انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 67 از 107:  « پیشین  1  ...  66  67  68  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش


مرد

 
سحر داره میره پیش شاه دخت بهترین موقعیت که شاه دخت عکس زورکی بگیره ازش و شاهرخ هم همراهش کمکش کنه تا عکس لخت زورکی ازش بگیره تا مدرک ازش داشته باشه و بتونه به شاهرخ هم حال بده عکسهایی بگیره که در حال دست زدن و ساک زدن کیر شاهرخه یا مدل داگی قرار بگیره مثلا در حال از پشت کردنش تا ازش این عکسها رو داشته باشه تا بتونه با سحر سکس کنه هر از گاهی بونه با این عکسها سحر رو مجبور کنه اگه میخاد عکسها لو نره و خواهرش و شهریار از خیانت متوجه نشن سحر رو مجبور کنه نقشه ای برای سکس ضربدری بکشه بین سحر شهریار شاهرخ اکرم که راحت تر سکس کنن
     
  

 
زیبا ترین داستانی که تا بحال خوندم این بوده خداقوت
     
  
مرد

 
از نقشه های خوب سحر یکیش میتونه لخت رقصیدن برا بهرام باشه لباساشو کامل دربیاره ابتدای برای هوسی کردن بهرام لخت با اون مهارت خاص رقصیدن چنان تکونی به بدنش بده حال بهرام دگرگون بشه
علت این پیشنهاد به نویسنده چی هست حالا میگم

من دوست دخترم رو موقعیتی جور شد تو خونه خالی بعد از ماچ بوسه لب ازش خواستم لباساشو دربیاره و برام لخت لخت برقصه اول تعجب کرد ولی بعد کمک در آوردن لباسش شروع کرد لخت رقصیدن یعنی چنان حالی میداد وقتی عربی می‌رقصید تکونهای پستونهاش قر کمرش بالا پایین شدن دمبه هاش لرزه‌ای کونش موقع تکون دادنش لرز بر اندام آدم مینداخت دیدن کسش موقع رقص اصلن لخت رقصیدن کیر راست کنی عجیب بعد رقصش هم که امپرم زد بالا رفتم طرف تا ترتیبش بدم نامرد از دستم در میرفت بازی می‌کرد عوضی تا گرفتمش چنان کردمش امپرم بالا بود که هیچوقت از یادم نمیره
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
برنامه و نقشه خوب و دلچسب سحرا برای بهرام از شهره خانم میخوایم تو چندین و چند قسمت بسیار زیبا وفوق العاده نوشته بشه به یه قسمت اکتفا نکنید عزیز دل نویسنده نابغه و درجه یک
     
  
مرد

 
تو عکس خونه شاه دخت باید سحر رو چیز خورش کنه مثل اکرم که مشروب خوده بود راحت عکس گرفت ازش اینجا هم شاه دخت شربتی چیزی براش بیاره و چیزی توش ریخته باشه تا سحر حالت معمولی نداشته باشه راحت عکسهای مورد نظرش رو شاه دخت بگیره هم برا روز مبادا بشه ازش استفاده کرد برا حال کردن خودش یا شاهرخ با سحر بعدها
     
  
مرد

 
عالی بود شهر خانوم
     
  
مرد

 
منتظر قسمت جدید هستیم شهره جووووون فدایی داری عشقی عشق
     
  
مرد

 
قسمت جدید لطفا
     
  
زن

 
نازنین به تنها چیزی که فکر نمی کرد اینکه مهران با فرانک و در حضورش رابطه برقرار کنه ..و هوشنگ که با وجدانش کلنجار میرفت برای رهایی از وسوسه های شیطانی و دور شدن از توجه و فکر کردن به نازنین به کوچه رفتن پناه برده بود و خبر نداشت که میدون و خونه شو واسه تجاوز به ناموسش و کیر خوری مهران خالی خواهد کرد و مهران بهترین فرصت طلایی رو به چنگ گرفت و برای تکمیل و بهتر سرگرم شدن نازنین از فرانک خواست البوم عکساشو نشون نازنین بده و وقتیکه نامزدشو کاملا سرگرم دید بازم سراغ فرانک رفت ....اوووه اقا مهران بازم اومدی ......اررره عزیزم ....به خدا نامزدتت متوجه میشه ....زشته گناه داره ...تو الان بجای اومدن پیش من ..بایدکنار نازی می نشستی .....حالا نمی خاد به فکر اون باشی به اندازه کافی وقت دارم کنار ش بشینم ....اوه لطفا برو اقا مهران باور کن عذاب وجدان گرفتم نمی خام به شوهرم خیانت کنم اصلا من اهلش نیستم ....عزیزم این حرفو دیگه به من نمی تونی بگی از چشای خمار و خوشکلت پیداس که راست نمی گی یعنی تو تا حال خیانت نکردی ....من که میگم کردی .....من خودم ختم روزگارم و شغلم اینه ....بچه که نیستم هر چی باشه رئیس اداره اگاهیم ...پس ادا و اصول در نیار ...امشب که نمی خام بکنمت فقط دو حال کوچولو به مهمونت بده ....چه حالی ؟چی ازم میخای؟..اهان ببین فرانک ..تو کون قلمبه و درشت و خوشکلی داری و بی خیال شدن از این نعمت واقعا برای من سخته و کاری نکنم شب خوابم نمیبره ...یعنی میخای بهت بدم از پشت ؟...باور کن از پشت نداشتم .....داشتی داشتی فرانک جون خوبم داشتی گفتم که نمی تونی سرمو شیره بمالی ....هر چیم بگی من اهلش نیستم ....عزیزم این باسن و سروسینه ای که تو بهم زدی فقط دست شوهر بهش نخورده .....یعنی فرانک تو هیچ جسی به من نداری ؟....راستش چرا اقا مهران دارم ..و تازه میدونم با طاهره رابطه ها داشتی ....تو عادت داری که زنای شوهر دارو از راه بدر کنی ....طاهره بحثش جداس و تازه من می خواستم واقعا باهاش عروسی کنم الانم دوسش دارم ولی فرانک تو شهوت برانگیزی و کردنی و نمیشه بی خیالت شد .............
نازنین بی خبر از خیانت نامزدش که درفاصله ۱۰متریش در حال وقوع بود ..محو عکسای خونوادگی فرانک شده بود خصوصا عکس پدر مرحومشو که دید اشنا به نظرش رسید ...و به یاد ایام دوران مدرسه اش افتاد که در مقطعی معلمش بود ...و دوران خوب و شیرینشو به خاطر اورد که در دستشویی مدرسه با هم کلاسیش مصطفی بازی بوسه و لب خوری می کردند این فرم بازی رو هر دوشون از پدر و مادرشون یاد گرفته بودند که یواشکی نگاشون می کردند و اینک با تقلید ازشون ...لذت بچه گانه و شیرینی میبردند ...بازی که هدف مند و از روی هوسبازی نبود فقط مقلد گونه و کمی تحریک کننده شکل می گرفت و چه بسا برای کیر قلمی و کوچیک مصطفی و کوس بدونه مو و نونهال نازنین که گاها بهش نیگاه می کردند کمی خیس و نمناک میشد ...در واقع مصطفی و نازنین در کلاس سوم ابتدایی بودند که شیطونی می کردند ..ولی این شیطونیاشون خیلی تداوم نداشت چون سال بعد مصطفی با خونوادهاش به یک باره از تهران رفته بودند و نازنین وقتی مصطفی رو دید که سال ها بعد در پی تحویل دیپلمش رفته بود و در راه روهای اداره اموزش پرورش به یک باره فیس تو فیس شدند و برای لحظاتی و بدونه سلام و علیکی بهم دیگه قفل شدند و هیچ کدومشون روشون نمیشد جرف ی بزنند وبعد از لحظات سنگین و بدونه کلامی از کنار هم رد شدند ..و این برخورد هم یک بار دیگه و در اتاق رئیس اداره اتفاق افتاد و توام با هم و در کنار هم و در حالیکه روی صندلی نشسته و منتظر امضای دیپلمشون بودند که زیر چشمی بهم دیگه خیره شده و هر یک به فکر ایام و روزهایی بودند که همدیگرو می بوسیدند و نیگاه به کیر و کوس و باسن هاشون می کردند و در اون لحظات کیز مصطفی چنان شق شده بود و علنی زیر شلوارش به صاحبش فریاد میزد و ندا می داد که بد جوری هوای کوس دوران بچه گیمو کردم لطفا منو بهش برسون ..ونازنین هم حال و روزش بهتر از مصطفی نبود و از لابلای چوچوله هاش قطرات شهوتش سرازیر شده بود ...و
و نازنین در حالیکه دفتر البوم رو نگاه می کرد اه سوزناک و طولانی کشید و دستی به کوسش زد و حس کرد دقیقا مثل اون لحظات دفتر رئیس اداره اموزش و پرورش ابکی شده ......شاید دلش هوای مصطفی رو کرده بود چون دیگر هیچوقت اونو ندید .....و سرشو بلند کرد و متوجه شد که مهران نیست و در این لحظه هوس کیرشو کرد وارزو کرد کاش کیر هوشنگ براش اینک جور میشد .....و ناچارا مهران رو صدا زد .......اقا مهران......اقا مهران ؟
و مهران بارغایت احتیاط کامل و به اهستگی و کمی چاشنی زور و چرب زبونی و دست مالی کردن اندامش ودر نهایت مخ فرانکو زده بود و در حالیکه در کف اشپز خونه به حالت داگی قرارش داده و کیرشو در دهنش فرو کرده بود و در دستش دو عدد هویج درشت و متوسط گرفته بود یکیشو کم کم می خورد و به اروومی به فرانک گفت ....عزیزم ....کیرم چطوره ....ازش خوشت میاد ؟.....اررره مهران ....مثل خودت خوشکله .....خب یادته بهت گفتم دو حال کوچولو بهم بده ..یکیش همین کیر خوردنم بود و دومیش هم حدس بزن چیه ؟....اوووف نمی دونم من که فعلا دارم کیرتو می خورم ...اووووف چه مزه ای هم داره ..یعنی این کیر کلفتت در کوس و کون طاهره هم رفته؟...اره عزیزم بارها ...نمی دونی چه کوس و کونی داره ....منم امتحانش کردم چن بار باهاش لز کردم ....خیلی لذت بخشه .....دوس داری فرانک باطاهره ودر یک روز خوب سکس سه نفره داشته باشیم ...اررره خیلی دوس دارم ....ترتیبشو میدم ..فعلا کیرمو بخور و اهان حواسم رفت به طاهره ...دومیشو حدس نزدی ....اوووف مهران من از کجا بدونم هر کاری عشقت می کشه بکن من که تسلیم کیرت شدم ...عزیزم این هویجو می خام تو کونت فرو کنم ولی یه شرط داره ....چه شرطی مهران؟.....تا اخر مهمونی و وتالحظه ای که امشب در خونه تون هستیم درش نیاری و تو کونت نگرش دار ....قول میدی بیرونش نیاری ....اه نه..... نکن این کارو مگه شدنیه تا اخر شب تو کونم باشه ..لطفا مهران کوتاه بیا ....خیلی خب اگه نمی خای همین الان اولش با هویج می کنمت و بعدشم با کیرم..... و تا کارمو تموم نکنم ولت نمی کنم حتی اگر نازنین و شوهرت هم سر برسن ..برام مهم نیس ..وای خدای من ...مهران تو زده به سرت ..باشه باشه قبول می کنم ...فقط زودباش ....من نمی خام هوشنگ و زندگیمو از دست بدم ....
اهان پس اماده باش هویجه رو داخل سوراخت کنم .....قبلش با اب دهنت خیسش کن ...افرین عزیزم .....اخ اخ اخ ...مهران درد داره .....بره تو دردش تموم میشه تحمل کن ....اووووخ اوووخ خدای من ..نمردم و هویج هم تو کونم رفت ....اهان همش رفت تو ...خب الان سوراختو جمع کن و راحت بمون و کیرمو بخور .......چرا ابت نمیاد مهران ..... میاد عزیزم چون خیلی بهت حس حشری دارم دیرتر میاد ولی تا ابمو نیاری ولت نمی کنم .......وای وای وای ..مهران ....می شنوی ..نازنین صدات میزنه .....من دیگه ادامه نمیدم زود برو سراغش ...یهو نیاد اینجا ....ای بخشکی شانس نمیشد دو دقیقه دیگه صدام می کردی ...ارضا نشدم ....ولی فرانک اون هویجی که تو کونته فرض کن کیر منه و تا وقتیکه تو کونته انگار که من کونتو می کنم .هر دومون باهاش عشق می کنیم ..می فهمی که چی میگم ...اررره مهران گرفتم چی میگی ..فعلا برو پیش نازنین .....
........................
نازی جوون کاری داشتی ؟.....کجا بودی مهران؟....بابا وسایل کمی براش جابجا کرد م گونی برنج و حبوبات و چیزای دیگه و کمی هم کمکش کردم...اووه مگه شوهرش نمی تونست ..اقا هوشنگ ماشاله واسه خودش یلیه ....ای بابا اون که همیشه دم دست نیس و تازه من باهوشنگ این حرفا رو نداریم ....فرانک خانم از خودمونه .....اهان .....مهران بیا نزدیک تر کارت دارم ....جوونم نازی بگو .....میخام ...چیوو میخای نامزد خوشکلم ؟......لاپایی تووو و یا کوسمو بخور ....اخه جامون مناسب نیس ..واه فرانک که مشغوله و حواسش به اشپزیه ...منو ببر اون گوشه ....پس من چی ؟.....به توم میرسم ...باشه بریم اونجا ...جاش خوبه و به فرانک و اشپز خونه دید نداره ....اه اه بدادم برس مهران داغ کردم .....چرا یهو داغ کردی ؟.....اه راستش البومو نیگاه می کردم یاد یه خاطره افتادم ...چه خاطره ای ..دوران مدرسه ....اها ..پس شیطونی کرده بودی .....اررره مهران من اصولا ادمی نیستم چیزیو ازت پنهون کنم ....خب میگم که بیشتر هوسی بشم چون اولین تجربه سکسیم بوده و هیچوقت فراموشش نمی کنم ...................چه جالب .پس من کم کم کوستو می خورم و می لیسم و توم ریز به ریز برام بگو .......
.....اووووف بخور .......اووووه چه شیطون بلایی بودی با اون مصطفی ...ارره مهران ....من کیر قلمیشو می مالوندم و اونم کوسمو ....وای مهران یادش بخیر کلوچه رو می خوردیم کمی در دهنمون خیسش می کردیم و به نوبت در دهن هم قرارش می دادیم و رولبامون میاوردیم و بعدشم باهم می خوردیم اووووف چه کیفی داشت ...همیشه خوردنی هامونو این مدلی می خوردیم ...جالبه مهران هر موقع موز می خوردیم حس و لذتم بیشتر بود و اونم کیرش چنان بالا میومد که به زیر نافش می چسپید .کاشکی اون لحظه دوربین داشتم و ازلحظاتش عکس یاد گاری می گرفتم......اه مهران مرسی ...توو خیلی واردی در کوس خوری ....ارضام کردی ....حالا نوبت توه نازنین ..کیرمو بخور....چشم شوهر عزیزم ....
