عالی تر از این قسمت دیگه چه انتظاری میشه داشتخوب شد بهرامو بسته بودند وگرنه شکم همشونو بالا میرود یه بچه رو دست همشون میزاشتفقط جای اکرم و فرانک کم بود که در قسمتهای آینده شاهد لز هر چهار نفرشون باشیم سحر اکرم نازنین فرانک دیلدو کمری هم اون قسمت نویسنده اضافه کنه با دیلدو کمری همدیگه رو ترتیب بدن مخصوصا اگه نازنین فرانک و اکرم یه گروپ سه تایی رو سحر با دیلدو کمری هر سه تایی داشته باشن و گروپ رو سحر بزنند
مرسی بازم مثل همیشهنازنین با این حشریتی که پیدا کرده میتونه با مهران شده تو داشتن رابطه خارج از ازدواج میتونن دو نفری مثلا ازمه آن بخاد یکی رو تور کنه و بیاد جلو چشم نازنین ترتیب بده و نازنین نظاره گر باشه یا مثلا نازنین دختری رو تور کنه لز بازی کنن و مهران شاهد صحنه باشه یا مهران با تور کردن کسی نازنین و اون طرف رو دو نفری ترتیبش ن رو بده و وارد دنیای فانتزی سکسی و ضربدری بشن حتی مهران بتونه نازنین رو راضی کنه تا نازنین مخ سحر رو بزنه تا بتونه باهاش یه حالی بکنه و در ادامه فانتزهای ضربدری بین اونها زوجها باشه سحر شهریار مهران نازنین هوشنگ فرانک اکرم شاهین بهرام و زنش طاهره سیامک یه ضربدری مشت بین اینها با همدیگه در این داستان
کامنت ماهم التماس دعا داره البته کامنت قبلیمون که نمیبینمشامیدوارم حال کوچولویی که سحر میخاد به بهرام بده بسیار جذاب و شیرین با جزئیات زیاد نوشته بشه تا بی همتاترین قسمتها رقم بخوره
بهرام به شدت دست و پا میزد خودشو از بند طناب و ستون ازاد کنه وهوا و هوسش نفسشو بریده بود احساس حقارت می کرد...واز همه بدتر موفق نشده بود نمایش فوق العاده لزشونو بخصوص سحر رو شاهد باشه ....کیرش از ابتدای اسارتش همچنان شق مونده و کاری از دستش ساخته نبود ...ودر شرایطی افتضاع و گندی قرار داشت واه و ناله های سحر رو که می شنید که از ملوس و فروزان می خواست کوس و باسنشو نلیسن .....خونش از شدت حسادت و شهوت به جوش میومد و نا خواسته فریادهاش از گلوش خارج میشد ...نازنین در صدد راهی بود که سحر رو کاملا از مقاومت و از دست و پا زدن بندازه و و فروزان همگام با گربه ملوسش باسن و رونای سحر رو نوازش می کرد و می بوسید و گاها سوراخ های چاکشو دست می کشید ...ملوس از لیسیدن دست کشیده بود انگاری یا خسته شده بود که احتمالش خیلی کم بود و یا تشنه شده بود چون بکوب و یک ضرب دقایق زیادی با لیس زدناش اب از لب و لوچه ش میرفت و از سحر ظاهرا موقتا دور شد و میدون دست فروزان افتاد و دهنشو روی کوسش گرفت و مشغول خوردنش شد...سحر طاق باز و خمار و یا چشمای نیمه بسته به اه ناله و فریاد زدن افتاده بود و هر لحظه شدتتشو بیشتر می کرد و مثل مار به خودش می پیچید چون واقعا فروزان با همه احساس و شهوتش و حرفه ای کوسشو می خورد ....تعداد ارگاسم شدن های سحر از دستش خارج و نیرو توانشو رفته رفته ازش می گرفت مثل ورزش کار حرفه ای که قبل از مسابقه اش با نرمش اماده گیشو به اوج میرسونه ....ملوس هم دقیقا نقش یک تمرین دهنده خوب رو برای سحر بازی کرده بود و اینک سحر کل اعضا و شوارع بدنش تحت تاثیر هوا و هوس و شهوتش قرار گرفته بود و کوسش چنان لیز و ابکی شده بود که رونا و باسنش رو خیسونده و با اب دهن فروزان امیخته شده بود...نازنین سراغ میوه جات رفت و از هر کدومش کلفت ترین و درازترین شو برای سحر انتخاب کرد و بقیشو که مثل موز و خیار بودند به دهن می گرفت و کمیشو می خورد و و در حین گردش در اتاق به بهرام و یا فروزان میرسید در دهنشون می گرفت و دعوت به خوردنشون می کرد و باقی مخلفات رو که نخوردنی میشد با چشمای بسته و فریاد زنان به گوشه ای پرت می کرد که دو بار از بد اقبالی بهرام به صورت و شکمش خورد و بدتر خشمگینش کرد ....نازنین از شدت شهوت بی حد و حصرش چنین رفتاریو می کرد و دست خودش نبود .....نازنین نزدیک سحر و فروزان شد ...و در حالیکه فروزان روش ولو شده بود و کوسشو روی کوس سحر می مالوند و مثل یک فاعل داشت روش تلمبه میزد .....به لبای سحر خودشو نزدیک کرد و بهش گفت .....چطوری خوشکل حوشکلا ..اماده ای بکنمت .....اه نازی جوون ...تو دیگه منو نکن ...به خدا بسمه ...نمی تونم ....دووم نمیارم ملوسه چنان دماری از کوسم اورده که فقط خودم میدونم ..این حیوون زبون بسته فسقلی انگار دوره دکترای کوس خوردن دیده .و حالا صاحبش فروزان هم مشعولمه و چنان باهام عشق بازی می کنه که انگار پدرشو کشتم .....پس من چی سحر جوون ؟خب منم دوس دارم بکنمت ..نه نازی نمی تونم بخدا تو بیای سراغم بیهوش میشم .....مهم نیس سحر جوون ..مهم اونه که بکنمت ...کردن تو امشب از واجباته ...ههههههه.....ههههههه...هههههه.اه نازی تو که جدی نمیگی ....چرا خیلی هم جدی میگم .....اه اه اه فروزان ولم کن دیگه بابا ...کوسم له ولورده شده .....اه نازی کاری کن این فروزان دست از سر من و کوسم برداره .....اگه این کارو نکنم چی ...اوه نازی من و تو خواهر شدیم یادته بهت گفتم خواهر بزرگمی .....گفتی ولی الان فرق می کنه ..خامت نمیشم سحر ...اووووف چه مه مه هایی داری تووووو.. باور کن .نخوردنش گناهه به جووون تووو...فروزان جووون چطوره کوس سحر؟.....اوووف عالیه می بینی که دارم کوسمو روش می مالم بمال منم پستوناشو می خورم ..اهای سحر توم پستونای منو بخور ...باشه می خورم .....اه اه منو کشتین دو تایی....وای خدا ...مای گاد ........اه و ناله های کش دار و عشوه گونه سحر چنان بلایی سر بهرام بیچاره و شهوتی اورده بود که از نوک کیرش اب شهوت چکه می کرد و از لای شورتش بیرون میزد و راهشو ازروی روناش تا کف اتاق در می نوردید ....تا حال چنین بلایی سرش نیومده بود...تخماش مثل نون تافتون که پف و باد می کرد ..شده بود و درد تخماش رو هم باید ناچارا تجمل می کرد ....و فروزان با همه هوا و هوسی که داشت خودشو روی اندام سحر تخلیه و ارضا می کرد و به هر جایی که عشقش می کشید دست می کشید و نوازشش می کرد و نازنین هم با سحر پستوناشونو برای خوردن همدیگه به اشتراک گذاشته بودند و با لباو دندون می خوردند و نیشگون کوچولویی بهش میزدند و در نهایت و خلاصه این عملیات سهم سحر بیشتر از همه شده بود و از شدیدترین فشار ی که در لز ممکن بود برخوردار میشد به واقع سحر در استانه انفجار و اتش فشان شهوتش قرار گرفته بود و کارش به فریاد و التماس و اه و ناله شدید کشیده شده بود و علیرغم اینکه فروزان روش ولو شده بود و نازنین از بالا تنه کنترلش می کرد ..مثل مار به خودش می پیچید و دست و پا میزد خودشو ازاد کنه ....فقط شانس اورده بود که نازنین از خوشی خوردن مه مه هاش انگاری یادش رفته بود از میوه جات برای تجاوز به کون سحر استفاده کنه ....و این غفلت و اشتباه بزرگ نازنین باعث شد وقت و مناسب و طلایی رو برای کونی کردن و باز شدن سوراخ کون پلمپ شده سحر از دست بده و وقتی متوجه این اشتباهش شد که زنگ ایفون به صدا درومد و به یک باره نمایش و عملیات لز متوقف شد ...همه ساکت شده بودند و بعد از سه بار زنگ زدن .....صدای مهران از پشت درب کوچه حیاط به گوش همه رسید و نازنین چنان هول شد که با سینه به بهرام خورد و برای لحظات کوتاهی اندام لختش رو بهش تماس باحالی داد ...چشمای بهرام نمی دید و خیال می کرد که سحر خواهرشه ..چون فکر و ذکرش اون شده بود و لذا ندا داد اووووف سحر جووون خودت بودی ؟......نازنین جوابی نداد و ترجیح داد ساکت بمونه و فقط در صدد بود خودشو جمع و جور کنه و به مهران برسه ....و در زنگ پنجم به درب رسید و بازش کرد .....اوووه سلام مهران این وقت شب اینجا چه می کنی .....؟....سلام عزیز دل مهران تو چرا درو باز کردی مگه خونه مرد نداره پس بهرام کجاس ....هستش ..راستش .........مونده بود که چه جوابی بهش بده و در نهایت هولکی گفت ...در حمومه ...نتونست بیاد من اومدم .....خب نگفتی این وقت شب چرا اومدی ......اووه نازی جون...اون ور خیابون یک مورد عملیات و دستگیری داشتیم و طاقت نیاوردم و اومدم ببینمت ...قربونت برم خانمم....چرا سرو وضعت بهم ریخته س...چیزی شده؟.....نه چیزی نیس مهران جووون ....چرا موضوعی هست و نمی خای بگی ....نه باور کن .....عزیزم نمی تونی سرمو شیره بمالی یادت باشه من رئیس اگاهیم ....نمی خای دعوتم کنی .....اخه مهران تو در ماموریتی و ومگه نمی خای بری .....من همیشه در ماموریتم ..شب و روز ندارم و الان هم عشقم کشیده بیام داخل خونه ....نازنین واقعا نمی خواست نامزدش به خونه وارد بشه و براش سخت و ناجور میشد که مهران از لزشون مطلع بشه .....و لذا این حربه رو بکار برد ......حالا که اومدی خوش اومدی ولی قبل از وارد شدن منو خوب ارضا کن ...به جوون تو مهران امروز لاپایی با حالی بهم زدی و هنوز مزه ش تو پاهامه ......هنوز شهوتم ارووم نشده ......جدا راس میگی ......اررره مهران دروغم چیه دست به پیشونیم بزن جسش کن که مثل تنوره ...اره داغ داغه ..نکنه مریض شدی ...نه نه مهران مریض کیرتم ...اون کیر کلفت و خوشکلت ..تب اون منو گرفته دست به کوسم بزن ...خیس خیسه .....اووووف اوووف خانمم کوست که خیلی خیسه .....داشتی خود ارضایی می کردی ها .....اررره چیکار کنم وقتی که تو نباشی و بهم نرسی کارم همون میشه ....الان میزونت می کنم ....بزار بیام تو ..اهان درو ببندم ....اخه اینجا جامون خوب نیس ...خوب هم نباشه من و تو با هم نامزدیم ....بی خیال .....اخه ..اخه چیه مگه نمیگی منو بکن .برگرد از پشت کیرمو به چاکت بزنم .......اووووف ....نازنین باسن خوبی داری من که حتی یک شب ازش نمی گذرم .....اخ جووون ...منم همین انتظارو ازت دارم باید قول بدی هرشب منو بکنی ...می کنمت ..خوبم می کنم ...اون سحر شیطون بلا الان مشغول چیه ؟.....داره مجله می خونه .....به خاطر اینکه روشو کم کنم قصد دارم هر چه زودتر حاملت کنم اونوقت من میمونم و اون .....دخترره خوشکل و طناز داره به من کنایه میزنه ..میگه تو مرد نیستی ...خب پس این کیر کلفت چیه ....اه نازی اجازه هست کیرم داخل کوست بشه ..اه نه بزارش برای بعد از عقد الان درست نیس ..پس کونت چی؟...واه اونم مثل کوسمه ...فقط لاپایی بزن ....باشه عزیزم اصرار نمی کنم ....ولی گفته باشم حامله شدی من خدمت سحر خانم میرسم یه وقت ناراحت نشی و قهر نکنی من می کنمش تا از روش کم بشه .....واه مهران تو حالا اگه تونستی منو بار دار کن بعدش شعار تو بده ....اه اه اه ادامش بده ...دارم ارضا میشم ...منم اب کیرم اومد .....اخیش خوب بود ..دست خالی بر نمی گردم .....بهتره بیام تو......یه نظر سحرو ببینم ...نمی خاد ....بری بهتره ...چرا نیام ؟.....اخه الان وقت مهمونی نیس ...لطفا درک کن .....سحر دختره و شاید با لباسی باشه که خوشش نیاد تو ببینیش و توم دیر وقته بری دنبال کارات بهتره....باشه من رفتم ولی نازنین امشب تو و این خونه ...همه تون مشکوک میزنین ..گفته باشم بوی خوبی از این خونه به مشامم نمیرسه ....برو مهران جون ...تو به همه چی مشکوک هستی.....اهان فردا میام دنبالت بریم خونه هوشنگ باهاش کار واجبی دارم میخام باهاشون اشنا بشی .....اوکی فقط بعد از ظهر باشه چون صبحش کلاس دارم ....بای عزیزم ...بای عشقم ......نازنین نفسی تازه کرد و خیالش اسوده شد و اهی از سر خوشی و افسوس کشید خوشی از اون نظر که بعد از لز هایی که با سحر و فروزان داشت تونست بلافاصله یک کیر تازه نفس و خوش ریخت و کلفتو در لابلای کوس و کونش استعمال کنه و افسوس از اون نظر که بهترین فرصت مغتنم رو برای گائیدن یک سوراخ کون خوشکل و اکبند و دلچسپ از دست بده چون وقتیکه به اتاق برگشت شزایط کاملا عادی شده بود و سحر به حموم پناه برده بود که خودشو تمیز کنه و فروزان و بهرام بشکل مشکوک داشتند از همدیگه جدا میشدند ....واین موضوع شک برانگیز بود و صد البته حق با نازنین بود که بهشون مشکوک بشه چون در لحظاتی که نازنین با مهران مشغول احتلاط و لاپایی بازی بودند سحر اولین نفری بود که با سرعت خودشو به حموم رسوند و فروزان و بهرام رو برای یک عملیات سرعتی و سرپایی اورژانسی سکس انال تنها گذاشت و فروزان وقتی خودشو با بهرام تنها دید سراغش رفت و وقتی که حواست دستمال روی چشماشو باز کنه کیر شق شده شو روی چوچوله کوسش حس کرد وبه سرعت نور حشری شد وفوری بدونه در نظر گرفتن موقعیت اومدن مهران چرخید و باسنشو به جهت کیرش گرفت و با باز کردن چاک کونش سوراخشو که در اثر استعمال دیلدو های طبیعی میوه ای بخوبی گشاد و باز شده بود روی کلاهک کیرش تنظیم کرد و با حرکت دادن به کمرش خیلی راحت و اسون کیر شو در سوراخ کونش دفن کرد و با جلو عقب دادناش و ضرباتی که از باسنسش به کیر صددرصد نعوظش میزد ارکستر سنفونیک دو نفره انال سکس با طعم و بوی عجولانه و ساکن و ساکتی رو به مرحله اجرا دراورد ...هیچ کدومشون حتی اه نمی کشیدند و درعشوه و اه و ناله و فریاد هاشونو در درونشون ادا می کردند چون موقعیت خوب نبود از یک نظر در حیاط صدای نازنین و مهران به گوش میرسید و از نظر دیگه سحر در حموم جضور داشت و هر کدومشون هر لحظه ممکن بود سر برسند و گند سکسشون دربیاد ...هر دو بخصوص بهرام نیاز به سکس داشتند و چنانکه شهوت بهرام با این سکس تخلیه نمیشد شاید منجر به فاجعه ای میشد چون بهرام تصمیم گرفته بود امشب شهوت شو با تجاوز به سحر خالی کنه . اینک نا خوداگاه فروزان فرشته نجات سحر شده بود .....سحر شاه مهره مار شانس و اقبال رو در جیبش داشت و خودش شاید خبر نداشت اومدن ناگهانی مهران و کونی که اینک فروزان به بهرام می داد نجات دهنده کوس و کون سحر شده بود .....بهرام امشب برای دومین بار سوراخ کون فروزان رو لبریز از اب کیرش کرد..ابی که بیشتر از حد معمول بود و ثانیه هایی که نزدیک یک دقیقه میشد اب منی از نوک کیر بهرام ترشح و پمپاش میشد و به ته سوراخ فروزان هدایت میشد .....این لجظات فوق العاده دلچسپ و لذت بخش برای هردوشون بخوبی و زیبایی شکل گرفته و لبخند رضایت بر لباشون نقش گرفته بود باز هم فروزان مثل اول شب بابت کردن کونش ازش تشکر کرد ......اووووف مرسی بهرامم ...باور کن از بار اولی که در حیاط کون بهت دادم لذتش بیشتر بود .....ولی خیلی اب ریختی تو کونم ..اون همه اب....وایییییی....نیگاه ...چه ابی از سوراخم بیرون میاد ....باید حسابی ماچت کنم واسه این سکس باحال ......اوووووف ...اووووف .....وای صدای پا میاد ..نازنین برگشت خوبه تنهاس .....با باز شدن دستهای بهرام شرایط به حالت طبیعی برگشت و لی نازنین همچنان متعجبانه و مشکوکانه به فروزان و بهرام نگاه می کرد ولی ترجیح داد حرفی نزنه .....بهرام هر لحظه که می گذشت نرمال تر و ارووم تر میشد و کیرش که خوابید در نهایت ریلکس شد و به اتاقش رفت ...و فروزان هم خودشو جمع و جور کرد و با گربه ملوسش که بخوبی عشق و حالشو بهتر از دخترا با سحر کرده بود به خونه شون برگشت و فروزان و سحر کنار هم و بدونه اتفاق سکس گونه ای خوابیدندو اون شب بدین شکل به صبح رسید صبح روز بعد سحر اخرین نفری شده بود که از خواب شیرین بیدار شد چون نازنین و بهرام به دبیرستان رفته بودند وخستگی و لز سنگین و شهوت ناک طولانیش باعث شده بود در خواب بمونه ولی با صدای زنگ ایفون بیدار شد و حوصله پوشیدن لباسو اصلا نداشت و ترجیح داد با یک چادر لباس خواب هوس انگیزشو پوشش بده و در حیاطو باز کنه ....در فکر بود مراجعه کننده و زننده زنگ ایفون یا فروزان هست و یا شاید شایسته خانم و یا صحرا ....ترجیح می داد حداقل نفر اولی یعنی فروزان باشه ...چون باهاش ریلکس تر بود .....ولی هیچ کدوم نبودند ...و وقتیکه پاشنه درب رو حرکت دادو مواجه با کسی شد که هیچوقت فکرشو نمی کرد که ملاقاتش کنه .....با تعجب و بهت زیادی فقط نیگاش می کرد .و جواب سلامشو هم با تاخیر داد..چون اصلا انتظارشو نداشت ..حدس بزنید این شخص کی میتونست باشه .....گمان کنم هیچ کدوم از مخاطبای گلم حدستون درست نباشه چون شاهرخ اومده بود ...پسری که در صدد بود ظاهرا با اکرم ازدواج کنه .....لباس کت و شلوار و با کرواتش بخوبی به چشم و بهش میومد و با ادب و نزاکت خاص و جنتلمن گونه ای سلام کرد ....سلام سحر خانم ...واقعا معذرت میخام انگار بد موقعی مزاحمتون شدم ...اوووه اقا شاه رخ شما هستین ...ببخشید تو رو خدا اصلا انتظار دیدن شما رو نداشتم اصلا خونه رو چه جوری پیدا کردین....وای خدای من با چادر هم اومدم .....لطفا سحر خانم این جوری حرف نزنید .....خب بفرمائید تو.....اخه مزاحم نباشم ..نه خواهش می کنم .....کسی خونه نیس تنها هستم .....لطفا .....وای خدای من ..اصلا فکر شو نمی کردم شاهر خ باشه ......برم فوری لباس مناسب تنم کنم .....این جملات رو سحر در حالیکه شاهر خ رو به طرف اتاق پذیرایی هدایت می کرد به خودش می گفت و اصلا متوجه چادرش نبود که با نسیم تند صبح گاهی زمستونی که میوزید رونای سفید و لخت و هوس انگیزش که گاها بیرون میفتادبه چشمای جستجو گر و حریص شاهر خ می خورد ......شاه رخ وارد اتاق پذیرایی شده بود ........
دوباره ما رو غافلگیر کردن با زودتر آپ کردنت درخواست دوستان دیدم باور نمیکردم قبول بشه عالی هستی شهره جونواما بازم سحر از کون شانس آورد تف به این زندگی
واقعا محشر بود اینکه زودتر گزاشتی ادامه داستان رو یه دنیا تشکر قدر دادن شما هستیمفکر هر کسی رو میکردم که کسی که در میزنه کی باشه به جز شاهینیعنی شاهین تو اون و خونه تک و تنها اتفاقی بینشون میفته و شاهین به اش تجاوز میکنه یا سحر راه میده اتفاقی بیفته پلمپش باز بشه فکر نکنم دلتون خوش نکنید اتفاقی بین سحر شاهین بیفته