انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 59 از 107:  « پیشین  1  ...  58  59  60  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش



 
کاش میشد این روزا وقت داشتم میخوندم
     
  
مرد

 
منتظریم اوستا
     
  
زن

 
درواقع اصل ماجرامربوط به بهم خوردن حساب های دفتری مغازه هوشنگ واقع درمیدان بار بود که چند روزی میشدکه هوشنگ دفاترروبه خونه میاورد که بااستفاده از علم ودانش فرانک اختلافاتشو حل وفصل ودرست کنه ..واگربه خاطر موقعیت ناجور میدان بار نمی بودقطعا ازخداش بود که حسابدار خبره ای مثل فرانک رو در مغازه اش بکار بکشه وچنانکه فرانک پاش به میدان بار باز میشد نظم وانضباط وهوش وحواس همه رو بهم میرخت باباسن ودم دستگاه ووسینه های درشت وخوشکلش دمار ازروزگارهمه درمیاورد وابرو واعتباری برای هوشنگ باقی نمیموند.بااومدن سحروبهرام .....فرانک نفسی کشید وبه بهونه تهبه غذا وپذیرایی ازحسابرسی فارغ شد وراهی اشپز خونه شد وهوشنگ ازعمد سحر رو به بهونه نصیحت وارشاد وشکایتی که مهران ازسحر داشته بود درکنارش جایگزین فرانک کرد وباابنکارش علاوه برهم صحبتی ازنزدیک باسحر به راحتی میتونست ازنگاه به سروسیما واندام خیلی زیباش استفاده بهینه رو برده وحتی بوی مطبوع وهوس انگیز وجودشو به مشامش ببره ووقتی اینکارش بیشتر وبهتربراش نتیجه بخش شده بود که سحر ازشرم وحیایی که ازدایی هوشنگش میبرد سزبزیر بود وفقطبه گل های قالی خیره شده بودوفقط گوش می داد وفرصت طلایی شده بود که هوشنگ ریزتر ودقیقتر همه جای اندامشو رصدکنه ووازشکل واندازه وحتی نوک برجسته پستوناش وفرم وشکل وبرجستگی پایین به کمرش وبه خصوص رونا وباسنشو بخوبی تماشاکنه وتکمیل کننده همه این نگاه هاش لبای هوس انگیزش بود که خیلی دوس داشت که میتونست اونو باهمه زورش بمکه وبخوره وکیرشوکه اینک واسش راست شده بود تا دسته در کونش فروکنه ..ولی هوشنگ نامرد نبود وممکن نبود این فرضیه داغ سکسیشو عملی کنه ونامردی در مرامش جایگاهی نداشت ولی ازهرلحظه درکنار بودن سحر واقعا لذت میبرد واین خوشی ولذت براش خیلی ارزش مند بود مهران انچه که درشب خواستگاریش بسرش اومده بود رو به هوشنگ گفته بود و دراهدافش فرانک رو جستجو می کردکه بهش برسه وزن هوشنگ رو درلیست یکی از قربانیاش در نظر گرفته بود وروزی که گزارش سحر رو میداددقیقا ازعمد خونه شوتعیین کرده بود در حضور فرانک حرفاشو به هوشنگ زد وبازیرکی وتجربه ای که داشت تاحدی موفق شد مخ فرانک رو بزنه وفقط مونده بود که عملیش کنه واینک که بحث ازمهران شد در روز وساعتی که سحر وبهرام به خونه فرانک اومده بودند مهران اومد نازنبن رو باخودش همراه کردوبه قصدخرید به بازار رفتند نازنین در کنار نامزدش مهران احساس خوب وزیبایی داشت وبهش خوش می گذشت گاهابازو ولبه دست مهران که به پستوناش میخورد تبش بالا میرفت ولی این حس خوب وقتیکه به سرکوچه منتهی به مغازه خیاطی رسیده بودند تبدیل به حس شرمندگی وعذاب وجدان شدیدی گردید وناخوداگاه نفس هاش بالا گرفت ودلش می خواست دراغوش مهران گریه کنه وانچه که فرهاد باهاش کرده بود روبه نامزدش بگه ولی ترجیح داد این حس تلخ وشیرین رو دردرونش خفه کنه نازنین ازته دل باز هم هوس فرهاد رو می کرد وخودشو اماده کرده بود موقع پرو لباسش به پیشنهاداحتمالی وتمایل فرهاد جواب نه نده وواقعا کیرشودرکوسش تجربه کنه وواقعاایناحساس عجیب وغریب نازنین جایگاهمحکم ومنطقی نداشت نه به اون عذاب وجدانش ونه به هوس کردن کیر فرهاد.... ودرنقطه مقابل مهران دراندیشه چگونه شکار کردن فرانک بود وازاینکه چوقولی سحررو پیش هوشنگ کرده بود راضی بود وچشمک وایما واشاره هایی که به فرانک زده بود وهرلحظه که بهش فکر می کردشهوتش اوج می گرفت ووادارمیشدانگولکی به نازنین بزنه.......وایندواحساس متضاد ونزدیک بهم ......مهران ونازنین رو وادار کردکه سکانس خوب وجالب هنری برای عشق بازی سرپایی وایستاده شکل بگیره .مهران بانازنین به یک خونه نیمه خرابه ومتروک رسیده بودند که فقط یک اتاق به ظاهر سالم ازش باقی مونده بودولی بدونه دروپیکر.....ومرد معتاد بی خانمان میان سالیکه درش خمار وبیحال افتاده بود وباشناخت وترس زیادی که ازمهران داشت درنقش نگهبان به اجبار قرارگرفت ومهران به نازنین گفت...عزیزدلم چه دلی میخای؟...اه مهران جوون فقط وفقط بهم لاپایی بزن اونم ازپشت......خیلی دوس دارم....اه جوون میدونی نازنین خیلی نازت شیرینه درست مثل اسمت...من که میمیرم واسه ناز وادات ..حالا نمیشه ازروبرو بغلت کنم ولاپایی بهت بزنم مزیتش اونه که لبای خوشکلتو هم میخورم وهم کوستو بخوبی حس می کنم.....نه نه مهران ..ازپشت بغلم کن وهرجا که دوس داشتی بادستات بمالون فقط لاپایی باشه بیشتر ازاون نشه .....خیلی هوسشو کردم ...خیلی خیلی میفهمی ..پس معطل نکن ....لطفا
نازنین کاملا برمبنای هواوهوسش وروشی که فرهاد روش پیاده کرده بود پیش میرفت وغیر ازاون اروومش نمی کرد ودقیقا انچه که فرهاد باهاش کرده بود رو ازمهران می خواست ودرحالیکه چشماشو بسته بود اه ناله اش هرلحظه بلند تر وبیشتر میشد..مهران کیرشق شده وسفتشوبدونه اینکه شلوارشوپایین بکشه اززیب ش بیرون اورد ودامن نازنین روبالا برد وازلای شورت سفیدش دقیقا درجایی قرار داد که ۱۸ساعت پیش فرهاد گذاشته بودودودستشوبه سرعت وازشدت هوا وهوسش به روناوباسن لختش وپستونای مخفیش میبرد وحتی ازمالوندن چوچوله هاش غافل نمیشد وانگشتاشو به نوبت دردهنش می گرفت ونازنین مکش میزد مردک معتاد وبدبخت وزجرکشیده ازافیون هم ازگوشه دیوارنیمه شکسته اتاق باحسرت نگاه می کرد واه سوزناک می کشید وفش وبد بیراه به خودش ونارفیقاش وروز گار در دلش میزد وگاها ازسرناامیدی دستی هم به کیر نبمه بیحالش میزد تابلکه بعد ازمدتها بیدارش کنه وبهش حالی بده وخیلی سخت کیرش جون گرفت وشق شد وازروی شلوار کثیفش همزمان باتلمبه های مدل لاپایی مهران جق میزد گاهاازسرشوقوزیبایی باسن لخت نازنین فریادکی میزد واه می کشید....وبه یادزن بدبختش افتاد که به خاطرتهیه موادش جلوچشمای ترسیده ونگران واسکی پسر چهار ساله اش خودش که خمار وبیرمق گوشه ای افتاده بود توسط چهارمردبیرحم وشهوتی وقاچاق فروش به شدید ترین وجه واشکالی مورد تجاوز قرارمی گرفت بیشتر ازیکساعت شده بودکه ازجلو وپشت گاییده میشد ووقتی دست ازسرش برداشتند که بیهوش وخونی از سوراخ عقبش شده بود بعدازاون حادثه تلخ هبچوقت زن وپسرشو ندید چون وقتیکه روز بعد به خونه اجاری ومحفرش برگشته بود اثری ازشون نبود