قربون کیر کلفت شووهر جونم برم .....خوشکل بلا ....خودتی نازنین ...یه ذره ارایش کنی میشی یه جنده حسابی .....باور کن ..یعنی من جنده بشم ..ای بابا کیرمو بخور این حرفارو بزار کنار .......یا اللله .....من اومدم ......ای واییییی برگشت صداش از حیاط میاد....مهران اقا هوشنگ اومد ..زود باش جمع و جور کن وبریم بشینیم ......ای تف به شانسم ...دو بار خیط شدم ....این کیر صاحب مرده من امشب دو بار ناکام موند ......داری چیا با خودت میگی زود باش بیا بریم بشینیم ....
و اون شب مهران تا اخر شب در کف یک ساک درست و جسابی موند و فقط دلش به اون خوش بود که تونسته بود یک هویج کیر شکل مانندیو در کون همسر دوست عزیزش هوشنگ با اون دبدبه و کبکبه و هیکل و یال و کوپالش بکاره و هر وقت که می دید در حال راه رفتن یه کم غیر عادی و گشاد گونه قدم بر می داره ..عشق و حال خوبی می کرد و کیرش به اوج نعوظش میرسید و ایما و اشاره های فرانک و مهران که تا اخرین لحظه مهمونی و در کمال زرنگی و مهارت بهم دیگه می دادند هم جای خودشو داشت وبیشتر و بیشتر شهوتیشون می کرد .....و در نهایت و بعد از خاتمه مهمونی و خروج از خونه هوشنگ ومهران در حالیکه به شدت حشری باقی مونده بود در داخل ماشینش و قبل از حرکت کیرشو در دهن نازنین فرو کرد و به یاد و خیال هویجه و باسن فرانک ...ساک خوریشو تحویل گرفت و بخوبی ارضا شد و بعد از دقایقی ..نازنین رو به خونه طاهره رسوند و رفت ....
و به دنیای شیرین و جذاب سحر باز گردیم ......
سحر با ٓژاکت و پالتو مشکی و دامنی که تنش کرده بود حالتی به کمر باریک و باسنش داده بود که در حین راه رفتناش ماهیچه های دو طرف باسنش در نمایش دادن اعجاز می کرد و به محض اینکه پاشنه درحیاطو باز کرد و امیر مار چوبه از پنجره روبرو نگاش کرد و نمای پشتشو دید دهنش گرد شد و چنان اوووفی گفت که شیشه پنجره اش از اب دهنش خیس شد و طبق عادت بدی که داشت دستشو به کیرش برد و جقشو به سلامتی سحر زد ......امیر چشاش خمار و مغزش گیج زده شده بود از بس اب از کیرش کشیده بود ولو روی تخت خوابش موند و تا غروب گاه تکون نخورد .....سحر پیاده راه میرفت و نیگاه ها همه بهش دوخته میشد ...فقط یک تیکه یادش رفته بود و اونم عینک دودیش بود که از کیفش دراورد و به چشاش زد و میزون میزون شد ..و.به امشب فکر می کرد که تا چه حد و حدودی به بهرام عشق و حال بده ..و ایا درسته که درخواست برادرشو اجابت می کنه یا نه ..واقعا اگه مامانش میدونست چه عکس العملی نشون می داد هرچند یه جورایی احساس کرده بود که مامانش با بهرام صمیمانه و خارج ازعرف مادر پسری باهم روابطی دارند ..چون یک بار اتفاقی دیده بود لبای همدیگه می بوسند بوسه ای که معنی بوسه مادرانه نداشت ....و از خودش می پرسید اگر واقعا بهرام تونسته مخ مامانمو بزنه و باهاش سکس کنه و اگه داشته پس من چرا بهش عشق و حال کوچولویی ندم هر چند ترجیح میدم پلمپ کوسمو واسه فقط شهریار جونم بزارم ..ولی کونم چی ؟....اونو چیکارش کنم ...خیلیا دنبال کردن کونم هستند ...از مهران شهوتی و مکار بگیر تادونه دونه دوستا و رفقای بهرام و از فامیلا کمال هیز و کثافت و پسرش جمال و سیروس شوهر خاله ام که همیشه نیگاهش به باسنمه وهمسایه ها همشون و همین امیر جقی که در پنجره اتاقش دیدمش و مطمئنم که با عشق کونم الان جقشو زده ... و در پادگان هم ارزوی همه رزمنده های حشری و کیری بود که سوراخ کونمو تصاحب کنن ولی من نزاشتم و در روستا بدتر و حشری تر از همه اقایون روستایی کیر کلفت و الاغی ..عزت خان هست که میدونم اگه منو نکنه خودشو مرد نمی دونه .و باقی اقایون هم بمونه که اسمشو نمی برم ...حتی از هم جنس های خودم صحرا و نازنین و فروزان هم بهم حس کم و زیاد شدیدی دارند ....و در نهایت به بهرام داداشم برسم که یک پا ایستاده تا ازم کامشو نگیره ول کنم نیس و باهام مهربون و مثل قبل نمیشه ..اه خدا ...چیکار کنم ...ولی بهش قول مردونه دادم و زیر قولم نمی زنم ...فقط موندم بزارم کامل باهام سکس از پشت کنه یا نه و یا در حد دست مالی و ماچ و بوسه باشه ..... من که تا حالا به هیچ کسی کون ندادم و ایا اولین نفر بهرام داداشم باشه و یا شهریار .....اه خدای من چیکار کنم ؟.....
افکار شیرین و ناهموار و شهوت گونه سحر باعث شده بود پاک حواسش از اطراف و پیرامونش دور بشه و اصلا متلک ها و حرفای تیز و حشر گونه مزاحما رو متوجه نمیشد ..و وقتی فکرش کاملا ازاد شد که بوق های ممتد یک ماشین شیک بیوک به گوشش خورد و وقتیکه خوب و دقیق نگاه کرد صحرا رو دید که براش دست تکون میده و صداش میزنه ....
سحر جوون ...باور کن از دویست متر بالاتر داریم برات بوق میزنیم و صدات می کنیم کجایی توووو...مستی ...و یا عاشقی ..و یا شهوتی هستی ....و یا اصلا نیستی در این دنیا ....ههههه ...راستش همشو شاملم راس گفتی تو دنیای خودم بودم و ندونستم .....سلام قربونت برم سحر جوون .....اوووووف اووووف برای تووووووو.وایییی چیکار با خودت کردی ......حیف حیف که پسر نیستم وگرنه بلندت می کردم و تا صبح ......یواش تر صحرا خجالت بکش ابرومو نبر ....بیا بالا برسونمت ...حالا کجا میری .....اومدم کمی خرید و شاید اتلیه ...میخای عکس گیری ...اررره ...معرفی می کنم دوستم نوشین جون ...خوشوقتم..... منم سحر هستم .....قربون شما ..چقدرم خوشکل هستی ..مرسی نوشین جوون توم خوشکلی ...... سحر جووون ..نوشین از فامیلای دور شوهر مه وبچه تهروونه ....و اگه اینجا بهش خوش بگذره میمونه و بر نمی گرده .....دوس دارم باهاش رفیق بشی ...خیلی ماهه .....راستی سحر خوب شد دیدمت چون دعو ت به جشن تولدم هستی ....نوشین جوون یادته گفتی به من که چرا تولدتو میزاری واسه تعطیلات عید و سر تاریخت نمی گیری ..بهت گفتم دلیلش فقط دوست مه که خیلی عاشقشم و باید اون در تولدم باشه و بدونه سحر برام صفایی نداره و این سحر همون عشق خودمه که براش جونمو میدم ....ههههه.باور نکن نوشین جوون ....من و صحرا فقط یک دوست عادی و معمولی هستیم داره از خودش میگه ....سحر خودت میدونی که بیراه نگفتم و تا چه حدی بهت علاقه دارم پس انکارش نکن ...میخام رسما بهت بگم جشن و مراسم بزرگی واسه خودم تدارک دیدم و و در تاریخی که تعینن کردم باید باشی و هیچ برنامه ای برای اون روز نزار فهمیدی سحر ......اررره بابا ...تهدید نکن ....دعوتت هم بوی تهدید میده ....باشه میام ....ارره تهدیده و یا نیس همونه که گفتم ....نوشین هم دوس داره تو باشی ..مگه نه نوشین؟.....اررره خیلی مایلم بیشتر و خودمونی تر با سحر جوون اشنا بشم ......
سحر بعد از خریدهایی که با همراهی نوشین و صحرا انجام داد ..خیالش از بابت خرید راحت شد و ازشون جدا شد و به طرف اتلیه رفت ...و در دو قدمی اتلیه برای لحظاتی موند و در دو راهی رفتن و نرفتن باقی موند ...و به خودش گفت .ایا لازمه و ضرورت داره که عکس بگیره و در کل ملاقاتش با شاه دخت و شاید شاهرخ هم درسته و یانه ...و منصرف شد و.خواست که برگرده و به طرف حونه بره که شاه دخت از گوشه اتلیه چشاش بهش خورد و فوری اومد استقبالش و نزاشت..و با خودش به داخل اتلیه هدایتش کرد ....سلام سحر جون ..قربونت برم چرا غریبه گی می کردی دیدم می خواستی برگردی ما دیگه فامیل هم هستیم و شما خواهر زن برادرم شاهرخ هستی ......سلامم از بنده شاه دخت جوون ....راستش مردد بودم که بیام و یانه چون انگاری سرتون هم شلوقه و عروس و دوماد در اتلیه دارین .....ای بابا مهم نیس ..تو بیا کاریت به اونا نباشه خیلی وقته منتظرتم ...و تازه یه نفر هست که خیلی دوس داره تو رو ببینه .....حدس بزن کیه؟....نمی دونم .....فکرم به کسی نمیره ...هههه..لابد انتظار داری بگم شاهرخه ...ها ...نه اصلا ...اقا شاهرخ مثل داداشمه ......بیا بشین اول یک چای داغ نوش جون کن و بعدشم بهش میگم بیاد خدمتت ....
سحر روی مبل نرم و شیکی نشست و سعی کرد ارامش و خونسردیشو حفظ کنه ..هر چند ترس و هراسی نداشت ولی درونش ارووم نبود و منقلب بود پیش خودش می گفت کاش منو نمی دید و الان بجای نشستن و بیم و امید از دقایق اتی ..در کمال اسودگی در راه خونه قدم میزدم .....در اتاق دیگه عروس و دومادی داشتند با چند نفر از همراهانی که منتظرشون بودند عکس های یادگاری می گرفتند و در لحظاتی که در اتاق باز و بسته شد عروس رو دید که نیمه لخت و در وضعیت نه چندان مناسبی حالت گرفته بود و عکس می گرفت...پستوناش تا نیمه بیرون بود واز بالای کوسش تا زیر سینه هاش لخت و چاک لباس سفید عروسیش هم تا لنبه های کونش وشورت توریش قشنگ در حین راه رفتن پیداو معلوم میشد ..مدل عجیب و غریبی عروسه پوشیده بود و همه پسرای داخل اتلیه حشر گونه نیگاش می کردند و دست به کیراشون می کشیدن ...و بیچاره دوماده که شرمنده این لباس نامناسب همسرش شده بود خودخوری می کرد ...دلم به حالش می سوخت کاش یک کم شهامت داشت و گوش همسرشو می گرفت و چادری سرش می کرد و میبردش خونه .....خاک توسرش ...این دوماده انگار از اون مدل مرداس که بله قربان خانمشون میشن یعنی زن ذلیل .......
با خوردن چای ..کم کم کار غروس و دوماده هم خاتمه پیدا کرد و اماده شدند که از اتلیه خارج بشن ..و در اون لحظه عروس چادر سفیدی سرش کرد و به اتفاق دوماد بیچاره و بی زبونش از اتلیه بسوی خوشبختی خودشون راهی خونه شون و اتاق حجله شون شدند
شاه دخت با لبخند و خوش رویی اومد سراغ سحر و پشت سرش یک دخترک نوجوون که یک تاپ زرد رنگ متمایل به لیمویی پوشیده بود با یک شلوار چسپ لی اومد و به سحر سلام کرد .....
معرفی می کنم تنها دختر عزیز دردونه من ......شیرین .......سحر جوون این همون کسی بود که انتظار دیدن تو رو می کشید و امروز شانس واقعا باهاش یار بود که تو رو ملاقات کرد چون هر روز اتلیه نمیاد و وفتایی میاد که عروس ودوماد باشن ......سلام سحر جووون ......اوووه دختر شماس ...چه جالب ..سلامم شیرین جوون خوشوقتم از دیدنت ....من سحر هستم ...مرسی سحر خانم اسمتون هم مثل خودتون زیباس .خیلی مشتاق بودم شما رو ملاقات کنم تعریفتونو از مامانم شنیده بودم......خواهش می کنم شیرین جوون ..مامانت نظر لطف دارن ....
سحر جوون خلاصه کنم چون وقت نداریم ...دخترم شیرین مدتیه خیلی به عکاسی و عکس گرفتن و مدل شدن علاقه مند شده و اومدنش هم در وقت عروس و دوماد اومدن مشتریام هم ناشی از علاقه شه و الان همه عکسای عروسو خودش گرفت و من دخالتی نکردم ...راستش من از تو خیلی تعریف کردم از خوشکلیت و تناسب اندامت و صورت یکدست سفیدت که اصلا ارایش نمی خاد مادر زادی ارایش کرده ای و اگه ارایش بشی دیگه چی بشه اونش ببینده باید بگه .....تو اصلا زاده شدی که مدلینگ بشی و من دارم هم بهت پیشنهاد میدم و هم خواهش می کنم و هم اگه ناراحت نشی اصرار می کنم و اگه لج هم کنم مجبورت می کنم که مدلینگم بشی و اجازه بدی ازت عکس بگیرم ....بزارقبل از جوابت ..حرفامو تکمیل کنم الان که ازت عکس می گیرم تنها تو مدلم نمیشی بلکه شیرین هم باتو عکس خواهد گرفت و عکس هاتون دو نفری میشه ..جالا چرا دونفری می گیرم چون یه وقت فکرای بد نکنی که دارم ازت سواستفاده می کنم و یا عکساتو خدای نکرده به این و اون میدم چون با دخترم شیرین عکس می گیری و هیچوقت یک مادر از عکس دخترش استفاده بد نمی کنه .....و کلام اخر دخترم خیلی وقته منتظره با یک مدل خوب و نمونه عکسشو بگیره و الان از شما بهتر کسی رو سراغ نداریم ......خب نظرت چیه سحر جوون ...وایییی شاه دخت خانم شما منو بدجوری غافلگیر کردین ..نمی دونم چی بگم ....من مدلینگ بشم ..واییییی......من باید فکر کنم ....قربونت برم فکر نمی خاد تو باید از این نعمت زیبایی خدا دادی بهترین استفاده رو ببری ...من جای تو بودم یک لحظه تردید نمی کردم و لخت میشدم و به عکاسم می گفتم همه جوره ازم بگیر....ههههه...اوووا شاه دخت جوون برای شما اسونه در حرف ولی در عمل برای من خیلی سخته ..اخه من لخت بشم .....تا حال برای هیچ کسی غیر از مامانم لخت لخت نشدم .....واه غیر من و تو و شیرین جوون کسی دیگه نیس تو اتلیه باور نمی کنی برو همه جارو بگرد .......زنگ اتلیه رو میزنن مامان ....ببین کیه شیرین جوون ..توم زود تصمیمتو بگیر سحر جوون ....من رفتم باز کنم ..... ببین عزیزم سحر جوون اونقده برای من باارزش و مهمی که حتی درورودی اتلیه رو به خاطر گل روت و اطمینان خاطرت بسته بودم ..مامان جوون دایی شاهرخه ..میخاد بیاد داخل چیکار کنم ؟.....فعلا بازش نکن ...سحر جوون چیکار کنم اخه خیلی سخته برام شاه دخت خانم نمی تونم ..... لطفا به خاطر دخترم شیرین هم شده به خودت یک شانس بده چون اگه نه بگی به دخترم بر میخوره و بهم میریزه ..اون احساسات لطیف و حساسی داره ...لطفا به خاطر دخترم شیرین قبول کن ...باشه اوکی ..ولی لخت کامل نمیشم اون جوری که دلم میخاد ازم عکس و مدل باید بگیری ..حالا چشم اونم با هم به توافق میرسیم .....من بگم به شیرین که شاهرخ رو ردش کنه .....اصلا چطوره شاهرخ هم بیاد کمکم کنه ...ها اون که دیگه غریبه نیس ......نه اگه قراره شاهر خ بیاد من میرم اصلا برم بهتره ......ههههه نه سحر جوون شوخی کردم به جوون تو ...اگه می خواستم اون باشه که راحت میزاشتم وسط کارمون بیاد داخل ..حیالت راحت باشه ..اونو ردش می کنم .....خوشم اومداز تعصب و رفتار خوب و سالمت ..بر خلاف بعضی دخترای زیبا و لوس و شل و ول و حشری ..تو خیلی ایده ال من درومدی کاش پسر داشتم و عروس خودم میشدی ......قربونت برم سحر جوون......شیرین جوون بیا اماده شو تا من دوربین وخودمو اماده کنم .....
خب پیشنهاد اولم اونه که اول سحر جوون تیکه تیکه لباسای دخترم شیرینو دراره و من از هر مرحله اش عکسامو می گیرم اهان شروع کن ...اول تاپشو درار .....اهان خوبه لبخند بزن شیرین.....افرین ..خب سحر جوون دستی به سوتین و پستونای دخترم بکش و ....اوکی ...خوبه ...و الان نوبت شلوار جینشه .......دگمه شو باز کن و ارووم و با کلاس بکشش پایین ....و از پاهاش بیرون بکش ....خب الان شیرین فقط شورت و سوتین تنشه و من به اندازه کافی ازش عکسمو گرفتم وجالا نوبت شیرینه که سحر جونو لخت کنه ..اماده ای سحر؟.....اه شاه دخت خانم تموم بدنم داغ کرده ...یه جوریم حالا نمیشه با لباس ازم بگیری من که تا اخر کار پیش شیرین می مونم ....اووا نمیشه سحر جوون ...بابا دخترم سحر ۱۴ سالشه و خیلی راحت و ریلکس لخت شد شماکه ازش بزرگتری ..چرا شرم می کنی ....راست میگه سحر خانم من عین خیالم نیس و شما هم راحت باشین لطفا ...باشه شیرین جوون انگار حق باتوه بیا شروع کن......اول ژاکتشو درار..اهان خوبه ...عالیه ...اوه چه خوب ...رنگ سوتینت هم خوشکله ...قرمز اتشی ..همون رنگی که دوسش دارم ...ببینم سحر جوون شورتتم که قرمزه و با سوتینت سته که ..اررره شاه دخت جوون اونو که همیشه رعایت می کنم همیشه با هم ستن ....اوکی عزیزم ازت خوشم میاد منم مثل توم ....حالا شیرین جوون دستاتو با فرم و حالت مستانه و شیک بروی سوتین و پستوناش بکش ......فکر کنم سحر سایز پستونات زیر ۷۵ باشه...درست گفتم ؟.....اوکی خودشه ......اه اه ....چیه سحر جوون چیزی نشده که به اه اه گفتن افتادی ..هیچی نبود فقط شیرین جون سفت و محکم پستونامو لمس کرد ......هههه ...پیداس خیلی اتیشی و هوسی هستی ....ههههه....خب زیپ دامنشو ارووم بکش پایین ..اهان و سحر جون باسنتو به طرف لنز دوربینم بگیر و کمی خم شو ..اهان اون جور خوبه و شیرین جون برو روبروش و دستاتو دور باسنش بگیر و شیک و اهسته و با کلاس دامنشو پایین بکش تا از باسن خوشکلش رو نمایی بشه ...اهان ارووم ارووم تا من عکسامو بگیرم ..اوکی ......اوکی عالیه ..اوووخ جوون ....خوبه از این بهتر نمیشه ..واییییییی وایییی سحر چه باسن خوشکل مشکلی داری تو بابا حق داشتی لخت نشی ...خیلی ماهیچه ای و استاندارد و دیدنیه معرکه س ...بیا شیرین نیگاش کن ..همون جوری خمیده وایسا لطفا ........با شورت قرمزت بیست بیسته ....وای مامان عکسامون خیلی عالی درمیاد ...میگم مامان باسن من هم مثل سحر جون بزرگ و خوشکل میشه ....اررره عزیزم اگه به خودت برسی و اونایی که میگم رعایت کنی وانجام بدی عین کون سحر در میاد ......لطفا سحر جوون تکون نخور و بزار شیرین شورتتم پایین بکشه ...نه نه شاه دخت جوندیگه بیشتر از این قبول نمی کنم ..همین کافیه ....اخه نمیشه عزیزم تا این مرحله پیش رفتیم حیفه به خدا ....کارمو لطفا ناتموم نکن ...این مجموعه عکسارو بفرستم پلی بوی به من و تو می خندن ..و میگن چرا لخت کاملشو نگرفتی ...اخه ..اخه نداره ..مطمئن باش از شیرین هم می گیرم ..اصلا شیرین خم شو و بزار سحر شوتتو پایین بکشه ...اهان خوبه .......افرین ...شورت سفیدش بهش میومد مگه نه سحر جوون ..ارره اتفاقا از رنگش خوشم اومد .....خب پاهاتو کمی از هم باز تر کن و با دستات ماهیچه دو طرف کونتو از هم سوا کن تا ازش عکس بگیرم ....افرین شیرین که موهای کوستو تیغ نزدی این مدلی که کمی مو ازش اومده خیلی دیدنی و هوس انگیزه بهت نمره خوبی میدن ..دخترم عاقله ....نظر تو چیه سحر جوون ..ارره خیلی با حاله ..و محرک....خب حالا برگرد و سوتینتم درار و بایست تا ازت عکس بگیرم .....اوووف سحر جوون نظرت در مورد دخترم و خصوصا اندامش و پستوناش چیه ؟.......خیلی خوبه نسبت به سن و سالش خوب رشد کرده الان پستوناش با مال من یکیه .....و کونش چی ؟..اونم جای رشد داره و صورتش زیباس به نظر تو؟.....ارره شیرین جوون زیبا و خوشکله ...و بزرگتر هم بشه خوشکل تر هم خواهد شد ...راس میگی سجر جوون ..ارره .....خیلی خب نوبت سحر جوونه که سوتینشو دراره و وایسه تا عکس ازش بگیرم ...جونم جوون ..مه مه های سفت و نوک بالایی داری همه چیت باب سلیقه منه .....اهان ......خیلی خوب شد فقط یک مورد مونده و اونم انجامش بدین دیگه کارمون تموم میشه .....با هم و در کنار هم روی مبل به پشت بشینید و پاهاتونو بلند کنین و تا حدی که دو سوراخ کوس و کونتون معلوم بشه ......اوکی ....اهان ....خیلی عالی شد ..از این بهتر نخواهد شد ....و از همه عالی تر اونه که کوس و کون سحر جون مو نداره و بهترین نمره رو از مجله پلی بوی میگیره ....ولی شاه دخت جوون من راضی نیستم صورتم در اون مجله چاپ بشه ...اگه این جوره من همین الان فیلم عکسامو ازت می گیریم و زیر پام خوردش می کنم ..قربونت برم سحر جوون من بدونه صورت می فرستم خیالت راحت باشه ...غیر ممکنه با صورت چنین عکسیو بهشون بدم ...صورت خودت و دخترمو سیاه می کنم و فقط اندامتون معلومه ..به شرافتم قسم می خورم اصلا به جون خودم و مادر و بابام هم قسم خواهم خورد .....مطمئن باش ...سحر جوون مامانم راس میگه ....بهت قول میدم دروغ نمیگه ....نمی دونم والا ...حالم خرابه حس خوبی ندارم ...اه برم برات یک لیوان اب بیارم ......اه شیرین این چه کاری بود که کردیم .....نگران نباش سحر جوون باور کن مامانم قابل اعتماده و تازه با هم عکس گرفتیم .....لطفا خودتو ناراحت نکن ....من خیلی بهت علاقه مند شدم ...هیچوقت نمیزارم ازمون دلگیر بشی بهت قول میدم ...واقعا شیرین جدی میگی ..ارره به جون خودم ....فقط یه وقت نشون اقا شاهرخ ندین ...اونم به چشم سحر جوون هم من و هم شیرین جوون بهت قول میدیم ...حالا لبخند بزن و کم کم لباساتو تنت کن تا چن سوال خصوصی ازت بپرسم ....
شیرین جوون برو تنهامون بزار حرفامون خصوصیه .....چشم من رفتم .......سحر جوون به تن و بدنت خوب نیگاه کردم ..به نظرم خیلی تازه و دست نخورده اومد ..ببینم تو دوس پسر نداشتی و یا نداری........هههه نه نداشتم ..باور نمی کنم دختری به خوشکلی تو چرا دوس پسر نگیره ..پس احساسات و شهوتتو چه شکلی کنترل و بیرون می کنی لابد خود ارضایی می کنی ..راستش اگه بگم خود ارضایی نمی کنم دروغ گفتم ولی زیاد نمی کنم ...من مدتیه تمرکزم رو ورزشه و نرمش و ورزش می کنم و خیلیا هم دنبالم هستن که باهاشون دوس بشم ولی خوشم نمیاد ....باور نمی کنم سحر ...باور کن ....لابد هم از پشت نداشتی منظورم اونه که کون هم ندادی .....ههههه اون که اصلا حتی انگشت هم بهش تخورده چه برسه به اون چیز که پسرا دارن که بهش بخوره .....کیرو میگی ..ارره منظورم کیره ....اوووف چه دختر جالب و دست نخورده ای هستی تووو ..کاشکی پسر بودم وفوری میومدم خواستگاریت ....خب لابد هم پستونات هم مالونده نشده ؟.....اون که شاید شده باشه اونم با دستای خودم انجام گرفته .....وای دختر تو معرکه ای به خدا ...واقعا عاشق مرامت شدم من ..مرسی شاه دخت جوون .مطمئن باش از عکسات سو استفاده نخواهم کرد هر چی باشه دیگه ماها با هم فامیل شدیم. سوال اخر ..تا حالا لز داشتی .......چرا به فکر فرو رفتی سحر جوون ....چی بگم ...راستش ارره فکر کنم دو سه باری داشتم ولی طولانی نبود ...اهان لز که خطر انچنانی نداره و تازه رومانتیک و با حاله ..مگه نه سحر جوون ....درسته ...و در لز ی که انجامش دادی ایا فاعل بودی و یا مفعول و یا دو طرفه بوده ......ههههه ...همش مفعول بودم و منو می کردن ...در واقع در لزم از خودم خیلی کنترل نداشتم و کاملا روم کار می کردند ...اوووه چه جالب و زیبا .....ممنونم عزیزم فقط میشه ازت یه خواهش بکنم ...چرا نمیشه بفرمائید ....از خودم هیچی برات نگفتم و نمی خام دیگه الان بیشتر ازاین مزاحمت بشم چون هوا تاریک شده و باید برگردی خونه تون ...در اولین فرصت و خصوصی و خودمونی دعوتت می کنم بیای پیشم تا کاملا از خودم برات بگم و شایدم باهم خوش گذروندیم ..موافقی سجر جوون ...ارره موافقم .از من به اندازه کافی اطلاعات گرفتی و دوس دارم ازت بدونم ....ازت خوشم امده به شرطی که نامردی نکنی و حقه بهم نزنی و از عکسام سواستفاده نکنی .....بهت قول میدم سحر جوون دوستای خوبی باهم میشیم و ازم لذت خواهی برد .....خب دیگه برگرد خونه .......
سحر با حس عجیب و غریبی که گرفته بود راهی خونه شد و هر چی که از اتلیه دور میشد حالش رو بهبود میرفت و در نزدیکای خونه شون به فکر بهرام افتاد که در انتظارش بود که بهش عشق و حال خوبی بده ..سحر نیاز به ریلکس شدن داشت وتحت تاثیر عکس هاو حرفای شاه دخت هوسی شده بود و نیاز به یک تخلیه جنسی خوب داشت ..پس قفل در خونه رو با کلیدش باز کرد و وارد حیاط شد
     
  
مرد

 
Timour
اصلا همش دروغ پس شما اینجا چه غلطی میکنید به تو چه مربوطه راست و دروغه برو دنبال تیله بازیت گاگول
ادا تنگا رو هم در نیار خودت آخر حشریتی باس ما شدا الهه پاکی
سیک کن از لوتی بیرون پفیوز تمام مردم دنیا روحیات جنسی دارن دکتر استاد دانشگاه غیره نداره اینکه شما ندارید نشانه مریضی و عقب موندگی شماست برو پیش سکولوژیست خودتو نشون بده
     
  
صفحه  صفحه 67 از 107:  « پیشین  1  ...  66  67  68  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA