشو تو کف دستم حس کردم وباز تونستم اونو ارضا کنم ....افرین به خودم که تونسته بودم امروز دو بار نگار جونو راضی کنم در صورتیکه شوهرش با اون یال و کوپال و اون کیرش نتونسته بود .....بلند شدم و فوری لباسامو پوشیدم و اماده شدم که برم .....براستی خدا منو دوست داره چون صدای شوهرش از پشت در به گوشمون خورد ...اون برگشته بود .....نگار هم خودشو جمع وجور کرد و من درو رو شوهرش باز کردم ......اون با دیدن من تعجب کرده بود .......طاهره خانم شما اینجا تشریف دارید ...خیلی خوش اومدید .....بفرمایید داخل ...در خدمت باشبم .....ممنون اومده بودم کاری با نگار داشتم ...دیگه باید بر گردم خونه .....شوهر نگار مرد بلند قد و تنومند با قیافه معمولی که اون لحظه منو با حالت مخصوصی نگاه می کرد ...شاید اگه زنش نبود به گمونم بهم تجاوز می کرد ...تا وقتی که تومیدون دیدش بودم نگاهش به سینه ها و باسنم بود ....اخه من اون موقع چادر سرم نبود ......موقع برگشتن بالای درو دست کشیدم که ببینم خبری از شاهین دارم ویا نه .....اوه سه عدد سنگو بالای در تو دستم حس کردم ...شاهین موقعی که من با نگار داشتم لز می کردم اومده بود ......باید امروز عصر و یا حتما فردا برم خونه شون .......من فرهاد و دوست داشتم و بااون می تونستم بهترین لحظات. و سکس . وهیجان رو داشته باشم ولی یه نیرویی ناخواسته منو از رفتن به مغازه اش باز میداشت و برعکس برای شاهین اینجوری نبودم ......رفتم جلو اینه و به شکمم نگاه کردم ....اون کمی بلتد شده بود دستی بهش کشیدم .....اوه اوه فرزند عزیزم داشت تو شکمم رشد می کرد ......نگار جون سینه هامو قرمز کرده بود از بس روش کار کرده بود ......رعنا برام اش داغ اورده بود ...خیلی از این کارش متعجب بودم ...اخه اون اغلب باهام قهر بود ولی امروز با لبخند و روی گشاده برام اش اورده بود .......بیا طاهره برات اش اوردم بخور نوش جونت .......رعنا امروز چته .....خیلی منو تحویل می گیری .....خب دیگه باهات یه کار کوچولو دارم .......پس کارت گیره که سراغم اومدی .......خب بگو .......راستش طاهره درسته من باهات خوب نیستم و بهت محل نمی زارم ولی تو دل پاک و بی کینه ای داری و من می تونم بهت اعتماد کنم ..ازت می خام عصر امروز باهام بیای بیرون ....چون یه قرار ملاقات دارم .....و.تنهایی که مادرم بهم اجازه نمی ده و من غیر از تو به کس دیگه اعتماد ندارم .....خب این قرارت با کیه ....طاهره اینو وقتی رفتیم بیرون برات میگم .......باشه ولی منم کار بیرون دارم شاید یه ساعتی ازت جدا شدم ....اشکالی که نداره ......نه نه قبوله ........یه حدسایی میزدم لابد این رعنا ور پریده با همون پسره حمومی قرار داره ......به من چی هر غلطی میخاد بکنه ....من باهاش میرم بیرون و به کار خودم میرسم .......عصر شده بود و من و رعنا باهم اومدیم بیرون ......رعنا شیک و کمی ارایش کرده بود .........خب رعنا بزار من بگم که با چه کسی قرار ملاقات داری ......طاهره یعنی تو میدونی که من به دیدن چه کسی میرم .....پس چی دختر جون من می دونم که با اون پسره حمومی دوست شدی و الان پیش اون میری و حتی میدونم که اون روز در دستشویی حموم پسره اومد سراغت .ودیگه باقیشو خودت بهتر میدونی .....خب طاهره منم دل دارم و یه دخترم که مثل خیلی از دخترا که دوست دارند دوست پسر داشته باشن ....من اینو می خام ..من مثل تو خیلی زیبا و قشنگ نیستم که یه پسر رو به خودم جذب کنم ..حالا که اون منو خواسته ..منم دلم میخاد تا قبل از عروسیم کمی باهاش خوش باشم ...این مگه اشکالی داره .....اخه رعنا تو خیلی خامی و هنوز معنی واقعی عشقو نفهمیدی ...اون پسره فقط تو رو برای خوش گذرونی خودش میخاد و اصلا اونی که تو فکرشو می کنی نیست و تازه قبلش به من گیر داده بود و ازم می خواست باهاش رابطه داشته باشم ولی من بشدت باهاش برخورد کردم و جوابشو ندادم ..و این این معنی رو میده که این پسر فقط میخاد از امثال ما ها استفاده جنسی ببره....من نمی تونم جلوتو بگیرم . این کارتو هم به کسی نمی گم ولی باز تکرار می کنم حواست باشه بهت تجاوز نکنه و خودتو بدبخت نکنی .....می دونم حواسم جمعه ......رعنا اون روز تو دستشویی باهات چکار کرد .......اوه طاهره فقط منو می بوسید .....فقط بوسه و ماچ اونم ۲۰دقیقه ......خب دیگه کمی هم سینه هام و کوسمومالوند و..با کونت کاری نداشت .......چرا طاهره اون می خواست بهش کون بدم ولی من بهش ندادم .......اخه میگن کون دادن درد داره ..ایا.درسته طاهره ......خب اینو چرا از من می پرسی ..از کسی بپرس که کون داده .....من که از این غلطا نمی کنم ...(رعنا خبر نداره که حتی برادرش هم کونیم کرده )این اخریو دیگه بهش دروغ می گفتم ..........من از رعنا جدا شدم و به طرف خونه فرانک راهی شدم .....باز هم همون مرد قوزی رو سر کوچه دیدم اون باز با ادب و احترام بهم سلام کرد .....رسیدم به خونه فرانک .......درو با کلید خودم باز کردم ....رفتم داخل ....سرو صدایی از اتاق فرانک میومد .....نزدیکش شدم ......گوشمو تیز کردم .....اوه صدای اه و ناله عاشقونه فرانک رو می شنیدم ....از گوشه پنجره همون جایی که اون روز فرانک من و شاهینو تو حیاط می دید منم اون جارو نشون کردم و داخلو نگاه کردم.........شاهین به پشت خوابیده بود و فرانک هم به حالت سگی در حالیکه کونشو به طرف من گرفته بود داشت باهاش حرف میزد وگاها می خندیدند.....از خوشحالی فرانک و این صحنه من هم خوشحال بودم .....از اینکه می دیذم اونا یه سکس شاداب و خوب رو انجام می دادند احساس راحتی میکردم ........فرانک کونش مثل شرافت بی نقص و دیدنی بود اگه شرایط و در یه زمون مثلا دهه چهل و پنجاه شمسی میبود و در تور یکی از تهیه کنندگان فیلم های سینمایی می افتاد قطعا به یکی از هنرپیشه های موفق سینما تبدیل میشد شرافت هم مثل فرانک هم همین شرایطو داشت .....سوراخ کونش حلقوی و کوچک وکوسش رو هم تمیز و موهاشو زده بود ...فرانک خودشو برای شب عروسیش کاملا اماده کرده بود .....اوخ جون خوش به حال شاهین که می تونست به همچین گنجی برسه ....فرانک خودشو رو شاهین رها کرد و اونا همدیگرو به اغوش کشیدند لباشون رو هم بود دستای شاهین رو باسن فرانک بود و گاها با کف دستش رو ش میزد..ضرباتی که ماهیچه های کونشو مثل امواج دریا به حرکت درمیاورد فرانک سینه های هوس ناکی داشت حالت نوکش رو بالا بود و موقع تکوناش به طرز شگفت انگیزی بالا پایین می کرد شاهین صورتشو در حین سکسش رو پستوناش گرفته بود و با لباش اونو می خورد هردوشون رو کف اتاق غلت می خوردند و بهم دیگه سرویس می دادند ......شاهین فرانکو کف اتاق نشوند و کیرشو تو کوسش کرد شاهین بهم گفته بود که کوس فرانک تنگ و دست نخورده ست اون واقعا راست می گفت ...چون کوسش جر خورده بود و با وجود اینکه کیرش خیلی کلفت نبود ولی به شاهین التماس می کرد که یواش تر بهش ضربه بزنه ...اوه اوه اگه این کوس زیر کیر فرهاد می افتاد اون وقت فرانک چکار می کرد .....شاید هم قسمت شد که فرانک طعم کیر کلفت فرهاد رو بچشه .........بر خلاف سکساش با من که ابش زود میومد شاهین همچنان فرانکو می گایید و خبری از اب کیرش نبود ......دادو فریاد و اه و ناله فرانک بلند شده بود و باعث شد که منم دستی به کوسم بزنم .....شلوارمو کمی پایین کشیدم و با انگشتام تو کوسم میزدم .....خیلی زود و سریع اب کوسم ترشح کرد اندام زیبا و هوس انگیز فرانک بیشتر منو هوسی میکرد اصلا کیر شاهین بهم حال نمی داد ....خیلی دلم می خواست با فرانک یه لز خوب داشته باشم کاشکی شرایطش برام فراهم میشد ........اونا کارشون تموم شده بود و شاهین ابشو رو شکم فرانک ریخت و باز لباشو خوب مکید و از جاش بلند شد .....منم باید دیگه خودمو جمع و جور میکردم .....کلی اب از کوسم گرفته بودم و شورتم خیس شده بود ...فوری تصمیم گرفتم برم بیرون و بعد از دقایقی با زدن در برگردم ......تو کوچه که رفتم جمیله .و نامزدشو دیدم اونام داشتند به خونه میومدند.....نامزدش به جمیله میو مد و هردو شون خوشحال دستای همدیگرو گرفته بودند .......اومدم داخل خونه ....فرانک با دیدن من خیلی خوشحال شد و منو به اغوشش کشید .........طاهره جون خیلی خوش اومدید ....دلم برات خیلی تنگ شده بود ....اون مچ دستمو گرفت و منو برد تو اشپز خونه.اش......طاهره جون اون روز من همه حرفاتو شنیدم که داشتی ازم دفاع میکردی ....تو واقعا یه فرشته ای ..من تحت تاثیر حرفات قرار گرفته بودم و براستی اون روز اب از چشام اومد ...اه تو چقدر خوبی ...من خواهر نداشتم ولی الان دیگه من صاحب یه خواهر خوب شدم ......اون باز منو تو اغوشش گرفت و گونه مو بوسید .......منم خیلی دوست دارم و از خدا می خام که با شاهین خوشبخت بشی........شاهین این بار دیگه بهم نزدیک نشد و باهام سعی کرد که عادی برخورد کنه ......واقعا درستش اینه ......فرانک خبر عقدو عروسیشو بهم داد اونا قرارشده بود که روز جمعه عروسی کنن .....جمیله و نامزدش هم همون روز قراربود ازدواج کنن...از این بهتر نمی شد......فرانک منو رسما دعوت کرد .......نمی دو نستم بهش چه جوابی بدم اخه نمیشد تنهایی بیام عرو سیشون ...مگه با شوهرم میومدم واونم باید یه دلیلی براش میاوردم ......خب تا روز جمعه من وقت داشتم براش فکری بکنم .......وقت برگشتنم باز شاهین منو ول نکرد و باهام همراه شد .........طاهره جون دلم خیلی هواتو کرده کاشکی می تونستم قبل از برگشتنت به خونت کونتو می کردم ........اوه اوه شاهین تو دیگه باید عادت کنی و از این حرفا نزنی با زن خوشکل و زیبایی که دیگه داری نباید چشمت به من و زنای دیگه باشه .......حالا مثلا اگه وقت و مکان داشتی می تونستی منو راضی کنی ....شاهین با این حرفم تو فکر رفت .......طاهره دیگه بهم طعنه نزن اون روز استثنا بود ولی بهت قول میدم که دیگه شرمنده ات نشم و ارضات کنم .......تا ببینیم ........طاهره روز جمعه منتظرت هستم حتما بیا .....اخه شاهین نمیشه تنهاراه بیفتم بیام عرو سیتون ...امکان نداره ...تو فکرم که راهی و دلیلی بیارم که با شوهرم بیام .......باشه عزیزم خلاصه دوست دارم حضورت تو عرو سیم باشه حالا یا با شوهرت باشه و یا با هرکسی دیگه .......شاهین رفت و منم به خونه برگشتم ........رعنا هم برگشته بود ...اون فوری منو گوشه ای برد ........طاهره من الکی به مادرم گفتم که تو به خونه شرافت رفتی .....اینو بدون که باهم دیگه هماهنگ باشیم .......باشه ولی توبااون پسره چکار کردی ......اوه چیزی نشد فقط همدیگرو دیدیم .......رعنا راستشو بگو اتفاقی بینتون نیفتاد ......نه باور کن ...فقط کمی منو بوسید ......فقط همین .....اره جون تو .......جون خودتو قسم بخور ......من که حرفتو باور نمی کنم ......حالا کمی هم دستمالیم کرد .......ولی رعنا فقط همین نیست ........خب تورو کجا برد ......راستش منو برد تو خونه شون و خیلی اصرار کرد که منو ببره تو اتاق ولی باور کن من داخل نشدم و فقط تو حیاط چند دقیقه باهاش بودم و بعدش بیرون اومدم و فوری برگشتم خونه ........طاهره دیگه بسه ازم نپرس ......می دونستم پسره سهل و اسون رعنا رو ول نکرده و لابد حسابی باهاش عشق و حال کرده ...ولی رعنا خودشو به اسونی لو نمی داد .......دلم واسه شرافت جونم تنگ شده بود و چند روزی میشد اونو ندیده بودم ...اونم کوس و کون مشتی داره .......من بعد از لزم با نگار با دید دیگه ای زنا رو میدم و داشتم بیشتر منحرف میشدم ........نزدیک اخر هفته شده بودیم و من باید برای رفتن به عروسی فرانک با شوهرم فکر اساسی می کردم ........شرافت هم روز بعدش اومد پیشم .....اونو بوسیدم .....دلم هواشو کرده بود ....اون قاعده شده بود و زیاد سر حال نبود .......در صددبودم اونم با خودم و صالح ببرم عروسی ولی شرافت حالشو نداشت .....وبی خبال اونم شدم .......
ادامه از طاهره.....اماده می شدم که روز جمعه در عروسی باشم ......همه چی خوب پیش میرفت و به اندازه کافی تو خونه استراحت داشتم ودیگه مثل اوایل ازدواجم ازم کار نمی کشیدند ....رعنا هم با شکل گیری دوستیش با اون پسره هم وضعیت ظاهریش تغییر کرده بود و خیلی به خودش میرسید اون تازه گیا لباسای چسون و خود نما رو می پوشید و باسن و پستونای درشتشو نمایش می داد ..ولی برای کی .....تو خونه غیر از من و مادرش کسی دیگه نبود .....واقعا که این دختره یه چیزیش شده.......صالح هم برگشته بود به خونه و شب جمعه رسیده بود و من در امنتظار یه سکس با شوهرم بودم .....از اینکه مدتی بود پیش فرهاد نمی رفتم وجدانم کمی اروم شده بود ولی خودمونیم گاهی هوس کیر کلفت فرهادو می کزدم ..اون تو سکس حرفه ای عمل میکرد و تونسته بود من و شرافت داغ و هات رو در یه جلسه بخوبی راضی کنه ....کنار صالح خوابیده بودم و اماده بودم اون شروع کنه .......صالح این هفته مهمونی دعوت نشدی ......اوه طاهره یه بار دعوت شدم اونم صحنه هایی دیدم که الان هم باورش نمی کنم ........دیگه با غلامی روبرو نشدی ......نه نخواستم باهاش روبرو بشم فقط اون یه باردیگه ازم خواست رازشو نگه دارم .....حتی یه جوری بهم رسوند که اگه مایلی با زنش رابطه داشته باشم ......خب تو بهش چی گفتی ...خب معلومه اصلا بهش جوابی ندادم . و سعی کردم ازش دور باشم .......صالح یعنی من باور کنم که با زن غلامی نمی خای سکس داشته باشی ........نه عزیزم با وجود و بودن زن قشنگی مثل تو مگه من می تونم به کسی دیگه نگاه بد کنم ......صالح حالا نمی خای یه حالی به زنت بدی ......چرا طاهره ......دلت میخاد از جلو منو بکنی و با عقبمو می خای ......نه نه طاهره کوست برام کافیه ...دیگه نمی خام گناهم بیشتر بشه هرچند کونت هم عالیه و شاید بهم لذت بیشتری میده ولی از جلو می کنمت .....به همون مدل سگی فرانک و شاهین منم رو شوهرم حالت گرفتم و کمی با کیرش و سینه هاش کار کردم و اونو اماده کردم که بهم خوب سرویس بده ...رو ش ولو شدم و همدیگرو خوب بغل کردیم و باهاش رو کف اتاق غلت می خوردیم کیرش مثل سنگ شده بود و رو کوسم فشار میاورد و می خواست جاشو اونجا پیدا کنه .....طاقت نیاوردم با دستم کیرشو تو کوسم هدایت کردم و همشو فرو کردم .....اوه اوه چند شب بود کوسم کیر نخورده بود و داشتم ازش لذت می بردم ....اوه اوه اوه صالح تندتر منو بکن ...اوخ جون خیلی وقته کیرت کوسمو ندیده ...زودباش صالح ..زورتو بیشتر کن ....اوی اوی اوی .....صالح مثل فرهاد نمی شد و نمی تونست حسابی منو خوب بکنه ..نمی دونم دلیلش چه بود هیکل و وزنش با فرهاد تقریبا یکی بود و حتی کمی قد شوهرم از اون بیشتر بود ولی همیشه کم میاورد .......اب کیرش متاسفانه قبل از ارضای من تو کوسم خالی شد .......من هنوز خوب سیر نشده بودم ...صالح کمر خوبی نداشت و مهمترین دلیل خیانت های من همین رفتار جنسیش بود ........اوه اوه کیر کلفت فرهاد جاش خالی بود و کاشکی اونم بود و دو نفری منو می کردند ...وای وای برای اولین بار به یه فانتزی سکس دو مرد وبا یه زن فکر می کردم ..اونم زنش من بودم و یکیش صالح ......مگه امکان داره ......نه نه غیر ممکنه ...من شاید این شرایطو قبول کنم ولی صالح غیر ممکنه اینو قبول کنه ...از موقعی که ماجرای غلامی رو شنیدم گاها به این سکس سه نفره نا خواسته فکر می کنم .....من هنوز از کوسم اب ترشح میشد و با این افکارم دلم می خواست باز صالح منو بکنه ..ولی اون بلند شده بود و رفته بود که غسل کنه ...من بیچاره از سکس ناقصم اجبارا با کوسم ور میرفتم ......با هزار جون کندن و تلاش خودمو ارضا کردم و بعدش خوابیدم ......صبح جمعه اول وقت رعنا بالای سرم حاضر بود که باهاش برم حموم .....اوه اوه این بدترین شروعی بود که امروز داشتم .....اصلا حوصله حمومو نداشتم .....ولی بیاد عروسی فرانک افتادم باید منم حموم میرفتم .....قبلش سراغ شوهرم رفتم ......صالح جون امروز عصر من و تو عروسی دعوت شدیم ........عروسی کیه که فقط ما دعوت هستیم ......راستش عروسی دو ستمه که تو یه مهمونی زنونه باهاش اشنا شدم و حالا شوهر کرده و در واقع عرو سی دو نفره چون دختر خونده اش هم امروز با عقد خودش یکی شده .......اوه چه خوب باشه اگه دوست داری منم هستم .......اره عزیزم خیلی دلم می خاد تو عرو سیشون باشم ......در مورد حموم رفتن با رعنا ماجرارو نمی خام کلیشه ای و تکراری کنم تا موجب خستگیتون نشه ..فقط به به این نکته اشاره می کنم که پسره نمره رو بهم تحویل داد و بعدش با رعنا رفتن دستشویی ...وبعد از نزدیک یه ربع رعنا برگشت .....منم دیگه هیچی بهش نگفتم .....ولی خودش به حرف اومد ......امروز علی کمی اذیتم کرد .....کاری می کنه که دیگه منم مثل تو بهش محل نزارم ......رعنا مگه باهات چکار کرد ......هیچی خیلی مهم نیست ....اگه برات مهم نیست چرا حرفشو زدی ......علی امروز شورتمو پایین کشیده بود و انگشتشو تو اونجام زده بود......رعنا به سوراخ کونش اشاره می کرد ....خب بعدش تو چکار کردی ......طاهره من جلوشو گرفتم اون می خواست راضیم کنه که بهش کون بدم ...منم مقاومت کردم و حتی باهاش بگو مگو کردم ....اون با انگشتش اونجامو ول نمی کرد و منم زور میزدم که ازش دور بشم ولی اون باسنمو سفت گرفته بود ...با هر جون کندنی علی رو دورش کردم ولی اونجامو کمی زخمی کرده ...مثل اینکه ناخنش کوتاه نبوده ........رعنا من که بهت هشدار دادم که علی پسر خوبی نیست وفقط میخاد ازت استفاده کنه ......الان هم دیر نشده دیگه بهش محل نزار . ..وجوابشو نده .....رعنا .بزار اونجاتو ببینم .......نه نه نمیشه من خجالت می کشم .......اوه اوه واقعا که خجالت یعنی چه ........تو کونتو نشون علی میدی و بهش اجازه میدی که انگشت تو کونت فرو کنه اونوقت برای من خجالتی میشی.....زود باش خم شو تا سوراخ کونتو ببینم اگه زخمی شده براش فکری بکنم .......شورت رعنا کرم رنگ بود و اونجای محل تلاقی رو سوراخش قرمز شده بود و این نشون میداد که کونشو خونی کرده بود ......اوف اوف رعنا هم باسن درشت و پری داشت ولی سایزش از مال نگار کمتر بود رو کوسش کمی مو در اورده بود و اطراف کونش هم مو داربود .....ولی من به حرف رعنا باور نداشتم و حدس میزدم اون تو کونش گذاشته و زخمش بابت کیرعلی بوده ....ولی اون روش نمیشد که بهم بگه .......طاهره حالا من چکار کنم ..تورو خدا کمکم کن و نزار ابروم بره ......رعنا درد هم داره ....اره طاهره درد میکنه .....دقیقا کجای کونت درد می کنه .......محل زخمش درد داره .......ببین رعنا دردش تو کونته ویا بیرون و همین جایی که دست بهش میزنم ......من انگشتمو رو سوراخ کونش گرفتم و خوب بهش فهموندم ...........راستش بیشتر همونجا که دستت روشه درد می کنه ....هدف از این حرفام این بودنتیجه بگیرم که کون بهش داده و یانه ......با انگشتام کمی سوراخ کونشو باز کردم و کمی اونو فرو کردم ........اوخ اوخ طاهره نکن دردم زیاد شد ......به نظر نمی اومد که کونش کیر خورده باشه چون ظاهرا دست نخورده و تنگ نشون میداد .......خودمونیم من شده بودم کارشناس کون زنا و دخترا ......طاهره حالا با این کون زخمیم من چکار کنم .......باز یاد داروی خودم افتادم که همین چند روز قبل باهاش کون نگار جونو خوب کرده بودم و حالا دیگه نوبت کون رعنا بود که مایعه بهش بخوره .......رعنا به گریه افتاده بود و مثل بچه ها اشک مبریخت ......اگه من خوبت کنم و زخم کونتو درمون کنم تو برام چکار می کنی ........طاهره یعنی تو می تونی اونجامو خوب کنی .....بله می تونم .......باشه تو ازم چه میخای .......اینو وقتی که درمونت کردم بهت میگم ......وقتی رفتیم خونه خوبت می کنم دیگه گریه نکن .........ولی طاهره لطفا اینو به هیچکس نگو .......بهم قول میدی .......اره رعنا قول میدم ....برگشتیم خونه تا عصر فرصت داشتم که به درمون کون رعنا برسم .......بیچاره رعنا موقع راه رفتن عادی نبود و کمی لنگ میزد .......
ادامه از طاهره........رعنا بی تابی می کردکونش اذیتش می کرد بهم می گفت شورتم خونی شده ......اونو تا حالا اینقدر سر افکنده و ذلیل ندیده بودم اون همیشه باهام با غرور و تکبر برخورد می کرد ولی بااین کون زخمیش بدجوری ذلیلم شده بود اومده بود تو اتاقم و التماسم می کرد که زودتر بهش برسم .......صالحو چکار می کردم اونم انگار هوسمو کرده بود چون وقت برگشتنم از حموم داشتم لباس عوض می کردم منو دیده بود و کیرشو سیخ کرده بودم اوه اوه با کیر شوهرم و کون زخمی خواهرش مواجه بودم و باید عذر یکیشو می خواستم دیوار شوهرم کوتاه تر بود و بهش قول دادم که امروز خدمت کیرش برسم ولی رعنا گریان و در حالی که دستش رو کونش بود منتظر بود رو کونش کار کنم .....بهش گفتم در اتاقو از داخل ببنده ......خیالم از بابت مادرش راحت بود اون تو خواب نیم روزی خورپوف می کرد وصالح هم رفته بود تا خونه هاشم که سری بهشون بزنه .......قبلا مایعه رو اماده کرده بودم ........رعنا درد اونجات زیاده......ای ای طاهره به دادم برس دردم بیشترشده ......شورتمو خونی کرده .....اگه مادرم بفهمه بیچاره میشم .......لباساتو درار ......طاهره بزار لخت نشم فقط شورتمو پایین می یارم .......ببین رعنا اگه می خای خوبت کنم باید هر چی گفتم اطاعت کنی ......باشه...رعنا لخت شده بود اونو به پشت خوابوندم و پاهاشو رو شونه هاش بردم و بهش گفتم با دستاش اونو نگر داره .....کوس وکونش جلوم بود.....اوخ اوه بیچاره حق داشت گریه کنه کونش بد جوری زخمی شده بود جای ناخناو خراشش معلوم بود انگار اون علی نامرد و بی شرف چون بهش اجازه نداده بود کونشو بکنه عقدشو اینجوری خالی کرده بود بعدا باید درس خوبی به این علی می دادم و مثل هاشم نسخه اینم خواهم پبچید .......به کونش دست میزدم هوارش بلند میشد .....باید فکری براش می کردم .....راه کار خوبی به نظرم رسید یاد نگار افتادم که اونم درد کون گرفته بود من تونسته بودم با مالش کوسش و زتده کردن شهوتش درد کوتشو اون لحظه کم کنم ......این بهترین راه بود ......دستامو با مایعه خیسوندم و به ارومی کوسشو مالش دادم .........طاهره داری با اونجام چکار می کنی .......بهت گفتم حرف نباشه .....اگه یه بار دیگه حرف بزنی کارمو ول می کنم . ..فهمیدی ......سزای گوش ندادن به حرف بزرگترا همینه ....اگه به قولم می کردی و به علی روی خوش نشون نمی دادی حالا کارت به التماس به من و زخمی شدن کونت نمی کشید .....خاک توسرت رعنا ...رعنا گریه می کرد ....یاد اوایل ازدواجم افتادم و اون حرفا و طعنه ها و بی محلی هاش و همه ستم هایی که از دستش کشیده بودم رو حالا داشت زیر دستام تقاص پس میداد ...قربون خدا برم تو همین دنیای فانی حقمو از رعنا گرفته بود .....ولی بهرحال من راضی به زجرش نبودم .ومی خواستم واقعا در مونش کنم کوس دست نخورده اش مالش می خورد و حالت و گریه رعنا هم انگار داشت عوض می شد گریه هاش داشت به اخ واوی و اه ناله تبدیل میشد من می دونستم چطوری شهوتشو بیدار کنم .....اون دیگه گریه نمی کرد . چشاشو بسته بود و با زبونش لباشو می مالوند ....رعنا دردت کم شده .......اره اوه اوه اوه وای وای اره طاهره دردو فراموش کردم .....می خام دست به کونت بزنم حواست باشه .......باشه طاهره ادامه بده ای ای ای ....کف سفیدی از کوس رعنا می یومد اون برای اولین بار لذت ارگاسمو داشت تجربه می کرد چشاش خمار خمار شده بود و نوک پستوناش سیخ سیخ شده بود خیلی دوست داشتم نوکاشو بمکم ولی حواسم به کوس و کونش بود دست خیسونده از مایعو به ارومی رو سوراخ کون زخمیش کشوندم و اونو با احتیاط مالش می داد م .......رعنا دیگه از درد کونش چیزی نمی گفت اون در گیر و غرق در شهوتش شده بود و انگار کونشو فراموش کرده بود چون من با انگشتم تو کونش کرده بودم و دیگه داشتم انکشت دیگمو هم توش فرو می کردم مایعه رو خوب به کون و اطرافش اغشته کردم ...رعنا در چه حالی هستی ......اوه اوه تو چکارم کردی کونم داره می سوزه ...توش داغ شده .......نترس چیزی نیست یه کم تحمل کن .....کوسش خیس خیس شده بود و ده تا انگشتو به سه تا رسوندم و باهاش عقب جلو می کردم .....کوسش باز و بسته میشد انگار داشت نفس می کشید ...رعنا شکمشو بالا داده بود و داشت به خودش می پیچید ......ای ای ای طاهره ادامه بده ......من کف دستمو رو کوسش گرفته بودم و به شدت اونو می مالوندم ......شهوتش براستی داشت منفجر می شد ......از شدت فشار اب زیادی از کوسش بیرون زد ...انگار رعنا ادرار کرده بود و یا شاید واقعا اب کوسش بود ....بهرحال خودشو حسابی خیسونده بود .....رعنا بی حال افتاده بود و منم نگاه اندامش می کردم .........رعنا حالت خوبه ......طاهره دردم نمونده ......کارم خوب بود .....راضی هستی ......وای وای طاهره تو چکارم کردی ......خیلی خیلی خوب بود ..تو واقعا یه دکتری و کارت درسته ....بزار یه چیزی بهت بگم برای اولین بار لذت خیلی خیلی خوبی بهم دادی تا حالا اینو نمی دو نستم ...یعنی طاهره واقعا اگه من با کوسم این کارو بکنم همین لذتو می تونم داشته باشم ......اره رعنا ولی با دستای خودت کمتره ولی اگه کسی دیگه این کارو بکنه لذتش جند برابر میشه .....طاهره یعنی کیر یه مرد هم اگه به کوسم بره همین جوریه .......اره رعنا جون کیر اونم اگه از مدل کلفتش باشه بالاترین لذتو داره .........وای وای اینارو من نمی دونستم .......خب دیگه پاشو دیره من باید اماده شم گه با شوهرم برم عروسی .....توم استراحت کن و لازمه یک و یا دوبار دیگه باید دارو رو به کونت بزنم تا خوب خوب بشی ......طاهره ازت ممنونم .....قابل تورو نداشت .....ولی رعنا دیگه برام دم تکون ندی و قیافه برام نگیری چون با همین انگشتام تو کونت گذاشتم .......رعنا هیچی نگفت و اروم بلند شد و اتاقم بیرون رفت ......بهترین لباسمو تنم کردم . صالح هم خدایی کت وشلوار شیکی پوشیده بود و با کراواتی که زده بود شیکتر به چشم میومد می خاستم تو جمعیت و پیش خصوصا شاهین کم نداشته باشه ...رسیده بودیم تو مجلس .....انگار ازهمه با شخصیترتو مجلس ما بودیم ...چون جماعتی که تو مجلس بودند از تیپ وقماش شاهین بودند دوستاش.با لباسای مدل قیصری . و کفش معروف پاشنه بلند و اکثریتو گرفته بودند معمولا هم بساط عرق خوریشون فراهم بود و مجلس مجلس خودشون بود طفلک از خونواده فرانک کسی نبود و تنها شاید من بودم که باهاش اشنایی داشتم فرانک از اومدنمون خیلی خوشحال بود و شاهین هم به خودش می بالید که ما اومده بودیم اون به صالح مثل یه رقیب عشقی نگاه می کرد و موقع دست دادن و سلام و علیک به حالت خاصی باهاش برخورد داشت در اون لحظه به این فکر می کردم که صالح داره دست مردی رو لمس می کنه که زنشو تا حالا چند بار از کونش گاییده و الان هم شاید کیرش برام سیخ شده باشه چون چند لحظه نگام به رو شلوارش بود و دیدم که باد کرده ......اوه چه احساس عجیبی داشتم ....این حس بهم هیجان خاصی داده بود .......شاهین دو بار دزد کی بهم چشمک زد ...با این کارش بهم فهموند که حتی شب عروسیش هم چشش دنبال کونمه ........زنای همسایه هاشون هم با مرداشون بودند و طبق معمول بعضی هاشون هم برای سایرین ناز و عشوه میومدند ....اگه اغراق نباشه اکثریت چشمای مجلس به من و خصوصا پاها و رونام زوم شده بودند اخه من لباسی پوشیده بودم که تا نصف رو نای سفید و هوسناکم لخت بود و اونا رو دیوونه کرده بودم ......جالب اینکه صاله حواسش به دو تا زن بود که اونام هم سینه هاو روناشون کمی بیرون بود و طفلک صالح هم انگاری ناخواسته چشاش جذب اون منظره شده بود .....خواستم کمی بهش خوش بگذره . کمی از اون حال و احوال دینیش بیرو نش بیارم اغلب جماعت اهل رقص و قر کمر بلند شده بودند و مشغول بودند و یه سری مرد جاهل و از قماش شاهین تو اون شلوقی فرصت کرده بودند و با نگاه مستقیم به من واقعا داشتند کیرشونو می مالیدند ...اونا مست بودندو حالت عادی نداشتند . حتی یکیشون علنی برام بوسه می فرستاد ....وای خدا کنه صالح اینو دیگه ندیده باشه .....نگاش کردم اون اصلا حواسش به من و اون مرد نبود صالح همچنان به اون دو زنه نگاه می کرد . دستش رو کیرش بود ......یهو فکری به نظرم رسید بهش قول داده بودم که براش کیر مالی کنم ...الان فرصت خوبی بود و اونم داشت با اون دو زنه با چشاش حال می کرد ....تصمیم گرفتم الان کیرشو بمالم ....چادرمواز کیفم در اوردم و رو پاهای خودم و صالح پهن کردم و اززیر چادرم زیپشلوارشو کشیدم پایین و کیرشو گرفتم .....اوف اوف کیرش سیخ و سفت بود معلوم بود که برای اون دو زنه بلند شده بود یعنی واقعا صالح هم داشت منحرف میشد ....من که هنوز باور نمی کنم ......طاهره داری چکار می کنی ...نکن عیبه ..زشته ....ابرومون میره ....نترس صالح چادرم نمی زاره کسی بفهمه ........ولی صالح خودمونیم کیرت چرا بلند شده بود .....نکنه برای اون دو تا زنه که پستونا و روناشون بیرونه ...ها ها ......طاهره بس کن کیرم از صبح بلند شده برای تو حتی یادت باشه اومدم سراغت که بکنمت ولی بهم گفتی بعدا.........خب صالح جون بعدنش یعنی الانه که دارم اب کیرتو میارم ......نترس صالح جون امروزو می زارم که با دستام و نگات به اون سینه ها و رونا و اندام دو زنی که داری بهشون نگاه می کنی یه کم حال کنی ...ودیگه ازم شاکی نشی .......یعنی طاهره تو ناراحت نمیشی که من دارم بهشون با چشم بد نگاه می کنم .......صالح گفتم همین یه بار اشکالی نداره ....کیرش مثل سنگ شده بود و رگاشو تو دستم حس می کردم اون حسابی کیف می کرد حواسم به مردای دیگه نبود ...اوه اوه بعضی هاشون با کیرشون ور میرفتند .....چه صحنه جالب و رومانتیکی رو داشتم رقم میزدم اون مردا با نگاهشون به من کیرشونو مالش می دادند و منم داشتم کیر شوهرمو می مالوندم و اونم در حالیکه صالح داشت اون دو زن رو با چشاش میخورد .......در این میون فقط من سهمی نداشتم و همه داشتند از شهوتشون لذت می بردند ......رقص و شلوقی مانع شده بود که کسی حواسش به کار ما نباشه برای لذت بردن بیشتر اون مردا کمی از چادرمو بالا اوردم و رو نای سفید و خوشکلمو براشون نمایش دادم .....اوه اوه اونا داشتند کف می کردند و منم از هیجانش لذت می بردم صالح هنوز حال می کرد و کیرش تو دستم بود .......این وضعیت تا نزدیک حدودا یه ربع طول کشیده بود ....اون مردای بیچاره دونه دونه ابشون اومد و به نوبت تشریف بردند دستشویی و اخر سر صالح هم با دو سه بارمالش خوب و با فشار کافی ابشو کشیدم و دستم خیس خیس ..شد صالح هم به صف مردای جلو دستشویی اضافه شد .....چه صحنه جالبی .....با این کارم دستشویی رو شلوق کرده بودم ....شب خوبی بود و به من و صالح خوش گذشته بود و از این کیر مالیم اون راضی بود و مرتب قربون و صدقه ام میرفت ........اون شب تو خونه دیگه صالح جونی نداشت که منو بکنه ....راستش دلم کیرشو می خاست ولی اون فوری راست یا دروغ خودشو به خواب زد و منم تو کف کیرش موندم .........
ادامه از طاهره........رعنا از دارویی که به کونش زده بوم راضی بود و نسبتا خوب شده بود و اول صبح بهم گیر داده بود که باز اونو به کونش بزنم ....انگاری دلش بیشتر برای کوس مالیش تنگ شده بود ......اول وقت صالح رفته بود ماموریت و غیر از مادر رعنا کسی توخونه نبود اوردمش تو اتاقم .....رعنا و ضیفشو می دونست خودش لباساشو دراورد و سریع لخت شد و به همون مدل دیروزی یعنی پاهاشو با دستاش رو شو نه اش جمع کرد و اونو گرفت و بانگاهش تو چشام ازم می خاست که بهش برسم ......سوراخ کونشو خوب نگاه کردم هنوز اثار خراش.وزخمش کمی مونده بود ولی واقعا داروی ملا حیدر کار خودشو کرده بود ......رعنا با انگشتش نوک پستوناشو می مالید .....دارو رو خوب به دستام زدم و به جون کوس و کونش افتادم ....رعنا بد جوری به خودش پیچ میزد و انگار داشت از دستم فرار می کرد چون شهوتی شده بود ...اونم چه شهوتی .....سه تا از انگشتامو تا ته تو کونش تپونده بودم وکوسشو با کف دست دیگه ام با نموم زورم می مالیدم از شدت فشار . و هیجان وتکوناییکه به خودش می اورد از کونش دو بار گوزید و خودشو ومنو به خنده واداشت ....کاشکی دوربین داشتم و چند تا عکس از کوسش می گرفتم ....اون مثل دبروز باز و بسته میشد و مثل چشمه ازش کف ومایع سفیدی بیرون میزد ..... بهش گفتم با سینه هات بازی کن اونو خوب بمالون ...........خیلی تلاش می کرد که اروم و اهسته اه و ناله کنه ولی گاهی از کنترل خارج میشد و فریادش بلند میشد و این کارش منو نگرون می کرد چون باعث میشد مادرش صداشو بشنوه و به کارمون گند بزنه ........رعنا لطفا ارومتر ...صدات به گوش مادرت میرسه و اونوقت بیچاره میشیم .......اه اه طاهره این کارات چه لذتی بهم میده ....لطفا ادامش بده .....اون یه دستشو رو دهنش گرفته بود و دیگه کنترلشو از دست داده بود و من بزور می تونستم رو کوس وکونش کار کنم انگشتام هنوز نو کونش بود و دست دیگمو که در اثر جمع کردن پاهاش به کوسش نمی رسید رو سینه هاش متمرکز کردم و اونارو بیرحمانه می چلوندم.......اون دیگه داشت رو تشک غلت میزد و منم با ذستام اونجاهاشو ول نمی کردم....کم کم انگار شده بودیم مثل موش و گربه .....اوی اوی اوی طاهره داره ابم میاد .....ولم نکن ....تندتر تندتر ....دلم به حال کونش می سوخت من از ابتدای کارم انگشتام تو سوراخش رفته بود و از بس روش کار کرده بودم گشاد و قرمز شده بود و اماده بود که در صورت بودن یه کیر سفت ازش پذیرایی کنه ...اوه اوه عین دیروز اب از کوسش فوران زد و رعنا راحت شد بالاخره من نفهمیدم این ابی که از کوسش امزوزو دیروز فوران زد ادرارش بود ویا واقعا اب کوسش بود .....ولی هر چه بود از بس به رعنا خوش گذشته بود که این همه اب از کوسش بیرون بزنه .........رعنا بلند شد ومنو خوب بوسید وازم تشکر کرد ......طاهره توخیلی خوبی هم کونمو درمون کردی و هم بهترین لذت و خوشیو بهم دادی .....دیگه وقتشه که بهم بگی که ازم چی میخوای.........رعنا من ازت چیز خاصی نمی خام ..راستش میخام باهام خوب باشی ودیگه تو خونه اذیتم نکنی و ضمنا ازت می خام دیگه جواب علی رو ندی و باهاش قطع رابطه کن .....چون اون بهت علاقه نداره و فقط می خاد تو رو بکنه وازت سواستفاده کنه ....فهمیدی ......اره طاهره حق باتوه .... قول میدم باهاش حرف نزنم......دیگه ازش بدم میاد ...کثافت عوضی ......اون روز گذشت و روز های دیگه هم بدون اتفاق مهمی می گذشت شاهین با فرانک رفته بودند اصفهان ماه عسل...وازشون خبری نداشتم .ونگار هم چند بار اومد پیشم که باهاش برم خونه شون که فقط یه بار باهاش رفتم و باهاش یه لز توپ داشتم .......باز باهم تو حوض خونه شون رفتیم اون روز من و نگار نزدیک یه ساعت مشغول هم بودیم ...اوه اوه خصوصا وقتی انگشت دستشودر حوض تو کونم کرده بود و پستونامو یا دست دیگه اش گرفته بود من از شدت هوس و شهوتم داشتم با پاهام رو کف حوض می کوبیدم جالب اینکه در اون لحظات لزمون بچه کوچک نگار که چهار دست و پا راه میرفت اومده بود جلومون و بهمون می خندید اون به خیالش فکر می کرد که من و مامانش داریم بازی می کنیم.......نگار اون روز مثل یه زن مست از خوردن شراب رفتار می کرد سه بار اونو ارضا کردم و هنوز ازم می خواست باهاش کار کنم .....جون به لب شدم که در نهایت تونستم از دستش در برم ...البته خودم هم دست کمی از نگار جون نداشتم منم با وجود اینکه دو باری ارگاسم شدم وهنوز می خواستم باهاش ادامه بدم ولی خستگی و ترس از اومدن شوهرش منو وادار می کرد که لزمو باهاش خاتمه بدم ......شوهرش اگه من و زنشو در اون وضعیت می دید قطعا برام دردسر میشد و بهم گیر می داد که بهش کوس بدم ......وای وای دیگه تحمل این قضیه رو نداشتم ....غیر مستقیم از نگار در مورد سکسش با شوهرش پرسیده بودم ....اون خوب بهش میرسید و هر شب از کوس و کون نگار و ترتیب می داد واز کیر شوهرش هم تعریف می کرد و اونو با کیر خر تشبیه می کرد من که بهش باور نداشتم اون واقعا اغراق می گفت ......مدتی بود از شرافت جونم خبری نداشتم و حسابی دلم براش یه ذره شده بود با ذکر اسم شرافت یاد فرهاد افتادم چند هفته بود که اونم ندیده بودم و کم کم داشت هوسشو می کردم خصوصا با فکر کردن به کیر کلفتش اب تو دهنم می افتادو کوسم خیس می شد .....شکمم کمی بالا اومده بود ...و یهو تصمیم گرفتم سری به خونه فاطمه خواهر عزیزم بزنم ........رعنا دیگه باهام خوب شده بود و فعلا مشکلی باهاش نداشتم اون هر لحظه منتظر بود من لب تر کنم و بهش بگم که بیا رعنا کوس و کونتو بمالم ....ولی فعلا براش کافی بود .....اون باید تشنه بمونه ...خلاصه مطلب رعنا و نگار و حتی عذرا رو هر یک به جورایی در دستم داشتم ...افرین به خودم .......با رعنا راهی خونه فاطمه شدم .......نرسیده به خونه خواهرم رعنا به بهونه کار بازار ازم جدا شد و قرار شد که تو همون کافه همدیگرو ببینیم......من دو ساعتی با خواهرم موندم و بعدش رفتم همون کافه .........رعنا هم اومده بود ......رعنا کجا رفته بودی ......راستش طاهره من بازار نرفته بودم .......خب بازار نبودی این دو ساعته کجابودی .....راستش رفتم پیش علی .......علی چرا مگه قول ندادی که پیش اون کثافت نری .....درسته قول دادم ولی یکی از النگوام پیشش بود رفتم که ازش بگیرم .......ازش گرفتی ......نه هر کاری کردم اونو بهم پس نداد ....اون خیلی نامرده ...بهم می گفت تا به من کون ندی رنگشونمی بینی ......خواهش و التماسش کردم ولی حرفش همون بود ......نمی دونم چه جوری اونو ازش بگیرم ...خب چرا النگوتو بهش دادی .......طاهره اون روز تو حیاط خونه اش ازم یه چیز یاد گاری خواست من هیچی نداشتم که بهش بدم اون خودش یه دونه النگو رو از مچ دستم دراورد و به اسم یادگاری گذاشت جیبش ....من که راضی به دادن النگو نبودم ......النگوه طلا هستش ...اره طاهره اون قیمتیه ......خب نکنه درو غ میگه و اونو فرو خته باشه .....نه نه اونو امروز بهم نشون داد و گفت من احتیاجی به این النگو ندارم فقط این گرو پیش من می مونه تا اینکه تو کونت بزارم ......ای بی شرف و پست ....رعنا خیلی ناراحت و پکر شده بود و ازاین بیشتر می ترسید که مادرش متوجه نبودن النگوش بشه و اونوقت دیگه ........باید بهش کمک می کردم .....ولی چه جوری ...این کار خودم بود و تصمیم گرفتم در این مورد هم به رعنا کمک کنم ......رعنا خودتو ناراحت نکن ...من خودم ازش پس می گیرم ......اخه چه جوری تو از عهده این نامرد بر نمی یای .....نترس تنها نمی رم برادرمو باخودم می برم .....بهش کمی امید دادم .و کمی اروم شده بود .......طبق معمول هم صاحب کافه همچنان چشم ازم بر نمی داشت و اون زیرا و پشت میزش با کیرش کار می کرد ....می دو نستم مشغول این کاره چون حتی یه لحظه دستاشو بالا نمی اورد .....بیچاره کیرش انگار پوستشو گرفته بود ........من هم به خاطر اینکه طعمی به کارش زده باشم غیر مستقیم براش لبخندی می زدم ولی نه دراون حد که برام دردسر بشه وروم سوار بشه.......از کافه زدیم بیرون ...اوه اوه صاحب کافه موقع حساب هول شده بود و نمی دونست چی بگه ...اون کلماتو عوضی ادا می کرد و این اسباب خنده من و رعنا شده بود ....با این خنده هامون رعنا بیشتر سر حال شد ..........جمعه شده بود و دیگه رعنا تمایلی به رفتن به حموم نداشت و منم هم از اون بیشتر ...نمی خواستم امروز اونجا بریم .....باید یه فکر اساسی برای این علی بی ناموس و عوضی می کردم ........صالح که از ماموریت برگشته بود ....شبش منو از پشت گرفت . بهم میرسوند که بهش کون بدم اوم روز نگار با انگشتاش خیلی رو کونم کار کرده بود دردش کمی اذیتم می کرد ازبس انگشتاش مثل اندامش توپل و گوشتی بود کمی کونمو جر داده بود ......بهش جواب منفی دادم .......صالح اون روز رو هم دیدم که تو ازم کون می خواستی و حالا من بهت نمیدم ولی قبلش اینطوری نبود ........طاهره از بس تو خونه نگاهم به باسنته .....بیشتر مایلم از عقب بکنمت .....اوه یعنی باسنم بزرگه و خودم خبر ندارم ....نه عزیزم ...باسن . و اندام تو که عالیه با این کمر باریکت خوب معلومه کونت بزرگ به چشم میاد ....خلاصه من کشته و مرده اونجاتم .......خیلی خب صالح تازگی هم نگات به زنای دیگست و یه نمونه اش تو عروسی ازت دیدم ...ولی من اون دفعه گذاشتم کمی باهاشون حال کنی ولی دفعه دیگه چشاتو در میارم ...فهمیدی ......باشه عزیزم چشای منم مال تو باشه فقط الان با این کیر م من چکار کنم ........خودم کوس کمی خارش داشت و دوست داشتم به نفر اونو برام بخوره اگه صالح نبود رعنا جون که دیگه فقط منتظر اشاره من بود با سه سوت منو سرویس می داد ولی الان اولویت با شوهرم هست و باید کیرشو اروم کنم ......به حالت ۶۹ رو صالح حالت گرفتم و کوسمو رو دهنش گرفتم و منم کیرشو تو دهنم کردم ....اوف اوف صالح تازه گی خوب کوسمو می خورد انگار یا از صحنه سکس سه نفره همکارش یاد گرفته و یا از همکاراش و دوستاش شنیده ......چون با زبون کشیده و گنده اش چوچوله های کوسمو خیلی خوب می خورد ...افرین صالح داری روز بروز بهتر میشی ......کیرش تو دهنم با حالت کاملاسفتش بهم لذت خوبی میداد ....من داشتم ارضا میشدم دو دستمو رو سر صالح گرفتم واونو رو کوسم کیپ کردم و هر چه ترشح و ابی که بیرون زده بودم به خورد شوهرعزیزم دادم ....هنوز خبری از اومدن اب کبرش نبود ....ناخوداگاه نوک انگشتام به سوراخ کون صالح خورد ....کمی اونو مالیدم .....وای وای به محض انجام این کارم اب کیرش بشدت تو دهنم ریخت .....یعنی صالح واقعا با تماس انگشتم به سوراخ کونش شهوتش دو برابر شده بود ....به گمونم درست فکر می کردم .......دقایق و ساعت ها و روزها به سرعت می گذشت و من در ارامش خاصی بودم فقط این قضیه علی و النگوی رعنا منو نگرون کرده بود و رعنا ازم می خاست که هر چه زودتر اونو از علی پسش بگیرم و خیالشو راحت کنم .........رفتم بالای در خونه رو چک کردم تاببینم خبری از شاهین هست ......با لمس کردن سه تا سنگ کوچک فهمیدم که از سفر برگشتند ...باید می رفتم تا اونا رو ببینم ....خوشحالی فرانک ارامش خاصی بهم می داد ..اونو مثل شرافت دوست داشتم .دلم هواشو کرده بود .......با یاد و گفتن اسم شرافت اون روز سرو کله اش تو خونه مون پیدا شد ....اونودر اغوشم گرفتم ......اومده بود منو ببره بیرون .....اوه اوه رعنا باز بهش بی محلی میکرد .....نمی دونم دلیلش چه بودواقعا من تو این قضیه مونده بودم ........یه لباس شبک و زیبا رو تنم کردم و طبق معمول با یه چادر گل دار خوشکل با شرافت جون زدیم بیرون ..........
ادامه از طاهره......بودن وهمراهی با شرافت در خیابون خیلی بهم می چسپید...چون خیلی باهاش راحت بودم اونم مثل خودم خوشکل بود و دو نفری می تونستیم خیلیارو به خودمون جذب کنیم .....بهش نگاه می کردم از قبل جذاب تر به چشمم میومد.....طاهره جون خیلی وقته باهم بیرون نیومدیم ...اره عزیزم من که حسابی دلم برات یه ذره شده بود ......اوه طاهره فقط در این میون تو تنها نیستی دل یه نفر دیگه هم بد جوری برامون تنگ شده ...اونم چه تنگی.......اون یه نفر کی باید باشه .......خب معلومه عزیزم .....غیر از فرهاد میتونه چه کسی دیگه باشه ......اون بیچاره بد جوری تو کفمون مونده و حسابی جوش اورده .......تو از کجامی دونی ...نکنه دزدکی رفتی پیشش و بهش دادی .........اوه اوه طاهره من در حق تو یکی نامردی نمی کنم ......از اون روزی که باهم پیشش بودیم من دیگه فرهادو ندیدم فقط دیروز که باشوهرم تو بازار خرید می کردیم دیدمش اون بدبخت از شوق دیدنم می خواست تو اون همه جمعیت و حضور شوهرم منو به اغوش بکشه باور کن طاهره تا اخرین لحظه دنبالم بود ومرتب با ایما و اشاره بهم اظهار عشق می کرد ترسیده بودم که شوهرم و مردم نفهمن و ابروم نره ....ولی خیابون و بازار خیلی شلوغ بود و کسی متوجه ما نمی شد ....طاهره دو بار یا شوهرم داشتیم احناس یه مغازهرو نگاه می کردیم ازپشت اومد و خودشو به باسنم چسپوند و با دستش چاک کونمو داشت پاره می کرد معلوم بود که حشریش بالا زده بود ...اوف اوف طاهره جات خالی ...کیرش رو کونم داشت منفجر می شد .......منم راستش اوضاعم عادی نبود اونم منو شهوتی کرده بود اگه شوهرم کنارم نمی بود خودم دستشو می گرفتم وتا مغازه ش ولش نمی کردم بلکه خوب منو بکنه ...برای بار دوم هم به جای دیگه همین کارو کرد دیگه داشتم از کنترل خارج میشدم .....رفتیم همون کافه ..فرهاد هم روبروم نشسته بود و با نگاهش انگار داشت منو می کرد .....باور کن اصلا نفهمیدم چه جوری اب میوه و کیکمو خوردم ..حواسم به فرهاد و کوس خیسم بود که با یه دستم داشتم اونو به عشق کیر فرهاد می مالوندم ....بیچاره شوهرم بهم می گفت ....چته شرافت یه جوری شدی حالت عادی نداری نکنه درد شکم گرفتی ....نه نه جمیل خوبم ....اخه شرافت یه دستت رو شکمته ..به خبالم اونجات درد داره ......جمبل ساده دل خیال می کرد شکم درد گرفتم ...نمی دونست من دارم برای کیر مرد ی که روبروم نشسته با کوسم حال می کنم و لابد اونم داره باکیرش همین کارو می کنه ........شرافت مگه بچه ات همراهت نبود ....نه طاهره بچه ام پیش مادرم تو خونه بود ......خب بعدش چه غلطی کردی .......با اجازت تا خودمو ارضا نکردم از صندلی کافه بلند نشدم ...باور کن اگه خودمو راحت نمی کردم کاری دست خودم میدادم.....جمیل لحظاتی رفت تا میزو حساب کنه ...فرهاد فرصت کرد خودشو بهم رسوند و بهم گفت .......تو و طاهره تا منو به کشتن ندین اروم نمی گیرین ....شرافت فردا و با نهایتا پس فردا منتظرتم ..صمنا طاهره رو هم حتما باخودت بیار ......طاهره جون اینم پیغوم فرهاد بود که بهت گفتم ......شرافت جون انگار امروز منو اوزدی بیرون که باهم پیش فرهاد بریم ..اره ......طاهره تا تو مابل نباشی من بهت اصرار نمی کنم و تنهایی هم نمی رم چون اگه خودم برم با اون شهوت و کیری که فرهاد داره خودمو به کشتن می دم ولی دو نفری می تونیم از پس کیرش بر بیایم........ولی شرافت من امروز یه جایی کار دارم و نمی تونم باهات باشم ....خب این کارت چیه که من نباید بدونم ......شرافت دوستم از مسافرت بر گشته و می خام ببینمش .....خب منو هم ببر که با دوستت اشنا بشم ......نمی دونستم ایا شرافتو با خودم ببرم خونه فرانک و یا خودم تنها برم ...اگه می بردمش بالاخره شرافت می فهمید که من با شاهین رابطه دارم و دوست نداشتم اون بفهمه .....ولی شرافت مثل کنه بهم چسپیده بود و اصرار می کرد که اونم ببرم ....خدا با این چکار کنم .به شرافت اعتماد و اطمینان کامل داشتم ......ببین طاهره تو فکر نرو و بهونه برام نیار از اول روزی که خواستیم به شوهرامون خیانت کنیم باهم بودیم و تا حالا هم هر کاری و غلطی کردبم باهم انجامش دادیم پس از من پنهونش نکن ......اگه پای یه مرد دیگه در میونه منو هم شریک کن و بذار تو این گناه هم تنها نباشی ...من دوست و رفیقتم و تا اخرش باهات هستم .......حق با شرافت بود من چرا اصرار بیخودی دارم که این ماجرای شاهین رو ندونه ......باشه شرافت من تسلیمم همه چیو بهت میگم ......من ضمن رفتن به طرف خونه فرانک همه ماجرا رو از ابتدای اشنایی فرشید و جمیله و تا عروسیشون رو تمام و کمال به شرافت گفتم ........اوه اوه طاهره چه ماجراهایی داشتی ومن خبر نداشتم .....خب اینو زودتر می گفتی .....شرافت جون نشد .....حالا هم می خام فرانکو ببینم که اوضاع وحال و احوال و رابطه اش با شاهین چه جوریه ..چون اندازه تو اونم دوست دارم و زندگی و خوشبختیش برام مهمه...زودتر بریم من مشتاقم فرانک و شاهین رو ملاقات کنم تا ببینم این رقیب من که فرانکه چه جوریه و مرد عشقی دومت هم شاهین باشه چه مالیه ......ببینم طاهره کیر شاهین مثل فرهاد میشه .......اوه اوه شرافت توم حواست پیش کیر این و اونه ...بس کن شاهین زن داره و من راستش تا بتونم نمی خام با شاهین رابطه داشته باشم اونم فقط به خاطر فرانکه و حتی اگه شاهین هم تهدیدم کرد که باهاش همچنان باشم به خاطر فرانک هم حاضرم اونو قبولش کنم .....شرافت از احترام مرد قوزی سر کوچه بهمون و موقعیت اون کوچه و محله در تعجب بود و مات و متحیر مونده بود و ساکت شده بود و هیچی نمی گفت ....اون هم اول بارش بود به اون محل میومد ......در زدم ......شاهین اومد درو رومون باز کرد .......به به خانم خانما طاهره جون چشم ما روشن ...بالاخره حالو احوالی از این دوماد خودت گرفتی ....خوش اومدی ..بیا داخل .....اوه اوه این خانم کی باشن ...بهم معرفی کن .....شاهین حالا برام بلبلی نخون بزار بیایم داخل این دوستمو به تو و خانم خوشکلت معرفی می کنم ......رفتیم داخل اتاق ......وای وای فرانک بیشتر از قبل زیبا شده بود و با ارایشی که به خودش زده بود مثل یه فرشته شده بود لباس یه دست تقریبا تنگش برجستگی اندامشو خیلی خوب نمایش می داد ...با نگاه به کونش دلم می خواست با دهن و زبونم بیفتم به جون سوراخش و با کوس خوشکلش که تا حالا اونو از نزدیک ندیده بودم اونم بخورم ...خدا کنه نصیبم بشه .....فرانک با لبخند زیبایش منو به اغوشش گرفت و بهمون خوش امد گفت .....شرافت رو هم بهشون معرفی کردم ......شاهین دزد کی نگاهش به شرافت بود و اندامشو زیر نظر داشت برونای سفید شرافت از زیر چادرنازکش معلوم بود و شاهینو شهوتی کرده بود.......سرو صداو فریاد ازاتاق رو بروو همون اتاقی که قبلا کلیدشو شاهین بهم داده بود میومد .......ما متعجب از این سرو صدا بودیم ....اوه اوه اه و ناله جمیله بود که به گوشمون می خورد پمجره اتاق چون باز بود همه مون اونو می شنیدیم ......شاهین خواست قضیه رو توجیه کنه ولی انگار بدترش کرد .......امون از دست این جمیله و شوهرش بابا این کارتونو بزاری برای شب حالا که وقت کردن زنت نیست ..اونم تو روز روشن و حالا که مهمونای عزیزی اومدن خونه مون ..حداقل رعایت اینارو بکن ....شاهین داشت با صدای بلند حرف میزد که اونا متوجه بشن ....و البته بی فایده بود چون اخ واوخ و ناله های عاشقونه جمیله بیشتر و واضح تر شده بود شاهین خواست بلند بشه و بره ساکتشون کنه من مانعش شدم .اونو سر جاش گذاشتم ......شاهین بزار خوش باشن اونا که کار خلاف شرع نمی کنن ..زن و شوهرن و دارن باهم حال می کنن ....مگه اشکالی داره ......خیلی خب طاهره ...تو درست میگی من به خاطر این دوست شما که شرافت خانم اسمشه گفتم وگرنه برای من خبالی نیست شرافت خیلی زود با فرانک اخت شد و داشتند باهم حرف میزدند من بلند شدم که اب خوردن از اشپز خونه بیارم شاهین فرصت کرد و باهام اومد ........طاهره جون قربونت برم خودت کم نبودی این زن خوشکلو هم باخودت اوردی ......حالا من با تو شرافت چکار کنم .......اروم باش شاهین تو زن داری و فرانک از من و شرافت خوشکل تره و این حرفا دیگه برای تو زشت و عیبه و اصلا قرارمون نبود که جلو فرانک و تو این خونه بهم نزدیک بشی .....اون روز یادت هست که جلوم زانو زده بودی ....پس حرف زیادی نزن و ضمنا این شرافت از اون زنای هرزه نیست حواست باشه ........شاهین رنگش عوض شد و هبچی نگفت ..نقطه ضعفش تو دستم بود و نمی تونست برام دم تکون بده ......بهرحال اون کمی خودشو راحت کرد چون حین حرفای خودش و من دستش تو کونم بود و اونو می مالوند ....اه شاهین بااین کارش منو هوسی کرده بود کاش فرانک توخونه نمی بود و می تونستم با شاهین سکس داشته باشم یه النگوی قشنگب تومچدست فرانک بود با دیدن اون یاد ماجرای رعنا و علی افتادم ....چرا برای پس گرفتن النگو از شاهین کمک نگیرم ......مسلما شاهین صد تا مثل علی رو حریفه و می تونه اونو سر جاش بزاره ....چرا زودتر فکرشو نکرده بودم ......شاهینو صداش کردم و موضوع علی و ایجاد مزاحمشو براش گفتم .....اون عصبانی شده بود . بی تابی میکرد که ادرس علی رو بهش بدم که همین امشب بره سراغش ...ولی یهش گفتم ......شاهین اون جوری که تو میگی خوب در نمیاد اینو بزار به عهده من ......تو بهم یه ادرس بده که اونو بکشونم اونجا بعدش خودت میدونی و اون .......شاهین تو فکر رفت و بعد از لحظاتی گفت ......سه کوچه بالاتر یه خونه خالی و دنج و پرت ما داریم که هر موقع من و رفقام برنامه و تیکه ای داشتبم اونجا کارمونو انجام میدیم ...شاهین منظور از تبکه یعنی چه .......ای بابا طاهره معلومه زن ویا پسر خوشکلی گیر رفقا بیاد اونجا کارشو می سازیم .....یعنی شاهین تو با پسرا و مردا هم نزدیکی می کنی ......طاهره از موقعی که با تو وفرانک اشنا شدم به هیچ پسری دست نزدم اینو بجون خودم و مادرم قسم می خورم ولی قبلش با رفقا خیلی از این برنامه ها داشتیم .......وای وای شاهین واقعا این کار خیلی زشته واقعا حالم بهم می خوره ..خوبه داری قسم می خوری که از این کارا دیگه نمی کنی ....ولی طاهره الان دیگه قضیه فرق می کنه من به هیچ مردی اجازه نمی دم که چشش دنبال تو باشه و مزاحمت بشه ...بهت قول میدم خودم کون اون پسره رو می کنم و این کارو تنهایی انجام نمی دم میزارم رفقام هم سهمی از کونش ببرن ...کاری می کنم که روش نشه بیاد خیابون ......تو فقط کافیه انو بیاری تو اون خونه باقیش با من و رفقامه .......موقع رفتن شد و شاهین باهاموناومد که ادرس دقیق اون خونه خالی رو بهم نشون بده ....خیلی دور نبود ولی جای دنج و پرتی بود و جون میداد برای انجام کارهای خلاف . و اون کارایی که شاهین و رفقای نا خلفش انجام می دادند ..شاهین کلید همین خونه خلوتو هم بهم داد و ما رو تا جای امنی همراهی کرد و رفت .........طاهره جون ....جونم فدات شرافت ..می خای چی بگی ....حق با توه فرانک زن باشخصیت و خوبیه و هر چی ازش حمایت کنی واقعا حقشه و لیاقتشو داره ......من ازش خوشم اومده و زیبایش هم حرف نداره .......ولی شاهین از یه نظر مردو نگی کرد و اونو از بدبختی و رنج و غصه نجات داد ولی خدا کنه این مردو نگیش تا اخر باشه و فرانکو ول نکنه .....چرا این حرفا رو میزنی ...اخه شاهین با زن زیبایی که الان داره نباید دیگه چشمش دنبال امثال من و تو باشه ....بخدا حیفه اون فرانکو غمگین می کنه ....شاهین امروز با چشاش داشت من و تو رو می خورد و مرتب به اندامم نگاه می کرد و می دونم اومده بود دنبالت تو اشپز خونه و لابد اونجا هم بی منظور نیومده بود و یقین دارم اونجا دستمالیت کرد هر چند خودت هم از این کارش راضی نبودی.....حدست درسته شاهین اومد دست تو کونم کشید من باهاش دعوا کردم و نصیحتش کردم که از این کارا نکنه ....شاهین یه جورایی بهش مسلطم ونمی زارم فرانکو اذیت کنه .......این خونه که شاهین بهت نشون داد قضیه اش چیه ......وای خدا بااین دیگه چکار کنم ...اینم بهش بگم ...اون که از همه چیم مطلعه و اینم روش و تازه اون روز که علی رو میارم خونه خلوت می تونم شرافتو بیارم که تنها نباشم ......قضیه رعنا وعلی و مزاحمت هایی که برام داشته بود رو همش به شرافت گفتم ..........وای وای این رعنا خیلی شوته و احمق تشریف داره .......اخه یکی نیست به این دختره بی مغز بفهمونه که پسر قحط بود و اینقدر تو کمبود داشتی که یه روزه خودتو تسلیم این علی بی شرف گذاشتی و بعدش بزاری النگوتو ببره ......طاهره من می گم شاید کونشم کرده و بهش لذت داده و میخواد باز کونشو بکنه ....نه نه شرافت من سوراخشو نگاه کردم کیر نخورده بود و معلوم بود که از ناخن زخمی شده و خودش هم قسم می خورد که کونم سالمه ......شرافت به جون تو دلم به حالش سوخت ودراون لحظه حس کردم کسیو نداره که بهش کمک کنه وگرنه از رعنا بجز بدی خوبی ازش ندیدم ......و از همه مهمتر می خام علی رو با کمک شاهین خوب ادب کنم که دیگه چشمش دنبال هیچ زن و دختری نباشه ........نزدیک مغازه فرهاد شده بودیم .......من نمی خاستم فرهادو ببینم به خاطر همون دلایلی که قبلا براتون گفتم هرچند هوس کیرش چیز دیگه ای بهم می گفت .......شرافت دلت هوای کیر فرهادو نکرده .....راستش طاهره دروغ چرا دلم براش تنگ شده و الان می خام اونو تو دهنم بزارم و مثل اب نبات بخورمش ولی تا تو نخای منم اونجا نمیرم......شرافت جون منم مثل تو کیرشو مبخام ولی شاید مسخره ام کنی از موقعی که فهمیدم حامله هستم دلم نمی خاد تو اون مغازه خیاطی برم و یه نیرویی ناشناخته منو از رفتن به پیش فرهاد باز می داره ......طاهره جدی مبگی...باور کن .....یعنی چه من که این حرفات برام هضم نمیشه ........شاید از اینکه باور داری که از فرهاد بار دار هستی این فکرا رو می کنی ....طاهره خودتو عذاب نده ...کار که شده و تو الان بار داری و ۹۹درصد هم از فرهاد حامله هستی . با این کارات نمی تونی خودتو پاک کنی ..من جای تو باشم از این فکرا اصلا نمی کنم و در هفته هم سه بار مبرم پیش فرهاد و از کبر کلفتش لذت خودمو می برم ......شرافت ولی من نمی تونم مثل تو باشم ...خیلی تلاش کردم که بی خبال یاشم ولی نمیشه .....چکارش کنم نمیشه ...بلکه بچه ام بدنیا بیاد و من فکرم تغییر کنه .......امید وارم .......از شرافت جداشدم و به خونه اومدم ....رعنا اومد تو اتاقم و کنارم نشست اون اروم و مظلوم شده بود ومثل قبل که میومد و میرفت و امر و نهی میکرد و توپ وتشرش فضای خونه رو الوده میکرد نمونده بود ...واقعا چوب خدا صدا نداره .....اینو باید باور کرد اون فعلا ادب شده بود ....رعنا ساکتی ...چرا حرف نمیزنی .......خوبم طاهره ..بیرون خوش گذشت ....بد نبود ....اگه شرافت نبودمنم باهات میو مدم....راستی رعنا چرا تو از شرافت بدت میاد .......راستش دلیل خاصی ندارم .....شاید به خاطر اینکه خیلی شوخ طبعه و باهمه می خنده و .....ولی رعنا این که اشکالی نداره ...مگه تو رو ناراحت می کنه ........شاید اینجوری باشه .....خلاصه طاهره اخلاقشو خیلی دوست ندارم .....واقعا که رعنا دختر عجیبی هستی ...از خدات باشه که یه دوست داشته باشی که تو رو بخندونه و سر حالت کنه ......خب رعنا کونت خوب شده ...اره طاهره دردش خیلی کم شده ولی یه کمی حس می کنم که خارش داره .....رعنا یعنی الان اومدی تو اتاقم که کونتو بخارونم .......رعنا سرش پایین بود و هیچی نمی گفت .......باشه از قدیم گفتن سکوت علامت رضایته و توم اومدی پیش طاهره جونت که کونتو خوب خوب کنه ........پاشو برو دارو رو برام بیار و بعدش در اتاقو از داخل ببند و بیا لباساتو درار و به همون حالت قبلی بخواب تا کارمو شروع کنم ...من تو کف یه سکس خوب بودم ......کاش بجای رعنا نگار ویا شرافت و یا فرانک جلوم بود و می تونستم حسابی باهاشون لز کنم .....خصوصا عاشق فرانک و کونش بودم ....ولی رعنا از هیچی بهتره ..برای کمی ارووم کردن هوسم خوب بود.....این بار می خاستم هم با انگشتام و یه چیز دیگه کون رعنا رو بکنم .....دور ورمو نگاه می کردم و دنبال یه کیس خوب می گشتم ...رعنا لخت و عربان خوابیده بود و پاهاشو با دستاش حمع کرده بود و سوراخای عقب و حلوشو برام اماده کرده بود ....تو اتاق چسزس نبود رفتم بیرون کهوسیله ای پیدا کنم ...هیچی نبود قبلا که همیشه خیار تو خونه داشتیم اون لحظه اونم نبود ناچارا گوشت کوب رو اوردم و اومدم پیش رعنا .....کون قلمبه .و پهنش از دور منو بیشتر هوسی می کرد .....رعنا بزار کمی رو پستونات دارو رو بزنم که بیشتر کبف کنی ....باشه طاهره ......با دستام سینه هاشو می مالوندم ...دیگه خواننده محترم شما تصور بکنی پستونای یه دختر ۱۳ ساله و اونم از مدل تپلی می تونه چه جوری باشه .....پستوناش سفت و پرگوشت بود و حسابی دستامو پر می کرد دارو رو به دستام مالوندم و همچنان سینه هاشو مالش می دادم رعنا داغ کرده بود و اه و ناله ش همراه با گفتن اونجام داغ شده رو بهم می گفت ...دهنمو به کنار گوشش بردم ...بهش گفتم رعنا می خام لباتو ببوسم تا داغی پستونات رو هم یادت بره ....ای ای ای طاهره یعنی بهم بهتر لذت میده ...اره عزیزم بزار برای اولین بار من لباتو ببوسم تا طعم خوش بوسیدنو بچشی...اره اوی اوی اوی همین کارو بکن ...طاهره می خام برای اولین بار بهت یه چیزی بگم .....بگو قربونت برم .....راستش هر وقت تو حموم و یا خونه بدن لختتو نگاه می کردم دلم می خواست ببوسمت و بدنتو تو دستام بگیرم ..تو خیلی زیباو جذابی و من الان خیلی خوشحالم که داری منو از لبام می بوسی .....وای وای رعنا توم منو می خای خب زودتر بهم می گفتی و همون جلسه اول ...اوف اوف با گفتن این جملاتش خودمو رو رعنا ول کردم و لباشو بوسیدم ...رعنا مثل ناشی ها رفتار می کرد و این من بودم بیشتر کار می کردم لباش و صورت و دور گردن شو می خوردم دستمو از زیر شکمم به کوسش رسوندم و اونم سرویس می دادم رعنا کم کم هوارش بلند شده بود و به خودش می پیچید ....منم می خواستم کوسمو بخوره ...معطل نکردم ...حالت ۶۹ به خودم گرفتم و کوسمو رو دهنش گرفتم و بهش گفتم اونو با لباش بلیسه........طاهره اخه من تا حالا از این کارا نکردم ......بخور عزیزم خوشمزه ست .....نترس بخورش منم مال تو رو می خورم ...زود باش ......ابتدا با ترس و واهمه کوسمو می خورد ...ولی من بخوبی و حرفه ای داشتم مال اونو می خوردم ...ببین رعنا جون توم باید مثل من بلیسی ...فهمبدی ....اره طاهره تو خیلی خوب مال منو می خوری ...باشه منم الان کاری می کنم که از تو بهتر بخورم....وای وای وای اوف اوف رعنا افرین افرین دختر خوب ..داری راه میفتی ...همین جوری ادامه بده .....رعنا واقعا خوب کوسمو می خورد و اینو ازش انتظار نداشتم ......اون ماهیچه دو طرف باسنمو سفت گرفته بود و با تمام قدرت وتوانش چوچوله های کوسمو با زبونش می خورد چون تازه نفس بود و سرعت عمل داشت اصلا نفهمیدم چه جوری ارضا شدم...اون براستی رکورد زده بود وتونست زبر یه دقیقه منو راحت کنه......ولی من کارم مونده بود و سوراخ کونش کمی اثار خراشه مونده بود ..با مایعه سوراخشو خوب چرب کردم و دیگه معطل نکردم و به جای استفاده از انگشتام دسته گوشت کوبو به ارومی تو سوراخ کونش تپوندم .....کوس گوشتیش انگار زبون باز کرده بود و ازم می خاست که به اونم برسم ....یه دستم ازاد بود و می تونستم اونو به کوسش اختصاص بدم .....رعنا چشاشو باز خمار کرده بود و مثل رقاصه های کافه به بدنش حالت میداد اون براستی بهش خوش می گذشت اخه با دو دستام داشتم رو دو سوراخش کار می کردم و عرق می ریختم...دندوناشو از بس رو لباش کشیده بود شده بود مثل لبو و انگار ماتیک زده بود .....اون دستاش مثل دفعه قبل ازاد بود و پستوناش مالش می خاست منم که دستام گیر کوس و کونش بود ......رعنا با دستات پستوناتو بمالون ...زود باش قربونت برم ....بزار بیشتر حال کنی ....جون جون رعنا .....جون طاهره جونم چی میخای بگی ......دوست داشتی الان من یه کیر کلفت داشتم و کوستو می کردم ......اه حرف دلمو گفتی ...اره دلم میخاد ....اگه کیر داشتم دوست داشتی اول کدوم سوراختو بکنم......طاهره جون اولش می خام کون بدم و بعدش کوسمو .....چرا اول می خای کون بدی .....اخه طاهره جون این چیزی که تو کونم فرو کردی خیلی بهم حال داده و توشو داغ کرده ومنو هوسی کرده ......لطفا طاهره کوسمو تندتر بمالون ......اه اه اوی اوی دیگه دارم ابم میاد .....ای ای ای ای ....باز هم همون اب و یا ادرار زیاد از کوسش فوران کرد....ولی هرچه بود رعنا هم به مقصد رسید راهی که اسمش هوس و شهوت بود.....رعنا بلند شد و دستمو بوسید و قربونم میرفت .....اه طاهره من تا حالا نمی دونستم که لذت جنسی چیه و چه لذتی داره و تو بااین کارات بهم خیلی چیزا یاد دادی.......ازت ممنونم .....قابل تورو نداشت ....من می تونستم از رعنا بیشتر استفاده کنم و دو سه بار دیگه خودمو ارضا کنم ولی خواستم رعنا بهتر وبیشتر سهم رابطه جنسی رو ببره ......حالا دیگه برادر و خواهر یعنی هاشم و رعنا رو با دستای خودم کونیشون کرده بودم .....به به چه افتخاری به خودم می کردم ......تو فکر مشکل علی و رعنا بودم و باید از کجا کارمو شروع می کردم ......باز یه جمعه دیگه اومد و سکس تکراری با شوهرم که منو خوب سیر نمی کرد ولی از هیچی بهتر بود ..شکمم همچنان داشت بزرگتر میشد و دیگه رو لباس هم خودشو نشون می داد ......صبح جمعه خواستم برم حموم و مقدمات بردن علی به کمبن گاه رو فراهمش کنم ...ولی تنها که نمی شدبه حموم برم چون بهم اجازه نمی دادند رعنا انگار که از علی ترسیده بود و نمی خاست باهام بیاد ...نمی دونم چکارش کرده بود.........کاش به شرافت می گفتم که اونو کنارم داشته باشم ......و اگه هم دنبال غذرا میرفتم که باهام بیاد حموم .......قطعا ازم کوس و کون می خاست و منو تونمره می گایید ..........تمایلی نداشتم بااون سکس کنم .........نگار گزینه خوبی بود ........رفتم خونه نگار ......در و زدم ..اوه اوه اصلا حواسم نبود که روز جمعه ست و شوهرش خونه هستش و تازه من چادر سرم نبود و یه لباس خونگی تنم بود که برجستگی های بدنمو خوب نمایش می داد و این صحنه برای هر مردی که منو می دید میشد بلند شدن کیر و شهوتی شدنش........حالا بمونه شوهر نگار در مورد من چه فکرایی می کرد ...لابد پیش خودش می گفت که طاهره از عمد خودشو برام نمایش میده .......ولی واقعا این طوری نبود من اون لحظه فکر می کردم که وسط هفته ست و شوهرش سر کاره .......از شانس بدم شوهرش درو روم باز کرد ...سلامش کردم ...اون انتظار منو نداشت اونم با اون وضعیت ........نگاش رو بدنم و نوک پستونام و سینه های نیمه لختم زوم بود لباسم از کمر کیپ بدنم بود و باسنمو از پشتم خوب نمایش می داد......اون اصلا حواسش به سلامم نبودوداشت با نگاش منو می خورد .....باردوم سلام کردم ........اوه اوه طاهره خانم ببخشید حواسم نبود تازه از خواب بیدارشدم ...متوجه سلامتون نشدم ...امری داشتین .....اومدم با نگار خانم کاری داشتم ....کارتون چیه به من بگین ......اخه نمیشه باید به خودشون بگم ...... طاهره خانم زنم داره به بچه مون شیر میده ......شما بفرماید داخل .......من نخاستم جلوش برم داخل چون می دونستم یک و دوی حرکت باسنمو دید میزنه .......ولی با اصرارزیادی منو جلو انداخت و خودش دنبالم اومد اون نمایش کونمو ندیده بود اونم در اون لحظات ناخواسته براش نمایش دادم ......از خودم ناراحت بودم کاش نمی اومدم ........نگار داشت بجشو شیر میداد ......وقت پیشنهاد رفتن حمومو بهش دادم ...از شدت شادی داشت بچشو ول میکرد ........نگار جون اروم باش بزار بچه ات خوب سیر بشه و بعدش خودمو اماده کن تا بریم حموم ........شوهرش اون اتاق بغلی انگار بهمون گوش میداد..........نگار نمیشه منم باهاتون بیام ......اون داشت می خندید ........نگار شوهرت چرا این حرفارومیزنه ......بهش گوش نده داره شوخی می کنه ......اخه من که باشوهرت شوخی ندارم ......این حرفش خیلی زشت بود......طاهره خانم ناراحت نشین من با زنم شوخی کردم به خودتون نگیرین .......جوابی بهش ندادم و از خونه شون بیرون اومدم ....شوهر نگار انگار حسابی بهم نظر داره .......قبلا اینو حدس میزدم ولی با این حرکات و حرفاش مطمین شدم که اونم کیرشو داره برام تیز می کنه........ نگار بعد از یه ربع اومددنبالم و باهم راهی حموم شدیم .......
ادامه ازطاهره......نگار خیلی از دعوتم خوشحال بود ومن هدفم این بود که هرچه زودتر قال این قضیه علی و رعنا رو بکنم.....خودمم هم خیلی مایل بودم درس عبرت خوبی به علی بدم .......طاهره جون .......چیه نگار ....ازم حرف شوهرم ناراحت که نشدی ........چرا اون حرفا در شان شوهرت نبود .....اونم جلو چشم من ......تو که باید بیشتر ازمن ناراحت میشدی ولی انگار عین خیالت نیست ......باور کن اون منظور بدی نداره ..اخلاقش اینجوریه وحتی پیش خواهرم حرفایی میزنه که من از خجالت اب می شم ...ولی می دونم فقط شوخی میکرد......ولی نگار جون به نظر من کاراش و حرفاش زیاد خوب نیست و خلاصه حواست باشه شوهرت زیادی پاشو از گلیمش درازتر می کنه .......من که جای تو باشم جلو این رفتاراشو می گیرم ......بدونه رودربایسی مگه نگار بهش نمی رسی تو زن هاتی هستی و خودت گفتی که هرروز باهم سکس دارین دیگه معنی نداره که شوهرت از این رفتارا بکنه ......حالا اینا رو ول کن بزار امروزکه باهم هستیم بهمون خوش بگذره ........به حموم رسیدیم ...علی منو که دید بلند شد و فوری همون نمره انتهای سالنو بهمون داد ......اون منتظر بود که من باهاش حرف بزنم و کمی ملاحظه نگارو می کرد ......قبل از داخل شدنم به نمره بهش گفتم .....علی باهات حرف دارم قبل از رفتنم بهت میگم منتظرم بمون ......علی از این حرفام انگار ذوق زده شده بود چون یهو خوشحال و خندان شد ....و چشمکی بهم زد ....باشه عزیز جایی نمیرم ......لخت شدیم و رفتیم زیر دوش .......اه طاهره اگه تو نبودی الان درد کونم منو می کشت ....تو فرشبه نجات من شدی ......شکمت بالا اومده ..حیفه تو خیلی جوونی و سنت کمه خیلی زود باردار شدی ......خب قسمته و منم یه زنم و صاحب شوهر و دیگه دیر یا زود باید مادر می شدم ......طاهره جون بهت توصیه می کنم بعد از زایمونت با وسیله ای و یا شالی کمرتو خوب ببند تا پوست دور شکمت چین نخوره نمی خام اندام قشنگت بد فرم بشه .....باشه این کارو می کنم نگار کم کم داشت منو می بوسید زبر اب دوش منو به اغوش گرفته بود . وانگشتای دستشو تو کوس و کونم کرده بود و با لباش پستونام و گردن و شورتمو ماچ می کرد ......اه اه وای وای نگار داری منو می خوری ارووم تر لطفا.....جون جون قربون هیکل نازت برم ....من عاشقتم ....اوف اوف ارووم تر نگار کوسم درد گرفت ..خواهش می کنم ...نگار رو زانو خم شد و لباشو به کوسم رسوند و با دست و دهنش کوسم هدف گرفت ....اون ماهیچه باسنمو گرفته بود و نمی زاشت تکون بخورم ..از این کارش اونم زیر دوش حال می کردم نگار انگشت دستشو تو کونم فرو کرد و اونم به نمایشش اضافه کرد ...ای ای ای نگار منو کشتی اوف اوف ....انگشتش تا ته تو کونم بود و کف دستشو رو باسنم حس می کردم ......چطوری طاهره جون ...بهت خوش می گذره.......اره ......با دستاش فشار رو باسنم می اورد.....چه کون خوبی داری .....اوه نگار به گرد کون تو که نمی رسه ........نه نه مال تو طرفدار بیشتری داره از ابکوسم غافل شده بودم زیر اب دوش و دهن نگار جون ترشح می کرد ولابد تو معده اش می رفت ......اوه اوه اوه ای ای ای ........نگار منو به ارگاسم رسوند.....تجربه خوبی بود اونم زیر اب دوش ......خسته شده بودم کف سکوی حموم دراز کشیدم یاد حرف لحظات پیش نگار افتادم .نگار جون .....جونم ...منظورت از حرفی که زدی چه بود تو بهم گفتی که کونت طرفدار بیشتری داره ......راستش طاهره تو محله زنا پیش هم در مورد قشنگی و اندام همدیگه باهم صحبتا دارندودر مورد تو بیشتر نظر میدن و در واقع تو محله نفر اولی تو هستی .... .....همش این نیست ......مدتیه در حین سکسام با شوهرم بهو اسم تورو میاره البته اینم از عاداتشه چون قبلا اسم دختر خالشو میزد ..خب من اوایل از این کارش بدم میومد ولی اون بهم می گفت چه اشکالی داره توم اسم مردای دیگه رو بگو من که مثل تو نیستم .....ولی اگه ناراخت نمی شی منم این بار اخر که اسمتو می برد لجم گرفت واز شوهرت اسم می بردم .....اوه اوه نگار شوهرت داره خطری میشه باید حواست شش دونگ بهش باشه .....ولی بازم میگم من به شوهرم اعتماد دارم اون فقط حرف میزنه.......نگار جون تو خیلی خوش باوری و زود به مردم اعتماد می کنی و همین میشه که دو بار هاشم و یه بار اون اخونده بهت تجاوز کرد واین اشتباهه ...اعتماد زیادی خوب نیست ......از بس فضاوگرمای مناسب نمره و اب ولرم دوش و خستگی لزمون رو هر دومون تاثیر گذاشته بود برای دقایقی در اغوش همدیگه به خواب رفتیم .....خواب بسیار لذت بخش و خوبی داشتیم با صدای فریاد های یه عابر که از بیرون میومد از خواب پریدیم و حین لیف زدن نگار ازم خواست باهاش کار کنم .....خب منم با استفاده از لیفم به جون اندام گوشتیش افتادم و همه جاشو می مالوندم .......خلاصه کاری کردم که فریادش بلند شد و منو در اون اواخر با دستاش پس میزد ......اوه اوه طاهره جون بسمه منو ارضا کردی .....خواهش می کنم ......نگار بزار ادامش بدم این فرصت طلایی گیرمون نمیاد......نه نه نکن .....اون حق داشت که التماسم کنه چون یه دستمو تا مچم تو کوسش فرو کرده بودم و با سوراخ کونش هم با انگشتم تلمبه می زدم ......دیگه داشتم نگران میشدم ...فریادش بلند تر شده بود و اگه بیرون متوجه میشدند خیلی بد میشدخصوصا بهونه خوبی دست علی هوس باز می دادم ......لذا کارو ادامه ندادم و نگارو ول کردم .......اوف اوف طاهره حسابی منو جر دادی ..ولی بازم راضیم چون تونستی ارضام کنی......حالا نگار جون من خوب می کنمت ویا شوهرت ......هر دو تون ......چرا هردو ...اخه طاهره کیر شوهرم کلفته و هر دفعه خوب سیرم می کنه .......طاهره از کیر شوهرت راضی هستی ....بد نیست .......طاهره جون هر وقت دلت خواست و تنها بودی میتونی رومن حساب کنی من باهات میام حموم و یا هر جایی که میخای بری.......باشه نگار .....میام سراغت ....نگار حموم بهش چسپیده بود که این حرفا رو میزد .....دیگه کارمون تموم شده بود و نگار عجله می کرد که سریعا برسه به خونه تا به بچه اش شیر بده ....واین شده بود یه فرصت خوب که اونو زودتر بقرستم تا منم باخیال راحت با علی صحبت کنم ......اومدیم بیرون و نگار با عجله منو ترک کرد......علی منتظرم بود پدرش پشت دخل بود و حواسش به ما نبود من در انتهای سالن و بغل دستشویی وایسادم و اونم اومد ......می بینم رعنا جون امروز باهات نیومده بود ...چرا ...مگه مریض شده ......به تو مربوط نیست که اون اومده و یا نیومده ......بهم بگو چرا النگوشو پس نمیدی .......طاهره به تو ربطی نداره .....مگه قرار نبود که تو دخالتی نکنی و بزاری من و رعنا باهم خوش باشیم .....چرا قرار بود ولی تو زیر قولت زدی و می خاستی از پشت بهش تجاوز کنی و حتی اونجاشو زخمی کردی ......تو خجالت نمی کشی مگه خودت مادر وخواهر نداری .......اوه اوه دور برندار ..من که نمی خاستم بزارم تو کونش فقط با انگشتام باهاش بازی می کردم ولی رعنا مثل بچه می ترسید و زیر دستم گریه می کرد و داشت فریاد میزد منم خب جوشی شدم و کونشو با ناخنام زخمی کردم .....طاهره اون مثل بچه ها رفتار می کنه ......خب علی اگه به قول خودت رعنا مثل بچه میمونه چرا النگوشو دزدیدی .......راستش باهاش لج کردم و قسم خوردم تا کونشو نکنم النگو رو پس نمی دم .......واقعا تو یه حییوونی و هیچیت به ادمیزاد نمی خوره ......ببین علی مثل ادم ازت خواهش می کنم النگو رو به من بده و بزار این قضیه همین جا تموم بشه .......طاهره اصلا ممکن نیست و حرفشو نزن ....راستشو بخای از اول هدفم تو بودی و ومی خاستم با تو حال کنم رعنا در مقایسه با تو عددی نیست چون تو مقاومت کردی و دستمو پس زدی از سر ناچاری به رعنا نزدیک شدم ....والان که اصرار داری که النگو رو پس بگیری هنوز دیر نشده اگه راضی بشی و بهم کون بدی من النگو رو بعد از کردن کونت رو باسن خوشکلت میزارم و قضیه به قول خودت تموم میشه ...... تو فکر فرو رفتم .....اون خیلی پست و عوضی بود .....چیه طاهره جون چرا جواب نمیدی ..یه کون دادن این همه فکر نمی خاد ...زود باش الان هم اگه حاضری النگو تو جیبمه ...اگه موافقی میریم تو دستشویی و یا محبط اونجا برات سخته نمره خوب دارم و میریم یه حموم توپ و سکسی با هم انجام میدیم و بعدش همه چی تموم میشه .......تو چرا ادم نمیشی انگار از تخم پدرو مادرت نیستی ........من به رعنا قول دادم که النگو رو براش ببرم اون کارش شده گریه و زاری و توم که رحم و مروت و مردونگی سرت نمیشه ...باشه من بهت کون میدم ولی اینجا نه ......طاهره حون توحموم که بهترین مکانه برای این کارا ......قبول کن و بزار همین حالا کارو نموم کنیم ...گفتم که اینجا رو دوست ندارم ونمی خام خاطره بدی تو حموم داشته باشم چون خیلی ازت بدم میاد ولی به خاطر رعنا دارم پیشنادتو قبول می کنم .......خب کجا می خای این کار انجام بشه ......علی من جاشو سراغ دارم ..ادرس بهت میدم پس فردا ساعت چهار بیا اونجا تا باهم بریم .....طاهره جون حالا که منو بیرون می کشی و برام زحمت میشه منم یه شرط دیگه بهش اضافه می کنم ....ولی علی این نامردیه داری شرطو اضافه می کنی هر چند تو از ابتدا نامرد بودی و هستی .........من اگه پس فردا بیام تنها نیستم یه نفر دیگه رو باخودم میارم در واقع دو نفری تورو می کنیم ...نه نه علی نمیشه ..دونفری نه نه ........من نمی تونم با دونفر نزدیکی کنم ...لطفا کوتاه بیا .......چرا طاهره جون خیلی می چسپه باور کن بیشتر لذتشو تو می بری ...یه بار امتحان کن ..من بهت قول میدم بازم میای پیشم و ازم می خای که دو نفره بکنیمت........طاهره اهل مشروب هستی و یا نه ......باشه علی تو حرف حالیت نمیشه پس فردا بیا همون ادرس و النگو رو با خودت داشته باش و مشروب هم اوردی برای من اشکالی نداره .......اوخ جون طاهره بهت قول میدم جوری دو نفری می کنیمت که هرروز بیای ازمون باز بخوای که تو رو بکنیم .......تا ببینیم ...............با این وضعیت و حرفای علی من کمی نگرون پس فردا شده بودم اونا دو نفر بودند و اگه مشکلی پیش میومد فقط علی نبود اون یه نفر دیگه هم گرفتار میشد ........باید فردا میرفتم پیش شاهین و اونو مطلع می کردم امیدم بعداز خدا شاهین بود ........برگشته بودم خونه ...رعنا اومده بود که النگو رو ازم بگیره ..الکی بهش گفتم ...علی النگو پیشش نبود و بهم قول داده دو سه روز دیگه اونو بهم بده ......رعنا باور کرده بود ...روز جمعه خوبی نداشتم و مرتب تو فکر پس فردا بودم ....روز بعدش عصر گاه برای اولین بار تنهایی وبا اجازه از مادر شوهرم اومدم خونه شرافت و باهاش به قصد خونه فرانک بیرون اومدیم .......شاهین خوابیده بود و فرانک جون هم تو حیاط خونه لباس می شست ......از پشت کون شکیل و خوش فرمش در حین شستن دیدنی و هوس انگیز به چشم میومد ....شرافت هم به ابن نظرم رای مثبت داد......طاهره کون فرانکو ببین ...وای وای عجب لقمه چرب و نرمیه ...اره شرافت جون عین مال توه ...کون توم دست کمی از مال فرانک نداره ...من که قربون کون دو تاتون میرم .......طاهره یعنی باسن من هم عین فرانکه .....اره عزیزم ......برو به خودت افتخار کن که کون بیستی داری و این حرفو هم وقت خودش به فرانک میگم ....من کلید داشتم و بدونه سرو صدا وارد خونه شدیم ...خلاصه به اندازه کافی از جمال باسن فرانک کسب فیض کردیم و بعدش فرانک متوجه اومدن ما شد ......از خوش رفتاری و خون گرمی فرانک اگه هر چی بگم بازم کم گفتم واقعا من یکی از بودن در کنارش سیر نمی شدم ...خوش به حال شاهین که همچین گنجیو تو خونه داره ......شاهین بیدارشده بود ..به شرافت گفته بودم که فرانکو سرگرم کنه که من ماجرای فردای اومدن علی رو بهش بگم ......شاهین بهم اطمینان خاطر داد که همه چیو ردیف کرده و جای هیچ گونه نگرونی نداشته باشم .....ولی من حس غریبی در این مورد در دلم زنده شده بود و این حس هر لحظه داشت مثل هیولا در درونم بزرگ میشد ......اه فردا چه ماحرایی در انتظارمه ......
ادامه از طاهره.....من برای بار دوم از شاهین قول گرفتم چون این پبشنهاد کثیف علی رو با تکیه به شاهین و رفقاش قبول کرده بودم کاری که حتی تصور قبولشو در خواب و رویا نمی کردم ......من ازموقعی که خبر حاملگیمو گرفته بودم سعی داشتم خودمو پاک نگه دارم واگه فردا شرایط به نفع علی ودوستش ورق می خورد ...اونوقت من با دست خودم کاری کرده بودم که دو نفر ادم اونم از جنس کثیفش بهم تجاوزکنند ......وای وای خدا نکنه ...همین افکار منو لحظه به لحظه نگرون تر می کرد ....هر کارپست وکثیفی از علی انتظار داشتم پس من داشتم خودمو در بد ترین ماجرا وبا درجه ریسک و خطر بالایی قرار داده بودم .....خوشبختانه شرافتو کنارم داشتم اون بهم گفته بود فرداتا لحظه اخر باهاتم و ولت نمی کنم اون یه دوست واقعیه.......شاهین دستمو گرفته بود و سعی داشت بهم ارامش بده ....طاهره جون اصلا نمی خاد فکرای بد بکنی ...اخه مگه شاهینت مرده که اون دو نفر بتونن لمست کنند......فردا کاری می کنم که اون دو تا بی شرف از زنده بودنشون پشیمون بشند ......شاهین یعنی من خبالم تخت باشه ...اره قربونت برم .....طاهره میشه امروز یه حال کوچولو به شاهینت بدی ........نه نه اصلا فکرشم نکن ....زنت تو اتاقه و من نمی خام به فرانک خیانت کنم .....شاید باور نکنی اونو از تو بیشتر دوست دارم .......خب یه بوس کوچک بهم بده .....بچه بازی دار نیار .....مثل اینکه باز قولت یادت رفته .......اصلا بهم بگو فرانکو که اذیت نمی کنی ...ها ها......نه عزیزم فرانک زن خوبیه و من بیشتر از گذشته اونو دوست دارم .....طاهره باور کن من وقتی باهاش سکس می کنم ازش سیر نمی شم و دوست دارم در اغوشش نفس بکشم و ارامش زیادی بهم میده ......خب قدرشو بدون ......اره طاهره فرانک خونه رو برام مثل بهشت کرده .......حق با توه باید من قدرشو بدونم .......ولی طاهره تو رو چکار کنم نمی تونم بی خیال تو بشم لطفا درکم کن ......شاهین ما که قبلا حرفامونو باهم زدیم و قرار شد که تو بیشتر به زنت برسی و تو خونه ای که فرانک نفس می کشه به من نزدیک نشی و حالا اگه جایی دیگه فرصتی فراهم شد شاید به خاطر اینکه پسر خوبی هستی یه حال کوچولو بهت دادم ....خب این فرصتو کی و کجا بهم میدی .......اوه اوه شاهین بسه تو رو خدا .......جمیله و شوهرشو نمی بینم ..اونا رفتن بازار خرید کنن .......شاهین راستشو بگو دیگه نظر بدی به جمیله نداری ......نه نه طاهره اون الان شوهر داره و من نامرد نیستم .....امید وارم همین جور باشه .....خب شاهین دیگه وقت رفتنه ....من و شرافت میریم .....فقط فردا رو یادت نره ......بلند شدم که چادرمو سر کنم شاهین طاقت نیاورد دستشو تو چاک کونم برد و اونو برای لحظاتی کوتاه خوب مالوند ...فوری دستشو پس زدم ...شاهین انگار تو حرف حساب سرت نمیشه ......طاهره جون چکار کنم ترمزدستم بریده بود نتونستم کنترلش کنم ......خوب شد فرانک متوجه این کارش نشد .....خونه فرانکو ترک کردیم ........شرافت .....جونم طاهره چی میگی ....میگم شرافت نمی خاد فردا تو بیای من نمی خام به خاطر من تو خطر بیفتی ....نه نه اصلا حرفشو نزن من تنهات نمی زارم .....اتفاقا برام هیجان اوره و فردا سر گرمم می کنه ......ولی شرافت ممکنه اون چیزی که ما انتظارشو داریم اتفاق نیفته و توم گرفتار بشی .....نه نه شاهین هوامونو داره .....مشکلی پیش نمی یاد ....ولی من دلم یه جوریه و حس می کنم فردا روز خوبی برامون نباشه .....طاهره خیلی بد بین نباش و فکرای بد نکن ........اخه شرافت تو این علی رو به اندازه من نمی شناسی اون یه نامرد هفت خطه و از کثیفی و پست بودنش هر چی بگم کمش گفتم و اینا منو نگرون کرده ....بخدا شرافت اگه فردا علی و دوستش بهم تجاوز کنن من خودمو می کشم و تحمل این ننگو ندارم .......شرافت دستمو گرفته بود و حین راه رفتن بهم دلداری میداد...اوه اوه طاهره جون تو داری می لرزی ...بسه تورو خدا دیگه از این افکار بد بیرون بیا ...اصلا بیا بریم همون کافه نوشیدنی گرم و خوشمزه برات بخرم ...انگار فشارت اومده پایین ...خودتو عذاب نده برای بچه تو شکمت بد میشه ......باشه .....صاحب کافه به محض دیدن ما باز طبق معمولش هول شد و بهترین جای کافه رو بهمون داد....واقعا که حرکاتش دیدنی و خنده دار بود.......طاهره میخای کمی سربرس این یارو بزاریم ....اره موافقم شرافت مرد جالبیه ادمومی خندونه ........من وشرافت دامن تقریبا کوتاهی تنمون بود ودر واقع کمی از زانوبالا زده بود ...هردو مون رونای سفید و هوسناک مونوکه در زیر چادرو در حالتی قرار دادیم که اون مرد در پشت دخلش اونو می دید ....اون بیچاره باز دستاش رفت زیر میز و مشغول مالش کیرش شد .....من و شرافت هم زودزود حالت و مدل پاهامونو عوض می کردیم و به هیجان ابن نمایش اضافه می کردیم اوف اوف مرده حسابی کف کرده بود چون یکی از گارسونا اومد پیشش که بهش چیزی بگه چنان بهش توپید که اون گارسون بدبخت حسابی قالب تهی کرد و بدو ازش دور شد...اخه گارسون جلو دیدشو دراون لحظه گرفته بود ....من و شرافت هم کارمون شده بود خنده و لذت از این تاتر و نمایش .......ما نوشیدنی و کیکو با ارامش خوردیم اون مرده هنوز با کیرش ور می رفت ....به گمونم اون ابشو از کیرش گرفته بود چون بلند شدکه بره دستشویی ........شرافت هم بلند شد و مستقیما به اون اشاره کرد که جلو بیاد .....اون انگار در ملاحظات خودش گیر کرده بود و نمی تونست دعوت شرافتو رد کنه و از یه سر خودشو از اب کیرش خیس کرده بود وناجارا با یه دستش رو شو استتار کرده بود .......ببخشید خانما با من امری داشتین ......شرافت داشت جوابشو میداد ......البته که کار باهاتون داشتم .....من که بیکار نیستم بیخودی صداتون کنم ......ببینم اغای محترم میشه به من و دوستم بگید چرا هر موقع شما ما رو می بینید هول میشین و دست و پاتو نو گم می کنین ...مگه ما چیزیمونه ....انگار ما ادمیزاد نیستیم ......نه نه خانما سوتفاهم نشه اینجوریم نیست .......اون ساکت شده بود و نمی دونست که چی بگه ......پس چه جوریه ......نمی دونم چه بگم ....ببخشید خانما اگه چیزی دیگه می خاین تا خودم براتون بیارم ........ببینید اغای محترم به جای شما که تو حرفت موندی ونتونستی جوابمو بدی من میگم ......حقیقتش تو هر موقع ما رو می بینی فوری دستات میره اونجایی که روشو گرفتی و باهاش مشغول میشی واین کارت چه معنی میده ......الان هم خودتو خیس کردی و داشتی میرفتی دستشویی .......مگه تو زن نداری ...ها ها ......چرا خانما زن دارم شرمنده ام ......زنت نمی تونه بهت برسه و سیر ت کنه تا چشت به امثال من ودوستم نباشه .....واقعا که ...کارت خجالت اوره ......لطفا خانما ارووم تر حرف بزنید ..ابرووم میره ...با این کار زشتت مگه انتظار داری ابروتو حفظ کنیم .......لطفا منو ببخشید و گذشت ازشما باشه .....ولی اینو بدون من زنتو می شناسم و می خام این جریانو بهش بگم ......وای وای خاک برسرم نه نه این کارو نکنید ...اگه زنم بفهمه من بیچاره میشم و واقعا منو می کشه اصلا خانما به من رحم کنید من غلط کردم راستش این کافه به اسم اونه وحتما کم کمش ازم طلاق می گیره و مغازه از دستم میره .......هر چی بخای من بهتون میدم ...فقط کاری کنین که زنم نفهمه .........به همین اسونی این قضیه رو فراموش کنیم و بهت بگیم اشکالی نداره که با الت خودت کار کردی و ابشو کشیدی وبا چشات پاچه من و دوستمو می خوردی.......نه نه ...پس من چکار کنم تا شما منو ببخشید ...باید با دوستم فکر کنم ...فعلا برو دوتا نوشیدنی مقوی و با کیفیت و پر ملات برای ما بیار تا خوب مغز مون بکاربیفته ........وای وای شرافت تودیگه چه هستی بابا دست مریزاد خوب حالشو گرفتی بیچاره داشت سکته می کرد ......حلا خودمونیم واقعا زنشو می شناسی ....البته که اونو نمی شناسم و حتی خونه شونو بلد نیستم خاستم بهش درسی بدم تا دیگه با نگاه بد به زنای دیگه با کیرش بازی نکنه و این عادتو ترک کنه ....در این میون من وتوهم بهمون خوش گذشت ...مگه نه طاهره ......اره عزیزم حقشه این مردای هیزباید این بلاهارو سرشون بیاریم .....حالا چه ازاین مرد بیچاره میخای .....فعلا بزار سر کار بمونه جلسه بعدی بهش میگم.......گارسون دو تالیوان پر که همه خوراکیا توش بود رو برامون اورد ودر واقع بقول امروزیا به معجون پر ملات و خوشمزه که حسابی هردومونو سرحال..کرد .......اوه اوه واقعا خوشمزه بود .بلند شدیم پشت میز کارش سرشو پایین گرفته بود .....لطفا بگید از من چه میخاین .....اون چیز و کاری که ازت می خوایم بمونه برای جلسه بعد ....فهمیدی ......باشه فهمیدم ...من در خدمتون هستم ......از کافه بیرون اومدیم ......طاهره جون کیف کردی ...اره شرافت خیلی حال کردم ...تو با این کارت منو سر حال کردی ....شرافت خیلی دوست دارم ..تو یه دوست واقعی هستی .....قربونت برم طاهره منم تورو دوست دارم ....وبرای فردا هم ساعت ۳ میام خونه تون منتظرم باش......دم در خونه مون لپاشو ماچ کردم و از همدیگه خدا حافظی کردیم .......وارد خونه شدم حس کردم مهمون اومده .....کی میتونست باشه تو اتاق پذیرایی صدای خنده و صحبت رعنا و یه مرد میومد .....مادرشوهرم تواتاقش ظاهرا خوابیده بود مدتی بود اون زیاد سرحال نبود و اغلب می خوابید و کمتر در جمع حاضر میشد واخلاقش هم با من به نسبت به اوایل ازدواجم خیلی بهتر شده بود و انگار روز بروز بامن بهتر رفتار می کرد من همیشه احترامشو نگه می داشتم و اصلا در محیط خونه پدریم جوری تربیت شده بودم که احترام بزرگی کوچکی سرم میشد .......ابتدا سری یه مادرشوهرم زدم اون بیدار بود و ازدیدنم خوشحال شد رفتم جلو سلامش کردم و پبشونیشو بوسیدم .......سکینه خانم خوب هستین .....نه طاهره کمی کسالت دارم .....تو خوب هستی ...بله من خوبم .....مواظب خودت و بچه تو شکمت باش ....طاهره برام دعا کن زنده بمونم و بچتو ببینم .....خدا کنه .....اون بلوزمو بالا اورد و دستی به شکمم کشید و اونو ماچ کرد ...در واقع تقریبا هرروز این کارو می کرد ...دلم براش میسوخت .....اه امون از پیری و درد سراش ......رفتم سراغ رعنا و مهمونی که اومده بود ......اوه اوه فرشید برادرم اومده بود ......مدتی بود ازش خبر نداشتم و اونو ندیده بودم ....رعنا با اومدن من رفت که به اشپز خونه که به شام برسه.فرشید خوش اومدی .......حالت خوبه سر به این خواهرت نمی زنی ......قربونت طاهره سر کارم پدر برام تو یه مغازه کار گرفته و اونجا سر گرم شدم ....اره پدر کار خوبی کرد که کار برات پیدا کرد ..از قدبم گفتن بیکاری باعث همه بدبختیا میشه .....ولی طاهره دلم برات یه ذره شده بود و امروز هم از صاحب کارم مرخصی گرفتم و اومدم تو رو ببینم ......اوه اوه مگه دلت فقط برای من تنگ میشه پس چرا فاطمه رو فراموش کردی..فاطمه هم مثل تو خواهرمه و اونم می بینم ولی دبدن تو کمی فرق داره ...اخه چه فرقی ...نمی دونم چه جوری بهت بگم ......اخه طاهره من تورو می بینم انگار دنبارو بهم دادن احساس خوبی بهم دست میده .....یه دفعه بهم بگو عاشقم شدی ......اره طاهره همونی که خودت گفتی .....ولی فرشید اشتباه برداشت نکن باید اینجوری بگی که طاهره من به چشم خواهری عاشقت هستم ...اینو فراموش نکن که من و تو برادر و خواهریم ..فهمیدی .....طاهره.دیشب تو خوابم بودی ......اوه اوه فرشید لابد به خبال من شبا خوابت می بره ...راستش نمی تونم بهت دروغ بگم ..اره اغلب با خیال تو خوابم می بره ......خب از خوابت برام تعریف کن .....تو خواب تو از دست یه مرد فرار می کردی واونم دنبالت می کرد منم می خاستم بیام کمکت ولی هرچه می دوبدم بهتون نمی رسیدم اون مزده رو نمی شناختم انگار یه چیزی مثل چاقو تو دستش بود تو خودتو به خونه رسوندی و لی درو نبستی ..خیلی گرمت شده بود و مرتب می گفتی گرممه و عرقدارم اون مرده و من داخل خونه نیومدیم تو لباساتو کندی و فقط با یه لباس نازک خواب رفتی تو حوض که خنک بشی ...ببخش طاهره اینجوری بقیه خوابو برات میگم تو حوض داشتی اب تنی می کردی و ما رو هم می دیدی لباسات به اندامت چسپیده بود و انگار لخت لخت بودی و همه جات خوب معلوم بود من نگاه اون مرده کردم و بهش گفتم چشاتو درویش کن اون خواهرمه .....اون در جوابم گفت خب خودت که بدتر از من داری نگاه خواهرت می کنی ......اون راستش حقیقتو می گفت چون شرمنده منم خوب نگات می کردم ....دیگه بقیشو بزار نگم ......مگه خیلی بده که میگی بقیشونگم ..اره طاهره .....هر جور دوست داری اگه مایلی ادامه بده .....باشه ولی قبلش برادرتو باید ببخشی که اینارو بهت میگم .....تو قبلا یخشیده شدی ..اول بارت نیست چون کناردستم چشات به زنا و بدنشونه و خیلی کارای دیگه ......پس ادامه بده .......من و اون مرد کیرامونو بیرون کشیدیم و داشتیم با نگاه کردن به اندامت داخل حوض باهاش بازی می کردیم ..کیر من از مال اون مرده کلفتر بود و باعث شده بود که برام چاقو بکشه .....خواست بیاد جلو که منو بزنه که تو به اون مرد گفتی اگه برادرمو بزنی یه نفرو می شناسم که اگه صداش بزنم تیکه پارت می کنه ...نمی دونم منظور تو ازاون به نفر کی بود .....خلاصه اونم کوتاه اومد و به مالش کیرش ادامه داد.راستش منم همون کارو با کیرم می کردم هردو مون باهم ابمون اومد و تو خواب مثل اب بارون رو بدنت پاشیدیم توم بالبخند زیبایت منو نگاه می کردی ولی به اون مرد اهمیت نمی دادی ......اون ناراحت شده بود که بهش کم محلی می کنی ووچاقو رو کشید و اومد که بهت بزنه ...من فریادی زدم و یهو از خواب پریدم ........خوابت خیر باشه از بس زیادی شبا غذا می خوری خوابت هم چرت و پرته . و هیچ ارزشی نداره ......خلاصه طاهره منو ببخش که این حرفا رو زدم ......ببخشم ویا نبخشم فرشید اون کلماتی که نباید می گفتی رو جلوم گفتی ......من شرمنده ام .......چکارت کنم فرشید برادرمی و نمیشه دعوات کنم ........تو خیلی خوب و مهربونی ....ممنون که منوبخشیدی ......دیگه من برگردم خونه .......نه نه فرشید بمون شامتو بخور یعدش برو ...باشه طاهره ......چای و شیرینی برات بیارم ...نه نه طاهره رعنا از وقتی اومدم از بس برام چای و شیرینی و خوردنی اورده تا حالا دوبار دستشویی رفتم و خودمو تخلیه کردم ...فرشید رعنا وظیفشو انجام داده .....اون منو خیلی تحویل می گبره ..دختر خوبیه .......فرشیددوست داری باهاش ازدواج کنی ...نه نه من دختری می خام که مثل تو خوشکل و قشنگ باشه .......مگه رعنا چشه اونم قشنگه .......مثل تو نمیشه ////فرشید تازه اگه هم اونو پسند می کردی نمبشد باهاش ازدواج کنی چون رعنا نامزد داره .......خوبه مبارکشون باشه ////..منظورم از این حرفام این بود که بدونم که رابطه ای بین فرشید و رعنا هست ویا نه .....خب برام معلوم شده بود که بهم تمایلی ندارن .......شب فرشید شامو با هامون نوش جون کرد و بعدش برگشت خونه پدرم ......قبل از خواب به خودم خیلی فشار اوردم که فکر فردای ملاقات با علی رو نکنم ولی نمی شد اگرو اما هاش داشت منو دیوونه می کرد کاش خودمو درگیر این قضیه نمی کردم ......فردا چه خواهد شد باز همون حس غریب ولم نمی کرد.....خوابیده بودم نصفه شب احساس کردم یه سایه بالای سرمه ...فضای اتاقم نیمه تاریک بود و چشام ابتدا خوب اونو نمی دید ....ترس برم داشت .......به خودم کمی مسلط شدم و چشامو خوب باز کردم .....اوه اوه رعنا اومده بود تو اتاقم ومظلومانه نگام می کرد.......رعنا خودتی ...اره طاهره ......چرااومدی اینجا .......حالت خوبه .......طاهره میشه امشب کنارت بخوابم ....چرا .....خوابت نمی بره ...نه طاهره خواب بدی دیدم ...می ترسم تنهایی برم تو اتاقم .....وای وای رعنا شدی مثل یه بچه کوچک ......خیلی خب اشکالی نداره امشبو بغلم بخواب .....بیا تو رخت وخواب ......رعنا لباس یه دست نازک تنش بود اون عادت داشت موقع خواب لخت بخوابه .......طاهره اشکالی نداره لباسمو درارم اخه می دونی من عادت دارم موقع خواب لخت باشم .....نه رعنا جون ..نمی خاد تعارف کنی ...ما که از این حرفا باهم نداریم هر چه باشه من ایناموتو کونت کردم ...من اشاره به انگشتام می کردم.........اون فوری تو تشکم شیر جه زد و رفت زیر لحاف منم از این کارش کمی خنده ام گرفت ......بدن لختش زیر لحاف منو هوسی کرده بود ....تصمیم گرفتم منم لخت بشم ......رعنا منو مجبور می کنی که منم مثل تو لخت بشم .......اوه اوه طاهره اگه این کارو بکنی خیلی عالی میشه ..تا صبح من وتو بغل هم و اونم لخت لخت ......اخ جون ......پستونای درشت و سفتش زیرلحاف و تو دستام قرار گرفته بود و حسابی شهوتیم کرده بود تکیه به یه طرف کتفامون همدیگرو بغل کرده بودیم و از نوازش هم لذت می بردیم نوک انگشتای پامو به کوسش می زدم و اونو مالش می دادم اونم با دستاش کوسمو می مالوند ...لبامون رو هم بود وگاها اه و ناله ها مون مثل دسته ارکستر تو فضای اتاق پخش میشد...دیگه در همون حالت داشتیم رو کف اتاق غلت می خوردیم و لحظه به لحظه همدیگرو بیشتر فشار می دادیم رعنا روم مستقر شد و با اشتهای زیادی سرو صورتمو با سینه هام می خورد من اون لحظه بدنم شل شده بودو کامل تسلیمش بودم رعنا دیگه داشت لباشو به کوسم میرسوند و اونو با زبون درازش می خورد ......اوف اوف چه لذتی داشت ابکوسم تو دهنش میرفت و اونم عین خیالش نبود وهمشو نوش جون می کرد .....من بعد از اون همه هیجان و ترس و فکرای بد روز گذشته ام احتیاج به این لذت داشتم و خیلی بهم می چسپید ......سینه هاش وقتی به بدنم می خورد شهوتم بیشتر می شد وهمه چی برام اون لحظات زیبا و دلچسب بود .......رعنا منودوبار به ارگاسم رسوند و بخوبی سیرابم کرد ......منم کارمو رو بدن تپل رعنا شروع کردم و درست مثل خودش همه جاشو خوب بالبام خوردم و با دستام همه نقاط حساسشو مالوندم ....رعنا بدتر از من اه وناله می کرد و هوسش اوج گرفته بود و از شدت شهوتش انگشتشو با دندونش گاز میزد ........کوسش چرب و لیز شده بود و زده بود به سوراخ کونش و باعث شده بود که انگشتم راحت بره تو کون تنگش ...اوف اوف رعنا دیگه داشت شهوتش منفجر میشد .....اوی اوی اوی طاهره دارم پرواز می کنم انگار رو ابرا میرم ...اه اه اه ...رعنا باز ابشو از کوسش رو کف اتاق پاشوند .....خوب شد که تشکمو کثیف نکرده بود ......کارمون که تموم شد باز رفتیم زیر لحاف و در اغوش هم خوابیدیم .......روز شده بود و من باید اماده میشدم که بعداز ناهار با شرافت بریم سر قرار با علی ....شرافت همه چیش خوب بودو از همه بهترش قول و قرارش بود که سر ساعت میومد .....قربون این دوست خوبم برم که خیلی بدرد هم می خوردیم اون زودتر از موعد هم اومده بود و قبلش رفتم سراغ مادر شوهرم و ازش اجازه بیرون گرفتم ..اون باروی گشاده منو پذیرفت و بهم گفت .......طاهره پیاده روی و بیرون رفتن برات خیلی خوبه ...برو عزیزم ولی مواظب خودت و بچه ات باش ...با گفتن این جمله اخری .....اضطراب و نگرانی وجودمو گرفت ......نکنه امروز اتفاق بدی برای من و بچه ام بیفته ...وشاهین دیر بیاد کمکم و علی بهم اسیب بزنه .......علی ادمی بود که انتظار بدترین کار ممکنه رو ازش داشتم ......پس نگرانیم بیجا نبود .....با شرافت از خونه بیرون اومدیم .....قرار بود علی و دوست اوباشش....بیان سر کوچه اون خونه متروکه ومن زود تر تصمیم گرفتم که خونه متروکه رو ببینم و اوضاع داخلشو بررسی کنم ......خونه متروکه در جای پرتی و در انتهای کوچه قرار گرفته بود و اگه تو ش صد نفرو می کشتی کسی نمی فهمید این اوضاع بر نگرانیم اضافه کرده بود ...شرافت هم اثار ترسو در چهره اش میدیدم ولی اونو بروز نمی داد.......هنوز تاساهت چهار وقت داشتیم .....در خونه رو با کلیدم باز کردم ...حیاط خونه بزرگ ولی خیلی کثیف بود و همه چی توش پخش و پلا بود و معلوم بود که ادمیزاد تو این خونه خیلی وقته زندگی نمی کنه ....در انتهای حیاط و بغل در دستشویی بود ولی خیلی کثیف و غیر بهداشتی در سمت انتهای حیاط سه تا اتاقو میدیدم که بغل هم قرار گرفته بودند و وسطش هم درورودی قرار داشت به در ورودی اتاقها رسیدیم .....یکیش افتضاح بود و قابل زندگی اصلا نبود و یکی دیگش بد نبود و لی اتاق قسمت انتهایش همه چی توش بود فرش و تشک و پتو و خلاصه همه وسایل لازمه ای که یه اتاق و خونه باید داشته باشه .....این اتاق باید مرکز عملیات و گند کاری های شاهین و دارو دسته اراذل و اوباشش باشه .....لابد تو این اتاق به دها نفر تجاوز کردند ....وای وای خدایا امروز هوای منو داشته باش .....اگه بهر دلیلی شاهین نتونه بیاد ..من اینجا از دست علی و دوستش راه فرار ندارم ......شرافتو چکار کنم ..نه نه من اونو دراین قضیه شرکت نمیدم ...اون باید بیرون و یا گوشه ای تو حیاط مخفی بشه که اگه احیانا من کمک لازم داشتم بره واسم مامور بیاره .....اره این بهترین راهشه.....به شرافت این راهکارو گفتم ابتدا قبول نمی کرد ولی با اصرار و قسم و خواهش من موافقت کرد که این کارو بکنه .......پس شرافت جون اگه علی ورفیقش اومدند تو داخل حیاط گوشه ای مخفی شو و اگه لازم شد و کمک خواستم فوری برو بیرون ...برام مامورو نیروی کمکی بیار .....طاهره ولی مگه قرار نیست شاهین و دوستاش بیان اینجا .....درسته شرافت ولی هر اتفاقی ممکنه بیفته که به ضرر ما باشه تو باید حواست باشه اگه دیدی اوضاع به نفعمون نیست دیگه تو باید بری و کمک بیاری و مثلا اگه شاهین دیر اومد و یااصلا نیومد ....اونوقت تو باید به دادم برسی ...فهمیدی .....اره طاهره ...فهمیدم .......دیگه نزدیک ساعت چهارشده بود و من کم کم رفتم سر کوچه که علی و رفبقشو بیارم تو خونه متروکه .....قلبم تند تند میزد و نگرانیم داشت اوج می گرفت .حس بدی داشتم ..در واقع داشتم می لرزیدم ...جادرمو خوب جمع کرده بودم و صورتم فقد چشام و بینیم بیرون بود ......ازدور سه نفرو دیدم که بهم نزدیک میشدند ......وای وای وای چرا سه نفر یکیش علی بود ......واقعا اون پست فطرت و نامرد و بی شرف باز کلک زده بود و دو نفرو با خودش اورده بود ......وای خدا چکار کنم ...از شاهین و دوستاش اثری نبود و همه جا خلوت بود و علی و دو رفبقش بهم نزدیک شدند.......