آقا من عاشق شهریار شدم که سحر رو چطور تونستهمخ بزنه. دیدن نامزدی سحر و شهریار برا بهرام هوشنگ مهران شاهینوچه ضد حال بزرگی و حسرت بزرگی میشه براشون
بهرام براستی مایل به ترک خونه فرانک نبود چون هنوز دل سیر از فرانک کام نگرفته بود ولی سحر فکر نازنین رو می کرد که دراین هوای سردابتدای اسفند ماه ۵۵ پشت دربسته نمونه وبه بهرام دستور داد که قبل از غروب افتاب به خونه برگردند....وچه بموقع ودقیق هم رسیدند چون بانازنین همزمان درب حیاط خونه روباکلید باز کردندبه محض بستن درب ودرحیاط....نازنین دستاشو گشود وسحر رو جلوچشای حریص بهرام به اغوش کشید....سحر متعجب از این حرکت نازنین ....ساکت ومبهوت فقط شاهد بوس ولب دادن درجوار داداشش به نازنین هیجان زده شد...ومنتظرشنیدن وگفتن توضیح وعلت اینکارش بود وبهرام ازدیدن بوسیدن خواهرش سحر به وجد اومده بود وارزو می کرد که هردوشون رو باهم به اتاق خوابش ببره وبه نازنین بگه کاری که شروع کردی رو اینجا روی تخت خوابم وبانظارت من تا اخر کار ادامه وتمومش کن ازخداش بود حداقل تماشاچی وداور لز سحر ونازنین باشه وبعد ازعملیات لزشون هم...دروسطشون قرار بگیره وبه نوبت انچه که دراهداف شهوت گونه اش بود رو اجرا واعمال وازشون کامشو بگیره ولی چه خیال بیخود ونشدنی وبی سروتهی معنی میداد چون با صدای شنیدن سحر به خودش اومد ومتوجه شدکه بهش میگه......اهای.داداش حواس پرت .... باتوم حواست کجاس....مثل اینکه خوشت اومده بوسم می کنن ....بهتره بجای چشم چرونی ...بری رستوران وسه پرس غذای خوشمزه وکمی میوه بگیری وفعلا مارو تنها بزاری..به اندازه کافی امروز عشق وحالتو کردی .....باتوم.......اهان ابجی فکرم اینجا نبود ..چشم من رفتم به طبع وانتخاب خودم میارم...ولی .ولی نداریم......سریع برو ببنیم بابا ...اووه سحر جوون زیادی به داداشت سخت می گیری لازمه نازی جوون ..کاش جلو چشم داداشم ماچم نمی کردی ....اخه چرا سحر جوون ....واه بهرام خیلی حسش بالاس وسه سوته سهله ...یه سوته احساسی میشه .....واه سحر جوون یک باره بگو داداشم خیلی شهوتیه ..این که طبیعیه....همه دارن اونم وقتیکه دختر زببابی مثل تورو بوس بوس می کنن ......هرکی هم باشه اتیشی میشه.....بهرحال من داداشمو بشناسم تاصبح راحت نمی خوابه .....حالابگذریم این بوسه هات واسه چی بود؟..اووه سحرجوون دلم واست یک ذره شده بود ...امروز بامهران بهم خوش گذشت ولی باتو بودن چیز دیگه س ومزه ای دیگه ای داره امروز به نامزدم اجازه دادم بهم لاپایی بزنه اونم عین لاپایی که اقا فرهاد خیاطه بهم زد....مهران اصرار می کردمدل دیگه بزنه ولی نزاشتم ولج کردم به عشق لاپایی دیروز ارضام کنه .......بالاخره ارضا شدی؟..راستش شدم ولی ارضا شدن لاپایی فرهاد چیز دیگه ای بود اون کجا واین کجا .......سحر اینو میخام بگم ...طعم ومزه کیر نامحرم شیرین ودل نوازه....واه نازی جدی که نمیگی .....میدونم حرفم درست ومنطقی نیست ولی حقیقت تلخیه که متاسفانه بهش باور کردم ....بوست کردم که بهت حس زیبایی پیدا کردم ...بوست کردم که میخام همیشه پیشم بمونی وخیلی دیر پیدات کردم..سحر جوون تو درعرض کمتر ازیک هفته بامن کاری کردی که هیچکسی تاحال نکرده بود....کنارم بمون لطفا وترکم نکن.....اووه نازی جوون من که هستم ولی تو بهتره تمرکزتو بجای من روی مهران بزاری چون اینده وزندگی تو با اون گره خورده و این گره رو توباید باکمکش حفظ ومحکم تر کنی ...من دوستت می مونم وترکت نمی کنم تو دیگه خواهر بزرگمی ناز ناز جوون .....حالا سحر جوون این دوشب بافیمونده که هستی رو .ایا..به خواهر بزرگت افتخار میدی در کنارت بخوابه ..باتو خوابیدن رومیخام مزمزه کنم.....اوکی میگم .....بشرطی که خوابای بد درموردم نبینی ..اوا سحر جوون خواب دیدن یاندیدن که دست خودم نیس.....خلاصه من حرفمو زدم.....میگم سحر جوون واقعا جدی میگفتی که مهران یک مرد کامل نیس؟....چطور متوجه نمیشم....اخه بهش میگفتی مهران بانو ومهران خانم...نکنه خواجه باشه ونتونه بچه دارم کنه ....هههههه نازی جوون سربسرش میزاشتم ومی خواستم حالشو بگیرم ...بهش فکر نکن ..مهران از اون پسرای بکن روز گاره که براحتی میتونه هرروز چن بار تورو بکنه و کم نیاره......اواسحر توازکجا مطمئنی؟...توکه باهاش نداشتی خودت گفتی .....نازی جوون حس ششمم میگه ...خیالت راحت مهران کارش درسته...اه خدا ازدهنت بشنوه....نازی جوون من باید تلفن بزنم... تابهرام ببرونه برم زنگمو بزنم توم اماده شو واسه شام وبعدش لالا با من.......تلفن تماس سحر..... باشهریارقطعا بود وبیصبرانه منتظرشنیدن صدای گرم وارام بخش پسر دوست داشتنییش بود ووقتی که صداشو شنید احساساتی شد وکلماتی که بارها درنظر گرفته بود رو بهش بگه دراون لحظه فراموش کرد...عین دختر بچه های اماتور وبی دست وپا شده بود ودرابتدا نمی دونست چی بگه...اه سلامممم شهریار....عشق من خودتی سحر....اررره شهربار ...نمی دونم چی بگم به خداقسم زیباترین و شیرین ترین جملاتو برات حفظ کرده بودم ازسر شوق وعشقی که بهت دارم همشو فراموش کردم ..همینو بدون قلب ونفسم برای تووومیزنه.....اه سحر توازحال وروز من خبرنداری ...دوری ازتو برام شکنجه روحی وجسمی شده وحتی نشد ازت یک عکس داشته باشم ...باخیالت دارم نفس می کشم وکار وورزش می کنم وحتی دراوقات فراغتم ازت نقاشی می کشم واتاقمو پراز نفاشیات کردم و گذاشتم همهشو ...اومدی تهران نشونت میدم ..قربونت برم فدای اون احساسات شیرینت بشم.....اه سحر چرا گریه می کنی...چیزی شده..به شهریارت بگو....نکنه کسی ناراحتت کرده وبا یا اذیتت می کنن......نه نه شهریار هیچ کدومش نیس..فقط ناراحتم که ازت دورم اه توچه میدونی من چه زجری از فراغت وندیدنت می کشم یک هفته شده که من در مرخصیم ومیترسیدم بهت زنگ بزنم اگه میزدم میدونستم چن ساعته خودتو به من میرسوندی ولی سلامتی ووجودتت وخودت برام مهم تره تا بودن چن ساعت باهم دیگه ..خودت اوضاع هوا وراه هارو بهتر ازمن میدونی......ولی باید می گفتی سحرجوونم ..تورو خدا گریه نکن .بجای گریه بشوهمون دختر شیطون وناز خودم ....چشم شهریار جوونم ..هرچی تو بگی ....ورزشتو که ول نکردی ؟.....نه عزیزم طبق دستور .برنامه ات پیش میرم مگه میشه روحرف عشقم عمل نکنم ...افرین سحر.....تصمیم گرفتم بعد از فصل تحصیلی برنامه ازدواج مونو برگذار کنم موافقی سحر جوونم ؟ اررره...اررره .اوکی ..اوکی ...لحظه شماری می کنم شهریار جونم....عید نوروز میام پیشت .ازت خواستگاری می کنم ....سحرم مواظب خودت باش هرچند میدونم دختر شجاع ونترسی هستی من بهت افتخار می کنم توخوشکل خودمی عزیزدلم......اه شهریار بیشتر از همیشه دوستت دارم .....بای ....بای عشق من......سحر ازشدت احساسات تند وعشق وعلاقه اش ...بدنش گرم وعرقی شده بودولی احساس سبکی نشاط رو کم کم دروجودش به عینه لمس وحس می کرد وفراغ بال رفت سراغ ضبط صوت و موسیقی وترانه رو که نبودش در چنین فضا وشبی حس میشد رو روشن کرد ورفصان وقرزنان سراغ نازنین رفت ودعوت به رقصش کرد..درمیانه های قرکمراشون بهرام هم برگشت وبه جمعشون اضافه شد پنجه ها وکف دستی های بهرام شهوتی شروع شده ....و فعال وبخوبی کار می کرد وحین رقص به هرنقطه از اندام سحرونازنین میرسیدومی خورد دردرونش اخ جوونی می گفت ودر دهانش بایاببخشید ویااتفاقی بود ...حرکتشو ماست مالی می کرد ودرمیون بارها باسن ها وپستونا ی هردوشونو دست کشید ویکبار هم چاک کونشونو نوازش هم کرد نازنین وسحر ناچارا واکنشی نشون ندادند یا ازکارش استقبال کرده بودند ویا نمی خواستند جو زیبا وشاد چنین لحظاتیو تلخ وخراب کنند ولی بعداز پایان رقص وسرسفره شام موضوع جالب توجه وقابل تاملی دیده شد وان خرید میوه هایی بود که بهرام خریده بود وسرسفره دردیس بزرگی ازعمد ودرکنار غذا ها گذاشت.......واه داداش اینا چیه خریدی....من ازت خواستم میوه بخری بببنم این چیزایی که خریدی بجز موز وخیار نباشه کدومش به میوه شباهت داره...ها؟بیخیال ابجی .راستش هوس کردم اینارو هم بخرم......اخه داداش مشنگ وفشنگ من تورفتی بجای پرتقال ولیموشیرین وسیب وچن نوع دیگه .....بلال وکدو وبادمجون قلمی گرفتی اخه کدوم ازاینا میوه س ....خریدم دیگه ابجی ولی نو ازعمد اینارو خریدی... میدونم....چیو میدونی خب بگو.....نازی جوون توم میدونی ....هههههه..ارره خوبم میدونم من اینو ندونم استادی دانشگاه رو باید خطقرمز بکشم ....بیا درگوشی بهت بگم.....سحرجوون داداشت خیلی امپرش بالاس وبه نقطه جوش داره میرسه همه ابن اقلامی که گرفته شبیه به کیره ..که یکیش هم الان زیرشلوار داداش عزیزت کمین کرده .....اوکی نازی جوون ...دقیقا راست میگی منم همین فکرومی کردم داداشم داغ کرده.....تبش خیلی بالاس .....ارره سحر...راستش من دبگه ازش میترسم توبرگردی روستا ...من تنها میشم واحساس امنیت نمی کنم....خودم باداداشم حرف میزنم نگران نباش........ابجی باخانم مدیر چیا درگوشی میگین....خب بگین منم بدونم.....ای بهرام ناقلا ..نگم سنگین تری ...خودت ختم کاری دلت میخاد اردهن من ونازی بشنوی ...ها..بعدا جواب این کارتو میدم...زودباش شامتو بخور وبرو دنبال فروزان وببارش اینجا .....چشم ابجی....اصلا همین الان میرم تا ایشون هم به شام مون برسه .....من رفتم...واییییی سحر جوون نیگاه شلوارش کردی کیرش سیخ بود.....اررره دیدم.....ببخشش نازی جوون ...بی عقله ...فهمش کمه...نه سحر جوون اتفاقا داداش عاقل ومودبی داری واین رفتارا طبیعیه وناشی ازشهوتشه وخودمونیم بابا.بابودن من وتوووی خوشکل وزیبا واین تن وبدنا دراین خونه ....بایدبهش حق بدیم.....وای سحر..همه خربداشم دونه دونه خودش سوا کرده ودرواقع دیلدوی خوراکی خریده......اوووف سحر اون خیاره که بالاس ...مثل کیرالاغه نیگاش کن ادموهوسی می کنه.....زیاد بهش نیگاه نکن نازی اصلا ازوسط نصفش می کنم ومیخوریمش....اهان ...ببا اینم سهم توووو....مرسی سحرجوون ...من بامدل ساکی میخورم .... اوووف ..اوووف ....اه اه .چه حس خوبی دارم من ....منم نازی جوونبهرام که باتدبیر وازعمد بجای میوه ...چنین اقلام هوس برانگیزی خریده بود با حس شهوتیش ودر حالیکه کیرش تقریبا شق بود به خونه فروزان رسید وزنگ ایفون رو فشار داد ..بعداز لحظاتی چند فروزان درروگشود وبعداز دونستن دعوت سحر .....وقبول دعوت رفت داخل واماده شد وسریعا باگربه ملوسش بابهرام همراه شد وهردوشون ساکت بودند تا اینکه داخل حیاط خونه طاهره شدند واونجا ودر گوشه ای که دید به جایی نداشت بهرام بازوی فروزان رو گرفت وبه خودش نزدیک کرد دست دیگه شو دور کمرش حلقه گرفت وکاملا به خودش چسپوند ودرحالبکه کم کم لباشو به لبش نزدیک ترمیکردهمزمان دستاشوفعال ترکرد وبه نقاط حساسش کشوند ووقتیکه همزمان دستشوبعداز بالا اوردن دامن کوتاهش به چوچوله خیسش رسوند لباشوبه لبش گره زد وجلو گفتن اه وناله شوبابوسیدن ومکیدن دهنش گرفت اززیرژاکت قرمزش دست دبگه شوبه پستوناش برده بود وبا حرارت خوبی می چلوند...گربه ملوس کنار پای لرزون وحساس فروزان ایستاده وفقط نگاه می کرد فروزان کاملا اماده قبول یک سکس داغ شده بود...وتشریفاتی وفیلمی ..می گفت...نه نه نه خواهش می کنم بهرام ...نکن ..اونجام نه ....اینجام نه...جامون بده ....ابروم میره.....لطفا ....اه اه بهرام .....جوونم فروزان ...عزیزم ...لطفا تمومش کن....قربونت برم تازه شروعش کردیم ....فروزان خیلی شهوتیم ..نمی تونم بیخیالت بشم اخه بهرام میخای چه بلایی سرم بیاری....خدانکنه خوشکله ..این حرفو نزن همبن الان هم بخای ولت می کنم توبرام عزیزومحترمی......باشه زودتر شروع کن بهرام منم شهوتیم .....اه بهرام چه خوب کوسمو میمالی ....کیرتو دربیار بخورمش ....بهت میدم بخوری ولی مثل اون شب نباشه فقط ساک بزنی وابمو بیاری ....من ادامشو هم میخام ..ساک خالی ارضام نمی کنه ......اخه بهرام من دخترم وازجلو نمی تونم بهت بدم....پس ازعقب بده....اونجاهم نه.....چرانه؟....اخه دردداره.....اهان پس قبلا کون دادی ودردداشته.....چن بار کون دادی ؟.......دوبار ....به کی؟.....پسرعموم ودوستش ....بزور یا تمایل داشتی؟......پسرخاله ام خودم مایل بودم ولی دوستش بزور منو از پشت کرد اونم درحالتی که پسرخاله ام دست وپاهامو گرفته بود وراه فرار نداشتم وکیر کلفتشو یه تکون گذاشت کونم وکمی پاره گی بهم وارد کرد ولی خوشبختانه بعداز چن روز خوب شد اه بهرام تا سه روز عادی نمی تونستم راه برم واطراف سوراخم بیرون اومده بود وکم کم تورفت ....نامردی درحقم کردند دیگه ازاون روز باپسر خاله ام حرف نزدم .....بیشرفا.....قربونت برم فروزان متاسفم که این بلا سرسوراخ عقبت اومد باشه کاری به کونت ندارم من نامرد نیستم ....و کاری به سوراخ عقبت ندارم .....اه اه بهرام بکن کونمو....خودم مایلم ...باید این ترسو بیرون بربزم وبالاخره کون بدم ...چه کسی ازتو بهتر ..هم مورد اعتمادی وهم جذاب وهم کیرت خوشکله وهم داداش سحر جوون هستی واحترامش واجبه چون خیلی دوسش دارم....فقطبااحتیاط واهسته داخلش کن .....لطفا زودتر شروع کن چون خیلی شهوتیم ......چشم عزیزم خودمم شهوتیم ....پس برگرد ودستاتو روی ستون جلو قراربده واگه کمی خم بشی من کارمومی کنم....اه بهرام اطرافشو خیس کن وخشکه توش نکن...اون نامرد بدونه ابنکه خیسش کنه کونمو کرد.....میدونم فروزان با ابی که از کوست اومده خیسش می کنم....مرسی .....اهان اهان ..چه خوب کارتو می کنی بهرام پیداس دراین کارا واردی وقبلا کون کردی ....اره فروزان جوون ..چرامنکربشم ودروغ بگم ..بارها کون کردم وهبچ سوراخیو خوشبختانه خونی نکردم هرچند که کیرم به اندازه کافی کلفت هم هست....اون که بله ..قبلا دردهنم امتحانش کردم ....خب عزیزم اماده ی که؟......اررره ....اهسته اهسته فشارش بده.....اه...اه..اوووووی...اخ.اخ اخ بهرام درد داره....تحمل کن عزیزم بزار سوراخت به کیرم عادت کنه ..دردت به جوونم فروزان......اخ اخ اخ اخ جلو دهنمو بگیر بهرام .....اییییییی.....ایییییی ...رفت تو بیشترش فروزان.....همهشو داخل کن تا هم بهش عادت کنم وهم زودتر تمومش کنیم هرچند داره برام کم کم لذت بخش میشه .میترسم سحر سربرسه وابروم بره نمیادبیرون سرش بانازنین گرمه...همش تورفت الان اماده شو تا تلمبه برنم......بزن ارووم ارووم اهان اهان.....اه اه بهرام چقدر خوب کون می کنی افرین به توووو.....قربون تو....همیشه درخدمتم عزیزم هروقت هوس کردی فقط ندا بده فوری خودم وکیرم حاضرمیشیم.....داره ابم میاد ..بریزم داخل کونت یانه.....بریز بریز بریز اب کیرت داغه ودراین هوای سرد می چسپه....ریختم .....اییییییییی.......ایییییاه مرسی بهرام ...خوب منو کردی ولی بازم میگم بین خودمون بمونه لطفا.....چشم فروزان ..خیالت راحت باشه...خودمو جمع وجور کن بربم پیش دخترابهرام شهوتشو درمون وارووم کرد وفروزان هم ترس کون دادنو بیرون ریخت واز کابوس کون دادن وندادنش راحت شده بود وهردو شاد وخندون وارد جلسه لزگونه سحر و نازنین شدند
این قسمت جدید هم احتمالا بهرام از خونه خارج میشه به بهانه ای ضد حال میخوره تا نازنین و سحر لزشونو بکنن بیچاره بهرام خخخکارت دسته شهره جون