باتلخی وافسوس زابدالوصفی وتقریبا همزمان با مهران ونازنین به ارضا رسید ووقتی که انگشتشو به اب کبرش برد که نگاش کنه متوجه زردی بیش ازحدش شد حتی اب منی کیرش هم طبیعی ونرمال نبود..وباخفت وغصه زیادی به دهنش برد ولیسید وقورتش داد..مهران ونازنین این صحنه تلخ وجالب رو می دیدندو می خندیدند....خنده ای که شاید بوی همدردی میداد..مهران ونازنبن دست به جیب شدند وهرکدوم اسکناسی به مرد معتاد دادند ورفتند
وهوشنگ باارشادونصیحت هابه سحر سعی داست وقتو کش بده وبیشتر از نگاه کردنش لذت ببرهودرکنارغفلت سحرکه سرش پایین بود وحواس پرتی هوشنگ ...فرصت طلایی دست بهرام افتاد که زورکی کیر شق شده شو دردهن فرانک بزاره ومجبورش کرد براش ساک بزنه ...فرانک دلش مثل سیر وسرکه میسوخت ومیترسبد که شوهرش متوجه خیانتش بشه اونوقت معلوم نبود چه بلایی سرش میاوردودرحالیکه سرشبا دستای بهرام اسیر وگرفته شده بود به سرعت کیرشو میخورد ومیلیسید وبادندوناش میخاروند که زودتر راحت بشه...وموفق شد ابشو بیاره وعلیرغم عدم تمایلیش بزور قورتش داد ونفس راحتی کشید ولی بهرام براش کافی نبود وکوسشو می خواست .....نه نه اصلا...حرفشو نزن ....نمی تونم بهرام ..شوهرم خونه س ..فقط بوببره سرمو گوش تاگوش میبره اخه خاله ...اخه بی اخه...تازه سحر هم خودش یک کارگاهه وبدونه معلوم نیس چیکاربکنه....خاله توداری بهونه میاری لابد دیگه ازم خوشت نمیاد..این حرفو نزن بهرام خودت میدونی چقدر بهت تمایل دارم کیرت درست مثل مامانت خوشکل وبامزه س برای من ...مگه میشه ازش بگذرم ولی الان وقتش نیس .....من این حرفا حالیم نیس خاله تا نکنمت ازخونه تون نمیرم ...پس خودتو اماده کن خاله جون.... وای بهرام توچت شده ۵دقیقه نشده اب کیرتو خوردم بزار کیرت نفسی بکشه ....سحرجوونونیگاه کن پیش شوهرم عین یک بره شده مطیع و سربزیر ومودب....اه خاله ..کاش برای منم اینجوری رفتار می کرد دیگه غمی نداشتم ...قربونش برم منو دیوونه خودش کرده ...واه واه نکنه بهش نظر داری ...توبگو کی بهش نظر نداره..حتی دخترا هم دنبالشن....یکی مثل صحرا همسایمون که حاضره شوهرشوقربانی یک نگاهش بکنه ..... ارره بهرام ....میگم خاله جون چطوره دوتایی نقشه ای بکشیم سحررو باهم به اتفاق هم .........اوووا بهرام حتی به شوخی هم بحثشو نکن .....مگه میشه برادری با خواهر خودش همچین رفتاری بکنه اونم من که بخام با دختر بهترین رفیقم اون کارو بکنم ....جدی نگیر خاله ازسرشهوت گفتم .....اوووف .....این اووفت دبگه چی بود.....هیچی نگم بهتره ....بگو خاله ......برو تواناق بهرام زیاد نزدیکم نشو ودست مالیم نکن توتا کاری دست من ندی ول کنم نمیشی...دستتوازچاکم بکش بیرون بهرام...نکن .....اصلا برو پیش شوهرم ......چیه فرانک ....هیچی هوشی..دارم به بهرام میگم کافیه کمکات..برو استراحت کن....زنم راست میگه بهرام فوری بیا ..اومدی دوتاشربت واسه من وخوهرت بیار.....
هوشنگ بموقع صداش درومد چون شهوت وفشاری که به تخمای کیرش میومد اونودراستانه انزال وگند کاری قرار داده بودسحر بدجوری حالشوخراب وحشری کرده بود وتصمیم گرفت که بهرام اومد اتاق ....بره سراغ فرانک تا بازنش ارووم بشه.....وشربت رو سرکشید وقبل از اینکه قورتش بده دردرونش به خودش گفت اخ سحر توپدرمو دراوردی عجب تیکه ای هستی تو عین مامانت تازه بدترازاون شاید باشی ولی طاهره هم واسه خودش سلطانی بود به سلامتی توومامانت شربتو میدم تو که بره اونجایی که باید بره .......تبسمی به خودش زد وگفت ....سحرجان اون مواردی که بهت گفتم فراموش نکن نبایستی اون کارو بامهران می کردی بابا هرچی باشه واسه خودش یک مدبره ..اونم مدیر اگاهی استان .....حقش بود دایی ولی چشم ....قربون تو سحر..خیلی سالاری تو..اگه پسر بودی دست راست خودم میشدی همه چبو دستت میسپردم ...باور کن ...اوووه مرسی دایی جوونم تووم خبلی بامرامی ..کاش بهرام هم مثل شما میشد...اونوقت منم باخیال راحت میرفتم پی کار و زندگیم .....بهرام هم درست میشه بهتره تو مواظب خودت باشی خیلیا بهت نظر دارن ونگات می کنن البته میدونم به کسی میدون وراه ندادی وعین یک مرد واقعی رفتار می کنی ......بازمم مرسی دایی جوون ....این مرامت منو کشته بابا.....ههههههه.....ای جان سحرجان ....ماشالله ازچشم بد وحسودا دور بشی.من برم یه کار خصوصی با زنم دارم توم بشین بهرام کنار خواهرت تا بی طاقت نمونه..........
اوخ داستم چه شعاری می دادم وچیا بهاین دختر خوشکله طاهره می دادم که مواظب این اون باشه ...من خودم داستم کنارش ازشدت شهوتم منفجر میشدم ویه ذره مونده بود بکنمش.....خودم که بدترم .......بهتره برم سراغ فرانکم وخودمو خالی کنم وگرنه کاری دست خودم وسحر میدم
این حرفارو هوشنگ در حالبکه داشت به طرف فرانک میرفت به خودش میزد وفرانک که دلشو خوش کرده بود که ازدست بهرام خلاص شده ....یهو ازپشت اسیر دستای قوی شوهرش شد وتااومد به خودش بیاد شلوارشو تازانواش
پایین دیدوکیر هوشنگ جونشو دراستانه کوس خیسی که بهرام باعثش شده بود احساس کرد وبایک تکونی که هوشنگ به کمرش داد تاته کیر شوکه از ابتدای امروز به عشق سحر اوج گرفته بود تاته درکوس زن جذاب وهوس انگیزش جا داد وبدونه تکون وحرکتی در پوزیشینی که درپشتش قرار گرفته بود ...موند وبه اطراف وخصوصا زاویه ای که بهرام وسحر بودند ....رونگاه کرد وبه فرانک گفت اخ جووون عزیز دلم حال می کنی بااین کیر کلفت شوهرت؟.......اه هوشی جووون ....خیلی خوشمزه ولذت بخشه ...فقط بچه های طاهره متوجه نشن ......نمیشن عزیزدل هوشنگ ....اگه میشد کیرم توکونت میرفت برای من بهتر بود ....ولی فرانک درعجبم چرا خیلی راحت کیرم تورفت مثل اینکه کوست خیس بود ....اوووه عزیزم ازبس کوسم عاشق کیرته وقتیکه نزدیکم میشی فوری خبس میشه...میخای حرفتو باور کنم ..ارره هوشی جون ....اوووف یه تکونی وتلمبه ای بزن ....نه بزار فعلا اینجوربمونه ..بیا عزیزم بریم جلو پنجره روبه اتاق بچه ها....موافقی.....نمیشه متوجه میشن....نمیشن اونش بامن .....باشه بریم .....واییی هوشی این چندقدمی که تاپنجره اومدم چه کیفی داشت کیرت توکوسم باقدم هام چه تماس واصطکاکی باداخل رحمم می کنه خیلی باحاله هوشی جوون...نوش کوست....
پنجره ای که ازاشپز خونه به اتاق پذیرایی می خورد درواقع باارتفاع یک ونیم متر از سطح زمین وبه ابعادیک متر در ۸۰ سانت بود که در بافت ومعماری قدیم خونه های قدیم باب بود واز اون پنجره وسایل وسرو غذا ها انجام میشد واکنون ابن پنجره مکانی شده بود که هوشنگ وزنش اونجا قرار بگیرند وبه بهرام وسحر نگاه کنند ودرحالبکه هوشنگ زنشو واقعا می گایید ونیم تنه به پایین ازاتاق زاویه دیدی نداشت
دایی هوشنگ چرا نمیای باما بشینی.....قربون تو بهرام ..خیلی نشستم کمی هم تکونی به خودم بدم بدنمیشه اونم کنار همسر خوبم فرانک......زندایی فرانک نظیر نداره دایی.....افرین من که نوکرشم مگه نه فرانک؟.....سحر ساکتی چراچیزی نمیگی....هههههه..چی بگم دایی جوون ....خونه سما که هستم بیشتر دوس دارم ساکت بمونم وارامش داشته باشم بودن ووجود شما تسکین بخش وارامش دهنده س ....بازم بخند سحر خوشم میاد از همه حرکات و ادا اطوارت وحتی وقتی که عصبانی هم مبشی دیدنی وجذاب هستی مگه نه همسرجون؟....اوووف هوشی یه تکونی به خودت بده اینجور که نمبشه کیرت ساکت بمونه ......دایی هوشنگ بلندتر بگین مام بشنویم ....حرفامون خصوصیه زنوشوهریه ..بهتره بهرام به جای توجه به من وفرانک بلند شی بری ببرون چن تاسنگک بگیری ..تا اب گوشت فرانک درسفره میزون بشه ......ای به چشم ...ابجی توچیزی نمیخای بیرون ......نه داداش ولی اگه شماره جدید زن روز اومده بود بادوشماره قبلیش واسم بخر تا پس فردا باخودم ببرم روستا ......من رفتم ......فرانک .....جوونم شوهر امرکن...میگم تا کیرم توکوسته وتابهرام بیرونه..... به سحربگو کمی با اوازی که از ضبط صوت پخش میشه ..برقصه....اوا شایدناراحت بشه ...نگم بهتره.....جون هوشنگ واین تن بمیره بهش بگو.....نمیشه من بگم زشته
من مردم وتوزنی واگه بهش بگی قبول می کنه ....اخه ... اخه نداره فرانک خیلی می چسپه به جون تو .منم قول میدم وقتی رقصش شروع شد به کوست چنان تلمبه بزنم که کیف کنی ....باشه حالیم شد.....میگم سحر جوون ......بله زن دایی .....چرا ساکتی قربونت برم .....راحتم زن دابی..مرسی....اووا پاشویه تکونی به خودت بده تودختری وجوونی وباید روپاهات بند نمونی اصلا چرا بلند نمیشی باابن ترانه برقصی ....ماکه غریبه نییتیم ....پاشووودیگه......اخه زن دایی جلو دایی هوشنگ .زشته ابروم میره ..وممکنه فکر ای بدی درموردم بکنه ......نمی کنه دایی هوشگنت روشن فکره وبامرامه واصلا بزار بدونه که در رقص هم تکی واستاد...مگه نه هوشی جوون ....ازنظرمن که اشکالی نداره ..میخام خواهر زاده ام بهش خوش بگذره وهمیشه خوشحال باشه .....شنیدی سحر جوون شوهرم چی گفت ...پس پاشو وبرامون برقص .....
سحر امروز تقریبا سرحال نشون نمی داد ارووم وسربزیر وبرخلاف همیشه نشسته بود منزوی بودنش شاید ناشی ازبرگشتنش به روستا بود ویااینکه نمی تونست باشهریار تماس داشته باشه چون اگه عشقش شهریار می دونست برگشته خونه......قطعا قصد سفر می کرد ومیومد به دیدار سحر......واین روسحرنمی خواست چون باتوجه به بارش زیاد برف وسرمای شدید وخطر ناک بودن راه ها ......اومدن وسفر شهریار...جون عشقش به خطر میفتاد وترجیح داد یکروز قبل ازبرگشتنش به محل خدمت باشهریار تماس تلفنی داشته باشه واین موضوع راحت واسونی نبود وواقعا سحر از این تصمیمش رنج میبرد واینک هوس کرد که پیشنهاد رقص رو اجابت وقبول کنه وتکونی به اندامش بزنه چون امروز هم برنامه وتمرینات ورزشی شو هم انجام نداده بود لذا بلند شد که بارقصش تمرین ونرمش وورزش گونه ای داشته باشه وترانه ای که عهدیه خواننده کوچه وبازار اون دوران ازضبط صوت پخش میشد کاملا به رقصی که می خواست هماهنگ بود وژاکتشو ازتنش دراورد وباسن فوق العاده خوشکل ومیزونشو که با یک شلوار تنگ وچسپ نمایش میخورد...به معرض چشمای حریص وتشنه وشهوت ناک هوشنگ قرار داد .....سحرتحت تاثیر وجو ترانه زیبای عهدیه متوجه زیرلباسش نبودکه مدل رکابی داشت یک سوم پستونای سایز ۷۵ سفت قشنگش ازبالا بیرون افتاده بود وباتکون هایی که به خودش وکمرش سینه هاش میداد هوشنگ وفرانک رو لحظه به لحظه به اوج شور وشهوت وهیجان سکسی میبرد.....وهوشنگ طبق قول وتحت تاثیر رقص زیبای سحر تلمبه هاشو استارت زد وهردفعه شدتشو بیشتر میکرد وفرانک هم بدونه ترس وواهمه اه وناله هاشو میزدواجرای رقص زیبا وفوق العاده وکلاسیک سحر چنان شور وحال وهیجانی به محیط اتاق وهوشنگ وفرانک دادکه حتی بدونه مهابا وترسی بانیم تنه بالاش هم کار میکردوسحردرجورقص خوبش چنان غرق شده بود که تاانتهای اجرای رقصش متوجه سکسشون نشد ووقتی فهمید که کارشو کرده بود ولا رقص شهوت گونه اش ...هوشنگ وفرانک رو دوبله به ماورای حشریتشون کشونده بود وهوشنگ اب کیرشو تا اخرین قطره درته کوس همسر جذابش ریخت وچنان کف وتشویقی برای سحر زد که تابحال برای هیچ کسی نزده بود ودرواقع سحر لیاقت این تشویق روداشت چون هنرش حرف وحدیث نداشت فرانک وهوشنگ خوشونو جمع وجور کردند وسحر بعداز دونستن سکسشون ازشرم وحیا وحجبش فوری ژاکتشو تنش کرد ونشست وخجالت گونه سرشو پایین گرفت ....ولی نکته جالب وزببای این ماجرااون بود که اب کیر هوشنگ که از لابلای چوچوله کوس فرانک میریخت ازکنارروناش وزیر شلوارش به طرف پاهاش میومد واولین کسی که متوجهش شد بهرام بود وباعث شد که بیشتر تحریک بشه ودر پی فرصتی بود که فرانک رو بکنه وچنین فرصتی هم گیرش افتاد ولی سحر هم حواسش بهداز دونستن سکس هوشنگ جمع شده بود ووقتیکه هوشنگ چرتشو مبزد وبهرام خیز برداشته بود که فرانک رو دراتاقش به اغوشش ببره سحر گوششو گرفت وپیچوندوگفت ......توکی میخای مرد بشی خیال می کنی نمیدونم چی توسرته واسه چه کاری اونجا میری ....خجالت بکش ..تونون ونمک دابی هوشنگو خوردی ومبخای به ناموسش دست درازی کنی ...حیا کن بهرام ......
نه ابجی ..اشتباه تصور کردی ...باور کن .....خفه شو بهرام ..توقبلا ناموس دزد نبودی ...متاسفم برات ....متوجه بودم زود زود میرفتی اشپز خونه وفرانکو می مالوندی .....باشه سحر حق باتوه ....قبول ..وقتی که تو رو قولت نموندی ومنو از خودت ناامید کردی می خواستی چیکار کنم ....زن دایی چذابه وخوش هبکل وشهوتمو تحریک می کنه ..وهرکسی جای من باشه بدتر هم می کنه .....ولی ابجی هیشکی مثل تونمیشه البته بجز مامانم ......ههههههه.....خیلی بلایی توووو داداش ....نمی دونم باهات چیکار کنم
.
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
مثل همیشه عالی بود
     
  
زن

 
سلاممم....
لطفا عذر خواهی منوازبابت غلط هایی که در اخربن تاپم داشتم بابزرگ واری خودتون ازمن قبول کنید چون لپ تاپم دردسترس نبود وناچارا وبه خاطر ادای قولی که داده بودم باگوشی ادامه داستانو تایپ می کردم وبیرون از خونه پاعجله می نوشتم مرسی ازحمایت های زیبای شما
     
  
مرد

 
دمت گرم خوشکله شهرم خانم پنجه طلا
حدسم درست بود این قسمت هم ضد حال میخوره
بهرام تا سحر بره بهرام ضد حال پشت ضد حال میخوره
تو کف میمونه
خوب کردی از هوشنگ هم نوشتی ایول
راستی مهران وقتی دلیلشو به هوشنگ میگفت
هوشنگ از اینکه مهران دست درازی کرده به سحر
غیرتی نشد نزد دهنش این‌شو ننوشتی
بنازم به خوشک که چقد چشم پاک بود واقعا که
بمیرم برا این جور چشم پاکی خخ
بمیرم برا سحر که چقدر باحیایت با طرز لباس پوشید عشوه گری
لختی بودنش اینقدر با حجب و حیاست الهی
آخرش هم فکر کنم فرهاد نازنین میکنه ابشم میرزا تو کس
نازنین و حامله میشه از فرهاد مهران احمق هم
فکر میکنه خودش حامله کرده
بعد میره سراغ سحر دیدی تونستم

دست طلا نویسنده عزیز که رو قولت دو روز یه بار موندی
یه دونه ای دو روز یه بار این ساعت آپ کن
دست قشنگ نازتو برم خوش قول لوتی
     
  
مرد

 
غلط املایی که درباره سحر نوشته باشی رو هم دوست دارم
تا سحر هست باهات هستم شهره جون تا رفتنش به روستا
     
  
مرد

 
azadmaneshian
سلام ودرود و عرض تبریک سال نو و بهار نو
خدمت شهره خانم عزیزو دوستان مخاطب گرامی ! امیدوارم سال خوبی پراز سلامتی و شادی و موفقیت برای تک تک دوستان باشه ! داستان رو تا اینجا که خوندم طبق معمول زیبا و روان و مهیج ادامه داشته و اون عقب گرد داستان سمت فرهاد و خیاط خونه خیلی جذابت داشت برای من !بنده که خیلی لذت میبرم از خوندن این حکایت دست شما درد نکنه
     
  
مرد

 
درباره سحر وشهریار ایده داستانی دارم مثل خاطرات بهرام و مامانش
سحر ازدواج کرده با شهریار دو تا بچه دختر داره که یکی کپی خودش و دختر دیگش یه شیمیل دو جنسه خوشکل در میاد
که مثل بهرام دنبال مادرش بود مادرش هم حال میداد این
بار دختر دو جنسه سحر همون داستانو حال دادند با دخترش داشته باشه
واین دختر دو جنسه سحر در به در به دنبال تور کردن خواهرش
که شبیه مادرش سحر باشه در تراشه و دختر دو جنسه سحر سکسهای مختلفی با دخترا و زنها هم داشته باشه و دختر زیبای سحر هم داستان‌های خودش رو داشته باشه
این یه ایده خوب به نویسنده داشته برای گسترش دنیای سحر
میتونه باشه ماجراجویش بعد ازدواج بچه دار شدنش
امیدوارم نویسنده این ایده رو تبدیل به داستان بکنه
     
  
زن

 
کولاک کردی این قسمت مرسی
     
  
صفحه  صفحه 59 از 107:  « پیشین  1  ...  58  59  60  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA